تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,715,831 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,532,256 |
الگوی ساختاری - ارتباطی حکایتهای حدیقه | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
متن شناسی ادب فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 3، شماره 1، اردیبهشت 1390، صفحه 55-74 اصل مقاله (266.53 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بتول میرزایی* 1؛ محمدرضا صرفی2؛ فاطمه معین الدینی3؛ فاطمه کوپا4 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور کرمان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور تهران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حدیقه اولین منظومه مهم تعلیمی- عرفانی در زبان فارسی است. سنایی در این اثر ارزشمند، علاوه بر پرداختن به موضوعات عرفانی و بیان معارف اسلامی، از حکایت و داستان برای مستند و مستدل ساختن مطالب و قابل فهم ساختن آن ها برای عامه استفاده کرده است. در این مقاله، برای رسیدن به پاسخ این پرسش که حکایات حدیقه، چه نقشی در تحقق اهداف تعلیمی این منظومه عرفانی دارند؛ الگوی ارتباطی رومن یاکوبسن، ادیب و زبان شناس روسی، اساس کار قرار گرفته است. یاکوبسن در هر ارتباط کلامی، شش عنصر فرستنده، گیرنده، پیام، زمینه، رمز وتماس را دخیل می داند. از دیدگاه وی، در فرآیند ارتباط این عناصر، تعیین کننده کارکردهای زبان هستند و در هر ارتباط کلامی، همواره یکی از این کارکردها برجسته تر است. بررسی عناصرِ فرستنده، گیرنده و زمینه و کارکردهای این عناصر در حکایات حدیقه نشان میدهد که در حدیقه، کارکرد ارجاعی مهمترین و پربسامدترین کارکرد است و در جهت توضیح وتبیین زمینه معنایی متن عمل کرده است. کارکردهای کنشی و عاطفی در مراتب بعدی قرار می گیرند و بر تأثیر و نفوذ کلام راوی می افزایند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سنایی؛ حدیقه؛ حکایت؛ الگوی ارتباطی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- درآمد حدیقة سنایی «اولین منظومة مهم صوفیه است در بیان حالات و معاملات عرفا»(زرّین کوب، 1353: 144) که علاوه بر معارف عرفانی به بسیاری از معارف اسلامی در حکمت و فلسفه و کلام و اخلاق نیز پرداخته است.«اشتمال حدیقه بر مطالب متنوع، این کتاب را به دایرة المعارف منظومی از میراث علمی و فرهنگی تا عصر شاعر تبدیل کرده است» (پورنامداریان، 1380: 253). شیوة بیان سنایی که ضمن ایراد مطالب مختلف، راه سعادت و درست زیستن را از طریق حکایت ها و تمثیل ها به مخاطبان می آموزد، شالودهای است، استوار برای شعر تعلیمی - عرفانی که بر تارک آن مثنوی مولوی میدرخشد. این منظومه را از نظر شکل و ساختار میتوان به سه بخش غیرروایی، نیمه روایی و روایی تقسیم کرد. بخش اعظم حدیقه غیر روایی است. در این بخش که 78 درصد از کل کتاب را تشکیل میدهد. شاعر میخواهد، اطلاعات و یافتههایش را به مخاطبان منتقل کند. بنابراین، از شیوة بیانیای که میتوان آن را آمیزهای از غیبت و خطاب - صنعت التفات- دانست، استفاده کرده تا از خشکی تعلیم بکاهد.
منظور از بخش نیمه روایی، قسمت هایی است که عنوان حکایت و تمثیل ندارند و شاعر ضمن مدح و توصیف یک شخصیت به گونهای کلّی و اشاره وار، وقایعی از زندگی او را بیان میکند. در این قسمتها اگر کسی با زمینة بحث آشنایی نداشته باشد، ایجاد ارتباط با متن برایش مقدور نخواهد بود. بخش نیمه روایی 2/9 درصد کتاب را تشکیل میدهد. بخش روایی حدیقه، شامل داستانها، حکایتها و تمثیلهایی است که در لابه لای بخش های غیر روایی و نیمه روایی گنجانده شده اند. این حکایتها از مهم ترین شگردهایی هستند که از خشکی و ملالتِ امر و نهی در این منظومة تعلیمی میکاهند. با وجود این درصد کمی از ابیات این منظومة بزرگ را تشکیل میدهند. در حدیقه تنها 112 حکایت آمده که 5/12 درصد از کل کتاب را شامل می شود. اولین و مهمترین هدف و رسالت این منظومه، همچون دیگر آثار تعلیمی«انتقال معنی ومعرفت به مخاطب وترغیب وی بر قبول وعمل به آن» (پور نامداریان،257:1380) و به کار بردن شگردهایی است که موضوع مورد بحث را برای مخاطب قابل تفهیم و تجسّم سازد. سنایی از حکایت وداستان برای رسیدن به این هدف بهره برده است. برای رسیدن به پاسخ این پرسش که نقش این حکایات در محقّق ساختن اهداف منظومهای تعلیمی چیست، باید اساس کار بر روشی علمی و قابل سنجش بنا شود. الگوی ارتباطی یاکوبسن با تکیه بر شش عنصری که در هر ارتباط کلامی دخیلاند و کارکردهای این عناصر، شیوهای عملی در اختیار پژوهشگر قرار میدهد. در این مقاله با توجه به دلالت معنایی حکایتها و نقش ارتباطی آن ها و با الهام گرفتن از بحثی که پورنامداریان در فصل سوم کتاب در سایة آفتاب- داستان پردازی و ساخت شکنی در مثنوی مولوی- مطرح کرده است (ر.ک.پورنامداریان،1380: 264-252) ساختار ارتباطی حکایتهای حدیقه تعیین شده است. در تعیین ساختار حکایتها با توجه به برجستگی سه عنصر زمینه، گوینده و مخاطب در حکایات حدیقه به سه کارکرد ارجاعی، کنشی و عاطفی توجه شده است. 2- ارتباط چیست؟ ارتباط(Communication)از موضوعات مورد توجه زبان شناسی و رشتههای گوناگون علوم انسانی و اجتماعی است و تعاریف متعددی برای آن ارائه شده است. شاید ارسطو فیلسوف یونانی، نخستین کسی باشد که دربارة ارتباط سخن گفته است. او در کتاب«ریطوریقا»(Rhetoric)در این مورد میگوید: « ارتباط عبارت است از جستجو برای دست یافتن به کلیّة وسایل و امکانات موجود، برای ترغیب و اقناع دیگران» (محسنیان راد،1368: 43). بسیاری از تعاریفی که برای ارتباط بیان شده تا حدودی تحت تأثیر نظریة ارسطو است که بر تأثیرگذاری تأکید کرده است.1 به عنوان نمونه، کلود شنن(Schannon)در کتاب نظریههای ریاضی ارتباط مینویسد: « ارتباط عبارت است از تمام روشهایی که از طریق آن ممکن است، ذهنی برای ذهن دیگر تأثیر بگذارد؛ این عمل نه تنها با نوشته یا صحبت کردن؛ بلکه حتی با موسیقی، هنرهای تصویری، تئاتر، باله و عملاً تمام رفتارهای انسانی عملی است» (همان، 44). بنابراین، ابزارهای ارتباط بسیار گوناگوناند. آدمیان نه تنها به وسیلة نظام زبان و ابزارهای اساسی آن؛ یعنی گفتار و نوشتار، بلکه به یاری اشارات اندام بدن، نظام پوشاک، نظام خوراک، نظام نشانه های فرهنگی- از سیماچههای «اقوام ابتدایی» تا نظام نقاشی تجریدی معاصر- با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند (احمدی،1370: 12).
3- نظریة ارتباط یاکوبسن در مورد ارتباط کلامی نظریههای متعددی مطرح شده است؛ اما کاملترین نظریهای که تاکنون در این مورد ارائه شده از رومن یاکوبسن(1982-1896) زبان شناس و ادیب روسی است که نظریههای مهمی در مورد واج شناسی، نقد ادبی، نظریة ادبی، شناخت اسطوره ها و... ارائه کرده است. یاکوبسن به هنگام طرح نقشهای زبان، ابتدا نموداری کلّی از روند ارتباط به دست می دهد. خلاصة این بحث را در مقالة «زبان شناسی و نظریة ادبی» او میتوان یافت. به اعتقاد یاکوبسن هر گونه ارتباط کلامی از یک «پیام »(Message) تشکیل شده است که از سوی «فرستنده»Sender))یا گوینده به مخاطب یا«گیرنده»Receiver))منتقل میشود. هر ارتباط موفّق باید سه عنصر دیگر را همراه داشته باشد. «زمینه »یا «مدلولی»Context,Setting)) که مخاطب بتواند آن را بروشنی درک کند.2«کد»Code))یا مجموعهای از رمزگان و علایم که گوینده ومخاطب آن را بشناسند و سرانجام به «تماس»Contact))نیاز است؛ یعنی مجرایی جسمی و پیوندی روانی بین گوینده و مخاطب که امکان برقراری ارتباط را میسّر سازد(یاکوبسن،77:1369-76 ؛ احمدی،66:1370-65). برای درک بهتر این نظریه فرض کنید در حال خواندن حدیقه هستید. در این صورت، سنایی «فرستندة» پیام و شما «گیرنده»ی آن به شمار میآیید. «پیام» معنای نهایی متن حدیقه است. این کتاب در قرن ششم هجری و به زبان فارسی نوشته شده است که «کد» و رمزگان آن برای آشنایان به ادبیات فارسی؛ بخصوص در حکایت ها شناخته شده است. «تماس» وقتی حاصل می شود که متن حدیقه را بخوانید یا آن را برای شما بخوانند. برای درک حدیقه لازم است شما با«زمینه»ی بحث آشنا باشید؛ یعنی شناختی نسبی از عرفان و ادبیات داشته باشید که هر چه این شناخت بیشتر باشد، درک پیام برای شما راحتتر خواهد بود. یاکوبسن بر اساس این شش عنصر،کارکردهای متفاوتی برای زبان قائل شد: 1-کارکرد ارجاعی Referential function)) اگر جهت گیری «پیام» به طرف «زمینه» باشد،کار کرد «ارجاعی»، «صریح» یا «ادراکی» دارد. زمینه یا بافت چیزی شبیه به مصداق است؛ «وضعیتی که گفته دربارة آن است»(اسکولز،59:1379). کارکردارجاعی شالودة هر نوع ارتباطی است و روابط میان پیام وموضوعی را که پیام به آن ارجاع می دهد، مشخص می کند و هدف اساسی آن «فرمول بندی اطلاعات حقیقی، عینی، قابل مشاهده و اثبات پذیر در بابِ مرجعِ پیام است» (گیرو،20:1380). در تمام آثار تعلیمی ادبیات فارسی نویسندگان برای تبیین موضوع مورد بحث خود حکایاتی نقل کردهاند. این حکایات در درجة اول دارای کارکرد ارجاعیاند. به عنوان نمونه، در باب اول حدیقه – درتوحید باری تعالی- این موضوع مطرح شده که شناخت و توصیف فرقههای گوناگون از خداوند ناقص است و در نتیجه «همگان را فتاده ظنّ خطا» (حدیقه،ص70) و برای مستدل ساختن این موضوع داستان «شهر کوران» نقل شده است. کورانی که هر کدام با لمس کردن عضوی از فیل، خیال میکردند فیل را شناختهاند. بنابراین، توصیفات آنان از فیل درعین ِدرستی، نادرست بود؛ چون کلیت فیل را درک نکرده بودند(ر.ک. حدیقه،ص70-69).هدف از بیان این حکایت مستدل ساختن زمینة بحث است. در نتیجه کارکرد ارجاعی آن کاملاٌ واضح و برجسته است. 2- کارکرد عاطفی (Emotive function) نگرش گوینده دربارة آن چه بیان می کند در کارکرد«عاطفی» یا کارکردی که «زبان حال» گوینده است، تجلّی مییابد (یاکوبسون،78:1369). این کارکرد روابط میان «پیام» و «فرستنده» را رقم می زند. هنگامی که ما ارتباط برقرار میکنیم، اندیشههایی را درباة ماهیت مرجعِ پیام بیان می کنیم که مربوط به کارکرد ارجاعی است؛ اما در عین حال می توانیم نگرش خود را نسبت به موضوع هم ابراز کنیم و بگوییم که آن پدیده به نظر ما خوب یا بد، زشت یا زیبا، مطلوب یا منفور است. «ولی نباید تجلی خود انگیختة احساسات، شخصیت، خاستگاه اجتماعی و غیره را با استفادهای که می توان به منظور ارتباط از آن ها کرد، یکسان قلمداد کنیم» (گیرو21:1380-20). در حکایتهای حدیقه، گاه سنایی در مورد شخصیت های داستانی اظهار نظر میکند. مثلاً در پایان حکایت« پیرزن شهر کوفه » (ص271) می گوید: «من غلام زنی که از صد مرد / بگذرد روز بار و بردابرد»(ص271،ب15). بیان نگرش نویسنده در مورد شخصیت داستان و عمل او، به این حکایت کارکرد عاطفی داده است. 3-کار کرد کنشیConative function)) این کارکرد- که کنایی، کوششی و ترغیبی نیز ترجمه شده است- روابط میان «پیام» و «گیرنده» را مشخص می کند. هدف چنین پیام هایی آگاه کردن مخاطب به موقعیت زندگیاش و ایجاد واکنش هایی در او است و امروزه نقش بسیار مهمی در تبلیغات پیدا کرده است. این کارکرد«عقل گیرنده یا احساس او را آماجِ خود قرار می دهد» (گیرو،21:1380). کارکرد کنشی «بارزترین تجلّی خود را در دستور زبان بصورت ندایی و وجه امری مییابد» (یاکوبسن،79:1369). توجه به مخاطب و سعی در برانگیختن و ترغیب او در جهت پذیرش اندیشه ها و رفتار براساس آن ها جزو ذات آثار تعلیمی است. بنابر این، موارد بسیاری از این کارکرد را- خاصه دربخش غیر روایی حدیقه - می توان یافت. سنایی در آغاز و پایان داستان ها نیز، گاه مستقیماً به مخاطب امر و نهی میکند تا اندیشة مورد نظر گوینده را بپذیرد. مثلاً در پایان حکایت «التمثیل فی صلابه طریق الاسلام» (ص462-461) گیرنده را مستقیماً دعوت به پذیرش رفتار شخصیت اصلی می کند: «تو که مردی چنین عمل بنمای/ ور نه بیهوده این فقع مگشای»(ص462،ب9). 4- کارکرد همدلی(:(Phatic function هدف اصلی برخی از پیامها این است که ارتباط را برقرار کنند، ادامه دهند یا آن را قطع کنند، بعضی دیگر برای حصول اطمینان از عملکرد مجرای ارتباط است(مانند این جمله در مکالمة تلفنی «الو صدایم را می شنوی؟») برخی پیام ها نیز با این هدف فرستاده می شوند که گوینده میخواهد، توجه مخاطب خود را جلب کند یا مطمئن شود که او هم چنان به گفتههایش توجه دارد(مانند: «گوش می کنی؟» یا آن طور که شکسپیر میگوید: «به من گوش بسپار!» یا واکنش مخاطب تلفنی که میگوید: «آهان!») این کارکرد باب سخن گشایی زبان یا نقش همدلی - در ترجمة کوروش صفوی- (صفوی، 1383: 32) و یا کارکرد کلامی- در ترجمة بابک احمدی- (احمدی، 1370: 66) را در جملات و عبارات قالبی میبینیم که جزو آداب معاشرت است و بوفور بین افراد رد و بدل می شود؛ یعنی در گفتگوهایی که منظور از آنها صرفاً تطویل کلام است (یاکوبسن، 1369: 80-79). 5- کارکرد فرا زبانی((Mentalinguistic function هرگاه گوینده یا مخاطب یا هر دو احساس کنند، لازم است از مشترک بودن رمزی که استفاده میکنند، مطمئن شوند؛ جهت گیری پیام به سوی رمز است و کارکرد فرازبانی دارد. در چنین شرایطی زبان برای صحبت کردن دربارة خود زبان به کار میرود و واژگان مورد استفاده شرح داده میشود. از نقش فرازبانی؛ بویژه در فرهنگهای توصیفی استفاده می شود. برای نمونه جملهای مانند«عمو یعنی برادر پدر» نشان دهندة کارکردی فرا زبانی است(صفوی، 1381: 32). 6-کارکرد شعری(Poetic function) وقتی ارتباط کلامی صرفاً به سوی پیام میل کند؛ یعنی وقتی پیام به خودی خود کانون توجه قرار می گیرد؛ آن موقع است که زبان کارکرد شعرییا ادبی می یابد یاکوبسن نقش زیبایی آفرینی شعر- یا بطورکلّی هنر - را «کارکرد مسلط و تعیین کنندة آن» (یاکوبسن،80:1369) میداند. میتوان کارکردهای کلامی را این گونه خلاصه کرد: مرجعِ پیام در کارکردِ ارجاعی زمینة بحث؛در کارکردِ کنشی،گیرندة ِپیام و در کارکردِ عاطفی، فرستندة آن است. در کارکرد همدلانه مرجعِ پیام، تماس و خودِ ارتباط است. مرجعِ پیامِ فرازبانی، رمزگانِ مورد استفاده ومرجع پیامِ شعری، خودِ پیام است. 4- فرآیند ارتباط در روایت ادبیات داستانی یکی از انواع ارتباط کلامی است. نظریه پردازان روایت در تحلیل روایت به نقش ارتباطی آن وسه عنصر فرستنده، گیرنده و پیام توجه کرده اند.به عنوان نمونه، واین بوث(Wayne Booth) منتقد انگلیسی در کتاب «فن بیان داستان»(1961) ادبیات داستانی را شکلی از ارتباط و فنون روایتی را ابزاری برای رسیدن به تأثیرهای ویژه میداند (مارتین،1382: 116-115). مایکل تولان قصّه،گوینده و مخاطب را از اجزای جدایی ناپذیر روایت میداند (تولان،9:1386). از نظر هورتون نیز در روایت، توجه ما (گیرنده) به داستان (پیام )معطوف میشود و این توجه به واسطة مستقیم گفتن(راوی یا فرستنده) صورت می گیرد(همان،10). یاکوبسن نیز به این سه عنصر توجه میکند. وی شکلشناسی ساختارهای ادبی را به بر تحلیلهای دیگر مقدّم میداند و می گوید:« هر متنی که گوینده (راوی) دارد، دارای سه مناسبت است: ارتباط این متن با گویندة آن، شنوندة آن و مراجع اثر»(اخوت،102:1371). بنا به گفتة مارتین «برای فهم ساختار ومعنای روایت ها باید کارکردشان را در فرایند خواندن در نظر گرفت، نه این که به تحلیل تجریدی آن ها پرداخت»(مارتین،129:1382). وی الگوی ارتباطی را آغازگاه مناسبی برای این کار میداند. در آثار تعلیمی مهم ترین هدف، ابلاغ معرفت و تأثیر بر مخاطب است. در این آثار، حکایت ها و تمثیلها وسیلة رسیدن به این هدفاند. در واقع، در آثار تعلیمی روایت در حکم تشبیه و یا « تصویری حسی است که می باید امری را که غیر حسی است، برای مخاطب به امر حسی، نزدیک و قابل ادراک نماید» (زرّین کوب، 1380: 251). بنابراین، نقش ارتباطی حکایتها و داستانها در این گونه آثار برجسته تر و نمایانتر است و با توجه به این موضوع که «هر گاه تجربة آفرینش و دریافت هنر را به کارکرد ارتباطی آن تقلیل دهیم، چارچوب یا شمای ارتباطی کارآیی زیادی مییابد» (احمدی، 1374: 44) در آثاری همانند حدیقه که جنبة تعلیمی و هنری حکایات در هم آمیخته است، توجه به حکایتها از جنبة ارتباطی و نقشی که در بیان نگرش نویسنده، تأثیر بر مخاطب و روشن ساختن پیام متن دارند، عملیتر و دارای نتیجه وکارآیی بیشتری است. 5- الگوی ساختاری- ارتباطی حکایتهای حدیقه برای تعیین ساختار حکایت های حدیقه، بر اساس الگوی ارتباطی و با در نظر گرفتن اجزای این الگو به جای«پیام»، «حکایت» و در دو سوی آن «راوی» و« مخاطبِ روایت» قرار میگیرند. «تماس» به وسیلة خواندن متن یا شنیدن آن ایجاد می شود.«رمز» مورد استفاده زبان فارسی قرن ششم هجری با ویژگیهای سبکی خاص نویسنده و دوران او است، که برای خوانندة آشنا با ادبیات فارسی- خاصه در حکایت ها- قابل فهم است. اکثر حکایتها مربوط به «زمینه»ی بحث هستند. اصولاً در شعر تعلیمی از حکایات برای تفهیم و ملموس و محسوس کردن موضوعات و بویژه مفاهیم انتزاعی استفاده میشود.از دیدگاه پورنامداریان « زبان در شعر حکمی و تعلیمی مانند نثر در خدمت بیان و انتقال معنی و معرفت است. طبیعی است که مخاطب شعر حکمی و تعلیمی، عامة مردماند، به همین سبب شعر حکمی بنابر تعهّد و وظیفهاش، اگر عناصر طرح ارتباطی یاکوبسن را درنظر بگیرم، هم بر پیام تأکید دارد و هم بر مخاطب و زمینة معنایی، که این به معنی برجسته شدن سه نقش شعری،ترغیبی و ارجاعی در شعر حکمی و تعلیمی است» (پورنامداریان، 1380: 7-256). در این نوشته، با تأکید بر سه عنصر گوینده، مخاطب و زمینه و سه کارکرد عاطفی، کنشی(یا ترغیبی) و ارجاعی، الگوی ساختاری- ارتباطی 112 حکایتی که در حدیقه آمده، تعیین شده است. در این تحلیل به خود حکایت ها و کارکرد شعری و ادبی آن ها توجه نشده است، زیرا این کارکرد خود میتواند موضوع بحث و مقالهی جداگانهای باشد. بنابراین، به حکایتها تنها به عنوان مجموعهای از دلالت های معنایی توجه شده که با تأکیدی که نویسنده بر مخاطب یا زمینة بحث یا نگرش و دیدگاه خود دارد، وسیله و ابزاری هستند در جهت کارکرد ویژهای در این منظومة تعلیمی و عرفانی. هر گاه حکایت در زمینة معنایی بحث و در جهت تبیین موضوع سخن و مناسب مقال و مقام باشد، جنبة ادراکی یا ارجاعی و صریح مییابد. گاه موضوع کلّی یک باب حدیقه و یا موضوع فصلهای آن زمینه ساز بحث است و گاه بیت و ابیاتی که قبل و بعد از حکایت آمده و گاه حتی یک حکایت که قبل یا بعد از حکایتِ دیگر آمده، به حکایت جنبة ارجاعی میدهد.
بیان نگرش راوی یا نویسنده، راجع به یکی از شخصیت های داستان و یا موضوع آن، به حکایت کارکرد عاطفی میدهد. هر گاه نویسنده با فعل های امر و نهی مخاطب را ترغیب به انجام عمل میکند و یا او را از عملی باز میدارد، حکایت کارکرد کنشی مییابد. گاه در یک حکایت تنها یکی از این کارکردها دیده می شود و یا بر دیگر کارکردها غلبه دارد و در بعضی حکایت ها آمیزهای از دو یا سه کارکرد مشاهده می شود. تعدادی از حکایت ها، گرچه به خودی خود بیانگر پیامی هستند؛ اما با زمینة بحث همخوانی ندارند، چون نقش تأثیری و ارتباطی این حکایت ها بسیار کمرنگ است، عدم وجود کارکرد ارتباطی با ـــــــــــــ نشان داده شده است. البته حکایت هایی هم هستند که یکی از دو سوی آن ها، کارکرد ارتباطی خاصی را نشان نمی دهد. بر این اساس، 9 الگوی ساختاری- ارتباطی به دست آمد که برای هر کدام یک یا چند نمونه از حدیقه نقل شده است. حکایات طولانی به نثر بازگردانده شدهاند؛ اما در حکایتهای کوتاه، اصل حکایت نقل شده است. 5-1- ارجاعی منظور از این الگوی ساختاری- ارتباطی این است که حکایت کاملا با زمینة بحث تناسب و همخوانی دارد. در حدیقه موارد بسیاری دیده می شود که سنایی موضوعی را بتفصیل یا باجمال بیان کرده است و در ضمن شرح آن موضوع و برای مستند و مستدل ساختن آن، حکایتی نقل کرده است. بنابراین، موضوعات کلّی که قبل یا بعد از حکایت مطرح شده و یا ابیاتی که پیش و پس از حکایت آمده و نقل داستان در جهت تفهیم و تجسّم آن موضوعات است، باعث شده که حکایت همچون قطعهای از یک پازل عمل کند، در جهت واضحتر نمودن تصویر کلّی و ابلاغ معرفت. به عنوان نمونه، موضوع باب اول حدیقه «توحید باری تعالی» است و در این باب فصولی در مورد معرفت الهی، وحدت و عظمت خداوند و بخشی در تنزیه ذات الهی ومبحثی در مورد صفا و اخلاص بیان شده و پس از آن این حکایت آمده است:
حکایت شهر کوران در حدود غور، شهری وجود داشت که تمام مردمش نابینا بودند. پادشاهی در آن جا خیمه زد که با خود فیلی داشت. مردم میخواستند فیل را بشناسند. بنابراین، چند نفر به نمایندگی از آنان برای شناسایی فیل رفتند. آن ها فیل را با دست لمس کردند. وقتی مردم در مورد فیل از آن ها پرسیدند، هر کس براساس شناخت خود فیل را توصیف کرد. مثلاً کسی که گوش فیل را لمس کرده بود، گفت: فیل مثل گلیم است و آن که خرطوم را لمس کرده بود، فیل را به شکل ناودان دیده بود و کسی که پایش را لمس کرده بود، فیل را مانند ستون می دانست. چون هیچ کدام، کلّ فیل را ندیدند و تنها بر جزیی از او اطلاع یافتند، در گفتههایشان اشتباه و اختلاف راه یافت. این حکایت کاملاً با مباحثی که قبل از حکایت مطرح شده، تناسب دارد. بنابراین، زمینة کلّی و معنایی بحث باعث شده که حکایت کارکرد ارجاعی قوی و محکمی بیابد. علاوه بر این، بعد از حکایت این ابیات آمده:
و در ادامة بحث، اختلافات فرقه های مختلف در توصیف ذات الهی بیان شده است:
و این طور نتیجهگیری شده است:
افزون بر این، حکایت بعدی، «گفتگوی رادمرد و غافل» (ص72-71) نیز در تأکید همین موضوع است. در این حکایت، رادمری از غافلی می پرسد: آیا زعفران را دیدهای یا فقط نامش را شنیدهای؟ غافل پاسخ میدهد: بیش از صد بار با ماست خوردهام! او با این پاسخ ثابت میکند که هیچ شناختی از زعفران ندارد و سنایی از این گفتگو، نتیجه میگیرد: کسی که نمی تواند خود را بشناسد و تنها از جسم خود اطلاع دارد و گرفتار امور مادی و محسوس است «او چگونه خدای را داند». بنابراین، کارکرد ارجاعی این حکایت کاملاً بارز و در جهت رساندن پیام مورد نظر است. گاه یک حکایت بسیار کوتاه نیز همین کارکرد ادراکی و تفهیمی را به عهده دارد: نمونه: گفتگوی عاشق و فسرده
این حکایت در «فصل فی ذکر العشق و فضیلته و صفـة العشق و العاشق و المعشوق» و در بین ابیاتی که موضوع آنها ویژگیهای عاشق واقعی و توصیف عشق ومعشوق است، آمده و کاملاً با متن متناسب است. این دو حکایت از نظر ساختاری با هم متفاوتند. در حکایت شهر کوران، وضعیت اولیه با آمدن پادشاه و فیل او به هم می خورد، در نتیجه کنشی رخ می دهد و افرادی به شناسایی فیل میروند و استنباط خود را از فیل برای دیگران بازگو میکنند. اما در حکایت عاشق و فسرده، وضعیت اولیه در یک بیت بیان شده و کنش داستانی در حد پرسش و پاسخی است. اما این تفاوت ساختار، تأثیر چندانی بر ابلاغ مفهوم مورد نظرِ راوی ندارد و کارکرد هر دو حکایت تفهیم موضوع برای مخاطب ودر نتیجه تأثیر بیشتر کلام است. در حدیقه 26 حکایت دارای چنین الگوی ساختاری – ارتباطی هستند که 21/23% کل حکایت ها را تشکیل میدهند. علاوه بر سه حکایتی که نقل شد این حکایت ها نیز در این الگو قرار میگیرند: حکایت گفتگوی راد مرد کریم و پسر، ص 75؛ حکایت گفتگوی پسر احول و پدر، ص84؛ حکایت گفتگوی کاهل و امام علی (ع)، ص108؛ حکایت مناجات موسی، ص289؛ حکایت تأثیر درد، ص 320؛ حکایت اعجاز عشق، ص 332-331؛ حکایت ادعای عشق، ص334-332؛ حکایت گفتگوی مرغ و ماهی، ص 384-383؛ حکایت زره شجاعت، ص388؛ حکایت مردِ گل خوار، ص411؛ حکایت عمرِ طولانی نوح، ص416-415؛ حکایت دوستی غیر خالصانه، ص448-447؛ حکایت یارسفر، ص482-481؛ حکایت زن دادخواه، ص547-545؛ حکایت شفاعت اسیران، ص548؛ حکایت مأمون و مادر یحیی برمکی، ص552-551؛ حکایت عدل انوشیروان، ص 562-561؛ حکایت بیسیاستی پادشاه، ص579-578؛ حکایت حاکم بر هوای نفس، ص584؛ حکایت هزینة زندگی، ص664؛ حکایت قحطی در ری، ص675-674؛ حکایت منجّم نادان،ص703-702 و حکایت دام پنهان، ص740.
در حکایتهایی که در این ساختار میگنجند، مطالبی که قبل از حکایت مطرح شده، به حکایت کارکرد ارجاعی یا ارجاعی- کنشی داده است؛ یعنی علاوه بر این که حکایت به منزلة مصداقی برای موضوع مورد بحث است؛ گاه توجه به مخاطب با فعلهای امر و نهی، ضمیرِ« تو» و فعل دوم شخص مفرد، کارکرد کنشی هم به آن داده است. پس از نقل حکایت نیز، ابیاتی که در زمینة بحث آمده و کاربرد فعل امر و جهتگیری سخن به سوی مخاطب و ترغیب او در جهت پذیرش پیام، کارکرد کنشی را بارز ساخته است. در نتیجه حکایت از نظر ارتباطی دو جنبة ارجاعی و کنشی یافته است. هدف سنایی از به کار بردن چنین الگویی، علاوه بر ابلاغ معرفت وانتقال معنی، تأثیر بیشتر بر مخاطب است. نمونه: حکایت گفتگوی ابله و شتر
این حکایت در باب اول کتاب - که موضوع آن توحید است- آمده، موضوع بخش قبل از حکایت نیز تقدیس ذات الهی است. بنابراین حکایت در زمینة موضوع است. علاوه بر این، قبل از حکایت این دو بیت آمده:
که بیت اول کارکرد ارجاعی و بیت دوم کارکرد کنشی دارد. در این بیت، سنایی با فعل نهی «مکن» و فعل امر«قبول کن» آمرانه مخاطب را ترغیب به پذیرش اندیشة خود میکند. بعد از حکایت نیز، ابیاتی با این دو کارکرد آمده است:
نمونة دیگر: حکایت توکّل همسر حاتم اصمّ که در حدیقه با عنوان«فی التوکّل العجوز» (ص119-117) آمده است. عنوان حکایت نشان میدهد که موضوع بحث توکّل است. قبل از حکایت ابیاتی با عنوان « فی التوکل» آمده که زمینة بحث را کاملاً روشن ساخته و به آن کارکرد ارجاعی داده است. قبل از شروع حکایت نیز این بیت با کارکرد ترغیبی و کنشی آمده است:
موضوع حکایت: حاتم اصمّ عازم حج می شود و خانوادهاش را بدون نفقه می گذارد. مردم، نزد همسر وی می روند و در مورد میزان نفقهاش، از او سؤال می کنند و او به آنها پاسخی می دهد که بیانگر یقین او به رزاقیت خداوند و رسیدن به مقام توکّل است. در پایان حکایت این ابیات آمده است:
در حدیقه، 20 حکایت در این الگوی ساختاری- ارتباطی قرار می گیرند که86/17% کل بخش روایی را تشکیل میدهد. دیگر حکایت هایی که در این الگو قرار می گیرند عبارتند از: حکایت ایثار خالصانه، ص 130-129؛ حکایت بهانه تراشی مرید، ص287؛ حکایت اساس علمها، ص 324؛ حکایت عیسی (ع) و دعای باران، ص 354-353؛ حکایت نظر بازی در طواف، ص399-398؛ حکایت دوستی خالصانه، ص446-445؛ حکایت هراس مرگ، ص455-454؛ حکایت سازش ناپذیری، ص462-461؛ حکایت رازدارِ راستین، ص483؛ حکایت رازِ شه سکندر، ص 485-484؛ حکایت رازِ زنّار بستن، ص485؛حکایت گفتگوی شیخ و پسر ناهموار،ص496-495؛ حکایت زنِ دادخواه و سلطان محمود، ص561-557؛حکایت قاضی هرزه درای، ص 563-562؛ حکایت تحمل پادشاه، ص567-565؛ حکایت حلم ابوحنیفه، ص 572؛ حکایت مقابله با قحطی، ص 582-581 و حکایت زهد مأمون، ص 646- 645.
در این الگو حکایت ها متناسب با زمینهی معنایی بحث و دارای کارکرد ارجاعی هستند.در بعضی موارد، راوی در مورد شخصیت های داستانی ویا موضوع حکایت اظهار نظر می کند. بیان نگرش راوی به این حکایتها کارکرد عاطفی نیز داده است و ابیاتی که پس از حکایت نقل شده، برای ترغیب مخاطب در جهت پذیرش اندیشه و عمل و دارای کارکرد کنشی هستند. حکایت«حضور قلب در نماز» (ص141-140) کاملاً در این الگو قرار میگیرد: در جنگ احد، حیدر کرّار(ع) زخمی شد و پیکان تیری در پایش ماند. علی(ع) طاقت جراحی را نداشت. پس به جرّاح گفت: تا وقت نماز صبر کن. وقتی مشغول نماز شد، جرّاح پوست را شکافت و پیکان را بیرون آورد.پس از نماز علی(ع) گفت: چه شده که دردم کم شده و جای نماز خونین است. حسین(ع)
قبل از حکایت این ابیات آمده که جنبة ارجاعی دارد:
و بعد از حکایت روی سخن به مخاطب است:
در حدیقه 16 حکایت در این الگوی ساختاری- ارتباطی جای می گیرند که 29/14% کل حکایت ها را تشکیل میدهد. موارد دیگر عبارتند از: حکایت پرسشِ ثوری از بایزید، ص95؛ حکایت گفتگوی شیخ گورکانی و پسر، ص 115؛ حکایت مناجات پیر شبلی، ص 116؛ حکایت زاهدِ بصره و نفس، ص 133؛ حکایت ابوشعیب الابی و همسرش جوهره، ص 144-143؛ حکایت کور و گوهر، ص155؛ حکایت آثارِ غیبت، ص 286؛ حکایت داد و ستدِ خردمند، ص 307-306؛ حکایت گواهِ نادان، ص 459؛ حکایت بارِ زندگی، ص465-464؛ حکایت سخنِ خطا، ص469-468؛ حکایت مادرِ عاقل، ص553-552؛حکایت پیر، شحنه و قاضی، ص563-562 و حکایت عفوِ پادشاه، ص569-568.
5-4- حکایت در حدیقه مواردی نیز یافت می شود که حکایت در زمینة بحث جای نگرفته و «یا به قدر کافی مناسب مقام نیست» (زرّین کوب، 1367: 253) و ارتباط آن با موضوع مورد بحث ضعیف است و در نتیجه به دلیل ناهمخوان بودن، با متن و موضوع آن، مهم ترین هدف ارتباط که تأثیر گذاری است، برآورده نشده و یا بسیار اندک است. به عنوان نمونه، در باب اوّل حدیقه حکایتی دربارة عمر(ص94-91) آمده که پیام آن، لزوم عادل بودن امیران است که با زمینة کلّی این باب که توحید است و موضوعات قبل و بعد از حکایت هماهنگی ندارد و به نظر می رسد، جای مناسب این حکایت باب هشتم« ذکر السلطان» است که در آن حکایات متعددی دربارة سیرت شاهان نقل شده است. نمونه دیگر، تدبیر روستایی
قبل از این حکایت، حکایت «گفتگوی زاهد و مأمون» (ص647-645) آمده است، در این حکایت، زاهد به مأمون اعتراض میکند که من زاهد نیستم؛ زیرا دنیا وآخرت را به من عرضه کردند، من آن دو را رد کردم و چیزی بیش از آن دو میطلبم؛ تو زاهد هستی که به دنیا قانع شدهای و آخرت را فراموش کردهای! و نتیجه می گیرد: «دین به دنیا مده که درمانی/ صید را چون سگان کهدانی»(ص647،بیت5)و بلافاصله حکایت فوق نقل شده است که باحکایت قبل از خود ارتباطی ندارد. حتی اگر پیام هر دو حکایت را «عدم توجه به مادیات و دنیا» بدانیم، باز هم ارتباط این دو حکایت بسیار ضعیف است و پس از حکایتِ تدبیر روستایی، فصلی «فی مثالب شعراء المدّعین» آمده، که با این حکایت تناسبی ندارد. علّت عدم تناسب این حکایت ها و زمینة معنایی، شاید این باشد که سنایی در سال های آخر عمر خود مشغول نظم و تدوین حدیقه بوده (زرّین کوب، 1370: 177) و قبل از مرگ نتوانسته، تنظیم نهایی آن را به پایان برساند. در حدیقه15 حکایت در این الگو قرار میگیرند. این حکایت ها 4/13% کل بخش روایی را تشکیل می دهند. موارد دیگر عبارتند از: حکایت گفتگوی دو روباه، ص133-132؛ حکایت گفتگوی ابله و مخنّث،ص316؛ حکایت گفتگوی داهی و بهلول، ص366؛ حکایت جزای فاش کردنِ راز، ص367؛ حکایت بلبل و زاغ، ص410؛ حکایت حریفِ بیانصاف، ص 466؛ حکایت جایگاهِ ادبار، ص474؛ حکایت بخششِ سلطان محمود، ص570-569؛ حکایت هزل، ص657؛ حکایت گدایی به نامِ یوزه،ص 666-665؛ حکایت ربودنِ دستار، ص673؛ حکایت پنبه زنِ مفلس، ص731 و حکایت دردِ دندان، ص734-733.
در این الگوحکایت در زمینة موضوعی است که قبل از آن مطرح شده است. بنابراین، قبل از حکایت، بیتها یا حکایتهایی آمده که مربوط به زمینة معنایی سخن و دارای کارکرد ارجاعی هستند. اما پس از حکایت، هیچ توضیحی دربارة پیام حکایت نیامده است و نویسنده دربارة موضوع حکایت یا شخصیت های آن به اظهار نظر نپرداخته است و گیرندة آن را نیز مورد خطاب قرار نداده است؛ در نتیجه هیچ یک از کارکردهای ارجاعی، عاطفی و یا کنشی مشهود نیست. نمونه: حکایت حسرت اسکندر (ص412، ابیات 21-15) اسکندر در وقت مرگ، کهتران و مهتران را نزد خود خواند و گفت: من دو دستم را بستهام، بگویید در دستم چیست؟یکی گفت: گوهر؛ دیگری گفت: نامة ملک و آن دیگری گفت: خاتم ملک. اسکندر گفت: همه اشتباه میکنید. دستان خود را گشود و گفت:« در دست نیست جز بادم». این حکایت بی فاصله، بعد از چند حکایت دیگر نقل شده است.حکایت پیش از آن گفتگوی پیرِ برزگر و سلیمان نبی(ع)است (ص412)که در آن پیر برزگر ناپایدار بودن سلطنت پرشکوه سلیمان(ع) را به او متذکّر می شود. بنابراین، حکایت فوق در زمینة کلّی بحث و دارای کارکرد ارجاعی است. اما بعد از حکایت هیچ توضیحی در مورد پیام آن نیامده است؛ بلکه حکایت دیگری نقل شده که اگر چه در مورد اسکندر است؛ اما پیام آن، کم آزار بودن و ستم نکردن است و هیچ یک از کارکردهای ارجاعی، عاطفی یا ترغیبی را به حکایت فوق نداده است. در حدیقه 9 حکایت در این الگو جای می گیرند که03/ 8% کل بخش روایی را تشکیل می دهد.دیگر حکایت ها عبارتند از: حکایت رافضی و عوام، ص 317؛ حکایت لذّت و شدّت، ص387؛ حکایت گفتگوی سلیمان(ع) و پیرِ برزگر، ص412؛ حکایت عمرِ کوتاهِ خونریزان، ص413؛ حکایت رازِ زنّار بستن، ص 486-485؛ حکایت حقیقتِ تصوف، ص495؛ حکایت ماتم سرای لقمان، ص691-690 و حکایت منجمِ نادان، ص 703-702.
گاه پس از پایان یک بحث، حکایتی آمده که با موضوعات قبلی تناسبی ندارد؛ اما پیش درآمد و مقدمهای است، برای موضوعات بعدی و در نتیجه کارکرد ارجاعی می یابد. اگر نویسنده نگرش خود را دربارة موضوع بیان کند و با کلمات و عباراتی مخاطب را ترغیب کند که پیام حکایت را بپذیرد، آن حکایت کارکرد عاطفی وکنشی هم می یابد. نمونه: حکایت جوشن جلال
پس از حکایت فصلی، «اندر مذمت دنیا و وصف ترک او» آمده که با حکایت متناسب و دارای کارکرد ارجاعی است. علاوه براین، ابیات زیر که پس از حکایت آمده به آن کارکرد ارجاعی و عاطفی داده است:
نمونة دیگر: هنگامی که جبرییل، روح الله(ع) را به آسمان می برد وقتی به آسمان چهارم رسید خالق جهان به او فرمان داد:
وقتی جستجو کردند، با او سوزنی یافتند. از او پرسیدند: چرا سوزن با خود همراه داری. گفت: لباس هایم کهنه است، بنابراین نیازمند رشته و سوزنم.
ابیاتی که پس از حکایت آمده به آن کارکرد ارجاعی داده است و عبارت ندایی «ای جوان مرد» و فعل های امر «بپذیر» و «دل برگیر» کارکرد کنشی را برجسته ساخته است:
حکایت «گفتگوی عیسی(ع) و ابلیس»(ص 394-392) که پس از این حکایت آمده، نیز در زمینة همین موضوع است و کارکرد ارجاعی این حکایت را تقویت میکند. در حدیقه 9 حکایت در این الگو قرار می گیرند که 03/8% بخش روایی را تشکیل میدهد.حکایتهای دیگر عبارتند از: حکایت گفتگوی گبر و مسلمان، ص 108-107؛ حکایت زاهدِ بصره و نفس،ص 133؛ حکایت گفتگوی شبلی وجنید، ص322؛ حکایت علتِ حرام بودن ربا، ص367؛ حکایت حرصِ نان، ص 389-388 و حکایت کارِ محال، ص438.
در این الگوی ساختاری – ارتباطی، حکایت در زمینهی بحث و دارای کارکرد ارجاعی است و پس از آن نویسنده عقیدة خود را در مورد موضوع حکایت و یا شخصیتهای آن بیان کرده است که به آن کارکرد عاطفی نیز می بخشد. به عنوان نمونه:
در ادامه 4 بیت آمده که مشخص نیست، سخن راوی است یا شخصیت حکایت:
در بیت آخر عبارت «یقین دانم» بیانگر نگرش گوینده است و کارکرد عاطفی می یابد و حتی اگر این ابیات را از زبان پیرزن بدانیم؛ بیت زیر که در ادامة حکایت آمده، کارکرد عاطفی دارد:
نمونة دیگر: کلبة لقمان(416، ابیات 14-5) لقمان خانة کوچکی داشت که روز و شب در آن رنج میکشید. بلفضولی به او گفت: این خانة شش وجبی چیست؟ در این دنیای بزرگ و رنگارنگ چرا به این خانة تنگ قناعت کردهای؟ لقمان جواب داد: «هذا لمن یموت کثیر». این حکایت در زمینة معنایی بحث یعنی«فی الغرور و الغفلة و النسیان» آمده و کارکرد ارجاعی دارد. افزون براین، سنایی نگرش خود را در مورد ناپایداری دنیا و گذرا بودن عمر بیان کرده و در نتیجه کارکرد عاطفی نیز دارد:
در حدیقه 8 حکایت در این الگو قرار میگیرند که 14/7% کل حکایت ها را تشکیل میدهند. حکایتهای دیگری که در این الگو قرار میگیرند، عبارتند از: حکایت نسیم کربلا، ص 271؛ حکایت سپر نجات از دوزخ، ص288؛ حکایت زنگی و آیینه، ص 291-290،حکایت گدای نادان، ص367؛حکایت گفتگوی شاه و راهزن،ص551-550؛ حکایت گفتگوی بقراط و پادشاه زمان،ص690-689.
در پایان بعضی حکایاتی که متناسب با زمینة بحث ودارای کارکرد ارجاعی اند، ابیاتی آمده که به آن حکایات سه کارکرد ارجاعی و کنشی و عاطفی میدهد. به عنوان نمونه: حاجبی جام انوشیروان را دزدید. شاه این را دید و آن را فاش نکرد. اما، خازنِ پادشاه از بیم جان و برای پیدا کردن جام، دیگران را عذاب می نمود و به همه مظنون می شد. شاه به او گفت: بیخود تلاش مکن
مدتی پس از این ماجرا، انوشیروان روزی در رهگذری دزد را با کمربندی دید، به آن اشاره کرد و با خنده گفت: «که این از آن جام هست؟ گفت: آری» سه بیت زیر که پس از حکایت آمدهاند، به ترتیب کارکرد عاطفی، ارجاعی و کنشی دارند:
موضوع حکایت «مؤاخذة الهی»ص 544، این است که به خاطر این که پای گوسفندی بر روی پلی در سوراخی رفت و شکست؛ عمر مدت 12 سال مورد مؤاخذة الهی قرار گرفت. پس از نقل حکایت این ابیات آمده:
بیت اول کارکرد عاطفی- کنشی- ارجاعی دارد؛ زیرا نشان دهندة نگرش گوینده در مورد شاه است، علاوه بر آن حکایت را به زمینة بحث؛ یعنی لزوم آگاهی پادشاهان و عادلانه رفتار کردن آن ها، متصل کرده و به آن کارکرد ارجاعی داده و جهت گیری کلام به سوی مخاطب به آن کارکرد کنشی نیز داده است. دو بیت پایانی، هم کارکرد ارجاعی و کنشی را بارز ساختهاند. در حدیقه 8 حکایت در این الگو قرار میگیرند که 14/7% از بخش روایی را تشکیل می دهد. حکایتهای دیگری در این الگو قرار میگیرند، عبارتند از: حکایت ابراهیم (ع) در آتشِ نمرود، ص 168؛ حکایت گفتگوی عیسی(ع) و ابلیس، ص393-392؛ حکایت کور در گرمابه، ص408-407؛ حکایت چشم لیلی، ص457 و حکایت همچون جرس، میان تهی، ص670-668.
تنها یک حکایت در این الگو قرار میگیرد که 9/0% بخش روایی را تشکیل می دهد. شادی پذیرش اسلام(ص461-460): روزی عمر با اصحاب صفّه نشسته بود. آنان از دوران جاهلیت و منتّی که اسلام در حق آنان داشت، یاد می کردند و افسوس میخوردند که روزگاری را در کفر و جهل سپری کردهاند. عبدالله عمر - که دوران جاهلیت را درک نکرده بود- نیز چیزی گفت. عمر به او گفت: تو در دورة اسلام زاده شدهای و تلخی کفر را نچشیدهای. بنابراین، لذّت ایمان و قدر آن را نمی دانی. تنها ما می توانیم شکر اسلام را به جای آوریم. قبل از حکایت این ابیات آمده که کارکرد کنشی آنها بارز است:
بعد از حکایت نیز این ابیات آمده که کارکرد عاطفی- کنشی دارند:
نتایج حاصل از بررسی حکایت های حدیقه در الگوی ارتباطی یاکوبسن را می توان در دو جدول زیر خلاصه کرد: جدول شمارة 1- کارکرد حکایت ها و درصد فراوانی آن ها
جدول شمارة 2- جمع بندی حکایتها و کارکرد آنها
6- نتیجهگیری با بررسی حکایتهای حدیقه به عنوان ابزاری در جهت بیان مقصود نویسنده و ابلاغ پیام، در الگوی ارتباطی یاکوبسن و با تأکید بر سه عنصر زمینه، مخاطب و گوینده، 9 الگوی ساختاری- ارتباطی، تعداد حکایتهایی که در این الگو جای میگیرند و درصد فراوانی آنها مشخص شد(جدول شماره 1). با جمع بندی این 9 الگو این نتایج به دست میآید (جدول شماره2): غالب حکایات حدیقه، در ایجاد ارتباط میان راوی و مخاطب و یا تحکیم و تشدید آن نقش دارند. 6/86 درصد حکایات در زمینة معنایی متن آمده و دارای کارکرد ارجاعیاند.21/48 درصدآن ها متوجه مخاطب و در جهت ترغیب او به انجام عمل یا پذیرش دیدگاه راوی و دارای کارکرد کنشیاند. در5/37 درصد حکایات راوی نگرش خود را دربارة موضوع یا شخصیتها و نحوة عمل آن ها بیان کرده است که این حکایات دارای کارکرد عاطفیاند. در تعدادی از حکایات آمیزهای از دو یا سه کارکرد دیده میشود. در حکایاتی که کارکرد ارجاعی دارند، سنایی عقل مخاطب را هدف قرار داده است. وی در این حکایت ها میخواهد، بیطرفانه به توضیح و تبیین مطالب بپردازد. در حکایت هایی که کارکرد عاطفی و کنشی نیز دارند، علاوه بر عقل و اندیشة گیرندة پیام، احساسات و عواطف او را نیز هدف قرار داده است، تا بر تأثیر کلام و در نتیجه نقش ارتباطی آن بیفزاید. تنها 39/13 درصد حکایات متناسب با زمینة معنایی بحث نیستند و یا با موضوع سخن ارتباط سست و ضعیفی دارند. علاوه بر این، نقل حکایت بر بیان نگرش نویسنده یا ترغیب مخاطب تأثیری نداشته است. بنابراین، مهم ترین و پر بسامدترین کارکرد در این منظومة تعلیمی، کارکرد ارجاعی است. حکایات با این هدف بیان شدهاند که به روشن شدن مباحث تعلیمی و عرفانی کمک کنند. کارکرد های کنشی و عاطفی بیانگر این موضوع اند که سنایی کوشیده است با ترغیب مخاطب و بیان نگرش خود، برتأثیر حکایت ها بیفزاید. در نتیجه، این دو کارکرد نیز کارکرد ارجاعی حکایات را تشدید و برجسته کردهاند.
پی نوشتها 1- باید توجه داشت که در مباحث ادبی یکی از ویژگیهای سخن فصیح و بلیغ مؤثّر بودن است. به عنوان نمونه«احمد الهاشمی» در کتاب«جواهر البلاغه» از قول بزرگان علم بیان می گوید که «ایجاد الاثرالمقصود فی نفس السامع» یکی از صفات کلام فصیح و بلیغ است. (الهاشمی،5:1376) 2- در واقع بیشتر پیام های کلامی و زبانی دربارة زمینه هستند؛ یعنی اطلاعاتی میدهند از موقعیتی که به زمینه مرتبط می شود. این که اطلاعات چگونه دریافت و تأویل شود نکتة دیگری است(احمدی،138:1371). 3- غتفره: نادان، غتفره به جوال کردن: فریب دادن 4- سنایی در سرودن این حکایت دچار اشتباه شده است. بنا بر آن چه معروف است و در کشف الاسرار نیز آمده پیشنهاد بیرون آوردن تیر در وقت نماز از امام علی(ع) نیست بلکه«بزرگان و فرزندان وی گفتند:صبر باید کرد تا در نماز شود که ما وی را اندر ورد نماز چنان مستغرق بینیم که گویی وی را از این جهان خبر نیست. صبر کردند تا از فرایض و سنن فارغ شد و به نوافل و فضایل نماز ابتدا کرد. مرد معالج آمد و گوشت برگرفت و استخوان وی بشکست و پیکان بیرون گرفت و علی اندر نماز بر حال خود بود. چون سلام نماز باز داد گفت: درد من آسان تر است.گفتند:چنین حالی بر تو رفت و تو را خبر نبود...» (کشف الاسرار،ج1،ص179،به نقل از تعلیقات حدیقة الحقیقه:223-222). علاوه بر این، غزوة احد بنا بر ضبط مورخین در روز هفتم شوال سال سوم هجری رخ داده است و تولد حضرت امام حسین (ع) در روز سوم شعبان سال چهارم هجری بوده است. 5- گربة روده: گربة بدون مو. گربه شانه کردن: فریفتن، کار بیهوده کردن. گربة روده شانه زدن: کنایه از شدت فریبکاری یا بیهودگی کار است. 6- آنت: مخفف آن تو را، زهی، خه خه، اینت: کلمة تحسین و تعجب است، زهی، به به. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- احمدی، بابک. (1370). ساختار و تأویل متن، تهران: مرکز. 2- -------- .(1371). از نشانه های تصویری تا متن؛ به سوی نشانه شناسی دیداری، تهران: مرکز. 3- -------- .(1374). حقیقت و زیبایی؛ درس های فلسفة هنر، تهران: مرکز 4- اخوت، احمد. (1371). دستور زبان داستان، اصفهان: فردا. 5- اسکولز، رابرت. (1379). درآمدی بر ساختار گرایی در ادبیات، ترجمة فرزان سجودی، تهران: آهنگ دیگر. 6- الهاشمی،احمد. (1376). جواهر البلاغه فی المعانی والبیان والبدیع، قم: مکتب الاعلام الاسلامی. 7- پور نامداریان، تقی. (1380). در سایة آفتاب؛ شعر فارسی و ساخت شکنی در شعر مولوی، تهران: سخن. 8- تولان، مایکل. (1386). روایت شناسی، درآمدی زبان شناختی- انتقادی، ترجمة سیده فاطمه علوی و فاطمه نعمتی، تهران: سمت. 9- زرّین کوب، عبدالحسین. (1353). ارزش میراث صوفیه، تهران: امیر کبیر. 10- -------- .(1367). جستجو در تصوف ایران، تهران: امیر کبیر. 11- -------- .(1370). با کاروان حلّه، تهران: علمی. 12- -------- .(1380). بحر در کوزه، تهران: علمی. 13- سنایی، مجدود بن آدم. (1377). حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه، تصحیح محمّد تقی مدرّس رضوی، تهران: امیرکبیر. 14- صفّاری، محمد شفیع. (1378). فرهنگ لغات و تعبیرات سنایی، قزوین: دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره). 15- صفوی، کوروش. (1383). از زبان شناسی به ادبیات، جلد اول: نظم، تهران: سوره مهر (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی). 16- طغیانی، اسحاق. (1382). شرح مشکلات حدیقة سنایی، اصفهان: دانشگاه اصفهان. 17- گیرو، پی یر. (1380). نشانهشناسی، ترجمة محمد نبوی، تهران: آگاه. 18- مارتین، والاس. (1382). نظریههای روایت، ترجمة محمّد شهبا، تهران: هرمس. 19- مدرّس رضوی، محمد تقی. (بیتا).تعلیقات حدیقة الحقیقه، تهران: علمی. 20- محسنیان راد، مهدی. (1368). ارتباط شناسی، تهران: سروش. 21- یاکوبسن، رومن و دیگران. (1369). زبان شناسی و نقد ادبی، ترجمة مریم خوزان و حسین پاینده، تهران: نی. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,417 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 657 |