
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,967 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,490,161 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,273,366 |
ریخت شناسی افسانه عاشقانه « گل بکاولی» | ||||||||||||||||||||||
فنون ادبی | ||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 2، شماره 1، خرداد 1389، صفحه 49-62 اصل مقاله (247.95 K) | ||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||
حسن ذوالفقاری* | ||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تربیت مدرس | ||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||
گلِ بکاولی افسان ه شهزاده تاجالملوک است که پس از فراز و نشیبهای بسیار با بکاولی ازدواج میکند. اصل داستان هندی است که در شبه قاره از شهرت فراوانی برخوردار است. این افسانه عاشقانه را شیخ عزت الله بنگالی، متخلص به امامی برای نخستین بار در سال1134 از هندی به نثر فارسی درآورد. این منظومه فارسی تاکنون در ایران معرفی و چاپ نشدهاست. گزارش و تحلیل ما براساس نسخه خطی کتابخانه خصوصی صهیب ارشد در پاکستان (عکس نسخه موجود در مرکز تحقیقات ایران و پاکستان) تهیه شده که تاکنون فهرست نشدهاست. این مقاله، ضمن معرفی نویسنده آن، داستان را به روش پراپ نقد و ساختاریابی میکند و مهمترین بنمایههای آن را نشان میدهد. در این بررسی درمییابیم افسانه بکاولی با اندک جابهجایی در کنشها کاملاً با خویشکاری های پراپ هماهنگ است. بنمایههای متنوع، فراوان و فشرده، تأثیر افسانههای هندی و ایرانی را بر داستان نشان میدهد. | ||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||
گلِ بکاولی؛ عزت الله بنگالی؛ داستان عاشقانه؛ افسانه عامیانه؛ ریخت شناسی | ||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||
مقدمه داستانسرایی و داستانگزاری از دیرباز به علّت نقش مهمی که در زندگی مردم داشته، همواره مورد توجّه ملل بودهاست. القاب و مشاغلی چون سمرگوی، نقّال، سخنور، قصّهخوان، دفترنویس، قصّهگو در دربارها و میان مردم، نشان از اهمّیّت این شغل و حرفه دارد. در ایران پیش از اسلام قصّهگویی و قصّهپردازی رواج داشته که بخشی از آن عبارت است از: اخبار رستم، اخبار اسکندر، خدای نامه، حکایات مرزبان نامه و یادگار زریران. در دورة اسلامی داستانهای باقی مانده از میراث گذشته اعم از مکتوب یا شفاهی با محتویات افکار آن دوره گره میخورد و به سیر تکاملی خود ادامه میدهد و آثار متنوعی در قالب نظم و نثر پدید میآید (رک:جعفریان، 1378). جریان داستانپردازی به موازات ایران، در شبه قارّه نیز رونق ویژهای گرفت. این سنت بعد از روابط گسترده فرهنگی ایران و هند در عهد تیموریان و گورکانان هند در شبهقارّه نیز با توجّه به زمینهها و مایههای فرهنگی آن سرزمین به حد بسیار اعجابآوری گسترش یافت. شبهقارّة هند همواره خاستگاه بسیاری از افسانههای رایج و قصّهها بوده و داستان نقش مهمی در آموزش و پرورش مردم هند داشتهاست. ازطرفی این شبه قارّه، خاستگاه ادیان بزرگی چون بودایی، هندویی و فرقة جین است که اغلب کتب دینی آنان را داستان و حکایت تشکیل میدهد. یکی از موضوعات داستانی رایج در این شبه قارّه داستانهای عاشقانه است که جز محتوای برخی داستانها که تأثیر آیینهای هندی را در آن میتوان بخوبی مشاهده کرد، بیانگر تأثیر عمیق ادب فارسی و فرهنگ غنی آن در این داستانها و منظومهها است. شاعران هندی در کنار زبان محلّی و رایج خود عموماً به فارسی نیز شعری گفتهاند و یا منظومهای سرودهاند که با مراجعه به فهرست مشترک نسخههای خطّی منزوی، فارسینویسی در شبهقارّه مشخّص میشود. در میان انبوه شاعران، امیرخسرو دهلوی (725ق) نقش برجسته و با ارزشی دارد. وی از شاعران پرآوازهای است که به تقلید از نظامی به نظیرهگویی و خمسهسرایی پرداخت. امیرخسرو جز «شیرین و خسرو» و «مجنون و لیلی» و «هشتبهشت»، داستان محلّی «دولرانی و خضرخان» را نیز منظوم کرد و کوشید رنگی بومی و محلّی به این داستان ببخشد (ذوالفقاری، 1386: 256). امیرحسن سنجری دهلوی (738ق) داستان عشق دختر و پری را مینویسد که بهرسم هندوان خود را میسوزانند. مسعودبیگ چشتی بخارایی (836ق) نیز یوسف و زلیخا را به نظم میکشد. جمالی دهلوی (942ق) مهر و ماه را به پیروی مهر و مشتری عصّار تبریزی میسراید. همچنین دهها داستان عاشقانة دیگر در این محیط رؤیایی و خیالانگیز و عشقپرور شکل میگیرد. منظومههایی مثل «زیبا و نگار»، «هیر و رانجها»، «نل و دمن»، «سیسی و پنون»، «کامروپ و کاملتا»، «سوهنی و صهیوال» یا «ارژنگ عشق»، «شاهد و عزیز» با نام نیرنگ عشق، «مدهو مالت و منوهر»، «هنس و جواهر»، «میرزا و صاحبه» و دهها منظومة دیگر (عرفانی،1340: 15). این منظومهها جز تقلیدهای فراوانی است که از منظومههای ایرانی چون خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و یوسف و زلیخا به عمل آمده است. برخی از داستانهای هندی زاییدة تخیّل شاعران است یا ریشه در تاریخ کهن آن کشور دارد و برخی نیز جنبة واقعی و تاریخی دارد؛ مثل «واله و سلطان». در کتاب داستان سرایی فارسی در شبه قاره (ر.ک: صدیقی، 1377: 53- 272) بخشی از این منظومهها معرّفی شدهاند. یکی از این داستانها گلِ بکاولی است که تاکنون چاپ و معرفی نشدهاست.
گزارش داستان زینالملوک شاه شرقستان پسری به نام تاجالملوک دارد که به گفتة منجّمان اگر شاه به او نگاه کند، کور میشود. شاه از ترس، فرزند را در قصری دور پرورش میدهد. روزی هنگام شکار او را میبیند و نابینا میشود. به فرمان شاه، تاجالملوک را از شهر اخراج و مادرش را رفتگر میکنند. طبیبان، گلی را که از آن بکاولی(دختر شاه پریان) است، شفابخش نابینایی شاه میدانند. چهار پسر شاه مأمور جستوجوی گل شده و عزم سفر میکنند. تاجالملوک نیز ناشناس با ایشان همراه میشود و در شهر فردوس توقف میکنند. شبی شاهزادگان برای خوشگذرانی به خانة عیاره میروند و در بازی نرد با او، همة اموال خود را میبازند. در سومین بازی، خود را گرو مینهند و حبس میشوند. تاجالملوک به قصد نجات شاهزادگان به عنوان غریبی بیکس، نزد عیّاره میرود تا او را به نوکری بپذیرد. عیّاره با اعتماد به تاجالملوک، راز غلبه بر حریفان را به او میگوید: باید چراغی را بر سر گربهای بگذارد تا سایه بر نرد اندازد و موشی که در سایة چراغ است، قرعه را بغلطاند. تاجالملوک با پی بردن به حیله، راسویی را پرورش میدهد و شبی با تغییر شکل به خانة عیّاره میآید و موش را از راسو میترساند و بر عیّاره چیره میشود و با تصاحب اموال او، برادران را از بند آزاد میسازد. سپس حقیقت حال خود را برای عیّاره تعریف میکند. عیّاره او را از رفتن به قصر بکاولی برحذر میدارد؛ اما تاجالملوک در جامة قلندران در جست وجوی گل از فردوس خارج میشود. مدتی بعد به کوهی مهیب میرسد که مسکن دیوان است و نشان بکاولی را میپرسد. دیو با نامهای به خواهر خود (حمّاله) دختر او (محموده) را به عقد تاجالملوک درمیآورد و حمّاله از شاه موشان میخواهد که با زدن نقبی، تاجالملوک را به قصر بکاولی برساند. تاج الملوک پس از رسیدن به قصر زمرّد، گل را از حوض برمیدارد و با دیدن بکاولی شیفته و مدهوش میگردد. پس از بازگشت به فردوس عیّاره و محموده را به شرقستان میفرستد و خود در جامة گدایان در پی ایشان میرود. ناگاه برادران خائن راه را بر او میبندند و با دزدیدن گل به شرقستان میروند و چشمان پدر را شفا میدهند. از سوی دیگر بکاولی در جستوجوی دزد گل به شرقستان میآید و در صورت جوانی زیبارو به خدمت زینالملوک میرود. تاجالملوک نیز در حوالی شرقستان به یاری حمّاله و دیوان با جواهرات قصری عظیم و باشکوه میسازد و عیّاره و محموده را بر مسند مینشاند. زینالملوک با شنیدن خبر ساخته شدن قصری با چنین عظمت در مدت سه روز، وزیر خود را به آنجا میفرستد و تاجالملوک با استقبال از او شاه را به ضیافت دعوت میکند. بکاولی در خیل ندیمان زینالملوک به قصر تاجالملوک میآید و عاشق و مدهوش جمال او میگردد و نامهای عاشقانه به او مینویسد. تاجالملوک نیز در میان بزم، هویت واقعی خود و چگونگی یافتن گل را برای پدر شرح میدهد. زینالملوک با تنبیه پسران بار دیگر تاجالملوک را بر تخت مینشاند. تاجالملوک پس از نوشتن پاسخ نامه بکاولی، به دیدار او میرود و جمیلهخاتون مادر بکاولی با دیدن ایشان در حال عشقبازی، تاجالملوک را به هوا پرت میکند و بکاولی را به دست پدرش فیروزشاه در طلسمی مقیّد میسازد. تاجالملوک با مشقّت بسیار از دریای محیط نجات مییابد و پس از کشتن اژدها و برداشتن مهره مار در حوضی شنا میکند و ناگاه به صورت زنی زیبارو درمیآید و با جوانی ازدواج میکند. مدّتی بعد با غسل در حوضی به صورت جوانی سیاهپوست درمیآید و سومین بار که در حوض میرود، به صورت اولیه بازمیگردد. او پس از رسیدن به قصری درون کوه روحافزا دختر عموی بکاولی را که در بند دیو سیاه است، نجات میدهد و شجاعانه در مبارزه با دیو او را از پای درمیآورد. فیروزشاه و بکاولی با شنیدن خبر آزادی روحافزا به دیدار او میآیند و بکاولی هر روز نزد تاجالملوک میرود. مادر روحافزا با صحبتهای بسیار جمیلهخاتون را راضی به ازدواج ایشان میکند و فیروزشاه برای بکاولی و تاجالملوک عروسی باشکوهی برپا میکند. تاجالملوک به همراه عروس به شرقستان بازمیگردد. راجه والی امرنگر با شنیدن خبر ازدواج بکاولی با آدمیزاد، او را احضار میکند و در آتش میسوزاند و بار دیگر او را برای رقص در بزم زنده میگرداند. تاجالملوک شبی به عنوان نوازنده به مجلس راجه میرود و راجه با شناسایی او، بکاولی را به صورت سنگ در بتخانه راجهچترسین قرار میدهد. دختر راجهچترسین چتراوت با دیدن تاجالملوک دلبسته و مدهوش او میگردد؛ اما تاجالملوک درخواست ازدواج او را نمیپذیرد و در زندان راجه محبوس میشود. عاقبت برای نجات خود با عذرخواهی از بکاولی به ازدواج با چتراوت تن درمیدهد. مدتی بعد راجه چترسین با دیدن بیتوجهی تاجالملوک به چتراوت بتخانه بکاولی را به دریا میاندازد. چند سال بعد تاجالملوک با یافتن بکاولی او و چتراوت را به شرقستان میبرد. هنگامی که مظفرشاه و فیروز شاه به دیدار بکاولی میآیند، بهرام وزیرزاده زینالملوک با دیدن روحافزا عاشق او میشود و مظفرشاه با پی بردن به این عشق، دستور میدهد او را در آتش بیندازند؛ اما بکاولی شفیع او میشود و بهرام با روح افزا ازدواج میکند (گلِ بکاولی،ص724-903).
معرفی داستان مؤلّف افسانة گلِ بکاولی شیخ محمد عزت الله بنگالی، متخلص به امام فرزند محمد عنایت الله است. با جستوجوی فراوان نشانی از وی نیافتیم جز این که نسخة خطی کتاب دیگری از وی به نام رقعات امامی در دست است که به سال 1130 نگاشته شده و در کتابخانة پرفسور شیرانی دانشگاه لاهور به شماره 4908/1896 نگاهداری میشود (رک: منزوی، 1374: 5/296). بکاولی منسوب و متعلّق به بکاول(بوکِ ترکی + پساوند مغولی اُول) یعنی چشندة غذا با مناصبی همچون خوانسالار، سالارخوان، چاشنی گیر، توشمال، پیش مرگ، باورچی، قیسات / قیچات / قنجات / قیشات، داروغة مطبخ، داروغة باورچیخانه مترادف دانستهاند. در هند، بکاول در کنار خوانسالار کار برگزاری جشن و تهیة غذا و شرابهای مختلف را به عهده داشت. برخی نیز وظایف گوناگونی برای بکاول برشمردهاند: دستة خوانندگان و نوازندگان امیری جنگ، وظیفة تقسیم غذا را در جشنها، متصدی تقسیم تَغار و علوفه (رک:دانشنامه جهان اسلام ذیل بکاول). گلِ بکاولی با حدود2700سطر، جزو داستانهای بلند به شمار میآید. اصل داستان هندی است که در شبه قاره از شهرت فراوانی برخوردار است. قالب روایت، افسانة عاشقانه و طبق طبقهبندی آرنه تامپسون جزو قصههای سحر و جادو (300-749) و قابل مقایسه با تیپ 550(برادران حسود) آرنه تامپسون است. ساختار آن زنجیرهای و مضمون و درونمایة آن رزمی، عشقی، عرفانی و اخلاقی با هدف سرگرمکنندگی است. نویسنده در دو جا نیز از شیوة قصه در قصه (صص 623 ،650 ) بهره گرفتهاست. منشأ داستان هندی (شاید بنگالی) است؛ اما وجود بنمایههای عیّاری و پریان، تأثیر افسانههای ایرانی را بر داستان نشان میدهد. ازعناصر مهم داستانهای عاشقانه و ایرانی، دراین داستان دیده نمیشود. پایان افسانة شادینامه و قهرمانان آن شاهان و شاهزادگان، پریان و جادوگران هستند. حوادث داستان از نوع شگفتانگیز، خیالی و وهمی است. مکانها اغلب رمزی هستند: شرقستان، فردوس. از این رو و از آنجایی که گاه نویسنده تأویلهای عرفانی از داستان میکند، آن را میتوان جزو داستانهای رمزی نیز قرار داد. مؤلّف جای جای با قید «ای عزیز» به مناسبت وقایع داستان به اندرزگویی و طرح مطالب عرفانی میپردازد. گویا این داستان را صرفاً برای طرح مقاصد عرفانی سرودهاست .این کار در میان عارفان بسیار معمول است که داستانی را دستمایة بیان مقاصد عرفانی خود قرار میدهند. نوع داستانهای منتخب اغلب تعلیمی و از نوع حکایت و در برخی موارد عاشقانه است؛ مثل داستان شیخ صنعان در منطق الطیرعطار؛ اما انتخاب یکی از افسانههای پریان با عناصر و بن مایههای قوی داستانهای پریان برای این منظور، تازگی دارد؛ برای نمونه: «ای عزیز دانستی که چه گفتم؛ یعنی کاری کن که از آن کار تورا کار دیگر نماید؛ مثل آن گرسنه به طلب نان به دکان نانبایی رود، ناگاه به حُسن نانبایی گرفتار شود. آتش عشق از سینهاش زبانه کشد، از آن نان گذرد و تب به جان رسد تا کمند عشق به گردن نانبایی افتد. عاقبت کار صاحب نان و نانبایی شود، همچون این شهزاده که بلبل وار به طلب گلی بر آمد و از تماشای گلشنِ جمالِ صاحب گل، گل شکفت، تا دست طلبش به دامن صاحب گل رسید.
(ص637) مؤلّف در میان داستان به مناسبت اشعاری در قالب مثنوی وغزل یا قطعه نقل میکند که با قید «لکاتبه» سرودههای خود را از دیگران جدا میکند: نظم لکاتبه
(ص667) نظم نویسنده نیز چون نثرش متوسط است و نشان میدهد، صاحب ذوق و طبعی نسبتاً روان است. داستان به نثر نیمه ادبی نگاشته شده که جز دیباچة مزیّن و مسجّع متن داستان نثری سادهتر دارد؛ اما هیچگاه به نثر سادة «القصه بدین نمط یوما فی یوما سودایش میافزود و هر روز به ترنم فراق، نغمة دیگر مینمود. تا کارش به جنون انجامید. چون پدر جنون دختر را به مرتبة افراط دید، به بند طلسمی مقید ساخت» (668). گزارة قالبی یکی از عناصر ساختاری قصّههای عامیانه است. «بیشتر داستانهای عامیانة فارسی تا حد زیادی سبک شفاهی را بازتاب میدهند. این داستانها بر اساس گروهی مشترک از شخصیّتهای داستانی، طرحها و بنمایههای قالبی ساخته میشوند و به طور کلّی انبوه چشمگیری از عناصر قالبی را به کار میگیرند که نقشهای بسیاری ایفا میکنند. گزارههای قالبی ... در کار داستانسرایی ابزارها و تمهیداتی یادآورنده هستند و برای ساخت تصویرهای مؤثّری به کار میآیند که شنونده را با داشتن یک سطح فرهنگی، در درک یک نوع از تصوّرات و تفکّرات یاری گزینههای قالبی داستان جز گزارههای معمول چون « القصه»، «راوی گوید» «آوردهاند که»، نسبت به داستانهای مشابه بسیار متنوعتر است: دقیقه شناس آسمان این حکایت از قران مه و مشتری چنین روایت کند که ...(665) فاتح الاابواب گهرخانة حکایت، لولوی آبدار این روایت را چنین به رشتة بیان منسلک میسازد که...(661) راوی ستوده خصال شکر مقال چنین روایت کند که... ساقی خمخانه این باده کهن را چنین به ساغر نو میریزدکه... (631) بنای این گوهر برای سخن بدین نمط تعمیر خرابة کهن میکند که...(690) نخل بند این گلستان پر گل از مواصلت گل و بلبل چنین روایت کند که....(685) بلبل سخن پرداز این گلستان، گلبانگ نوآیین این داستان را چنین به مسامع مشتاقان میرساند که ...(678)
نسخه شناسی این داستان تاکنون چاپ نشده؛ لیکن دستنویسهای آن در شبه قاره موجود است؛ ازجمله نسخة خطی کتابخانه خصوصی صهیب ارشد در پاکستان (عکس نسخة موجود درمرکز تحقیقات ایران و پاکستان) تهیه شده که تاکنون فهرست نشدهاست؛ نسخة موزة ملی پاکستان در کراچی به شمارة 1969-541؛ کتابخانة دیوان هند به شمارههای 828 و 829؛ دانشگاه داکا سه نسخه به شمارههای 66hr به تاریخ 1202وdu44 به تاریخ 1249 وdu112؛ (رک: منزوی، فهرستواره، ص462 و منزوی، فهرست نسخههای خطی، 5/37389)در نسخههای خطی، داستان به نام پس ازشیخ عزت الله بنگالی، رفعت لکنهوی داستان را به فارسی بازگرداند که نسخة آن در کتابخانة بانکیپور موجود است (رک: فهرست کتابخانة بانکی پور، 7/185 و رامپوری، 1964، 103). همچنین پیر فرح بخش لاهوری، متخلص به فرحت نیز آن را به فارسی بازگرداند که نسخة آن در کتابخانة دانشگاه کمبریج موجود است (رک: مضامین هاشمی، 448 به نقل از صدیقی، 1377، 105) نیز آن را به فارسی نوشتند. داستان به چندین زبان دیگر نیز ترجمه شد؛ ازجمله نجم الدین مسکین سیالکوتی به پنجابی و ملا احمد تراهی در سال 1881م با نام «گلشن راحت» به پشتو (چاپ بمبئی 1890) و ترجمة بنگالی از ارادت منشی (چاپ کلکته 1879 م)و ترجمة هندی (چاپ بنارس 1864 م) و ترجمة گجراتی از کرشن داس (1863 م). این ترجمه فارسی نیز به وسیله نیهالچند لاهوری به زبان اردو ترجمه و مذهبعشقخوانده شدهاست. تحریر دیگر منظوم هندی آن گلزار نسیم نام دارد که به سال 1245 شاعری به نام نسیم آن را سرود (بلوشه، 4/73؛ اته، 1356: 221؛ اته، فهرست کتابخانه دیوان هند، 1/535). جز این در سال 1835 م گارسن دوتاسی(1794-1878) خاورشناس مشهور آن را به فرانسوی ترجمه و در پاریس چاپ کرد. همچنین گیلگریست درسال 1843 و ت.پ.مانوال در 1851 م و ر.پ. اندرسن در 1851 آن را به انگلیسی بازگرداندند. ترجمة اخیر در کتاب و.ا.شوستن به نام a group estrern romances نیزبه چاپ رسیده است (رک: صدیقی، 1377: 105 و انوشه، 1380: 2107).
ریختشناسی داستان ولادیمیر پراپ (1970-1895) قصّهها را بر اساس کار ساختارگرایان به عناصر و واحدهای آنها دستهبندی کرد و نه براساس موضوع. روش وی امروزه در بررسی و تحلیلهای حوزههای متفاوتی از داستانها گرفته تا فیلم و رمان و سینما و تئاتر بهکار میآید. اگرچه حدود 80 سال از تاریخ نگارش کتاب پراپ (1927) میگذرد، هنوز روش وی معتبر و کارآمد است. برای ریختشناسی قصّهها، باید کوچکترین واحدها را شناخت و تعریف کرد، سپس به تجزیه و تحلیل ساختاری آنها و روابطشان با یکدیگر پرداخت. اهمیت این نوع بررسیها در آن است که اگر ما بتوانیم الگوهای ساختاری موجود در داستان را جدا کرده، توصیف کنیم، به شناخت ماهیت فرهنگی آثار میانجامد. در هر داستان نام قهرمان و صفات آنها تغییر میکند؛ امّا خویشکاریهایشان تغییر نمیکند؛ بنابراین در یک قصّه، کارهای مشابه، به شخصیّتهای مختلف نسبت داده میشود و از همین روست که پراپ تأکید دارد، آنچه انجام میشود، وضعیت آغازین: زینالملوک، شاه شرقستان، پسری به نام تاجالملوک دارد.
شاه از ترس، فرزند را در قصری دور پرورش میدهد./ به فرمان شاه، تاجالملوک را از شهر اخراج میکند.
10. جستوجوگر موافقت میکند و یا تصمیم میگیرد که به مقابله بپردازد (مقابله آغازین). 11. قهرمان خانه را ترک میگوید (عزیمت). چهار پسر شاه در شهر فردوس توقف میکنند./ تاجالملوک به کوهی مهیب میرسد که مسکن دیوان. 12. قهرمان آزمایش میشود. مورد پرسش یا حمله واقع میشود و مانند اینها که همه راه را برای اینکه وسیلة جادویی یا یاریگری را دریافت دارد هموار میسازد (نخستین خویشکاری بخشنده). دیو با نامهای به خواهر خود حمّاله، دختر او محموده را به عقد تاجالملوک درمیآورد و حمّاله از شاه موشان میخواهد که با زدن نقبی، تاجالملوک را به قصر بکاولی برساند. 13. قهرمان در برابر کارهای بخشنده آینده واکنش نشان میدهد (واکنش قهرمان). 14. قهرمان اختیار استفاده از یک عامل جادویی را به دست میآورد (تدارک یا دریافت شیء جادو). تاج الملوک پس از رسیدن به قصر زمرد، گل جادویی را از حوض برمیدارد و با دیدن بکاولی شیفته و مدهوش میگردد. 15. قهرمان به مکان چیزی که در جست و جوی آن است انتقال داده میشود و یا راهنمایی میشود (انتقال مکانی میان دو سرزمین). برادران خائن با گل جادو به شرقستان میروند و چشمان پدر را شفا میدهند. 16. قهرمان و شریر به نبرد تنبهتن میپردازند (کشمکش). تاجالملوک پس از رسیدن به قصری درون کوه روحافزا، دخترعموی بکاولی را که در بند دیو سیاه است نجات میدهد و شجاعانه دیو را از پای در میآورد. 17. نشانهای در اختیار قهرمان میگذارند (نشان گذاشتن). جمیلهخاتون مادر بکاولی با دیدن تاجالملوک و بکاولی در حال عشقبازی، تاجالملوک را به هوا پرت میکند و بکاولی را به دست پدرش فیروزشاه در طلسمی مقیّد میسازد. 18. شریر شکست میخورد (پیروزی). تاجالملوک با مشقّت بسیار از دریای محیط نجات مییابد. 19. بدبختی یا مصیبت یا کمبود آغاز قصّه التیام مییابد(رفع مشکل). تاجالملوک پس از کشتن اژدها و برداشتن مهرهمار در حوضی شنا میکند. 20. قهرمان باز میگردد (بازگشت). تاج الملوک پس از بازگشت به فردوس، عیّاره و محموده را به شرقستان میفرستد./ تاجالملوک به همراه عروس به شرقستان باز میگردد. 21. قهرمان تعقیب میشود (تعقیب). عاقبت برای نجات خود با عذرخواهی از بکاولی به ازدواج با چتراوت تن در میدهد. 22. قهرمان از شر تعقیب کننده رها میشود (رهایی). تاجالملوک با یافتن بکاولی او و چتراوت را به شرقستان میبرد. 23. قهرمان، ناشناخته به خانه یا سرزمینی دیگر میرسد (ورود ناشناس). تاجالملوک به قصد نجات شاهزادگان بهعنوان غریبی بیکس نزد عیّاره میرود./ تاجالملوک شبی با تغییر شکل به خانة عیّاره میآید./ تاجالملوک شبی به عنوان نوازنده به مجلس راجه میرود./ تاج الملوک در جامة گدایان در پی ایشان میرود. 24. انجام دادن کاری دشوار از قهرمان خواسته میشود (کار دشوار). قهرمان باید برای بینایی شاه گل جادو بیاورد. 25. قهرمانی دروغین، ادعاهایی بیپایه میکند (ادعاهای بیپایه). 26. مأموریت انجام پذیرفته و مشکل حل میشود (حل مسأله). 27. قهرمان شناخته میشود (شناخته شدن). تاجالملوک نیز در میان بزم، هویت واقعی خود و چگونگی یافتن گل را برای پدر شرح میدهد. 28. قهرمان دروغین یا شریر رسوا میشود (رسوایی). برادران بکاولی رسوا میشوند. 29. قهرمان شکل و ظاهر جدید پیدا میکند (تغییر شکل). تاجالملوک به صورت زنی زیبارو درمیآید و با جوانی ازدواج میکند. مدتی بعد با غسل در حوضی به صورت جوانی سیاهپوست درمیآید و سومین بار که در حوض میرود به صورت اولیه بازمیگردد./ راجه با شناسایی بکاولی، او را به صورت سنگ در بتخانه راجهچترسین قرار میدهد. 30. شریر مجازات میشود (مجازات). زینالملوک با تنبیه پسران بار دیگر تاجالملوک را بر تخت مینشاند. 31. قهرمان عروسی میکند و بر تخت پادشاهی مینشیند (عروسی). مادر روحافزا با صحبتهای بسیار جمیله خاتون را راضی به ازدواج ایشان میکند و فیروزشاه برای بکاولی و تاجالملوک عروسی باشکوهی برپا میکند پراپ علاوه بر31 خویشکاری ، 7 نوع شخصیّت ذکر میکند، تیپ شناسی شخصیّتها و عوامل جادویی داستان بر اساس ریخت شناسی پراپ چنین است: 1.شرور: راجه والی امرنگر، برادران تاج الملوک، جمیلهخاتون مادر بکاولی. 2. بخشنده (اهدا کننده) بکاولی. 3. قهرمان (جست و جوگر یا قربانی): تاجالملوک. 4. قهرمان دروغین: برادران تاج الملوک. 5. روانه شونده: تاجالملوک. 6. یاریگر: شاه موشان، حماله خواهر دیو. 7.شاهزاده خانم (و پدرش): بکاولی. با توجه به انطباق خویشکاریهای پراپ با داستان بکاولی درمییابیم که با اندک جابه جایی در خویشکاریها و حذف برخی دیگر میتوان نظریه پراپ را در مورد قصّههای پریان ایرانی و هندی تسرّی داد. برخی خویشکاریها در دو یا چند مقطع از داستان اتفاق میافتد.
بن مایههای داستان «بنمایه» یا موتیو(Motive /Motif) در ادبیّات، عبارت است از درونمایه، تصویرِ خیال، اندیشه، عمل، موضوع، وضعیّت و موقعیّت، صحنه، فضا و رنگ یا کلمه و عبارتی است که در اثر ادبیِ واحد یا آثار ادبی مختلف تکرار میشود» (داد، 1375: ذیل «بنمایه»). «بنمایه، درونمایه، شخصیّت یا الگویّ معینی است که به صورِ گوناگون در ادبیّات و هنر تکرار میشود» (میرصادقی، جمال و میمنت، 1377: ذیل «بنمایه»). «بنمایه عبارت است از یک مفهوم، یک تصویر، یک رویداد، یا یک کهنالگو که در داستان مرتّباً تکرار میشود و به غنای زیباییشناختی اثر میافزاید. در داستان پریان، این بنمایه میتواند اشخاص و حیوانات مانند اسب، جادوگر یا شاهزاده باشند و یا رخدادهایی نظیر دزدیده شدن شاهزاده خانم توسّط جادوگر و نجات وی توسط قهرمان- شاهزاده که تقریباً در تمامی اینگونه داستانها تکرار میشود» (مقدادی، 1378، 281). بن مایههای متنوع، فراوان و فشرده، تأثیر افسانههای هندی و ایرانی را بر این داستان نشان میدهد. برخی از بن مایههای داستان عبارتند از: آزمایش: تاجالملوک باید برای بینایی شاه گل جادو بیاورد. این آزمایش باید بر عهدة قهرمان باشد؛ اما شاه از برادران خائن میخواهد و قهرمان (تاج الملوک) تصمیم میگیرد، این آزمایش را انجام دهد، شاید ازین رو که خود باعث نابینایی پدر شده و احساس گناه میکند و البته آنچه در تقدیر قهرمان است (دیدار با بکاولی) را نباید فراموش کرد. اژدهاکشی: (669) تاجالملوک با مشقّت بسیار از دریای محیط نجات مییابد پس از کشتن اژدها و برداشتن مهره مار در حوضی شنا میکند. اژدها در اساطیر ملل نگاهبان گنج پنهان، نماد شرّ و گرایشهای شیطانی (شوالیه، ژان و آلن گربران، 1384، 133) است. اژدها چند سر دارد، و شعلهها آتشین میکشد. در کوهستان زندگی میکند و کار بخشی از قصههای عامیانه، قصههای عیّاری است و اگر جنبههای عیّاری نداشته باشد، رفتارها و بنمایههای عیّاری فراوان در آن دیده میشود. کار و کردار عیّاران بعدها تأثیر فراوانی بر قصههای فارسی نهاد (دربارة عیّاران رک: محجوب، 1381: 953-1014). پریان: بکاولی پریزاد است. (ص 636) تاج الملوک عاشق پریزاد میشود و داستان با حوادث عجیب و خارق العاده ماهیت افسانههای پریان را پیدا میکند. پری در ادبیات مزدیسنا چهرهای اهریمنی است (رک: افشاری، 1385: 48). اما در قصههای عامیانه زیباروی است که قهرمان آرزوی ازدواج با او را دارد (رک: ارجانی، 1363: 2/ 571، الوساتن، 1376: 83). تنها در ملاقات ابراهیم خواص (تذکرة الاولیا، 604) با پری زشت رویی در راه قله گزارش داریم (رک: افشاری، 1385: 50). تغییر شکل: مبدّل پوشی در این داستان (صص 620 ،643 ،671) در چند نوبت انجام میشود تا قهرمان بتواند براحتی کنشها را پیش ببرد. از جمله رفتارهای عیّاران که به طور مکرّر دراین قصه دیده میشود، ناشناس ماندن (صص620،614،694) است. یک راه ناشناس ماندن پوشیدن لباس مبدّل برای نفوذ در اردوی دشمن و جاسوسی یا ورود به ایوان و پرده معشوق است؛ چنان که رستم شبانگاه با لباسی مبدّل به اردوی تورانیان میرود تا سهراب، پهلوان نرسیده را از نزدیک ببینید یا گردآفرید از روشهای عیّاری سفر کردن به طور ناشناس بود. مثل سفر امیر ارسلان در فرنگ خود را «الیاس قهوهچی» معرّفی میکند (نقیبالممالک، امیرارسلان، 1378: 66). در داستان بارها قهرمان به شکلهای مختلف چون زنی زیبارو یا جوانی سیاهپوست درمیآید. این بنمایه بیشک متأثر از تناسخ هندوان است. زادهشدن در خاندان شاهی(611) تاج الملوک از خاندان شاهی است و بکاولی هم دختر شاه پریان است. عشّاق یا یکی از آنها اغلب نسبی شاهانه دارند یا چون وزیران، امیران و حُکّام محلّی منتسب به دربارند. در کمتر داستانی پیش میآید که عاشق یا معشوق از طبقات فرودین اجتماع باشند. شکار: شاه روزی هنگام شکار تاج الملوک را میبیند و نابینا میشود (ص613). طلسمشکنی/ افسون/ جادو (ص 668) جمیلهخاتون مادر بکاولی با دیدن تاج الملوک در حال عشقبازی با دخترش، تاجالملوک را به هوا پرت میکند و بکاولی را به دست پدرش فیروزشاه در طلسمی مقیّد میسازد.طلسمات نقوش مخصوص یا شی نقش یافته است که برای دفع چشم زخم یا آفت تهیه میشده است. یکی از وظایف قهرمان داستانهای عامیان طلسمشکنی است. این طلسمها را دیو، جادوگر بدنهاد یا شربر، در جایی دفن کرده که باعث مسخ، نحوست میگردد و قهرمان با کشتن دیو و موانع دشوار طلسم را باطل میکند. جادو و صحنههای جادوگری انواع گوناگون دارد؛ یکی از آنها فرو باراندن باران و برف در غیر موقع به نیروی افسون است که چندین بار در شاهنامه دیده میشود (ر.ک: 2/86، 4/137، 8/364، 5/392) در داراب نامة طرسوسی، فور هندی با افشاندن خون بازوی خود برهوا، تگرگ میباراند. (طرسوسی، 1374: 234) گاه پریان عاشق قهرمان میشوند و برای وصال به جادو یا آزار قهرمان یا معشوق قهرمان متوسل میشوند؛ چنانکه در سامنامه سام که عاشق پریدخت است، به عشق عالم افروز پری تن نمیدهد و عالمافروز، پریدخت را به دریای چین میافکند (خواجوی کرمانی، سامنامه 1/223). یافتن درمان نابینایی: نابینایی شاه و درمان آن با شی جادویی و در این داستان با گل جادو(613) از بنمایههای رایج در داستانهای عامیانه است. پادشاهی که سه فرزند را برای به دست آوردن داروی نابینایی میفرستد، تیپ 550 آرنه و تامپسون است (رک: مارزلف، 1371 : 12). آغاز داستان برگ مروارید (خدیش، 1378، 437) با این داستان منطبق است. یافتن درمان نابینایی در داستانهای عامیانه معمولاً به چند طریق است: روغن جادویی(انجوی، 1383: 3/87-100) برگ جادویی درخت (کوهی، 1348: 39-44) برگ درخت صندل (نظامی، هفت پیکر، 1334: 269-292) انبان (فریدل، شماره، 15 به نقل از مارزلف، 1371: 134) ماهی قرمز (انجوی، 1352: 78-90) میوههای درمان بخش درخت جادو (انجوی، 1383: 65-79) درمان نابینایی، اغلب با گیاهان است. در این داستان نیز درمان با گل جادو است که در دست بکاولی است. یابنده درمان نابینایی شاه، به چیز با ارزشتری نیز میرسد؛ وصال بکاولی شاید گل بهانة دیدار بکاولی است.
نتیجه گلِ بکاولی افسانة شهزاده تاجالملوک است که پس از فرازونشیبهای بسیار با بکاولی ازدواج میکند. مؤلّف عزّت الله بنگالی، متخلص به امام است که برای نخستین بار در سال1134 آن را از هندی به فارسی درآورد. افسانة عاشقانه و جادویی گلِ بکاولی منشأ هندی (شاید بنگالی) دارد که در شبه قاره شهرت فراوانی دارد و به زبانهای مختلف ترجمه شده است. وجود بن مایههای عیاری و پریان، تأثیر افسانههای ایرانی را بر داستان نشان میدهد. حوادث داستان از نوع شگفتانگیز، خیالی و وهمی است. مکانها اغلب رمزی هستند: شرقستان، فردوس. ازاین رو و از آنجایی که گاه نویسنده تأویلهای عرفانی از داستان میکند، آن را میتوان جزو داستانهای رمزی نیز قرار داد. قالب محتوایی روایت، افسانة عاشقانه و طبق طبقهبندی آرنه تامپسون جزو قصههای سحر و جادو(300-749) و قابل مقایسه با تیپ550 (برادران حسود) آرنه تامپسون است. با توجه به انطباق خویشکاریهای پراپ با داستان بکاولی درمییابیم که با اندک جابه جایی در خویشکاریها و حذف برخی دیگر میتوان نظریة پراپ را در مورد قصّههای پریان ایرانی و هندی تسرّی داد. برخی خویشکاریها در دو یا چند مقطع از داستان اتفاق میافتد. این خویشکاریها در واقع همان بنمایههای تکرارپذیر در داستانهای ایرانی و هندی است؛ نظیر ورود ناشناس و با لباس مبدّل که برگرفته از داستانهای عیّاری ایرانی است. بن مایههای داستان، تأثیر افسانههای هندی و ایرانی را بر داستان نشان میدهد. مهمترین بنمایههای داستان عبارتند از: یافتن درمان نابینایی، زادهشدن در خاندان شاهی، رفتارهای عیاری، تغییرظاهر و مبدل پوشی، ناشناس ماندن، موجودات وهمی، پری، طلسمشکنی / افسون / جادو، اژدهاکشی، پرورش و دور نگاه داشتن از دربار، پیشگویی، شکار، مجازات، جستوجو، سفر، تعقیب، حبس و اسارت، حیلهگری، فریب، نامه نگاری، عاشق شدن با دیدن، خیانت، شفا یافتن، آدمربایی، به آتش افکندن، خرق عادات: مرده زنده کردن، اشراف بر ضمایر، رقیب عشقی، انتقام. | ||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||
1- اته، کارل هرمان. (1356). تاریخ ادبیات فارسی، ترجمة صادق رضازادةشفق، تهران: بنگاه ترجمه ونشرکتاب. 2- ارجانی، فرامرز بن خداداد. (1363). سمکعیار (5جلد)، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران: آگاه. 3- افشاری، مهران. (1385). تازه به تازه نو به نو، تهران: چشمه. 4- الو ساتن، ل، پ. (1376). قصّههای مشدی گلینخانم، ویرایش اولریش مارزلف، تهران: مرکز. 5- انجوی شیرازی، ابوالقاسم. (1352). تمثیل ومَثَل (ج1)، تهران: انتشارات امیرکبیر. 6- ـــــــــــــــ . (1383). قصّههای ایرانی (2 جلد)، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم. 7- انوشه، حسن.(1381-1384). دانشنامة ادب فارسی جلد 4، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 7 جلد. 8- پراپ، ولادیمر. (1368). ریخت شناسی قصههای پریان، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: توس. 9- جعفریان، رسول. (1378). قصه خوانان در تاریخ اسلام و ایران ، تهران: انتشارات دلیل. 10- چادویک، هـ. مونرو ون، کرشاو. (1376) رشد ادبیات، ترجمة فریدون بدرهای، تهران: علمی و فرهنگی. 11- خدیش، پگاه. (1378). ریخت شناسی افسانههای جادویی، تهران: شرکت انتشارت علمی و فرهنگی. 12- خواجوی کرمانی. (1319). سامنامه (2 جلد)، تصحیح اردشیر بنشاهی (خاضع)؛ بمبئی. 13- داد، سیما. (1375). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: انتشارات مروارید، چاپ دوم. 14- دانشنامة جهان اسلام. (1377). تهران: بنیاد دایرة المعارف. 15- ذوالفقاری، حسن. (1386). «ملک خورشید و معشوق بنارس»، پژوهشنامة دانشگاه شهید بهشتی، ش 54، تابستان،255-278. 16- رامپوری، سید ظهور حسن. (1964). «گل بکاولی» معارف، اوت 1964، ص103. 17- شوالیه، ژان و آلن گر بران. (1384). فرهنگ نمادها (4 جلد)، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی، تهران: جیحون. 18- صدیقی، طاهره. (1377). داستان سرایی در شبه قاهره، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 19- صفا، ذبیح الله. (1378). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، چاپ هفتم. 20- طرسوسی، ابوطاهر. (1374). داراب نامه (2 جلد)، به تصحیح ذبیحالله صفا، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم. 21- عرفانی، عبدالحمید. (1340). داستانهای عشقی پاکستان. تهران: کتابفروشی ابنسینا. 22- فردوسی، ابوالقاسم. (1374). شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان (از روی چاپ مسکو)، تهران: نشر داد. 23- قصة حمزه (حمزهنامه) (2 جلد). (1347). به کوشش جعفر شعار، تهران: دانشگاه تهران. 24- کریستنس، آرتور. (1335). « قصّههای ایرانی» ترجمة کیکاووس جهانداری، سخن، س7 ش1 و 2. 25- کهنموییپور، ژاله و دیگران. (1363). فرهنگ توصیفی نقد ادبی، تهران: دانشگاه تهران. 26- کوهی کرمانی، حسین. (1348). پانزده افسانه از افسانههای روستایی ایران، تهران. 27- مارزلف، اولریش (1371). طبقهبندی قصّههای ایرانی، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران: سروش. 28- ـــــــــــــ. (1385). «گنجینهای از گزارههای قالبی داستان عامیانة حسین کرد»، ترجمة عسکر بهرامی، پیوست قصّة حسین کرد شبستری، تصحیح ایرج افشار و مهران افشاری، تهران: نشر چشمه. 29- محجوب، محمدجعفر. (1381). ادبیات عامیانة ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران: چشمه. 30- مقدادی بهرام. (1378). فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی از افلاطون تا عصر حاضر، تهران: انتشارات فکر روز، چاپ اوّل. 31- منزوى، احمد. (1374). فهرستوارة کتابهاى فارسى، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى. 32- میرصادقی، جمال و میمنت. (1377). واژهنامة هنر داستان نویسی، تهران: کتاب مهناز، چاپ اول. 33- نظامی گنجوی. (1334). هفت پیکر، به کوشش وحید دستگردی، تهران: ابن سینا. 34- نقیبالممالک. (1378). امیرارسلان، با مقدمة محمد جعفر محجوب، تهران: مؤسسة فرهنگی، فردا. 35- وکیلیان، احمد. (1379). قصّههای مردم، تهران: نشر مرکز. 36- یوسفی، غلامحسین. (1358). دیداری با اهل قلم، ج 2، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد. | ||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,632 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 641 |