تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,328 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,889,490 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,950,758 |
تحلیل ریختاری قصّه حضرت هود (ع) در ترجمه تفسیر طبری | ||
متن شناسی ادب فارسی | ||
مقاله 6، دوره 7، شماره 3، آذر 1394، صفحه 85-100 اصل مقاله (591.27 K) | ||
نویسنده | ||
مرتضی حیدری* | ||
دانشگاه پیام نور | ||
چکیده | ||
نشان دادن توانشهای ارتباطی متون قرآنی با برخی از حوزههای نوین اندیشگانی در جهان امروز، از مهمترین رسالتهای دانشمندان مسلمان است. این مقاله با همین هدف نگاشته شده است و نگارنده، قصّه حضرت هود (ع) را در ترجمه تفسیر طبری از دیدگاه نظریّه ریختشناسی ولادیمیر پراپ بررسی کرده است. شمارگان شخصیتها و خویشکاریهای آنها، همچنین طرح برآمده از توالی خویشکاریها در قصّه حضرت هود (ع) با نظریّه پراپ و تبصرههای نظریّه او همخوانی بسیار نزدیکی دارد. در زمینه حرکتهای داستانی، حرکت تازهای در این قصّه دیده میشود که در الگوهای ششگانه پراپ شناسانده نشده است و با آنها تفاوتهای بنیادین دارد. نظریّه پراپ برآمده از مطالعه قصّههای پریان روسی است و بهرهگیری از این نظریّه در مطالعه قصّههای دینی، چنین کاستیهایی را هم به همراه دارد امّا از آنجا که در این نظریّه به ساختارها توجّه شده، نه اَشکال جزئی و موردی، در مطالعه قصْههای دینی، بسیار سودمند است. نگارنده در پایان پیشنهاد میکند که پژوهشگران ایرانی، دیگر قصّههای قرآنی را نیز ریختشناسی کنند تا با تطبیق آنها ریخت نهایی قصّههای قرآنی به دست آید. | ||
کلیدواژهها | ||
حضرت هود (ع)؛ ترجمه تفسیر طبری؛ قصّه؛ ریختشناسی؛ ولادیمیر پراپ | ||
اصل مقاله | ||
1 ـ مقدّمه کوشش برای منتزع کردن مطلق هنر و ادبیّات از اندیشههای دینی، کوششی ژاژخایانه خواهد بود؛ چنانکه با نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفة هنر، داد و گرفتهای این دو مقولة مهم معرفت انسانی آشکار میشود. نقّاشیهایی که انسان شکارگر عصر دیرینهسنگی بر دیوارة غارها از خود به یادگار گذاشته اند، جنبهای آیینی و جادویی داشته است و بعدها معماری مذهبی را نیز متأثّر کرده است. (نک. گاردنر، 1387: 34 ـ 31). قدیس آگوستین» (Saint Augustine) با نگرشی سختگیرانه، گفته است: «تا هنگامی که هنر با باورهای دینی سازوار درمیآید و هماهنگی آفرینش یزدانی را باز میتاباند، موجّه و حق است» (نقل در اسپور، 1383: 189). تأثیر کتابهای مقدّس بر فرهنگ و ادبیّات ملّتهای جهان چنان فراگیر بوده است که دریافت معانی کنایی و تلمیحات ادبی زبانهای زندة جهان امروز و خوانش آثار ادبی کلاسیک جهان، بدون آشنایی با این کتابها به دشواری ممکن است و خوانشی «ابتر» خواهد بود. کشف رازها و آموزههای پوشیدة کتابهای مقدّس، از دیرباز اندیشمندان بزرگ جهان را به تکاپو واداشته، تا جایی که دانشی به نام «نقد ادبی» در زبان و ادبیّات ملل جهان، وامدار کاوشها و کنکاشها در کتابهای مقدّس و آسمانی است (نیز نک. فرای، 1379: 19، 12).ادبیّات فولکلور جهان، نیز از مضامین دینی بارور گردیده است. میرچا الیاده (Mircea Eliade) میگوید: «برای دستیابی به چشمانداز مذهبی وسیعتر، آشنا شدن با فرهنگ عامة مردم اروپایی مفیدتر است» (الیاده، 1387: 123). اصطلاح فولکلور(folklore)، از دو واژة فولک (folk)، به معنای مردم، گروه، طبقه و لور (lore) به معنای دانش، تشکیل شده است؛ یعنی دانش عوام و مجموعهای از افسانهها، ضربالمثلها، ترانههای عامیانه، لغزها و چیستانها، رقصها، پیشگوییها، اعتقادات و مراسم تولّد، مرگ، ازدواج، کشاورزی، پیشگیری و معالجة بیماریها و به طور کلّی آداب و رسوم و عقاید رایج در میان جوامع گوناگون است که به صورت شفاهی یا از طریق تقلید و تکرار از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. (میمنت میرصادقی، 1388: 20). قصّهها را میتوان ژرفترین گونه از انواع خانوادة فولکلور دانست که در تاریکنای تاریخ بشر ریشه دوانیده است. قصّههای دینی (religious fiction) که قهرمانان آنها بزرگان دین هستند، از انواع خانوادة قصّهها به شمار میروند. گاهی برخی از قصّههای دینی با روایتها و افسانههای عامیانه آمیخته شدهاند و ماهیتی افسانهای و عامیانه یافتهاند. (نک. جمال میرصادقی، 1388: 241). کتابهای مقدّس با هدف پند دادن به مردم و آگاه کردن آنان بر داستانهای زندگانی پیامبران تأکید کردهاند. آثاری که دارای مضامین اخلاقی، مذهبی و فلسفی باشند، از خانوادة انواع ادبی تعلیمی به شمار میروند. از همین رو مقدار معتنابهی از آثار ادبی قرون وسطی که به گزارش رازهای مسیحیت پرداختهاند، تعلیمی هستند (Peck and Coyle, 2002: 152). یکی از مصادر تفسیر قرآن، اسرائیلیات است که داستانهای یاد شده در کتابهای مقدّس پیشین، بهویژه تورات است. از همین رو بسیاری از تفسیرهای قرآنی قصّههای زندگانی پیامبران، از جنبة تطبیقی و انتقادی بالایی در مطالعات ادبی برخوردارند. قصّهها سه ویژگی بنیادین دارند: خرق عادت، پیرنگ ضعیف، کلّی گرایی و نمونة کلّی (نک. میرصادقی، 1383: 134 ـ 133). خوارق عادات در قصّههای قرآنی، معجزات انبیا و کرامات اولیا هستند؛ نگرة دینی، پیرنگ قصّههای قرآنی را منسجم و منطقی میداند و نه سست و آشفته؛ و شخصیتپردازیها، نیز در تفاسیر قصّههای قرآنی در مقایسه با دیگر انواع قصّهها (و نه داستانها و رمانها)، پرداختهتر و فردیتر هستند زیرا مفسّران قرآن کوشیدهاند با تأکید بیشتر بر جزئیات حوادث و شخصیتها، حقیقتنمایی (verisimilitude) و باورپذیری قصّهها را افزایش دهند؛ گر چه بایستگی پاسداشت مقام پیامبران و پاکان آستان پروردگار، زمینهساز آن شده تا «قصّههای قرآن و قصّههای پیامبران که در تفسیرها و قصص قرآن و کتابهایی نظیر تاریخ بلعمی آمده، جنبهای اساطیری یافتهاند.» (میرصادقی، 1383: 163). 1 ـ 1 ـ بیان مسأله با پیش چشم داشتن گنجایشهای تفسیری و تطبیقی تفاسیر قرآنی از قصّههای زندگانی پیامبران، بایسته مینماید که نظریّههای نوین ادبی در ارزیابی این قصّهها به کار گرفته شود. مروارید معانی ژرف کلام الهی را میتوان با ابزارهای نوین دانش امروزین نیز سُفت و به گفتمانهای قرآنی پویایی دیگرگونهای بخشید. این پژوهش با چنین رویکردی سامان یافته است. 1 ـ 2 ـ نوع، روش و چارچوب نظری پژوهش پژوهش حاضر از نوع پژوهشهای کاربردی است؛ بدین معنی که نظریّة ریختشناسی ولادیمیر پراپ در ارزیابی ساختاری قصّة حضرت هود (ع) در ترجمة تفسیر طبری، به روش تحلیل محتوای تبیینی ـ تفسیری، به کار گرفته میشود. قصّة حضرت هود (ع) از شناخته شدهترین قصّههای قرآنی است و کارمایة مضمونپردازی بسیاری از شاعران و نویسندگان قرار گرفته است (نک. یاحقّی، 1386: 893). ترجمة تفسیر طبری نیز نخستین و جامعترین مرجع در تفسیر نقلی (روایی) به زبان فارسی است و بر همة تفاسیر پس از خود تأثیر ژرفی نهاده است. این تفسیر گزارشی آزاد از تفسیر «جامعالبیان عن تأویل القرآن» محمّد بن جریر طبری (310 ـ 224 هـ. ق.)، مشهور به تفسیر طبری است که گروهی از علمای ماوراءالنّهر آن را به دستور امیر منصور بن نوح بن نصر بن احمدسامانی در میانة سالهای 365 ـ 350 هـ.ق. به زبان شیرین و کهن ماوراءالنّهری نوشتهاند و ارزش زبانی و ادبی بالایی دارد (نیز نک. صادقی، 1386: 319 ـ 312). بنابراین مورد و منبع مطالعاتی نگارنده در این پژوهش بر اساس شاخص (indicator) بودن، گزینش شده است. 1 ـ 3 ـ تبیین مفاهیم و چارچوب نظری پژوهش ساختارگرایی (structuralism) یعنی بررسی روابط متقابل میان اجزای سازهای یک شیء یا موضوع فولکلوریک (پراپ، 1386: هفت). پیشنۀ پژوهشهای ساختاری با ریشهای عمیق به نظریّات صورتگرایی (formalism) سالهای 1915 تا 1916 میلادی بازمیگردد (نیوا، 1373: 23 ـ 17؛ تودوروف، 1382: 79). «نافذترین نظریّهای که در دهۀ 1950 و 1960 حوزۀ فولکلورشناسی را تکان داد، نظریّۀ مکتب ساختاری بود.... پدر واقعی نهضت جدید ولادیمیر پراپ است» (پراپ، 1371: 29 ـ 28). پراپ، مجموعة صد قصّة روسی از قصّههای گردآوری شدة آفاناسیف (Afana´s’ev)، از شمارة 50 تا 151 را مواد کار خود قرار داد (Hale, 2006: 2/58). این قصّهها از خانوادة قصّههای پریان بودند. «قصّههای پریان دربارة پریان، جنها، اژدهاها، غولها، دیوها، جادوگرها و دیگر موجودات خیالی و جادویی هستند که حوادث شگفتآور میآفرینند و در زندگی افراد بشر اغلب از بدجنسی و گاه از سر مهربانی و محبّت، تغییراتی به وجود میآورند» (جمال میرصادقی، 1388: 32). پراپ «که ریختشناسی قصّة عامیانهاش (1927)، نخستین اقدام در فهرست کردن و تحلیل طرحهای روایی در قصّههای عامیانه بود، تألیفش را با مفهوم فرمالیستی کارکرد (function) به عنوان عنصر همیشگی در قصّههای عامیانه آغاز کرد» (ولک، 1388: 7/ 461). پراپ، کوچکترین جزء سازهای قصّههای پریان را خویشکاری (function) مینامد و خویشکاری را به عمل و کار یک شخصیت از نقطهنظر اهمّیتش در پیشبرد قصّه تعریف میکند (پراپ، 1386: هشت) [1]. برای هر خویشکاری، خلاصة فشردهشدهای از آن خویشکاری، تعریف کوتاه شدهای از آن در یک کلمه و یک نشانة قراردادی نیاز است. وضعیت آغازین، گر چه خویشکاری به شمار نمیرود امّا یک عنصر مهم ریختشناسی است که با α نشان داده میشود. از این جا به بعد، خویشکاریها آغاز میشوند. برای نمونه یکی از اعضای خانواده، از جمع خانواده غایب میشود. (تعریف: غیبت، نشانه: β) (Hale, 2006: 2/58). وی که نخستین بار این نظریّه را بیان و اثبات کرد، اوّلین گام در تحقّق فرضیۀ خویش را شناخت و تعیین دقیق عناصر ثابت و متغیّر قصّه دانست (حقشناس و خدیش، 1387: 30). توصیف یک قصّة مشخّص با توجّه به اجزای سازندهاش، ارتباط این اجزا با یکدیگر و آنگاه با کلّ اثر را ریختشناسی (morphology) میگویند. (Hale, 2006: 2/59). در نظریّة ریختشناسی پراپ، بازیگران و کنشهای آنان در حوادث داستانهای گوناگون، مشابهاند. (39 ـ Bertens, 2001: 37). بعضی از خویشکاریها، میتوانند جایشان را تغییر دهند.... اینها فقط نوسانها هستند، نه نظام ترکیبی و ساختمانی جدیدی و یا محورهای جدیدی. نیز مواردی از نقض قاعدة صریح وجود دارد (پراپ، 1386: 213 ـ 212؛ نیز نک. Bertens, 2001: 37 _ 39). پراپ، سیویک خویشکاری را در ساختار قصّههای پریان تشخیص داد که هفت شخصیت آنها را به انجام میرسانند. قهرمان، ضدّقهرمان، گسیل دارنده، شرّیر، بخشنده، یاریگر و شاهزاده (پراپ، 1386: 162 ـ 161). پراپ بسط و گسترشی در قصّه را که از شرارت (A) یا کمبود و نیاز (a) شروع میشود و با گذشت از خویشکاریهای میانجی به ازدواج (w) یا خویشکاریهای پایانی میانجامد، «حرکت» نامیده است. این خویشکاریهای پایانی میتواند پاداش (F)، منفعت یا برد و یا به طور کلّی التیام و جبران مافات (K) و یا فرار از تعقیب (Rs) باشد. (پراپ، 1386: 183). «یک عمل شریرانة جدید [و یا یک کمبود و نیاز]، "حرکت" جدیدی میآفریند و بدین طریق، گاهی رشتة کاملی از قصّهها با هم ترکیب میشوند و یک قصّه را پدید میآورند» (پراپ، 1386: 123). بنیادیترین بخش تحلیلی در ریختشناسی قصّهها، شناختن حرکتهای هر قصّه و آنگاه چگونگی ترکیب این حرکتها با یکدیگر است (نیز نک. اسکولز، 1387: 17). «یک حرکت ممکن است مستقیماً به دنبال حرکت دیگر بیاید، امّا ممکن هم هست که حرکتها در هم بافته شوند؛ بدین ترتیب که بسطی که آغاز شده است متوقّف گردد و حرکت جدیدی به وسط کشیده شود. ترکیب حرکتها ممکن است به صور زیر باشد:
2. A ـــــــــــــــ 2W
1. AــــــــــG ................ K ــــــــــW 2. a ــــــــــ K
2. ـــــــــــ...............ـــــــــ 3. ـــــــــ
2A 1. 9K 2. ................................. 1K
1. ــــــــــ.............. 2. ــــــــــ
1. ــــــــــ g 2. 3. .» (پراپ، 1386: 186 ـ 184). قصّهها، منابعی سرشار از مقولههای مهمّ فرهنگی و اجتماعی هستند و پراپ نیز در آرای خود، بارها بررسی فرهنگی و تاریخی قصّهها را ضروری دانسته است. «اشعار رزمی اقوام همسایه، همچون ادبیّات مکتوب، دین (مثلاً مسیحیت) و عقاید و معتقدات محلّی همه بر قصّه اثر میگذارند. قصّه در مغز، در ژرفا و در هستۀ خود آثار عقاید بسیار کهن و آداب و عادات کهن و شعائر قدیمی را حفظ میکند» (پراپ، 1386: 176). پراپ بر زمینههای دینی قصّهها تأکید فراوان کرده است (ر. ک. پراپ، 1371: 111) و در بسیاری از موارد، کاویدن ریشههای دینی قصّهها را از بایستههای پژوهشی دانسته است. وی میگوید: «پژوهشهای ریخت شناسی... باید با بررسی های تاریخی... پیوند یابد. در اینجا باید قصّه را با توجّه به مفاهیم دینی مطالعه نمود» (پراپ، 1386: 181). «بسیار محتمل است که یک رابطۀ طبیعی میان زندگی روزمره و دین از یک سو و میان دین و قصّه از سوی دیگر وجود داشته باشد. رسم و شیوهای از زندگی و دین میمیرد و حال آنکه محتویات آنها به صورت قصّه بیرون میآید» (پراپ، 1386: 209). پراپ نه تنها بر ریشههای دینی قصّهها تأکید کرده است بلکه آبشخورهای دینی قصّهها را ژرفتر و ریشهدارتر از دیگر مقولهها دانسته است. «اگر صورتی هم در آثار دینی و هم در قصّۀ پریان بیاید، صورت دینی اصلی و صورتی که در قصّۀ پریان آمده است فرعی یا ثانوی است. این امر، بهویژه در مورد ادیان باستانی صادق است» (پراپ، 1371: 111). «خطّ تحوّل از دین به قصّۀ پریان پیش میرود و... بررسیهای تطبیقی در این زمینه لازم است.» (پراپ، 1373: 143). آرای پراپ در بوتة نقد بسیاری از نظریّهپژوهان قرار گرفته است. به گمان پراپ، تحلیل ریختاری باید مجموعهای مکفی (و نه لزوماً بسیار گسترده) باشد امّا با مجموعة کوچک نمیتوان نتیجة مناسبی گرفت (Hale, 2006: 2/58)؛ با وجود این، الگوی ریختشناسی برآمده از جامعة آماری پراپ را میتوان دربارة قصّههای منفرد به آزمون گذاشت زیرا در اینجا هدف رسیدن به یک الگوی تازه نیست بلکه سنجش الگوی پراپ در فرهنگهای دیگر است. وی باور داشت که قصّهها، داستانهای پهلوانی و اسطورهها ساختهای مشابهی را نشان میدهند و در آینده باید مطالعات تطبیقی در این زمینه انجام شود (پراپ، 1386: 198). در دستگاه ریختشناسی پراپ، گهگاه ناسازواریهایی دیده میشود؛ برای نمونه، گر چه در مواردی بر گسست توالی خویشکاریها انگشت نهاده امّا گاهی نیز نظام ریختشناسی خود و خویشکاریهای متوالی را منسجم و تخطّیناپذیر به شمار آورده است: «توالی خویشکاریها همیشه یکسان است» (پراپ، 1386: 54؛ نیز نک. پراپ، 1371: 215). با وجود این، نظریّة ریختشناسی پراپ توجّه بسیاری از دانشمندان نامدار حوزة علوم انسانی را به خود جلب نموده است و آنان در نقد و یا تکمیل آن کوشیدهاند. نظریّة او چنان بعد کاربردیای یافته که برخی از منتقدان گفتهاند: «دانستن این نکته که روش تحلیل ساختاری پراپ، دربارة همة قصّههای پریان کارآیی دارد، این امید را ایجاد میکند که بتوان چنین تحلیلی را دربارة ادبیّات، بهطور کلّی به کار گرفت» (Carter, 2006: 48). نظریّة وی را، کسانی، مانند گرماس، تزوتان تودورف و ژراژ ژنت بازنگری کردند و در آن جرح و تعدیلهایی نمودند (ر.ک. 51-Carter, 2006: 48). «روایتشناسان، نیز برای دستورمند کردن این ادّعا که یک ساختار داستانی بنیادین وجود دارد که در بسیاری از مواقع، "روایتگری" (narrativity) نامیده میشود و دست کم برای توصیف کردن، میتوان آن را تجزیه کرد، از روش پراپ پیروی کردهاند. برمون، روایتشناس فرانسوی، آنچه را پراپ در ریختشناسی قصّههای پریان روسی، مطالعه کرد [(خویشکاری)]، "لایة مستقل معنایی" (autonomous layer of meaning) نامیده است» (Kenan, 2008: 7). عدّهای بر این باورند که نظریّۀ پراپ از آن رو که در سی ویک کارکرد خلاصه میشود و رویکرد همزمانی ندارد، دارای کاستیهایی است (اسکولز، 1379: 102). همچنین، «پراپ با وارد کردن معیار ثبات و تغییر، خود را ناگزیر میبیند که از چارچوب بوطیقای عام خارج شود و در چارچوب یک ژانر خاص (قصّههای پریان، آن هم از نوع روسیاش) قرار گیرد» (تودوروف، 1382: 87). 1 ـ 4 ـ پیشینه و اهمّیت پژوهش نظریّة ریختشناسی پراپ، در ایران ناشناخته نیست و بسیاری از پژوهشگران ایرانی از آن سود بردهاند؛ از جمله «تحلیل ریختشناسی داستان سیاوش بر اساس نظریّة ولادیمیر پراپ» از استاجی و رمشکی؛ «الگوی ساختارگرایی ولادیمیر پراپ و کاربردهای آن در روایتشناسی» از پروینی و ناظمیان؛ «بررسی قصّههای دیوان در شاهنامة فردوسی» از روحانی و عنایتی قادیکلایی؛ «ریختشناسی قصّة خیر و شر بر اساس نظریّة پراپ» از ایشانی؛ «بررسی ریختشناسی داستان بیژن و منیژة فردوسی بر اساس نظریّة ولادیمیر پراپ» از روحانی و عنایتی قادیکلایی. دریافتن دقایق آرای پراپ کار آسانی نیست و به تمرین و تجربة کافی نیاز دارد. در پژوهشهای انجام گرفته، آرای پراپ به روشنی گزارش نشده است و ابعاد گوناگون نظریّة او در متون مورد مطالعه به کار گرفته نشده است. پژوهشهای دیگری، نیز با عنوان ریختشناسی انجام شده است مانند مقالة «ریختشناسی داستان حضرت سلیمان (ع) در قرآن» از ناهید نصیحت و نعیمه پراندوجی در مجلّة فدک سبزواران که در آن به تبیین و تحلیل عناصر داستانی قصّة حضرت سلیمان پرداخته شده است ولی این کوشش علمی فاقد چارچوب نظری مشخّصی است؛ بهویژه که نگارندگان رویکردی فرمالیستی به این پژوهش داشتهاند امّا بر آن عنوان ریختشناسی نهادهاند. کتاب ریختشناسی قصه های قرآنی، نوشتة محمّد حسینی از پژوهشهای دیگری است که نگارنده در آن به ترسیم منظومهای منسجم از فرم و مضمون دوازده قصّة قرآنی پرداخته است امّا در این پژوهش هم، رویکرد نظری نگارنده با نظریّة ریختشناسی پراپ و شیوة تحلیلی پیشوای نظریّة ریختشناسی، متفاوت است. کتاب التصویر الفنّی فی القرآن الکریم از سیّد قطب، نویسنده و منتقد مصری، فصلی با عنوان «القصّة فیالقرآن» دارد که نگارنده در آن بر هدفهای دینی قصّهها و بنیان توحیدی آنها تأکید کرده است و شیوة روایت قصّهها، خصائص فنّی آنها و شخصیتهای قصّههای قرآنی را با رویکردی مضمونمدارانه تحلیل کرده است. در پژوهش حاضر، نگارنده، برای نخستبار، آرای پراپ را در مطالعة یک قصّة قرآنی به کار گرفته است و پس از گزارشی فراخور از نظریّة پراپ، توانش ارتباطی این نظریّه و جوانب آن را در بررسی یک قصّة دینی به آزمون گذارده است. 1 ـ 5 ـ پرسشها و فرضیههای پژوهش 1 ـ کارآمدی نظریّة ریختشناسی ولادیمیر پراپ در مطالعة ساختار قصّههای قرآنی و تفاسیر آنها چگونه میتواند باشد؟ ـ به نظر میرسد، از آن رو که پراپ بر مطالعة ریشههای دینی قصّهها تأکید ورزیده، بتوان نسبتهای معناداری میان این دو پیدا کرد. 2 ـ چرا نظریّة ریختشناسی پراپ که برآمده از مطالعة قصّههای پریان روسی است، میتواند در مطالعة قصّههای قرآنی و تفاسیر آنها سودمند باشد؟ ـ پنداشته میشود با توجّه به ساختاری بودن نظریّة پراپ، بتوان در مطالعة تفاسیر قصّههای قرآنی از این نظریه سود برد.
2 ـ ریختشناسی قصّة حضرت هود (ع) قصّة حضرت هود (ع) در ترجمة تفسیر طبری از سه حرکت تشکیل شده است که در بخش کاربردی پژوهش، این سه حرکت، تبیین و تحلیل میشود. 2 ـ 1 ـ حرکت اوّل قصّه و امّا این عاد و ثمود دو ملک بودند از دو قبیله، از فرزندان سام بن نوح بودند و یکى عاد نام بود و آن قبیله به وى باز خوانند و یکى ثمود نام بود و آن قبیله به وى باز خوانند و این عاد پسر عوض بن سام بن نوح بود و عرب را رسم چنانست که قبیله را به نام پدر باز خوانند هم چنان که بنوتمیم و بنوهاشم و آنچه بدین ماند. خداى عزّ و جلّ گروه عادیان را به عاد باز خواند. چنان که گفت جلّ جلاله: و اِلى عادٍ أخاهٌم هوداً. (اعراف،65).... و عاد و ثمود هر یکى قبیلهاى بودند و هر دو به یک دیگر نزدیک بودند، و هر دو گروه به بادیه حجاز اندر بودند، میان کوفه و شام. و زمین عاد به مکّه و مدینه نزدیکتر بود، و زمین ثمود به زمین حجر بود و این حجر بر کناره بادیه است بر راه شام، و اصحاب الحجر گروه ثمود بودند. و عاد و ثمود عم زادگان بودند و میان ایشان دویست سال بود، و خداى عزّ و جلّ نخست حدیث عادیان یاد کرد و پس ثمود چنان که چون از قصّه نوح علیهالسّلام بپرداخت، اول قصه عاد یاد کرد پس قصّه ثمود، و به جهان هیچ کس بقوة و بالاى این عادیان نبوده است و هر مردى را ازیشان دوازده گز بالا بود به گز ایشان. و ایشان را چندانى زور و قوّت بوده است که اگر بر زمین خشک پاى بر زمین زدندى تا زانو بزمین فرو بردندى و هر درختى که از آن قوىتر و بلندتر نبودى بدویدندى و آن درخت را بآغوش بر گرفتندى و با خود ببردندى، چنان که هیچ منع نبایستى کردن که آن را بجنبانیدندى. و شنوایى ایشان به حدّى بودى که اگر به مسافت پنج فرسنگى دو کس سخنى گفتندى با آهسته، ایشان بشنیدندى و بینایى ایشان تا حدّى بود که اگر به نیم شبى تاریک در اندرون سه خانه که پس یکدیگر بودى قدحى شیر تایى موى در سر آن افتاده بودى بدیدندى و بدین قوة و بینایى و شنوایى قومى بودند و حق تعالى ایشان را در دنیا این بداده بود، و بآن زمین خویش بناهاى بلند و فراخ و بزرگ بکردندى و امروز هر کجا بناى بلند و بزرگ کرده باشند گویند که این بنا عادیانى است. (a: وضعیت آغازین).... و ایشان بخداى عزّ و جلّ کافر شده بودند. (A: شرارت). پس حق تعالى هود را علیهالسّلام به نزد ایشان فرستاد. (2B: گسیل داشتن، فرستادن) و هود پیغامبر علیهالسّلام پسر عمّ ایشان بود و از فرزندان سام بن نوح علیه السّلام بود، و خداى عزّ و جلّ هود علیهالسّلام را برادر ایشان خواند،... و او از جهت قرابتى برادر ایشان بود نه از جهت دین، که ایشان کافران بودند. پس خداى عزّ و جلّ هود را به نزد ایشان فرستاد و به نزد ایشان آمد و گفت: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ. (اعراف،65). (2g: دستور یا فرمان). پس این قوم عادیان به زور و قوّت خویش فریفته بودند و گفتند: مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً. (فصّلت،15). و ایشان گفتند کیست از ما قوىتر؟ کى ما را عذاب تواند کردن؟ (1d: نقض نهی§ [(صورت سالبة امر)]) [2]. و عدد ایشان بیشتر از پنجاه هزار مرد بود.... هود گفت علیهالسّلام:... بهر جایى بنائى همى کنید و علامتى همى کنید محکم و استوار، چنان که گویى بدین جهان جاودانه خواهید بودن و چون خشم گیرید بر کسى، خشم جبّاران گیرید و خشم گرفتن جبّاران چنان بود که هیچ اندر آن رحمت نباشد تا هلاک نشود. پس گفت که از خداى عزّ و جلّ بترسید و فرمان برید مرا و بترسید از آن کس که شما را مدد فرستاد بدان بوستانها و باغها و کاریزها و چشمها، و این نعمتهاى گوناگون که شما را دادست (2g: دستور یا فرمان) که من بترسم شما را از عذاب روز بزرگ،... پس این نعمتها بر ایشان یاد کرد.... پس هود علیهالسّلام پنجاه سال گروه عاد را به خداى عزّ و جلّ مىخواند و ایشان جواب وى این مىدادند:... گفتند همه [یکسانست بر ما] اگر ما را پند دهى یا ندهى ما را پند.... پس گفتند که ما این خدایان خویش را به قول تو دست باز نداریم و ما نیستیم بتو بگرونده که ما مىگوییم که مگر این خدایان ما مگر ترا دیوانه کردهاند از بهر آن که تو ایشان را نمىپرستى (1d: نقض نهی§ [(صورت سالبة امر)]). 2 ـ 1 ـ 1 ـ ریختشناسی حرکت اوّل قصّه در حرکت نخست قصّه، وضعیت آغازین قصّه (a) بهتفصیل بازگفته شده و وضعیتی نشاندار (marked) است؛ ویژگیهای تاریخی و جغرافیایی قوم عاد و مواهب بیمانندی که خداوند به عادیان بخشیده بوده، بهگونهای برجسته بازنموده شده است و به پرداخت زمینة (setting) اثر و فضاسازی (making atmosphere) در این قصّه انجامیده است. این وضعیت آغازین، گر چه خود، دارای حرکتی نیست امّا زمینة حرکتی قصّه را فراهم کرده است زیرا ناسپاسی قوم عاد و کفران بخششهای فراوان الهی، با این پیشدرآمد است که تأثّری (an impression) در ذهن مخاطب قصّه برمیانگیزد. «وضعیت آغازین اغلب تصویری از یک خوشبختی و رفاه غیر عادی، گاهی با تأکید و اغلب به صور زنده و زیبا عرضه میدارد. این خوشبختی زمینهای متضاد را برای بدبختیای که اتّفاق خواهد افتاد فراهم میسازد» (پراپ، 1386: 172). قوم عاد شخصیت شرّیر این حرکت قصّه هستند؛ خداوند، بخشندة نعمتهای فراوان به قوم عاد و گسیل دارندة حضرت هود (ع)، قهرمان این حرکت قصّه، برای راهنمایی عادیان است و هود (ع)، افزون بر شخصیت قهرمان، شخصیت یاریگر را نیز دارد. بنابراین، حرکت اوّل قصّه دارای پنج شخصیت است. کافر شدن قوم عاد به خدای عزّ و جلّ (A)، نقطهای است که حرکت نخستین قصّه با آن شکل میگیرد؛ فراخوان هود (ع)، قوم عاد را به خداپرستی و یکسو نهادن گردنکشی، راه به جایی نمیبرد و فرمانهای فرستادة خداوند را به هیچ میانگارند. پایفشاری هود (ع) به راهنمایی عادیان، با خویشکاریهای دستور و فرمان (2g) و نقض دستور و فرمان (1d)، بهتکرار، در این حرکت داستان دیده میشود و سرانجام، حرکت نخست قصّه به تعلیق درمیآید. [3]. بنابراین الگوی حرکتی این بخش از قصّه بدینگونه است: A 1d با مقایسة این الگوی حرکتی با الگوهای ششگانة حرکتی پراپ، همسانی آن با الگوی نخست حرکتی پراپ، به روشنی دانسته میشود. طرح برآمده از خویشکاریهای حرکت اوّل قصّه: 2[1d2g] 2B A 2 ـ 2 ـ حرکت دوم قصّه پس پنجاه سال هود پیغامبر علیه السّلام ایشان را به خداى عزّ و جلّ همىخواند (§: ربط دهنده، پیوند دهنده) و هیچ بنگرویدند مگر اندکى، نه بسیار، به نهان. (6a:کمبود و نیاز به شکلهای دیگر§ [کمبود مؤمنان و نیاز به جاری شدن سنّت کیفر الهی]). پس هود علیهالسّلام برایشان دعا کرد (B: قهرمان قصّه به اقدام میپردازد.) و خداى عزّ و جلّ دعاى او مستجاب کرد و خواست که ایشان را هلاک کند و باران از ایشان باز گرفت و قحط در ایشان اوکند و چهارپایانشان جمله بمردند و سه سال اندر سختى بماندند. (8D: عزم نابود کردن). 2 ـ 2 ـ 1 ـ ریختشناسی حرکت دوم قصّه حرکت دوم قصّه، با یک عنصر پیوند دهنده (§) آغاز می شود و حرکتی بسیار کوتاه است که بسان حلقة زنجیری حرکت اوّل قصّه را به حرکت بعدی پیوند می دهد (نک. پراپ، 1386: 150)؛ هشداری است بر کیفر بزرگی که خداوند برای عادیان مقدّر کرده و تکاپوی پیرنگ (plot) قصّه به سوی بزنگاه (climax) آن، از این جا است که آغاز میشود. هود (ع)، شخصیت قهرمان این حرکت است که در پی رستگاری عادیان است. خداوند با اجابت نفرین هود (ع)، بخشندگی خود و عزم به نابودی عادیان (عکس خویشکاری بخشندگی) را نشان داده است و عادیان، نیز همان نقش شریر حرکت اوّل داستان را دارند. حرکت دوم قصّه با کم بودن تعداد مؤمنان به هود (ع) و نیاز به مداخلة خداوند در ماجرا (6a) آغاز شده و با عزم الهی برای کیفر دادن کافران (8D) پایان پذیرفته است: 6a 8D این حرکت، نیز همچون حرکت اوّل قصّه از گونة اوّل الگوهای حرکتی پراپ است. طرح برآمده از خویشکاریهای حرکت دوم قصّه: 8D B 6a 2 ـ 3 ـ حرکت سوم قصّه پس هود علیهالسّلام ایشان را مىگفت که مکنید و به خداى عزّ و جلّ بگروید تا شما را باران دهد و ازین سختىتان برهاند، و قوتتان بیفزاید بدین قوت که هستید (2g: دستور یا فرمان).... پس ایشان گفتند که اى هود تو دیوانهاى و ما این نکنیم که تو همىگویى (1d: نقض نهی§ [(صورت سالبة امر)]). پس سالیان برآمد و کار بر ایشان سخت شد و اندر ماندند (5a:کمبود پول یا وسیلة معاش)، و گفتند که ما بدین هود بنگرویم که گویى دیوانه است و عقلش نیست و لکن ما خود رسولان بیرون کنیم و قربان بیرون کنیم و به حرم فرستیم تا آن جایگاه قربان کنند و ما را یارى خواهند. و همه کافران همچنین خانه خداى عزّ و جلّ را بزرگ داشتند و حرمت داشتند و هر کارى صعب که ایشان را پیش آمدى قربانها فرستادندى به حرم و آنجا قربان کردندى، و ایشان همه دانستندى که خداى عزّ و جلّ هست و آن کعبه خانه وى است، و خداى عزّ و جلّ حاجت ایشان روا گردانیدى حجّت را. پس چون رسولان بیرون کردند (1B: قهرمان به کمک فرا خوانده میشود و به مأموریت اعزام میگردد.)، هود علیهالسّلام ایشان را گفت که این شما را هیچ سود ندارد تا آن گاه که به خداى عزّ و جلّ بگروید و ایشان فرمان هود علیهالسّلام نمىبردند، و او را و سخن او را خوار همى داشتند، و از آن هیچ نمىاندیشیدند. (§: ربط دهنده، پیوند دهنده) و سه مرد بیرون کردند از مهتران شام و نام یکى لقمن بن لقیم بود و این لقمن به هود علیهالسّلام بگرویده بود. و او تنها مسلمان شده بود و نام آن دیگر مرثد بن سعد بود و او نیز مسلمان شده بود اندر نهان. و سه دیگر مردى بود نام وى قیل بود، و این قیل کافر بود و مسلمان نگشته بود. و این هر سه مهتران بودند، و هر سه را بفرستادند و ایشان آن قربانها بدست این هر سه بفرستادند از اشتران و گاوان و گوسفندان بسیار. و میان ایشان و میان مکّه سه روزه راه بود (⋮: ربط دهندههای سهگان شده). پس ایشان برفتند (↑: عزیمت) و به مکّه شدند. و چون این هر سه تن به مکّه رسیدند ایشان اندر مکّه خویشان و قرابتان و دوستان داشتند، و لقمن را مهمان کردند و شب و روز به لهو و تماشا مشغول شده بودند، و به هیچ گونه از قومان خویششان یاد نیامد و ازیشان نیندیشیدند. پس این قوم مکّیان دانستند که ایشان را خود قومان خویش از یاد برفته است و دانستند که آن قومان ایشان آن عادیان اندر قحط و سختى اندر ماندهاند. پس آن مکیان مطربان را اندر آموختند تا حال و احوال آن عادیان به سرود و دف پیش ایشان مىگفتند تا ایشان را قومان خویش باز یاد آید، تا اگر قربانى مىکنند، بکنند. (§: ربط دهنده، پیوند دهنده). پس این لقمن و مرثد هر دو مسلمانى خویش آشکارا کردند پیش این قیل که کافر بود، و او را گفتند که اگر قومان به هود علیهالسّلام بگرویدند حق تعالى ایشان را باران فرستادى و چون نگرویدند ما از بهر آن چندین روزگار سختى و رنج به سر بردیم. پس این قیل کافر گفت که شما را هیچ اندوه قوم خویش ندارد، (mot.: انگیزش) من خود بروم و قربان خویش بکنم و شما خود دانید. پس این قیل برخاست و بهره خویش از آن قربانها بیرون کرد (>: جدا شدن از هم بر سر دو راهی) و بر سر کوه برد و قربان کرد، و روى سوى آسمان کرد و گفت که اى خداى آسمان من به حاجت آمدهام و مرا بیمارى نیست که از آن عافیت همى خواهم و از کسى مرا گلهاى نیست که او را به تو مىسپارم و لکن باران همىخواهم گروه خویش را، فریاد رس ایشان را (7*D: شخصی که از پیش در وضعیت اضطراری قرار گرفته، درخواستی میکند.). پس هم آن ساعت سه ابر برآمد یکى سرخ و یکى سپید و یکى سیاه، و از میان آن ابر آواز آمد که ازین سه ابر هر کدام همىخواهى بخواه تا بقوم تو رود. پس این قیل گفتا که این ابر سرخ باران ندارد که هر گاه که این ابر برآمدى باران ازو نباریدى، و ابر سپید همه روز مىباشد و باران ازو نمىبارد، و لکن این ابر سیاه بىگمان بىباران نباشد (⋮: ربط دهندههای سهگان شده). پس قیل آواز داد و گفتا من این ابر سیاه خواهم. آواز آمد که این ابر سیاه پیش گروه تو رفت، اکنون تو باز گرد. و قیل بازگشت و چنان دانست که آن ابر باران دارد و خداى آسمان قربان او پذیرفت، و حاجت او روا گردانید، و بارانشان فرستاد. خود ندانست که آن ابر عذاب دارد و همهشان را هلاک خواهد کرد (10E: فریفتن در مبادله). و خداى عزّ و جلّ فریشتگان عذاب را با آن ابر بفرستاد پیش آن قوم عادیان. و این قیل باز آمد و احوال با یاران خویش بگفت که من رفتم و چه کردم. پس آن ابر سیاه با فریشتگان عذاب رفت تا سوى آن قوم عادیان، و از پیش ابر بادى سخت برفت (Fneg.: عکس عامل جادویی [باران خواسته شده] به قهرمان داده میشود). و ایشان چون باد دیدند گفتند نیک که باد آمد و از پس باد ابر آید و چون بنگرستند آن ابر دیدند که مىرفت، و گفتند خه که ابر نیز آمد و چون ابر آید لابد باران بباراند و ایشان نشاط و خرّمى همى کردند و هود علیهالسّلام مىدانست که آن عذاب است که خداى عزّ و جلّ او را آگاه کرده بود. پس هود علیهالسّلم ایشان را گفت که آن ابر که چنان به شتاب همى آید آن عذابى است که شما را مىآید و شما مىپندارید که آن رحمت است و باران خواهد بارانید (§: ربط دهنده، پیوند دهنده). پس چون آن ابر بدانجا رسید بیستاد، و آن ریحالعقیم از آنجا بیرون آمد و عقیم آن باشد که اندرو هیچ منفعت نباشد چنان که خداى عزّ و جلّ گفت: ما تَذَرُ مِنْ شَیْءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ. (الذاریات،42)؛ گفتا این باد هیچ چیز را که به وى رسید دست بنداشت که نه آن را نیست بنکرد چون استخوان پوسیده. و دیگر جاى گفت عزّ و جلّ...، قوم عاد را هلاک کردیم به بادى سخت نافرمان،... پس آن باد همىآمد و هر چه چهارپاها بودند بیشتر همه را از زمین برداشت و به هوا برد و بر زمین همىزد و پاره پاره مىگشتند. پس ایشان چون آن باد را بدیدند گفتند که شکیبایى کنید که از پس این باران آید سخت، و همه از خانه ها بیرون آمدند و گوش مىداشتند که باران آید و آن باد هم چنان سخت مىآمد و ایشان پایهاى خویش بر زمین خشک مىزدند و بآسانى تا زانو بزمین فرو مىشدند. و هود علیهالسّلم چنان دانست که ایشان پیش وى روند و خواهش کنند تا هود دعا کند تا عذاب از ایشان باز گردد. و هیچ کس خود پیش وى نرفتند و محل او نکردند. و پس باد اندر آمد، و ایشان را بر مىگرفت و بهوا اندر همىبرد، و باز بر زمین همىزد، و بزارىشان همى کشت. و ایشان هر مردى چند خرمابنى بودند و هم چنان بر زمینشان مىاوکند.... پس چون آن مردمان را باد بکشت و بیوکند، زنان و کودکان که ضعیف بودند به خانهها اندر رفتند و بگریختند، و باد از پس ایشان بدان خانه ها اندر همىشد و ایشان را بر مىداشت و از آن دیوار بر دیگر دیوار بر مىزد تا همه را پاره پاره کرد و همه استخوانهاشان پوسیده کرد. و هم چنان هفت شب و هشت روز مىآمد آن باد بدان سختى،... و همه هلاک شدند و بمردند (U: مجازات شرّیر)... و خداى عزّ و جلّ هود پیغامبر را از ایشان برهانید (Ps: نجات و رهایی قهرمان)... پس این سه تن که به مکّه اندر نشسته بودند هنوز آگاهى نداشتند از هلاک شدن قوم ایشان. پس چون آگاه شدند (4B: اعلان مصیبت به صورتهای مختلف) این لقمن و مرثد که مسلمان بودند این قیل را گفتند، که کافر بود که تو نیز مسلمان شو و اگر نه هلاک شوى. او گفت که مرا از پس قوم من زندگانى نمىباید. و روى سوى آسمان کرد و گفت که اى خداى آسمان چون قوم مرا هلاک کردى مرا نیز هلاک گردان. (7D: درخواستهای دیگر). پس بادى اندر آمد و آن قیل را برداشت و به هوا اندر ببرد و باز بر زمین زد تا پاره پاره کردش. (U: مجازات شرّیر). پس این لقمن و مرثد که مسلمان بودند برخاستند و به کوه برشدند و قربانهاى خویش بکردند و آوازى شنیدند که شما نیز حاجت بخواهید. (§: ربط دهنده، پیوند دهنده). این لقمن گفت که من زندگانى دراز خواهم با حکمت، و مرا باید زندگانى هفت کرکس بدهى. (7D: درخواستهای دیگر)، و هر کرکسى را پانصد سال زندگانى باشد و آوازى آمد که هر چند بسیار بخواهى زیست عاقبت هم بباید مرد. لقمن گفتا روا باشد. پس او را اجابت کردند، و زندگانى هفت کرکس او را بداد (7E: برآوردن یک تقاضا). و پس لقمن بچهاى کرکس بگرفت و همىداشت تا بمرد و از پس آن یکى دیگر بگرفت و هم چنان همى داشت تا هفت از پس یک دیگر بگرفت، چنان که سه هزار و پانصد سال لقمن بزیسته بود و آن گاه از دنیا برفت. و این مرثد حاجت خواست و گفت که مرا نان گندمین مىباید (7D: درخواستهای دیگر)، از جهت آن که ایشان را همه نان جوین بودى. پس حق تعالى دعاى او نیز اجابت کرد و تا زنده بود نان گندمین بروزى او مىکرد (7E: برآوردن یک تقاضا). پس هود پیغامبر آنجا بماند پنجاه سال، پس از دنیا برفت. و زندگانى هود صد و پنجاه سال بود. (ترجمة تفسیر طبری، 1356: 5/1190 ـ 1179. تلخیص نگارنده از «قصّة هود علیهالسّلم با عاد و قوم وی»). 2 ـ 3 ـ 1 ـ ریختشناسی حرکت سوم قصّه در حرکت سوم قصّه، هود (ع)، قهرمان قصّه است که باز هم همچون دو حرکت پیشین قصّه بر انذار و تنبیه قوم عاد پای فشارده است؛ قوم عاد، شخصیت شرّیر خود را در روند قصّه حفظ کردهاند؛ خداوند، یاریگری خود را با رها کردن هود (ع) از شرّ کافران و بخشندگی خود را با برآوردن خواستههای فرستادگان قوم عاد و منتقم بودن خود را با کیفر دادن به کافران نشان داده است. همچنین سه مرد مهتری که عادیان برای قربانی کردن گسیل کردهاند، شخصیت گسیل دارندة عادیان و شخصیت قهرمان آن سه مرد را برای قوم عاد تصویر کرده است. شخصیتها در این حرکت قصّه، حوزههای عملکردی بسیار گستردهتری دارند؛ «گاهی یک شخصیت در چندین حوزة عملیّات فعّال است» (پراپ، 1386: 163)؛ در چنین مواردی، حوزة کارکردی نخست شخصیتها، ماندگارتر و بنیادیتر از حوزههای کارکردی پس از آن است. بنابراین اصالت شخصیتی قهرمانان چندنقشی را باید در شخصیت نخستین آنان دانست. (نیز نک. پراپ، 1386: 170). قوم عاد، افزون بر شخصیت شرّیر قصّه، خویشکاری گسیل داشتن را نیز به انجام رسانیدهاند که از گروه خویشکاریهای میانجی و حوادث پیوند دهنده (B) است و در روند قصّه پذیرای شخصیتهای گوناگون میتواند باشد. خداوند، یاریگر، بخشنده و منتقم (حالت متقابل بخشنده) این حرکت قصّه است. نکتة بدیع این حرکت داستان، داشتن دو شخصیت قهرمان است؛ یکی هود (ع) که در پی راه نمودن به قوم عاد است و دیگری آن سه ایلچی قوم عاد که در پی نجات قوم خود از خشکسالی و بیآذوقگی هستند. قهرمان نخستین در وضعیت آغازین قصّه، وارد قصّه شده است (نیز نک. پراپ، 1386: 170) و قهرمان همة حرکتهای قصّه به شمار میرود امّا قهرمانان دوم قصّه، قهرمانان یک حرکت داستانی هستند که داستان را به اوج و سپس فرود (falling action) رسانیدهاند و پایانة حرکتی قصّه را فراهم کردهاند. سه مهتران قوم، سهروزه راه، اشتران و گاوان و گوسفندان و سه ابر سرخ و سپید و سیاه، پدیدههایی سهگان شده (⋮)، هستند که به بسط حرکت قصّه یاری رساندهاند. «پدیدة سهگانی ممکن است در جزئیات مربوط به افراد قصّه با ماهیتی توصیفی (مانند سه سر اژدها) بیاید، یا در خویشکاریهای فردی، خویشکاریهای جفتی (مثل خویشکاری تعقیب ـ نجات)، گروه خویشکاری ها و سرتاسر حرکتها واقع شود. تکرار ممکن است با توزیعی یکنواخت و یک شکل (مانند سه کار دشوار، سه سال خدمت کردن)، یا به صورت تراکمی (مثلاً سومین کار و مأموریت دشوارترین همه است یا سومین جنگ بدترین همه است)، در قصّه ظاهر شود و یا دو بار نتیجة منفی داشته باشد و فقط در سومین بار به پیروزی بینجامد» (پراپ، 1386: 151). عنصر پیوندی فراموش کردن مأموریت، انگیزة جدایی مهتر نخست را از دو همتای دیگر خود فراهم کرده است؛ این فراموشی، غفلت نیست بلکه تغافل است زیرا دو نفر از سه مهتر قوم، به هود (ع) و پیامبریاش مسلمان شدهاند و در درون خویش بر نابودی کافران قوم خود، خرسندند. «برای حادثهها و رویدادهای پیوند دهنده نیز اشخاص خاصی وجود دارد (مانند شکایتکنندگان، خبرآوران، طعنهزنندگان)» (پراپ، 1386: 163). الگوی حرکتی این بخش از قصّه با بخشهای دیگر متفاوت است؛ تنگنای معیشتی برآمده از خشکسالی (5a)، نقطة آغازین این حرکت است که عادیان را وامیدارد، سه مهتر از میان خویش برای قربان کردن به در کنند؛ کیش دیگرگونة این مهتران، آنان را بر سر دو راهی جدایی از یکدیگر (<) میگذارد؛ مهتر نخست که بر کفر خویش پای میفشارد، در پیشگاه الهی، باران میخواهد (7*D)، امّا نادانسته به جای پاداش، پادافره (Fneg.) دریافت میدارد و قوم عاد را به کام قهر الهی میکشاند و هلاک میکند (U). خویشکاری هلاک شدن قوم عاد، با خویشکاری رها شدن هود (ع)، قهرمان قصّه، از شرّ عادیان (Ps) دارای «همسانگردی» است. گاهی در یک قصّه، یک خویشکاری معانی ضمنی خویش کاریهای دیگر را نیز با خود به همراه دارد. چنین پدیداری را همسانگردی (=) مینامند (نک. پراپ، 1386: 137). مهتر کافر نیز که از مصیبت هلاک شدن قوم خویش آگاه میشود، آرزوی مرگ مینماید (7D) و خداوند نیز آرزوی او را برمیآورد (7E). مرگ ارزانی شده به او، با خویشکاری مجازات شرّیر (U)، همسانگردی دارد. دو مهتر دیگر قوم که خویشکاریشان به تعلیق (suspension) درآمده است، نیز بر آستان الهی قربانی میکنند و هر دو از ساحت پاکیزة پروردگار درخواستهایی میکنند (7D) که خداوند خواهشهای آنان را برمیآورد (7E). بر پایه آنچه گزارش شد، نمودگار حرکت سوم قصّه، چنین است:
7*D U=Ps 7D =U7E 6a 7D 7E
نمودگار این حرکت، با نمودگار ششم از الگوهای حرکتی پراپ شباهت زیادی دارد امّا تفاوتهای بنیادینی در این حرکت دیده میشود که آن را حرکتی نوآیین کرده است: نخست، این که فاقد شیء اخطار دهنده (g) است؛ دیگر آن که مسیر حرکتی قهرمانان قوم عاد، سرانجام یکسانی برای آنها به همراه ندارد؛ سه دیگر این که گرهگشایی (catastrophe/denoument) همة حرکتهای پیشین قصّه، نیز در مسیر مهتر نخست قوم که کافر است، انجام میپذیرد و دو مهتر دیگر قوم عاد، پس از بیرون آمدن از محاق تعلیق داستانی، تنها نیکفرجامی مؤمنان به هود (ع) را در متن قصّه آشکار کردهاند. تعداد قهرمانان نیز سه نفر است امّا از آنجا که خویشکاریهای دو تن از آنان منطبق با یکدیگر است، در واقع این سه قهرمان، دو خویشکاری را به انجام رسانیدهاند. U 7D 4B U=Ps Fneg. 10 E7*D طرح برآمده از خویشکاریهای حرکت سوم قصّه: >↑ 1B 5a 1d 2g 2[7 E7D]
3 ـ یافتههای پژوهش: 1. قصّة حضرت هود (ع)، از پنج شخصیت (قهرمان، شرّیر، بخشنده، یاریگر، گسیل دارنده) تشکیل شده که در مقایسه با الگوی هفت شخصیتی پراپ، فاقد شخصیتهای ضدّ قهرمان و شاهزاده است. روند تکوین، تکامل و تنزّل این قصّه به گونهای است که شخصیتهای ضد قهرمان (قهرمان دروغینی که در پی تشبّه به قهرمان است و سرانجام شناخته میشود.) و شاهزاده (آن که قهرمان به دنبال نجات او یا ازدواج با او است و چنان که پیداست، نمیتواند شخصیت ویژة قصٌههای دینی باشد) نمیتوانند نقشی داشته باشند. 2. در حرکت نخست قصّه، پایداری هود (ع) در راهنمایی قوم عاد و سرپیچی آنان از فرمانهای فرستادة خدا، با خویشکاریهای دو چندان شدة 2[1d2g] نمایش داده شده است. این خویشکاری یک موتیف رفتاری در سیرة همة پیامبران الهی است. 3. بارزترین سنجه برای تشخیص قهرمان قصّه، اقدام او برای گشودن گرهپیچ (intrigue) قصّه است که شخصیت شرّیر داستان یا احساس کمبود و نیازی، آن را ایجاد کرده است. بنابراین قهرمانانی مانند سه مهتر قوم عاد، قهرمانان مقطعی قصّه هستند، نه قهرمان همة قصّه. 4. طرح خویشکاریهای سه حرکت قصّة هود (ع)، توالی بسیار همسان خویشکاریهای این قصّه را با خویش کاریهای الگوی پراپ (نک. پراپ، 1386: 278 ـ 271) به اثبات میرساند. تنها در حرکت اوّل قصّه، خویشکاریهای A B بر 1d 2g مقدّم شدهاند که تفاوتی روساختی است، نه نظام ترکیبی تازهای و دیدگاه پراپ در این باره، پیش از این گفته شد. 5. حرکتهای سهگانة این قصّه، پیچیدگی خاصّی را نشان میدهند؛ حرکت اوّل و دوم قصّه، از الگوی نخست از الگوهای حرکتی ششگانة پراپ پیروی کرده است، امّا حرکت سوم این قصّه حرکتی تازه و بدون پیشینه در آرای پراپ است که خود گواه تفاوت حرکتی یک قصّة دینی با قصّههای پریان است.
4 ـ نتیجه در آغازین زیستگاههای انسان کهن، هنر و دین، همزاد یکدیگر بودهاند و در گذار زمان، نیز پیوندی آشکار داشتهاند. تفکّر دینی بشر، بر دیگر مقولههای زندگی او نیز سایه افکنده که دانشهای آکادمیک و آداب و رسوم عامیانة ملل جهان از این مقولهها هستند. قصّهها، مهمترین گونه از اعضای خانوادة فولکلور هستند که از مضامین دینی بسیار متأثّر شدهاند. زبان دلنشین و پرخریدار قصّه، شگردی تعلیمی در کتابهای مقدّس است تا مؤمنان را به تدبّر وادارد. داستانهای زندگانی پیامبران در تورات، انجیل و قرآن، بخش معتنابهی از این متون مقدّس را تشکیل میدهند. بایستگی مطالعة قصّههای قرآنی، با بهرهگیری از دانشهای نوین ادبی و تبیین ژرفنای ارتباطی این قصّهها با گفتمانهای روز ادبی، بر پژوهشگران ایرانی مسلّم است. این قصّهها در برخی از تفسیرهای قرآنی صبغهای عامیانه یافتهاند. قصّة حضرت هود (ع) در ترجمة تفسیر طبری از لحاظ پرداخت و ساختار دارای ویژگیهای برجستهای است. نظریّة ریختشناسی پراپ از آن رو که به تبیین و تحلیل ساختارها میپردازد (نه جزئیات و روساختها)، انعطاف بالایی در بررسی قصّههای دیگری غیر از قصّههای ردة پریان دارد؛ قصّههای دینی، نیز از همین قبیل قصّهها هستند؛ بهویژه که پراپ نیز بر ریشههای دینی قصّهها تأکید کرده است. در قصّة هود (ع)، شمارگان شخصیتها و خویش کاریهای آنها و ترتیب و توالی این خویشکاریها، از الگوی ریختشناسی پراپ و تبصرههای این نظریّه پیروی کرده است و این قصّه در این زمینهها، سازگاری بالایی از خود نشان داده است امّا از لحاظ روند حرکتی، این قصّه گر چه در دو حرکت نخست خود از الگوی حرکتی اوّل از الگوهای ششگانة پراپ پیروی کرده است، امّا در حرکت سوم خود، الگویی دیگرگون با الگوهای پراپ دارد و یک الگوی تازه را شناسانده است. نگارنده پیشنهاد میکند که پژوهشگران کوشای ایرانی نظریّة پراپ را در مطالعة دیگر قصّههای قرآنی به کار گیرند تا ریخت بنیادین این قصّهها به دست آید. فضل، از آنِ متقدّمان است و رستگاری از آنِ پیشروان؛ نگارنده، سپاسدار همتایان پیشین خود در این زمینة پژوهشی است.
پی نوشتها 1. میرصادقی، «نقش» را برابر واژة “function” نهاده است. (میرصادقی،1390: 100). خویشکاری، کارکرد و نقش، هر سه، برابرهایی برای function هستند. 2. در این پژوهش، خویشکاریهایی که با § نشانهگذاری شدهاند، با گزارههای پراپ اندکی تفاوت دارند که نگارنده کوشیده با افزودن نکتههایی رفع تزاحم کند. 4. وضعیت آغازین قصّه (a)، عنصر انگیزش (mot.)، عناصر ربط دهنده (§) و ربط دهندههای سهگان شده (⋮) خویشکاری به شمار نمیروند و در طرح پایانی برآمده از خویشکاریهای هر داستان نوشته نمیشوند.
| ||
مراجع | ||
منابع قرآن کریم 1- اسپور، دنیس. (1383). انگیزة آفرینندگی در سیر تاریخی هنرها. ترجمة امیر جلالالدین اعلم. تهران: انتشارت نیلوفر و انتشارات دوستان. 2- اسکولز، رابرت. (1379). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیّات. ترجمۀ فرزانه طاهری. تهران: آگاه. 3- ---------. (1387). عناصر داستان. ترجمة فرزانه طاهری. تهران: نشر مرکز. 4- پراپ، ولادیمیر. (1371). ریشههای تاریخی قصّههای پریان. ترجمۀ فریدون بدرهای. تهران: توس. 5- ----------. (1386). ریختشناسی قصّههای پریان. ترجمۀ فریدون بدرهای. تهران: توس. 6- الیاده، میرچا. (1387). مقدّس و نامقدّس. ترجمة نصرالله زنگویی. تهران: سروش. 7- ترجمة تفسیر طبری. (1356). جمعی از علمای ماوراءالنّهر. به کوشش حبیب یغمایی. تهران: توس. 8- تودوروف، تزوتان. (1382). بوطیقای ساختارگرا. ترجمة محمّد نبوی. تهران: نشر آگه. 9- حقشناس، علیمحمّد و خدیش، پگاه. (1387). یافتههایی نو در ریختشناسی افسانههای جادویی ایران. فصلنامة دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال 59. شمارۀ 186. تابستان. ص.ص. 39 ـ 27. 10- صادقی، علی اشرف.(1386). ترجمة تفسیر طبری. در دانشنامة زبان و ادب فارسی. (ج. 2). به سرپرستی اسماعیل سعادت. چاپ اوّل، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی. ص.ص. 319 ـ 312. 11- فرای، نورتروپ. (1379). رمز کل: کتاب مقدّس و ادبیّات. ترجمة صالح حسینی. تهران: نیلوفر. 12- گاردنر، هلن. (1387). هنر در گذر زمان. هورست دلاکروا و ریچارد ج. تنسی. (ویراستاران). ترجمة محمّدتقی فرامرزی. تهران: انتشارات آگاه و انتشارات نگاه. 13- میرصادقی، جمال. (1383). داستان و ادبیّات. تهران: نشر آیة مهر. 14- -----------. (1388). واژهنامة هنر داستاننویسی. (ویراست دوم). تهران: کتاب مهناز. 15- -----------. (1390). ادبیّات داستانی. تهران: سخن. 16- میرصادقی، میمنت. (1388). واژهنامة هنر شاعری. تهران: کتاب مهناز. 17- نیوا، ژرژ. (1373). نظری اجمالی بر فرمالیسم روس. ترجمة رضا سیّد حسینی. مجلۀ ارغنون. شمارۀ 4. ص.ص. 25 ـ 17. 18- ولک، رنه. (1388). تاریخ نقد جدید. ترجمة سعید اربابشیرانی. تهران: نشر نیلوفر. 19- یاحقی، محمّدجعفر. (1386). فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیّات فارسی. تهران: انتشارات فرهنگ معاصر. 20- Bertens, Hans. (2001). Literary Theory: the Basics. London & NewYork: Routledge.
21- Carter, David. (2006). Literary Theory. Herts: Pocket Essentials.
22- Hale, Dorothy J. (ed.). (2006). The novel: an Anthology of Criticism and Theory, 1900–2000. Oxford: Blackwell Publishing Ltd.
23- Kenan, R. Shlomith. (2008). Narrative Fiction. 2nd ed. London & NewYork: Routledge.
24- Peck, John & Coyle, Martin. (2002). Literary Terms and Criticism. 3rd ed. NewYork: Palgrave Macmillan. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,577 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 504 |