تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,400 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,199,111 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,073,228 |
بررسی تطبیقی چکامههای ابوطیب متنبی و مسعود سعد سلمان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 6، شماره 3، آذر 1393، صفحه 89-104 اصل مقاله (451.14 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فاطمه اشراقی؛ نرگس گنجی* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
یکی از ارزشمندترین موضوعات ادبیات تطبیقی، به سبب روابط تاریخی و فرهنگی دیرین میان فارسیزبانان و ملل عرب، بررسی پیوندهای ادب فارسی و عربی است. وامستانی شاعران پارسیگوی از شاعران عرب به ویژه از ابوطیب متنبی شاعر شهیر دوره عباسی (354 ـ 303 هـ .ق.)، از موضوعات دلاویز این بخش از ادبیات تطبیقی است. این پژوهش به بررسی دیوان مسعود سعد سلمان (515 ـ 438 هـ .ق.) شاعر پارسیگوی دوره غزنوی میپردازد تا چند و چون تأثیر متنبی بر سرودههای وی را روشن سازد زیرا وی از جمله شاعرانی است که مهارتش در زبان عربی و آشنایی-اش با دیوان متنبی، به بهرهگیری هنرمندانه از مضامین سرودههای این شاعر عرب انجامیده است. افزون بر این، همسانی در اندیشه و احساس و زیستن در شرایط سیاسی نسبتاً مشابه، سبب فراخوانی و همخوانی برخی مضامین در آثار دو شاعر شده است. این پژوهش با نگاهی تطبیقی به چکامههای ابوطیب متنبی و مسعود سعد سلمان، به بررسی درونمایههای همسان میان اشعار دو دیوان میپردازد و با آوردن نمونههای متعدد نشان میدهد که مسعود سعد گاه به برگردان ابیاتی از متنبی پرداخته و هنرمندانه از آنها سود جسته است. آنگاه مضامینی مشترک را مطرح میسازد که برخاسته از توارد خاطر میان این دو شاعر است و نمیتوان آنها را ترجمه یا اقتباس به شمار آورد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ادبیات تطبیقی؛ ابوطیب المتنبی؛ مسعود سعد سلمان؛ مضامین مشترک | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1 – مقدمه کثرت مهاجرت دوسویه میان اقوام فارس و عرب در نخستین قرون هجری و رویآوردن ایرانیان به فراگیری زبان عربی و ادبیات آن، منجر به ظهور انبوهی از شاعران فارسیزبان عربیسرا گشت که به زبان عربی طبعآزمایی میکردند. شاعران دوزبانه ( = ذو اللسانین) در کنار این که درونمایههای دلاویز ادب فارسی را به ادب عربی وام میدادند، از عبارات و مضامین شعری دیوان شاعران عرب در چکامههای خود بهره میبردند و از این رهگذر هم بر غنای شعر خود میافزودند و هم قوت سخنوری خود را ابراز میکردند. بدین گونه بود که ادب عربی چنان تأثیری بر ادب فارسی نهاد که تا قرن دهم کمتر شاعر فارسیزبانی را میتوان یافت که در اشعار خود از عبارات و مضامین شعر عربی اقتباس نکرده باشد و نیمنگاهی به دیوان شاعران عرب نداشته باشد. توجه به ادب عربی و اشاعة زبان عربی با روی کار آمدن سلاطین ترکنژاد غزنوی و سلجوقی که برای تثبیت قدرت خود و مشروعیت بخشیدن به حکومتشان میکوشیدند در ظاهر خود را مطیع خلفای عباسی بدانند، افزونتر از پیش شد (بهار، 1337: 2/ 65؛ موتمن، 1371: 134 و 133) تا آنجا که پیش از دورة صفوی در هیچ دورهای نیست که شاعران به شعر عرب بیتوجه بوده باشند (شمیسا، 1382: 141). فزونی واژگان عربی و مضامین شعری آن و آشنایی تمامی دبیران و شاعران با زبان و ادب عربی و تاکید ایشان بر بیان دقایق و ظرایف به این زبان (شمیسا، 1382: 173 و 57) و در نهایت فخرفروشی شاعران به تسلط به این زبان و توانایی شاعری خویش در سرایش شعر به عربی و فارسی و نازش به قدرت سخنوری خود ـ که گاه خویشتن را برتر از شاعران عرب میانگاشتند ـ از ویژگیهای ادب کهن فارسی است (امیری خراسانی، 1383: 1/ 33). این پدیده سبب میشود که بررسی پیوندهای زبان و ادبیات فارسی و عربی و به طور ویژه، واکاوی وامگیری شاعران ایرانی از ادب عربی، یکی از موضوعات لطیف در ادبیات تطبیقی باشد. حال آن که نباید پنداشت که تمامی مضامین و درونمایههای شعری مشترک میان فارسی و عربی، نتیجه وامگیری شاعران فارسیزبان از ادب عربی است زیرا تشابه معنوی و اشتراک مفاهیم شعری، گاه برخاسته از توارد خاطر است و بسیاری از مضامین میتواند به ذهن و اندیشه هر انسانی عموماً و هر شاعری خصوصاً خطور کند. گفتۀ ابوطیب متنبی نیز بر ادعای ما صحّه میگذارد که «الشِّعرُ جادّهٌ رُبَّما وَقَعَ حافِرٌ عَلی حافِرٍ» (البغدادی، 1997: 2: 350). از این رو باید تنها آن دسته از درونمایههای شعر فارسی را برآمده از شعر عربی بدانیم که به ترجمه و نقل شباهت دارد. مضامینی را که با وجود اشتراکات معنایی در الفاظ و تصویرآفرینی از یکدیگر دورند، در شمار توارد خاطر آوردهایم. بیگمان همسانی سرشت و سرنوشت دو شاعر و اشتراکات فرهنگی در این توارد خاطر اثرگذار بوده است.
2 - مسأله پژوهش «ابوالطّیب المتنبی» شاعر نیکآوازة دورة عباسی است که نه تنها بر شعر عربی بلکه بر شعر فارسی تاثیر شگرف نهاده است. شاعران فارسیزبان از همان آغاز معانی او را اقتباس میکردند، ابیاتش را تضمین میکردند، نامش را در قصاید خود میآوردند و از برکردن چکامههای او را ادب و فضل میشمردند (محفوظ، 1377: 18) و از آن که اندیشه و فکر خود را در اشعار شاعر بزرگی همچون متنبی مییافتند به او تمثل میجستند. مطالعه دیوان وی را سنّت میدانستند و از او که در باب هر موضوعی هر چند ناچیز بیت یا قصیدهای سروده به عنوان «خلاّق المعانی» یاد میکردند (دودپوتا، 1382: 18). این نکته رشید وطواط را بر آن داشته که از دیگر شاعران به عنوان فرزندان وی یاد کند و دیوان او را شهرة عرب و عجم بداند (محفوظ، 1377: 19 و 18). مسعود سعد سلمان، شاعر گرانسنگ عصر دوم غرنوی، در شمار شاعرانی است که تحت تأثیر شعر متنبی بودهاند. وی به زبان عربی وقوفی کامل داشته است و دیوانی به زبان عربی نگاشته 1 که امروزه تنها ابیاتی پراکنده از آن برجاست. مسعود سعد با دیوان متنبی و مضامین شعری او مأنوس بوده، از آنها به ویژه در ستایشگریهای اغراقآمیز و خودستاییهای شاعرانه و اندیشههای ناب انسانی خود بهره برده است. افزون بر این، اشتراکات بارز شخصیتی دو شاعر و زیستن در اوضاع سیاسی نسبتاً مشترک نیز منجر به آفرینش درونمایههای همسان شده است. این پدیده ما را بر آن میدارد که به بررسی تطبیقی دیوانهای ابوطیب متنبی و مسعود سعد سلمان بپردازیم تا از چند و چون این تأثیرپذیری آگاه شویم.
3 – پیشینه تحقیق بررسی روابط زبان و ادبیات فارسی و عربی از موضوعات جذاب و شناختهشدۀ ادبیات تطبیقی به شمار میرود؛ از این روی، کم و بیش پژوهشهایی را میتوان یافت که به بررسی تطبیقی میان شاعران دو زبان و به ویژه وامستانی فارسیسرایان از متنبی پرداختهاند. پژوهشهایی که درباره دیوان مسعود سعد سلمان انجام گرفته تا حدودی محصور به بررسی حبسیههای وی و موازنه میان او و دیگر حبسیهسرایان فارسیگوی بوده است و بررسی جنبههای دیگر شعری این شاعر به ندرت مورد اهتمام بوده است. گرچه پیش از این جنبههایی از تأثیر ادبیات عربی در آثار این شاعر مطرح شده است لکن جای خالی بررسی مستقل و دقیقی درباره رویکرد وی به وامستانی از اشعار ابوطیب متنبی ـ یعنی موضوع این مقاله ـاحساس میشود. با این حال اشاره به برخی مطالعاتی که به طور کلی به تأثیر ادبیات عرب در دیوان مسعود سعد پرداختهاند، خالی از فایده نیست: - «تأثیر الأدب العربی فی أشعار الشاعر الفارسی مسعود اللاهوری»: این مقالة به سال 2004 م. توسط محمد احمد الزغلول در فصلنامة (فصلیه) ایران و العرب نگاشته شده است. وی در این مقاله با ذکر نمونههایی چند به تبیین تأثیرپذیری و اقتباس مسعود سعد از قرآن، حدیث نبوی و شاعران عرب پرداخته است و بدون هیچ تحلیلی تنها دو نمونه از تأثیرپذیری مسعود سعد را از متنبی ذکر کرده است. - «تحلیل تطبیقی بازتاب فرهنگ عربی در شعر مسعود سعد سلمان»: این مقاله توسط تورج زینیوند به سال 1389 در فصلنامة لسان مبین دانشگاه قزوین نگاشته شده است. نویسنده در نگارش و ذکر نمونههای شعری، بسیار به مقالة محمد احمد زغلول نظر داشته بدون آن که به این مهم اشاره کرده باشد!
4 - روش تحقیق مسعود سعد سلمان در چکامههایش، از یک سو به میراث کهن ادب پارسی مانند شاهنامة فردوسی نظر داشته است و از سوی دیگر به وامگیری از ادب عربی به ویژه اشعار ابوفراس حمدانی و ابوطیب متنبی روی آورده است. ویژگیهای بارز شخصیتی دو شاعر و زیستن آنها در اوضاع سیاسی و فرهنگی نسبتاً مشترک ـ از جمله رواج مدیحهسرایی در دوران این دو شاعر ـ منجر به آفرینش درونمایههای همسان در میان این دو شاعر و شیفتگی مسعود سعد نسبت به قصاید متنبی شده است. از این رو، در این بررسی برآنیم که با تکیه بر مکتب فرانسه که مبتنی بر اختلاف زبان و اثبات تأثیرپذیری و پیوندهای تاریخی در موضوع مورد بحث است، به بررسی تطبیقی چکامههای متنبی و مسعود سعد بپردازیم. در آغاز، مضامین همسان را از دیوان این دو شاعر استخراج کردهایم؛ سپس در دو بخش به بررسی این درونمایهها پرداختیم؛ نخست به شناسایی مواردی پرداختهایم که مسعود سعد به طور مستقیم تحت تأثیر مضامین متنبی قرار گرفته تا آنجا که گویی سخن وی ترجمة آزاد مضامینی است که جرقههای آن از ذهن وقاد و خلاق متنبی برون جهیده است.سپس مضامین مشترکی را یافتهایم که میتوان گفت تنها برآمده از توارد خاطر است و نشانی از تقلید و ترجمه در آن دیده نمیشود.
5 – نگاهی به زندگی دو شاعر 5 – 1- ابوطیب متنبی «آنگاه که متنبی آمد [صیت او] عالم را فراگرفت و مردمان را به خود مشغول ساخت» (ابن رشیق، 1963: 1/ 193). شاید بتوان گفت این عبارت بهترین تعریف برای شناخت متنبی و یاد کردن جاودانگی او باشد. ابوالطیب احمد بن الحسین الجعفی الکِندی الکوفی، معروف به «المتنبی» به سال 303 هـ . ق. در خانوادهای فرودست در محلة کنده کوفه از پدری که در میان مردم به «عیدان السقا» معروف بود، دیده به جهان گشود (فاخوری،1364: 434). در سال 312 هـ . ق. بعد از استیلای قرمطیها بر کوفه، ابوطیب و خانودهاش کوفه را ترک گفتند و به بادیه سماوه گریختند او مدت دو سال در آنجا اقامت گزید و با اعراب بادیه معاشرت کرد تا از سرچشمههای اصیل زبان عربی سیرابگردد. آنگاه به کوفه بازگشت و به ابوالفضل کوفی قرمطی پیوست و تحت تأثیر آرای او قرار گرفت. آنگاه آهنگ بغداد کرد و زبان به مدح محمد بن عبیدالله علوی و هارون بن اوراجی گشود (ضیف،1384: 308). ابوطیب متنبی که از جوانی نظرها را به سوی خود جلب کرده بود، شاعری تیزهوش و خودشیفته بود تا آنجا که برای ارضای بلندپروازیهایش بار دیگر به سماوه بازگشت و بنی کلب را از پی خود روان ساخت و شورشی به راه انداخت اما لؤلؤ، دست نشاندة اخشیدیان بر حمص، شورش وی را سرکوب کرد و کارش به شکست انجامید و سر از زندان درآورد (عبدالجلیل، 1381: 191؛ منوچهریان، 1388: 11). دربارۀ لقب متنبی (= مدعی نبوت) داستانها و روایات متفاوتی وجود دارد. ابن جنّی از جمله کسانی است که به این روایت شک دارند؛ او بر این باور است که متنبی دعوی پیامبری نداشته بلکه مردمان با شنیدن این دو بیت بدو لقب متنبی داده اند:
(ضیف، 1384: 309؛ ثعالبی، 1403: 1/ 142). از دیدگاه زکی المحاسنی، وی به سبب تیزهوشی در شعر و نبوغ و تکبر که واکنشش نسبت به حسدورزان بوده، به متنبی ملقب شده است (المحاسنی، 1971: 29). ابوطیب متنبی به سال 337 هـ . ق به دربار سیفالدوله حمدانی در حلب که نماد دولت پرشکوه عرب بود، راه یافت و اندک اندک نزد او به جایگاهی رفیع رسید؛ همین ترقی در کنار غرور بیش از حد و روحیة بلندپروازانهاش سبب شد که بسیاری از درباریان آرام ننشینند و میان او و سیفالدوله جدایی افکنند (فاخوری، 1364: 428). شاعر این بار آهنگ مصر و و والی آن، کافور اخشیدی، کرد و برخلاف میل باطنیاش او را ثنا گفت. کافور نیز او را وعدة حکومت داد اما وعدهاش با گذشت دو سال محقق نگشت. از این رو متنبی در قصیدهای کافور را هجو کرد و به کوفه گریخت. آنگاه به قصد دیدار ابن العمید، وزیر ادیب و دانشمند رکن الدولۀ بُوَیهی، رهسپار ارّجان 3 و سپس رهسپار شیراز شد و مدایح خویش را به عضدالدوله، امیر آل بویه نثارکرد. وی نیز او را با صلات فراوان خویش نواخت. در چگونگی مرگ او چنین روایت کردهاند که در سال 354 هـ . ق. هنگام بازگشت از ایران و در نزدیکی کوفه جمعی از بنی اسد بر وی حمله بردند و نبرد میان آنها شدت گرفت. در این میان چون خود را شکست خورده یافت، آهنگ فرار کرد اما ناگاه غلامش بانگ بر آورد: مگذار بگویند متنبی از میدان کارزار گریخته؛ مگر تو خود نگفتی:
این بیت در متنبی چنان موثر واقع میشود که به میدان جنگ باز میگردد و عاشقانه مرگ را در آغوش میگیرد(ابن خلکان، 1968: 1/ 22). 5 – 2 مسعود سعد سلمان مسعود سعد سلمان، شاعر بزرگ پارسیگوی در نیمه دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم (صفا، 1371: 2/ 483) در میان سالهای 438 و 440 هـ ق در لاهور در خاندانی اصیل و با فرهنگ متولد شد (نوریان، 1375: 13). در این زمان از وفات متبی بیش از 80 سال گذشته بود و وی که مثل اعلای توفیق در سخنوری به شمار می آمد، در میان شاعران جهان اسلام از عرب و عجم شهرتی وافر داشت. پدر وی از رجال و مستوفیان برجسته و بنام سلطان مسعود بود و مدت پنجاه یا شصت سال سلاطین غزنوی را خدمت کرد (فروزانفر، 1369: 207). ظهور مسعود سعد در شاعری، مصادف با سلطنت ابراهیم غزنوی است. گویا در عهد همین پادشاه مسعود به توصیة پدر به دربار راه یافت و هنگامی که سیف الدوله محمود بن ابراهیم به سال 469 هـ .ق. والی هندوستان شد، مسعود سعد نیز در شمار نزدیکان او به هند رفت و امارت و سروری یافت و ممدوح شاعران قرار گرفت. سیفالدوله محمود در سال 480 هـ .ق. به فرمان پدر زندانی شد و ندیمان و یاران وی نیز به بند گرفتار آمدند. از آن جمله مسعود سعد هفت سال در قلعههای سو و دهک و سه سال در قلعة نای زندانی شد گویا این واقعه بر اثر تهمت حاسدان اتفاق افتاده باشد. مسعود سعد در ده سالی که در زندان گذراند، چکامههای غرا سرود و از سلطان ابراهیم عفو و از بزرگان یاری طلبید تا به شفاعت یکی از مقربان سلطان عبدالملک عمادالدوله آزاد شد (صفا، 1371: 2/ 487- 484). آنگاه به لاهور بازگشت و به سر و سامان دادن املاک پدرش پرداخت. در آن سالها عضدالدوله شیرزاد مأمور حکومت هند شده بود و ابونصر وزیر که با مسعود سعد دوستی دیرینه داشت، حکومت چالندر را به وی داد اما دیری نپایید که بونصر مورد غضب سلطان واقع شد و جملگی یارانش از جمله مسعود سعد محبوس شدند و به مدت هشت سال در زندان مرنج گرفتار آمد ( سهیلی خوانساری، بیتا: 34). سرانجام به شفاعت ثقهالملک مشکان از زندان آزاد شد و عهدهدار شغل کتابداری در دربار سلطنتی شد که این منصب را تا پایان زندگیاش به عهده داشت و عاقبت در سال 515 دیده از جهان فروبست (نوریان، 1375: 30). مسعود سعد از بزرگان فصحای ایران و از جمله شاعرانی است که به سبک دلپسند و مؤثر خود مشهورند توانایی او در بیان معانی با کلمات گزینششده و چیرگی شگرف او در حسن تنسیق و تناسب ترکیبات انکارناپذیر است. نیروی خیال او سبب شده است که بتواند گاه معنایی را به شیوههای گوناگون بیان کند و از این راه تعبیرات و ترکیبات تازه بیافریند. دیوان فارسی او موجود است و مشتمل بر قصیده، مثنوی، قطعات، ترجیعات، مسمط، غزل و رباعی است اما از میان اشعار وی آنچه در زندان و دوری خود از یار و دیار و بیان دغدغههای درونی احوال پریشان خود سروده، بسیار قابل توجه است (صفا، 1371: 2/ 489).
6- ابیات وامدار متنبی در این بخش، یازده نمونه از ابیات قصائد مسعود سعد را با ابیاتی مشابه از متنبی مقایسه میکنیم تا نشان دهیم که متنبی از اسوههای ادبی این شاعر پارسیگوی است. ناگفته پیداست که این جستار دلاویز، تنها وابسته به منابع دیگر پژوهشگران نیست و حاصل خوانش دقیق و درنگ بسیار در تمامی سرودههای دو شاعر است. در این بخش ابیاتی از مسعود سعد را آوردهایم که یا درونمایههای آن ویژۀ متنبی است و دیگر شاعران فارس و عرب در آوردن مضامینی از این دست بیشتر وامدار متنبی بودهاند و یا ترجمه واژه واژۀ ابیات این شاعر بزرگ عرب است به گونهای که تقریباً جای تردیدی باقی نمیماند که مسعود سعد از متنبی وام گرفته است. الف) مسعود سعد آنگاه که درمییابد که ممدوحش عبدالحمید بن احمد از او روی برتافته و گوش به سعایتگران سپرده و مقام شامخش را به هیچ گرفته تا آنجا که شاعرنمایان بر او چیرگی یافته و مقرب بارگاه امیر گشتهاند، برمیآشوبد و با بهره بردن از سرودة متنبی از عبدالحمید میخواهد که مبادا فربگی را آماس انگارد و شاعرنمایان را بر شاعر راستینی همچون او برتری بخشد:
این بیت که از مدخلهای امثال و حکم است (دهخدا، 1385: 1/ 360) برگردان بیتی از ابوطیب متنبی است وی آنگاه که سعایت حسدورزان در سیفالدوله اثر نهاد و به دیدة حقارت در او نگریست، قصیدهای عتابآلود سرود و در آن از بیمهری سیفالدوله نسبت به خویشتن فریاد شکوی سر داد تا مبادا شاعران دروغین را در شمار شاعران راستین آورد:
ناگفته نماند که بیت متنبی از نمونههای ارسال المثل است (ابن عباد، 1965: 44). ب) مسعود سعد شاعری است ستایشگر که به دهشهای ممدوح خویش میبالد و خویشتن را وامدار وی میداند و عطایای وی را همیشه با خویش دارد چنان که طوق، ملازم گردن قمری است:
به همین گونه، شاعر نابغة عرب در ستایش جود و بخشش مغیث بن عجلی، مردمان را قمریان و فاختگانی میانگارد که دهشهای ممدوح طوقی بر گردن ایشان است:
ج) در جایی دیگر، مسعود سعد ضمن ابراز دغدغههای درونی خود، به مخاطب خویش که به تحقیر در او و سرودههایش نگریسته، در تشبیهی ضمنی میگوید: «کان زرینه در دل خاک جای دارد»:
مصرع سوم برگرفته از سرودة متنبی است که خود را در میان مردم ولی فراتر از آنان میبیند و در تشبیهی ضمنی میگوید: « کان زر در دل خاک بیمقدار است»:
این بیت متنبی هم در شمار امثال سائره است (ابن عباد، 1965: 26؛ ثعالبی، 1403: 1/ 261). د) مسعود سعد بار دیگر در فخر و نازش به سخنوری و سخندانی خویش، خطاب به آنان که بهای واقعی او را درنیافتهاند، میگوید:
مصرع چهارم برگرفته از بیت متنبی است. آنگاه که وی را به زندان شهر حمص افکندند، در شعر خود ابراز کرد که گرفتاری در این دخمه، هیچگاه از ارج و بهای او نمیکاهد:
این بیت متنبی نیز از نمونههای ارسال المثل است (ابن عباد، 1965: 24). ه) مسعود سعد ادعا میکند که ممدوحش عمادالدین سعید بن منصور هرچند در میان مردمان میزید اما سرشتی دیگر دارد همچنان که دیهیم گوهرنشان نسبت به گوهر خام، بهایی فزونتر دارد:
گمان میرود که این بیت الهامگرفته از سرودة متنبی باشد آنجا که در پایان قصیدهاش در رثای مادر سیفالدوله، ممدوح خود را بر همگنان چیرگی میبخشد و برای پیشبرد ادعای خود تشبیهی ضمنی میآورد و میگوید: « مشک، برآمده از خون آهوان است». گفتنی است نخستین بار ابوطیب متنبی چنین درونمایهای را در صناعت شعری بسته است و دیگر شاعران به ویژه فارسیسرایان را خوش آمده، آن را برگرفته، به شیوههای گوناگون در سرودههای خود از آن بهره بردهاند:
نویسنده کتاب «تأثیر شعر عربی بر تکامل شعر فارسی»، بیت مسعود سعد را برگردان بیت متنبی دانسته است (دودپوتا، 1382: 202). این بیت متنبی را نیز از نمونههای ارسال المثل دانستهاند (ابن عباد، 1965: 38). و) فخر و نازش به سخنوری و زباندانی از گونههای شعری رایج در ادب فارسی و عربی است، از این رو در میان شاعران قدیم، کمتر شاعری را میتوان یافت که به توانایی خویش فخر نورزیده باشد. از جمله این شاعران مسعود سعد است که در این باره بسیار اغراقگویی کرده تا آنجا که دیگر شاعران را شاعرنمایانی ناتوان میپندارد و سرودههای ایشان را پژواکی از چکامههای خویش برمیشمرد:
این بیت نوعی برگردان از مضمون متنبی است زیرا در چکامهای که متنبی در ستایش سیفالدوله حمدانی سروده، از ممدوح خود میطلبد که به اشعار دیگر شاعران وقعی ننهد که او پرندهای خوشالحان است و دیگر شاعران تنها پژواک آوای اویند:
ز) در بیتی دیگر، مسعود سعد به توانایی و چیرگی خویش در میدان سخنوری چنان میبالد که با خود میگوید:
مضمون این بیت شباهتی آشکار به یکی از ابیات متنبی دارد؛ وی در چکامهای عتابآلود خطاب به سیفالدوله ادعا میکند که ممدوحش آن گونه که باید او را قدر ننهاده و بهای سخنش را ندانسته، سخنی آن گونه رسا که حتی ناشنوایان و نابینایان نیز ارزش آن را درمییابند:
ح) نمونة بعدی جایی است که شاعر پارسیگوی در ستایش عبدالحمید بن احمد بر این باور است که چکامههایش از تشویق مهرآمیز ممدوح قیمت گرفته است؛ آنگاه برای تأیید ادعایش به تشبیهی ضمنی تمسک میجوید:
مصرع اول یادآور بیتی از قصیدة میمیۀ متنبی است که در مدح سیفالدوله سروده و در آن پیروزی وی بر دمستق، فرماندة رومیان را ستوده و خود را در شاعری وامدار آن امیر دانسته است:
ط) مسعود سعد در ستایش «ابوالرشد رشید» با الهام از سرودۀ متنبی، مسیر گزافهگویی را میپیماید:
وی در این مدیحه از سرودة ابوطیب متنبی الهام گرفته است چه این که متنبی نیز در ستایش و بیان شکوه حسین بن اسحاق تنوخی، جایگاه ممدوح را فراتر از حدّ معقول میبرد و ارادهاش را فراتر از قدرت تقدیر میشمارد:
ی) مسعود سعد نام نیک را بعد از مرگ، زندگی دوباره برای آدمی میانگارد:
بعید نیست که مصرع اول این بیت برگرفته از سرودة متنبی است که نکوداشت آدمی را بعد از مرگ، عمر دوبارة او میداند:
این بیت مسعود سعد از جمله مدخلهای امثال و حکم است (دهخدا، 1385: 2/ 854) و بیت متنبی نیز از امثال سائره است (ابن عباد، 1965: 65؛ ثعالبی، 1403: 1/ 258). ک) مسعود سعد در ستایش منصور بن سعید، منزلت او را به خورشید مانند میکند که هستی وامدار اوست و مؤنث بودن لفظ خورشید را مضر به وصف ممدوح نمیداند:
چه بسا مصرع سوم برگرفته از سرودة متنبی در رثای مادر سیفالدوله باشد:
7- مضامین مشترک برآمده از توارد خاطر (=همساناندیشی) تشابه معنایی گاه برآمده از توارد خاطر است و جلوههای گوناگونی است از آزمودههای شخصی و واقعیات زندگی؛ به دیگر عبارت، «مشابهت افکار و اشتراک مضامین، مبیّن وحدت نیازهای بشر و همسانی معضلات و معماهای آدمی و تشابه مسایل و دشواریهای دیروز و امروز او در اینجا و آنجای گیتی» (دامادی، 1379: 15) و مبتنی بر توارد صرف و برآمده از تلقی مشابه طبائع همانند از وقایع به یکدیگر است (زرین کوب، 1370: 311). بر این اساس در این بخش کوشیدهایم ابیاتی را از دیوان مسعود سعد گزینش کنیم که درونمایة آن کم و بیش در بسیاری از سرودههای شاعران عربیسرا و فارسیگوی دیده میشود. چنین مفاهیمی به ذهن هر شاعری بلکه هر انسانی خطور میکند زیرا برآمده از عبرتهای روزگار و حکمتهایی بر مبنای تجربه فردی است. الف) مسعود سعد همچون دیگر صاحبان فضیلت از باژگونی روزگار و چیرگی سفلگان بر وارستگان شکایت سر میدهد و باور دارد که آنگاه که آدمی در برتری میکوشد، اندوهش فزون تر میشود؛ از این رو، خردورزان هیچ گاه از گزند روزگار در امان نیستند و توشهای جز اندوه و رنجیدگی از این عالم برنمیگیرند:
این بیت از مدخلهای امثال و حکم است (دهخدا، 1385: 2/ 1142) و با این بیت ابوطیب متنبی هممضمون است:
این بیت متنبی را هم از نمونههای امثال سائره دانستهاند (ابن عباد، 1965: 30؛ ثعالبی، 1403: 1/ 250). ب) مسعود سعد هر چند در خانوادهای اصیل و صاحب حشمت و فضیلت نشو و نمو یافته اما بسیار کم به ایشان میبالد و عظمت و جلال را نه در دودمانش بلکه در خویشتنِ خویش میجوید:
ابوطیب متنبی نیز تنها به خود میبالد و بسیار اندک از تبارش سخن به میان آورده باشد زیرا در میان آن ها ـ بر خلاف مسعود سعد که نیاکانش از رجال دوران بودهاند ـ کسی را نمییابد که در عظمت و بزرگواری سرآمد دیگران باشد؛ از این رو همواره بر خود مینازد و خویشتن را مفخر گوهر تبار خود میداند، هر چند که بلافاصله از باب احتراس (= تکمیل، ابهامزدایی) وارد میشود و این ابهام را که قومش مردمانی بیقدر هستند میزداید و چنین ادعا میکند که آنان فخر عرب بودهاند و پناه دادن به فراریان و فریادرسی راندهشدگان مرام و مسلک ایشان بوده است:
ج) مسعود سعد در نکوهش روزگار، آن را بیوفایی میداند که در دوستیاش ناپایدار است و هر آنچه را بخشیده، روزی باز میستاند:
متنبی نیز آرزو میکند که ای کاش روزگار زُفتِ سیهکاسهای میبود که هیچگاه دهش به اندیشهاش خطور نمیکرد تا بخواهد آن را باز پس گیرد:
این بیت متنبی را نیز از نمونههای ارسال مثل دانستهاند (ابن عباد، 1965: 52؛ ثعالبی، 1403: 1/ 261). د) مسعود سعد در بیان اندوه و رنج بیپایان خویش و شکایت از روزگار، پیشامدهای ناگوار را ریزدانههای باران میداند که هماره بر او فرو میریزند و پایانی برای آن نمیبیند:
متنبی نیز از فریبکاری دنیا میگوید که چگونه به جای رسیدن به آمالش به یک باره باران بلایا و مصایب بر او فرو ریخته است:
ه) فرزند لاهور در ردّ رابطۀ پیری و کمال، دینورزی را نه در میان پیران سالخورده که در میان برنایان جستوجو میکند:
متنبی نیز بر این باور پای میفشارد که جوانی مانع خردوزی نیست:
بیت متنبی از نمونههای ارسال مثل است (ابن عباد، 1965: 59). و) مسعود سعد آنگاه که در اوج خودستایی و خودبزرگبینی قرار میگیرد، فراتر از خویشتن کسی را نمییابد و همتایی برای خود نمیانگارد تا آنجا که میپندارد هیچ کس را یارای برابری با او نیست و هیچ دیاری نیست مگر آن که نام او شهرة آن گشته باشد و هیچ شاعری در عرب و عجم یافت نمیشود که در زباندانی و سخنوری همسنگ او باشد:
چکامههای متنبی نیز آیینة احوال اوست تا آنجا که هیچ قصیدهای نمیسراید مگر آن که از خود سخن به میان بیاورد. حتی آنجا که میباید بر قدر ممدوح خود بیفزاید و خود را بیقدر شمرد باز بر خویشتن میبالد (فاخوری، 1364: 441) و خود را فراتر از دیگران به تصویر میکشد:
ز) مسعود سعد با بهرهگیری از آرایة جناس تام میان دو واژه «پرنیان» راه مبالغه در پیش میگیرد و خویشتن را از رنجوری شبهای دیجور زندان به تار پرنیان (= حریر) و از بیجانی به بوم نگارگری مانند میکند:
ابوطیب متنبی نیز در چکامهای سه بیتی که در ایام شباب سروده است، در بیان شدت عشق خود هنگامه هجران یار، در وصف لاغری و رنجوری تا بدانجا مبالغه میکند که اگر با مخاطبان خویش سخن نگوید، او را دیدن نتوانند:
ح) مسعود سعد آنگاه که از کردار مردمان زمانش به ستوه میآید، آنان را چهارپایانی میانگارد که خوی حیوانی دارند:
متنبی نیز مانند مسعود سعد از فراز قلة خودبزرگبینی به همگنان خویش درمینگرد و خویشتن را جدای از ایشان میداند تا آنجا که به دیدة تحقیر به ایشان درمینگرد و آنان را گوسفندانی میداند که در پی شبان، روان هستند و هیچ درنمییابند:
ط) مسعود سعد شاعری است بلندطبع که به خواری و زبونی در برابر دشمن تن درنمیدهد و از چرخ دوار و مردمانش زبونی نمیکشد:
متنبی نیز در این باره داد سخن می دهد و عزت را در شرارههای دوزخ میجوید و ذلت را در فردوس برین ترک میگوید:
ی) مسعود سعد در چامهای اندرزوار از مخاطب خود میطلبد که بر گذشته خود افسوس نخورد، یادی از آن نبرد و به فرداها نیز چشم آز درنبندد و تنها امروز را دریابد:
متنبی نیز به این موضوع میپردازد و بر این مهم تأکید میورزد که سرور آدمی نمیپاید و اندوه از کفرفتههای او را باز نمیگرداند:
نتیجه 1 - مضامین مشترک میان متنبی ومسعود سعد را میتوان در دو بخش کاملاً متمایز دستهبندی کرد: نخست، درون مایههایی که مسعود سعد در بیان آن بیگمان متاثر از متنبی بوده است؛ چه این گونه مضامین ابتدا از اندیشة وقّاد متنبی جهیدن گرفته و چنان در دیوان وی نمود یافته که بزرگان ادب، معانی مشابه را در دیوان تمامی شاعران به آن ارجاع میدهند و اذعان دارند که تمامی از متنبی تأثیر پذیرفتهاند. دوم، اندیشهها و مضامینی که برخاسته از اشتراکات روحی و فکری و شرایط همسان اجتماعی و سیاسی است. در واقع اینگونه معانی چنان هستند که در آن با وجود همسانی، نشانی از ترجمه و اقتباس از ابیات متنبی دیده نمیشود. همسانی این دست معانی را تنها میتوان از باب توارد خاطر به شمار آورد و باید آنها را سرچشمههایی انگاشت که شاعران هر یک به نوبة خود از آن جرعهها برگرفتهاند و بهرهها بردهاند. 2 - با واکاوی مضامین مشترک میان متنبی و مسعود سعد چنین دریافت میشود که این گونه مضامین بیشتر مشتمل بر ستایشگری اغراقآمیز، خودستایی شاعرانه و اندیشههای ناب انسانی است. 3- هر دو شاعر در آفرینش امثال وحکم توانایی وافری داشتهاند و کوشیدهاند تا بینش خود را از زندگی و جهان پیرامون، در قالب بهترین جملات و کوتاهترین عبارات عرضه کنند و امثال و حکم منظوم بسیاری از خود برجای نهند. این گونه حکمتها مبتنی بر مکتب فلسفی خاصی نیست بلکه از تجارب زندگی و آزمودههای شخصی و سالهای تنهایی در زندان و آگاهی از فرهنگ عربی و فارسی برخاسته است.
پینوشتها 1- عوفی در این باره میگوید:مسعود سعد سه دیوان داشت که یکی به پارسی و دیگری به تازی و سومی به هندوی بود (مسعود سعد سلمان، 1324: 247). 2- اقامت من در سرزمین نخله مانند اقامت مسیح (ع) در میان یهودیان است. من مانند صالح (ع) در میان قوم ثمود، در میان امتی که امیدوارم خداوند آنان را اصلاح کند، غریب افتادهام. 3- بهبهان امروزی. 4- تمامی آنان که در این محفل گرد آمدهاند خواهند دانست که من بهترین[بشری] هستم که [بر زمین] میگذارد. اسبان، شبان، بیابان، شمشیر، نیزه، کتاب و قلم مرا میشناسند. 5- پناه میدهم نگاه راستین تو را از آن که مباد آماس را فربهی انگارد. 6- از این پس، برای پرهیز از تکرار، در ارجاع به دیوان مسعود سعد به ذکر شماره صفحه و در ارجاع به دیوان متنبی به ذکر شماره جلد و شماره صفحه اکتفا میشود. 7- «تو گویی مردمان، فاختگانی هستند و دست جود و بخشش ممدوح طوق گردن ایشان». ابوتمام پیش از متنبی مضمونی از این دست در دیوان خود آورده و چه بسا مسعود سعد به دیوان ابوتمام نیز نظر داشته است:
8- روزگاری است که مردمانش حقیر و بیمایهاند هرچند پیکرهایی تنومند دارند. من با زیستن میان ایشان از شمار آنان نیستم چه کان زر در دل خاک است. 9- ای زندان!- اگر ماندن من در تو نقص من می بود، درّ در درون صدف جای نمیگرفت. بایستة ذکر است که الخبز أرزی شاعر دورة عباسی پیشتر از متنبی چنین مضمونی را آورده است:
10- اگر بر مردمان برتری داری در حالی که از آنان هستی، جای شگفت نیست که مشک از خون آهوست. 11- هر آوایی جز آوای مرا رها کن زیرا منم آن خنیاگری که از وی حکایتها کنند و دیگران تنها پژواک آوای من باشند. 12- من آنم که نابینا در شعر من درمی نگرد و سرودههایم ناشنوا را میشنوایاند. 13- تو را سپاس زیرا تنها لفظ گوهر شعر از من است و بخشندۀ آن گوهر تویی و من تنها آن را به رشتۀ نظم کشیدهام. 14- حَدَثان به معنای شب و روز است. 15- تقدیر هر آن کس را که تو محرومش سازی، روزی نمیدهد و هر آن کس را که تو روزی دهندهاش باشی، محروم نمیسازد. 16- نکوداشت آدمی [بعد از مرگ] عمر دوباره اوست و نیازمندیاش قوت روزانه او و باقی زندگی دل مشغولی اوست. 17- مونث بودن برای خورشید مایة ننگ نیست همچنان که مذکر بودن برای هلال مایة فخر نیست. 18- بزرگان آماج تیرهای زمانهاند حال آن که بیغمترین مردم کسی است که کمترین بهره را از هوشمندی دارد. 19- لازم به ذکر است که این سرودة مسعود سعد برگردانی از دو بیت شاعر گمنام عرب است:
20- شرف خویش را وامدار قوم و قبیلهام نیستم بلکه آنان از وجود من شرافت یافتهاند و نه به نیاکان خود که به خویشتن میبالم. [با این حال] نازش تمام عرب به آنهاست و پناه دادن به فراریان و فریادرسی راندهشدگان کار آن هاست. 21- دنیا همواره هر آنچه را که میبخشد، بازمیستاند پس ای کاش بخشش او بخل میبود (کاش از آغاز چیزی نمیبخشید). 22- دنیا مرا تشنهکام ساخت پس در طلب آب، آهنگ او کردم لکن باران بلایا را بر من فروریخت. 23- جوانی مانع شکیبایی نیست که گاه شکیبایی در برنا و پیر یافت میشود. 24- اگر خودشیفتهام، این خودشیفتگی انسان شگفتی است که برتر از خود کسی را نمییابد. 25- روانم در پیکری نزار همچون دندانافریز جاری است تا به آنجا که هرگاه باد وزیدن گیرد و جامهام برگیرد، پیکرم را نشانی نباشد. نزاری پیکرم را همین بس که هرگاه تو را ندا در دهم، مرا نخواهی دید. سعدی شیرازی این بیت را از متنبی برگرفته و با ظرافت زیبایی به فارسی برگردان نموده است:
26- در هر سرزمین که گام نهادم مردمانی بودند که چون گوسفند در پی بردهای میچریدند. هر چند گمان میرود که بیت مسعود سعد برگرفته از این بیت متنبی باشد لکن از آن رو که در ادب عربی، چنین مضامینی را به وفور میتوان یافت و از سویی امکان دارد این درونمایه برخاسته از توارد خاطر و نزدیکی اندیشهها باشد، جانب احتیاط را پیشه ساختیم و این دو بیت را در بخش مضامین برآمده از توارد خاطر قرار دادیم «الله أعلم». 27- عزت را در شرارههای آتش بجوی و ذلت را هر چند در فردوس برین باشد، رها کن. 28- شادمانی آنچه به آن شاد گشتهای، نمیپاید و اندوه ازکفرفتههایت را بازنمیگرداند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع الف) فارسی 1- امیری خراسانی، احمد. (1383). مفاخره در شعر فارسی، تهران: دار الهدی. 2- بهار، محمدتقی. (1337). سبکشناسی، تهران: امیرکبیر. 3- دامادی، سیدمحمد. (1379). مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی، تهران: دانشگاه تهران. 4- دودپوتا، ع. م. (1382). تاثیر شعر عربی بر تکامل شعر فارسی، ترجمه سیروس شمیسا، تهران: صدای معاصر. 5- دهخدا، علیاکبر. (1385). امثال و حکم، تهران: امیرکبیر. 6- زرین کوب، عبدالحسین. (1370). نقش بر آب، تهران: معین. 7- زینیوند، تورج. (اسفند 1389). تحلیل تطبیقی بازتاب فرهنگ عربی در شعر مسعود سعد سلمان، فصلنامه لسان مبین قزوین، ش 2: 122 ـ 101. 8- سهیلی خوانساری. (بی تا). حصار نای، تهران: کتابفروشی اسلامیه. 9- شمیسا، سیروس. (1382). سبکشناسی شعر، تهران: فردوس. 10- صفا، ذبیحالله صفا. (1371). تاریخ ادبیات ایران، تهران: فردوس. 11- ضیف، شوقی. (1384). هنر و سبکهای شعر عربی، ترجمه مرضیه آباد، مشهد: دانشگاه فردوسی. 12- عبد الجلیل، ج. م. (1381). تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: امیرکبیر. 13- عوفی، محمد. (1324). لباب الألباب، تصحیح ادوارد براون، هند. 14- فاخوری، حنا. (1361). تاریخ ادبیات عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران: توس، 15- فروزانفر، بدیعالزمان. (1358). سخن و سخنوران، تهران: خوارزمی. 16- محفوظ، حسینعلی. (1377). متنبی و سعدی، تهران: روزنه. 17- مسعود سعد سلمان. (1339). دیوان مسعود سعد سلمان، تصحیح رشید یاسمی، تهران: پیروز. 18- منوچهریان، علیرضا. (1388). ترجمه و تحلیل دیوان متنبی، تهران: زوار. 19- موتمن، زینالعابدین. (1371). تحول شعر فارسی، تهران: طهوری. 20- نوریان، مهدی. (1375). از کوهسار بیفریاد، تهران: جامی.
ب) عربی 1- ابن خلکان، شمس الدین ابو العباس أحمد بن إبراهیم. (1968). وفیات الأعیان، بیروت: دار صادر. 2- ابن عبّاد، الصّاحب بن إسماعیل. (1965). الأمثال السائره، تحقیق الشیخ محمد حسن آل یاسین. بغداد: مکتبه النهضه. 3- أبو تمام، حبیب بن أوس. (1994). دیوان أبی تمّام، تحقیق راجی الأسمر، بیروت: دار الکتاب العربی. 4- البغدادی، عبد القاهر بن عمر. (1997). خزانة الأدب و لبّ لباب لسان العرب، تحقیق عبد السلام محمد هارون، القاهرة: مکتبة الخانجی. 5- الثعالبی، أبو منصور عبد الملک. (1403). یتیمة الدّهر فی محاسن أهل العصر، تحقیق مفید محمد قمیحة، بیروت: دار الکتب العلمیة. 6- الزغلول، محمد أحمد. (2004). تأثیر الأدب العربی فی أشعار الشاعر الفارسی مسعود سعد اللاهوری، فصلیة إیران و العرب، عدد 9: 93- 75. 7- العمیدی، أبو سعید محمد بن أحمد. (1961). الإبانة عن سرقات المتنبی، تحقیق: إبراهیم الدسوقی البساطی، مصر: دار المعارف. 8- القیروانی، أبو الحسن بن رشیق. (1963). العمدة فی محاسن الشعر وآدابه، تحقیق محمد محیی الدین عبد الحمید، القاهرة: مطبعة السعادة. 9- المتنبی، أبو الطّیب. (1428). شرح دیوان المتنبی، شرح عبد الرحمن البرقوقی، بیروت: دار الکتاب العربی. 10- المحاسنی، زکی. (1971). المتنبی، مصر: دار المعارف. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,105 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,925 |