تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,716,255 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,532,389 |
کمینهگرایی در داستاننویسی معاصر | ||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||
مقاله 5، دوره 1، شماره 3، مهر 1388، صفحه 77-90 اصل مقاله (169.19 K) | ||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||
نویسندگان | ||||
احمد رضی* 1؛ سهیلا روستا2 | ||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان | ||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه گیلان | ||||
چکیده | ||||
داستان کوتاه یا داستانک در دهههای اخیر مورد توجه داستاننویسان فارسیزبان قرار گرفته و در ایران رواج و گسترش یافته است. رواج داستانکنویسی ریشه در گرایش به کمینهگرایی یا مینیمالیسم در دنیای معاصر دارد که جنبشی در هنر به شمار میرود و بر دو پایه سادگی و ایجاز بنا شده است. نویسندگان این گونه آثار با حذف عناصر غیرضروری، می کوشند اثر ادبی را در کمترین حجم و کوتاهترین شکل عرضه کنند. آنان با استفاده از شگردهایی، ازجمله گزینش بُرشی از لحظههای جذّاب زندگی، مقدّمهگریزی، استفاده از ارجاعات بینمتنی، گزینش کلمهها، جملهها و بندهای کوتاه، گنجاندن پایان پُرکشش و... تلاش میکنند داستانهایی ساده و اثرگذار بیافرینند. در این مقاله، ضمن نگاهی به زمینهها و عوامل گرایش به کمینهگرایی در گذشته و امروز، دیدگاههای منتقدان درباره آن توضیح داده میشود و ویژگیهای داستانهای کوتاهِ کوتاه و شگردهایی که نویسندگان در خلق این گونه آثار به کار میبرند، معرّفی میشود و برای نمونه، داستانک« شمعها خاموش نمیشوند» بر اساس مباحث مطرح شده، تجزیه و تحلیل میگردد. | ||||
کلیدواژهها | ||||
داستانک؛ روایت؛ ایجاز؛ مینیمالیسم؛ سادگی بیان | ||||
اصل مقاله | ||||
مقدّمه: کمینهگرایی یا مینیمالیسم جنبشی در نیمة دوم قرن بیستم در هنر است، که در تقابل با پیچیدگیها و درازگوییهای پیشینیان شکل گرفت. این سبک در گونههایی از هنر، از جمله معماری، طراحی، نقّاشی، گرافیک، موسیقی و داستاننویسی نمود بیشتری یافت و اساس آن در ادبیات توجّه به سادگی و ایجاز در نوشتن داستان بود. در دانشنامة بریتانیکا، کمینهگرایی در ادبیات چنین تعریف شده است: «مینیمالیسم در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایة فشردگی افراطی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده است. مینیمالیستها در فشردگی و ایجاز تا آن جا پیش میروند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاهترین شکل باقی بماند» (جزینی، 1378: 35). آنان معتقدند که موفقیت داستانها به طولانی بودن آنها نیست، بلکه میتوان با حفظ اصول فنی و ساختار یک قصّه، با کمترین دیالوگ و حذف لفّاظیهای رایج، با زبانی ساده و عاری از پُرگویی، داستانی شگرف آفرید (گوهرین، 1377: 18). کمینهگرایی در ادبیات غرب سبک جدیدی به شمار میرود، اما در میان ملتهایی که از پیشینة ادبی دیرینی برخوردارند، گونههای ادبی وجود داشتهاند که اساس آنها بر کمینهگرایی بوده است. اگر ایجاز را مهمترین ویژگی مینیمالیسم به شمار آوریم، در آثار ادب فارسی با انواع و نمونههای متنوّع و فراوانی از کمینهگرایی مواجه میشویم که از ابتدای شکلگیری زبان فارسی دری، مورد توجه گروهی از شاعران و نویسندگان فارسی زبان بوده است، مانند: قالبهای رباعی و دوبیتی در عرصة شعر و حکایات منثورِ بسیار کوتاه در آثار اخلاقی و عرفانی فارسی که در ادوار مختلف رواج داشتهاند. در ادبیات معاصر فارسی نیز شعر لحظه، طرح، کاریکلماتور و داستانک از گونههای کمینهگرا به شمار میروند. در ادبیات ژاپن هایکو (haiko) و تانکا (tanka)، دو نوع از قالبهای شعر و شوهین (shohin) سبکی در نثرند که سابقهای طولانی دارند (ر.ک. تاوارانی، 1379: 156 ـ 161). هدف از این مقاله، نگاهی به زمینهها و عوامل گرایش به کمینهگرایی در گذشته و حال و بررسی ویژگیهای داستانهای کوتاهِ کوتاه یا داستانک است. در این نوشتار ویژگیهای داستانک به عنوان یکی از رایجترین نوع ادبی کمینهگرا معرفی میگردد و شگردهایی که در آفرینش این گونه آثار به کار میرود، توضیح داده میشود. در پایان نیز ویژگیها و شگردهای داستانهای مینیمال در داستانک «شمعها خاموش نمیشوند» بررسی می شود. این بررسی میتواند آرای پراکنده و گاه متضادی را که در زمینة مینیمالیسم در منابع فارسی آمده است، سامان دهد و به شناخت ابعاد سبک کمینهگرا کمک کند؛ سبکی که امروزه رواج فراوانی دارد و به علت شرایط جدید زندگی بشر؛ بویژه گسترش فنّاوری ارتباطات روز به روز بیشتر مورد توجه قرار میگیرد.
زیباییشناسی مینیمالیسمزیباییشناسی هنر دربارة چگونگی شناخت، درک و لذت بردن از اثر هنری بحث میکند ( انوشه، 1376: 767 ). هر گرایش یا جریانی در هنر براساس فلسفه زیباییشناسانة خاصی شکل میگیرد. کمینهگرایان نیز راز و رمزِ تأثیر آثار هنری مینیمال و منشأ لذت بردن از آنها را دو ویژگی ایجاز و سادگی میدانند. آنان با به کار گرفتن فنون و مهارتهایی تلاش میکنند تا با جلوهگری این دو ویژگی در آثارشان، مخاطبان را به واکنشهای عاطفی وادارند. درواقع، بینش هنری مینیمالیستها بر این دو جمله استوار است: 1- «کوچک زیباست»؛ 2- «ساده زیباست». آنان برخلاف کسانی که زیبایی را در بزرگی و عظمت ظاهری میجویند؛ معتقدند که اصل صرفهجویی و کوتاهگویی در کلام موجب زیبایی میشود و بر تأثیر هنری آن میافزاید. عبارت «کم، زیاد است» که نخستین بار آن را رابرت براونینگ نویسندة انگلیسی در قرن نوزدهم به کار برده است، شعار اصلی کمینهگراهاست که تعبیر کاملتر آن در فرهنگ ما وجود دارد: خیرُ الکلام ما قلَّ و دلَّ. کمگویی و دُُرّگویی یکی از علل موفقیت و شهرت بسیاری از شاعران فارسیزبان، از جمله حافظ و خیام بوده است. عارفان نیز با برگزیدن زبانِ اشارت و اهمّیّت دادن به اختصار و سکوت در بسیاری از موارد از همین سبک پیروی کردهاند؛ آنچنانکه مولانا میگوید: «خمش کردم سخن کوتاه خوشتر» نظامی گنجوی نیز پس از یادآوری اهمیت کمگویی و گزیدهگویی میسراید:
از نظر مینیمالیستها سادگی بیان نیز زیباست و زمینهساز ارتباط عاطفی با مخاطبان و اثرگذاری بیشتر میشود. آنان در تقابل با کسانی که در نزدشان تجمّل و تکلّفِ سخن و زرق و برق داشتنِ کلام بااهمیت تلقی میشد، سادگی در فرم و زبان را ترویج می دادند و در داستاننویسی حذف زواید و پیرایش غیرضروری ها را وسیلهای برای کمال و خلوص میدانستند. دربارة اینکه آنان چگونه و با چه شگردهایی کمگویی و سادگی را در داستانها متبلور میکردند، در ادامة این نوشتار سخن خواهیم گفت.
زمینهها و عوامل گرایش به مینیمالیسمبه علت شرایط هر دورهای و نوسان ذوق عمومی ممکن است نوعِ خاصّی از نوشتن در آن دوره رواج بیشتری داشته باشد، اما در طول تاریخ، هم کمینهگرایی(مینیمال) - که ریشه در کم حرفی دارد - و هم بیشینهگرایی(ماکسیمال) - که آبشخور آن پُرحرفی است - طرفداران خاص خود را داشته است. از این رو، همیشه حکایات بسیار کوتاه گلستان سعدی در کنار داستانهای بلند شاهنامة فردوسی مورد توجّه بوده و قالبهای کوتاه رباعی و دوبیتی در کنار قالبهای قصیده و مثنوی همواره رواج داشته است و بسیاری از آنانی که به داستانهای بلند علاقه داشتهاند، نمیتوانستهاند از خواندن قصّهها و داستانهای بسیار کوتاه صرفنظر کنند. زمینه و علل گرایش به فرمهای کوتاه در دورة معاصر با گذشته متفاوت است؛ همچنان که ویژگیهای گونههای سنّتی کمینهگرایی نیز با ویژگیهای گونههای جدید آن فرق میکند.جان بارت که از نویسندگان نسل سوم آمریکایی است شرایطی را که زمینهساز جنبش مینیمالیسم در آمریکا شد و موجب گردید تا نویسندگان آمریکایی حجم و فرم تولید آثار ادبی خود را کاهش دهند، اینگونه برشمرده است: 1 ـ شرایط نامناسب روحی مردم آمریکا پس از پایان جنگ ویتنام که موجب شد علاقهای به پُرحرفی نداشته باشند و به سکوت و کمگویی روی آورند؛ 2 ـ بحران انرژی در سالهای 1973 ـ 1976 میلادی که موجب شد بر ضد اسراف عمومی و زیادهرویها واکنش نشان دهند و به حداقلها رو آورن؛ 3 ـ کاهش میزان مطالعه در بین عموم، بویژه جوانان به علت رواج سینما و تلویزیون؛ 4 ـ رواج مجلّات که محدودیت فضای آنها اجازه نمیداد تا نوشتههای طولانی چاپ شوند؛ 5 ـ واکنش در برابر افسانهپردازیهای مسخرهآمیز و زیاده نویسیهای متکلفانه و روشنفکر مآبی؛ 6 ـ واکنش در برابر تبلیغات پُرزرق و برق و مبالغهآمیز آمریکایی (ر.ک. بارت، 1375: 45 ـ 48). در دهههای اخیر عوامل دیگری نیز موجب افزایش گرایش مردم جهان به کمینهگرایی شد؛ از جمله رشد و توسعة سریع فنّاوری، بویژه در عرصة ارتباطات، این احساس را در بین عموم تقویت کرد که جهان به سمت کوچک شدن میل کرده است و دهکدة جهانی در حالِ شکلگیری است. همچنین شتابزدگی و مشغلة مردم در عصری که به علّت گسترش چشمگیر اینترنت، بسیاری از چیزها بسادگی و براحتی و با فشردن چند کلید رایانه قابل دسترسی است، آنان را تا اندازهای کمحوصله و برای رسیدن به خواستههایشان پُراشتها کرده است. از این رو، برخی از نویسندگان برای پاسخگویی به اشتهای افزونخواه مخاطبان امروزی، به کمگویی روی آوردند. یکی از نویسندگان این سبک، ضمن یادآوری این نکته که ما به عصر ادبی متفاوتی تعلق داریم، مینویسد: «در این دوره و زمانه، سخنوریهای پُر آب و تاب دربارة دنیا، درست مثل همان شاخ و برگهایی که در رمانهای بزرگ میگنجانیم، جایز نیست. ما تلاش کردهایم راز عالم را در وجوه بیشمارِ چشم مورچه دریابیم و در مهرههای فسیل شدهای که سعی داریم از آن، اسکلت کامل دایناسور عظیم الجثهای را بازسازی کنیم»(کالوینو،1385: 14و15). نویسندگانی نیز بودهاند که فکر میکرده اند حرفهای زیادی برای گفتن دارند و بهتر است آنها را تکّهتکّه عرضه کنند. در یکی از داستانهای مینیمالیستی میخوانیم: «از پرندهای پرسیدند: چرا این آوازی که میخوانی و چهچهای که میزنی، این همه کوتاهِ کوتاه و بریده بریده است؟ یعنی نَفَسش را نداری؟ پرنده گفت: آخر من آوازهای خیلی زیادی دارم که بخوانم و دلم میخواهد که همة آنها را هم بخوانم، این است که ناچارم تکّهتکّه و کوتاه کوتاه بخوانم.» (جزینی، 1378: 33) بعلاوه، شرایط خاص زندگی در دنیای معاصر نیز، گروه زیادی از مردم جهان را به پدیدههای کوچک و جمعوجور علاقهمند کرده است. در عرصة علم و فنّاوری نیز، یکی از نشانههای نوآوری، طرّاحی و تولید نمونههای کوچک از فراوردههای صنعتی است و به همین علت، نانوتکنولوژی امروزه از فناوریهای برتر محسوب میشود و کشورها برای دستیابی بیشتر به آن، با هم رقابت میکنند. در این میان، برخی از محصولات تکنولوژی، موجب رواج کوتاهنویسی شده است؛ مثلاً ظهور و رواج پیامک (SMS) در چند سال اخیر علاوه بر اینکه زمینهساز توجه به فرهنگ نوشتاری در بین مردم شد؛ باعث گردید تا مردم کوتاهنویسی را دائماً تمرین و تجربه کنند؛ زیرا محدودیت فضا در سیستم تلفن همراه اجازة زیادهنویسی نمیدهد و در آنجا باید پیام را به کوتاهترین شکل نوشت.
داستانکهای فارسی معاصریکی از گونههای مشهور و رایج سبک کمینهگرا در ادبیات جهان، داستانک است. این ژانر ادبی امروزه مورد توجّه جدّی برخی از نویسندگان جهان است و در میان طبقات مختلف جامعه طرفداران جدی دارد. به همین سبب، در این نوشتار به پدیدة مینیمالیسم، بیشتر در قالب داستان کوتاهِ کوتاه یا داستانک پرداخته میشود که گاه به نامهای دیگری نیز خوانده میشود، از جمله پاره داستان، داستان خیلی کوتاه، داستان چندخطی، داستان برقآسا، داستان ناگهانی، داستان یک دقیقهای، داستان کارتپستال، داستان آتشین، داستان ترکشی، داستان طرحوار، داستان لاغر و... که امروزه برخی از آنها گونهای مستقل و متمایز از داستانک شمرده میشوند. از میان نویسندگان این سبک، نویسندگانی همچون ریموند کارور، توبیاس ولف، آن بیتی، یابی آنمیسون، سوزان مینوت و دبی اورتون از ارزش و اعتبار خاصی برخوردارند و به شهرت رسیدهاند (پارسینژاد، 1382: 59). در ایران اثر مشترک فریدون هدایتپور و عبدالحسین نیّری با عنوان «در خانه اگر کس است» را که در سال 1339 منتشر شد، از اولین داستانکها در دورة معاصر میدانند، بویژه داستانهای «دختر همسایه» و «دکان سنگکی» از هدایت پور و داستانهای «مژدگانی» و «دائمالخمر» از نیری، از نمونههای موفق مینیمال در ایران شمرده میشوند. آثار زیر را نیز در همین ژانر گنجاندهاند که البته برخی از آنها مینیمالواره است و حجم بعضی از آنها نیز کمی بیشتر از میزانی است که برای داستانک در نظر گرفتهاند، اما ازجهت کیفی یعنی فشردگی در به کارگیری عناصر داستانی و سادگی زبان، مینیمال به شمار آمدهاند: «کوتاهترین قصة عالم» از رضا براهنی؛ «عدل»، «آخرشب» و «یحیی» از صادق چوبک؛ «سه نقطه (...)» و «ماهی و جفتش» از ابراهیم گلستان؛ «مادلن» از صادق هدایت؛ «روح چاه» از غلامحسین ساعدی؛ «نَفَََس پرنده» از بهآذین؛ «قبا» از مجید دانشآراسته؛ «تعویض مرکب» و «هزار سال و پنج دقیقه کم» از حسن عالیزاده؛ قصههای کتابِ «مثل همة عصرها» از زویا پیرزاد؛ «اعدام» از حسن تهرانی؛ «عکاسی» از محمد محمدعلی؛ «تشنه» از عباس پهلوان؛ «مفقود» از علی یزدانی نجف آبادی؛ «مسافر» از سید مهدی ابوهاشم؛ «شاعر» از مسعود نقرهکار؛ «روسری آبی» از مرتضی احمدی نجات؛ «بدن بدون موی بچه گربه» از حسن جاوید؛ «فرشتهها» از رسول یونان، «کشاورزان» از سعیده پاکنژاد؛ «غمهای کوچک» از امین فقیری؛ «بازی هر روز» از پرویز مسجدی؛ «بژی» از بهروز سیمایی.
ویژگیهای داستانهای کمینهگرا1 ـ کمحجمی اولین و مهمترین ویژگی متمایزکنندة داستانهای مینیمالیستی از سایر انواع داستان، حجم کوتاه آنهاست. دربارة حجم دقیق این گونه داستانها اتفاق نظر وجود ندارد. شاخص کمحجم بودن در نظر گروهی، تعداد واژههایی است که در داستان به کار میرود؛ مثلاً جیمز توماس در مجموعه داستانهای «بهترین بچههای عالم» داستانهایی را که بین 250 تا 750 کلمه دارند، جمعآوری کرده است (ر. ک. توماس، 1378)؛ یا استیو ماس در سال 1987 مسابقة داستاننویسی 55 کلمهای را اعلام و درخشانترین آنها را در مجموعهای به نام «داستانهای 55 کلمهای» منتشر کرد که در ایران گیتا گرگانی آن را ترجمه کرده است (ر.ک. ماس، 1386). از نظر جی دابلیوتوماس داستانهای کوتاهِ کوتاه، داستانهایی هستند که بیش از هزار کلمه نداشته باشند. او داستانهای بین 300 تا 1000 کلمه را فلاش فیکشن و داستانهای 10 تا 300 کلمه را میکروفیکشن مینامد (دابلیوتوماس،1384). تعداد واژگانِ داستانک، در کتاب راهنمای ادبیات نوشتة هیوهلمن و ویلیام هارمن 500 تا 2000 واژه (پاینده، 1385: 38) و در واژهنامة هنر داستاننویسی 500 تا 1500 کلمه دانسته شده است(میرصادقی، 1377: 100). کوچکی حجم داستانهای مینیمال تنها امری کمّی نیست، بلکه ناشی از خصوصیات کیفی است که آن را از رمان یا داستان کوتاه جدا میکند؛ مثل کیفیت طرح داستان و چگونگی به کارگیری عناصر داستان. به تعبیر دیگر، کوتاهی ظاهری داستانهای مینیمال، ناشی از کوتاهی تصاویر ارائه شده، کوتاهی زمانی که حادثه در آن اتفاق میافتد، محدویت تعداد شخصیتها، محدودیت مکان و... است که توضیح آنها در پی میآید. 2 ـ طرح سادهپیرنگ یا طرح یکی از عناصر مهم داستانهای معاصر به شمار میرود. ساختمان همة طرحها از سه بخشِ آغاز، میانه و پایان تشکیل میشود. هر طرح معمولاً با واقعهای شروع میشود. این واقعه در میانه بسط و گسترش مییابد و سرانجام در پایان به اوج خود میرسد (مستور، 1379: 16). یکی از تفاوتهای مهم سه گونة داستانی (رمان، داستان کوتاه، داستان کوتاهِ کوتاه) میزان پیچیدگی پیرنگ آنهاست. طرح رمان معمولاً پیچیدهتر است و در آن عناصری همچون واقعه، کشمکش، گره افکنی، تعلیق، نقطة اوج، گرهگشایی و... به شکل جدّی وجود دارد که گاه بعضی از آنها بارها تکرار میشوند. در داستان کوتاه نیز این عناصر کم و بیش وجود دارند، اما کاربرد آنها به اندازة رُمان فراوان نیست، اما طرح در داستانهای کوتاهِ کوتاه (مینیمال) بسیار ساده است؛ زیرا این گونه داستانها آغاز و پایانی نزدیک به هم دارند و در آنها همة عناصرِ طرح، امکانِ حضور نمییابند؛ گاهی اول و گاهی آخر داستان حذف میشود؛ گاه تعلیقی شکل نمیگیرد و یا کشمکشی میان شخصیتها رخ نمیدهد. اگر پیچشی در آنها وجود داشته باشد، معمولاً در پایان داستان دیده میشود، پایان این گونه داستانها نیز معمولاً به صورت باز است تا خواننده با توجه به ذهنیت خود در تکمیل آن مشارکت داشته باشد. 3 ـ بیپیرایگی زبانکمینهگرایان به سبک زبانی توجه ویژهای دارند. زبان این گونه داستانها باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند محدودیتهای ناشی از کمبود شخصیتها و حادثهها را جبران کند. از این رو، در داستانکها معمولاً واژهها با دقت انتخاب و بجا به کار برده میشوند. بعلاوه، زبان در این گونه داستانها بیپیرایه و شفّاف است که در آن کلمهها معنای حقیقی خود را دارند. در این داستانها، واژههای پُرتجمّل و متکلّف جایگاهی ندارند و نویسنده به جای استفاده از زبان مجازی تلاش میکند با گزینش و به کارگیری زبان ساده و رسا، وقایع را پیش چشم خواننده مجسّم کند. یکی از تفاوتهای مهمّ حکایات قدیمی با داستانهای مینیمالِ معاصر همین نکته است. حکایات قدیمی از جهت حجم با داستانکهای معاصر شباهت دارند، اما زبان بسیاری از آنها ساده نیست. ریموند کارور، نویسندة برجستة مینیمالیسم مینویسد: «میتوان در یک داستان کوتاه به زبانی معمولی، امّا دقیق دربارة مسایل و اشیای معمولی نوشت و قدرتی عظیم و حتّی حیرتانگیز به اشیا (مانند صندلی، پردة پنجره، چنگال، سنگ یا گوشوارة یک زن) داد. میتوان یک خط از گفتگویی به ظاهر بیآزار را نوشت و کاری کرد که پشت خواننده بلرزد » (کارور، 1384: 28). البته، بیپیرایگی زبان، مانع از آن نیست که نویسنده به زبانی تصویری دست یابد. همین زبان ساده و بیپیرایه میتواند تصویرآفرین باشد؛ به طوری که خواننده داستان را در برابر چشمانش ببیند. بنابراین، نوشتن در این سبک؛ یعنی نشان دادن ملموس وقایع. گرایش بسیاری از داستان نویسان معاصر به کاربرد زبان حال در داستان نیز از همین امر ناشی میشود؛ زیرا روایت زمان حال به تصویری شدن داستان کمک میکند(ر.ک. امین الاسلام،1381:56). 4 ـ واقعگراییداستانهای مینیمال داستانهایی رئالیستی محسوب میشوند (پارسا، 1385: 39). نویسندگان این گونه داستانها اغلب میکوشند توجه خوانندگان را به عادیترین و ملموسترین تجربههای زندگی و واقعیاتی که گاه برای آنها عادی شده، جلب کنند و به نگاه خواننده در مسایل حیات انسانی عمق بیشتری ببخشند. از این رو، درونمایة این گونه داستانها، اغلب مسایل عینی زندگی بشر امروز است. البته، این نوع ادبی ظرفیت آن را دارد که روایتگر وقایع ذهنی و روانی نیز باشد، زیرا این قالب برای روایت کردن لحظههاست و مانعی ندارد که این لحظهها تجربههای شاعرانه یا عارفانه باشند که بسیاری از آنها فراواقعیاند. 5 ـ محدودیت صحنهپردازی صحنهپردازی چگونگی به تصویر کشیدن زمان و مکانی است که عمل داستانی در آن واقع میشود. در داستانهای مینیمال مجال زیادی برای صحنهپردازی وجود ندارد. از این رو، بُرشی از زمان و موقعیتی از مکان به صورت کلّی و گذرا طرح میشود که عموماً از لابهلای گفتگوی شخصیتها فهمیده میشود. بعلاو،ه زمانی که وقایعِ چنین داستانهایی در آنها اتفاق میافتد، بسیار کوتاه است و مکانِ وقوع حوادث نیز معمولاً ثابت است و کمتر تغییر مییابد. داستانکهای موفق به رغم کوتاهی زمان و کوچکی مکان آنها، میتوانند جهانی را که القا میکنند، جهانِ یک رُمان باشد. این گونه داستانها را به مادة منفجرهای مانند میکنند که در فضایی کوچک، انفجاری بزرگ ایجاد میکند. شاید یکی از عوامل تأثیرگذاری آنها نیز همین امر باشد. 6 ـ محدودیت تعداد وقایع و شخصیتهاساختار داستانهای مینیمالیستی معمولاً بر یک شخصیت یا یک واقعة خاص بنا شده است و نویسنده به جای دنبال کردن سیر تحوّل شخصیت، یک لحظة خاص از زندگی او را به نمایش میگذارد(جزینی، 1378: 37) به دلیل کوتاهی این داستانها شخصیتهای کمتری در آنها حضور دارند که اغلب تعداد آنها از دو یا سه نفر فراتر نمیرود، اما مرکز ثقل داستان روی یک شخصیت است. شخصیت مخالف نیز معمولاً امکان حضور نمییابد؛ از این رو، در این داستانها مجال کمتری برای درگیری و کشمکش وجود دارد. تعداد وقایع نیز در آنها اندک است و معمولاً بین دو تا چهار حادثه را در برمیگیرد. در این داستانها بر واقعة اصلی تمرکز میشود که لحظهای درخشان از زندگی شخصیت است و قصّهای جذّاب و خواندنی دارد. این شخصیت اغلب تک نقش است. شخصیتها در داستانهای مینیمال اغلب توصیف نمیشوند، بلکه از طریق گفتارها و رفتارهایشان شناخته میشوند. هم شخصیت ایستا و هم شخصیت پویا در داستانهای مینیمال امکان حضور مییابند. اساساً ممکن است لحظههای ناگهانی تحول شخصیت، در کانون روایتِ این گونه داستانها قرار بگیرد. 7ـ کمرنگ بودن حضور مستقیم راوی«هدف اصلی هنر مینیمال، حذف هنرمند از اثر، یا عدم حضور یک دیدگاه روایی مستقیم است» (چاپمن، 1382: 12). از اینرو، نویسندگان کمینهگرا نقش ناظرِ مطلق را ایفا میکنند و اجازه میدهند شخصیتهای داستانشان حرف بزنند. آنان تلاش میکنند تنها روایتگر وقایع داستانی باشند و از اظهار نظر مستقیم دربارة شخصیتها خودداری کنند. به همین سبب، حتّی وقتی از زاویة دیدِ سوم شخص استفاده میکنند؛ نوعِ نمایشی آن را انتخاب میکنند که راوی در آن مانند دوربین فیلمبرداری عمل میکند و مانند دانای کل به تفسیر حوادث و توضیح دربارة آنها نمیپردازد. استفادة زیاد از عنصر گفتگو در روایت داستان نیز کوششی برای کم کردن دخالتهای راوی در متن داستانهاست. انتخاب زاویه دیدِ اوّل شخص نیز که در برخی از داستانکها دیده میشود، برای گریز از دخالتهای همهجانبة راوی دانای کل است. در واقع، در زوایة دید اول شخص، راوی فقط میتواند برداشتهای شخصی خود را بیان کند؛ مثلاً غالب داستانهای مجموعة «از کجا دارم تلفن میکنم»، از ریموند کارور، از زاویة دید اول شخص روایت میشود. «این شیوه به کارور امکان میدهد که از داستان فاصله گرفته، تأثیر روایی خود را بر متن کم کند. آنچه حاصل میشود، اهمّیّت یافتن برداشت شخصی مخاطب است.» (همان) 8- توجه به دغدغههای بشری درونمایة داستانهای مینیمال در دورانی که جنبش مینیمالیسم رواج داشت، بیشتر دغدغههای کلی بشر بود. این گونه داستانها اغلب با هدف اثرگذاری بر عواطف خوانندگان نوشته میشدند. مینیمالیست ها به علت شرایطی که در آن دوران حاکم بود، نسبت به مضامین فلسفی، عقیدتی و سیاسی روی خوش نشان نمیدادند و همین امر موجب میشد تا برخی از منتقدان آنان را به حذف ایدههای فلسفی بزرگ، مطرح نکردن مفاهیم تاریخی، عدم موضع گیری سیاسی و بیتوجهی به جنبههای اخلاقی متهم کنند(ر.ک. جکسن و دیگران، مقدمة مترجم،1371: 7 ). اما امروزه به مینیمال به عنوان فرمی نگریسته میشود که میتواند دغدغههای انسانها را در حوزههای مختلفی که بشرِ امروز با آن سر و کار دار، بازتاب دهد. به همین سبب، در داستانکهای دهههای اخیر مضامین و درونمایههای گوناگون دیده میشوند.
شگردهای کمینهگرایی در داستاننویسندگان مینیمال از تکنیکها و شگردهایی برای دستیابی به اهدافشان استفاده میکنند؛ از جمله: 1 ـ مقدّمهگریزی حجم کوچک داستانک به نویسنده مجال نمیدهد تا به مقدمهچینی بپردازد؛ از این رو، این گونه داستانها یا مقدمه ندارند و یا با مقدمهای برقآسا، روایت موقعیّت اصلی داستان را آغاز میکنند. 2ـ استفاده از ارجاعات بینمتنی یکی از راههای صرفهجویی در کاربرد واژه، استفاده از کلماتی است که یادآور ماجرایی است. جی. دابلیوتوماس به نویسندگان داستانهای مینیمال توصیه میکند: «با بهرهگیری از ارجاع به داستانها و اتّفاقات مشهور و شناخته شده، از به کاربردن توضیحات غیراضافی پرهیز کنید. از حوادث تاریخی و وقایع آشنای ادبیات بهره بگیرید»(دابلیوتوماس: 1384). استفاده از آرایة تلمیح میتواند به نویسنده کمک کند تا مثلاً با انتخاب و نام بردن از مکانی که برای خوانندگان آشناست، از شرح دادن بسیاری از جزئیات و اتفاقات بینیاز شود. 3 ـ استفاده از عنصر گفتگو یکی از ابزارهای کمینهگرایی، استفاده از روایتی است که براساس گفتگوی شخصیتهای داستان شکل گرفته باشد. نویسنده میتواند از طریق مکالمة شخصیتها، اطلاعاتی را که لازم است خواننده داشته باشد، وارد داستان نماید و فعل و انفعال انسانی را به نمایش بگذارد. در این گونه داستانها، شخصیتها کوتاه حرف میزنند و از جملات و عبارات کوچک استفاده میکنند. دقّت در انعکاس لحن گفتاری شخصیتهای داستان نیز نقش اساسی در کوتاه شدن داستان دارد. از این رو، نویسندگان این سبک، قسمتی از بارِ معنایی سخنان شخصیتها را از طریق لحن گفتاری آنان منتقل میکنند. 4 ـ بازگشت به گذشته (فلاشبک) داستانهای مینیمال ممکن است از نقطة اوج (بزنگاه) شروع شوند. در این گونه موارد بازگشت ناگهانی به عقب و روایت بخشی از ماجرا که پیشتر اتفاق افتاده است، لازم میشود. از این تکنیک گاهی در پایان داستان نیز استفاده میشود و نویسنده با اشارهای به آغاز داستان، آن را به پایان میبرد.
5 ـ انتخاب قصههای پُرجاذبه داستانهای مینیمال برای آنکه مورد توجّه قرار گیرند، نیاز به قصّههای پُرجاذبه دارند. از این رو، داستانکنویسان موفق برای پرداختن به یک موضوع، ابتدا بُرشی از موقعیتی جالب را انتخاب و سپس لحظهای از آن را که جذابتر است، روایت میکنند؛ لزومی ندارد که این لحظه آنچنان که در برخی از حکایات قدیمی به چشم میخورد، از حوادث خارقالعاده باشد، بلکه اگر بتواند تأثیر حسّی شدیدی بر خواننده بگذارد، موفّقتر است. 6 ـ استفاده از واژهها، جملهها و بندهای کوتاه نویسندگان داستانک برای کم کردن حجم داستان در کاربرد زبان دقت ویژه دارند. آنان در انتخاب واژگان وسواس نشان میدهند. از نظر آنان، گاه یک کلمه میتواند به اندازة یک جمله یا یک بند حرف داشته باشد. سوزان وگا، یکی از کمینهگرایان معاصر، مینویسد: «امروز میکوشم با زبان مثل یک تکه چوب برخورد کنم. آن قدر آن را پیرایش میکنم تا مطمئن شوم که در آن نشانی از تَرَکها، برجستگیها و زواید، باقی نمانده است. من زبان را به موجزترین شکل ممکن در میآورم» (چاپمن، 1382: 12). کمینهگرایان از به کار بردن کلمات پُرتجمّل پرهیز میکنند. از نظر آنان واژهها در داستان باید روشن، صریح و قابل هضم باشد. آنان تا جایی که ممکن است از به کار بردن قید و صفت خودداری میکنند، و به همین سبب، طول جملات داستانهای آنان نیز بسیار کوتاه است؛ حتی پاراگرافهای متن آنان نیز کوتاه و جمعوجور است. 7- استفاده از علایم سجاوندی استفاده از علایم سجاوندی، بویژه سه نقطه (...) برای نشان دادن اینکه روایت کوتاه شده است، در داستانهای مینیمال رواج دارد. درواقع، نویسنده قصد دارد تا بدین وسیله آشکارا یادآوری کند که بخش یا بخشهایی از روایت حذف شده است و خوانندگان عادی را به تلاش برای توجه به قسمتهای محذوف ترغیب کند.
8 ـ گنجاندن تعلیق مناسب بعضیها معتقدند که به سبب کوتاهی اینگونه داستانها، فرصتی برای ایجاد تعلیق وجود ندارد، اما گروهی نیز تأکید دارند که برای ایجاد کشش، گنجاندن معمّایی کوچک که زمینهساز اندکی انتظار باشد و با بافت کوتاه داستان همخوانی داشته باشد، قدرت نویسندگی داستاننویس را نشان میدهد و میتواند در موفّقیت چنین داستانهایی موثّر باشد. 9 ـ پایان پُرکشش از آن جایی که در داستانهای مینیمال امکان حضور شخصیتهای متعدّد و روایت وقایعِ چندوجهی وجود ندارد؛ پایان پُرکشش به نویسنده اجازه میدهد که ضربة اصلی داستان را در انتهای آن قرار دهد (دابلیوتوماس، 1384). آسیبشناسی مینیمالیسم مینیمالسیم در جهان طرفداران و مخالفان جدّی دارد. گروهی آن را به سبب کارکردهای تازهاش میستایند و برخی دیگر معتقدند ایجاز بیش از اندازه و حذف زواید در این گونه آثار، لطف و نمک آنها را میگیرد و آنها را بیروح میکند. از نظر آنان، آراستن یک شاخة گل با شاخ و برگهای زاید موجب زیبایی و جلوهگری بیشتر آن میشود. سینتیا هیلت، یکی از منتقدان ادبی است که در کتابی با عنوان « مینیمالیسم و داستان کوتاه » بر آن شد تا داستانهای مینیمال آمریکا را ارزیابی کند. او مدعی است که نویسندگان مذکور در انتخاب واژة مینیمال دچار تردید بودهاند و خود از پذیرش این اصطلاح سرباز میزدند و از اینکه میدیدند بسیاری از داستانهای آنها را مینیمال خطاب میکنند، احساس ناراحتی میکردند. سینتیا هیلت معتقد است در شرایطی که نویسنده و خواننده هر دو به آگاهی کامل رسیده باشند، بسیاری از مضامین را میتوان حذف کرد. بنابراین، نویسندگان مینیمال خلاقیت و ابتکار به خوانندة آثار خود هدیه میکنند و از آنها میخواهند تا در درک مفاهیم به آنها یاری برسانند (پارسینژاد، 1382: 58 و 59). مایکل برونز، یکی از منتقدان جدی مینیمالسیم است. او با نگاهی به داستانهای این نوع ادبی در آمریکا معتقد است که مینیمالیستها مطلقگرا، خشن و بیرحماند؛ زیرا از بعضی واژگان ضروری چون قید و صفت استفاده نمیکنند. در همة داستانها، شخصیتها و حوادث کلیدی، نقش خود را باید ایفا کنند، در صورتی که آنها از رنگها هم استفاده نمیکنند؛ در حالی که وصف حالات روحی شخصیتها با ترسیم حالات چهره، داستان را زنده و پویا میکند. انتقاد دیگر آن است که این سبکِ داستاننویسی توجه خواننده را بیشتر به شیوة استفاده از واژهها معطوف میکند تا حوادث و شخصیتها؛ و عنصر سبک بیش از درونمایه مورد توجه قرار میگیرد (برونز، 1376: 108و 109). صاحبنظران ایرانی نسبت به رواج داستانک در ایران اظهار نظرهای گوناگونی کردهاند(1). گروهی از آنان گسترش داستانکنویسی در ایران را مثبت ارزیابی کرده، رواج آن را موجب وسعت بخشیدن به ادبیات میدانند؛ در حالی که گروهی دیگر معتقدند روی آوردن ایرانیان به داستانکنویسی، در دورهای که هنوز داستان بلند و رماننویسی به کمال نرسیده است، موجب عقیم ماندن رماننویسی به زبان فارسی میشود. از نظر آنان شرایط جامعة ایرانی هنوز مانند شرایط جامعههای پیشرفته و صنعتی نشده است تا مردمِ آن، وقت کافی برای مطالعة رُمان نداشته باشند. آنان رواج این نوع ادبی در ایران را ناشی از کمکوشی و راحتطلبی نویسندگان میدانند. به گمان آنان ظرفیت داستانکها بسیار محدود است؛ نه میتوان در این قالب، آثار ماندگار خلق کرد و نه میتوان از طریق آن راه حلی برای مسایل انسانی ارائه کرد، بلکه تنها میتوان به وسیلة آن، تنها دغدغههای انسان امروزی را بازتاب داد. حقیقت آن است که هر فرم هنری را باید با توجه به اهداف، ظرفیتها و کارکردهایش داوری کرد. داستانک نیز مثل همة انواع ادبی، تواناییها و محدودیتهای خاص خود را داراست. همچنان که نمیتوان از قالب رباعی انتظار داشت که بار محتوایی مثنوی را به دوش بکشد، از داستانک نیز نمیتوان کارکردِ رُمان را متوقّع بود، و همانطور که سعدی در قالب کوتاهِ حکایت، آثار ماندگار خلق کرده است، با داستانک نیز میتوان آثار هنری جاویدان آفرید. داستانک در کنار محدودیتهایی که دارد، فرصتهایی را نیز در اختیار خوانندگان و نویسندگان قرار داده است؛ مثلاً خوانندگان میتوانند از هر فرصت کوتاهی که به دست میآورند، برای خواندنِ آن استفاده کنند. این نوع ادبی به علت آنکه حجم کمی دارد، متناسب با محدودیت فضای رسانههای چاپی، مثل روزنامهها و مجلات است؛ بعلاوه، از آن میتوان برای آموزش داستاننویسی بهره گرفت، زیرا داستانهای مینیمال وسیلة خوب و مناسبی برای تمرین نویسندگی است؛ بویژه برای کسانی که در ابتدای راهِ داستاننویسی به سر میبرند. آنان میتوانند داستاننویسی را با روایت تجربههای زندگی خود در قالب داستانک آغاز کنند. همچنین این قالب، به علت کوتاهی حجم و سادگی بیان میتواند خوانندگان زیادی از اقشار و طبقات گوناگون مردم داشته باشد و موجب گسترش داستانخوانی همگانی شود. افزون بر آن، این گونه داستانها به علت آنکه معمولاً دارای پایان بندی بسته نیستند، ظرفیت آن را دارند که خوانندگان را به فکر و اندیشه وا دارند و خوانندگان نیز بر اساس دایرة اطلاعاتی و ذهنیت خود، موارد حذف شدة داستان را حدس بزنند و از این طریق در تکمیل داستان مشارکت داشته باشند.
تحلیل داستانک «شمعها خاموش نمیشوند» «شمعها خاموش نمیشوند» از داستانهای برگزیدة نخستین همایش داستانهای مینیمالیستی در ایران است که دفتر مطالعات ادبیات داستانی آن را در سال 1379 برگزار کرده است. این داستان را به عنوان نمونه تجزیه و تحلیل میکنیم. شمعها خاموش نمیشوندگفتند: نه گفتم: ای بابا، بیخیال، خیلی دلشان بخواهد. گفتی: این پنجمی بود. پنج بار «نه» به خاطر... گفتم، حالا مگر چه خبر است مؤمن؟ مثل این که خیلی عجله داری! گفتی: میدانی چند سالم است؟ سرم را انداختم پایین. راست میگفتی. دیگر نمیشد مسئله را به شوخی برگزار کرد. حالت خرابتر از این حرفها بود. گفتی: آخر بندة خدا، ما هم دل داریم، ما هم... و باقی حرفت را خوردی. مثل وقتی که کنارم نشسته بودی و داشتی با مادر عروس حرف میزدی. دستهایت انگار مال خودت نبود. ساکت بودی. سرت را آن قدر پایین برده بودی که آدم خندهاش میگرفت. چه قدر دلم میخواست چیزی بگویم، اما نمیشد. راست میگفت آخر. او هم حق داشت. چه تضمینی بود؟ گفتی: بله، حق با شماست، ولی توکّل به خدا، ما که از آینده خبر نداریم مادر. گفتند: آخر میدانید که، همین یک دختر است و هزار امید و آرزو. بچه هم که... به هر حال... خب دیگر، دختر همسایهمان هم با یک نفر شیمیایی ازدواج کرده، راستش میگویند... سرفهات، نگذاشت بگوید. گفتم: توکّل کن به خدا. انشاءالله وقتی حالت خوب خوب شد، خودم برایت دختر میگیرم مثل دسته گل. سرت را پایین انداختی. خودمانیم، حتّی پیش من هم خجالت میکشیدی. خب دیگر، باید بروم. دسته گل را میگذارم بالای سرت. عکسات را هم با گلاب شستهام. راستی، مراقب باش شمعها خاموش نشوند. یا علی، تا بعد (محمدی، 1379: 8 و 9). این داستان که حدود 225 کلمه دارد، بدون مقدمه شروع شده و در آغاز آن گره داستان شکل گرفته است. خواننده با خواندن «گفتند نه»، این پرسش برایش مطرح میشود که چه کسانی، به چه کسی و دربارة چه چیزی جواب منفی دادهاند؟ این گره پس از آنکه خواننده متوجه میشود شخصیت داستان پنج بار جواب منفی شنیده است، گسترش مییابد و همزمان تعلیق داستان نیز شکل میگیرد و با سه نقطه که بعد از «به خاطر» آمده است، تثبیت میشود. کمکم معلوم میشود که موضوع داستان مشکلات جانبازان دفاع مقدس است. نویسنده از میان مشکلات آنان، مسألهای را انتخاب کرده که یکی از ملموسترین تجربههای زندگی آدمی، یعنی ازدواج است و از این جهت داستان او رئالیستی به حساب میآید. نویسنده لحظهای حساس از زندگی یک جانباز را انتخاب کرده و با تمرکز روی حادثة اصلی و پرهیز از حاشیهپردازی، مَنِش و بینش شخصیت اصلی را به نمایش گذاشته است. او ساختار روایت داستان را در ظاهر براساس گفتگو بنا نهاده است، اما درواقع، راوی به صورت تکگویی بیرونی با مخاطبِ خاموش خود حرف میزند. همة اطلاعات داستان از طریق همین گفتگوها و تکگویی به خواننده منتقل میشود. زبان داستان، ساده و محاورهای است که در آن از کلمهها و جملههای کوتاه استفاده شده است و مایههایی از طنز و شوخ طبعی نیز در بخشی از آن دیده میشود. لحن گفتاری راوی و شخصیتهای داستان نیز طبیعی و نشان دهندة خصوصیات شخصیتی آنان است؛ مثلاً از لحن راوی و مخاطب او میفهمیم که میان آنان رابطة صمیمانه برقرار است. نویسنده با آوردن عبارت«مثل وقتی که کنارم نشسته بودی و داشتی با مادر عروس حرف میزدی»، از تکنیک بازگشت به گذشته(فلاشبک) استفاده کرده است و با یادآوری صحنة مراسم خواستگاری، هم خصوصیات اخلاقی شخصیت اصلی داستان(خجالتی بودن و حُجب و حیا داشتن) را آورده و هم زمینهسازی کرده است تا به این سؤال پاسخ دهد که چرا والدین دختر با ازدواج فرزندشان با او مخالفت میکردند. نویسنده، داستان را با کنشِ پُرکشش به پایان برده است. آنجایی که راوی میخواهد از شخصیت اصلی داستان، خداحافظی کند و قصه را به پایان ببرد، تازه میفهمیم که قهرمان قصه شهید شده است (عکسات را با گلاب شستهام). نویسنده با ایجاد چنین پیچشِ غافلگیرانهای در بخش پایانی طرح داستان، فضای عاطفی آن را قویتر کرده است تا بر خواننده تأثیر حسّی شدیدی بگذارد. با همین پایانبندی است که به صورت غیرمستقیم به خواننده میفهماند که صحنة داستان بر مزار یک شهید است و در عین حال، ذهنیت خواننده را متوجّه فضا، زمان و مکان دیگری میکند. یکی از تکنیکهای نویسنده برای کوتاه کردن داستان، استفاده از نشانة سه نقطه (...) است که پنج بار در این داستان تکرار شده است. بعلاوه، او با این کار، هم توانسته است بعضی از حرفهای ناگفتنی را به زبان نیاورد و هم خواننده را به فعالیت ذهنی وادارد و او را در ترسیم جزئیات داستان مشارکت دهد. نویسنده با آنکه نامی از جنگ نمیبرد، با چند اشاره، ما را در جریان یکی از پیامدهای ناگوار جنگ قرار میدهد؛ جنگی که در آن اصول انسانی به کناری نهاده شده و از سلاحهای شیمیایی علیه انسانها استفاده شده است. داستان به آثار ناخوشایند جنگ اشاره میکند، اما راوی، شهید و راهِ او را زنده و مستدام میداند و در پایان داستان از او میخواهد مواظب باشد تا شمعها خاموش نشوند و بدین وسیله از عنصر نماد نیز در داستان خود بهره میگیرد.
نتیجهگیری مینیمالیسم جنبشی هنری در عصر مدرن است، اما برایند گرایش جامعههای مدرن و سنّتی به شمار میآید؛ زیرا گرایش به اختصار و سادگی که اساس این سبک بر آنها بنا شده است، در ادبیات جهان سابقة طولانی دارد و در میان ملتهایی که از پیشینیة ادبی نیرومندی برخوردارند، همیشه آثار کمحجم در کنار آثار پُرحجم، تولید و خوانده میشده است، اما توجه بیشتر معاصران به آثار مینیمالیستی ناشی از شرایط و زمینههایی است که امروزه در زندگی مردم پدیدار شده است. از میان گونههای ادبی در عصر جدید، بیش از همه داستانک مورد توجّه مینیمالیستها قرار گرفته است. مهمترین ویژگیهای داستانهای مینیمالیستی، کوتاهی حجم، سادگی طرح، بیپیرایگی زبان، واقعگرایی، کمرنگ بودن حضور مستقیم راوی، محدودیت تعداد شخصیتها و وقایع داستانی و محدویت در صحنهپردازی است. نویسندگان این گونه داستانها برای دستیابی به اهداف خود از شگردهایی بهره میگیرند که از جمله آنها مقدّمهگریزی، استفاده از ارجاعات بینمتنی، انتخاب قصههای پُرجاذبه، گزینش واژهها، جملهها و بندهای کوتاه، بهرهگیری از عنصر گفتگو، به کارگیری تعلیق مناسب و پایان پُرکشش است.
پی نوشتها 1- برای اطلاع ازدیدگاههای نویسندگان و شاعران معاصر دربارة رواج داستانکهای فارسی در ایران، به مجموعه مصاحبههای پایگاه اینترنتی خبرگزاری کتاب ایران با عنوان «ادبیات مینیمال، مد یا ضرورت» مراجعه شود. نشانی این پایگاهwww.ibna.ir است.
| ||||
مراجع | ||||
1ـ امینالاسلام، فرید. (1380). نگرشی بر داستانهای مینیمالسیتی، تهران: همداد. 2- انوشه، حسن.( 1376). دانشنامة ادب فارسی، ج2 ، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 3- بارت، جان.( 1375). «چند کلمه دربارة مینیمالیسم» ترجمة مریم نبوینژاد، فصل نامة زنده رود، اصفهان، شمارههای 14 ، 15 ، 16 پاییز. 4ـ برونر. مایکل. (1376). «داستاننویسی به سبک مینیمالیستها»، ترجمة کامران پارسینژاد، ادبیات داستانی، شماره 110. 5ـ پارسا، سیداحمد.( 1385). «مینیمالیسم در ادب فارسی» مجلّه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، شمارة 20، زمستان. 6ـ پارسینژاد، کامران.( 1382). «داستان کوتاهِ کوتاه یا داستان کارت پستال» ادبیات داستانی، شماره 74. 7- پاینده، حسین.( 1385).« ژانر ادبی داستانک و توانمندیهای آن برای نقد فرهنگ » پژوهشهای ادبی، شماره 12-13 تابستان و پاییز. 8ـ تاوارانی، ناهوکو.( 1379). (داستانهای مینیمال در ژاپن)، ادبیات داستانی، شماره 53، پاییز و زمستان. 9ـ توماس، جیمز.( 1378). بهترین بچه عالم، مجموعه داستانهای خیلی کوتاه، ترجمة اسدالله امرایی، تهران: رسانش. 10ـ جزینی، جواد.( 1378). «ریختشناسی داستانهای مینیمالیستی» کارنامه، دورة اول، شمارة ششم، مرداد. 11ـ جکسن، شرلی و دیگران.( 1371). لاتاری، چخوف و داستانهای دیگر، ترجمة جعفر مدرسصادقی، تهران: نشر مرکز. 12ـ چاپمن، وندی ماری.( 1382). «شیوههای مینیمالیستی در آثار ریموند کارور و سوزان وگا» ترجمة پویا قربانی، جشن کتاب، شماره3. 13ـ دابلیوتوماس، جی. (1384). «چگونه یک فلاش فیکشن بنویسیم» سایت شرقیان. 14ـ کارور، ریموند.( 1384) کلیسای جامع و چند داستان دیگر، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: نیلوفر. 15- کالوینو، ایتالو.( 1385). کلاغ آخر از همه میرسد، ترجمة رضا قیصریه و دیگران، تهران: کتاب خورشید. 16ـ گوهرین، کاوه.( 1377). «آیندة رُمان و شتاب زمان» ، آدینه، شمارة 132و133، مهر. 17ـ ماس، استیو.( 1386). داستانهای 55 کلمهای، ترجمه گیتا گرگانی، تهران: کاروان. 18ـ محمدی، کامران.( 1379). شمعها خاموش نمیشوند، تهران: دفتر مطالعات ادبیات داستانی. 19ـ مستور، مصطفی.( 1379). مبانی داستان کوتاه، تهران: نشر مرکز. 20- مهندس، امیر عباس.( 1384). کتاب لحظه (4) ویژة داستان، کاشان: مرسل. 21ـ میرصادقی، جمال و میمنت میرصادقی.( 1377). واژهنامه هنر داستاننویسی، تهران: کتاب مهناز. 22- میرعابدینی، حسن.( 1385). هشتاد سال داستان کوتاه ایرانی،2 جلد، تهران: کتاب خورشید. 23- نظامی گنجوی، الیاس. (1363) سبعه حکیم نظامی (کلیات حکیم نظامی) جلد 1، با حواشی و تصحیح وحید دستگردی، تهران: علمی. | ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,264 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 877 |