تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,408 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,253,281 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,089,819 |
«مطالعه برخی عوامل جریان مدرنیته مؤثّر بر گرایش زنان به طلاق» (مورد مطالعه: زنان متأهل شهر زنجان) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهش های راهبردی مسائل اجتماعی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 4، شماره 1، شهریور 1394، صفحه 25-44 اصل مقاله (558.69 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد عباس زاده* 1؛ حامد سعیدی عطایی2؛ زهرا افشاری3 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار گروه علوماجتماعی دانشگاه تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2مربی گروه علوماجتماعی دانشگاه تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحولات اجتماعی در سطح جهانی، نظام خانواده را با تغییرات عدیدهای روبهرو کرده است که در نتیجه آن، خانوادهها بیشتر در معرض ازهمپاشیدگی قرار گرفتهاند. لذا مقاله حاضر در نظر دارد با استفاده از دیدگاههای نظری و توجّه ویژه به آسیبپذیری خانواده در پی جریان مدرنیته، برخی تأثیرات این جریان را بر گرایش زنان متأهل شهر زنجان به طلاق، که نشاندهنده میزان تمایل زنان برای جداشدن از همسرشان است، در ابعاد رفتاری، عاطفی و شناختی بررسی نماید. روش تحقیق مورد استفاده از نوع پیمایشی است که بهصورت مقطعی در شهر زنجان انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش، جمعیّت زنان مناطق سهگانه شهر زنجان است که تعداد 400 نفر از آنان با استفاده از شیوه نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، انتخاب شده است. نهایت امر اینکه دادههای جمعآوری شده با استفاده از نرم افزارspss مورد تجزیه و تحلیل واقع شده است. بررسیها نشان داد که؛ بین فردگرایی و ابعاد آن، بعد اوّل رشد عقلانیّت (انتخاب آزادانه) و مجموع این سازه و نیز بعد اوّل و سوّم متغیّر تغییر هنجارهای جامعه (نگرش منفی جامعه نسبتبه خانهداری زنان و تغییر نگرشهای افراد نسبت به روابط عاطفی و احساسی با جنس مخالف) با گرایش به طلاق و ابعاد آن، رابطه معنادار و مستقیم وجود دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدرنیته؛ فردگرایی؛ رشد عقلانیّت؛ جهانیشدن؛ گرایش به طلاق با ابعاد عاطفی؛ شناختی و رفتاری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بیان مسأله «تحوّلات اجتماعی دهههای گذشته در سطح جهانی، نظام خانواده را با تغییرات، چالشها، مسائل و نیازهای جدید و متنوعی روبهرو کرده است و مفاهیم سنّتی و طرز کهن زندگی خصوصی و خانوادگی متحوّل و در معرض تهدید قرار گرفته است» (فاتحی دهاقانی و همکاران، 1390: 15 ـ 14). جامعه ایران نیز، از این تغییرات مستثنی نبوده است؛ تغییرات دهههای اخیر در ایران، با توجه به پیشآمادگیها و تقاضاهای درونی، متأثّر از تأثیرات بیرونی بوده است. البتّه، این تغییرات پس از جذب و درونیشدن، خود به عنوان عاملی درونی در تعامل همسو یا ناهمسو با نیروهای همچنان فعّال و شاید بسیار فعّال جهانیشدن تغییرات جدیدی را ایجاد میکنند. از این رو، برای فهم تغییرات به وقوع پیوسته در کشورهایی نظیر ایران، از مفهوم «جهانی ـ محلّیشدن» استفاده میشود که در آن، اضافه بر تأثیرات بیرونی، شرایط و عوامل درونی (محلّی) نیز لحاظ شده است. در واقع، تاریخ معاصر ایران روایتگر تقلای یک جامعه ریشهدار محلّی از یک سو برای ماندن (تداوم) و از سوی دیگر برای مدرنشدن (تغییر) بوده است (سرایی، 1385 :41). همین امر، نظام خانواده در ایران را با چالشهای جدّی مواجه کرده است؛ به عنوان مثال، داشتن تحصیلات دانشگاهی برای زنان در ایران، به منزله ورود به دنیای بزرگتر، افزایش آگاهی جنسیتی و کمکردن از محدودیّتهای اجتماعی و احتمالاً فرصت اشتغال میباشد که گاه بهشکل مشروع مورد پذیرش قرار گرفته و با مقاومت چندانی از جانب مردان مواجه نمیشود اما از دیگر سو، تغییرات در ساخت قدرت و نظام اجتماعی به نفع این تحوّلات احساس نمیشود و با بالا رفتن سطح آگاهی زنان و تحوّلات اجتماعی به وقوع پیوسته، فاصله بین انتظارات نقشی که جامعه سنّتی از زنان دارد با انتظارات اجتماعی جدید و انتظارات زنان از خود، بیشتر و بیشتر شده که همین امر، احساس بیعدالتی جنسیتی را دامن میزند (ماشینی، 1387: 126-131). در واقع، با ورود زنان به عرصه اجتماعی، فرصت بهدستآمده برای زنان، در کنار عناصر مردسالارانه و پدرسالارانه جامعه، منبع و منشأ برخی تعارضات در ساختار اجتماعی و خانوادگی گشته و به تعارض بین ارزشهای سنّتی و مدرن منجر شده است و لذا گاه، به عنوان عاملی اساسی در بروز اختلاف میان زوجین، سستشدن بنیان زندگی مشترک و گرایش به طلاق در میان زوجین ایفای نقش مینماید. از طرف دیگر، زنان با تحصیلات بالا، به دنبال توزیع قدرت در ساختار خانواده و داشتن نقش در تصمیمگیریهای خانواده میباشند و این در حالی است که آموزههای مردسالارانه با تحوّلات ایجاد شده امروزی سنخیت ندارد؛ یعنی مردان همچنان روحیه مردسالارانه خود را حفظ کردهاند اما زنان دیگر حاضر به پذیرش آن نیستند (ایران محبوب و همکاران، 1385: 100 ـ 91). بنابراین، میتوان گفت که؛ افزایش آمار طلاق [یا گرایش به طلاق بالادر جامعهای که در مسیر مدرنیته قرار گرفته است]، از رشد برخی آگاهیهای اجتماعی و وقوع برخی تغییرات در جامعه خبر میدهد که میتوان به خروج عقل جمعی از فهم سنّّتی و علاقهمندی به دستیابی به حقوق فردی و اجتماعی، پذیرش اجتماعی طلاق، آگاهی زنان به حقوق خود و تن ندادن به نظام سرکوب مردسالارانه و دگرگونی دیدگاههای آنان در مورد نقشهای سنّتی و ثابت و از پیش تعیینشده برای زن و مرد، اعتقاد زنان بر لزوم خلاصی از سرنوشت کار خانگی اجباری و حضور در جامعه و رویآوردن به اشتغال و تحصیلات، تلاش زنان در اتّکای به خود و رسیدن به استقلال در عرصههای مختلف زندگی (ابوالحسن تنهایی و همکاران، 1387: 34)، تغییر نقش و جایگاه زنان[1] در خانواده و اجتماع، مرکزیّت تصمیمگیری در خانواده، کاهش اعتماد، الگو قرار دادن ارزشهای دنیای مردانه برای زنان، رشد فردیّت، اختلاط نقشهای خانگی و تضعیف نقشهای مادری و همسری (که برگرفته از آموزههای فمینیستی و در تعارض با مفاهیم دینی است)، روابط آزاد دختران و پسران قبل از ازدواج و شیوع ارتباطات نامشروع بین متأهلان و در کل، تغییر ارزشها و هنجارها و سنّتهای جامعه و مواردی از این دست اشاره کرد (شکربیگی، 1388) که در نتیجه آنها، ازدواجها بیشتر در معرض طلاق و خانوادهها بیشتر در معرض ازهمپاشیدگی قرار گرفتهاند (سرایی، 1385: 56). با بررسی نسبت[2]های ازدواج به طلاق ثبت شده از سال 1384ـ 1379 نتایج ذیل قابل تأمل است: نسبت مذکور برای کل کشور از سال 79 روند نزولی خود را شروع مینماید؛ شایان ذکر است که نزولی بودن این نسبت حاکی از بالارفتن آمار طلاق در این سالهاست. نسبت ازدواج به طلاق در سال 79 و برای کل کشور معادل 02/12 بوده است؛ یعنی بهطور متوسط در برابر هر 12 ازدواج، 1 مورد واقعه طلاق بهوقوع پیوسته است. این نسبت از سال مذکور همچنان روند نزولی خود را طی مینماید، تا اینکه در سال 83 با اندکی افزایش که بهمعنای کاهش موارد طلاق در برابر ازدواجهاست، نهایتاً در سال 84 به 35/9 میرسد؛ یعنی بهطور متوسط و تقریبی از هر 9 ازدواج، 1 واقعه طلاق اتفاق افتاده است. آمارهای موجود در مورد استان زنجان هم حاکی از این است که در سال 79 نسبت مذکور معادل 85/18 بوده است؛ یعنی بهطور متوسط از هر 19 واقعه ازدواج، 1 مورد طلاق بهوقوع پیوسته است و این روند، سیر نزولی خود را تا سال81 ادامه داده است و در سال 82 اندکی اوج گرفته و به رقم 79/14 رسیده است و با ادامه سیر نزولی به 97/11 در سال 84 رسیده؛ بدینمعنی که در این سال بهازای هر 12 ازدواج، یک واقعه طلاق بهوقوع پیوسته است؛ (علیزاده، 1385: 34 ـ 35).[3]این نسبت با درپیشگرفتن سیر نزولی خود به9/11 در 9 ماهه سال 1385 و 8/11 در 9 ماهه اول سال 1386 میرسد که حکایت از ادامه روند افزایش طلاق در این استان دارد[4] (دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی، 1386). شایان ذکر است که؛ آمار طلاق در کشور ما علیرغم سیر صعودی آن، نسبتبه کشورهای دیگر پایینتر است، اما این امر، نمیتواند توجیه منطقی در باب بالا بودن سلامت و بهداشت روان خانواده و سازگاری زناشویی بین زوجین باشد؛ چراکه گاه، بهخاطر برخی مسائل فرهنگی، سنّتی و حتی قانونی، طلاق به سادگی امکانپذیر نیست (صادقی (1380)؛ به نقل از رحمانی و همکاران، 1390: 83) [در این شرایط] زن و شوهر اگرچه ممکن است باهم بودن را مانند یک گروه اجتماعی ادامه دهند، اما جاذبه و اعتماد آنها نسبت به یکدیگر تغییر یافته است (باستانی و همکاران، 1389: 2)، در احساسات شخصی یکدیگر شریک نیستند و یا در محیطهای اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر میرسند، ولی در خلوت قادر به تحمّل یکدیگر نیستند (تبریزی و همکارن، 1385؛ به نقل از باستانی و همکاران، 1389: 3). تمامی این موارد در مجموع، توصیف کننده شرایطی هستند که در تحقیق حاضر، از آن به عنوان گرایش به طلاق یاد شده است.
مبانی نظری طلاق، از جمله پدیدههای اجتماعی است که از دیدگاه نظری واحدی قابل بررسی و تبیین نیست (ریاحی و همکاران: 1386: 117). بنابراین، به منظور مطالعه برخی عوامل مؤثر بر گرایش به طلاق، در این تحقیق از تلفیقی از دیدگاههای نظری استفاده شده است. در بخش نخست مبانی نظری، ضمن بهرهگیری از نظرات چند اندیشمند، برخی از وجوه جریان مدرنیته را که بر نهاد خانواده و چگونگی روابط زوجین در این نهاد ـ و به طور اخص همبستگی یا گسست پیوندهای زناشویی میان زوجین ـ تأثیرگذار است، پررنگتر شده است و بخش دوم مبانی نظری نیز بهطور ویژه به متغیر وابسته تحقیق ـ گرایش به طلاق ـ اختصاص دارد. بخش اول فردینان تونیز[5] ـ جامعهشناس آلمانی ـ مدرنیته را بهمثابه حرکت از پیوندهای بینشخصی موجود در «جماعت»[6] به سمت تفرّد یا فردیّت ناپیدا و گمنام «جامعه»[7] تلقی مینماید (تونیز به نقل از آزبورن، 1997). دورکیم[8]با مطرح کردن تضاد بین «دیگرخواهی» و «خودخواهی» معتقد است که در حالت «خودخواهی»، فعالیتها و باورهای فردی بر پیوندهای جمعی تقدّم مییابند و میزان پیوند بین فرد و جامعه بسیار اندک است؛ در چنین شرایطی، تعادل میان فرد و جامعه برهم میریزد اما «دیگرخواهی» به وضعیّتی اشاره دارد که در آن پیوند به نفع جامعه شدید است. به نظر وی، اگر در جوامع «پیشامدرن»، انکار مصالح فردی و یا تابع جمع نمودن آن، مبنای همبستگی اجتماعی است، در جوامع «مدرن»، تحقّق فردیّت و استقلال افراد، پایه وابستگی متقابل و همبستگی میباشد. آنتونی گیدنز[9]، مدرنیته را دارای سه ویژگی فرامحلی شدن روابط انسانها[10]، غلبه نظامهای انتزاعی و نشانههای نمادین[11] و در نهایت، کیفیّت بازتاب دهنده مدرنیته، که خودشناسی انتقادی یا شکلگیری هویّت شخصی[12]، متحقّق ساختن خویشتن و فردیّت خوداندیش، از جمله پیامدهای آن است که آن را از نظام و روابط پیشامدرن و سنّتی جدا میسازد (شکربیگی، 1388). به اعتقاد گیدنز «... در نسلهای پیشین [دوران پیشامدرن]، پیوند زن و مرد مخصوصاً در ازدواج سنّتی، عمدتاً بر اساس نقشهای ثابت بود؛ یک زندگی خانگی و خانوادگی که اساساً با بزرگکردن فرزندان پیوند خورده بود، اما در این نسل [دوران مدرن]، دیگر زن بودن از نظر وظایف و هویّتهایی که ایجاد میکند، معنای روشن و مشخّصی ندارد؛ دیگر زنان براساس آنچه که فرهنگ یا سرنوشت محتوم به آنها دیکته میکند و یا در چارچوب سرنوشتی که به واسطه آن نقشهایشان از پیش تعیین شده است، زندگی نمیکنند. از سوی دیگر، نگرش منفی جامعه نسبت به خانهداری زنان رو به افزایش است» (باقری، 1388). گیدنز و اندیشمندانی چون تافلر و ترنر به فرآیند جهانیشدن ـ وضعیّتی که در آن حوادث و وقایع در زمان کوتاه، بر مکانهای دوردست تأثیر میگذارند ـ به عنوان یکی از عناصر تأثیرگذار در نهاد خانواده [در عصر جدید] توجه مینمایند. به اعتقاد گیدنز (1379 و 1382) والوین تافلر (1370)، «یکی از عمدهترین تأثیرات جهانیشدن در نهاد خانواده، دگرگونی نقشهای سنتی و ثابت و از پیش تعیینشده اعضای خانواده است[13]. مرزهای تقسیم کار سنتی مبنی بر جنسیّت، با افزایش سطح آموزش زنان و حضور آنان در جایگاههای شغلیای که در گذشته در انحصار مردان بوده و در مقابل با افزایش مشارکت مردان در امور خانگی، بهتدریج متزلزل شده است. بدینسان حضور گسترده زنان شاغل در زندگی اجتماعی، جایگزینی نقشهای اکتسابی به جای نقشهای محوّل [انتسابی] برای زنان و کاهش تأثیر ازدواج در فرآیند هویّتیابی فرد از جمله پیامدهای تغییر نقش در عرصه جهانیشدن است» (گیدنز و تافلر به نقل از ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387: 40) .به اعتقاد ترنر[14](1381)، «خانواده به عنوان یک نهاد اجتماعی در فرآیند جهانیشدن دچار تناقضات روز افزون میشود؛ در یکسو ضرورت مشارکت اقتصادی زنان در خانواده و در سوی دیگر تمایلات مادر بودن قرار دارد. صمیمیّت و رابطه عاطفی تنگاتنگ با فرزندان [و همسر] در شرایط اشتغال والدین بهراحتی ایجاد نمیشود. این کمبودها، تنشهایی را در فضای خانواده ایجاد میکند که افزایش بیش از پیش طلاق و خشونتهای خانگی از جمله پیامدهای آن است» (ترنر، 1381؛ به نقل از ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387: 42). در حالت کلی، اشتغال زنان با ایجاد دگرگونیهای بنیادی در ساخت شغلی جامعه، نظام ارزشهای سنتی، توزیع نقشها و پایگاههای زن و مرد، بر روابط زن و شوهر هم آثاری دارد و میتواند درجهت ثبات یا تضعیف خانواده مؤثّر باشد (ساروخانی، 1370). اولریخ بک[15] ـ جامعهشناس آلمانی ـ با مطرح کردن بحث فردیّت که از مبانی و شاخصهای مهم مدرنیته و جهان مدرن است، براین باور است که این واژه، یک تبیین متقاعدکننده بهدست میدهد از آنچه که در جامعه درحال وقوع است؛ منجمله دگرگونی کار، افزایش انزوای شخصی (فردگرایی)، تأکید بر اتکای به خود، توازن در حال تغییر قدرت بین زن و مرد، بازتعریف رابطه مرد و زن، بازشناسی رابطه بین زندگی شخصی و حوزه عمومی، ظهور یک فرهنگ احتیاطمآبانه و مصلحتاندیشی و عقلانی، که همگی از پیامدهای مدرنیته در سایر جوامع میباشند (شکربیگی، 1388). ریتا لیلیستروم[16](1986) نیز معتقد است؛ با حضور هرچه گستردهتر انسانها بهمثابه فرد و نه چون عضوی از فامیل در حوزه اشتغال، در سازمانهای اجتماعی و در دیگر نهادها، فردیّت رشد یافت و بعد از آن رابطه فرد با پیرامون، دیگر نه بر محور مناسبات خانوادگی، بلکه همچون رابطهای میان آحاد مستقل جامعه شکل گرفت. به نظر وی، زمانی که تقسیم کار خانگی براثر گسترش کار فردی و اشتغال در اجتماع دستخوش تغییر شد، این نخست مردان بودند که به فردیّت دست یافتند. اما فردیّت یافتن مردان با تغییر نقش جنسی آنان توأم نشد؛ این در حالی است که رشد و شکلگیری فردیّت زنانه، به استقلال نسبی زنان از مردان، تغییر نقش جنسیشان و از حاشیه به متن کشیده شدن آنان منجر گشت. فردیّت یافتن و شکلگیری شخصیّت مستقل زنان، آشکارا به معنای کاهش وابستگی آنان به مردان و به زیر سؤال رفتن نقش جنس دوّم و «نیمه دیگری» بود که پیش از این خود را با «نیمه اوّل» و در سایه آن تعریف مینمود؛ بهعبارت دیگر، فردیّت یافتن زنان با استقلال مادی آنان، پایان بخشیدن به تلقیای از نقش سنّتی زن و بالاخره، با بهرسمیت شناختن سروری زنان بر بدن خود و چگونگی پاسخگویی به نیازها و خواهشهای جنسی زنانه همراه گشته است... پروسه فردیّت یافتن مردان به جدایی هر چه بیشتر زندگی خصوصی از عمومی و تأکید بر ایجاد حدفاصل بین «خود» و «دیگری» ـ فرد از اجتماع ـ منجر شده است، حال آنکه فردیّت یافتن زنان با ایجاد حدفاصل با «دیگری» استقلال از مردان را نیز دربر داشته است. ایجاد چنین حدفاصلی بهویژه در روابط نزدیک زناشویی و خانوادگی به مراتب دشوارتر است (ریتا (1986)؛ به نقل از شکربیگی، 1388). ژولین فروند[17] (1362)، ضمن تأکید بر روند توسعه شهرنشینی و صنعتیشدن، افزایش تخصص و تقسیم کار اجتماعی، به تأثیر قابل توجه آن در گسترش تفاوت بین افراد، تضعیف همنوایی گروهی و «وجدان جمعی» و توسعه فردگرایی در بین افراد و گروههای اجتماعی گوناگون توجه دارد (فروند (1362)؛ به نقل از شکربیگی، 1388).
بخش دوم مارک نپ[18]، جدایی افراد را طی پنج مرحله ـ مرحله افتراق، مرحله محدود کردن، مرحله بیروح شدن رابطه، مرحله پرهیز از یکدیگر و مرحله جدایی، از یکدیگر مشخص و تفکیک کرده است (فرهنگی، 1379؛ به نقل از باستانی و همکاران، 1389: 6 ـ 7) که گرایش به طلاق را میتوان در یکی از مراحل یک تا چهار یا ترکیبی از این چهار مرحله قرار داد. با توجه به نظریه نظم خرد چلبی، اگر خانواده را اجتماعی کوچک و سطح خرد درنظر بگیریم، درصورت ایجاد مشکل در همفکری، همگامی، همدلی و همبختی مشترک میان زوجین، در تعاملات آنان اختلال ایجاد میشود (باستانی و همکاران، 1389: 6). بر اساس نظریه مبادله[19]، روابط بین زن و شوهر هم یک نوع مبادله محسوب میشود. اگر حقوق متقابل آنها را بهعنوان پاداش و هزینه تلقی نماییم، زندگی آنها بر مدار مبادله متقابل جریان مییابد. از طرف دیگر، عدمبرابری هزینهها و پاداشها برای زوجین، به احساس بیعدالتی و نابرابری در مبادله منجر میگردد و درنهایت، به گسست روابط متقابل زوجین منجر میشود. درواقع، پنداشت فرد از سود یا زیانی که در زندگی زناشویی خود بهدست میآورد، اهمیت پیدا میکند (جلیلیان، 1375؛ به نقل از ریاحی و همکاران، 1386: 119). بدینترتیب، هرچه پاداشهایی که یکی از زوجین از زوج دیگر دریافت میکند، از پاداشهایی که پرداخت میکند کمتر باشد (بهطور واقعی یا خیالی)؛ و یا هزینههای پرداختی یکی از زوجین به زوج دیگر، یا حتی کل خانواده بیشتر از حد واقعی یا موردانتظار باشد، حالت زیاندیدگی به فرد دست میدهد. در این وضعیت، پایاندادن به رابطه زناشویی، بهعنوان یکی از راهحلهای اساسی برای دستیابی به پاداش یا حداقل فرار از پرداخت هزینههای بیشتر، برایش ارزشمند میگردد. بنابراین، زوجینی که نتوانند تعادل دلخواه را در زمینه مبادله هزینهها و پاداشها برقرار نمایند، به احتمال زیاد به گسستن رابطه، گرایش مییابند. (ریاحی و همکاران، 1386: 119 ـ 118). در مجموع، «میتوان از نظریه مبادله، در تحلیل بیشینهسازی سود در تصمیمهای مربوط به طلاق استفاده کرد. افرادی که تصمیم به طلاق دارند، باید به ارزیابی منافع ازدواج خود نسبت به سایر ازدواجها و همچنین نسبت به زندگی مجردی پس از طلاق بپردازند» (غیاثی و همکاران، 1389: 81).
ادبیات پژوهشی در ارتباط با موضوع مورد بررسی تحقیقی با حجم نمونه 141 نفر در سال 1390 در شهرستان گرگان به اجرا درآمده است. نتایج بهدست آمده، حاکی از تسلّط ارزشهای سنّتی بر مدرن در خانواده پدری و تسلّط ارزشهای مدرن بر سنّتی بعد از ازدواج (در گروه در حال طلاق) و نیز کمی کمرنگتر شدن ارزشهای سنّتی نزد گروه عادی است. بالاترین مقدار میانگین شاخص فردگرایی در قبل از ازدواج در اختیار مردان درحالطلاق و در بعد از ازدواج، در اختیار زنان درحالطلاق بودهاست و بالاترین میانگینهای مربوط به ارزشهای مدرن و نیز پایینترین میانگینهای مربوط به ارزشهای سنّتی را، گروه درحالطلاق به خود اختصاص دادهاند. ارزشهای سنّتی در بین زنان و مردان در حالطلاق، در بعد از ازدواج تنزّل پیدا کرده و درعوض میزان گرایش به ارزشهای مدرن در بین آنان بیشتر شده است اما شدّت تغییر و تحولات از سوی ارزشهای سنّتی بهسمت ارزشهای مدرن در مردان بسیار کمتر از زنان این گروه بوده است (نعیمی، 1390: 204 ـ 207). بر اساس نتایج پژوهشی دیگر که در سال 1389 انجام شده و با عنایت به متغیرهای مورد بررسی در پژوهش حاضر؛ میزان گرایش به طلاق زوجینی که تصوّر مثبتتری از پیامدهای طلاق در ذهن داشتهاند، قوی بوده است (فاتحی دهاقانی و همکاران، 1390: 39). در سال 1385 تحقیقی در شهرستان کرمانشاه با حجم نمونه 364 نفر از زوجین انجام شده است. بر اساس نتایج به دست آمده؛ از میان متغیرهای مختلف مؤثّر بر گرایش به طلاق، میزان تصوّر مثبت از پیامدهای طلاق از متغیرهای تأثیرگذار مهم در این پژوهش بوده است (ریاحی و همکاران: 1386: 109). در تحقیقی دیگر که در سال 1383 انجام شده است، محقق معتقد است که افزایش طلاق در جوامع شهری، معمولاً با تحصیلات بیشتر زنان و آشنایی آنان با مراکز قانونی همراه است. زنان کمسواد و یا بیسواد معمولاً به علت ترس از شوهر یا واکنش اطرافیان، نداشتن استقلال مالی و پشتوانه اقتصادی و عاطفی پس از طلاق، گاه باوجود داشتن مشکلات خانوادگی غیرقابلحل به سوختنوساختن تن میدهند و اصلاً نمیدانند چگونه باید اقدام به طلاق نمایند. بهاعتقاد محقّق، [در زندگی شهری و مدرن امروزی] با افزایش فشارهای اقتصادی و نیز تغییر سطح زندگی مردم، زوجین به فعّالیّت خارج از خانه مشغول هستند و لذا، در ایفای صحیح نقش خود ناتوان شده و درنتیجه کانون خانواده با نوعی بحران عاطفی مواجه میشود. همچنین، پذیرش اجتماعی طلاق، در نتیجه کاهش نگرشهای منفی نسبتبه این پدیده، در کشورهای مختلف، متفاوت بودهاست؛ اگرچه طلاق همچنان بهصورت یک امر نامطلوب و غیرخوشایند بهنظر میرسد اما در بین بیشتر مردم جامعه دیگر گناهی غیرقابلبخشش جلوه داده نمیشود (رضایی، 1383: 102-122). بر اساس پژوهشی که در سال1381 انجام شده است؛ این واقعیّت جامعه امروز ماست که دیگر برچسب بدنامی به طلاق زده نمیشود و شاید بتوان گفت اگر قوانین مدنی سختگیری نمیکردند، حتی میزان طلاق در جامعه بسیار بالاتر میشد. در عینحال تغییر سبک زندگی، وسایل ارتباط جمعی، بالا رفتن سطح تحصیلات و آگاهی زنان، کمرنگشدن قدرت پدران و مردان،استقلال مالی زنان، هر یک مبانی اقتصادی واجتماعی خانواده را دگرگون ساخته است (آقاجانی، 1384). با توجه به پیشینه تجربی مطرح شده، مبانی تجربی متغیرهای تحقیق طی جدول 1 به دست میآید:
جدول 1ـ مبانی تجربی متغیرهای تحقیق
شکل 1ـ مدل نظری و مفهومی عوامل مؤثّر بر گرایش به طلاق زنان
با توجه به مدل تحلیلی ارائهشده؛ نه تنها سه متغیّر مطرحشده، بهصورت مستقیم بر گرایش به طلاق تأثیر دارند، بلکه تغییر هنجارهای جامعه، بر دو متغیّر فردگرایی و رشد عقلانیّت زنان تأثیر دارد؛ بدین نحو که هرچه میزان تغییر هنجارها در جامعه بیشتر باشد، فردگرایی و رشد عقلانیّت زنان هم بالاتر خواهد بود و در نتیجه گرایش به طلاق آنان نیز بیشتر میشود. همچنین، رشد عقلانیّت زنان نیز در فردگرایی آنان تأثیر دارد و با افزایش میزان آن، فردگرایی زنان و در نتیجه گرایش به طلاق آنان نیز افزایش مییابد. باتوجهبه مدل نظری پژوهش، فرضیات زیر به بررسی گذاشته شدهاند:
جدول 2ـ فرضیه های تحقیق
روششناسی تحقیق حاضر، از نوع مطالعات پهنانگر و کاربردی است. روش تحقیق مورد استفاده از نوع «پیمایشی همبستگی» است که به صورت مقطعی در شهر زنجان انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش، کل جمعیت زنان مناطق سه گانه شهر زنجان است که برابر با 173444 نفر است که با استفاده از شیوه نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای و بر اساس پیشآزمون انجام شده بر روی 100 نفر از زنان متأهل، نسبت به انجام نمونهگیری با حجم 400 نفر در مناطق مختلف شهر زنجان، اقدام شده است. ابزار مورد استفاده در این تحقیق، پرسشنامه محقّقساخته است و برای سنجش متغیر وابسته از مقیاسهای مورد استفاده در تحقیقات قبلی[20] نیز بهره برده شده است. تجزیه و تحلیل دادهها نیز با استفاده از نرم افزار SPSS انجام شده است.
تعاریف نظری و عملیّاتی متغیّرها گرایش به طلاق زنان، متغیر وابسته تحقیق حاضر است که عبارتاست از «میزان تمایل و علاقه زوجین [زنان] به جدا شدن از یکدیگر [همسرشان] و گسستن پیوند زناشویی طی مراحل قانونی» (ریاحی و همکاران، 1386: 122) که نشاندهنده شدّت تمایل زوجین [زنان] برای جداشدن از یکدیگر [همسرشان] است (بهرامی کاکاوند، 1386؛ بهنقلاز فاتحیدهاقانی و همکاران، 1389: 31). که در سه بعد رفتاری، عاطفی و شناختی مورد سنجش واقع شده است. جدول 3 که شامل مؤلّفهها و شاخصهای مربوط به متغیّر وابسته تحقیق (گرایش به طلاق) است، عملیاتیکردن این مفهوم را نمایش میدهد.
جدول 3ـ تعریف عملیاتی متغیر گرایش به طلاق
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیر فردگرایی زنان فردگرایی زنان، اوّلین متغیر مستقل این پژوهش است؛ «فردگرایی عبارت است از گرایش ذهنی و رفتاری که به خودمختاری فرد منجر میشود بهگونهای که فرد اهداف و خواستههای فردی برایش مهمتر هستند تا اهداف و خواستههای دیگران و بیشتر خود را مسؤول موفقیّت و شکست خود میداند» (بهروان و همکاران، 1386: 15). گرایش فردگرایانه داشتن، یعنی قضاوت شخصی را اولویّت بخشیدن، دیدگاه خاص خود را با انتقاد دائم از نهادها مطرح ساختن و عدم همنوایی با هنجارهای اجتماعی است؛ در این معنی، فردگرایی به معنای عدمشناسایی و یا طرد هر همبستگی اجتماعی است (بیرو، 1366). در پژوهش حاضر، مفهوم فردگرایی با سه مؤلّفه؛ تأکید زنان بر اتکای به خود (استقلال)، تأکید زنان بر تعاملات ابزاری (تقدّم منافع فردی خود بر دیگران) و در نهایت، تقدّم فعالیّتهای فردی افراد (خودخواهی) بر پیوندهای جمعی و خانوادگی (دیگرخواهی)، مشخص شده است.
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیر رشد عقلانیّت زنان عقل[21]در لغت یعنی نیروی ادراک و تشخیص فکری اعمال مناسب و نامناسب. عقل عبارت از نیروی معیّنی است که بهوسیله آن انسان قادر به شناسایی، داوری و تمیز است (آراستهخو، 1369). مفهوم عقلانیّت[22]در قلمرو جامعهشناسی «ماکس وبر» نیز بهکار گرفته شدهاست؛ عقلانیّت صوری و یا عقلانیّت ابزاری به فراگردی اطلاق میشود که طی آن از مناسبترین و مؤثّرترین وسایل برای دستیابی به هدفهای معیّن استفاده میشود (شایانمهر، 1379). در پژوهش حاضر، این مفهوم با دو مؤلّفه؛ اعتقاد زنان به داشتن حق انتخاب آزادانه در تصمیمگیریهای مهم زندگی خود و اعتقاد آنان به داشتن موقعیّت برابر با مردان در خانواده و جامعه، مشخص شده است. برای سنجش متغیر مذکور، 17 گویه طراحی شدهاست که هر یک از آنها یک مقیاس شش درجهای (کاملاً مخالف، مخالف، نسبتاً مخالف، نسبتاً موافق، موافق و کاملاً موافق) را شامل میشوند. جدول 4 ابعاد و گویههای مرتبط با رشد عقلانیّت را نمایش می دهد.
جدول 4ـ ابعاد و گویههای مرتبط با متغیر رشد عقلانیّت زنان
تعریف مفهومی و عملیاتی متغیر تغییر هنجارهای جامعه هنجار عبارت است از نمونه یا معیار ثابت چیزهایی که در درون یک فرهنگ معیّن باید وجود داشته باشد. هنجارها ممکن است یکی از چهار صورت زیر را پیدا کنند: ارزشها، آداب و رسوم، عرفها و سرانجام، قوانین. همچنین، هنجارها ممکن است ممنوع یا تجویزشده باشند (کوئن، 1382). در تحقیق حاضر، این مفهوم با سه مؤلّفه؛ افزایش نگرش منفی جامعه نسبتبه خانهداری زنان، دو ساختیشدن جامعه[23] و دگرگونی دیدگاههای زنان درباره روابط احساسی و عاطفی با جنس مخالف (قبل و بعد از ازدواج)، مشخص شده است.
کیفیّت ابزار اندازهگیری (اعتبار و پایایی) در پژوهش حاضر برای تعیین اعتبار از اعتبار محتوایی[24] و به صورت خاصتر از اعتبار صوری [25] استفاده شدهاست؛ این نوع اعتبار بررسی اعتبار ابزار اندازهگیری با استفاده از شم عام و تجربه بوده و وابسته به قضاوت محقق است و بهعلت قرار گرفتن نظر متخصصان ذیربط بهعنوان مبنای صحت و سقم ابزار اندازهگیری، آن را اعتبار از نظر کارشناسان[26] نیز میگویند (حبیبپور و همکاران، 1388). در پژوهش حاضر، پرسشنامه بعد از طراحی، در اختیار اساتید مجرب قرار گرفت و بعد از گردآوری نظرات آنان، بهعنوان داور، پرسشنامه نهایی طراحی شد. همچنین، برای محاسبه پایایی نیز از مهمترین و پرکاربردترین روش ـ روش آلفای کرونباخ[27] ـ استفاده شده است؛ بدین منظور، از نتایج پیشآزمونی که با حجم 100 نفر انجامشد، استفاده شده است.
یافتههای تحقیق الف) نتایج توصیفی تک متغیّره برای سنجش متغیر فردگرایی زنان،27 گویه طراحی شدهاست که همگی در سطح سنجش رتبهای و بر روی یک طیف 6 درجهای لیکرت قرار دارند. آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای فردگرایی نشان میدهد که؛ میانگین بعد نخست متغیر فردگرایی زنان (تأکید زنان بر اتکای به خود)، نسبت به ابعاد دیگر بیشتر است؛ بهعبارتدیگر، تلاش زنان در عدم وابستگی به دیگران و رسیدن به استقلال در عرصههای مختلف زندگی پررنگتر از فعالیّتهای آنان در زمینه ترجیح منافع یا تقدّم فعالیّتهای فردی خود بر دیگران است. همچنین، با مقایسه میانگین ابعاد با میانگین طیفی آنان، ملاحظه میشود که میزان استقلال زنان مورد مطالعه در عرصههای مختلف زندگی، بالاتر از حد متوسّط قرار دارد و میزان تمایل زنان متأهل شهر زنجان به تقدّم منافع و فعالیّتهای فردی خود بر دیگران، کمتر از حد متوسّط است و در مجموع، میزان فردگرایی در زنان موردبررسی با میانگین49/83، پائینتر از حد متوسّط میباشد.
جدول 5ـ ضرایب پایایی پرسشنامه
*در اینجا معیار قضاوت ما تقسیم بندی مقادیر آلفا در پنج دسته، بر اساس یک قاعده سرانگشتی توسط جورج و مالری (2003) است (حبیبپور گتابی و همکاران، 1388). جدول 6ـ آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای فردگرایی
برای سنجش متغیر رشد عقلانیّت زنان، 17 گویه طراحی شدهاست که همگی در سطح سنجش رتبهای و بر روی یک طیف 6 درجهای لیکرت قرار دارند. آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای این متغیّر، نشان میدهد که؛ میانگین بعد دوّم این متغیّر، بیشتر از بعد اوّل است؛ به عبارت دیگر، اعتقاد زنان بهداشتن موقعیّت برابر با مردان در جامعه و خانواده پررنگتر از اعتقاد آنان بهداشتن حق انتخاب آزادانه در تصمیمگیریهای مهم زندگی خود میباشد. با مقایسه میانگینهای به دست آمده با میانگین طیفی آنها مشخص می شود که میزان عقلانیّت در زنان موردمطالعه بیش از حد متوسط رشد داشته است. شکل (2) و (3) و (4) به خوبی این مقایسهها را نمایش میدهند. در مجموع، میانگین رشد عقلانیّت (25/72) و ابعاد آن (66/20) و (59/51)، حاکی از رشد متوسّط بهبالای میزان عقلانیّت در زنان موردمطالعه است.
شکل 2ـ میانگین بعد اول رشد عقلانیت (انتخاب آزادانه)
شکل 3ـ میانگین بعد دوم رشد عقلانیت (موقعیت برابر با مردان)
شکل 4 ـ میانگین رشد عقلانیت شکل 4- میانگین رشد عقلانیت
جدول 7ـ آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای رشد عقلانیّت
برای سنجش متغیّر تغییر هنجارهای جامعه، 29 گویه طراحی شدهاست که همگی در سطح سنجش رتبهای و بر روی یک طیف 6 درجهای لیکرت قرار دارند. آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای تغییر هنجارهای جامعه نشان میدهد که؛ میانگین بعد دوّم این متغیّر از سایر ابعاد بیشتر است؛ بهعبارتدیگر از میان جنبههای مختلف تغییر هنجارهای جامعه، دوساختیشدن آن بیشتر احساس میشود. اما، با مقایسه میانگین ابعاد با میانگین طیفی آنان، ملاحظه میشود که میزان نگرش منفی جامعه نسبتبه خانهداری زنان از دیدگاه زنان متأهل شهر زنجان، پائینتر از حد متوسّط قرار دارد. همچنین، میانگین دو بعد دیگر متغیّر تغییر هنجارهای جامعه (دوساختی شدن جامعه و پذیرش روابط عاطفی با جنس مخالف) نیز از میانگین طیفی خود کمتر هستند که این امر گویای این مطلب است که اوّلاً، میزان ترویج ارزشهای سنّتی در جامعه از یک سو و نیز میزان تناقضات بهوجود آمده در نقشهای مختلفی که زنان عهدهدار آنها هستند از سوی دیگر، پایینتر از حد متوسّط است و ثانیاً میزان پذیرش روابط عاطفی با جنس مخالف (قبل و بعد از ازدواج)، در جامعه مورد بررسی پایینتر از حد متوسّط قرار دارد. در مجموع، میانگین تغییر هنجارهای جامعه (02/102)، بیانگر آن است که میزان تغییر هنجارها در جامعه موردمطالعه پایینتر از حد متوسّط است.
جدول 8ـ آمارههای توصیفی مرتبط با گویههای تغییر هنجارهای جامعه
برای سنجش متغیّر وابسته تحقیق ـ گرایش به طلاق زنان متأهل شهر زنجان ـ از50 گویه استفاده شدهاست که همگی در سطح سنجش رتبهای و بر روی یک طیف 6 درجهای لیکرت قرار دارند. آمارههای توصیفی مرتبطبا گویههای گرایش به طلاق نشان میدهد که؛ میانگین بعد شناختی متغیّر وابسته، نسبتبه ابعاد دیگر بالاتر است؛ به عبارت دیگر، میزان آگاهی و شناخت زنان مورد مطالعه از وضعیت طلاق در جامعه و آثار و پیامدهای این پدیده و حمایتهای جامعه از افراد مطلقه و نیز اعتقاد آنان به عدم وجود اجبار و تعهد برای ماندن در زندگی مشترک بر تمایل آنان به انجام اقدام عملی در زمینه طلاق یا ارزشیابی مثبت درباره باورهای مربوط به طلاق غلبه دارد. در مجموع، میانگین گرایش به طلاق (79/165)، و ابعاد آن (48/25)، (09/35) و (93/55)، نشانگر گرایش به طلاق در حد متوسّط به پایین در میان زنان متأهل شهر زنجان میباشد.
جدول 9ـ آمارههای توصیفی مرتبطبا گویههای گرایش به طلاق
ب) نتایج استنباطی دومتغیّره بر اساس نتایج آزمون پیرسون؛ با افزایش فردگرایی زنان (364/0=r ، 000/0= sigo) و افزایش میزان اعتقاد آنان به داشتن حق انتخاب آزادانه در تصمیمگیریهای مهم زندگی خود (250/0=r ، 000/0= sigo)، و نیز با افزایش نگرش منفی جامعه نسبتبه خانهداری زنان (263/0=r ، 000/0= sigo) و تغییر نگرشهای افراد نسبت به روابط عاطفی و احساسی با جنس مخالف (242/0=r ، 000/0= sigo)، گرایش زنان به طلاق نیز افزایش مییابد. لیکن، اعتقاد زنان به داشتن موقعیّت برابر با مردان در جامعه و خانواده، تأثیری در افزایش یا کاهش گرایش آنان به طلاق ندارد (066/0=r ، 189/0= sigo). همچنین، با تغییر هنجارهای جامعه، گرایش زنان بهسمت طلاق (بهصورت عام)، (098/0=r ، 049/0= sigo)، و بهسمت طلاق عاطفی (بهصورت خاص)، (104/0=r ، 037/0= sigo)، افزایش مییابد. در خصوص روابط میان متغیّرهای مستقل تحقیق با یکدیگر؛ هرچه بین ساختار کهن و مدرن جامعه، تضاد بیشتری وجود داشته باشد، زنان دچار تعارض شده و در دوراهی شک و یقین، در اعتقادات خود مبنی بر حق انتخاب آزادانه در تصمیمگیریهای مهم زندگی و نیز اعتقاد به داشتن موقعیّت برابر با مردان، دچار شک و تردید میشوند. به عبارت دیگر، تضاد هرچه بیشتر بین ساختار کهن و مدرن جامعه، مانعی در رشد عقلانیّت زنان خواهد بود (300/0ـ=r ، 000/0= sigo). لیکن، هرچه نگرش جامعه نسبت به خانهداری زنان منفیتر شود، عقلانیّت در زنان رشد بیشتری خواهد داشت (101/0=r ، 043/0= sigo). در این صورت، زنان بر استقلال در عرصههای مختلف زندگی معتقد خواهند بود (267/0=r ، 000/0= sigo) و فعالیّتهای فردی خود را بر پیوندهای جمعی و خانوادگی ترجیح میدهند (279/0=r ، 000/0= sigo) که با تشدید تضاد میان ساختار کهن و مدرن جامعه، زنان اولویّت بیشتری برای فعالیّتهای فردی خود در مقابل پیوندهای جمعی قائل خواهند بود (108/0=r ، 031/0= sig). همین طور، زنانی که به انتخاب آزادانه معتقدند بر تعاملات ابزاری تأکید بیشتری داشته و در مسائل مختلف زندگی، منافع خود را در اولویّت قرار میدهند (204/0=r ، 000/0= sigo). مطابق نتایج پژوهش، هرچه روابط عاطفی با جنس مخالف پذیرش بالایی در میان افراد جامعه داشته باشد، زنان نیز اعتقاد بیشتری به حق خود در جهت انتخاب آزادانه در تصمیمات زندگی پیدا میکنند (147/0=r ، 003/0= sigo). همچنین، در کنار پذیرش این قبیل روابط، هرچه نگرش جامعه نسبت به خانهداری زنان منفیتر باشد، فردگرایی در زنان ـ تأکید زنان بر تعاملات ابزاری و توجّه ویژه بر منافع خود در روابط، تقدّم فعالیّتهای فردی بر پیوندهای جمعی و خانوادگی و تأکید بر رسیدن به استقلال در عرصههای مختلف زندگی ـ افزایش مییابد (243/0=r ، 000/0= sigo).
ج) تحلیلهای چند متغیّره بهمنظور تعیین میزان تأثیرپذیری مستقیم، غیرمستقیم و کلِّ متغیّر گرایش به طلاق از متغیّرهای مستقل مورد استفاده، مدل 2، با استفاده از تکنیک تحلیل مسیر، به شرح زیر مورد آزمون واقع شده است؛از میان سه متغیّر مورد بررسی، تنها متغیّر فردگرایی زنان با بتای 332/0 به صورت مستقیم بر متغیّر گرایش به طلاق تأثیر دارد. بر این اساس، با افزایش یک انحراف استاندارد در متغیّر فردگرایی زنان، گرایش به طلاق آنان به میزان 332/0 انحراف استاندارد افزایش مییابد و برعکس، کاهش یک انحراف استاندارد در متغیّر مذکور، موجب کاهش 332/0 انحراف استاندارد در متغیّر وابسته میشود. لیکن دو متغیّر دیگر، تنها بر بعد رفتاری گرایش به طلاق، بهصورت مستقیم تأثیر دارند؛ تغییر هنجارهای جامعه با بتای (111/0ـ) و رشد عقلانیّت زنان با بتای (194/0ـ). در حقیقت دو متغیّر مذکور، با سطح خطای بزرگتر از 05/0 ، به صورت مستقیم تأثیر آماری معنیداری بر متغیّر گرایش به طلاق ندارند و به صورت غیرمستقیم و از طریق تأثیر بر متغیّر فردگرایی زنان، بر گرایش به طلاق زنان موردمطالعه تأثیر دارند؛ تأثیر غیرمستقیم متغیّر تغییر هنجارهای جامعه برابر با (066/0-) و تأثیر غیرمستقیم متغیّر رشد عقلانیت زنان برابر با (095/0-) میباشد.
شکل 5 ـ مدل تجربی عوامل مؤثر بر گرایش به طلاق زنان
با توجه به مدل تجربی بهدست آمده؛ متغیّر فردگرایی زنان، به عنوان متغیّر میانی[28] (درونداد) در نظر گرفته شده است اما برای پی بردن به روابط میان متغیّرهای مستقل با یکدیگر، تک تک آنها به صورت متغیّر وابسته در نظر گرفته شد که بر اساس آن، متغیّر تغییر هنجارهای جامعه با بتای (260/0-)، بر متغیّر رشد عقلانیّت زنان تأثیر دارد و متغیّر اخیر نیز با بتای (281/0-)، بر متغیّرتغییر هنجارهای جامعه تأثیرگذار است. همچنین، با توجه به وجود همبستگی میان متغیّرهای مستقل تحقیق، از طریق محاسبه ضریب همبستگی پیرسون، میتوان گفت که میان متغیّرها تعامل برقرار است و همگی دارای پشتوانه تئوریک هستند و افزایش یا کاهش در هریک از آنها، با افزایش یا کاهش در متغیّر مقایسه شده با آن همراه میباشد. با توجه به مطالب فوق، مسیرهای زیر برای تحلیل آماری به دست میآید که جدول 10 بر اساس آن، تنظیم شده است:
1) گرایش به طلاق 332/0 فردگرایی 229/0 تغییر هنجارهای جامعه 2) گرایش به طلاق 332/0 فردگرایی 362/0 رشد عقلانیّت 3) گرایش به طلاق 332/0 فردگرایی 362/0 رشد عقلانیّت 260/0- تغییر هنجارهای جامعه 4) گرایش به طلاق 332/0 فردگرایی 229/0 تغییر هنجارهای جامعه 281/0- رشد عقلانیّت 5) گرایش به طلاق (بعد رفتاری) 194/0- رشد عقلانیّت 6) گرایش به طلاق (بعد رفتاری) 111/0- تغییر هنجارهای جامعه
جدول 10ـ میزان تأثیر مستقیم، غیرمستقیم و کل متغیّرهای مستقل بر متغیّر وابسته
نتیجه گیری و پیشنهادات نتایج فرضیه اول[29]، همسو با نظریههای (گیدنز (1379 و 1382) و تافلر (1370)؛ نقلاز ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387)، (لیلیستروم، 1986؛ نقلاز شکربیگی، 1388)، نظریه بک (نقلاز شکربیگی، 1388)، تونیز (نقلاز آزبورن، 1997)، دورکیم (نقلاز شکربیگی، 1388)، همچنین، همسو با نتایج پژوهش بزرگیان (1378) و نعیمی (1390) میباشد؛ گیدنز (1379 و 1382) و تافلر (1370) بر این باورند که جهانیشدن یکی از عواملی است که در نهاد خانواده تأثیر گذاشته و دگرگونیهای اساسی در نقشهای سنتی و ثابت و از پیش تعیین شده اعضای خانواده بهوجود آوردهاست که نهایتاً به رشد فردگرایی عاطفی و ظهور عشقهای رمانتیک منجر شده است. بک (نقلاز شکربیگی، 1388) معتقد است افزایش فردگرایی، تأکید بر اتکای به خود و... از پیامدهای مدرنیته میباشند. تونیز (نقلاز آزبورن، 1997)، مدرنیته را انتقال از پیوندهای بینفردی موجود در جماعت بهسمت فردیت گمنام جامعه تلقی مینماید. دورکیم (نقلاز شکربیگی، 1388)، همبستگی جوامع سنتی و مدرن را دارای تضاد و فردگرایی را محصول جامعه میداند که در آن در نتیجه تقدم فعالیتها و باورهای فردی بر پیوندهای جمعی، تعادل میان فرد و جامعه بر هم میریزد. لیلیستروم (1986) معتقد است؛ با راهیابی انسان در سازمانهای اجتماعی موجود در جامعه مدرن بهعنوان فردی مستقل و آزاد، نه عضوی از یک گروه خویشاوندی، فردیت رشد یافت. در این میان شکلگیری فردیت زنان، به استقلال نسبی آنان از مردان، تغییر نقشهای مختلف آنان در چارچوب خانه و پایان بخشیدن به تلقی ای از نقش سنتی زن منجر شد. بزرگیان (1378) به این نتیجه رسیدهاست که، همبستگی مکانیکی خانواده سنتی با قدرت مدرنیته و نوسازی سست گشتهاست. وی تغییر شکل خانوادهها از گسترده به هستهای، کاهش نفوذ گروههای خویشاوندی، رشد آگاهی زنان به حقوق خویش و تن ندادن به نظام سرکوب مردسالارانه، استقلال نسبی اقتصادی زنان، رشد فردگرایی و قدرت تصمیمگیری آزادانه زنان در انتخاب همسر و در مورد خاتمه زندگی زناشویی را از عوامل مؤثر در افزایش طلاق برشمردهاست. نتایج تحقیق نعیمی (1390)، بالاترین میزان فردگرایی را قبلاز ازدواج در اختیار مردانِ در حال طلاق اما در بعد از ازدواج در اختیار زنان در حال طلاق نشان میدهد و این حاکی از تأثیر رشد فردگرایی در گرایش زنان به طلاق است. نتایج فرضیه دوم[30] همسو با نظریههای (گیدنز (1379 و 1382)، تافلر (1370) و ترنر (1381)؛ (نقلاز ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387)، بک (نقلاز شکربیگی، 1388) و (لیلیستروم، 1986؛ نقلاز شکربیگی، 1388) میباشد؛ گیدنز (1379 و 1382) و تافلر (1370)، معتقد هستند؛ ازجمله پیامدهای جهانیشدن تغییر نقشهای سنتی از انتسابی به اکتسابی است و تخصصیشدن تقسیم کار، نقش زنان را دستخوش تغییرات شگرفی نموده است. ترنر (1381) بر این باور است که اشتغال زنان بر روابط زناشویی آنها تأثیر میگذارد و زنان را در ایفای نقش دچار تعارض میکند. بک (نقلاز شکربیگی، 1388)، بازتعریف رابطه مرد و زن و توازن در حال تغییر قدرت بین زن و مرد را از پیامدهای مدرنیته میداند. لیلیستروم (1986)، اعتقاد دارد که شکلگیری هویت مستقل زنان به استقلال نسبی زنان و از حاشیه به متن کشیدهشدن آنها منجر گردیدهاست. نتایج فرضیه سوم[31]نیز همسو با نظریههای (گیدنز (1379 و 1382)، تافلر (1370) و ترنر (1381)؛ نقلاز ابوالحسن تنهایی و همکاران، 1387) و همچنین، همسو با نتایج تحقیقات عباسی مولید (1390) و نعیمی (1390) میباشد؛ (گیدنز (1379 و 1382)، تافلر (1370) و ترنر (1381)؛ نقلاز ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387) معتقدند، یکی از مهمترین تأثیرات جهانیشدن در نهاد خانواده دگرگونی ارزشها و نقشهای سنتی در جامعه است. عباسی مولید (1390) در تحقیق خود به این نتیجه رسیدهاست که بین تعهد زناشویی و ارزشهای فرهنگی در زنان و مردان مورد بررسی همبستگی مستقیم و قوی وجود دارد. یعنی بالارفتن میزان پایبندی زوجین به ارزشهای فرهنگی موجود در ایران، باعث افزایش میزان تعهد آنان در زندگی مشترک، ثبات ازدواج و حفظ کانون خانواده میشود. نتایج تحقیق نعیمی (1390) نشان میدهد؛ نوع ارزشهای مسلط بر افراد، حاکی از تسلط ارزشهای سنتی بر مدرن در خانواده پدری و تسلط ارزشهای مدرن بر سنتی بعد از ازدواج در گروه در حال طلاق و نیز کمرنگتر شدن ارزشهای سنتی نزد گروه عادی است. در نهایت این که؛ برای فهم تغییرات به وقوع پیوسته در کشورهایی نظیر ایران، از مفهوم «جهانی ـ محلی شدن» استفاده میشود که در آن، اضافه بر تأثیرات بیرونی، شرایط و عوامل درونی (محلّی) نیز لحاظ شده است (سرایی، 1385: 41). بر همین اساس، میتوان گفت که؛ مدرنیته یک نسخه واحد جهانی نیست بلکه هر کشوری از راه و روش خود و بر اساس سنّت –ها، ارزشها و ایدههای جامعه، ملّت و دولت خود، در این مسیرگام بر میدارد و از سوی دیگر ، خانوادهها هم بهطور یکسان در معرض اندیشههای مدرن و مدرنیزاسیون قرار ندارند (شکر بیگی، 1390). بنابراین، میتوان از شکلگیری نوعی مدرنیته بومی در خانوادههای ایرانی صحبت بهمیان آورد؛ بدینمعنا که خانوادههای ایرانی علیرغم تجدّدگرایی در نوع و سبک زندگی، همچنان دارای اندیشه سنّتی هستند و در واقع، در اندیشه (ذهنیّت) سنّتی و در عینیّت، مدرن هستند؛ بهعبارتدیگر، ما همچنان سنّتی میاندیشیم و مدرن زندگی میکنیم که نمونهای از این موارد را میتوان در اندیشههای سنتی در نگرش نسبت به جایگاه و نقش و وظایف زنان در خانواده و اجتماع اشاره کرد که تعارض میان سنّت و مدرنیته در این موارد، گاه عاملی برای بروز اختلاف میان زوجین و فروپاشی کانون خانواده خواهد بود (شکر بیگی، 1390). برخی نتایج پژوهش حاضر نیز مواردی را در تأیید نتایج تحقیق شکربیگی (1390) نشان میدهد؛ در حقیقت، به طور همزمان میتوان عناصری از جامعه سنّتی و مدرن را ـ در کنار یکدیگر ـ در خانوادههای مورد بررسی، مشاهده کرد. به عنوان مثال؛ در کنار تلاش زنان مورد مطالعه در عدموابستگی به دیگران و استقلال در عرصههای مختلف زندگی (استقلال عاطفی و اقتصادی، استقلال در تصمیمگیری و حلمسأله و ...)، آنان همچنان معتقد به نوعی الزام در قبال انجام کارهای منزل هستند و جویای جلب رضایت همسر و فرزند و کسب پذیرش اجتماعی بالاتر از سوی اقوام و نزدیکان خود و همسرشان میباشند و حاضر نیستند که به هر قیمتی که شده به موفقیّت دست یابند و خواستههای خانواده ـ همسر و فرزند، برقراری آرامش در خانواده و حفظ رابطه با اقوام و نزدیکان، اهمیّت فوق العادهای برای زنان مورد بررسی دارد و نوعی نگرانی از طرد شدن و قضاوتهای منفی دیگران، در آنان مشاهده میشود به طوری که اگر اولویّت دادن زنان به کارها و امور شخصی و خصوصی خود باعث دلخور شدن دیگران از آنان شود یا از آنان تصویر فردی بیمسؤولیّت در قبال زندگی مشترک یا بیتوجه نسبت به وظایف همسری در ذهن دیگران بسازد (قضاوت شخصی دیگران)، افراد این اولویّت را زیر پا گذاشته و در پی آن خواهند بود که دیگران رفتار، عملکرد و شخصیّت آنان را مورد تأیید قرار دهند. تمامی این موارد از سویی متأثّر از فرهنگ ایرانی ـ اسلامی است که اعتقاد به گذشت و فداکاری در زندگی، توجّه به دیگران، نوعدوستی و صله ارحام، جزئی از آن را تشکیل میدهد و از سوی دیگر، نشاندهنده پیوندهای قوی اجتماعی در جامعهای سنّتی است که در آن قطع رابطه با اقوام مذموم شمرده میشود، نوعی اجبار در برپایی روابط خانوادگی دوستانه با اقوام و نزدیکان وجود دارد و افراد میبایست امور زندگی خود را با امورات و برنامه دیگران تنظیم نمایند در غیر این صورت از جانب آنان طرد شده یا فرد بی مسؤولیّت و خودخواهی قلمداد میشوند و در حالت کلی، تمامی موارد فوق مصداقی از پیوند عناصر جامعه سنّتی و مدرن در جامعهای در حال گذار است. همچنین، بر اساس یافتههای پژوهش؛ افراد مورد بررسی دخالت دیگران را در زندگی شخصی خود دوست ندارند این در حالی است که با وجود شبکههای اجتماعی قوی در جامعه مورد بررسی، رسیدگی و پیگیری امور زندگی دیگران، جزئی لاینفک از زندگی اجتماعی را تشکیل میدهد. در چنین شرایطی، در صورتی که این امر، خوشایند زوجین یا یکی از آنها نباشد و یا در صورتی که آنان برخی دلسوزیهای دیگران به ویژه نسل قبل را دخالت در زندگی شخصی خود قلمداد نمایند، در ایجاد درگیری و تنش در خانواده مؤثّر خواهد بود. همچنین، اعتقادات زنان در خصوص مواردی چون؛ «زن امروز نباید محبوس در خانه و تابع همسرش باشد»، «زنان قادرند بسیاری از موقعیّتهای شغلی را که هم اکنون در اختیار مردان است را به عهده بگیرند و درآن بسیار موفّقتر از مردان عمل کنند» ، «زن و مرد در تصمیمگیریهای زندگی مشترک، به یک اندازه سهیم هستند» ، «هیچ الزامی در پرداختن زن به کارهای سنّتی خود در خانه وجود ندارد و زنان باید به این وضعیت خود معترض باشند» و مواردی از این دست، در کنار تلاش آنان برای دستیابی به استقلال بیشتر و اتّکای به خود، در جامعه سنّتی که با ویژگی عمده مردسالاری مشخص میشود، ایجاد تنش مینماید. در حالت کلی در جامعه مردسالار، وظایف زن و مرد به صورت تقریباً واضح تعریف شده است که انحراف از آنها با فشارهای اجتماعی مثل طرد شدن فرد از سوی دیگران یا قضاوت منفی آنان همراه است. از سوی دیگر، با توجه به پیوندهای قومی و خویشی موجود در این جامعه، از طرفی اطرافیان در صورت وجود دلخوری یا چشموهمچشمی و یا حسادت، در تحریک مرد به سمت طلاق دادن همسر یا سوق دادن او به سمت ازدواج مجدد دخیل هستند و از سوی دیگر، عکسالعمل افراد ـ به ویژه زنان ـ در راستای پیشگیری از قضاوت منفی دیگران یا کسب تأیید و پذیرش اجتماعی از سوی آنان، به عنوان پشتوانه اجرایی برخی رفتارها به حساب میآیند و زنان خواسته یا ناخواسته دشواریهای زندگی مشترک را پذیرفته و به طلاق روی نمی آورند. در نهایت اینکه؛ تغییرات به وجود آمده فعلی مستلزم تغییر انتظارات، وظایف و سنّتهاست و لذا افزایش مهارت همسران برای تحقّق رضایتمندی زناشویی را میطلبد؛ چرا که گاه زوجین صادقانه از درک یکدیگر عاجزند. در همین راستا، داشتن آگاهی از نیازهای زیستی و روانی زن و مرد و شناخت چگونگی ارضای آنها از اهمیّت فوقالعادهای برخوردار خواهد بود و این بهنوبه خود، موفقیّت و رضایت در زندگی زناشویی را برای آنها به ارمغان میآورد. بنابراین، لزوم شرکت زوجین در جلسات مشاوره قبل و بعد از ازدواج، جلسات آموزش مهارتهای زندگی و به ویژه مهارتهای ارتباطی و نیز گسترش فرهنگ مطالعه از عواملی است که در مسیر شناخت زوجین از نیازها، حقوق و وظایف متقابل آنان در قبال یکدیگر، راهگشا خواهد بود به ویژه اینکه آشنایی مردان جامعه سنّتی با نیازها و حقوق ویژه زنان، در تعدیل روحیه مردسالارانه آنان و در نهایت کاهش اختلافات و درگیریهای افراد در زندگی زناشویی مؤثّر خواهد بود. لذا به مسؤولان سازمانهای آموزشی، بالاخص مدارس و دانشگاهها و مراکز بهداشتی، پیشنهاد میگردد به برگزاری کلاسهای آموزشی آمادگی قبلاز ازدواج بهصورت مداوم اقدام نمایند تا افراد در صورت وجود ابهام در چگونگی انتخاب همسر و اقدام به ازدواج، دچار تعارض نشوند. همچنین، پیشنهاد میشود که مسئولان و مشاوران در زمینه تعیین و تشخیص عواملی که در دوره آمادهسازی قبلاز ازدواج میتوانند مؤثّر واقعشده و رضایتمندی بعداز ازدواج را بهوجود آورند، مطالعه نمایند. نکته نهایی اینکه جریان مدرنیته بر کلیه فرهنگها تأثیرگذار بوده و در برخی موارد در حوزه خانواده گسستهایی را ایجاد کرده است که میتوان با روشنگری، از گسستهای خانوادگی جلوگیری کرد. [1] سابقاً هرم قدرت در خانواده عمودی بود و همه ارکان «پدرسری» تکوین یافته بود. طلاق یکسویه و بدون اطلاع زن صورت میگرفت و مفاهیمی همچون ضعیفه خطابکردن زن یا او را همچون دیگر کالاهای خانه، «منزل» خواندن همگی حکایت از تراژدی محتوم زن داشت (ساروخانی، 1370). [2] تعداد ازدواجهای انجام شده و ثبت شده در برابر هر یک طلاق واقع شده و ثبت شده. [3] تحلیل فوق توسط نگارنده و بر اساس جداول ارائه شده در منبع زیر انجام پذیرفته است: (علیزاده، مرجان: «بررسی روند آمار ازدواج و طلاقهای ثبت شده کشور از سال 1379 تا 1384»، فصلنامه جمعیت، سازمان ثبت احوال کشور، سال چهاردهم، ش 55 و 56، بهار و تابستان 1385، ص34 ـ 35). [4] تحلیل فوق توسط نگارنده و بر اساس جدول ارائه شده در منبع زیر انجام پذیرفته است: (خبرنامه آماری سازمان ثبت احوال کشور، نه ماهه 1386، دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی، ش 13). [5] Ferdinand,Tonnies [6]Community/gemeinschaft [7]Society/gesellschaft [8] Durkheim,Emile [9]Anthony Giddens [10]این امر، محصول غلبه بر جدایی زمان و مکان در روند جهانیشدن است (شکربیگی، 1388). [11]پیامد این امر، غیرشخصی شدن هر چه بیشتر روابط اجتماعی است (شکربیگی، 1388). [12] Self Identity [13] نقشهای محوّل برمبنای ازدواج سنّتی، که برای مرد نانآوری و حضور در فضای خارج از خانه و برای زن نقشهای خانگی بود، دستخوش تغییر شده است (گیدنز و تافلر به نقل از ابوالحسنتنهایی و همکاران، 1387: 40). [14] Turner [15] Ulrich, Beck [16] Liliestrom, Ritaپروفسور جامعه شناس و فمینیست سوئدی [17] Julien,Freund [18] Mark, Knapp [19] Exchange Theory [20] عملیّاتی کردن این مفهوم بر اساس منابع زیر و با اعمال تغییراتی در آنها، انجام شدهاست: (ریاحی و همکاران، 1386: 122) و (موآتس، 2004: 43). [21] Raision [22] Rationality [23] منظور از دو ساختی شدن جامعه تعارض ارزشهای سنتی و مدرن در جامعه است؛ در بحث از این متغیر، به ترویج ارزشهای سنتی در یک جامعه مدرن (مثل ترویج ارزشهای متعلق به نسلهای گذشته در میان زنان امروز) و به تناقضات بهوجودآمده در نقشهای مختلفی که زنان عهدهدار آنها هستند توجه شده است. از جمله این موارد پرداختن به اموری چون اعتقاد زنان به یکسان نبودن جایگاه زن و مرد در خانواده، اعتقاد به واگذاری تمامی اختیارات زندگی مشترک به عهده مرد خانواده و اولویت نظر مردان در کلیه تصمیمگیریها، اعتقاد زنان به این امر که وظیفه مرد نفقه دادن به همسر خود و تأمین زندگی اوست هر چند زن خود شاغل باشد و بتواند مخارج زندگیاش را تأمین نماید، اعتقاد به این که زن خوب، زنی است خانهدار و تابع شوهر و زنان تحصیلکرده و شاغل، توقعات بالا و میل به تسلط بر همسرشان دارند و مواردی از این دست می باشد. [24] Content Validity [25] Face Validity [26] Expert Validity [27] Cronbach Alpha Method [28] منظور از متغیّر میانی، متغیّرهایی هستند که به عنوان متغیّر وابسته در نظر گرفته شده و تأثیر سایر متغیّرها بر روی آنها محاسبه شده است (حبیبپور گتابی و همکاران، 1388: 531). [29] بین فردگرایی زنان و گرایش آنان به طلاق رابطه وجود دارد. [30] بین رشد عقلانیت زنان و گرایش آنان به طلاق رابطه وجود دارد. [31] بین تغییر هنجارهای جامعه و گرایش زنان به طلاق رابطه وجود دارد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آراستهخو، محمد. (1369). نقد و نگرش بر فرهنگ اصطلاحات علمی ـ اجتماعی، چاپ اول، تهران: نشر گستره. آزبورن، پیتر. (1997). مدرنیته: گذار از گذشته تا به حال، ترجمه:حسینعلی نوذری، چاپ دوم، تهران: انتشارات نقش جهان. آقاجانی، حسین. (1384). «طلاق در ایران: چالشها و چشماندازها»، سایت انجمن جامعهشناسی ایران، تابستان 1388. ابوالحسن تنهایی، حسین و عالیه شکربیگی. (1387). «جهانی شدن، تجددگرایی و خانواده در ایران (گذار یا فروپاشی)»، مجله جامعه شناسی دانشگاه آزاد واحد آشتیان، ش11، ص33-55 . ایران محبوب، جلال و مریم مختاری. (1385). «رویکرد جریان زندگی در مطالعه ازدواج جوانان ایران»، فصلنامه جمعیت، ش 58 ـ 57، ص81-115. باستانی، سوسن؛ گلزاری، محمود و شهره روشنی. (1389). «طلاق عاطفی: علل و شرایط میانجی»، مجله بررسی مسائل اجتماعی ایران، سال اول، شماره سوم، ص1-20. باقری، زهرا. (1388). هویت زن ایرانی در جامعه امروز؛ بگوئید من کیستم؟، سایت مؤسسه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان بزرگیان، امین. (1383). «مدرنیته جهانی، طلاق ایرانی»، ماهنامه نامه، ش30، ص31. بهروان، حسن و اعظم علیزاده. (1386). «بررسی فردگرایی و عوامل مؤثر بر آن در بین دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد»، مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال چهارم، شماره دوم، ص1-26. بیرو، آلن. (1366). فرهنگ علوم اجتماعی (انگلیسی ـ فرانسه ـ فارسی)، ترجمه: باقر ساروخانی، تهران: انتشارات کیهان. حبیبپور گتابی، کرم و رضا صفری شالی. (1388). راهنمای جامع کاربردSPSS در تحقیقات پیمایشی (تحلیل دادههای کمی)، چاپ اول، تهران: انتشارات لویه: متفکران. دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی (نه ماهه 1386). خبرنامه آماری سازمان ثبت احوال کشور، ش13. رحمانی، اعظم، عفتالسادات مرقاتی خویی، نرجس صادقی و لیلا اللهقلی. (1390). «ارتباط رضایت جنسی و رضایت از زندگی زناشویی»، نشریه مرکز تحقیقات مراقبتهای پرستاری دانشگاه علوم پزشکی تهران (نشریه پرستاری ایران)، دوره 24، ش70، ص 82 ـ 90 . رضایی، مریم. (1383). «مبغوضیت طلاق در اسلام»، ماهنامه رواق هنر و اندیشه، ش 30، ص 102ـ122 . ریاحی، محمد اسماعیل؛ اکبر علیوردینیا و سیاوش بهرامی کاکاوند. (1386). «تحلیل جامعهشناختی میزان گرایش به طلاق: مطالعه موردی شهرستان کرمانشاه»، نشریه زن در توسعه و سیاست (پژوهش زنان)، ش 3، دوره: 5، پیاپی 19، ص109ـ 140. ساروخانی، باقر. (1370). مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، چاپ اول، تهران: انتشارات سروش. سرایی، حسن. (1385). «تداوم و تغییر خانواده در جریان گذار جمعیتی ایران»، نامه انجمن جمعیتشناسی ایران، ش 2، ص37-60. شایان مهر، علیرضا. (1379). دایرة المعارف تطبیقی علوم اجتماعی (جلد دوم)، تهران: سازمان انتشارات کیهان. شکربیگی، عالیه. (1388). مطالعه جامعهشناختی فردیت سازی شدن و کاهش سرمایه اجتماعی خانواده ایرانی در رویارویی سنت و مدرنیته، سایت جامعهشناسی ایران. علیزاده، مرجان. (1385). «بررسی روند آمار ازدواج و طلاقهای ثبت شده کشور از سال 1379 تا 1384»، فصلنامه جمعیت، ش 55 و 56، ص29 ـ 43 . غیاثی، پروین؛ لادن معین و لهراسب روستا. (1389). «بررسی علل اجتماعی گرایش به طلاق در بین زنان مراجعهکننده به دادگاه خانواده شیراز»، فصلنامه جامعهشناسی زنان، ش 3، ص 77 ـ 104. فاتحیدهاقانی، ابوالقاسم و علی محمد نظری. (1390). «تحلیل جامعهشناختی عوامل مؤثر بر گرایش زوجین به طلاق در استان اصفهان»، فصلنامه مطالعات امنیت اجتماعی، ش 25، ص 13 ـ 54. کوئن، بروس. (1382). مبانی جامعهشناسی، غلامعباس توسلی و رضا فاضل، تهران: انتشارات سمت. ماشینی، فریده. (1387). «موقعیت زنان ایران سی سال پس از انقلاب»، نشریه جامعهشناسی و علوم اجتماعی «آیین»، ش 19 و 20، ص 126 ـ 131. نعیمی، محمدرضا. (1390). «تأثیر تعامل خانواده و ماهواره در بروز پدیده طلاق (مطالعه موردی شهرستان گرگان)، فصلنامه جامعهشناسی مطالعات جوانان، ش 1، ص 191 ـ 211. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 5,191 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,516 |