
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,687 |
تعداد مقالات | 13,862 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,909,470 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,016,705 |
پژوهشی در سیمای شهر یزد در سدههای نخستین دوره اسلامی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 7، شماره 3، آذر 1394، صفحه 39-56 اصل مقاله (803.73 K) | ||
نویسندگان | ||
سید رسول موسوی حاجی؛ زهیر واثق عباسی؛ اسدالله جودکی عزیزی* | ||
دانشگاه مازندران | ||
چکیده | ||
با ورود اسلام به سرزمینهای ایران، تغییراتی در ساختار کالبدی شهرهای دوره قبل، یعنی ساسانی، صورت گرفت. ویژگی عمومی شهرهای این دوره، اهمیت ربض و توسعهیافتن این بخش است. به رغم وجود گزارشهای جغرافیانگاران مسلمان و شناختی عمومی که از ساختار شهرهای نخستین و عناصر شکلدهنده آنها بهدست داده شده است از سیمای برخی از شهرهای تاریخی ایران اطلاعات جامعی در دست نیست؛ یکی از مهمترین این شهرها، یزد است؛ بر همین اساس، در پژوهش پیش رو که از نوع تحقیقات توصیفیتحلیلی است، وضعیت این شهر براساس اسناد تاریخی و معماری و باستانشناسی بررسی میشود. برآیند تحقیق نشان میدهد که شارستان شهر یزد، اندازه کوچکی داشته و دارای بارویی استوار با دو دروازه بوده است. یکی از دروازهها با نام «درب مسجد» در جبهه جنوبی قرار داشته و دروازه دیگر «درب ایزد» یا «اندرو» بوده که در سمت شمالی شارستان ساخته شده است. بازار شهر و یکی از مساجد دوگانه در ربض پررونق شهر بوده است. مسجد دیگر، در درون شارستان واقع بوده است. توسعه این شهر، در سمت جنوب و جنوبغرب و جنوبشرق بوده است و محور بازار را در شکلدهی مسیر گسترش آن، بهویژه در دورههای بعد، باید عامل تعیینکننده دانست. | ||
کلیدواژهها | ||
شهرسازی ایرانی؛ سدههای اولیه اسلامی؛ یزد؛ کثه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه بخشِ «ربض» یا «پَروَستِ» شهرهای دوران ساسانی بیشتر محل باغات و مزارع، اسکان اسرا، اردوگاههای نظامی و گاه محل اسکان طبقات اجتماعی فرودست بود. این ساختار اجتماعیسیاسی شهرها، در دوران اسلامی، به ویژه سدههای نخستین، دچار تغییراتی شد. در پژوهشهایی که محققانی چون سلطانزاده (1362 و 1365) و حبیبی (1390) انجام دادهاند، شهرسازی ایرانیاسلامی به صورت عمومی بررسی شده است. در ارتباط با شهر اسلامی، در میان پژوهشگران خارجی نیز میتوان به مطالعات فون گرونه باوم (1980)، برادران مارشس (1928 و 1945)، هورانی (1970) و دامپر (2006) اشاره کرد. اما مطالعات نمونهای که به طور ویژه، درباره یک شهر بررسی و پژوهش کنند، انگشتشمار است. شهر یزد یکی از شهرهای مهمی است که با وجود برخورداری از بافت و ساختاری کهن، در این زمینه، هیچگاه به طور جدی و جامع درباره آن مطالعه نشده است؛ علاوهبراین، در جانمایی موقعیت این شهر، در سدههای نخستین دورهی اسلامی نیز اختلافنظر جدی وجود دارد؛ این پراکندگی و آشفتگی آراء، ریشه در نوشتههای جغرافیانگاران مسلمان دارد که از دو محل به نامهای «یزد» و «کَثه» یاد میکنند. عدهای هر دو را یک موقعیت دانستهاند و دستهای دیگر، آنها را دو شهر مستقل از هم پنداشتهاند؛ ازاینروی، بحث و بررسی در ارتباط با یزدِ سدههای اولیه مستلزم شناخت موقعیت کنونی آن است تا بتوان اطلاعات محدود و در عین حال، بسیار مهم متون تاریخی کهن را در ارتباط با آن تفسیر و تبیین کرد. در منابع و نوشتههای برجایمانده از جغرافیانگاران مسلمان سدههای سوم و چهارم هجری قمری، ناحیه یزد بخشی از کوره اصطخر بوده است (اصطخری، 1373: 91). در متون کهن و محلی شهر یزد نیز، گزارشهایی از ایجاد و توسعه شهر در دست است که گاه با افسانه درآمیخته است؛ لیکن متضمن اطلاعات ارزشمندی از دورههای آغازین شکلگیری و گسترش شهر است. نخستین مطالعات شهرسازی به پیمایش و نقشهبرداری گروهی روسی، در اواخر دوره قاجاریه برمیگردد. این گروه برخی از شهرهای ایران را انتخاب و نقشههای بسیار مهمی از آن تهیه کردند که یزد نیز از آن جمله بود. در این نقشه، محور تاریخی شهر با برج و بارویی مشخص شده که هم اینک بخش چشمگیری از آن تخریب شده است. در نقشه تهیهشده، شهر دارای دو حصار است. بیرونیترین بارو، محیط بر باروی دیگر است (مهریار، 1378: شکل188). این نقشه در واقع، آخرین دوره توسعه تاریخی شهر در اواخر قاجاریه تا پیش از تغیرات دوره پهلویاول را نشان میدهد و از این نظر، سند بسیار مهمی به شمار میرود. طرحها و تصاویرهایی که پوپ از برج و باروی شهر تهیه کرده است نیز، در نوع خود نمونه ویژهای شمرده میشود (پوپ، 1374: 300 و 303). پژوهشگرانی همچون بارتولد (1308: 223) و شواتس (1372: 44) و لسترنج (1383: 306) یزد و کثه را یکی دانسته و نوشتهاند یکی ناحیه بوده و دیگری کرسی آن. پژوهشگران دیگری همچون افشار و آیتی، یزد و کثه را دو موقعیت مستقل از هم دانستهاند. اینان محور تاریخی شهر کنونی را همان یزد و محله «کَثنویه» یا «کسنویه» در شمالغربی شهر را کثه مورد اشاره جغرافیانگاران مسلمان دانستهاند (افشار، 1374: 57؛ آیتی، 1317: 30). سرایی در تحقیقی که درباره بازارهای یزد انجام داده، کهنترین دوره شکلگیری بارو را به آلکاکویه نسبت داده است. وی موقعیت اولیه بازار یزد را در مجاورت دروازه شهرِ قلعهای و مرتبط با ممر ورودی شهر دانسته که بعدها با افزودهشدن راستهها و بازارها به صورت مجموعهای در خارج شهر رشد کرده است (سرایی، 1389: 27 و 28). خادمزاده که در پژوهشی مبسوط، محلات کهن یزد را بررسی کرده، معتقد است شهر یزد از دوره آلکاکویه صاحب ویژگیهای یک شهر شده است. وی به گزارش برخی از جغرافیانگاران اشاره کرده است؛ لیکن در موقعیت یزد کنونی و انطباق آن با آنچه در ارتباط با شهر یزد/کثه در گزارشهای سده چهارم هجری قمری آمده، تردید کرده است. وی اعتبار شهر یزد و شکلگیری برج و باروی آن را به زمان آلکاکویه، یعنی سده پنجم هـ.ق، نسبت داده است. در این تحقیق، آنچه از نظر نویسنده روشن است، وجود هسته اولیه شهر در محدوده شمالی مسجد جامع و قسمت جنوبی گذر فهادان است. این نویسنده وجود «مسجد شیخیها1»، با ساختاری شبیه به مساجد نخستین و بازارچهای در کنار آن را از شواهد اولیه شهر پیش از دوره آلکاکویه دانسته است. او به وجود محله کهن «شارستان» در متون تاریخی توجه کرده و موقعیت آن را با بخش پیش گفته منطبق دانسته است. همچنین محله «کوشک نو» را در سدههای نخستین، خارج از شارستان گفته و الحاق آن را به شهر، در نتیجه ایجاد حصار محیطی دوره آلکاکویه دانسته است. وی نیز محله کثنویه را با کثه مدنظر جغرافیانگاران منطبق دانسته است. در بخش محلات ازبینرفته، به محله «باغ علاء» بدون اشاره به موقعیت آن، توجه کرده است و آن را ازجمله ساختههای عامل مروان حمار، یعنی اخرین خلیفه اموی که در سده دوم هجری قمری میزیست، دانسته است. محله شارستان را نیز ازجمله محلات ازبینرفته گفته که محله «فهادان» جزئی کوچک از آن بوده است. همچنین، این بخش را اصلیترین بخش یزد در داخل حصار اولیه شهر دانسته که بعدها «مدرسه ضیائیه»، «مسجد چهلمحراب» و «مزار سیدتاجالدین جعفر معروف به سیدپنهان» در آن ساخته شده است (خادمزاده، 1386). آقایان مرتضایی و میردهقان نیز در پژوهشی که اخیراً به انجام رساندهاند، شهر یزد و کثه را دو موقعیت مستقل از هم دانستهاند. آنها کثه را با قید احتمال، دهستان کنونی «رُستاق»، مجموعه چند روستا در حد فاصل یزد و میبد تصور کردهاند. در تحقیق مذکور، مبنای برخی از تحلیلها گفتههای جغرافیانگاران سدههای نخستین دوره اسلامی است. البته آنان به سفالینههایی با تکنیک «لعابپاشیده» و «اسگرافیاتو» نیز اشاره کردهاند که در محلات «فهادان»، «وقت و ساعت» و «دارالشفاء» پیدا شده و بهطور نسبی، به سدههای سوم تا پنجم هجری قمری نسبت داده شده است (مرتضایی، 1393). پیشینه تحقیق دو موضوع را آشکارا نشان میدهد: یکی اختلافنظر درخور توجه، در ارتباط با موقعیت تاریخی و جغرافیایی دو نام یزد و کثه و دیگری با وجود ادعای یکی از پژوهشها، منظور مطالعات انجامگرفته ازسوی آقایان مرتضایی و میردهقان، در بازسازی جایگاه شهر یزد، به تصویری روشن از آنچه در شهر یزد در سدههای نخستین وجود داشته دست نیافته است؛ چراکه پژوهشگران با تفکیک یافتهها، برخی را وصف شهر دیگری دانستهاند. بنابراین بدیهی است که برخی از اطلاعات ارزنده آن را نادیده گرفته باشند؛ ازاینروی، پژوهش حاضر با ضرورتی که در این باب محرز میداند با طرح دو پرسش اساسی به این موضوع پرداخته است: . یزد و کثه چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟ آیا هر دو موقعیت واحدی را نشان میدهند یا دو شهر مستقل از هم هستند؟ . ساختار شهر یزد در سدههای نخستین دوره اسلامی چگونه بوده است؟
ساختار عمومی شهرهای سدههای نخستین دوره اسلامی آنچه در شناخت شهرهای ساسانی گفته شد، بهطور عمومی درباره شهرهای این دوره، یعنی سدههای اولیه اسلامی، مصداق یافته است. با این تفاوت که سه بخش ارگ و شارستان و ربض، جایگاه اجتماعی خود را تاحد درخور توجهی از دست دادند. شهرهای دوره اسلامی بر محور مساجد جامع و بازارها رشد یافتند. این مسئله نشانگر تغییر در رویکرد فرهنگی و آیین ساکنان قدیم و جدید شهر است و موجب شد که ساختار شهرهای ایرانی پیش از اسلام در کنار خود، ساختار و بافتی جدید تجربه کنند (زارعی، 1390: 69). در این دوره، شهرها با توجه به وسعت و طول بارو و اهمیت آن دو یا چند دروازه داشتند. مسجد جامع نیز عنصر هویتبخش شهر شد. بازار اهمیت شایان توجهی پیدا کرد و در واقع، اهمیت شهر با بزرگی و رونق بازار آن سنجیده میشد. بازار به عنوان ستون فقرات، خط سیر گسترش شهر را نیز مشخص میکرد (سلطانزاده، 1365: 263 و 264). در این دوره، بسیاری از شهرها قلعه (ارگ) و شارستان محصور داشتند. این دسته از شهرها، با صفت «المحصّنه» (ابنحوقل، 1938: 272) معرفی شدهاند که در ترجمه متن فارسی «استوار» معنی شده است (جیهانی، 1368: 111؛ ابنحوقل، 1345: 41 و 171 و 184). در برخی از شهرها، ربض نیز محصور بود (ابنحوقل، 1345: 152 و 167 و 172 و 211 و 220 و 221 و 229 و 230 و 234 و 235 و 238؛ مقدسی، 1361: 2/392 و 447 و 584؛ ابنفقیه، 1379: 175). اهمیت ربض در برخی از شهرها، بیش از بخشهای دیگر بود (مقدسی، 1361: 2/649؛ ابنحوقل، 1345: ۲۲۰ و 211 و 229 و 235). حتی در مواقعی، از شهرهایی نام برده شده که شارستانشان متروک و مخروب شده است؛ لیکن بخش ربض شهر آباد مانده است، مانند ری و شوش (مقدسی، 1361: 2/584 و 609). در برخی از شهرها، ربض چند مرحله با بارو محصور شده است؛ بهگونهایکه در متون جغرافیایی قدیم، به وجود چند ربض در یک شهر اشاره شده است (مقدسی، 1361: 2/399؛ ابنحوقل، 1345: 228 و 234). معمولاً مهمترین بازار شهر، در ربض قرار داشت (مقدسی، 1361: 1/333 و 334؛ 2/396 و 399 و 443؛ ابنحوقل، 1345: 51 و 88 و 97 و 152 و 211 و 229). شهرها یک یا چند مسجد جامع داشتند که یکی از آنها معمولاً در کنار بازار ساخته میشد (ابنحوقل، 1345: 152 و 172؛ مقدسی، 1361: 1/132 و 161 و 162 و 168 و 169 و 171 و 220 و 226 و 227 و 228 و 232 و 244 و 245 و 285 و 320 و 363؛ 2/454). غیر از مسجد جامع، بناهای عامالمنفعه همچون حمام و کاروانسراهای درونشهری و خانات نیز در کنار بازار ساخته میشدند (مقدسی، 1361: 2/396). موقعیت کوشکها در ربض و نزدیک به یکی از دروازهها بود (اصطخری، 1373: 255؛ نرشخی، 1365: 42 و 43؛ بیهقی، 1383: 264 و 406 و 508).
یزد و کثه جغرافیانگاران دوره اسلامی به وجود شهر یا ناحیهای به نام «کَثه» و گاه «یزد» اشاره کردهاند. با وجود اشاره آشکار دستهای از پژوهشگران، به یکیبودن این دو محل (شواتس، 1372: 44؛ لسترنج، 1383: 306؛ بارتولد، 1308: 184) برخی از محققان، این دو را دو شهر مجزا و شاید مستقل از هم دانستهاند (افشار، 1374: 57؛ آیتی، 1317: 30؛ خادمزاده، 1386: 232؛ مرتضایی، 1393: 172)؛ بنابراین پیش از ورود به بحث و بررسی ساختار کالبدی شهر، ضروری است که این موضوع واکاوی شده و موضع نوشتار حاضر در این باره، به صورت ویژه روشن شود. در «المسالک و الممالک»، ابنخردادبه (متوفی حدود300هـ.ق) تنها از یزد نام برده است و اسمی از کثه نیست (ابنخردادبه، 1371: 40). در حدودالعالم (372هـ.ق) برخلاف المسالک و الممالکِ ابنخردادبه، تنها از کثه نام برده شده و از یزد اسمی به میان نیامده است (ناشناخته، 1362: 136). جغرافیانگاران مسلمان در ذکر راههای شمالی فارس و غربی کرمان که بیشتر به خراسان و مرکز ایران وصل میشدند، فاصله شهرهای مسیر را با دو مقیاس، یکی «منزل» یا «مرحله» و دیگری «فرسنگ» یا «فرسخ» معرفی کردهاند. در هیچ یک از کتب ایشان، به عددی که مبینِ فاصله بین یزد و کثه باشد، اشاره نشده است. اصطخری (تالیف321 تا 318هـ.ق) در توصیف یزد، به موضوعی اشاره کرده است که نتیجهگیری در این باره را به آسانی ممکن میسازد: «اما نواحی کوره اصطخر: ناحیت یزد است و آن بزرگتر ناحیتهاست. آن طرف را و در آن شهرها [ی] چند هست: اول کثه و آن شهر بزرگ آن اقلیم و ناحیت است و [میبد] نایین و فهرج و غیر از آن که در این ناحیت چهار منبر هست و به هیچ ناحیتی دیگر نیست...» (اصطخری، 1373: 91). بهروشنی میتوان دریافت که یزد اسم ناحیه بوده و کثه به عنوان بزرگترین شهر، کرسی این ناحیه بوده است. در نقشهای که این جغرافیانگار از شهرهای فارس و کرمان ارائه کرده است نیز میتوان به نتیجهای مشابه دست یافت (شکلهای 1 و 2). وی شهرهای مسیر کرمان به سمت یزد را از جنوبشرق به شمالغرب، به صورتی جانمایی کرده که نخستین شهر از سمت کرمان، «انار» بوده و پس از آن به ترتیب شهرهای «فهرج»، کثه، «میبد» و «نائین» قرار داشته است. در این نقشه به صورت ویژه، شهرها درون یک یا دو دایره یا نیمدایره متحدالمرکز محاط شده و نواحی، همانند «شق کرمان» و یزد، بیرون از دایره نشان داده شده است تا موضع ناحیه درباره آن دو بهتر دریافت شود. در گزارش ابنبلخی نیز (تالیف5۰0 و 5۱0 هـ.ق) یزد به عنوان ناحیه معرفی شده که اعمال (شهرها یا توابع) آن میبد، نایین، کثه و فهرج بوده است (ابنبلخی، 1374: 122) و ابنبلخی اسمی از شهر یزد نبرده است. گفته یاقوت حموی نیز در این زمینه شاهد معتبری است: «یزد: بفتح اوله و سکون ثانیه و دال مهمله: مدینه متوسطه بین نیسابور و شیراز و اصبهان معدوده فی اعمال فارس ثم من کوره اصطخر و هو اسم للناحیه و قصبتها یقال لها کثه،...» (حموی، 1977: 435). همچنین جغرافیانگاران در ذکر شهرهای فارس تا خراسان، به مواضعی اشاره کردهاند که در روشنشدن این موضوع سودمند است: از نقطهای که «قلعه گبران» گفته شده تا یزد شش فرسخ است (ابنخردادبه، 1371: 40). مقدسی که این مسیر را با مقیاس منزل سنجیده، از قلعه مجوس (گبران) تا کثه را یک مرحله یا منزل گفته است (مقدسی، 1361، 2/677). جیهانی فاصله یزد یا کثه تا انجیره را یک منزل منظور کرده است (جیهانی، 1368: 118). این شواهد نشان میدهند که یزد و کثه یک موضع بودهاند نه دو موضع مستقل و مجزا از هم؛ اما یکی اسم ناحیه بوده است و دیگری، قصبه یا کرسی آن ناحیه. به همین علت، یکی از یزد نام برده است و دیگری از کثه. به این ترتیب، نوشتار حاضر آنچه شواتس و لسترنج و بارتولد در این رابطه گفتهاند، تایید میکند. با استناد به نوشتههای برجایمانده از جغرافیانگاران مسلمان، پس از شکلگیری شهرهای بزرگ، در بسیاری از نواحی یا کورهها، اسم ناحیه به شهر بزرگ و کرسی ناحیه اعطا میشده است؛ برای مثال میتوان به ناحیه کرمان و شهر کرمان و ناحیه اصفهان و شهر اصفهان اشاره کرد. به نظر میرسد که درباره یزد نیز اتفاق مشابهی رخ داده است. نام ناحیه، یعنی یزد، پس از رونقگرفتن یزد و مرکزیتیافتن آن به این شهر اطلاق شده و از اواخر سدههای میانه به بعد، نام شهر از کثه به یزد تغییر کرده است. آنچنانکه در تواریخ محلی یزد (جعفری، 1386؛ کاتب، 1386)، از سده نهم به بعد، جز در مواقعی و آن هم در اشاره به گذشته، اسمی از کثه به میان نیامده و یزد بهطور روشن جای آن را گرفته است. حال باید دید که موقعیت این کرسی با کدام یک از شهرها یا روستاهای یزد کنونی انطباق مییابد. فاصله یزد با نواحی مجاور، با ذکر فاصله بین شهرهای مسیر مشخص شده است. از انار تا فهرج 25فرسخ، از فهرج تا کثه (یزد) ۵فرسخ، از کثه تا میبد ۱۰فرسخ گفته شده است (جیهانی، 1368: 119؛ اصطخری، 1373: 120؛ ابنحوقل، 1345: 55 و 56). اگر شهرهای گفتهشده در منابع جغرافیایی قدیم و فواصل بین آنها، با ملاحظات سیر مسیر که بهطور معمول از خط طولی مستقیم بیشتر است، با شهرها و روستاهای کنونی مطابقت داده شود، شهرهای ذکرشده یکی با موقعیت کنونی فهرج و دیگری با بخشهای کهن شهر یزد و آخری نیز با موقعیت شهر میبد انطباق مییابد؛ بنابراین کثه (یزد) که جغرافیانگاران به آن اشاره کردهاند، بخش کهن یزد امروزی است و نمیتوان جای دیگری را به عنوان موقعیت آن پیشنهاد کرد. کثه احتمالاً مُعَرب واژه «کُسته» یا «کوسته»2 فارسی میانه است. مشکور کسته (کوسته) را مترادف با ناحیه یا منطقه گفته است (مشکور، 1369: 175 و 187 و 191). به نظر میرسد این واژه، همانند بسیاری از واژههای فارسی، به زبان عربی راه یافته و صورت واژه کمی تغییر کرده و با تلفظ و املایی عربی، دوباره به زبان فارسی بازگشته است. احتمالاً این کلمه اسم عامی از دوره ساسانی است، به معنای ناحیه و در دوره اسلامی، گاه کارکرد و واحد جغرافیای آن به یزد (ناحیه) سپرده شده و در هیئت نام یک شهر، اسم خاص یافته و استفاده شده است. این واژه در هیئت اسم خاص شهر، از سدههای میانه به بعد، برای همیشه جای خود را به یزد داد.
شکل 1- فواصل میان فارس و خراسان در نقشهی اصطخری، سدهی چهارم هجری (اصطخری، 1373: 571).
شکل 2- حدود فارس و شهرهای آن در نقشهی اصطخری، سدهچهارم هجری (همان: 557).
سیما و ساختار شهر یزد در سدههای نخستین دورهی اسلامی براساس آنچه در تواریخ محلی یزد گزارش شده، شهر یزد را یزدگرداول ساخته و در زمان یزدگرددوم، توسعه یافته است؛ پس از آن، تا اواخر دوره ساسانی، عوامل حکومت بر وسعت و عمران آن افزودهاند (جعفری، 1384: ۲۱ تا 39؛ کاتب، 1386: ۲۹ تا 41). سرگذشت شهر یزد از ورود اسلام تا نیمه اول سده پنجم هجری که حکام آلکاکویه در شهر مستقر شدند، چندان روشن نیست. از معدود اطلاعات تاریخی پیش از سده پنجم، حکومت علاء طوفی، عامل هشامبنعبدالملک (96 هجری)، بر یزد است که تا پایان کار مروان حمار، آخرین خلیفه اموی، بر این شهر مأمور بوده است (مفیدی، 1385، 1/37). وی را «احمد زَمجی»، عامل ابومسلم، کشت. به تصدیق متون تاریخی، ایجاد باغ علاء و احداث کوشکی در محل این باغ که به «کوشک نو» معروف است، ازجمله اقدامات اوست (مفیدی، ۱۳۸۵: ۱/38). جغرافیانگاران مسلمان، بهویژه در سده چهارم هجری قمری، پیوسته ناحیه یزد را در سلک بلاد فارس فهرست کردهاند. اصطخری از آن به عنوان بزرگترین ناحیه استخر، از سمت خراسان، یاد کرده و آن را با چهار جامع معرفی کرده است (اصطخری، 1373: 91). بهطور ویژه، شهر کثه (یزد) را با دو جامع وصف کرده و موقعیت هر دو را در کناره شهر نشان داده است. در این زمان، شهر برج و بارویی با دو دروازه داشته که یکی به نام «درب ایزد» و دیگری «درب مسجد» ضبط شده است. به واسطه نزدیکی این مسجد، به یکی از دروازههای شهر، این ورودی درب مسجد نام گرفته است3. ابنحوقل (367هـ.ق) نیز به دو دروازه قلعه، با نامهای «اندرو» و «در مسجد» اشاره کرده است. موقعیت مسجد جامع را در ربض آورده و همانند اصطخری، نامگذاری یکی از دروازهها را به سبب این نزدیکی ذکر کرده است (ابنحوقل، 1345: 49). هر دو سیّاح مسلمان، آن بخش از شهر را که مجهز به برج و بارو بوده است قلعه گفتهاند (اصطخری، 1373: 112؛ ابنحوقل، 1345: 49 ). نکته درخور توجه اینکه اصطخری و ابنحوقل و مقدسی، در گزارشی مشابه، شارستان و ارگ بم را نیز توأمان قلعه گفتهاند (اصطخری، 1373: 166؛ ابنحوقل، 1345: 77؛ مقدسی، 1361: 2/687). بنابراین تردیدی نیست که منظور ابنحوقل و اصطخری از قلعه، شارستان شهر بوده است؛ چراکه یزد در زمان ورود ایشان، با برج و بارویی محکم پشتیبانی میشده و ازجمله شهرهای استوار ایران بوده است (اصطخری، 1373: 112؛ ابنحوقل، 1345: 49). برای اثبات این مدعا که مراد از قلعه همان شهر مرکزی یا شارستان است، به نقل قول مستقیم از نویسنده گمنام تاریخ سیستان میپردازیم و آن را تشریح میکنیم: «اسکندر رومی چون دارا ابن داراب کشته شد و روشنک دختر او را به زنی کرد و قصد هند کرد، به سیستان رفت و بر آن قلعه شد که کیخسرو بنا کرده بود، بر شمال قلعه سیستان (و قلعه دیگری است بر جنوب که پس از آن اردشیر بابکان بنا کرده است) و او آنجا شد. پس بفرمود تا آنجا که دیدهبانگاه قلعه بود، قلعه جداگانه کردند و روشنک آنجا یله کرد تا از کار هند فارغ شد و...» (ناشناس، 1314: 5). آنطورکه از متن این روایت استنباط میشود، تاریخ سیستان در دادن آدرس قلعهای که اسکندر مقدونی همراه با روشنک به آن رفته، به قلعهای استناد کرده که در زمان نگارش کتاب و حیات نویسنده، مرکزیت سیستان را بر عهده داشته و مراد از آن قلعه سیستان است. او جهت جغرافیایی قلعه مدنظر اسکندر رومی را در شمال قلعه سیستان میداند. این میرساند که در نیمه اول قرن پنجم هجری قمری، مرکزیت منطقه سیستان با قلعه سیستان بوده که موقعیت جغرافیایی آن در حد وسط دو قلعه دیگر، یکی در شمال و یکی در جنوب، بوده است. خاطر نشان میکنیم، مراد از واژه قلعه در کتاب تاریخ سیستان، به یقین همان شهر مرکزی است که دارالحکومه یا دارالملک به حساب میآمده است. چه در جای دیگری از همین کتاب، آنجا که از تصرف سیستان به دست اعراب مسلمان سخن میگوید، در بیان آدرس شهر زرنگ که ربیعبنزیاد از مهتر پهره کرمان خواسته بود، مینویسد: «چون از هیرمند بگذری ریگ بینی و از ریگ بگذری سنگ ریزه بینی، از آنجا خود قلعه زرنگ پیداست» (ناشناس، ۱۳۱۴: ۸۰ تا 81). توضیح اینکه مطالعات میدانی باستانشناسی آشکارا ثابت کرده است منظور از قلعه سیستان، همان شهر مرکزی سیستان در سدههای پنج تا نهم هجری قمری است. محل آن نیز، در محوطه باستانی زاهدان کهنه بوده که در بیست کیلومتری جنوبشرقی زابل است و مراد از قلعه زرنگ، همان شهر زرنگ است که محل آن را باید، در خرابههای نادعلی سیستان افغانستان جستجو کرد. خاطرنشان میکنیم که هم زاهدان کهنه و هم محوطه نادعلی برج و باروهای بسیار مستحکمی داشتهاند که امروزه، آثار آنها را بهوضوح میتوان در هر دو محل مشاهده کرد (موسویحاجی، 1388: ۷۱ تا 80؛ موسوی حاجی و مهرآفرین، 1388: ۱۱۱ تا 113). این گزارشها نشان میدهد، برخلاف مطالعات خادمزاده و سرایی که نخستین برج و باروی یزد را به دوران آلکاکویه، یعنی سده پنجم هـ.ق، نسبت دادهاند (خادمزاده، 1386: مقدمه؛ سرایی، 1389: 27) در سدههای نخستین، شارستان شهر حصار محیطی داشته است. آنچه از شهر در محوطه داخلی موقعیت داشته است جز قلعه یا به تعبیری شارستان دانسته و غیر از آن را ربض یا بیرون شهر نامیدهاند؛ چنانکه ابنحوقل در گزارش موقعیت مسجد جامع و بازار و خانهها، آشکارا به آن اشاره کرده است4. این وضعیت شهر، سیمای تقریباً یکسانی با بسیاری از شهرهای سدههای نخستین داشته است. بازشناسی و بازیافت موقعیت شارستان یزد، در زمان بازدید اصطخری و ابنحوقل، ضرورتی است که در ادامه به آن میپردازیم. ابوالعلاء طوفی (طوقی) در سال 96هـ.ق، در محلهای با نام «بایله» به ساخت کوشک و باغی مبادرت کرده است (مفیدی، 1385: 1/37). در پژوهش خادمزاده (1386) که به بررسی محلات کهن شهر پرداخته، به موقعیت آن اشاره نشده است؛ لیکن در گزارش تاریخی متون محلی، میتوان جای آن را دریافت. احمد زمجی پس از تسلط بر شهر و کشتن عامل اموی، کوشک و باغ وی را نیز تخریب کرد و در کنار آن، طرح کوشک و باغ جدیدی درانداخت. چون کوشک جدیدی ساخت از آن پس، محله را «کوشک نو» نام نهادند (مفیدی، ۱۳۸۵: ۱/۳۷ تا ۴۰). این محله اکنون نیز با همین نام خوانده میشود و موقعیت آن در غرب محله فهادان است (شکل3)؛ پس روشن ساخته که محله بایله و موقعیت کوشک و باغ علاء نیز، در همین مکان بوده است. این موضوع نشان میدهد که محله کوشک نو کنونی، در سده دوم هجری قمری، به شهر نزدیک بوده یا در کنار آن قرار داشته است. به همین اعتبار، عاملان اموی و ابومسلم خراسانی، در آنجا که به نظر میرسد بخشی از ربض بوده است، باغ و کوشکهایی احداث کردهاند. این موضوع، همانطورکه پیشتر از آن گذشتیم، از رسمی پیروی کرده که در جغرافیای فرهنگی ایران، در آن دوره معمول بوده است. همچنین، امیر اوجشالدین بویهای در اواخر سده چهارم و اوایل سده پنجم هجری قمری، دارالحکومه خود را در کوچهای به نام «امیر اوجش» در محله فهادان ساخته است (کاتب، 1386: 137). دیگر اینکه یکی از سرداران اولین حاکم کاکویی، بقعه «دوازده امام» را در این محله، به عنوان یکی از مهمترین محلات شارستان، ساخته است. افشار این بنا را کهنترین اثر معماری شناساییشده، در بافت قدیم یزد میداند که دارای کتیبه (429هـ.ق) سال ساخت است (افشار، 1374: ۳۱۱ و 312). این اسناد نشان میدهد که موقعیت محلاتی همچون فهادان و کوشک نو، بخشی از هسته اولیه شهر یزد، دستکم در سدههای نخستین اسلامی بوده است. مهمتر از آن، شناسایی مسجدی با طرح شبستانی ساده، در محله «وقت و ساعت» است که رسم تاق، اندازه شبستان، تعداد دهانهها، اندازه خشتها و ستونک شناساییشده در نمای یکی از فیلپاهای آن با نمونههای سدههای نخسیتن برابر و درخور مقایسه است. همانطورکه خادمزاده نیز گفته (خادمزاده، 1386: مقدمه) در تعلق آن به قرون اولیه، کمترین تردیدی باقی نمیماند. این مسجد وجود شهر یزد، پیش از ورود آلکاکویه را در این موقعیت تایید کرده است؛ به همین علت، گفته خادمزاده در این باب تصدیق میشود. همانطورکه خادمزاده نیز گفته است، متون سدههای هشتم تا اواخر سیزدهم هـ.ق، از محلهای به نام شهرستان (شارستان) نام بردهاند که ابنیه شاخصی چون «مدرسه ضیائیه» (جعفری، 1384: 116)، «مسجد چهل محراب» (مفیدی، 1385: 3/144) و «مزار سیدتاجالدین جعفر یا سیدپنهان» (جعفری، 1384: 157؛ کاتب، 1386: 167؛ مفیدی، 1385: ۳/۵۳۹ تا 541) در آن واقع بوده است (شکل3). بر هیچ پژوهشگری پوشیده نیست که شارستان بدنه اصلی شهرهای کهن ایرانی بوده و در سدههای نخستین اسلامی، مساجد جامع کانون آن را تشکیل میداده است. اگرچه درباره یزد، اصطخری و ابنحوقل، با نام «قلعه» به آن اشاره کردهاند، در سدههای میانه و متأخر، از اسم این بخش از شهر گزارشی در دست نیست؛ اما آنچه بر دلالت وجودی آن، در گفتههای متون این زمان، تأکید میکند محله شهرستان است که متواتر از سده نهم تا یازدهم هجری قمری، نقل شده است. تردیدی نیست که منظور متون از محله شهرستان، شارستان است که دیر زمانی پیش از آن، یکی از بخشهای سهگانه شهر به شمار میرفته است. پس از آن، با توسعه شهر در سدههای میانه و متأخر اسلامی که بخش بزرگی از آن به همت حکام آلکاکویه و آلمظفر تضمین شده بود، از صورت یکی از بخشهای بزرگ به قدر و شأن محلهای تنزل یافت. اما یادگار آن را به این ترتیب، یعنی با نام محله شهرستان، حفظ کرده است. نامگذاری محلات کهن با نام شهرستان یا شارستان، نکتهای منحصر به شهر یزد نیست؛ بلکه درباره شهری همچون قزوین نیز، حمدالله مستوفی (سده 7 و 8هـ.ق) از شارستان کهن که در زمان او به محلهای تبدیل شده با نام «محله شهرستان5» یاد کرده است (مستوفی، 1381: 98 و 99). در تواریخ محلی یزد، از محله یا موقعیتی با نام «درِ دِه» نام برده شده که ارسلانخاتون، حرم علاءالدوله ابومنصور کالنجار، اولین حاکم آلکاکویه (سده پنجم هـ ق) و پسر وی، علاءالدوله گرشاسب، در آن مساجدی ساختهاند. به همین علت، به «مسجد درِ دِه» معروف بودهاند (جعفری، 1384: 36 و 37). به این محله که ازجمله محلات ازبینرفته یزد است در پژوهش خادمزاده اشاره نشده است. گزارش دقیق متون نشان میدهد که بخشی از این محله، با موقعیت کنونی مسجد جامع یزد منطبق بوده است. به ویژه اشاره جعفری به اجرای پایابی در درون مسجد که به قنات «زارچ» دسترسی داشته (جعفری، 1384: 37) و محور کنونی عبور این قنات در میانسرای مسجد جامع بوده است، تردیدی در این باره باقی نمیگذارد. حال باید دید منظور از دِه چیست و از درِ دِه چه معنایی میتوان دریافت. پیشتر در گزارش اصطخری و ابنحوقل، به یکی از درهای شارستان یزد، با نام درب مسجد اشاره کردیم. مسجدی که نام دروازه شهر از آن گرفته شده، به نظر میرسد با بخش عتیق جامع یزد منطبق است. این اثر که ماکسیم سیرو بهطور دقیق درباره آن مطالعه کرده، به سده سوم هجری قمری نسبت داده شده است (Siroux, 1947,172). این بخش از جامع یزد، متاسفانه در اثر نوسازی سال 1324شمسی، با شبستانی جدید جایگزین شده و جز دو دهانه تاق که از نظر طریقه اجرا و مصالح یکسان، از نمونههای نخستین پیروی کرده، اثری برجای نمانده است. درب مسجد احتمالاً در ارتباط با این مسجد بوده است. این موضوع یادآور شهر بخارا، در سده چهارم هـ.ق است که چون یکی از دروازهها به سوی جامع گشوده میشد به آن «دروازه جامع» میگفتند (ابنحوقل، 1345: 211)؛ بنابراین در واژه ترکیبی درِ دِه، دِه، مَجاز از شارستان کهن و محصور یزد است. درِ دِه و درب مسجد، با دلالتی واحد، یکی از دروازههای دوگانه شارستان سده چهارم هـ ق را نشان میدهد که نام آن از «در مسجد»، در سدههای نخستین، به «در ده» در سده نهم هجری قمری یا پیش از آن تغییر کرده است. در تحقیق سرایی، موقعیت بازار اولیه یزد در کنار دروازه شهر قلعهای (محصور) گزارش شده است (سرایی، 1389: 28). این موضوع هم با توسعه عمومی شهرهای نخستین اسلامی برابری میکند و هم با توصیف شهر یزد و بازار ربض و مسجد جامع آن در جغرافیای تاریخی منطبق است. به این ترتیب، موقعیت جامع یزد با ربض سدههای نخستین هماهنگ است و میتوان از این رهگذر، به موقعیت بازار نیز دست یافت. این مسجد به نظر میرسد با یکی از مساجدی که اصطخری به آن اشاره کرده است و مسجدی که ابنحوقل و دیگران به آن اشاره کردهاند منطبق است. به علت گشودهشدن یکی از ورودیهای شارستان یزد، در سده چهارم هجری قمری به این موقعیت که پیشتر موقعیت آن در محلات کنونی فهادان و بازارنو و وقتوساعت نشان داده شد، درب مسجد نامیده شده است. به نظر میرسد در رقابت با این مسجد است که ارسلانخاتون و پسرش، علاءالدوله گرشاسب، در کنار آن (در ده) مساجدی ساختهاند و این موضوع در نسبتدادن جامع یزد، به گزارش ابنحوقل و اصطخری اعتبار میبخشد. شناسایی سفالینههایی متعلق به سدههای نخستین دوره اسلامی، در محلات فهادان و وقتوساعت و دارالشفاء (مرتضایی، 1393: ۱۶۹ تا 171) اسناد معتبری هستند که وجود شهر سدههای نخستین یزد را در این قسمتها تأیید میکنند. کهنترین بخش باروی یزد نیز، در موقعیتی است که امتداد جانبی آن محیط بر آثار موجود در محله کهن شارستان، محلات فهادان، کوشک نو و وقتوساعت است. این بخش از بارو که در کنار خیابان فهادان واقع شده است (شکل3)، در سطوح پایینی، خشتهایی با اندازه 8×32×32 سانتیمتر دارد و در سطوح بالایی، با خشتهایی در اندازه کوچکتر ساخته شده است. این نشان میدهد که بارو در دورههای بعد ترمیم شده است. خشتهای بزرگ مقایسهشدنی با مصالح بناهای ساسانی و سدههای نخستین دوره اسلامی است. مهمترین بناهای نخستین دوره اسلامی شهر یزد دو مسجد است: یکی مسجد شیخیها و دیگری بخش عتیق جامع یزد. آن دو نیز، از خشتهایی با اندازه تقریباً برابر ساخته شده است (بررسی میدانی نگارندگان). مسجد جامع فهرج، متعلق به سده اول تا سوم هجری قمری، نیز خشتهایی با اندازهای تقریبأ برابر دارد (بررسی میدانی نگارندگان)؛ بنابراین به نظر میرسد سطوح پایینی بارو در این قسمت، متعلق به حصار اولیه شهر یا دست کم سدههای نخستین دوره اسلامی است و در دورههای بعد، بخش تخریبشده آن با خشتهایی کوچکتر بازسازی شده است. با این اعتبار، میتوان سوی شمالشرقی و احتمالاً شمالی شهر را در سده چهارم، محدود به این موقعیت دانست. در گزارش جغرافیانگاران، دیگر ورودی شهر درب ایزد یا اندرو نام داشته است. پیشتر گفته شد که علاء طوفی و احمد زمجی، کوشک و باغ خود را در موقعیتی ساختهاند که بعداً کوشک نو نامیده شد. در بررسی تاریخی بسیاری از شهرهای کهن ایران، ساخت کوشک و باغ در بیرون شهر (ربض) و در ارتباط نزدیک با یکی از دروازههای شهر بوده است. میتوان به کوشکهای یعقوب و عمرولیث، در کنار یکی از دروازهها و در درون ربض شهر زرنج اشاره کرد (اصطخری، 1373: 255). کوشک رحیمآباد بَم نیز که تعلق آن به سده سوم هجری قمری محرز شده است در چنین موقعیتی ساخته شده بود (صارمی نائینی، 1393: 82 و 83). کوشکها و باغهای بخارا، در سده سوم و چهارم هجری قمری، نیز در موقعیت مشابهی ساخته شده است (نرشخی، 1365: 42 و 43). در آخر، میتوان به کوشکهای کنار و بیرون دروازه شهرهایی همچون غزنه، نیشابور، هرات و بُست اشاره کرد که پیوسته محل فرود امرای غزنوی بوده است (بیهقی، 1383: 264 و 465 و 508). دور از ذهن نیست که نواب اموی و ابومسلم نیز در موقعیت محیطی مشابهی، در شهر یزد و کنار یکی از دروازهها، به ساخت کوشک و باغ در ربض پرداخته باشند. در واقع وجود کوشکها و باغهای این زمان، وجود دروازهای در این بخش را ایجاب میکند. چون موقعیت کوشک و باغ آنها در گزارشهای تاریخی روشن شده است، از منطق به دور نیست که محله کوشک نو کنونی را به موقعیت دومین دروازه شهر (درب ایزد یا اندرو) در سده چهارم هجری قمری نزدیک دانست. با این وصف، دروازههای دوگانه شارستان یزد، یکی به جنوب شهر گشوده شده که در ارتباط مستقیم با بازراهای ربض اشارهشده ابنحوقل و اصطخری است؛ از جنبه دیگر نیز، رو به کرمان و فارس دارد و محور ارتباطی شهر را با این دو ناحیه نشان میدهد. دروازه دیگر، شارستان را به ربض، در بخشهای غربی مرتبط ساخته است که غیر از تسهیل در دسترسی به باغها و کوشکهای آن، محور ارتباطی یزد را با خراسان و ناحیه اصفهان مشخص میکند. از این منظر نیز، جانمایی دو دروازه معقول به نظر میرسد؛ بنابراین، ارتباط شهرهای ناحیه کرمان از انار تا کثه (یزد) ازیکسوی و شهرهای فارس از شیراز تا یزد ازسوییدیگر، با درب مسجد بوده و دروازه اندرو یا ایزد نیز، یزد را به میبد و نائین (اصفهان و خراسان) مرتبط میکرده است. براساس مستنداتی که فراهم شد، شارستان سدههای نخستین یزد در موقعیتی بوده که حد شمالی و شمالشرقی آن را بخشی از باروی موجود شهر، در کنار خیابان فهادان تشکیل داده و سمت غربی آن ابتدای محله کوشک نو بوده و هسته میانی آن را محلاتی همچون فهادان و وقتوساعت و بازار نو تشکیل داده است. در جنوب نیز به موقعیت مسجد جامع محدود شده است (شکل3). بهاین ترتیب، بناهایی همچون مدرسه ضیائیه، مسجد چهل محراب و مزار سیدپنهان که پیشتر موقعیت آنها در شهرستان تأیید شد، با این بخش از شهر انطباق مییابد. حال وجود واژهای چون «درِ مسجد» در اشاره ابن حوقل و اصطخری و «درِ دِه» در گفته صاحب «تاریخ یزد» و «تاریخ جدید یزد»، در کنار واژه شارستان که مجازاً از آن با نام دِه یاد شده است، معنا مییابد. شارستان این شهر، برخلاف اندازه بزرگ آن، در سدههای میانه و متأخر اسلامی اندازه کوچکی داشته است و وجود تنها دو دروازه در آن، این موضوع را بهخوبی تأیید میکند. همانطورکه در شکل3 نیز دیده میشود شهر از وسعت چندانی برخوردار نبوده است و تناسب پذیرفتهای، بین مساحت و تعداد دروازههای آن دیده میشود. اگر اندازه یزد را در این دوره، با شهرهایی همچون بم در کرمان مقایسه کنیم به آسانی متوجه اندازه کوچکتر یزد، در سدههای اولیه میشویم. شهر بم در سده چهارم هجری قمری، چهار دروازه (مقدسی، 1361: ۲/687) و سه مسجد جامع داشته است (اصطخری، 1373: 166؛ ابنحوقل، 1345: 77). این موضوع بهروشنی اندازه این دو شهر را در مقایسه با هم نشان میدهد و بایستی در پژوهشهای باستانشناسی و معماری، به این نکته توجه کرد که اندازه شهر یزد در سدههای اولیه با سدههای میانه و متأخر تفاوت درخور توجهی داشته داست. یزد سدههای نخستین را بایستی با شهر کوچکی، همچون «کوهبنان»6 در کرمان، مقایسه کرد. آن شهر نیز کوچک بوده و تنها دو دروازه داشته است و اتفاقاً مسجد جامع شهر نیز، در کنار یکی از دروازههای شهر ساخته شده بود (مقدسی، 1361: 2/683). در این زمان، شهر یزد دو دروازه داشته و در دوره آلکاکویه، یعنی سده پنجم هـ.ق، چهار دروازه داشته و در دوره آلمظفر، یعنی سده هشتم هـ.ق، تعداد دروازهها به عدد هفت رسیده است. این غیر از دروازههایی است که در دورههای تیموری و صفوی و قاجاریه در اثر توسعه شهر ایجاد شده است7. ربض یزد بیحصار بوده است و موقعیت و اندازه آن را میتوان در حصارکشی چهار سردارِ اولین حاکم کاکویی یزد برآورد کرد؛ در واقع، این سرداران پس از ورود به شهر یزد، بلافاصله ربض توسعهیافته سدههای نخستین را محصور کرده و چهار دروازه با نامهای «درب کیا»، «درب قطریان»،8 «درب مهریجرد» و «درب کوشک نو» در آن مفتوح ساختهاند (جعفری، 1384: 36). این اقدام یکی از اولین فعالیتهای عمرانی آنان در شهر بوده است؛ اگرچه ساخت حصار آن را میتوان به ایشان نسبت داد، این موضوع کمتر به ایجاد و توسعه محلات درون حصار جدید تعمیم مییابد. هرآنچه محصور شده، به عمران و آبادی شهر در سدههای پیش از آن مربوط بوده است نه ساختههای این خاندان. حدود این حصار و سه تا از دروازهها تقریبأ مشخص است و تا اواخر دوره قاجاریه که هیئت روسی موفق به نقشهبرداری شهر شدند، وجود داشته است. در شکل3، میتوان موقعیت تقریبی آن را دید. دروازه کوشک نو در جانب شمالغربی شهر ایجاد شده است و به نظر میرسد گزینش موقعیت آن، ضرورت ایجاد دروازهای در حصار جدید که حصار شارستان کهن، دروازه آن را از کارکرد و اهمیت خارج کرده بود، توجیه میکند. موقعیت این دروازه در محله کنونی کوشک نو، پیشنهاد میشود. درب قطریان براساس آنچه مفیدی (سده یازدهم) گفته است با موقعیت دروازه شاهی انطباق مییابد و به نظر میرسد موقعیت آن، در محله کنونی دروازه شاهی بوده است. دروازه مهریجرد نیز، در موقعیت کنونی محله دروازه مهریجرد و ابتدای بازار فعلی شهر و در جنوبیترین نقطه ربض بوده است. جانمایی درب کیا در این مرحله از مطالعات مشکل است؛ چراکه برخلاف سه دروازه دیگر، موقعیت آن در متون گزارش نشده است. تغیرات بعدی نیز، سیمای دروازههای اولیه را تا حدی آشفته کرده و بخش بسیاری از بارو و دروازههای آن نیز در دوره پهلوی اول تخریب شده است. به همین علت، جانمایی آن سخت است؛ اما بیتردید در باروی شرقی موقعیت داشته است؛ چراکه دیگر جبهههای شهر و سه دروازه آن موقعیت تقریباً روشنی دارد. چون محله «قلعه کهنه» در دوره آلمظفر به شهر الحاق شده و در واقع، «دولتخانه» یا دارالحکومه این خاندان بوده (مفیدی، 1385: 3/738)، این بخش از بارو را که در نقشه دوره قاجاری (شکل3)، در شرق جانمایی شده است بایستی از شهر قرون اولیه تفکیک کرد و حصار محیط بر آن، به دوره آلکاکویه نسبتی ندارد؛ پس آن را باید بخشی از بارویی دانست که در زمان آلمظفر ایجاد شده است. آنچه در گزارش متون تاریخی یزد بهروشنی بیان شده، رونقگرفتن بخش بیرونی درب کیا و ایجاد محلهای با این نام بوده است. این بخش در دوره آلمظفر، به شارستان شهر افزوده شده (کاتب، 1386: 78) و از این زمان، دیگر درب کیا بلا استفاده شده و احتمالاً به موازات آن، یکی از دروازههای «سعادت»، «دروازه نو» یا «دروازه مالمیر» (کاتب، 1386: 78) ایجاد شده است. شناسایی سفالینههای متعلق به سده سوم تا پنجم هجری قمری، در محلات فهادان و وقتوساعت و دارالشفاء (مرتضایی، 1393: ۱۶۹ تا 171) و در واقع، بخشی از عرصهای که با موقعیت شارستان و ربض سدههای نخستین منطبق است، درستی فرضیه این نوشتار را تقویت میکند. توسعه ربض شهر در محور جنوبی و غربی بوده و موقعیت بازار و تلاقی آن با بخش عتیق جامع یزد از یک سوی و ارتباط نزدیک آن با یکی از دروازههای شهر، یعنی دروازه درب مسجد، ضمن تأیید گفتههای سرایی در ارتباط با موقعیت نخستین بازارهای یزد در مجاورت دروازه شهر قلعهای (سرایی، 1389: 28)، محور توسعه ربض را نیز آشکار کرده است. براین اساس، بازار کنونی یزد از «چهارسوق» تا کنار دروازه مهریجرد (شکل3)، از اعقاب بازار یزد در سده چهارم هجری قمری و مورد اشاره اصطخری و ابنحوقل به شمار میرود. شناسایی دو مسجد متعلق به سدههای نخستین، یعنی مسجد شیخیها و بخش عتیق جامع یزد، با گزارش و توصیف اصطخری از شهر یزد (کثه) در سده چهارم هجری قمری منطبق است. این موضوع غیر از کمک به تدقیق جانمایی موقعیت شهر در این سده که پیشتر از کیفیت آن گذشتیم، به جانمایی شهر کثه که در گزارش اصطخری صاحب دو جامع بوده است نیز، کمک شایانی میکند. وجود این دو مسجد، دستکم تا این مرحله از مطالعات معماری و باستانشناسی شهر، ما را متقاعد میسازد که کثه قرون اولیه را نه در دهستان رستاق (مرتضایی، 1393: 172) و نه در موقعیت محله کثنویه (افشار، 1374: 57؛ آیتی، 1317: 30؛ خادمزاده، 1386: 232) بدانیم؛ بلکه همانند شواتس و لسترنج و بارتولد کثه و یزد را اشاره به یک موقعیت و مکان آن را در بخشی از محور تاریخی یزد پیشنهاد کنیم. بخشی که سمت شمالی آن با موقعیت محله فهادان منطبق و در غرب، به کوشک نو محدود بوده، حد جنوبی آن را محله درب مهریجرد تشکیل داده و در جهت شرقی، به محله کنونی «مالمیر» منتهی شده است. گفتنی است این حدود، سیما و عرصه کلی شهر، اعم از شارستان و ربض را تشکیل داده است.
شکل 3- موقعیت تقریبی شارستان و ربض یزد در سدههای نخستین دورهی اسلامی، جانمایی در نقشهی تهیه شده توسط روسها در اواخر دورهی قاجار(برگرفته از خادمزاده،1386).
نتیجه آنچه برآیند این تحقیق است نشان میدهد شهر یزد و کثه موقعیت جغرافیایی واحدی را نشان میدهند که به نظر میرسد با محور تاریخی شهر یزد کنونی، در محلات فهادان، بازار نو، کوشک نو و دارالشفاء منطبق است. شارستان این شهر، در سدههای نخستین، همانند بسیاری از شهرها برج و بارویی استوار داشته است. شهر دارای دو دروازه بوده است که یکی را درب مسجد گفتهاند و دیگری، به باب ایزد یا اندرو معروف بوده است؛ اولی در بخش جنوبی شهر بوده است و به موقعیت مسجد جامع کنونی که هسته نخستین آن مربوط به سدههای اولیه است، نزدیک بوده و به همین علت، این دروازه شهر درِ مسجد خوانده شده است. درِ دیگر در شمالغربی بوده و به محله کنونی کوشک نو نزدیک بوده است. بازار شهر در ربض جنوبی شهر بوده و به رسم توسعه بسیاری از شهرهای سدههای اولیه، مسجد جامع نیز در کنار آن ساخته شده است. گسترش شهر نیز در ربض جنوبی و جنوبغربی صورت گرفته و در این موضوع، بازار نقش محوری داشته است. کوشکهای شهر در سده دوم هجری قمری، در جانب شمالغربی بوده و با موقعیت محله کنونی کوشک نو منطبق بوده است. دروازههای شهر، شارستان را ازیکسوی، به بازار و ربض و ازسویدیگر، به شهرهای ناحیه کرمان و شیراز مرتبط کرده است. دیگر دروازه احتمالاً دسترسی به باغها و کوشکهای آن را فراهم کرده و همزمان، محور ارتباطی یزد را به ناحیه اصفهان و خراسان نشان داده است. وجود دو مسجد مربوط به سدههای اولیه، یکی مسجد شیخیها در محله وقتوساعت و دیگری بخش عتیق جامع یزد، گزارش اصطخری را از شهر کثه، با دو مسجد جامع تایید میکند. مسجد شیخیها در کناره درونی شارستان بوده و جامع یزد در کناره بیرونی و در ربض بوده است. بخشی از باروی موجود در مجاورت خیابان فهادان، در شمالشرق هسته نخستین حصار اولیه یا دستکم سدههای نخستین شهر بوده است. به این ترتیب، شارستان محصور در شمالشرق به این نقطه محدود شده و در شمال، محله فهادان مرز آن بوده است. در غرب، ابتدای محله کوشک نو و در جنوب، مجاورت مسجد جامع حدود دیگر شارستان سدههای نخستین شهر بوده است. محدوده ربض را میتوان در بارویی که در دوره آلکاکویه ایجاد شده است بازیافت. حد شمالی آن که به نظر میرسد توسعه چندانی نیافته بیرونیترین بخش محله فهادان است و در غرب، محله کوشک نو بوده، در جنوب که بیشترین توسعه را یافته، تا محله دروازه مهریجرد و ابتدای بازار کنونی شهر وجود داشته است.
پینوشتها [1]. نگارندگان مقالهای با عنوان«مسجد شیخیها، بنایی ناشناخته در شارستان یزد» در دست چاپ دارند که ویژگیهای معماری و دورهی تاریخی آنرا به دقت مورد بررسی قرار داده است. برآیند آن پژوهش مسجد را به سدههای اولیهی دورهی اسلامی نسبت داده است. 2. این واژه، از فارسی میانه است و معنای آن ناحیه و منطقه گفته شده است: «سپاهان او پارس و کوستیهای اوبش(اویش) نزدیکتر پت(پون) دست ی(یدی)- اردوان سردار بوت»(مشکور، 1369: 115)ترجمه: «سپاهان و پارس و بخشهای نزدیکتر به آن به دست اردوان سردار بود»(همان:175). «کرمان او مگرستان او پارس کوستک کوستک سپاه پت(پون) رس(کبد) مرک گرت او(عل) کاریچاری اردوان آمت(یایتونت)»(همان:134). ترجمه: «(از) کرمان و مکرستان و پارس ناحیه به ناحیه سپاه بس شمار گرد کرد به کارزار اردوان آمد»(همان:187). «اردشیر بدان منش(آهنگ) بود که به ارمنستان و آذربائیجان شوم چه یزدان- کرد شهر زوری با سپاه و لشکر بسیار از آن کسته(ناحیه) شهر زور پیمان کرده به فرمانبرداری نزد او آمده بود»(همان:191). «ارتخشیر سپاه او گوند هچ(من) کوستکیها اپاچ او ارتخشیرم»(همان:138).ترجمه: «سپاه و لشکر اردشیر از ناحیه ها باز به اردشیر خوره آمدند»(همان:191). 3. «و نیز شهری از توابع و لواحق آن است و در آن شهر قلعهای ساخته و در آن قلعه دو در از آهن کرده : یکی را « باب ایزد» میخوانند و دیگری را« باب مسجد» جهت آنکه آن در به مسجد جامع نیک نزدیک است. و در آن شهر دو مسجد جامع هست و هر دو بر کناره شهر موضوع و مبنیاند..... و بیرون شهر ربضی هست و در آن ربض خانهها[ی] معمور و تمامت عمارت و بازارهای بسیار، و غالب اهل آن به اجناس علوم خوض می کنند . اما غالب در نحو و لغت و انشاء و کتبت مشغول و مشعوف می باشند». (اصطخری، 1374: 112) 4. «... آنجا شهری است استوار که قلعهای با دروازه آهنین دارد: یکی با نام اندرو و دیگری در مسجد که نزدیکی مسجد جامع است. این جامع در ربض قرار دارد ... و بیرون شهر ربضی است مشتمل بر بناها و بازارهایی آباد و بیشتر مردم آن به دانش و نویسندگی راغباند و مسجد جامع خوبی دارد.» (ابن حوقل، 1345: 49و50). 5. «در کتاب التبیان آمده که شاپوربن اردشیر بابکان ساخته است و شادشاپور نام نهاده و همانا آن شهری بوده که در میان رودخانهای خررود و ابهررود میساخته اند و آنجا اطلال بارو پدیدست و مردم آنجا در دیه نرجه که باردشیر بابکان منسوب باشد مسکون ماند و مشهورست و در کتاب تدوین مسطورست که حصار شهرستان قزوین که اکنون محلتی است در میان شهر، شاپور ذوالاکتاف ساسانی ساخته ...». (مستوفی، 1381: 98و99) 6. این شهر در گزارش مقدسی با نام «کوهبَیَان» آمده است. 7. در سده چهارم هـ .ق با توجه به گزارش اصطخری و ابن حوقل شارستان یزد دو دروازه داشته است(ابن حوقل،1345: 49 ؛ اصطخری،1373: 112). در زمان آل کاکویه شارستان توسعه پیدا کرده و شهر به وسیله چهار دروازه با بیرون در ارتباط بوده است(جعفری، 1384: 36). در دورهی آل مظفر بار دیگر ربض توسعه یافته، با افزودن بر محیط بارو بخشی از آن به شهر الحاق شد و تعداد دروازهها به عدد 7 رسید (کاتب، 1386: 78). در دورهی تیموری دروازه دولت، در عصر صفوی دروازه ملا و دوره های بعد دروازه شیخداد، دروازه حظیره، دروازه شاهزاده فاضل، دروازه مصلی، دروازه چهار منار، دروازه اصفهان، دروازه سید گل سرخ و دروازه بافق، ایجاد شده است(افشار، 1374: 685). این موضوع به روشنی توسعه شهر یزد از سده چهارم به بعد را نشان می دهد. 8. نام این دروازه در دورهی صفوی به «دروازه شاهی» تبدیل شده است (مفیدی، 1385: 2/119). | ||
مراجع | ||
الف. کتابها . آیتی، عبدالحسین، (1317)، تاریخ یزد(آتشکده یزدان)، یزد: چاپخانه گلبهار. . ابن بلخی، (1374)، فارسنامه، به اهتمام منصور رستگار فسایی. شیراز: بنیاد فارس شناسی. . ابن حوقل، محمدبن حوقل، (1345)، صوره الارض، ترجمه: جعفرشعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . ابن حوقل، محمدبن حوقل، (1938)، صورهالارض، مجلد2، بیروت: دار صادر. . ابن خردادبه، (1371)، المسالک و الممالک، ترجمه: سعید خاکرند، تهران: موسسه مطالعات و انتشارات تاریخی میراث ملل ، موسسه فرهنگی حنفاء. . ابن فقیه، ابوبکر احمد بن محمد همدانی، (1379)، ترجمه مختصر البلدان، بخش مربوط به ایران، ترجمه: ح. مسعود. تهران: بنیاد فرهنگ ایران. . اصطخری، ابواسحق ابراهیم، (1373)، ممالک و مسالک، ترجمه: محمدبن اسعد بن عبدالله تستری، به کوشش ایرج افشار، تهران: انتشارات بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار. . افشار، ایرج، (1374)، یادگارهای یزد، جلد2، معرفی ابنیه تاریخی و آثار باستانی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ، (1308)، تذکره جغرافیایی ایران، ترجمه: حمزه سردادور، تهران: چاپخانه اتحادیه تهران. . بیهقی، محمدبن حسین ابوالفضل، (1383)، تاریخ بیهقی، تصحیح علی اکبر فیاض، مشهد، دانشگاه فردوسی. . پوپ، آ.، (1374)، معماری ایران، پیروزی شکل و رنگ، ترجمه: کرامت الله افسر، تهران: انتشارات یساولی. . جعفری، جعفر بن محمد، (1384)، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی. . جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، (1368)، اشکال العالم، ترجمه: علی بن عبدالسلام کاتب، مقدمه، فیروز منصوری، مشهد، شرکت به نشر آستان قدس رضوی. . حبیبی، سید محسن، (1390)، از شار تا شهر(تحلیلی تاریخی از مفهوم شهر و سیمای کالبدی آن تفکر و تأثر)، تهران: انتشارات و چاپ دانشگاه تهران. . حموی، یاقوت بن عبدالله، (1977)، معجم البلدان، الجزء الخامس ، بیروت: دارالصادر. . خادمزاده، محمدحسن، (1386)، محلات تاریخی یزد، تهران: سبحان نور و پایگاه میراث فرهنگی شهر تاریخی یزد. . سلطانزاده، حسین، (1362)، روند شکلگیری شهر و مراکز مذهبی در ایران، تهران: انتشارات آگاه. . سلطانزاده، حسین، (1365)، مقدمه ای بر تاریخ شهر و شهر نشینی در ایران ، تهران: چاپخانه حیدری. . شواتس، پاول، (1372)، جغرافیای تاریخی فارس، ترجمه: کیکاوس جهانداری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. . کاتب، احمدبن حسین، (1386)، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات امیرکبیر. . لسترنج، گای، (1383)، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه: محمود عرفان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. . مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، (1381)، نزهه القلوب، قزوین: حدیث امروز. . مفیدی، محمد مفید مستوفی بافقی، (1385)، جامع مفیدی، به کوشش ایرج افشار، جلد1و3، تهران، انتشارات اساطیر. . مشکور، محمد جواد، (1369)، کارنامه اردشیربابکان، تهران: دنیای کتاب. . مقدسی، ابو عبدالله محمد بن احمد، (1361)، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، جلد1و2، ترجمه: علینقی منزوی، تهران، انتشارات شرکت مولفان و مترجمان ایران. . موسوی حاجی، سید رسول، (1388). زاهدان کهنه، شهری خفته در سیستان؛ چاپ اول؛ مشهد: انتشارات پاژ. . موسوی حاجی، سید رسول و رضا مهرآفرین، (1388). جستاری در جغرافیای تاریخی سیستان (از آغاز تا پایان سده نهم ه. ق)؛ چاپ اول؛ زاهدان: انتشارات سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری سیستان و بلوچستان. . مهریار، محمد و دیگران، (1378)، اسناد تصویری شهرهای ایران در دوره قاجار، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه)؛ دانشگاه شهید بهشتی. . ناشناس، (1362)، حدودالعالم من مشرق الی مغرب، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: کتابخانه طهوری. . ناشناس، (1314)، تاریخ سیستان، به تصحیح ملکالشعرای بهار، تهران: کلاله خاور. . نرشخی، ابوبکر محمدبن جعفر، (1363)، تاریخ بخارا، تهران، انتشارات توس. ب. مقالات . زارعی، محمدابراهیم، (1390)، «ساختار کالبدی- فضایی شهر همدان از آغاز دوره اسلامی تا پایان دوره قاجار براساس مدارک و شواهد موجود»، نشریه نامه باستانشناسی، دوره1، ش1، ص ۵۷ تا 82. . سرایی، محمدحسین، (1389)، «تحولات بازارهای ایرانی-اسلامی، مطالعه موردی بازار یزد»، فصلنامه مطالعات شهر ایرانی-اسلامی، ش۲، ص ۲۵ تا 37. . صارمی نائینی، داوود و اسدالله جودکی عزیزی، (1393)، «کوشک رحیمآباد بم و چهارباغ تاریخی آن؛ یادگاری از سدههای آغازین اسلامی در ایران»، مجله باغ نظر، ش3، ص ۶۷ تا 88. . مرتضایی، محمد و سیدفضلالله میردهقان اشکذری، (1393)، «بازنگری در جایگاه شهر یزد در دوران صدر اسلام با تکیه بر اسناد مکتوب و دادههای باستانشناسی»، مجله پژوهشهای باستانشناسی ایران، ش6، ص ۱۵۹ تا 174. ج. منابع لاتین .Dumper, m. (2006). Reevaluating the past, Rethinking the Future, Cities of the Middle East and North Africa: A Historical Encyclopedia, R. T. Dumper and Bruce e. Stanley (eds). Oxford, England, ABC-CLIO, Inc. . Hourani, A.H.(1970). The Islamic City in the Light of Recent Research, The Islamic City: a colloquium, A. H. Hourani and S. m. Stern (eds), University of Pennsylvania press, Oxford. . Marcais, George(1945). La Conception des Villes Dans L” Islam. in Revue d” Alger, Algiers. . Marcais, Willam (1928). La Islamisme et La vie Urbaine. in La Academie des Inscriptions et Belles- Lettres: Comptes Rendus, Paris . Siroux, Maxime(1947). "La Masjid-e-Djum'a de Yezd," Bulletin de l'Institut Français d'Archéologie Orientale, vol.44, p. 119-176. . Von Grunebaum, Gustave(1980). “The Structure of the Muslim Town”. In Islam: Essays in the Nature and Growth of a Cultural Tradition. Routledge and Kegan Paul. London.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,528 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,274 |