
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,969 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,508,332 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,275,488 |
بررسی چند سکّه در دیوان خاقانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 6، شماره 2، شهریور 1393، صفحه 115-130 اصل مقاله (356.44 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سعید مهدوی فر* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه ایلام | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دشواریها و ابهامات دیوان خاقانی بیش از آن که نتیجۀ شگردهای ادبی و هنرهای زبانی شاعر باشد، نتیجۀ پشتوانۀ فرهنگی و آگاهیهای گوناگون و گستردۀ اوست. پشتوانهای فرهنگی که چونان مادۀ خامی، شاعر را در آفرینش مضامین، تصاویر و تعابیر بدیع و نوآیین یاریگر بوده است. وسعت این آگاهیها سبب شده است تا شاعر در آفرینشهای هنری خود، گرفتار تکرار نشود و سخنش از تنوع مضمونی و تصویری برجستهای برخوردار باشد. با وجود توان ادبیّات و متون ادبی در تبیین وجوه مختلف زندگی و تمدن پیشینیان، بهرهگیری از سکّهها در ادب پارسی مورد توجه خاصی قرار نگرفته است. این جستار، تلاشی برای گزارش گوشهای از دشواریها و رفع پارهای از ابهامات دیوان خاقانی است. سعی بر آن بوده است تا با تأمل پرسشگرایانه در ابیات و با جستجو در منابع و مأخذ اصیل و معتبر، تحلیلی قابل توجه از پشتوانۀ فرهنگی خاقانی در باب سکّههای یاد شده در دیوان وی به دست داده شود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی؛ دیوان؛ پشتوانۀ فرهنگی؛ زرّ جوزایی؛ اصفهان؛ زرّ ششسری؛ سیم قل هو اللّهی؛ زرّ جعفری؛ زرّ رکنی؛ زرّ ری؛ اقچه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدّمه دیوان خاقانی از دیرباز به دشواری موصوف بوده است و به همین جهت شروح متعددی بر اشعار او نگاشتهاند. این ویژگی بیش از آن که نتیجۀ شگردهای ادبی و هنرهای زبانی شاعر باشد، نتیجۀ پشتوانۀ فرهنگی و آگاهیهای گوناگون و گستردۀ اوست. در حقیقت، سبک شخصی یا طریق غریب خاقانی چنان است که وی سخت علاقهمند به استفادۀ گسترده از اشارات و باورهای مختلف و متنوّع است؛ از این رو میتوان برجستهترین شاخصِ فکری طریق غریب خاقانی را استفادۀ گسترده از اشارات و باورهای گونهگون دانست.1 خاقانی آگاهانه پشتوانۀ عظیم فرهنگی خود را همچون مادۀ خامی برای خلق مضامین، تعابیر و تصاویر دیگرگون به کار برده است تا سخنش را از ابتذال و تکرار برهاند. او مانند فرمالیستها، مستعملات را فاقد ارزش ادبی میداند و دوری جستن از آنها و نوگویی را اساس هنرورزی خود قرار داده است. ابزارهای او برای نیل به این هدف، چیزی جز پشتوانۀ فرهنگی و توان سخنآفرینی (تخیل و هنر شاعری) نبوده است.2 کاربرد گستردۀ این پشتوانه در دیوان خاقانی سبب گشته تا این میراث بیشبها، بسان مآخذی کارآمد در اختیار پژوهشگران باشد تا ایشان را در شناخت و گشودن زوایای بسیاری از فرهنگ و تاریخ دیروز یاریگر باشد. این نکته نیز گفتی است که وسعت این آگاهیها و استفاده ویژه از آنها شارحان و مخاطبان را به زحمت انداخته است به گونهای که همگان را به سوی فهم اشعار وی راه نیست. خاقانی در بهرهگیری از پشتوانۀ فرهنگی خود بسیار ظریف عمل میکند و آن را در نهایت ظرافت و باریکی به کار میبندد. بدین جهت اشراف پژوهشگر بر این پشتوانه، خود دشواری خاصی دارد که جز با نگاه نکتهسنج و برخورد پرسشگرانه با تک تک اجزای سخن، روی نخواهد داد. در این جستار به روشنگری در باب گوشهای از این اشارات در باب چند سکّه -که بعضاً ناشناخته مانده است- خواهیم پرداخت.
2- پیشینه نگارنده با وجود جستجوی ویژه، به منبع قابل توجهی در باب سکّهها در ادب پارسی دست نیافت. یک نوشتار که ذکر آن شاید بی فایده نباشد، مقالهای با عنوان «چند واحد پولی در ادبیّات فارسی» است (رک: محمّد صالحی دارانی، 1380: 50-53)؛ جستار دیگر، «سکّهشناسی و تصحیح متون» است که شناخت و استفاده از برخی آگاهیهای سکّهشناسی را برای پیراستهگران متون بایسته میداند (رک: جعفری مذهب، 1387: 113-100).
3- روش پژوهش جستار حاضر به تببین بخشی از آگاهیهای خاقانی در پیوند با برخی سکّههای کهن میپردازد. بهرهگیری و اشارات خاقانی به هر یک از این سکّهها به طور مستقل مورد پژوهش قرار گرفته و سعی شده است تا از سویی با تأمل پرسشگرایانه در ابیات و از سوی دیگر با جستجو در منابع و مأخذ اصیل و معتبر، تحلیلی قابل توجه از پشتوانۀ فرهنگی خاقانی در این موضوع به دست داده شود. از دیگر متون نیز شواهدی به دست داده و با ارجاع به برخی منابع تحقیقی زمینۀ تفصیل بیشتر مباحث را فراهم ساختهایم.
4- بحث اصلی 4-1- زرّ جوزایی خاقانی در دیوانش دو بار از «زرّ جوزایی» سخن رانده است، اول در صفاهانیّه مشهورش:
و دوم در ضمن قطعهای با ردیف «فرست»:
سید ضیاءالدّین سجّادی در فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان، ذیل زرّ جوزایی مینویسد: «ظاهراً زر ناخالص و کمعیار: جوزایی کمعیار است» (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ جوزایی). همو در شاعر صبح چنین آورده است: «زرّ جوزایی، زر ناخالص و کمعیار معنی شده» (سجّادی، 1386: 337)3؛ نصرالله امامی در باب این تعبیر مینویسد: «زرّ جوزایی: زر کمعیار و ناخالص. این تعبیر شاید بدان سبب باشد که در نجوم احکامی پهلوی، جوزا دارای فرّه زیانبخشی بوده است» (امامی، 1385الف: 217)؛ میرجلالالدیّن کزّازی به این مقدار بسنده کرده است که: «چنان مینماید که جوزایی، بازخوانده به جوزا، به کنایۀ ایما از درخشان به کار برده شده است» (کزّازی، 1386: 455)؛ محمد استعلامی نیز بر این باور است که: «زرّ جوزایی یعنی زری که تابش آفتاب جوزا – به پندار قدما- از خاک پدید میآورد و ظاهراً در تصور خاقانی باید طلای ممتازی باشد» (استعلامی، 1387: 1103)؛ رسول چهرقانی نیز مینویسد: «ظاهراً نوعی دینار یا زر خالص زرد رنگ بوده است. در منابع دیده نشد. احتمالاً یعنی زر بسیار درخشان به اعتبار درخشش جوزا» (چهرقانی منتظر، 1390: ذیل زرّ جوزایی). معصومه معدنکن فقط دو شاهد دیوان را ذکر کرده و توضیحی در باب آن نداده است (معدنکن، 1377: 460)؛ عباس ماهیار در ثری تا ثریا (دفتر یکم شرح مشکلات خاقانی: نجوم) به این تعبیر نپرداخته است. در شروح کهنی چون شرح شادی آبادی، شرح عبدالوهاب معموری، ختمالغرایب خواجگی گیلانی، مفتاحالکنوز رضاقلیخان هدایت و شرح مشکلات خاقانی از موسوی سرابی (شرح لغات قصاید خاقانى و منظومه تحفهالعراقین) این ابیات و تعبیر نیامده است. لغتنامهنویسان تا آنجا که جستجو شد، این تعبیر را برنشمردهاند و در فرهنگهای تازهتر چون فرهنگنامۀ شعری، ذیل فرهنگهای فارسی و فرهنگ بزرگ سخن و ذیل آن نیز نشانی از زرّ جوزایی نمیتوان یافت. همچنین در فرهنگهایی چون فرهنگ اشارات، فرهنگ بازیافتههای ادبی از متون پیشین، فرهنگ اصطلاحات نجومی و واژهنامۀ طلا و جواهرسازی، ذکری از این زر به میان نیامده است. حال آن که در باب این سکّه در شعر خاقانی، به ویژه در بیت استوار قصیدۀ صفاهان، نکاتِ قابل توجهی در میان است که ناگزیر از یادکرد آنها هستیم: 1) در احکام نجومی، سکۀ زر یا همان دینار منسوب به جوزاست (رک: ابوریحان بیرونی، 1386: 337). 2) خاقانی زرّ جوزایی را در معنای زرّ و سکۀ مرغوب و با عیار به کار برده است؛ چنان که در المختارات من الرسائل نیز از «زرّ سرۀ درست اصبهانی جوزایی» و «زرّ درست سلطانی اصفهانی جوزایی» سخن به میان آمده است. 3) بنابر بر شواهد، پیوند زرّ جوزایی و اصفهان از آن روی است که این قسم مسکوک در این دیار ضرب میشده و به احتمال، در برههای از زمان نقد رایج آن سرزمین بوده است. این رای به صراحتِ تمام هم از شاهد دوم خاقانی و هم از عبارات کتاب المختارات –که بدانها اشاره خواهیم کرد- استنباط میشود. 4) در باب پیوند میان زرّ جوزاییِ اختران و میزان ازکیای صفاهان باید گفت سخن خاقانی متوجه رصدخانۀ اصفهان است؛ علاءالدولۀ کاکویه، ابوعلی سینا را مأمور کرد به همراهی شاگرد خود، ابوعبیدۀ جوزجانی، رصدخانهای در اصفهان برپا کند. ابوعلی سینا رصدخانهای در این شهر پدید آورد و آلاتی برای آن ساخت که تا آن زمان بیسابقه بود (رک: امامی، 1385ب: 53 و مصفّی، 1388: ذیل رصدخانۀ اصفهان). صورت جوزا (دوپیکر، توأمان)
در تاریخ الفی در این باب آمده است: «شیخ به اتّفاق برادر خود، محمود و ابوعبید جوزجانى و جمعى از غلامان خود تغییر وضع داده در زىّ صوفیان از همدان بیرون آمده عازم اصفهان شد. چون به نواحى اصفهان رسید، علاءالدّوله اعیان و اکابر خود را به استقبال فرستاد که شیخ را به اعزاز و اکرام تمام به شهر آوردند و علاءالدّوله مقدم او را عزیز دانسته در مقام خدمتکارى درآمد و شیخ را هر چند تکلیف وزارت نمود، قبول نفرمود امّا هر شب جمعه، شیخ به دیدن علاءالدّوله مىآمد و آن شب تمامى علماى عراق در آن مجلس جمع مىشدند و غیر از سخن علمى قرار بود که در آن شب نگذرد. القصّه، از هر علمى سخن مىگذشت و در تمامى علوم همه علماى آن وقت از شیخ مستفید مىبودند تا آنکه شبى سخن از نجوم مىگذشت و به آن منجر شد که در تقویم کواکب خلل بسیار است و اصلاح آن امرى است ضرورى. بنابراین علاء الدّوله از شیخ التماس رصد نمود. شیخ قبول آن کرد و علاءالدّوله امور مایحتاج امور رصدخانه حواله فرمود و شیخ شروع در رصد کرد و ابوعبید جوزجانى را ناظر آن ساخت و مدت هشت سال در امر رصد مشغول بود و بسیارى از مسائل دقیق و نکات عجیبه که بر قدما ظاهر نشده بود در رصد شیخ به ظهور رسید؛ امّا چون زمانه فرصت نداد آن مهمّ به انجام نرسید، چه در اثناى این حال، میانه ابوسهل حمدونى که از قبل مسعود بن محمود در اصفهان مىبود و میانه علاءالدّوله محاربه واقع شد و اگرچه در این محاربه، ابوسهل حمدونى مغلوب گشت امّا متعاقب آن واقعه، خبر توجّه مسعود بن محمود به اصفهان رسید و این معنى موجب پریشانى خاطر گشت و شیخ از سر رصد بستن باز ماند (تتوی و قزوینی، 1382: 2192-2191). از دیگر سو اصفهان به عنوان یکی از مهمترین شهرهای ایران در ادوار مختلفی دارالضرب بوده است؛ بر سکّههای دورۀ اسلامی نام این دارالضرب را «الاصبهان» آوردهاند. این امر نخست در زمان بنی عباس صورت گرفته و پیش از آن نام «جی» بر سکّهها آمده است (رک: عقیلی، 1377: 83-82). 5) اصفهان منسوب به برج جوزاست. (رک: ابوریحان بیرونی، 1386: 331)؛ شاعر با توجه به این باورداشت در ابیات آغازین قصیدۀ صفاهان، جوزا را آورده است (صنعت التزام):
6) اکنون علّت نامگذاری این سکّه به جوزایی به طور قطع و به درستی دانسته نیست گرچه در این باب میتوان گمانهایی زد. 7) زرّ جوزاییدر متون دیگری چون نفثه المصدور و المختارات من الرسائل نیز آمده است، در نفثه المصدور میخوانیم: «از عین مُزیَّف مهر کیسه مدوز که جوزایی کمعیار است» (نسوی، 1385: 49)؛ امیرحسن یزدگردی در حاشیۀ این عبارت، ضمن اشاره به سخن خاقانی مینویسد: «چنان که از دو بیت خاقانی برمیآید محتمل است زر جوزا نوعی زر کمعیار یا نبهره بوده باشد» (نسوی، 1385: 223)؛ همین رای را برخی از خاقانیپژوهان نیز نقل کردهاند. (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ جوزایی و رادمنش، 1389: 134). اما در المختارات من الرسائل5 چند بار این ترکیب آمده که به صورت تصحیف شدۀ «جوزانی» ثبت شده است: «به پارسی بگوید داماد را تا بگوید به زنی به من ده دختر تو فلانه به امرش و دستوریش و رضاش و به حقّ ولایتی که تو را بر آن است به مَهر نوزده دینار و نیم دینار زرّ سرۀ درست اصبهانی جوزانی و ولی را بگوید به زنی به تو دادم دختر من فلانه به امرش و دستوریش و رضاش و به حق ولایتی که مرا بر آن است به مهر نوزده دینار و نیمدینار زر سرۀ زدۀ درست اصبهانی جوزانی» (المختارات من الرسائل، 1378: 445-444)؛ و: «مزرعۀ عبدالله آباد از استقبال محرّم سنۀ سبعٍ و ثمانین و خمسَ مأئة به ضمان داده شده مدّت سه سال به هفتاد دینار زر جوزانی و پنج دینار رسم تقبّل مهرجان هر سال داخل این ضمان باشد» (المختارات من الرسائل، 1378: 457)؛ «احتیاط کرده شد که در تقویم این قماشات و قیمت این جمله به زر درست سلطانی اصفهانی جوزانی نقد هست» (المختارات من الرسائل، 1378: 461) و: «حدیث ادرار داءٌ قدیمٌ ساکنان حظایر قدس وجه راتب "فأکلا" از گندم سنبله رایجتر دهند که از حظیرۀ اصفهان ادرار خوار را جوی و در نوالۀ حوالهداران چون در حظیرۀ مصلّی جز استخوان نه. اما کار دارالضرب با زر جوزانی از رو[ی] تراجع سرطانی عجب به زر مکر بسته بر گشاده» (المختارات من الرسائل، 1378: 94)6. متن دیگری که در آن به این سکه اشاره شده است، دیوان کمال الدین اسماعیل است که در آن، جوزایی به صورت تصحیفشدۀ «حورایی» ثبت شده است:
با این حال مصحح این دیوان ضمن آوردن بیت صفاهانیۀ خاقانی یادآور شده است که ظاهراً در این بیت کمال نیز باید زرّ جوزایی باشد (کمالالدین اسماعیل، 1348: 1000). 4-2- زرّ ششسری
«زرّ ششسری» یا «ششسری» را فرهنگنویسان زرّ خالص تمام عیّار دانستهاند (جمالالدین انجو، 1359: قوام فاروقی، 1386؛ بهار، 1380؛ تبریزی، 1362؛ دهخدا، 1373؛ بلیانی، 1364؛ معین، 1385 و طباطبائی، 1388: ذیل مدخلهای زر، زرّ ششسری، ششسری). صاحب غیاث اللغات مینویسد: «در ایام سابق بتی از جایی برآمده بود که شش سر داشت و همه جسم آن طلای خالص، پس آن را شکسته و مسکوک ساختند. در شرح خاقانی نوشته که اشرفی مسدس شکل، یعنی قرص آن شش پهلو باشد» (رامپوری، 1363: ذیل زرّ ششسری و«ششسری)؛ این شرح خاقانی ظاهراً شرح عبدالوهاب معموری است؛ معموری در شرحش مینویسد: «زرّ ششسری به یک روایت زری است که بت ششسر بر آن نقش کردهاند. و به روایت دیگر ششپهلو میبوده است (معموری، بیتا: 196)؛ و: «اقچۀ زر ششسری دو روایت است: یکی آنکه بتی بوده هفتسر که کفّار آن را پرستش میکردهاند و زر به غایت تمام عیّار بوده و دیگر اینکه زر در زمان سابق شش سو بوده و هنوز نیز میباشد و آن زر را در قدیم شش سوی میگفتهاند (معموری، بیتا: 188). خواجگی گیلانی مینویسد: «زرّ ششسری، زرّ شش دانگ تمام عیّار است. میگویند: فلان شش دانگ است؛ یعنی تمام عیار است. یا زر ششگوشه که در آن وقت بوده است. (گیلانی، بیتا: 6)؛ موسوی سرابی نیز در شرح خود نوشته است: «زرّ ششسری، در اصطلاح پیشینیان عبارت از زرّ کامل عیار است، همچنان که در پیش ما حدّ زرّ کامل دوازده عیار است (مهدویفر، 1391: 1047)؛ در فرهنگ رشیدی ذیل ششسری آمده است: «زرّ خالص، زیرا که در زمان یکی از ملوک اسلام، بت ششسر از کفار به دست آمده، چون شکستند و سکّه زدند، زرّ خالص برآم. و بعضی گفتهاند که سکۀ آن سه بت یک طرف داشت و سه بت در طرف دیگر و چون طلای کامل عیار داشت، بدین مناسبت هر زر خالص را گویند» (رشیدی، 1385: ذیل ششسری)؛ به گمان نگارنده قسمت دوم گزارش این فرهنگ خود برگرفته از ابیات خاقانی در ختمالغرایب است که از آن یاد خواهیم کرد. هدایت و دهخدا نیز تنها قسمت اول گفتۀ رشیدی را نقل کردهاند (رک: هدایت، 1288 و دهخدا، 1373: ذیل «ششسری»). حقیقت آن است که زرّ ششسری یا ششسری، سکّۀ معروفی بوده که در هر روی آن سه تصویر نقش میکردهاند؛ این سکّه در دورۀ بیزانس و در زمان رومانوس چهارم (1071-1067م) در قسطنطنیّه از طلای خالص و به قطر بیست و هفت میلیمتر ضرب شده روی آن تصویر مسیح مقدس در وسط، رومانوس در طرف چپ و همسر او (اودوسیا) در طرف راست قرار دارد. در پشت سکّه نیز پسر بزرگ اودوسیا در میان برادرانش، کنستانتین و آندرهنیکوس، ایستاده نقش شده است (رک: زنجانی، 1362: 312-311). عبدالله عقیلی به نقل از کاتالوگ سکّهشناسی (شمارۀ 288 مؤسسۀ سکّهشناسی دکتر بوسه) متذکر شده که یک طرف این سکّه، رومانوس چهارم و ملکۀ اودسیا در دو طرف مسیح و طرف دیگر سکّه، میکائیل هفتم وسط اندرانیک و قسطنطنین، فرزندان روماس نقش شده است (رک: سجّادی، 1382: ذیل زرّ ششسری و مهدویفر، 1390: 37)؛ در بیت دیگری از دیوان آمده است:
در ختمالغرایب با روشنگری بیشتری میخوانیم:
و نیز:
نظامی نیز در مخزنالاسرار به این سکّه اشاره کرده و پیداست که مرد نواحی شروان و گنجه (ظاهراً به علت تماس و ارتباط با مسیحیان نواحی پیرامون) با این سکّه آشنایی داشتهاند:
مجیر بیلقانی نیز در بیتی از این سکّه سخن به میان آورده است:
4-3- سیم قل هواللّهی
شادی آبادی آورده است: «سیمهای قل هواللّهی تختهای مدوّر از نقره است که بر آن سورت اخلاص نقش کنند و در حمایل کشند و در گلوی طفلان آویزند تا از آفات ایمن مانند» (شادی آبادی، بیتا: 213)؛ عبدالوهاب معموری نوشته است: «از سیم هیکل میسازند و جهت حرز در آن قل هو الله مینگارند» (معموری، بیتا: 208)؛ عبدالرسولی به نقل از یکی از شرح آوردهاست: «در زمان خلافت فاروق قل هو الله را سکّه ساختند و سیم آن عیار صافی داشته است» (خاقانی شروانی، 1316: 562)؛ در واژنامۀ توصیفی طلا و جواهرسازی نیز چنین میخوانیم: «سکّۀ نقرهای که در قدیم سورۀ اخلاص را بر آن نقش می کردند و برای دفع بلا و چشمزخم به گردن کودکان میآویختند. (طباطبائی، 1388: ذیل سیم قل هو اللّهی). کزّازی نوشته است: «این سیم، درهمی بوده است که حجاج یوسف ضرب کرد و قل هواللّه را بر آن نقش کرد» (کزّازی، 1386: 536)؛ اگرچه کزّازی، هیچ مأخذ و سندی برای این سخن یاد نکرده است اما المقریزی در رسالۀ نقود الأسلامیه به این درهمها اشاره کرده و آورده است: «و نقش علی احد وجه الدرهم قل هو الله احد و علی الأخر لا اله الا الله و طوق الدرهم علی وجهیه بطوق و کتب فی الطوق الواحد ضرب هذا الدرهم بمدینه کذا و فی الطوق الآخر محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون و قیل الذی نقش فیها قل هو الله احد هو الحجاج» (المقریزی، 1298: 7 و 1419: 162)؛ ضرب این سکّهها را توسط حجاج در عراق به امر عبدالملک ابن مروان نوشتهاند. (رک: الجبری، 1409: 78-80 و المناوی، 1981: 146-145 و 80، 76، 64)8. ابناثیر در تاریخ کامل، این واقعه را در سال 76 دانسته و آورده است: «حجاج درمها زد و این آیه در آنها نگارگری کرد: قل هو الله احدٌ. مردم پاس گرامیداشت قرآن، این را ناخوش داشتند، زیرا جُنُب و حایض بدان دست میسودند. وی فرمان داد که جز او کسی درم نزند (رک: ابن اثیر، 1384: 6/ 2633-2632)؛ در تاریخ گزیده نیز آمده است: «به فرمان عبدالملک در سنة ست و سبعین، زر و نقره کم عیار ده هفت مسکوک کردند. قل هو الله احد نقش سکّه بود. پیشتر از او در عرب زر و نقره مسکوک نکرده بودند. اهل عجم را سکّه به پارسی و پهلوی بود و اهل روم و مغرب را به رومی و عیار هر شهر به نوعی بودی. عبدالملک همه را با یک عیار آوردی» (حمدالله مستوفی، 1387: 275-274 و رک: ثواقب، 1379: 269-266).در بیت دیگری نیز آمده است:
سنایی نیز گفته است:
4-4- زرّ جعفری
زرّ جعفری، سکّههای طلایی (دینار) بود که به دستور جعفر بن یحیی بن خالد بن برمک از طلای خالص ضرب میکردهاند. جعفر برمکی در سال 180 ق مأمور سرکوبی شورش شام شد. وی توانست این فتنه را از بین ببرد و امنیت را در آن سامان برقرار سازد. جعفر پس از برآوردن این مهم، مورد توجه ویژۀ هارون الرشید قرار گرفت و لقب سلطان را به دست آورد. موقعیت او در دربار هارون بدان پایه بود که حتی نام او بر روی سکّهها ضرب میشد (اکبری، 1386: 28- و نیز، رک: طبری، 1363: 5271-5270) فراهانی در شرح مشکلات انوری مینویسد: «آنچه در تواریخ مسطور است آن است که قبل از وزارت جعفر برمک، زر را مغشوش و ممزوج به مس و امثال آن سکّه میکردند؛ چون او وزیر شد حکم کرد که طلا را خالص کنند و بعد از آن سکّه زنند و لهذا زر خالص را منسوب بدو ساختند» (رک: حسینی فراهانی، 1340: 194 و نیز، رک: شهیدی، 1364: 515-514؛ معین، 1385: ذیل زر؛ تبریزی، 1362: ذیل زرّ جعفری؛ سجّادی، 1382: ذیل جعفری)؛ در تاریخ گزیده میخوانیم: «جعفر بفرمود تا زر و نقره صافی کرده مضروب کنند؛ چه پیش از آن مغشوش ضرب کردند؛ زر جعفری بدو منسوب است» (حمدالله مستوفی، 1387: 281)؛ اینکه گفتهاند این زر، منسوب به مردی کیمیایی جعفر نام است، اصلی ندارد (رک: قوام فاروقی، 1385: ذیل زرّ جعفری و بلیانی، 1384: ذیل زرّ جعفری)؛ در غیاث اللغات آمده است: «زرّ خالص است منسوب به جعفر کیمیاگر اما آنچه در تواریخ است آنکه قبل از جعفر برمکی -که وزیر هارون رشید بود- زر مغشوش سکّه میکردند. چون او وزیر شد فرمود طلا را خالص کنند و بر آن سکّه زنند» (رامپوری، 1363: ذیل زرّ جعفری)؛ هدایت در انجمنآرا مینویسد: «زرّ جعفری، زرّ خالص است و به جعفر برمکی نسبت دهن». (هدایت، 1288: ذیل زرّ جعفری)؛ در بیت دیگری آمده است:
و نیز:
از زرّ جعفری در منابع متعددی یاد شده است؛ از جمله در دیوان منوچهری:
نظامی در بیتی با تعبیر مجازی «زرد گل جعفری» از این سکۀ طلا یاد کرده است:
انوری نیز در بیتی گفته است:
4-5- زرّ رکنی
«زرّ رکنی» را منسوب به رکنالدین دانستهاند، شخصی کیمیاگر که زرّ خالص را رایج کرده است. همچنین احتمال دادهاند که منسوب به رکنالدوله یا رکنالدین نامی از حکام و فرمانروایان بوده باشد (رک: سجّادی، 1382: ذیل رکنی و زرّ رکنی؛ دهخدا، 1373 و هدایت، 1288: ذیل زرّ رکنی)؛ به نظر میرسد این سکۀ باعیّار منسوب به رکنالدولۀ دیلمی از آمرای آلبویه باشد (معین، 1385: ذیل زر و طباطبائی، 1388: ذیل زرّ رکنی). از زرّ رکنی در متون دیگری نیز یاد شده است؛ از جمله در مخزن الاسرار نظامی با لفظ «رکنی»:
فرخی از این سکّه در کنار سکۀ جعفری یاد کرده است:
4-6- زرّ ری
«زرّ ری مشهور بوده از آن جهت که ری از قدیم دارالضرب داشته و مسکوکات آن معروف بودهاست» (سجّادی، 1382: ذیل زرّ ری)؛ سابقۀ دارالضرب بودن ری به دورۀ اشکانیان میرسد؛ در حقیقت ری (رگا؛ ارشکیه) یکی از مراکز مهم حکومتی آن دوران بود که تیرداد اول (211-248پ.م) آن را پایتخت خود قرار داد (رک: بیانی، 1353: 22و18، 17)؛ ری پس از تسلط اعراب نیز همواره یکی از ضرابخانههای بسیار معتبر دورۀ اسلامی بود که در آن جا انواع مسکوکات زرّین و سیمین و پشیز به وفور ضرب میشد. این امر تا زمان ابوسعید ایلخانی (736-717ق) ادامه داشته است (رک: عقیلی، 1377: 206-204)؛ با این حال معصومه معدنکن بر این باور است که «زرّ ری» -و نیز «نقد خوی»- در این بیت نشانۀ وجود «شَهرَوا» در عصر خاقانی است؛ شَهرَوا، پولی است که ارزش حقیقی آن کمتر از بهای اسمی آن بوده، بنابراین در غیر محلی که ضرب میشده رواج نداشته است (معدنکن، 1377: 466و461 و نیز، رک: دهخدا، 1373: ذیل شهروا)10. 4-7- اقچه (آقچه)
آقچه یا اقچه نوعی سکّه بوده که برخی آن را اشرفی و روپیه دانستهاند ولی باید توجه داشت این واژه توسعاً در معنای سکّه و مسکوک بوده است. از برخی منابع چنین برمیآید که واحد پولی معمول در دورۀ سلجوقیان نیز بوده است. (رک: دولت آبادی، 1386: ذیل آقچه)؛ در فرهنگ بزرگ سخن به صراحت آمده است: نوعی سکۀ طلا و نقره که در دورۀ سلجوقی و مغول معمول بوده است (انوری، 1386: ذیل آقچه)؛ اشرفزاده مینویسد: آقچه، مسکوکهای کوچکی است که بیشتر برای نثار از آن استفاده میکردهاند (رک: اشرفزاده، 1386: ذیل اقچۀ زر)؛ در ابیات دیگری نیز آمده است که:
خاقانی در ختم الغرایب نیز گفته است:
در جام جم اوحدی نیز میخوانیم:
نتیجه عمده دشواریها و ابهامات دیوان خاقانی بازبسته به پشتوانۀ فرهنگی شاعر است که به عنوان بنمایۀ بسیاری از مضامین، تعابیر و تصاویر بدیع خود از آنها سود جسته است. اگر چه شارحان دیوان و دیگر پژوهشگران گره بسیاری از این ابهامات را گشودهاند اما همچنان ابهامات قابل توجهی در سخن خاقانی وجود دارد. گوشهای از این اشارت و پشتوانۀ فرهنگی، اشارۀ خاقانی به برخی از سکّههای قدیم است. فرهنگنویسان و بسیاری از شارحان خاقانی به درستی این سکّهها را بررسی نکردهاند. در این میان، یکی از ابهامات و نکات ناگفته و مهم دیوان، اشارۀ شاعر به نوعی سکّه با عنوان جوزایی است. خاقانی از این سکّه در دو موضع از دیوان خود و در پیوند با اصفهان یاد کرده است. به نظر میرسد این سکّۀ زر دارای عیار قابل قبولی بوده و گویا در سدههای ششم و هفتم در شهر اصفهان ضرب میشده که به تعبیر خاقانی «نقد آنجایی» (نقد اصفهانی) بوده است.
پینوشتها 1) پشتوانۀ فرهنگی خاقانی در سایۀ مطالعات طولانی و سالیان سیاحت در آفاق و انفس و همچنین زیستن و همدمی با علما حاصل آمده است. شاعر کتابخانۀ کاملی نیز داشته است و در نامهای صریحاً به کتابهای نفیس بسیاری که در اختیار داشته است اشاره میکند (رک: خاقانی شروانی، 1384: 272). 2) شاعر در نامهای به بیان این اندیشۀ نوآیین خود میپردازد: «چون الفاظ از کثرت استعمال دستزده و پایمال شده است، حقیقت است که اصحاب خواطر لامعه و قریحۀ ناصعه به هر عهد، دست تصرّف در الفاظ خاص بریزند و آن را چندان در قوانین کتابت به کار دارند که معهود و مألوف شود و اگر بدل نقیر و قطمیر، فتیل و فسیط که هم از دانۀ خرما باشد، در عبارت آورند چه عجب؟ و به عوض عجر و بجر، صفاق و مراق که هم بدان معنی نسبت دارد، مثل سازند چه زیان؟ و من کهتر نمیگویم که آن الفاظ امثال را به کلی قذف و حذف کنند و در سلک مقالات و سبک رسالات و نسج منثورات و حوک منظومات به کار ندارند؛ امّا غرض آن است که مستعملات بیشتر حشو و ناقص مینماید... و غایت شعوذۀ خاطر آن است که مصنوع را مطبوع نمایند و الفاظ دور از طبع را به قبول و اسماع طباع نزدیک گردانند، چنان که مراست در رسایل و قصاید (خاقانی شروانی، 1384: 175-174). 3) به قرینۀ این عبارت میتوان گفت سجّادی تحت تأثیر نظر یزدگری در نفثة المصدور بوده است (رک: نسوی، 1385: 49). 4) در متن سجّادی این بیت، چند بیت بعد آمده است. ضبط براساس متن عبدالرسولی و نسخههای مجلس و پاریس است (رک: خاقانی شروانی، 1316: 358 و 1374: 354)؛ کزازی نیز بیت را در همین موضع، ثبت کرده است (رک: خاقانی شروانی، 1375: 425). 5) کتاب المختارات من الرسائل، مجموعهای کهن است در برگیرندۀ دو رسالۀ منثور (فراقنامه و داستان پیل و چکاو) به همراه 479 نامه، مثال، منشور، حکم، محضر، فرمان، عهدنامه، صیغ عقود و نمونههای ترسلی در موضوعات مختلف که نسخۀ خطی آن مورّخ به سال 693 و متعلق به کتابخانۀ وزیری است (رک: المختارات من الرسائل، 1378: 3و1)؛ ذکر برخی سکّههای رایج از محاسن و فواید المختارات شمرده شده است؛ بنابر رای زامباور در سالهای 553و538، 524، 517، 513، 511 در اصفهان سکّه ضرب میشده است. قطران تبریزی که پیشتر از خاقانی میزیسته از درمهای سپاهانی یاد کرده است:
6) ایرج افشار بعدها در باب این تصحیف مینویسد: «در مجموعۀ ترسلات و منشأت موسوم به المختارات من الرسائل از سکّهای نام میرود که با نسبت جوزانی به چاپ رسیده است. اما صورت درست آن جوزائی است که یکبار هم در نسخۀ خطی چنان آمده است. جز این چون نویسنده در عبارت صفحۀ 94 تناسب میان جوزا و سرطان را مورد نظر داشته است؛ اقوی دلالتی است بر صحت جوزائی. این نسبت در شعر خاقانی هم دیده میشود:
در این ایام که قصیدۀ اصفهان خاقانی را برای مقالۀ ختمالغرایب (مندرج در مجلۀ معارف) میخواندم متوجه به اشتباه خود در المختارات شدم» (افشار، 1379: 46). 7) در مجمع الفصحا نیز ابیاتی از شباهنگ رازی آمده است:
و نیز از مصور مشهدی:
8) ابناثیر مینویسد: «در این سال [سال 76 ق] عبدالملک بن مروان دینار و درم ساخت. وی نخستین کس بود که زدن سکّه را در اسلام پدید آورد. انگیزۀ زدن آن این بود که در بالای نامههای خود به رومیان مینوشت: قل هو الله احدٌ. آنگاه پیامبر و تاریخ را یاد میکرد. پادشاه روم برای وی نوشت: شما در نامههای خود چنین و چنان پدید آوردهاید؛ از این کار دست بردارید وگرنه در دینارهای ما چیزها دربارۀ پیامبر شما نگارگری میشود که هیچ نپسندید. این کار بر وی گران آمد، خالد بن یزید را فراخواند و با وی به کنکاش نشست. خالد گفت: دینارهای ایشان را ناروا ساز و برای مردم سکّههایی بزن که در آن یاد خدای بزرگ باشد» (ابن اثیر، 1384: ج6: 2632)؛ صاحب مجملالتواریخ نیز سال 76 را ذکر کرده است: «و او در سال هفتاد و شش نقش زر و درم فرمود کردن و پیش از او در اسلام نبود» (رک: مجملالتواریخ، 1389: 304-303). 9) در منابع دیگری چون تنسوخنامه و تاریخ شاهی قراختائیان نیز از این سکّه سخن به میان آمده است (رک: نصیر الدین طوسی، 1363: 101 و تاریخ شاهی قراختائیان، 1355: 245-147) 10) عقیلی از اصطلاح «دولتشهری» سود جسته است: سکّههایی که در شهرهای نیمهمستقل زده میشد و فقط در همان شهر محل ضرب رواج داشت (رک: عقیلی، 1389: 73). | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابناثیر، عز الدین. (1384). تاریخ کامل. برگردان سید حسین روحانی. تهران: اساطیر. 2- ابوریحان بیرونی، محمّد بن احمد. (1386). التفهیم لاوائل صناعه التنجیم. تصحیح جلالالدّین همایی تهران: هما. 3- استعلامی، محمّد. (1387). نقد و شرح قصاید خاقانی. تهران: زوّار. 4- اشرفزاده، رضا. (1386). فرهنگ بازیافتههای ادبی از متون پیشین. مشهد: سخنگستر و دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد. 5- افشار، ایرج. (1379). «تازهها و پارههای ایرانشناسی»، بخارا. ش 12. خرداد و تیر: 60-32. 6- اکبری، امیر. (1386). «برامکه و عوامل نزاع دیوانسالاران ایرانی و عرب در عهد هارون عباسی». پژوهشنامه تاریخ. سال 2. ش 7. تابستان: 41- 25. 7- امامی، نصرالله. (1385الف). ارمغان صبح (برگزیدۀ قصاید خاقانی شروانی). تهران: جامی. 8- ---------. (1385ب). «خاقانی شروانی در اصفهان»، مجموعۀ مقالات همایش نقش اصفهان در توسعۀ زبان و ادبیّات فارسی. به کوشش محمود براتی. آذر: 54-47. 9- انوری، اوحدالدین علی. (1364). دیوان. به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی. تهران: علمی و فرهنگی. 10- انوری، حسن. (1386). فرهنگ بزرگ سخن. تهران: سخن. 11- اوحدی مراغهای، رکنالدین. (1307). جام جم. تصحیح وحید دستگردی. تهران: ارمغان. 12- بلیانی، تقیالدّین اوحدی. (1364). سرمۀ سلیمانی. تصحیح محمود مدبّری. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 13- بهار، لاله تیک چند. (1380). بهار عجم. تصحیح کاظم دزفولیان. تهران: طلایه. 14- بیانی، ملکزاده. (1353). «ضرابخانههای پارتی». بررسیهای تاریخی. ش 53. مهر و آبان: 53-13. 15- بیلقانی، مجیرالدین. (1358). دیوان. تصحیح و تعلیق محمد آبادی. تبریز: مؤسسۀ تاریخ و فرهنگ ایران. 16- تاریخ شاهی قراختائیان. (1355). تصحیح محمّد ابراهیم باستانی پاریزی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 17- تبریزی، محمّدحسین بن خلف. (1362). برهان قاطع. تصحیح محمّد معین. تهران: امیرکبیر. 18- تتوی، احمد بن نصرالله و قزوینی، آصف خان. (1382). تاریخ الفی (تاریخ هزار سالۀ اسلام). تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد. تهران: علمی و فرهنگی. 19- ثواقب، جهانبخش. (1379). «ضرب سکّه در خلافت اسلامی». مشکوه. ش 69-68. پاییز و زمستان: 285-264. 20- الجبری، عبد المتعال محمد. (1409). أصاله الدواوین و النقود العربیه. القاهره: مکتبه وهبه. 21- جعفری مذهب، محسن. (1387). «سکّهشناسی و تصحیح متون». آینۀ میراث. دورۀ جدید. سال 6. ش 3. ش پیاپی 42. پاییز: 113-100. 22- جمالالدین انجو، حسین بن حسن. (1359). فرهنگ جهانگیری. ویراستۀ رحیم عفیفی. مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد. 23- چهرقانی منتظر، رسول. (1390). فرهنگ تحلیلی لغات و ترکیبات دیوان خاقانی شروانی. تهران: دانشگاه تربیت دبیر شهید رجائی. 24- حسینی فراهانی، ابوالحسن. (1340). شرح مشکلات دیوان انوری. تصحیح سید محمّدتقی مدرّس رضوی. تهران: دانشگاه تهران. 25- حمدالله مستوفی. (1387). تاریخ گزیده. تصحیح عبدالحسین نوایی. تهران: امیرکبیر. 26- خاقانی شروانی، افضلالدّین بدیل. (1316). دیوان. تصحیح علی عبدالرسولی. تهران: وزارت فرهنگ. 27- -----------------------. (1374). دیوان. تصحیح ضیاءالدّین سجّادی. تهران: زوّار. 28- ----------------------. (1375). دیوان. ویراستۀ میرجلالالدّین کزّازی. تهران: نشر مرکز. 29- ----------------------. (1384). منشأت خاقانی. تصحیح محمّد روشن. تهران: دانشگاه تهران. 30- ----------------------. (1387). تحفه العراقین (ختمالغرایب). تصحیح علی صفری آققلعه. تهران: میراث مکتوب. 31- دولت آبادی، عزیز. (1386). فرهنگ واژههای ترکی و مغولی در متون فارسی. تبریز: دانشگاه تبریز. 32- دهخدا، علی اکبر. (1373). لغتنامه. تهران: دانشگاه تهران. 33- رادمنش، عطامحمد. (1389). هدیۀ جان (گزیدۀ اشعار خاقانی شروانی). نجفآباد: دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجفآباد. 34- رامپوری، غیاثالدّین محمّد. (1363). غیاثاللغات. به کوشش منصور ثروت. تهران: امیرکبیر. 35- رشیدی، عبدالرشید بن عبدالغفور. (1386). فرهنگ رشیدی. تصحیح اکبر بهدادوند. تهران: سیمای دانش. 36- زنجانی، برات. (1362). «زرّ ششسری». فروهر. ش 2: 312-309. 37- ----------. (1384). احوال و آثار و شرح مخزن الاسرار نظامی گنجوی. تهران: دانشگاه تهران. 38- سجّادی، سید ضیاءالدّین. (1382). فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان خاقانی شروانی. تهران: زوّار. 39- -----------------. (1386). شاعر صبح (پژوهشی در شعر خاقانی شروانی). تهران: سخن. 40- سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم. (1385). دیوان. تصحیح سید محمّدتقی مدرّس رضوی. تهران: سنایی. 41- شادی آبادی، محمّدبن داود (بیتا). شرح دیوان خاقانی. نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی. ش14204. 42- شمیسا، سیروس. (1387). فرهنگ اشارات. تهران: میترا. 43- شهیدی، سید جعفر. (1364). شرح لغات و مشکلات دیوان انوری. تهران: علمی و فرهنگی. 44- طباطبائی، نسرین. (1388). واژه نامۀ توصیفی طلا و جواهرسازی. با همکاری انوشه حسابی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 45- طبری، ابو جعفر محمد بن جریر. (1363). تاریخ طبری (تاریخ الرسل و الملوک). ترجمۀ ابوالقاسم پاینده. تهران: اساطیر. 46- عقیلی، عبدالله. (1377). دارالضربهای ایران در دورۀ اسلامی. تهران: موقوفات محمود افشار. 47- ---------. (1389). پول و سکّه. تنظیم و بازبینی علی بهرامیان. تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی). 48- فرخی سیستانی، علی بن جولوغ. (1385). دیوان. به کوشش سیدمحمّد دبیرسیاقی. تهران: زوّار. 49- قوام فاروقی، ابراهیم. (1385). شرفنامۀ منیری یا فرهنگ ابراهیمی. تصحیح حکیمه دبیران. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 50- کزّازی، میرجلالالدّین. (1386). گزارش دشواریهای دیوان خاقانی. تهران: مرکز. 51- کمالالدین اسماعیل. (1348). دیوان. تصحیح حسین بحرالعلومی. تهران: کتابفروشی دهخدا. 52- گیلانی، محمد بن خواجگی. (بیتا). ختمالغرایب. نسخۀ خطی مدرسۀ فیضیّۀ قم. 53- مجمل التواریخ و القصص. (1389). تصحیح ملک الشعرای بهار. تهران: اساطیر. 54- محمّد صالحی دارانی، حسین. (1380). «چند واحد پولی در ادبیّات فارسی». رشد آموزش زبان و ادب فارسی. ش 57 بهار: 53-50. 55- المختارات من الرسائل. (1378). به کوشش غلامرضا طاهر و ایرج افشار. تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار یزدی. 56- مصفّی، ابوالفضل. (1388). فرهنگ اصلاحات نجومی (همراه با واژههای کیهانی در شعر فارسی). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 57- معدنکن، معصومه. (1377). نگاهی به دنیای خاقانی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. 58- معموری، عبدالوهاب بن محمّد. (بیتا). شرح اشعار خاقانی (محبّتنامه). نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی. شمارۀ 11562. 59- معین، محمد. (1385). فرهنگ معین. تهران: امیرکبیر. 60- المقریزی، تقی الدین أحمد بن عبد القادر. (1298). «النقود الإسلامیّه». ثلاث رسائل. قسطنطینیه: الجوائب: 19-2. 61- ----------------------------. (1419). رسائل المقریزی. تحقیق رمضان البدری و أحمد مصطفى قاسم. القاهره: دار الحدیث. 62- المناوی، محمد عبد الرؤوف بن تاج العارفین بن علی. (1981). النقود و المکاییل و الموازین. تحقیق رجاء محمود السامرائی. بیجا: دار الرشید. 63- منوچهری دامغانی، احمد بن قوص. (1385). دیوان. به کوشش سید محمّد دبیرسیاقی. تهران: زوّار. 64- مهدویفر، سعید. (1390). «با جام عروس خاوری: شرح شش قصیده از دیوان خاقانی». کتاب ماه ادبیّات. ش 56. آذر: 42-31. 65- -----------. (1391). «شرح مشکلات دیوان خاقانی (شرح لغات قصاید خاقانى و منظومۀ تحفه العراقین)». پیام بهارستان. دورۀ 2. سال 4. ش 15، بهار: 1069-1023. 66- نسوی، شهابالدّین محمّد خرندزی زیدری. (1385). نفثه المصدور. تصحیح امیرحسن یزدگردی. تهران: توس. 67- نصیرالدین طوسی. (1363). تنسوخنامۀ ایلخانی. تصحیح سید محمّدتقی مدرّس رضوی. تهران: اطلاعات. 68- هدایت، رضاقلی خان. (1288). فرهنگ انجمنآرای ناصری. تصحیح عبدالله منشی طبری. تهران: مخبرالدوله علیقلی خان. 69- --------------. (1382). مجمع الفصحاء. به کوشش مظاهر مصفّا. تهران: امیر کبیر. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,842 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 596 |