تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,253,444 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,089,911 |
بررسی رابطه بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جامعه شناسی کاربردی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 26، شماره 1، اردیبهشت 1394، صفحه 97-118 اصل مقاله (416.39 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حلیمه عنایت1؛ بهزاد حکیمی نیا2؛ محمود یعقوبی دوست* 3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1بخش جامعهشناسی دانشگاه شیراز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه شیراز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3مربی گروه علوماجتماعی دانشگاه پیامنور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هدف از انجام این پژوهش، بررسی ارتباط بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان در شهر اهواز است . روش پژوهش، پیمایشی و جامعه آماری پژوهش حاضر، شامل کلیه دانشآموزان دختر و پسر مقطع دبیرستان و والدین آنها در شهر اهواز بوده که براساس فرمول کوکران و به شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای تعداد 384 نفر انتخاب شدهاند . برای سنجش از پرسشنامههای کودک آزاری و ضربه برنستاین (CTQ) ، پرسشنامه محقق ساخته تماشای فیلمهای تلویزیونی و مقیاس عزت نفس روزنبرگ (SES) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از شاخصهای آماری درصد، میانگین، انحراف استاندارد، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندمتغیره استفاده شد. یافتهها بیانگر آن است که بین تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک از سوی والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی مثبت معنیداری وجود دارد؛ اما بین تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک و همچنین، فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی از سوی والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی معناداری مشاهده نگردید . همچنین، طبق یافتههای این پژوهش بین متغیر عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه معناداری وجود دارد . نتایج تحلیل رگرسیونی چند متغیره گام به گام نشان میدهد که متغیر تماشای فیلمهای وحشتناک از سوی والدین ، بیشترین تأثیر را در تبیین خشونت خانگی نسبت به فرزندان داشته است. با توجه به یافتههای موجود، این مسأله نیازمند توجه هرچه بیشتر خانوادهها و مسؤولان برای برنامهریزی و آموزش در سطح خانواده و جامعه است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خشونتخانگی علیه کودکان؛ تماشای فیلمهای تلویزیونی؛ عزت نفس؛ والدین | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه و بیان مسأله خشونت خانگی[1] یک بلای جهانی است که پیکر خانواده و جامعه را تخریب و سلامتی افراد را تهدید میکند و شمار بسیاری را مجروح و دچار مشکلات جسمی[2]،جنسی[3]، و روانی[4] میگرداند (سجادیفر، 1381 :11). این خشونت در محیط خصوصی رخ میدهد و معمولاً زنان و کودکان قربانیان طراز اول آن به شمار میروند (اسفندآبادی و امامیپور، 1382 :59) و آثار آن در قلمروهای مختلف، مانند: کنشهای شناختی، اجتماعی، تحصیلی و روانشناختی کودک وجود دارد (الیس و گاربر[5]، 2000). خشونت خانوادگی چندین زیر گروه مجزا از قبیل کودک آزاری (جسمی[6] و جنسی،[7] عاطفی و غفلت[8]) همسر آزاری [9] و سالمند آزاری[10] دارد. خشونت علیه کودکان[11] شامل هرگونه آسیب جسمی، روانی، جنسی و رفتارهای اهمالگرانه (غفلت[12]) یا خشونت با فرد زیر 18 سال توسط فردی که مسؤولیت آسایش و رفاه او را بر عهده دارد، میباشد، به طوری که سلامت و آسایش کودک، آسیبدیده یا به خطر بیفتد (سازمان بهداشت جهانی[13]، 2006). اهمیت خشونت خانگی علیه کودکان[14] امروزه تا حدی است که سازمان ملل روز پیشگیری از کودک آزاری در 19 نوامبر 2000 را به ابتکار اجلاس جهانی زنان در حرکتی هماهنگ با بزرگداشت 20 نوامبر (روز تصویب پیمان نامه حقوق کودک توسط سازمان ملل در 1989) نامگذاری کرد که مطابق با 28 آبان است . طبق آمار سازمان بهداشت جهانی (WHO) در سال (2005) چهل میلیون کودک در سراسر جهان در معرض انواع کودک آزاری قرار گرفتهاند. یونیسف UNICEF)) نیز در همین سال طی گزارشی از کشته شدن 3500 کودک بر اثر خشونت فیزیکی و غفلت خبر داده است. در هرحال، کودک آزاری از هر نوعی که باشد، در هر جامعهای ناپسند است و در بسیاری از کشورها جرم تلقی میشود و عواقب قانونی در پی دارد (خوشابی، 131:1382). عوامل متعددی در بروز خشونت خانگی علیه کودکان نقش دارند. بخشی از این عوامل را فاکتورهای فردی و خانوادگی (وضعیت روانی و جسمی والدین، اعتیاد و طلاق و سابقه کودک آزاری در گذشته والدین، جمعیت خانوار، تعارضات زناشویی و...) و بخشی را نیز عوامل اجتماعی و فرهنگی (وضعیت اجتماعی – اقتصادی پایین، خشونت رسانهای، شیوههای فرزندپروری، انزوای اجتماعی و...) تشکیل میدهند که میتوانند در بروز خشونت خانگی علیه کودکان نقش بسزایی داشته باشند (استراس وگلس[15]،1990). از عوامل تأثیرگذار در بروز خشونت خانگی علیه کودکان، خشونت تلویزیونی است که به نظر میآید بر افزایش خشونت خانگی علیه کودکان در جامعه نقش مؤثری داشته باشد و از آثار و پیامدهای مشاهده و یادگیری صحنههای خشونتآمیز تلویزیونی، بروز رفتارهای پرخاشگری و خشونتآمیز والدین نسبت به فرزندان است. موضوع خشونت تلویزیونی [16]و تأثیر آن بر رفتار مخاطبان، یکی از بحث انگیزترین موضوعهای اجتماعی پس از اختراع این رسانه است؛ چه، از آن زمان تاکنون هزاران پژوهش درباره تأثیر و رابطه این رسانه بر مخاطبان انجام گرفته و نتایج گوناگونی از آنها به دست آمده است. در واقع، رسانهها میتوانند به صورتی پنهان قالبهای خاص فرهنگی را در ذهن فرد ایجاد کنند. این قالبها میتواند نوعی اقتدار در شکل مردسالاری یا تسلط مرد بر زن و همچنین، روابط ناسالم با فرزندان باشد. هنگامی که در یک مجموعه تلویزیونی مرد بودن عامل سلطه بر سایر اعضا معرفی میشود یا درخواستهای بجای فرزندان نادیده گرفته میشود و همزمان، پاسخ زن یا فرزندان در قالب پرخاشگری به نمایش درمیآید، خشونت خانوادگی ترویج شده است. پخش صحنههای خشن در فیلمهای سینمایی رفتار خشن را در افراد برمیانگیزد؛ چرا که خشونت، تمایل به خشونت را کاهش نمیدهد، بلکه خشونت موجد خشونت است و مشاهده خشونت در تلویزیون موجب افزایش پرخاشگری در میان تماشاگران میگردد (ارونسون[17]، ۱۳۶۹ :186). استفاده از خشونت و اعمال خشونتآمیز در برنامههای تلویزیونی به سرعت در حال گسترش است؛ چرا که خشونت در برنامهها به تجارتی پر سود برای تولیدکنندگان فیلمها در آمده است. نمایش بیحدّ و حصر خشونت در وسایل ارتباط جمعی، بهویژه تلویزیون باعث شده است که خشونت از سطح بزرگسالی به دوره نوجوانی انتقال یابد و نوجوانان بدون داشتن مهارتهای لازم شناختی، ذهنی و اجتماعی نتوانند تفاوتی را بین واقعیت و خیال قائل شوند و مورد تهاجم انواع و اقسام رفتارهای خشونتآمیز قرار گیرند (نیومن[18] ،1977: 157). برخی از پژوهشگران براین باوررند که یکی از عوامل اصلی افزایش بروز خشونت ناشی از گسترش نمایش خشونت درتلویزیون و فراوانی فیلمها، ویدئوها و مجموعههای حاوی صحنههای کشتار، زد و خوردها و ماجراهای خونین و مرگبار است که میتواند به منزله الگویی برای بینندگان باشد. از میان رسانههای گروهی، اغلب مطالعات و پژوهشها بر روی نقش برنامههای تلویزیون همراه با خشونت در یادگیری رفتارهای پرخاشگرانه متمرکز شده است. این عقیده وجود دارد که بسیاری از افراد تصاویر تلویزیون را حقیقی قلمداد میکنند. با توجه به این واقعیت، بعضی از افراد؛ بهویژه آنهایی که دارای آشفتگیهای هیجانی هستند، ممکن است قادر به تمایز بین واقعیتها و خیال پردازیهایی که در تلویزیون نمایش داده میشود، نباشند) اسپرافکین و داسولت، [19] 1986 :21). با توجه به جذبشدن والدین به فیلمهای تلویزویونی خشن و اثرهای روانی، جسمانی و اجتماعی آن؛ از جمله بروز حالات خشم[20] و پرخاشگری[21]، خشونتخانگی، انزوای اجتماعی[22] و... ، آثار و پیامدهای تماشای خشونت در برنامههای تلویزیونی، نقطة عطف توجهات بسیاری از پژوهشگران امور رسانه، کارشناسان و متخصصان علوم انسانی؛ ازجمله علوم ارتباطات، جامعهشناسی و روانشناسی قرار گرفت و سالهاست که تجربههای آزمایشگاهی، پژوهشهای میدانی و تحلیل رفتارهایی که درزندگی واقعی رخ میدهند، پژوهشگران را به این نتیجه رسانده است که خشونت مشاهده شده از طریق تلویزیون، پیامدهای زیانباری را متوجه زندگی کودکان و نوجوانان میسازد. لذا بررسیهای علمی جهت شناخت دقیق ریشههای این مشکل در جامعه ضرورتی اجتناب ناپذیر است. در این پژوهش، هدف اصلی بررسی ارتباط بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی (خشن و وحشتناک، خانوادگی، رمانتیک، سیاسی، تاریخی و مذهبی) توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان است .
پیشینه پژوهش دوران (1380) در پژوهشی با عنوان «بررسی ارتباط بین پرداختن به فیلمهای ویدیوئی خشن و بروزخصومت» در 307 دانشآموز 18-14ساله دریافت فیلمهای ویدیوئی خشن که دارای اهداف انسانی بودند، با بروز حالات خصومت در دانشآموزان ارتباط معنیداری داشت، ولی در رابطه با دیگر حالات پرخاشگری؛ از جمله پرخاشگری فیزیکی، کلامی و خشم این ارتباط معنیدار نبود. همچنین، یافتهها بیانگر معنیدار بودن سطح اقتصادی خانوادهها با پرداختن به این فیلمها در نوجوانان بود. بیابانگرد و صالحی (1384) در پژوهشی با عنوان «تحلیل محتوای خشونت در فیلمها و مجموعههای تلویزیونی » نشان دادند که 5/8 درصد از صحنههای فیلمها و مجموعههای تلویزیونی به نمایش درآمده در تلویزیون ایران محتوای خشونتآمیز داشتهاند. همچنین، کودکان بیش از 4ساعت در روز از برنامههای تلویزیون استفاده میکنند،60 درصد آنان در ساعت 9 الی 10 شب که اغلب زمان پخش فیلمها و مجموعههاست، به تماشای تلویزیون میپردازند و21 درصد به موضوعهای مهیج و ترسناک و20 درصد به گونههای پلیسی و جنایی علاقه دارند. فاضل (1386) پژوهشی با عنوان «تأثیر پایگاه اجتماعی- اقتصادی و رفتار والدین بر اثربخشی خشونت تلویزیونی بر رفتار کودکان» انجام داده است. نتایج پژوهش نشان دادهاست پسران به مراتب، بیشتر از دختران به تماشای فیلمهای خشونتآمیز علاقهمند هستند. پیشبینی دیگر این پژوهش بر این مبنا بود که کودکانی که بیشتر مورد خشونت والدین قرار میگیرند، با تماشای خشونت تلویزیونی، خشونت را بیشتر تأیید میکنند و بیشتر به رفتار خشونتآمیز متوسل میشوند. در واقع، به نظر میرسد که این تأثیر رفتار خشونتآمیز والدین است که باعث تأیید و توسل به خشونت توسط کودکان میشود و نه تماشای خشونت تلویزویونی توسط این کودکان و بین تماشای خشونت تلوزیونی و رفتار انحرافی با پایگاه اجتماعی – اقتصادی ارتباط وجود ندارد. در این پژوهش، با تاکید بر نظریه کارکردگرایی ساختی، متغیرهای دیگری از جمله پایگاه اجتماعی- اقتصادی و نحوه رفتار والدین با کودکان به منزله فرآیندهای واسط میان تماشای خشونت تلویزیونی و رفتار کودکان در ایران مورد آزمون قرار گرفته و نقش آن ها در میزان اثربخشی خشونت تلویزیونی بر کودکان متعلق به پایگاه های اجتماعی- اقتصادی و سبکهای والدینی بررسی شده است، که بین میزان تماشای خشونت تلوزیونی و پایگاه اجتماعی – اقتصادی دانشآموزان رابطه مثبت معناداری وجود دارد.حسینی انجدانی (1387) در پژوهشی با عنوان «بررسی تأثیر تماشای انیمیشنهای خشونتآمیز بر میزان پرخاشگری نوجوانان» بر روی 52 نفر از نوجوانان پسر کلاس دوم راهنمایی، نشان داده است که تماشای انیمیشنهای خشونتآمیز «نجات کودکان» بر پرخاشگری فیزیکی آزمودنیها پس از تماشا مؤثر واقع شده است؛ به این ترتیب که پرخاشگری فیزیکی آزمودنیها پس از تماشای کارتون افزایش یافتهاست. کلاین وهمکارانش[23] (1970) در پژوهش خود نشان میدهند افرادی که همواره در معرض خشونت رسانهای بودهاند، هنگام مشاهده خشونتهای دنیای واقعی کمتر آزرده میشوند و احساس ترحم کمتری نسبت به قربانی دارند. آنها پسران جوانی را طی یک دوره دو ساله تحت نظر قرار دادند و در سال 1973، گزارش کردند آن دسته از پسرانی که بیش از 25 ساعت در هفته تلویزیون تماشا میکردهاند، نسبت به پسرانی که 4 ساعت در هفته یا کمتر به تماشای تلویزیون میپرداختهاند، در مقابل خشونت دنیای واقعی کمتر تهییج شدهاند. اندرسون[24] (2008) نیز پژوهشی با عنوان «ارتباط بین تماشای خشونت تلویزیونی و رفتار پرخاشگرانه» انجام داد. نتایج به دست آمده از 76 درصد این پژوهشها بیانگر آن بود که بین تماشای خشونت تلویزیونی و رفتار پرخاشگرانه ارتباط وجود دارد و 19 درصد آنها هیچ ارتباطی بین تماشای این نوع برنامهها و تأثیر آن بر تماشاگران نشان نمیدهد و 5 درصد این پژوهشها نشان میدهد که تماشای برنامههای خشونتآمیز تلویزیون، پرخاشگری نوجوانان را کاهش میدهد. برکوویتز و همکاران[25] (1984) در پژوهش خود با عنوان «برنامههای طنز پرخاشگری تلویزیونی به عنوان یک محرک پاسخهای خشونتآمیز» اذعان دارند بسیاری از تأثیرات رسانهای، بیدرنگ، موقت و کوتاه هستند. بر این اساس، وقتی فرد در معرض خشونت تلویزیونی قرار میگیرد، اندیشههایی که از لحاظ معنایی با خشونت وابستهاند، در او فعال یا تحریک میشوند و به این طریق، نحوه واکنش فرد به خشونت تلوزیونی شکل پیدا میکند. تماشاگرانی که با شخصیتهای تلویزیونی احساس نزدیکی میکنند، در فیلمهای خشن (به طور خودآگاه) خود را در موقعیت شخصیتی که اعمال خشونتآمیز بروز میدهد، تصور میکنند. شواهد پژوهشی نشان دادهاند تماشای خشونت رسانهای، سایر اندیشهها، ارزیابیها و حتی رفتارهای خشونتآمیز را در فرد تحریک میکند (به نقل از کارلسون و فایلیتزن[26]، ترجمه شفقتی، 1380)؛ چنان که در تماشاگران برنامههای خشن، تمایل بیشتری به توسل به خشونت در روابط بین فردی مشاهده شده است. گرنبر و گراس[27] (1986) در پژوهشی با عنوان «خشونت در بازیهای رایانهای نوجوانان» دریافتند که نمایش خشونت در ساعات پربیننده تلویزیون، در ایجاد ترس تماشاگران افراطی نسبت به خطرهای دنیای واقعی نقش مهمی ایفا میکند؛ برای مثال، تماشاگران افراطی، در مقایسه با تماشاگران معمولی تمایل کمتری به اعتماد نسبت به دیگران دارند. همچنین، تماشاگران افراطی تلویزیون، در محتمل شمردن اینکه قربانی یک جنایت خشونتآمیز شوند، افراط میورزند. فریدمن[28] (1986) در پژوهشی با عنوان «بررسی خشونت رسانهای بر پرخاشگری روانی» نشان داده است که تماشای فیلمهای تلویزیونی و مدلهای به تصویر درآمده، پرخاشگری نوجوانان را افزایش میدهد؛ بهویژه زمانی که آن مدل رفتار پرخاشگرانه از خود بروز دهد یا از مجازات بگریزد. با این حال ، باید در نتیجهگیری قاطع از ارتباط بین تماشای خشونت تلویزیونی و رفتار خشونتآمیز محتاط بود. شاید نوجوانانی که زیاد تلویزیون و در نتیجه خشونت تلویزیونی تماشا میکنند، از سوی والدین خود مورد بیمهری قرار گرفته یا طرد شدهاند و از این رو، بر اثر تماشای خشونت تلویزیونی، رفتار خشونتآمیز در آنها پرورش مییابد. بنابراین، تماشای خشونت تلویزیونی یکی از چند متغیری است که به رفتار پرخاشگرانه کمک میکند. لایبرت[29] (1991) اثر تماشای فیلم تلویزیونی خشونتآمیز را در افزایش تمایل به رفتار خشونتآمیز مطالعه کردهاست. نتایج این مطالعه نشان دادهاست بین میزانی که فرد در معرض محتوای خشونتآمیز قرار میگیرد و میزان تمایل به رفتار خشونتآمیز رابطه مثبتی وجود دارد و افرادی که بیشتر برنامههای خشونتآمیز را تماشا میکنند، بیشتر رفتارهای خشونتآمیز و بهویژه خشونت بدنی از خود نشان میدهند.
شورت[30](1996) در پژوهش خود نشان داد که برنامههای تلویزیون امریکا، همواره آکنده از خشونت بوده است. عموم مردم امریکا طی سالهای 95 و 1996، در هر ساعت شاهد 27 صحنه خشونتآمیز بودهاند (رتبه سوم از لحاظ میزان خشونت از زمان اختراع تلویزیون). در قبال هر 10 شخصیت بازیگر مرد که در برنامههای پخش شده از شبکههای تلوزیونی در ساعات پربیننده دست به اعمال خشونتآمیز زدهاند، 11 مرد در جامعه قربانی خشونت شدهاند؛ اما در قبال هر 10 هنرپیشه زن که به اقدامات خشونتآمیز دست زدهاند، 16 زن در جامعه قربانی خشونت شدهاند. از آنجا که فیلمهای هیجانانگیز تلویزیونی بر اقشار فرودست جامعه تأثیر بیشتری دارد، این اقشار بهای سنگینتری بابت اقدامات خشونتآمیز میپردازند. کالول [31]و همکاران (2000) در پژوهشی با عنوان «ارتباط منفی فیلمها و بازیهای رایانهای در نوجوانان» به بررسی ارتباط فیلمهای رایانهای با انزاوی اجتماعی، کاهش اعتماد به نفس، خشونت و پرخاشگری در بین 204 دانشآموز 14 -10سالة لندنی پرداختند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد اگرچه بین انزوای اجتماعی با این فیلمها ارتباط مستقیم وجود نداشت؛ ولی بین پرخاشگری و پرداختن به فیلمهای رایانهای ارتباط مستمری برقرار بود. حاجی یحیی و بیروالد[32] (2001) در پژوهشی با عنوان «بررسی خشونت بینوالدینی و برخی پیامدهای آن» روی 1640 نوجوان عرب نشان داد که ناامیدی، مشکلات تطبیق روانی، عزت نفس پایین با مشاهده الگوهای مختلف پرخاشگری و خشونت جسمی تبیین میشوند؛ به طوری که 29 درصد از تغییرات عزت نفس نوجوانان را به مشاهده الگوهای مختلف خشونت بین والدین نسبت دادند. آبانتو[33] (2003) در پژوهشی با عنوان «نقش خشونت برنامههای تلویزیون بر نوجوانان و شیوههای واسطه پدر مادر» نشان میدهد که تماشای خشونت در تولیدات رسانهای تنها عامل بروز خشونتآمیز محسوب نمیشود؛ اما به هر حال، یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در بروز رفتارهای پرخاشگرانه است. به همین دلیل، افزایش فزاینده خشونت در بین نوجوانان و جوانان (بازداشت 125هزارجوان 18ساله در سال 1994و 805 هزار جوان در سال 1996) در امریکا همراه با ارتکاب جرایم خشونتآمیز مشابه با صحنههای به نمایش درآمده در تلویزیون از یک سو و شرایط حاکم بر بازارهای جهانی، رقابت شدید در عرصه تولیدات رسانهای و حضور خشونت در برنامههای خاص کودکان و بازیهای رایانهای از سوی دیگر، نگرانی روز افزون محققان را موجب شده است. گیون[34] (2005) درپژوهش با عنوان «تأثیر تماشای تلویزیون بر رفتار پرخاشگرانه » به این نتیجه دست یافت که کودکان امریکایی تا18 سالگی، شاهد200هزار صحنه خشونتآمیز در تلویزیون هستند و خشونتهای تلویزیونی به دلیل اینکه اغلب وسیلهای مؤثر برای رسیدن به خواستههای کودکان معرفی میشوند، در اکثر مواقع مورد تقلید کودکان قرار میگیرند. همچنین، نتایج بیش از20 سال تحقیقات آزمایشگاهی، میدانی و تجزیه و تحلیل رفتارهایی که به صورت طبیعی بروز میکنند، نشان میدهد که صحنههای خشونتآمیز تلویزیون، بر رفتارها و باورهای کودکان تأثیرات منفی قطعی دارد.
چارچوبنظری پژوهش چارچوب نظری این پژوهش بر پایه نظریه یادگیری اجتماعی بندورا[35] (1960) قرار گرفته است. البته، تلفیقی از تئوریهای زیر نیز به عنوان مبانی نظری در این پژوهش استفاده شده است.
نظریه یادگیری اجتماعی این نظریه را که اولین بار از سوی بندورا[36]، در سال 1960 مطرح شد، شاید بتوان معروفترین شرح نظری آثار خشونت دانست. مهمترین نظریهای که به نحوی گسترده به بررسی این موضوع پرداخته، رویکرد یادگیری اجتماعی بندوراست. بندورا و همکارانش معتقدند، تماشای خشونت در یادگیری رفتار خشونتآمیز دخالت دارد و از آنجا که بخش اعظم یادگیری مردم، از طریق مشاهده محیط پیرامونشان صورت میگیرد، میتوان نتیجه گرفت که فرایندهای مشابهی مانند رسانههای گروهی نیز همین تأثیر را بر مخاطبان دارند. مطالعات بسیاری (برای مثال بندورا، 1987 و برکوویتز[37]، 1973) نشان داده است که افراد یا به طور مستقیم آنچه را بر صفحه تلویزیون میبینند، تقلید میکنند؛ یا آن را به ذخیره الگوهای رفتاری خویش میافزایند (به نقل از کارلسون[38] و همکاران، ترجمه شفقتی،1380: 274). بندورا معتقد است که فرد از طریق مشاهده نمونههای تلویزیونی، رفتار مناسب را فرامیگیرد؛ یعنی در حقیقت تشخیص میدهد کدام دسته از رفتارها، پاداش میگیرند و کدام دسته کیفر میبینند. از این طریق، تماشاگران میکوشند (در زندگی واقعی) پاداش بگیرند و بنابراین، به تقلید از نمونههای رسانهای دست میزنند. پژوهشهای میدانی اثبات کرده است خشونت در سنین پایین فراگرفته میشود و هر چه کودک بیشتر رشد میکند، تغییر الگوی رفتاری او دشوارتر میشود (شولتز[39] و شولتز، ترجمه سید محمدی، 1375). افرادی که مدافع نظریه یادگیری هستند، نگرانند که برنامههای تفریحی خشونتآمیز الگوهای کنشی را در اختیار بینندگان؛ بخصوص کودکان و نوجوانان قراد دهند. این الگوها در بیشتر موارد نهفته میمانند، اما ممکن است در شرایط مناسب به رفتار خشن بارزی منجر شوند.از آنجا که رفتار پرخاشگرانه نیز در بیشتر موارد، اکتسابی است، این پرسش مطرح میشود که مواجهه افراد با الگوهای خشونتآمیز تا چه اندازه بر پرورش شخصیت آنها مؤثر است. یادگیری بدون الگو یا مشاهدهگری که تقویت را تجربه میکند، از سوی آلبرت بندورا (1962-1969) و به مدد نظریه یادگیری مبتنی بر مشاهده تبیین شد. در این نظریه، یادگیری یک فرایند تدریجی تلقی نمیشود، بلکه با کمک بصیرت نسبت به زمینههایی رخ میدهد. در اینجا میان فراگیری و عمل نوعی تمایز در نظر گرفته میشود: عمل کنشی است که بهویژه به پیامدهای رفتار یا الگو (پاداش یا تنبیه) بستگی دارد. اگر برای رفتاری آموخته شده؛ اما نهفته، دریافت پاداش نهفته مورد انتظار باشد، آن رفتار به عرصه عمل در میآورد. اثبات شده است که از الگوی تهاجمی موفق، سریعتر از یک الگوی تهاجمی ناموفق تقلید میشود. یادگیری مبتنی بر مشاهده میتواند بدون آنکه مشاهدهگر لزوماً فرصت تقلید از رفتار الگو را داشته باشد، روی دهد (فراگیری در مقابل عمل). تجربه الگوپذیری میتواند به صورتی پایدار از طریق نمادها در حافظه بماند و هنگامی که خود الگوها دیگر حضور ندارند، استفاده شود. در یادگیری مبتنی بر مشاهده، قواعد رفتار از مشاهده الگوهای گوناگون اخذ میشوند و هرچند آن دسته از عوامل که در نهایت یادگیری اجتماعی را تعیین میکنند، هنوز به طورکامل شناخته نشدهاند. آزمایشهای انجامشده در چارچوب نظریه یادگیری به این یافته رسیدهاند که هرچه الگوها به واقعیت نزدیکتر باشند، بیشتر از آنها تقلید میشود. نظریه یادگیری میتواند چارچوب مرجعی برای نظم بخشیدن به بسیاری از یافتههای پژوهشی باشد. در قلمرو نظریه یادگیری، باور این است که: اولاً اقدام تحت تسلط اندیشه صورت میگیرد و ثانیاً بینندگان مختلف ترکیبهای متفاوتی از خصوصیاتهای الگوهای مشابه را اخذ میکنند و هر یک میتوانند این خصوصیات را به نحو متفاوتی با یکدیگر ترکیب و رفتاری جدیدی را خلق کنند. با این نگاه، تعارضی میان نظریه یادگیری و این یافته پژوهشی وجود ندارد که کودکانی که به مضامین رسانهای خشن علاقهمند نیستند؛ حتی پس از تماس طولانی مدت با این گونه مضامین،گرایشی نسبت به تقلید از خشونت به نمایش درآمده در رسانه پیدا نمیکنند. نظریه یادگیری مرتکب خطای ((دریافت مستقیم تأثیر از محتوای رسانهای)) نمیشود و با در نظر گرفتن ملاحظات یادشده و این واقعیت که تلویزیون، تنها یک عامل در میان عوامل متعددی است که در بالندگی شخصیت واجد اثرند، انتظار میرود میان مصرف خشونت تلویزیونی و پرخاشگری، ضریب همبستگی مثبت به نسبت ضعیفی وجود داشته باشد. نگاهی به پژوهشهای انجام شده درکشورهای گوناگون، به استثنای برخی موارد معدود، وجود این ضرایب همبستگی ضعیف را نشان میدهد. با اینکه مطالعات انجام شده، هم از نظر کیفیت و هم از نظر محیط انجام مطالعه بسیار متفاوتند؛ شاخه دیگری از این نظریه، به نقش فرایندهای شناختی توجه میکند. اگر رفتارهای خشونتآمیز نمایش داده شده در تلویزیون، موفقیت به دنبال داشته باشد، بهکارگیری آن در زندگی واقعی نیز میتواند به موفقیت بینجامد (سینگر[40]، 2003).
نظریه فراگیری اجتماعی – رشدی بر اساس این نظریه، تماشای خشونت ممکن است باعث بروز رفتار پرخاشجویانه در فرد نشود، اما به طور مسلم در شکلگیری یک دسته لوح ذهنی در تماشاگر مؤثر است که واکنش او را در برابر خشونت و پیشبینی عواقب آن تنظیم میکند. این برنامهها و لوحها در حافظه ذخیره میشوند و در مواقع ابراز رفتار اجتماعی یا حل مشکل به کمک فرا خوانده میشوند (کارلسون و فایلیتزن، 1380: 274). نظریه اثر محرک: برکوویتز[41] و همکاران (1984) معتقدند بسیاری از تأثیرات رسانهای، بیدرنگ، موقت و کوتاه هستند. بر این اساس، وقتی فرد در معرض خشونت تلویزیونی قرار میگیرد، اندیشههایی که از لحاظ معنایی با خشونت وابستهاند، در او فعال یا تحریک میشوند و به این طریق، نحوه واکنش فرد به خشونت تلویزیونی شکل پیدا میکند. تماشاگرانی که با شخصیتهای تلویزیونی احساس نزدیکی میکنند، در فیلمهای خشن (به طور خودآگاه) خود را در موقعیت شخصیتی که اعمال خشونتآمیز بروز میدهد، تصور میکنند. شواهد پژوهشی نشان دادهاند تماشای خشونت رسانهای، سایر اندیشهها، ارزیابیها و حتی رفتارهای خشونتآمیز را در فرد تحریک میکند، چنان که در تماشاگران برنامههای خشن، تمایل بیشتری به توسل به خشونت در روابط بین فردی مشاهده شده است (به نقل از: کارلسون[42] و فایلیتزن[43]، ترجمه شفقتی، 330:1380).
نظریه کاشت جرج گربنر[44] و همکارانش با طرح نظریه کاشت (1980)[45]، این فکر نه چندان تازه را ارایه میدهند که واقعیت مشاهده شده از طریق تلویزیون بر این باورها و در نتیجه بر رفتار بینندگان تأثیر میگذارد. به این ترتیب، نمایش خشونت در برنامههای تلویزیون با ایجاد باورهای تازهای درافراد، رفتار آنان را متأثر میسازد. در این نظریه، اهمیت تلویزیون در برنامههای زنده مخاطبان تا جایی است که بر ((محیط نمادی[46]))آنان تسلط مییابد؛ به این معنی که برخی از مخاطبان آنچه را در صحنههای تلویزیونی تماشا میکنند، واقعیتر از تجربههای خود از واقعیت زنده به شمار میآورند. بنابر نظرگربنر، تأثیر برنامههای خشونتآمیز تلویزیونی بر افرادی که ساعتهای زیادی را صرف تماشای آن میکنند، در مقایسه با افرادی که کمتر تلویزیون تماشا میکنند، یکسان نیست. گروه نخست بیشتر از گروه دوم دنیای تلویزیونی را واقعی به شمار میآورند و دنیای پیرامون خویش را آکنده از خشونت، بدزبانی و ترس میدانند؛ به عبارت دیگر، گربنر و همکارانش معتقدند مخاطبانی که حجم زیادی از برنامههای خشونتآمیز تلویزیونی را تماشا میکنند، نسبت به جهان نگاه وارونهای دارند؛ یعنی این باور در آنان تقویت میشود که جهان خشونت است و باید ازآن ترسید (فاضل، 1385). نظریه برانگیختگی[47]: فرضیه برانگیختگی یکی از نظریههای خشونت رسانهای است که توسط تاننبوم [48](1975) مطرح شده است. وی بر این اعتقاد است که مواجهه با خشونت رسانه پرخاشگری را افزایش میدهد؛ زیرا تحریک یا برانگیختگی مشاهدهکنندگان را فزونی میبخشد (تاننبوم و زیل من[49]، 1975). تصور میشود که خود برانگیختگی احساسی، پاسخ فیزیولوژیک نامشخصی باشد و افراد برحسب نوع موضوع مورد مشاهده آن را تعریف میکنند. بنابراین، چنانچه بینندگان در حال تماشای برنامه کمدی سرگرم کننده باشند، این احتمال وجود دارد که برانگیختگی درونی خود را سرگرمی و چنانچه در حال تماشای برنامهای خشن باشند، آن را خشم تعبیر کنند (گانتر و مک آلیر[50]،1997). نظریه حساسیتزدایی[51] : براساس این نظریه، تماشای مداوم خشونت از تلویزیون، به کمشدن پاسخ عاطفی به خشونت موجود در صفحه تلویزیون و پذیرش سطوح بالاتر خشونت در زندگی واقعی منجر میشود. بنابراین چنانچه بینندگان کودک و نوجوان برنامههای حاوی صحنههای خشونتآمیز را به میزان زیاد تماشا کنند، به وجود خشونت در برنامهها عادت میکند. نتیجه پژوهشی که روی نمونهای از پسران صورت گرفت، نشان داد افرادی که به صورت منظم شاهد برنامههای خشونتآمیز بودند، در مقابل برنامههای خشونتآمیز جدید، برانگیختگی کمتری نشان دادند (پیرل[52]، 1978).
فرضیات پژوهش فرضیههای اصلی 1 - بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی اکشن و وحشتناک توسط والدین، با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2 - بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی خانوادگی و رمانتیک توسط والدین، با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 3 - بین میزان تماشای فیلمهای تلویزیونی سیاسی، تاریخی و مذهبی توسط والدین، با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد.
فرضیه فرعی 1. بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین، با ابعاد خشونت خانگی (جسمی، عاطفی و غفلت) نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2. بین عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد.
روش پژوهش این مطالعه از نوع پیمایشی[53] است و جامعه آماری آن شامل کلیه دانشآموزان دختر و پسر مقطع دبیرستان و والدین آنها در شهر اهواز در سال تحصیلی 93-92 بود. حجم نمونه 384 نفر بودند که با استفاده از فرمول کوکران محاسبه شد. لذا حجم نمونه آماری مورد مطالعه در جامعه، طبق فرمول مذکور برابر خواهد شد با:
N= =384
در این پژوهش از شیوه نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای[54] استفاده شده است. ابزار جمعآوری اطلاعات در این تحقیق، پرسشنامه است. برای انتخاب آزمودنیها نخست از نواحی چهارگانه آموزش و پرورش شهر اهواز، به روش نمونهگیری خوشهای، دو ناحیه انتخاب شدند. سپس از هر ناحیه دو دبیرستان دولتی پسرانه و دو دبیرستان دولتی دخترانه و از هر مدرسه 6 کلاس و در هر پایه، 2 کلاس به صورت تصادفی انتخاب شد و پرسشنامه کودک آزاری و ضربه بین آنها توزیع و جمعآوری گردید. همچنین، براساس شمارهگذاری، به هر یک از دانشآموزان پرسشنامه ویژه والدین آنها داده و تأکید میشود که توسط والدین آنها تکمیل و دو روز بعد تحویل پرسشگر گردد. به افراد شرکتکننده اطمینان داده شد که اطلاعات مربوط به آنها کاملاً محرمانه باقی خواهد ماند و فرم رضایتنامه والدین داده میشود. پس از تکمیل پرسشنامه توسط پاسخگویان، دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS در دو سطح آمار توصیفی و آمار استنباطی پردازش شد. برای تجزیه و تحلیل دادهها از شاخصهای آماری میانگین، انحراف استاندارد، همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون استفاده شد. برای تعیین اعتبار ابزار اندازهگیری، پرسشنامة تحقیق پس از طرح سؤالها، در اختیار تعدادی از استادان، صاحبنظران و دانشجویان کارشناسی ارشد گروه علوم اجتماعی قرار گرفت و دیدگاههای اصلاحی آنان دریافت و بدین شکل اعتبار صوری و محتوایی گویههای پرسشنامه مشخص گردید. همچنین، برای اطمینان بیشتر از روایی و پایایی گویههای سنجش از دو روش استفاده شد. روش اول محاسبه ضریب آلفای کرونباخ برای گویههای تشکیل دهنده متغیرها بود. نتایج این محاسبه نشان داد که ضریب آلفای شدت و محتوای آن در کل بالا بوده که بیانگر پایایی ابزار سنجش است. روش دوم برای پی بردن به روایی و اعتبار گویهها، محاسبه ضریب همبستگی گویههای تشکیلدهنده شدت و محتوای تماشای فیلمهای تلویزیونی با این متغیرها بود. نتایج بررسیها نشان داد که بین هر کدام از گویهها با شدت و محتوای متغیرها همبستگی خیلی زیاد در سطح معناداری بالای 95%وجود دارد. به منظور اندازهگیری روایی سؤالهای پرسشنامه، ابتدا تعداد 40 پرسشنامه توسط نمونه مورد نظر تکمیل و از طریق آلفای کرونباخ، ضریب روایی سؤالها محاسبه شد تا قابلیت همخوانی گویهها مشخص شود.
جدول1- ضریب پایایی آلفای کرونباخ برای متغیرهای پژوهش و ابعاد آن
ابزار سنجش پژوهش 1. در پژوهش حاضر برای سنجش کودکآزاری از پرسشنامه ضربه کودکی (CTQ)[55] (برنستاین[56]، 1995 (استفاده شده است. CTQ یک ابزار خود گزارشی است و برای سنجش آزاردیدگی دوران کودکی بهکار برده میشود. CTQ آزاردیدگی را در پنج خرده مقیاس اندازهگیری میکند و یک نمره کلی نیز به دست میدهد که بیانگر بدرفتاری کلی[57] است. پنج خرده مقیاس CTQ شامل: خرده مقیاس آزار عاطفی (EA)،[58] خرده مقیاس آزار جسمی (PA)،[59] خرده مقیاس آزار جنسی (SA)،[60] خرده مقیاس غفلت عاطفی (EN)[61] و خرده مقیاس غفلت (PN)[62] است. در این پژوهش پرسشنامه کودکآزاری با اقتباس از پرسشنامه پژوهش شهنی ییلاق و میکاییلی (1386) انجام شده است. پایایی در پژوهش حاضر از طریق دو روش تنصیف و آلفای کرونباخ بین 65/0 تا 94/0 به دست آمده است. شایان ذکر است که در این پژوهش خرده مقیاس آزار جنسی حذف شده؛ چنانچه در پژوهش شهنی ییلاق و میکاییلی (1386) نیز به دلیل مسائل فرهنگی و قومی، مادههای متعلق به خرده مقیاس خشونت جنسی از پرسشنامه حذف شدند و در مجموع 40 گویه برای سنجش میزان خشونت والدین بر فرزندان بهکار برده شده است. 2. در پژوهش حاضر از پرسشنامه محقق ساخته برای سنجش میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با موضوعهای: اکشن و وحشتناک، خانوادگی و رمانتیک و فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی با استفاده از طیف لیکرت اندازهگیری میشود و در مجموع 18گویه برای سنجش انواع فیلمهای تلویزیونی بهکار برده شده و چنین فرض شده است که هرچه میزان تماشای فیلمهای خشونتآمیز توسط والدین بیشتر باشد، میزان یادگیری و بروز اعمال رفتارهای خشونتآمیز آنها نسبت به فرزندان افزایش خواهد یافت. 3. در پژوهش حاضر برای سنجش عزت نفس از مقیاس عزت نفس روزنبرگ[63] (1965) استفاده شد . این مقیاس شامل 10 عبارت کلی است که میزان رضایت از زندگی و داشتن احساس خوب در مورد خود را میسنجد (سل سالی[64] و سیلورستون، 2003). این مقیاس توسط روزنبرگ در سال 1965 به منظور ارزیابی عزت نفس طراحی شد که دارای 10گزاره با مقیاس لیکرتی 4درجه از «کاملاً موافقم» تا «کاملاً مخالفم» است. همچنین، در پژوهشهای متعدد داخلی، روایی و پایایی این مقیاس نشان داده شده است (رجبی و بهلول، 1386؛ علیزاده، فراهانی، شهرآرای و علیزادگان، 1384( که با روش ثبات درونی بررسی شد و آلفای کرونباخ 85% به دست آمد.
یافتههای پژوهش الف) یافتههای توصیفی یافتههای توصیفی این پژوهش نشان میدهد که میانگین و انحراف استاندارد سن دانشآموزان به ترتیب 01/16 و 98/0، سن پدر به ترتیب 63/46 و 44/7، سن مادر به ترتیب 21/40 و 98/ 5 است و پایه تحصیلی به ترتیب 7/35 درصد از دانشآموزان پایه اول، 2/37 درصد از دانشآموزان پایه دوم و 1/27 درصد از دانشآموزان پایه سوم هستند. براساس یافتهها از مجموع 384نفر پاسخگو، 5/38 درصد والدین مرد و 5/61 درصد زن میباشند. در نمونه دانشآموزان 1/34 درصد از پاسخگویان پسر و 9/65 درصد دختر میباشند. به لحاظ میزان تحصیلات والدین به ترتیب 3/8درصد بیسواد، 4/22درصد ابتدایی، 24 درصدراهنمایی و 5/31 درصد دیپلم، 9/4 فوقدیپلم و9/8 درصد لیسانس و بالاتر بودهاند. همچنین، جمعیت خانوار بهترتیب 4 درصد از پاسخگویان 3نفر، 2/23 درصد 4نفر، 5/27 درصد 5 نفر، 6/23 درصد 6 نفر و 10 درصد 7 نفر، 8 درصد از پاسخگویان 8 نفر و 4درصد از پاسخگویان 9 نفر و بیشتر هستند. توصیف متغیر خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان و ابعاد آن
جدول 2- میانگین، انحراف استاندارد، کمترین و بیشترین نمره آزمودنیها در متغیرهای خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان و ابعاد مختلف آن
همانطور که در جدول بالا مشاهده میشود، میانگین و انحراف استاندارد متغیر کل خشونت خانگی به ترتیب 80/64 و 56/17، متغیر خشونت عاطفی به ترتیب 15/20 و 03/8، متغیر خشونت جسمی به ترتیب 01/8 و 78/3، متغیر غفلت عاطفی به ترتیب 19/28 و 54/6 و متغیر غفلت جسمی به ترتیب 44/8 و 74/2 هستند. با توجه به نتایج بهدست آمده از تحقیق مشخص میگردد بیشترین تا کمترین متغیر خشونت خانگی والدین نسبت به فرزندان به ترتیب شامل غفلت عاطفی، خشونت عاطفی، غفلت جسمی و متغیر خشونت جسمی هستند.
جدول3- توزیع فراوانی پاسخگویان بر حسب میزان استفاده از فیلمهای تلویزیونی
همانگونه که آمار نشان میدهد، 7/17 درصد پاسخگویان فیلمهای تلویزیونی را در حد کم و7/72 درصد از پاسخگویان در حد متوسط و 5/9 درصد پاسخگویان در حد زیاد فیلمها و مجموعهها را استفاده میکنند. توصیف متغیر میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی
جدول 4- میانگین، انحراف استاندارد، میانگین نمره آزمودنیها در متغیرهای تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک، فیلمهای خانوادگی و رمانتیک و فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی
همانطور که در جدول بالا مشاهده میشود، میانگین و انحراف استاندارد متغیر تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک به ترتیب 13/26 و 10/10، متغیر تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک به ترتیب 52/25 و 71/6، و متغیر تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی به ترتیب 22/16 و 51/5 هستند.
ب)یافتههایاستنباطی فرضیه نخست: بین میزان تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. فرضیه دوم: بین میزان تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. فرضیه سوم: بین میزان تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. برای آزمودن این فرضیهها از آزمون همبستگی پیرسون استفاده شد که نتایج در جدول زیر آمده است.
جدول 5- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین تماشای به فیلمهای مختلف با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان
همانگونه که در جدول بالا مشاهده میشود، نتیجه آزمون همبستگی پیرسون نشان میدهد که بین تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک از سوی والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی مثبت معنیداری وجود دارد (552/0=r و 001/0=p)؛ به این معنا که هرچه میزان تماشای والدین از فیلمهایی که حاوی صحنههای خشن و پرخاشگری هستند بیشتر باشد، به همان اندازه احتمال یادگیری و بروز رفتارهای خشونتآمیز توسط آنها نیز نسبت به فرزندانشان افزایش مییابد؛ اما بین تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک از سوی والدین با خشونت خانگی آنها به فرزندان همبستگی معنیداری وجود ندارد (05/0-=r و 26/0=p)؛ یعنی هرچه میزان تماشای والدین از فیلمهای خانوادگی و رمانتیک کمتر باشد، خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان افزایش مییابد. همچنین، بین تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی از سوی والدین با خشونت آنها نسبت به فرزندان همبستگی معنیداری وجود ندارد (08/0-=r و 09/0=p)؛ یعنی هرچه میزان تماشای والدین از فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی کمتر باشد، خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان افزایش مییابد. بنابراین، فرضیه دوم و سوم مبنی بر اینکه تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک سیاسی، تاریخی و مذهبی، سبب یادگیری، بروز و افزایش رفتارهای خشونتآمیز در والدین میشود، رد میشود. بنابراین، فرضیه اول، تأیید میشود و فرضیههای دوم و سوم رد میشوند. فرضیه فرعی: بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با ابعاد خشونت خانگی (جسمی، عاطفی و غفلت) آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2-1. بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با خشونت عاطفی نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2-2. بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با خشونت جسمی نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2-3. بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با غفلت عاطفی نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. 2-4. بین میزان تماشای انواع فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با غفلت جسمی نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد.
جدول 6- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیر تماشای انواع فیلمها توسط والدین با خشونت عاطفی علیه فرزندان
همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک با خشونت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود دارد (423/0-=r و 001/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک با خشونت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (04/0-=r و 34/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی با خشونت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (07/0-=r و 12/0=p).
جدول7- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیر تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین باخشونت جسمی علیه فرزندان
همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک با خشونت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود دارد (59/0-=r و 001/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک با خشونت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (06/0-=r و 26/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی با خشونت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (08/0-=r و 09/0=p).
جدول 8- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیر تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با غفلت عاطفی فرزندان
همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک با غفلت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود دارد (40/0-=r و 001/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک با غفلت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (04/0-=r و 33/0=p). همچنین، بین بعد میزان تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی با غفلت عاطفی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (063/0-=r و 11/0=p).
جدول 9- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیر تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با غفلت جسمی فرزندان
بین تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک، با غفلت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود دارد (632/0r- و 001/0=p). بین تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک با غفلت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (09/0r- و 07/0=p). و همچنین، بین تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی با غفلت جسمی همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد (09/0r- و 07/0=p). فرضیه فرعی دوم: بین عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. برای آزمودن این فرضیهها از آزمون همبستگی پیرسون استفاده شد که نتایج در جدول زیر آمده است.
جدول 10- نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین عزت نفس والدین با میزان خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان
همانگونه که در جدول بالا مشاهده میشود، نتیجه آزمون همبستگی پیرسون نشان میدهد که بین عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معناداری وجود دارد (314/0-=r و 002/0=p)، بنابراین، فرضیه فوق تأیید میشود؛ یعنی هر چقدر عزت نفس والدین کمتر باشد، میزان خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندانشان بیشتر می شود.
رگرسیونچندمتغیره روش استفاده برای تحلیل چند متغیره روش گام به گام است. در این روش متغیرهای پیشبینیکننده با هم وارد معادله می شوند. بر این اساس، جدول رگرسیون نشان می دهد که 35/48 درصد واریانس متغیر وابسته توسط متغیرهای پیشبین تبیین میگردد.
جدول11- خلاصهمدلرگرسیون و مشخصههایآماریرگرسیونبهروشگام به گام
در مقاله حاضر، از آماره رگرسیون چند متغیره به شیوه گام به گام استفاده شده است. در این روش متغیرهای مختلف به ترتیب میزان اهمیت درتبیین متغیر وابسته وارد معادله میشوند. جدول(11) عناصر متغیرهای مستقل درون معادله برای تبیین متغیر خشونت خانگی نسبت به فرزندان را نشان میدهد. چنانکه در جدول مشخص است، متغیر تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک با مقدار 202/0 Beta=و 05/0=sig بیشترین ارتباط را با خشونت والدین به فرزندان دارد. پس از آن، متغیر عزت نفس بیشترین ارتباط را با خشونت والدین به فرزندان داشتهاست. در مجموع، متغیرهای وارد شده در مدل رگرسیونی قادرند 35/48 درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین کنند.
بحث و نتیجهگیری تأثیر رسانههای گروهی بر یادگیری رفتارهای اجتماعی افراد انکارناشدنی است؛ اما همان طور که رفتارهای اجتماعی از طریق رسانههای گروهی قابل یادگیری است، رفتارهای ضد اجتماعی و انحرافی نظیر خشونت خانگی نیز میتوانند از این طریق آموخته شوند. از بین رسانههای گروهی، اغلب مطالعات و پژوهشها روی نقش برنامههای تلویزیون همراه با خشونت در یادگیری رفتارهای پرخاشگرانه متمرکز شده است. رسانه جمعی تلویزیون امروزه ابزاری نیرومند در کنترل و گسترش خشونت خانگی است. خشونت خانگی علیه کودکان امروزه از جمله آسیبهای اجتماعی شایع در جامعه به شمار میآید که نگرانی خانوادهها، مسؤولان و برنامهریزان امور سلامت خانوادهها را فراهم آورده است. تماشای فیلمهای تلویزیونی خشونتآمیز توسط والدین، از جمله عواملی است که خشونت خانگی را نسبت به فرزندان تشدید مینماید. این پژوهش به بررسی ارتباط بین تماشای فیلمهای تلویزیونی توسط والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان پرداخته است. نتایج تحقیق در ارتباط نظری با دیدگاهها و نظریات مطرح شده گویای پیوند منطقی بین سطح نظری تحقیق و سطح تجربی آن است. در همین راستا، رابطه متغیرهای مستقل با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان بررسی شد که نتایج حاصل از تحلیل دادهها به شرح زیر ارائه میشود: با توجه به نتایج بهدست آمده از تحقیق مشخص میگردد که: بین تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک از سوی والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی مثبت معنیداری وجود دارد؛ به این معنا که هرچه میزان تماشای والدین از فیلمهایی که حاوی صحنههای خشن و پرخاشگری هستند بیشتر باشد، احتمال بروز یادگیری و اعمال رفتارهای خشونتآمیز توسط آنها نسبت به فرزندان نیز افزایش مییابد. افزایش خشونت فیزیکی و روانی پس از تماشا، در واقع تحقق یادگیری نهفته اعمال پرخاشگرانه بوده است. براین اساس، میتوان نتیجه این بخش از پژوهش حاضر را در راستای نظریه یادگیری مشاهدهای بندورا (1960) و پژوهشهای وی دانست. طبق این نظریه، ممکن است افراد بدون دریافت تقویت، از طریق مشاهده، رفتار پرخاشگرانه را الگو و رفتار خود نمایند. نکته قابل توجه دیگر در نظریه یادگیری مشاهدهای، تأثیر تقویت و تنبیه جانشینی است. براین اساس، افراد بدون دریافت پاداش، بلکه با مشاهده سرمشقهایی که با انجام دادن رفتارهای پرخاشگرانه به پاداش میرسند، آن رفتارها را میآموزند. در این پژوهش نیز افراد شخصاً به پاداش نمیرسند، بلکه با مشاهده شخصیتهای موجود در فیلم سینمایی اکشن، وحشتناک و جنگی رفتار خشونتآمیز آنان را یاد میگیرند و به صورت بالقوه آشکار میکنند. بین تماشای اکشن و وحشتناک از سوی والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی مثبت معنیداری وجود دارد؛ به این معنا که هرچه میزان استفاده و تماشای والدین از فیلمهایی که حاوی صحنههای خشن و پرخاشگری هستند بیشتر باشد، احتمال بروز یادگیری و اعمال رفتارهای خشونتآمیز توسط آنها نسبت به فرزندان نیز افزایش مییابد. از طرفی، برطبق نظریه یادگیری مشاهدهای تأثیر تقویت و جانشینی، افراد بدون دریافت پاداش، بلکه با مشاهده سرمشقهایی که با انجام دادن رفتارهای پرخاشگرانه به پاداش میرسند، آن رفتارها را میآموزند. در این پژوهش نیز افراد شخصاً شاید به پاداش نرسند، بلکه با مشاهده شخصیتهای موجود در فیلم سینمایی و مجموعهها، رفتار خشونتآمیز و پرخاشگرانه آنان را یاد میگیرند و به صورت بالقوه آشکار و حتی پنهان بر فرزندان خود اعمال میکنند. یافتههای پژوهش حاضر همسو با صاحبنظرانی، همچون: برکوویتز و همکارانش (1984)، هوسمان (1986)، فاضل (1386)، بیابانگرد (1378)، دلارد (1941)، زیلمن (1973) است که معتقدند تماشاگرانی که با شخصیتهای تلویزیونی احساس نزدیکی میکنند، در فیلمهای خشن (به طور خودآگاه) خود را در موقعیت شخصیتی که اعمال خشونتآمیز بروز میدهد، تصور میکنند. شواهد پژوهشی نشان دادهاند تماشای خشونت رسانهای، سایر اندیشهها، ارزیابیها و حتی رفتارهای خشونتآمیز را در فرد تحریک میکند؛ چنان که در تماشاگران برنامههای خشن، تمایل بیشتری به توسل به خشونت در روابط بین فردی مشاهده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که بین تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک از سوی والدین، با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی معنیداری وجود ندارد. بنابراین، فرضیه دوم مبنی بر اینکه تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک، میزان یادگیری و بروز رفتارهای خشونتآمیز والدین را افزایش میدهد، رد میشود. بر اساس نظریه فراگیری اجتماعی – رشدی، تماشای خشونت ممکن است باعث بروز رفتار پرخاشجویانه در فرد نشود؛ اما به طور مسلم در شکلگیری یک دسته لوح ذهنی در تماشاگر مؤثر است که واکنش او را در برابر خشونت و پیشبینی عواقب آن تنظیم میکند. این برنامهها و لوحها در حافظه ذخیره میشوند و در مواقع ابراز رفتار اجتماعی یا حل مشکل به کمک فراخوانده میشوند. همچنین، نتایج پژوهش نشان داد که: بین تماشای فیلمهای سیاسی، تاریخی و مذهبی از سوی والدین، با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان همبستگی معنیداری وجود ندارد. این یافتهها با نتایج پژوهشهای فش باخ و سینگر (1971؛ به نقل از ونگ، 2007) همسو بودند که نشان دادند تماشای برخی فیلمهای تاریخی و اجتماعی که فاقد صحنههای خشن و ترسناک هستند، به افزایش پرخاشگری و خشونت مخاطبان منجر نمیشود؛ برعکس، از آنجا که پرخاشگری تجربه شده از طریق رسانه دارای تأثیر پالایشی است، تماشای خشونت به کاهش پرخاشگری منتهی میشود. بین تماشای فیلمهای خشن و وحشتناک با خشونت عاطفی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود دارد. پارک و اسلابی (1983) اذعان میدارند که بین تجربه افراد از تماشای خشونت در تلویزیون و پذیرش انفعالی پرخاشگری که از بازیگران سر میزند، ارتباط معناداری وجود دارد و تلویزیون موقعیت تازه بنیادی را ابقا و به رشد پرخاشگری افراد کمک میکند. بین بعد تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک سیاسی، تاریخی و مذهبی با خشونت عاطفی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد.
یافتههای این پژوهش براساس نظریه فراگیری اجتماعی رشدی، اذعان میدارند تماشای خشونت ممکن است باعث بروز رفتار پرخاشجویانه در فرد نشود؛ اما به طور مسلم در شکلگیری یک دسته لوح ذهنی در تماشاگر مؤثر است که واکنش او را در برابر خشونت و پیشبینی عواقب آن تنظیم میکند. این برنامهها و لوحها در حافظه ذخیره میشوند و در مواقع ابراز رفتار اجتماعی یا حل مشکل به کمک فرا خوانده میشوند. - بین بعد تماشای فیلمهای اکشن و وحشتناک با میزان خشونت جسمی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود دارد. بنابراین، آنچه از یافته پژوهش حاضر و همچنین پژوهشهای قبلی برکوویتز و همکاران (1984)؛ هوسمان (1986)؛ فاضل (1386)؛ بیابانگرد و صالحی (1384)؛ دلارد (1941) و زیلمن (1973) میتوان نتیجه گرفت، این است که تماشای مکرر فیلمهای حاوی صحنههای خشونتآمیز، موجب شکلگیری جهانبینیهای پیچیدهای در افراد میشود که احتمال بروز خشونت فیزیکی را در زندگی روزمره بیشتر میکند. یافتههای این تحقیق با تحقیقات انجدانی (1387) همسوست که نشان داد تماشای فیلمها و انیمیشنهای خشونتآمیز بر پرخاشگری فیزیکی آزمودنیها پس از تماشا مؤثر واقع شده و پرخاشگری فیزیکی آزمودنیها پس از تماشای انیمیشن افزایش یافتهاست. بین بعد تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک سیاسی، تاریخی و مذهبی با میزان خشونت جسمی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد. بین بعد تماشای فیلمهای خشن و وحشتناک با میزان غفلت جسمی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود دارد؛ اما بین بعد تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک سیاسی، تاریخی و مذهبی با میزان غفلت جسمی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد. بین تماشای فیلمهای خشن و وحشتناک، با غفلت عاطفی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود دارد. نتایج پژوهش حاضر با پژوهشهای برکوویتز و همکاران (1984) همسوست که معتقدند بسیاری از تأثیرات تلویزیون، بیدرنگ، موقت و کوتاه هستند و بر این اساس، وقتی فرد در معرض خشونت تلویزیونی قرار میگیرد، اندیشههایی که از لحاظ معنایی با خشونت وابستهاند، در او فعال یا تحریک میشوند و به این طریق، نحوه واکنش فرد به خشونتهای آشکار و پنهان علیه اعضای خانواده خود و دیگران شکل پیدا میکند؛ اما بین تماشای فیلمهای خانوادگی و رمانتیک سیاسی، تاریخی و مذهبی با غفلت عاطفی آنها نسبت به فرزندان همبستگی منفی معنیداری وجود ندارد. بین عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه وجود دارد. این فرضیه پژوهش تأیید شد؛ بدین صورت که بین میزان عزت نفس والدین با خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندان رابطه معناداری وجود دارد؛ یعنی هر چقدر عزت نفس والدین کمتر باشد، میزان خشونت خانگی آنها نسبت به فرزندانشان بیشتر میشود. نتایج این پژوهش با نظریة نگرش به خود کاپلان (1961) همخوانی دارد. بر مبنای این تئوری، خشونت زمانی رخ میدهد که افراد سعی میکنند با نگرشهای منفی ناشی از تجارب اجتماعی سازگار شوند. بنابراین، افرادی که دارای اعتماد به نفس پایین هستند، مستعد انتخاب الگوهای پرخاشگرانه برای جلب نظر دیگران و کسب نگرشهای مثبت به خود هستند. همچنین، نتایج این پژوهش با نتایج پژوهشهای میلنر و همکاران (1989)و عزیززاده (1385) همسوست که نشان داد عزت نفس بین دو گروه آزاردیده و آزارندیده تفاوت معناداری دارد؛ به طوری که عزت نفس خانوادگی و اجتماعی کودکان آزاردیده، کمتر از عزت نفس کودکان آزار ندیده بوده است. همچنین، نتایج این پژوهش با یافتهها لونتال (1999) همسوست که نشان میدهد، عزت نفس پایین سبب میشود افراد به طورمدام خود را سرزنش میکنند و یاد میگیرند که به خود به عنوان فردی بیارزش، دوست نداشتنی و بیکفایت نگاه کنند. درنتیجه، دور باطلی ایجاد میشود و عزت نفس پایین به افزایش آزار قرار دادن کودکانشان منجر میگردد. براساس نتایج حاصل از تحلیل رگرسیونی پژوهش، از میان انواع فیلمها، تماشای فیلمهای خشن و وحشتناک و همچنین، متغیر عزت نفس والدین نسبت به متغیرهای دیگر، ارتباط و قدرت بیشتری برای پیشبینی متغیر وابسته برخوردار است و بر اساس نتایج تحلیل رگرسیونی میتوان گفت 35/48 درصد از تغییرات متغیر وابسته، توسط متغیرهای وارد شده در مدل رگرسیونی قابل تبیین است.
پیشنهادها پخش برنامههایی که از تساوی حقوق زن و مرد و حقوق کودک سخن میگوید و موضوعهایی که توسط حقوقدانان، مشاوران، روانشناسان و جامعهشناسان از طریق رسانه مطرح میشود، تلاش بزرگی برای افزایش میزان آگاهی والدین از حیطه وظایف و مسؤولیتهایشان در خانواده است. برنامه های تلویزیونی باید از نظر نوع و محتوا جذاب باشند؛ اما نباید خشونت عمدی و بدون مجازات را نمایش دهند. به منظور کاهش اثرهای زیانبار نمایش خشونت بر بینندگان، پیشنهاد میشود در برنامههای مرتبط با مسایل اجتماعی و خانوادگی کمتر از خشونت استفاده شود. از آنجا که بیننده انتظار وجود خشونت را در یک فیلم با محوریت جنگ و خونریزی یا موضوعهای پلیسی – جنایی دارد؛ اثرپذیری او نیز کمتر خواهد بود، اما چنانچه خشونت را در برنامههای خانوادگی یا موضوعهای اجتماعی مشاهده کند، بیشتر تأثیر خواهد پذیرفت؛ زیرا کمتر انتظار آن میرود و رویدادهای غیرمنتظره اثرگذارترند. در برنامههایی که از خشونت استفاده میشود، پیامدهای حاصل از خشونت، مانند: خونریزی، زخمی شدن، ترس و درد قربانی نشان داده شود؛ زیرا ناله و فریاد ناشی از درد و رنج حس همدردی را در بیننده برمیانگیزد و هنجارهای اجتماعی ضدخشونت را به او یادآوری میکند. در فیلمها و مجموعهها از مهاجمان و نیز از قربانیان کودک کمتر استفاده شود. همچنین، پیشنهاد میشود بین سن مهاجم و قربانی فاصله و تفاوت زیادی وجود نداشته باشد. ایجاد رابطهای صحیح، نزدیک و مسالمتآمیز بین والدین با فرزند و درک آنها. لازم است نهادی نظارتی در صداوسیما تأسیس شود، تا به این ترتیب مقرراتی در خصوص نمایش برنامههای حاوی خشونت و رفتارهای پرخاشگرانه و همچنین، اقدامات پیشگرانهای در زمینه به حداقل رساندن تأثیرات سوء این برنامهها اتخاذ گردد. یکی از وظایف مهم این نهاد نظارتی، آموزش والدین و ارائه راهکارهای عملی به آنان برای ایفای نقش نظارتی در زمینه تماشای تلویزیون توسط فرزندانشان است؛ برای مثال، میتوان برای آگاه ساختن والدین از سطح خشونت در برنامهها از نشانهها و علایم هشداردهنده استفاده کرد. دقت والدین به نوع و محتوای برنامههایی که انتخاب و تماشا میکنند و افزایش آگاهیهای لازم درمورد واقعیات و مسایل پشت صحنه فیلمهای خشن و توضیح درباره این نوع برنامه ها به خانواده که دقت لازم را داشته باشند. به طور کلی، والدین این توان را دارند که در مورد فرزندان با هر صحنه خشنی که در تلویزیون به نمایش در میآید، مقابله کنند؛ البته، این کار همیشه آسان نیست و ایجاد مهارتهای زناشویی و روابط زناشویی سالم، شاد و ایجاد روابط گروهی صمیمانه با نوجوان مستلزم وقت و تلاش و درک است. رسانهها ابزاری قدرتمند در فرهنگسازی و اصلاح رفتارهای اجتماعی و روابط خانوادگی هستند. بنابراین، توقع میرود که نوع برنامهسازی رسانهها با این هدف هماهنگ باشد؛ اما آنچه واقعیتهای اجتماعی نشان میدهد، انحطاط اخلاقی و تضعیف روابط درونی خانواده است که خشونتهای خانوادگی را میتوان معلول آنها دانست. بنابراین، رسانه نمیتواند بدون درک درست از وضعیت خشونت خانوادگی در جامعه در جهت کاهش آن گام بردارد. پیشنهاد دیگر آن است که والدین انجمن ملی برای بررسی و ارزیابی برنامههای تلویزیونی تشکیل دهند. این کار را میتوان با حمایت یک بنیاد یا کمکهای مالی افراد علاقهمند انجام داد و این سازمان را به منزله سخنگوی جامعه در قبال برنامههای تلویزیونی به شمار آورد. این انجمن میتواند با دعوت کارشناسان متخصص به برگزاری سمینارها و همایشها مبادرت و نظرهای والدین و نوجوانان را جمعآوری کند و آنها را با مسؤولان امر آشنا سازد و اخبار آن را از نشریهها به اطلاع مردم برساند. از سوی دیگر، والدین میتوانند به وسیله مکاتبه با شبکههای تلویزیونی مربوطه، برنامههای مفید را تأیید و برنامههایی را که به حال نوجوانان مضر است، نکوهش کنند. به طور کلی، بررسی نتایج یافتههای پژوهشهای یاد شده و پژوهش حاضر نشاندهنده آن است که یکی از مسایل اساسی کشورهای جهان، تأمین سلامتی یا بهداشت عمومی؛ از جمله بهداشت روان است، که از مهمترین افتخارات هر کشور محسوب میشود؛ بنابراین، رسانههای جمعی به عنوان یکی از متولیان سلامت جامعه، نقش بسیار مهمی در آموزش مهارتهای زندگی به افراد جامعه و توانمندسازی آنان دارند. مهارتهای زندگی، هم به عنوان یکی از راهکارهای ارتقای سلامت روانی و هم به عنوان ابزاری برای پیشگیری از آسیبهای روانی اجتماعی مبتلا به جامعه نظیر خشونتهای خانگی و موارد مشابه قابل استفادهاند. [6] Physical child Abuse [7] Sexual child abuse [8] Neglect Emotional [9] Spouse abuse [10] Elder abuse [11] Violence against children [12] Neglect [13] World Health Organization [15]Strauss & Glass [17]Aronson [18] Newman [19] Sprafkin & Dussault [20] Anger [21] Aggression [22] Social isolation [23] Klein et al. [24] Andison [25] Berkowitz et al. [26] Carlson & Faylitzen [27] Gerebner & george [28] Freedman [29] Laybert [30] Shorts [31] Colwel&et al. [32] Haj-Yahia & Baerwald [33] Abanto [34] Gavin [35] Bandura [36] Bandura [37] Berkowitz [38] Karlson [39] Shoults [40] Singer [41]Bercovits [42]Carlson [43] Faylitzen [44] George Gerbner [45] Cultivation [46] Symbol environment [47] Arousal Theory [48] Tannenbaum [49] Zillman [50] Ganter & McAleer [51] desensisation [52] Pearl [55] Childhood Trauma Questionnaire (CTQ) [56] Bernstein [57] Global Maltrement Scale [58] Emotional Abuse (EA) [59] Physical Abuse (Pa) [60] Sexual Abuse (SA) [61] Emotional Neglect (EN) [62] Physical Neglect (PN) [63] Rosenberg [64] Salsali& Silverston | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع ارنسون، الیوت. (1382). روانشناسی اجتماعی، ترجمه: حسین شکرکن، تهران: انتشارات رشد. اسفندآباد، حسن و امامیپور، سوزان. (1382). «بررسی میزان رواج همسر آزاری و عومل مؤثر بر آن»، فصلنامه پژوهش زنان، دوره 1،ش 5. صص59-82. اعزازی، شهلا. (1376). خانواده و تلویزیون، تهران: نشر مرندیز. اولا، کارلسون. (1380). کودکانوخشونتدررسانههایجمعی، ترجمة: شفقتی، م.، تهران : مرکز تحقیقات برنامههای صدا و سیمای جمهور اسلامی ایران. باقرپورکماچالی، صغری. (1384).بررسیرابطهالگوهایفرزندپروریبا سلامتروانیوموفقیتتحصیلیفرزندانکارکناننظامیوغیرنظامی، پایاننامه کارشناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. ببران، صدیقه. (1383). «سواد رسانهای در برخورد با خشونت رسانهای»، ماهنامه همشهری دیپلماتیک، ش 23، ص6. بندورا، آلبرت. (1978). نظریهیادگیریاجتماعی، ترجمه: فرهاد ماهر، تهران: راهگشا. بیابانگرد، اسماعیل. (1386). «تحلیل محتوای خشونت در فیلمهای سینمایی و مجموعهها»، فصلنامه پژوهش و سنجش، مرکز تحقیقات صدا و سیما، ش51، ص107-135. حسینی انجدانی. (1387). «بررسی تأثیر تماشای کارتونهای خشونتآمیز بر میزان پرخاشگری نوجوانان»، فصلنامه پژوهش و سنجش، دوره 15، ش54، ص81-99. خضریان، عاطفه. (1385). «بررسی میزان استفاده کودکان و نوجوانان از رسانهها »، اداره کل پژوهشهای اجتماعی و سنجش برنامهای، گروه سنجش برنامههای کودک و نوجوان، گزارش نظرسنجی ش 69، ص76-78. خوشابی، کتایون. (1382). «گزارش یک مورد سوء استفاده جنسی»، مجله رفاه اجتماعی، تهران: دانشگاه علوم بهزیستی، ش7، ص131-140. دوران، بهزاد. (1380). بررسیارتباطبازیهایرایانهایومهارتهایاجتماعیدانشآموزانپسردبیرستانیشهرتهران، پایاننامه کارشناسی ارشد، تهران : دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران. دور، ا.مه. (1374). تلویزیون وکودکان، رسانهای خاص برای مخاطبان خاص، ترجمه: علی رستمی، تهران: انتشارات سروش. رجایی، علیرضا. (1379). بررسی نقش خانواده، همسالان و رسانههای گروهی در رفتارهای انحرافی نوجوانان شهر مشهد، پایاننامه دکترا، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی. رشیدپور، ابراهیم. (1354). تلویزیون و اطفال، تهران: انتشارات رادیو تلویزیون ملی ایران. سازمان جهانی بهداشت. (1380). خشونت علیه زنان، ترجمه: شهرام رفیعی و سعید پارسینیا، انجمن آموزش بهداشت و ارتقای سلامت خانواده، تهران: نشر تندیس. ساروخانی، باقر. (1379). جامعه شناسی ارتباطات، تهران: انتشارات اطلاعات. سجادیفرم، ظ؛ قاسم پور،م و محمد حسینی، م. )1381). بررسی فراوانی خشونت فیزیکی علیه زنان در طی مدت بارداری و رابطه آن با پیامدهای نامطلوب مادری و جنینی در خانمهای باردار مراجعه کننده به اورژانس زنان دانشگاه علوم پزشکی تهران، رساله دکتری، دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران. سورین، ورنر و تانکارد، ج. (1381). نظریههای ارتباطات، مترجم: علیرضا دهقان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. شهنی ییلاق و دیگران. (1386). «بررسی شیوع کودک آزاری و پیشبینی سلامت عمومی والدین بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان شهر اهواز»، مجله علوم تربیتی دانشگاه شهید چمران اهواز، دوره سوم، ش1و2، ص167-194. شولتز، دوان؛ سیدنی، آلن. (1375). نظریههای شخصیت، ترجمه: یحیی سیدمحمدی، تهران: انتشارات ویرایش. شفیعی سروستانی، ابراهیم. (1385). «انحرافات اجتماعی و رسانهها»، فصلنامهتحلیلیوپژوهشیفرهنگ رسانه، سال اول، ش 2، ص 25 -44. فاضل، رضا. (1385). تأثیر برنامههای خشونتآمیز تلویزیونی به رفتار اجتماعی کودکان، پایاننامه دکتری، تهران: دانشگاه آزاد اسلامی. کارلسون، اولا و فایلیتزن، سیسیلیافن. (1380). کودکان و خشونت در رسانههای جمعی، ترجمه: مهدی شفقتی، تهران: مرکز تحقیقات صدا و سیما. مهدیزاده، م. (1384). مطالعه تطبیقی نظریه کاشت و دریافت در ارتباطات، تهران: سازمان صدا و سیمای، مرکز تحقیقات، مطالعات و سنجش برنامهای. میکاییلی، نیلوفر. (1386). بررسی شیوع کودک آزاری و پیشبینی این متغیر از طریق سلامت عمومی والدین، سازگاری، عزت نفس و عملکرد تحصیلی دانشآموز و متغیرهای جمعیت شناختی در دانش آموزان دختر آزاردیده و عادی دوره راهنمایی شهر اهواز، رساله دکتری روانشناسی، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه شهید چمران اهواز. گانتر، بری و مک آلیر، میل. (1997). کودک وتلویزیون، ترجمه: نصرت فتحی، تهران: سروش. نیومن و نیومن. )1379 («اثرات تلویزیون بر رشد کودکان»، ترجمه: اسماعیل سعدی پور (بیابانگرد)، فصلنامهپژوهشوسنجش معاونت تحقیقات و برنامهریزی سازمان صدا و سیما، سال پنجم، ش 15و16، ص108-133. Abanto, flodeliz and lualhati. (2003) Childerens and parents perceptionto ward tv programs and practices parental mediation. paper presented at bankok university Press. Anderson, C.A. Buchman, B.J. (2008) "Effects of Violent Video Games on Aggressive Behaviors, Aggression Cognition." Psychol Sci, No. 12, p 353-359. Bernstein, D.P. (1995) CTQ (53 item version). New York Religiousness, Mount. Berkowitz, L. (1984) "Aggression Humor as a Stimulus of Aggressive Reponses." Journal of Personality and Social Psychology Press, No. 16, p 710-717. Bandura, A. (1969) Social Learning Theory of Identification Processes, in: Goslin, D.A. (Hrsg.), Handbook of socialization theory and research, Chicago Press. Bandura, A. & Ross, D. (1994) "Social Cognitive Theory of Mass Communication." Abnorm Soc. Psycho, No. 63, p 575-582. Ellis, A. (2004) "How May Therapy and Practice of Psychotherapy Has Influenced and Changed other Psychotherapies." Journal of Rational-Emotive & Cognitive Behavior Therapy, No. 22 (2), p 79- 83. Da Wei, Wang. (2007) "A Study on Media Culture's Negative Influence on Children." Apr. vol. 4 (4), p 65-70. Colwel, J. Payner, I. (2000) "Negative Correlates of Computer Game Play in Adolescents”. Br J Psychiatr, No. 91, p 295-310. Freedman, J.L. (1984) "Effects of Television Violence on Aggressiveness." Psychological Bulletin, Press. No. 96, p 227-246. Miller, M. (2000) Television violence, New York: Academic Press. Gerbner, G. Gross, L. Morgan, M. and Signorelli, N. (1994) Growing up with Television: The Cultivation Perspective. In: Bryant, J., and zillmann, D. (Ed). Media effects: Advances in theory And research, Hillsdale, NJ: Erlbaum. Griffiths, M.D. Hunt, N. (2000) "Dependece on Computer Games by Adolescents." Psychological Report, No. 82, p 476-480. Grimes, T. & Andersson. (2008) Media Violence and Aggression. SagePublication Press. Haj-Yahia, Muhammad M. Baerwald, P. (2001) "The Incidence of Witnessing Interparental Violence and Some of Its Psychological Consequences among Arab Adolescents." Child Abuse & Neglect, No. 25(7), p 885-907. Housman, D.G. (1991) Social psychology: 6th edition. MacGraw-Hill college. Klein, N.C. Hargrove, R.L. Sleisenger, M.H. Jeffries, G.H. (1970) “Eosinophilic Gastroenteritis”. Medicine(Baltimore), No. 49(4), p 299-319. Levison, D. (1988) "Family violence in a cross-cultural perspective, in V.B. van Hasselt, R.L." morrison and A.S. Bellack & M.Hersen (Eds.). Hand book of family violence New York: plenum prees, 5: 435-456. Liebert, R.M. (1991) "Some Immediate Effects of Televised Violence on Children" Behavior. Developmental Psychology Press, No. 6, p 469-475. Lowental, B. (1999) “Effects of Maltreatment and Ways to Promote Resiliency”. Childhood Education, No. 75 (4), p 204-208. Miller, M. (2005) Television violence, New York: Academic Press-Parke, R.D. & slaby, R.G. The Development of Aggression. In: E.M Press. Milner, J.S. (1993) “Social Information Processing and Physical Child Abuse”. Clinical Psychology Review Press. Newman, P. & Newman, B. (1997) Children and adolescence. Brooks/Cole Pubishing company. Parke, R.D. & Slaby, R.G. (1983) The Development of Aggression. In: E.M Press. Pearl, D. (1987) Television in society, violence in tv. Ed. Arthur. AsA Berger, by Trans action, Inc Press. Straus, M.A. & Gelles, R.J. (1990) Physical violence in American families: Risk factors and adaptions to violence in 8154 families, New Brunswick, NJ: Trasaction publishers. Salsali, M. & Silverston, P.H. (2003) Low self –esteem and demographic factors and psychosocial stressors in psychiatric patients .Annals of General Hospital Psychiatry. Full text retrieved February 11, 2003, from PubMed central database Press. Singer, D. (2003) The Influence of the Media On Children. http://www.School. Counselors. Com/counselors 13. Singer, D. & Singer, J. (1980) "Television Viewing and Aggressive Behavior in Preschool Children." A Field Study. Ann NY Acad. Sci, No. 347, p 289 - 303. Short, J. (1996) The Social psychology of television, London: Wiley. Sprafkin, J. Gadow, K. Dussault, M. (1986) "Reality percepions of Television. A Preliminary Comparion of Emotinally Disturbed and Nonhandicapped Children". American Journal of Orthopsychiatry Press, No. 56, p 147-52. Tannenbaum, P.H. & Zillmann, D. (1975) “Emotional Arousal in the Facilitation of Aggression Through Communication”. In L. Berkowitz (Ed.), Advances in experimental social psychology New York: Academic. No. 8, p 149-192. World Health Organization (WHO) and International Society for Prevention of Child Abuse and Neglect (ISPCAN). (2006) Preventing child maltreatment: a guide to taking action and generating evidence. Available from. http://whqlibdoc. who.int/publications /2006/9241594365eng.pdf.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,628 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,289 |