تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,576 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,258,963 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,311,413 |
بررسی نقش و جایگاه نظامی ساتراپنشنهای غربی ایران در ارتش شاهنشاهی هخامنشی (از 550 تا 330 پ. م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 6، شماره 4، اسفند 1393، صفحه 57-76 اصل مقاله (707.44 K) | ||
نویسندگان | ||
محمدکریم یوسف جمالی؛ اکبر شاهابادی* | ||
چکیده | ||
ماهیت کلی ارتش هخامنشی، چند ملیتی بودن و تنوع در سربازان آنان بود. این مساله ناشی از ساختار نظامی وگستردگی قلمرو هخامنشیان بود. در این میان حضور سربازان ساتراپنشنهای غربی در سپاه هخامنشی، به علت آشنایی آنان با موقعیتهای جغرافیایی منطقه و مهارتهای رزمی آنان، اجتناب ناپذیر بود. با وجود انجام پژوهش های فراوان دربارۀ ارتش و ساختار نظامی هخامنشیان، تاکنون در خصوص جایگاه نظامی ساتراپنشنهای غربی هخامنشی، کمتر سخن گفته شده است. یافتههای پژوهش بر اساس واکاوی منابع تاریخی و داده های باستانشناسانه، نشان میدهد که ساتراپنشنهای غربی به لحاظ تامین نیروی دریایی و زمینی نقش مهمی در ارتش هخامنشیان داشتهاند. در این مقاله تلاش خواهد شد تا با استناد به شواهد تاریخی و با رویکرد مطالعهی تحلیلی- توصیفی، جایگاه نظامی ساتراپنشنهای غربی در ارتش هخامنشیان تبیین گردد. | ||
کلیدواژهها | ||
ساتراپنشنهای غربی؛ سازمان نظامی؛ ایران؛ هخامنشیان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه با توجه به اینکه شاهنشاهی هخامنشی، بزرگترین امپراتوریای بود که جهان باستان تا آن روزگار به خود دیده بود، بدون شیوههای کارآمد نظامی نمیتوانست درست عمل کند؛ بنابراین، هخامنشیان از تاکتیکها و نیروی نظامی ساتراپنشینهای خویش و امپراتوریهای پیشین استفاده بسیاری نمودند. ارتش آنان به لحاظ ساختار، زینابزارهای جنگی1 و استفاده از تاکتیکها، در ارتشهای دولتهای مقتدر و ملل تابعهشان ریشه داشت و خود بر ارتش حکومتهای بعدی در ایران باستان تأثیر گذاشت. آنان نوسازی ارتش خویش را مدیون ساتراپنشینهای غربی بودند. در نبردهای میان هخامنشیان و ساتراپنشینهای غربی؛ بهویژه سکاهای غربی، ایونیه و سرزمین یونان شکستهایی متوجه شاهنشاهی هخامنشی گردید وهمین مسأله باعث شد تا شاهان هخامنشی درصدد ایجاد اصلاحات در ارتش و تغییر زیرساختها و شیوههای جنگی برآیند. گستردگی بیش از حدّ شاهنشاهی، اختیارات بیشاز اندازه ساتراپها، شورشهای داخلی، ناآرامیهای مصر و بابل و شورش بزرگ ساتراپنشینهای غربی در سال های 367- 368 پ.م. از درون ساختار اداری و نیروی نظامی هخامنشیان را به تحلیل برد (Weiskopf, 1989: 1؛ دیودور، کتاب XV، 90، 2-3). ارتش شاهنشاهی هخامنشی در طول دوران حکومت خویش، دارای نقاط ضعف و قوت فراوانی بود؛ امّا با وجود همه اصلاحاتی که در سپاه ایجاد شد، نتوانست در برابر تهاجم سپاهیان اسکندر مقاومت کند. این رویارویی نشان داد که از یک سو، شاهنشاهی هخامنشی ذخایر پایانناپذیری از نیروهای نظامی و منابع مالی در اختیار داشت و از سوی دیگر، قوای اسکندر از لحاظ تاکتیک و استراتژی برتر بودند. شاید دلیل شکست میتوانست ناشی از تجربیاتی باشد که یونانیان از جنگهای خود با هخامنشیان و حضور مزدوران آنان در سپاه هخامنشی داشتند. نگاه دقیق و موشکافانه فرماندهان نظامی مانند گزنفون به ضعفهای هخامنشیان نیز در این شکستها بیتأثیر نبود. اسکندر با شناخت کامل نسبت به میزان ضعف و قوت سپاه هخامنشی، برنامههای جامعی را برای از کار انداختنِ ارتش هخامنشی بهکار برد. در این پژوهش،سازمان ارتش و سپاهیگری در دوره هخامنشی تحلیل و نقش فرماندهان و سربازان ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشیان، شیوههای هخامنشیان برای جلوگیری از شورش مزدوران در ارتش هخامنشی، جنگافزارهای ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشیان، نقش ساتراپنشینهای غربی در تحولات نظامی و ساختار ارتش شاهنشاهی و جنگافزارهای کاربردی در میان ساتراپنشینهای غربی توضیح داده شدهاست. سپس در پایان نقش ساتراپنشینهای غربی در جابهجایی نیروهای نظامی در ارتش هخامنشی تجزیه و تحلیل شده است.
سازمان ارتش در دوره هخامنشی سازمان ارتش هخامنشی با توصیفهای مورخان یونانی و نیز به وسیله نقشبرجستههای هخامنشی روشن میشود. از ویژگیهای برجسته شاهنشاهی هخامنشی این بود که به اتباع خود اجازه میدادند تا جایی که اقتدار سیاسی شاهنشاهی به خطر نیفتد، سازمانهای بومی خویش را حفظ کنند. در زمینه نظامی نیز هخامنشیان از نهادهای بومی ساتراپنشینهای خویش برای گردآوری سرباز و نیروی نظامی استفاده کردند (Head,1992: 8). بنابراین، همین مسأله تشخیص سازمان نظامی هخامنشیان را از ساتراپنشینهای آنان تاحدودی دشوار میساخت. گفتنی است که این تنوع، ارتش هخامنشیان را به ارتشی فراملیتی و فرامنطقهای تبدیل میکرد که آنان را در سازماندهی و مدیریت قلمروشان یاری مینمود. پارسیانی را که کوروش بزرگ متحد نمود، ارتش واقعی نبودند. در گذشته، مردم یک قبیله یا منطقه، نیروی نظامی آن ناحیه محسوب میشدند؛ چنانکه در فارسی باستان واژه کاره به کار میرفت و در فارسی نو اصطلاح کَسوکار «خویشاوندان و حامی» باقی مانده است2 (Shahbazi, 1986: 491). ارتش هخامنشی در ابتدا شامل جنگجویان ایرانی بود. زمانی که سرزمینهای دیگر؛ بهویژه ساتراپنشینهای غربی تابع هخامنشیان شدند، با وجود استفاده از مزدوران ساتراپنشینهای غربی، ایرانیها همچنان هسته اصلی ارتش شاهنشاهی را تشکیل میدادند. با تبدیل پادشاهی کوچک پارسی به یک امپراتوری جهانی، ارتشی دائمی از پارسها، مادها و جنگجویانی از ملل تابعه شکل گرفت. نقوش تختجمشید، اسناد نظامی و اقتصادی رسمی ایرانیان و گزارشهای هرودوت اثبات میکند که یک قوم هر چه به پارسیان نزدیکتر بودند، با پرداخت خراج کمتر و شرکت دادن سربازان بیشتر، سهم بیشتری در برتری شاهنشاهی داشتند. بنابراین، مادها که جایگاه دوم را در میان ساتراپنشینها داشتند، سربازان بیشتری نسبت به بقیه ساتراپیها فراهم میکردند و بسیاری از فرماندهان شاهنشاهی، مانند: مازارس، هارپاگ، تخَمسپادَ و داتیس از میان مادها انتخاب میشدند. پس از آن سکاها، باختریها یا بلخیها، هیرکانیها، و دیگر اقوام ایرانی شرق در سپاه جای داشتند (Shahbazi: 492). البته، نباید از نظر دور داشت که ساتراپنشینهای غربی نیز از جایگاه ویژهای در ارتش هخامنشیان برخوردار بودند. یک اصطلاح کلی برای ارتش هخامنشی اسپادَه3یا سپاه بود. این سپاه شامل پیادهنظام یا پَستی4، سوارهنظام یا اسَباری5 (اسبسوار)، و گاهی اوشَباری6 یا شترسوار، و رَثهایشتر به معنی اربهرانان7 میشد. از زمانیکه هخامنشیان با یونانیان ارتباط پیدا کردند، سربازان یونانی مزدور یا تابع را در ارتش خویش جای دادند. بنابراین، نه تنها ساتراپهای ایرانی آسیای صغیر، بلکه شاهنشاه نیز سربازان مزدور یونانی را به خدمت گرفت. هر یک از مزدوران، جیره رایگان و حقوق ماهیانه (ماهیانه یک دریک طلا در 401 پ.م.) دریافت میکرد. تا زمان اسکندر، این سربازان مزدور، بخش منظمی از سپاه هخامنشی شده و رهبرانشان به اشرافیت ایرانی پیوسته بودند (Shahbazi: 492). سازمان سپاه بر اساس سیستم دهدهی بود. ده مرد، یک دسته تحت عنوان دَسَپتی8 یا ده نفری را تشکیل میدادند؛ ده دسته، یک گردان تحت عنوان سَتَپتی9 یا صد نفری میساختند؛ ده گردان، یک لشکر با عنوان هزارهَپتی10 یا هزار نفری را شکل میدادند و ده لشکر، سپاهی با نام بیوَرَپتی11 یا ده هزار نفری را شامل میشدند. همه ارتش توسط بزرگترین فرمانده به نام اسپادَپتی (فرمانده سپاه)12، فرماندهی میشد؛ کسی که شاید خویشاوند یا دوست مورد اعتماد شاهنشاه بود (معینیسام، رحیمی،1391: 85؛ Shahbazi, 1986: 493). شاهزادگان و اشرافزادگان هخامنشی با روشهای دشواری تربیت میشدند؛ مثلاً یک جوان پارسی، در گروههای پنجاه نفری، دو، شنا، نگهداری اسب، کشت زمین، پرورش احشام و عادت به تحمل دیدهبانی را میآموخت. او برای تیراندازی، پرتاب نیزه و زوبین و تحمل راهپیمایی در آبوهوای نامساعد تربیت میشد. وی در بیست سالگی حرفه نظامیاش را شروع میکرد که تا سن پنجاه سالگی به عنوان سرباز پیاده یا سواره ادامه داشت (استرابو، کتاب 15، 3، 18 و 19؛ هرودوت، کتابI، بند 136). بنابراین، آشکار است که هدف از ارائه این آموزههای اخلاقی و نظامی به شاهزادگان، بارآوردن مردانی شایسته و دلیر در صحنههای جنگ بود که داریوش بزرگ، خود الگو و نمونه کامل آن بهشمار میآمد (Dandamayev, 1997: 178). در سپاه هخامنشی یک دسته پیادهنظامِ برگزیده شامل هزار نیزهانداز13، از شجاعترین پارسیان انتخاب شده بودند و محافظان سلطنتی مخصوص شاه را تشکیل میدادند. پایین نیزههایشان سیب14 طلایی داشت که آنها را سیببَرها مینامیدند. داریوش به عنوان یک شاهزاده در این گاردِ نیزهانداز، تحت فرماندهی کمبوجیه خدمت میکرد. هزارهپتی، فرمانده گارد نیزهاندازان، کسی بود که پس از شاه، قدرت سیاسی فراوانی داشت. یک دسته از سپاه شامل ده هزار سرباز برگزیده ایرانی بود که گارد جاویدان نامیده میشدند. معادل واژه جاویدان در فارسی باستان، اَمَرتَکَ بازسازی شده و برخی از صاحبنظران انوشه را نیز بهکار میبرند.15 تعداد آنها هیچ وقت کمتر یا بیشتر از ده هزار نفر نبود؛ به همین دلیل آنان را بَیوَرَبَم16یز میگفتند. از این گارد جاویدان، هزار نفر نیزههایی با انار طلایی حمل میکردند و اینان به دور نُه هزار تن دیگر که نیزههایشان انار نقرهای داشت، حلقه میزدند. آنان از پیروان و ملازمان نزدیک شاه بهشمار میآمدند (معینیسام، رحیمی،1391: 85 و91؛ Head, 1992: 10). سوارهنظام در فتح سرزمینهای تابعه نقشی اساسی داشتند و تا واپسین روزهای شاهنشاهی هخامنشی اهمیت خود را حفظ کردند.
فرماندهان نظامی ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشی در مرکز سازمان نظامی هخامنشیان شاه بزرگ قرار داشت؛ بهطوری که این اقتدار شاهانه در کتیبههای هخامنشی نیز بازتاب یافته است. از شاهان هخامنشی انتظار میرفت ارتش خود را در نبردهای بزرگ و در میدانهای نبرد فرماندهی کنند. نمونههای فراوانی از اینگونه فرماندهی را بر اساس منابع یونانی میتوان اشاره کرد؛برای مثال، کوروش بزرگ ارتش خود را علیه مادها هدایت کرد (هرودوت، کتابІ، بند127). داریوش بزرگ، خود علیه سکاها لشکر کشید (هرودوت، کتابVІ، بند1). خشیارشا خود سپاه بزرگی متشکل از اقوام مختلف را به یونان فرماندهی کرد (هرودوت، کتابVІІ، بند59). اردشیر دوم علیه کوروش کوچک، برادر شورشی خود، سپاهیانش را تشویق میکرد (کتزیاس، پرسیکا، کتابXX، بند 63) و اردشیر سوم با شورش بزرگ ساتراپها در مصر و فنیقیه به نبرد پرداخت (دیودور، کتابXV، بند90، 203). شاهان هخامنشی امّا نمیتوانستند خود همه نبردها را فرماندهی کنند؛ زیرا گاهی اوقات به علت مسافت طولانی صحنههای نبرد، ارسال نیرو به منطقه نبرد کاری دشوار بود و درست نبود که شاه چندین سال را دور از مرکز فرمانروایی خویش، سپری کند. بنابراین، نبردهای کوچک محلی را ساتراپها فرماندهی میکردند و نبردهای مهم را معمولاً اشراف بلندپایه پارسی از طرف دربار شاهی هدایت میکردند. برای نمونه، مردونیه پسر گوبریاس که در سال 492 پ.م. در آسیای صغیر جنگید (هرودوت، کتابVI، بند43) و پس از عقبنشینی خشیارشا در 479 پ.م. ارتش را در یونان فرماندهی کرد (هرودوت، کتابVIII، بند 107 و100 ). او پسر عموی خشیارشا و خواهرزاده داریوش (هرودوت، کتابVII، بند5) و نیز داماد داریوش بود که با دختر داریوش به نام آرتوزوسترا ازدواج کرده بود (هرودوت، کتابVI، بند43). یکی از فرماندهان در نبرد ماراتن، آرتافرن پسر آرتافرن، برادرزاده دیگر داریوش بود (هرودوت، کتابVI، بند94)، یا کوروش کوچک در زمان حیات پدرش داریوش دوم، با مقام فرماندهی تمام لشکریان شاهی به آسیای صغیر اعزام گردید (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386 : 28). فرماندهان عالیرتبه دیگر و سران ارتش، لزوماً پارسی نبودند. نام فرماندهان ارشد غیرپارسی نیز در اسناد عهد هخامنشی بازتاب یافته است. یکی از فرماندهان ساتراپنشینهای غربی که در سرکوبی شورشهای عهد داریوش بزرگ نقش داشت، دادرشیش ارمنی است که در کتیبه بیستون به او اشاره شده است. داریوش شاه گوید: «دادرشی نام ارمنی، بندهی من، من او را به ارمنیه روانه کردم»17. در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش، منون فرمانده جناح راست و کلارخوسِ اسپارتی فرمانده جناح چپ کوروش کوچک (لشکرکشی کوروش، 1386 :37) بودند. فرمانده نیروی دریایی او نیز، دریاسالار تاموس مصری با تبار ممفیسی بود (دیودور، کتابXIV، 19،6 و 5). چنین به نظر میرسد که با نفوذ نظامی یونانیان در سده چهارم پ.م. در ایران، افسران و بلندپایگان یونانی، به مقامات بلندی در دربار و ارتش هخامنشی رسیدند؛ امّا آنان در بیشتر اوقات زیردست فرادستان پارسی خود بودند (Head,1992:9). برای نمونه، ایفیکرات آتنی که در سال 370 پ.م. بیست هزار تن از مزدوران یونانی را علیه مصریان فرماندهی میکرد، زیردست فرناباز پارسی قرار داشت (دیودور، کتابXV، 41، 3). یکی از مشکلات فرماندهان سپاه این بود که «آنها برای عملیاتهای جنگی، از اختیارات کامل برخوردار نبودند، برای هر چیز به شاه مراجعه میکردند و در مورد هر چیز جزئی در انتظار پاسخ شاه مینشستند.» (دیودور، کتابXV،5:41). فرماندهان غیر ایرانی که در کسوت فرماندهی سپاه هخامنشی قرار داشتند، معمولاً از امتیازات خاصی برخوردار بودند. آنان یا در گذشته در رأس سپاهیانی، شجاعت و مدیریت فرماندهی خویش را به اثبات رسانده بودند یا مانند ایفیکرات هوش سرشاری در عملیات جنگی و استعداد بینظیری در ابداعات نظامی و راهبردی داشتند. در توصیف او، دیودور میگوید: «تجربه طولانی او در عملیاتها و در خلال جنگ پارس موجب شد تا به واسطه ابتکاراتش، هنر نظامی را در بسیاری زمینهها؛ بهویژه در بهکارگیری تسلیحات -که وی علاقه خاصی بدانها داشت- توسعه و گسترش دهد.» (کتاب XV، 44 :1). معمولاً فرماندهان غیرایرانی در سپاه هخامنشی، بیشتر از میان ساتراپنشینهای غربی انتخاب میشدند؛ زیرا جنگهایی که مزدوران ساتراپنشینهای غربی در آن حضور داشتند، بیشتر در منطقه جغرافیایی قلمرو غربی هخامنشیان روی میداد و آنان به مناطق استراتژیک و حساس نظامی آشنایی کامل داشتند (هرودوت، کتابIX، بند99). از طرف دیگر، معمولاً انتخاب فرمانده از میان مزدورانی بود که همنژاد و همزبان زیر دستانشان بودند؛ به عنوان نمونه مزدوران یونانی در جنگ با مصریان به رهبری ایفیکرات آتنی مبارزه میکردند؛ یعنی هم سربازان یونانی بودند و هم فرماندهشان. یا به یک مصری به نام اهموسه برمیخوریم که القاب «رئیس سربازان، پسر رئیس سربازان»، «پایوئن هور» را به خود میدهد که هنگام دفن گاو آپیس، رهبری «سپاه سربازان نخبه» را برعهده داشته است. او در لوحه سنگی دیگری به خود لقب «رئیس بزرگ سربازان» میدهد که گویی مجری فرمانهای سلطنتی در ساتراپی مصر بوده است (بریان، 1388: 240/3). ساتراپها گاهی فرماندهانِ پادگانها را منصوب میکردند و این بدان معنا بود که لزوماً تأیید شاه نیز وجود نداشت (توپلین، 1388: 115/3). نقش ساتراپنشینهای غربی در تحولات نظامی و ساختار ارتش هخامنشی شاهنشاهیِ رو به گسترش هخامنشی در هنگام فتح نواحی غربی و ایجاد ساتراپنشینهای غربی در برخورد با ارتشهای نیرومند بابل، لودیه، مصر و یونان دچار برخی تغییرات گردید. این دگرگونیها ناشی از توانمندی ارتش این امپراتوریها بود؛ بنابراین، توانمندی ارتشهای پیشین ساتراپنشینهای غربی در ساختار و سازمان نظامی ارتش هخامنشیان نقش داشت؛ زیرا از گذشته دور در این مناطق، امپراتوریهای قدرتمندی وجود داشتند و دارای سازمان نظامی قوی بودند. شاهان هخامنشی با تکیه بر روشهای دیپلماتیک و با ترفندهای مختلف، توانایی تسلط بر این شاهنشاهیها را داشتند؛ چنانکه گزنفون، کوروش را سیاستمداری توصیف میکند که سیاست مسالمتآمیز را بر جنگ ترجیح میداد و از او نقل میکند که «زمانی که زیرکی و هوشمندی بهکار میآید، به زور نیازی نیست» (زندگی کوروش، کتابVIII، 2: 2). یکی از ساتراپنشینهای قدرتمند غربی که کوروش بزرگ توانست سلطه سیاسی - نظامی خویش را بر آن گسترش دهد، لودیه بود. او در برخورد با این ساتراپی متوجه برخی از ضعفهای نظامی خویش نسبت به لودیهایها شد. این نارساییها باعث اصلاحاتی در ارتش هخامنشی گردید که مهمترین آنها عبارت بودند از:
نیروهای مزدور ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشی بیشتر نیروهای مزدوری که در ساتراپنشینهای غربی وجود داشتند، جزو سوارهنظام ایرانی نبودند؛ بلکه در این ساتراپنشینها از نیروهای پیادهنظام مزدوری استفاده میشد که از بومیان محلی بودند. استخدام این نیروها توسط ساتراپهای این نواحی صورت میگرفت و شاهان هخامنشی در استخدام این نیروهای مزدور دخالتی نمیکردند (Sekunda, 1992: 23). منبع نیروی نظامیای که میشد مزدوران ساتراپنشینهای غربی را از آنجا بهکار گرفت، چندان زیاد نبود؛ زیرا مدت زیادی بود که ساتراپنشینهای غربی، دیگر حق هیچگونه آموزش نظامی به مردان جوان خویش را نداشتند. درواقع، این از سیاستهای هخامنشیان بود که موازنه قدرت را به سود آنان تغییر میداد؛ برای نمونه، پس از گشودن لودیه، دیگر آموزش نظامی در آنجا صورت نمیگرفت. مدت کوتاهی پس از آن، مردم لودیه دیگر فکر شورش را از سر به در کردند؛ حتی اگر میخواستند در برابر شاهنشاه هخامنشی مقاومت کنند، دیگر توانایی آن را نداشتند. گزنفون نیز در تأیید مطالب بالا ادعا میکند که کوروش گروهی را که علیه او خیرهسری کرده بودند، تنزل درجه داد و رزمافزار آنان را توقیف و در اصطلاح آنان را خلع سلاح کرد (تربیت کوروش، کتاب VII، 4: 15). به این ترتیب، مزدوران از اقوامی استخدام میشدند که هنوز آزاد بودند و توانایی آموزش نظامی سازمانیافته به جوانان خویش را داشتند. به سخن دیگر، هخامنشیان با سیاست مهار دوگانه، هم قوه رزمی ساتراپنشینهای غربی را کنترل میکردند و هم نیروی نظامی آنان را به استخدام خویش درمیآوردند. سربازان ساتراپنشینهای غربی بهطور تمام وقت در ارتش هخامنشی خدمت نمیکردند؛ به احتمال فراوان در لحظات سرنوشتساز، هخامنشیان از نیروی نظامی مزدوران دعوت به همکاری میکردند. نمونه آن در لشکرکشی کوروش کوچک علیه برادرش است که این مزدوران بهکار گرفته شدند. چگونه ممکن بود که مزدوارن ساتراپنشینهای غربی علیه هموطنان خویش دست به مبارزه بزنند و در سپاه هخامنشی حاضر شوند؟! گویی اینان به دلیل محکومیتهای شدید مانند اعدام، بهناچار از وطن خویش فرار نموده و برای گذران زندگی، به سپاه هخامنشی یا ساتراپنشینهای غربی میپیوستند. هخامنشیان نیز از آنان استقبال مینمودند (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386: 23)؛ یا این سربازان مزدور به پیشنهاد دوستان خویش وارد سپاه هخامنشی میشدند. نمونه آن ورود گزنفون به سپاه کوروش کوچک است که به توصیه دوستش، پروکزنوس صورت گرفت (گزنفون: 128). شاید نیکی و شجاعت شاه هخامنشی نیز در جذب نیروهای مزدور در ارتش هخامنشی بیتأثیر نبوده است (کورسارو، 1388: 80/6؛ گزنفون: 113). با وجود خساراتی که تمیستوکلس آتنی به خشیارشا وارد کرد؛ اردشیر، پسر خشیارشا از او به نیکی استقبال نمود و برای تأمین زندگی او عایدات چندین شهر را به وی اختصاص داد. اینگونه پاداشها، در جذب نیروهای مزدور یونانی، بیتأثیر نبود (پلوتارک، زندگی تمیستوکلس، بند53). گسترش فتوحات هخامنشی و گستردگی قلمرو جغرافیایی آنان، وجود مزدوران بیگانه و نمایندگان ملل تابعه ساکن در مرزهای شاهنشاهی و گاه خارج از مرزهای امپراتوری را در ارتش هخامنشی اجتنابناپذیر میکرد. در این میان، به علت مهارتهای رزمی، آشنایی مزدوران و سربازان ساتراپنشینهای غربی با موقعیتهای جغرافیایی و استراتژیک منطقه، حضور آنان در سپاه شاهان و ساتراپنشینهای غربی هخامنشی ضروری و لازم مینمود. شاهان هخامنشی نیز هم به دلیل ضرورتهای برشمرده شده در بالا و هم به خاطر روحیه مداراگر خویش از ورود سربازان و مزدوران بیگانه غربی در ارتش خویش خودداری نمیکردند. البته، آنان میدانستند که در صورت بیتوجهی و عدم پرداخت جیره و دستمزد آنان، با مشکل و دردسر مواجه خواهند شد؛ بنابراین، شاهان هخامنشی برای پرداخت مواجب این مزدوران، اختیارات لازم را به ساتراپنشینهای غربی خویش واگذار نمودند؛ به همین دلیل، ضرب سکه در قلمرو غربی هخامنشیان توسط ساتراپها صورت میگرفت (بابلون، 1388: 24). همین توجه، باعث موفقیتهای هخامنشیان در جنگها و سرکوب شورشها میشد. البته، نوآوریها و خلاقیتهای فرمانروایان هخامنشی نیز، در ساماندهی و مدیریت ارتش بیتأثیر نبود. از جمله این ابتکارها ورود سربازان ساتراپنشینهای شرقی و غربی در ارتش هخامنشیان بود. بهطور خلاصه، نیروهای نظامی و سربازان گردآوری شده از ساتراپنشینهای هخامنشی را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد: نخست ساتراپیهایی که بیشتر سوارهنظام هخامنشیان را تأمین میکردند. دوم در برخی از ساتراپنشینها نیروهایی از نظامیانِ دارای پیشینه بودند که در برابر گرفتن زمین، به خدمت نظام میپرداختند. سوم، سربازانِ پادگانها که بیشتر مزدورانی از خارج از مرزهای شاهنشاهی (بهویژه سربازان یونانی) یا از مردمان جنگجوی ساکن در مرزها بودند. این نیروها را بیشتر برای نبردهایی خاص به خدمت میگرفتند. سرانجام سربازگیری در ساتراپیها، که با فراخوانی جذب سربازان بومی انجام میشد. در زیر شواهد مربوط به وجود سربازان ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشی بررسی میشود.
مردمان آسیای صغیر: لودیهایها و ایونیها در میان ساتراپنشینهای غربی شاهنشاهی هخامنشی، بزرگترین منبع برای فراهم کردن سربازان مزدور، یونانیان بودند. یونان به دلیل جغرافیای کوهستانی خویش و اقتصاد مبتنی بر دامداری که بر پایه پرورش دامهایی مانند گوسفند و بُز استوار بود (ناردو، 1388: 33)، میتوانست بیشترین مزدور و نیروی نظامی را به شاهنشاهی هخامنشی عرضه نماید. جامعههای دارای اقتصاد شبانی میتوانستند برای مدت طولانی نیروی انسانی مردان را آزاد بگذارند؛ زیرا گلهداری بدون آنان نیز ممکن بود. البته، اهمیت مزدوران یونانی در ارتش هخامنشی را نباید بیش ازحد بزرگ نشان داد؛ چراکه منابع اطلاعاتی ما بیشتر متکی به روایتهای یونانیان از رخدادهای غرب شاهنشاهی هخامنشی است و در عمل، به علت فقر منابع اطلاعاتی از آنچه در جاهای دیگر روی داده، چیز زیادی نمیدانیم (Sekunda, 1992: 23). بهکارگیری مزدوران یونانی در ارتش برای هخامنشیان اهمیت فراوانی داشت؛ زیرا هم بر تعداد جنگجویان ارتش هخامنشی افزوده میشد و هم زینابزارها، تاکتیکها و فنون مختلف رزمآوری میان پارسیان و سربازان مزدور ردوبدل میشد. البته، این مزدوران مجبور به رعایت اصول حاکم بر سیستم نظامی و ساختار ارتش هخامنشی بودند. فرماندهی ارشد و کل این نیروها، در بیشتر مواقع در اختیار سرداران و فرماندهان نظامی پارسی قرار میگرفت؛ تنها یگانهای مزدور، تحت فرماندهی سرداران بومی خویش قرار میگرفتند و در سطحی بالاتر زیر نظر سرداران پارسی خدمت میکردند. به نظر میرسد نیروهای مزدور یونانی برای سیاستهای هخامنشیان در غرب، اهمیت اساسی داشتند. با وجود روابط تیرهای که میان ایران و یونان وجود داشت؛ از وجود سربازان یونانی در ارتش هخامنشی در منابع یونانی بهفراوانی گزارش شده است. چند دلیل عمده وجود داشت که یونانیان در ارتش هخامنشیان حضور داشته باشند:
تمامی دلایل بالا بیانگر انگیزهقوی یونانیان برای ورود به ارتش هخامنشی بود. درکتابهرودوت در جاهای مختلف نیز به حضور ایونیها در ارتش هخامنشی اشاره شده است. برای نمونه، یونانیان در لشکرکشی کمبوجیه به مصر در سپاهیان او خدمت میکردند؛ حتی سردار برجسته یونانی، فانِس که در خدمت آماسیس فرعون مصر بود، اطلاعات فراوانی از اوضاع مصر و بهویژه درباره راهی که بتوان مصر را فتح کرد، در اختیار کمبوجیه قرار داد (کتاب III، بند4). در زمان داریوش، بههنگام لشکرکشی وی به سوی اسکیتها، نگهبانی از پل روی رودخانه دانوب، بر عهده یونانیان گذاشته شد (کتاب IV، بند98). یا در حمله 480 پ.م. خشیارشا به یونان، 100 رزمناو ایونی در ناوگان خشیارشا خدمت میکردند (کتاب VII، بند 94). همچنین، کتزیاس گزارش میدهد که دماراتوس اسپارتی در این لشکرکشی به خشیارشا پیوست (پرسیکا، کتاب های 12و 13، بند 27). از خشیارشا تا زمان اردشیر دوم برای مدتی ورود مزدوران را در ارتش هخامنشی کمرنگ میبینیم. این مسأله، به نظر میرسد یا ناشی از مداخلهگریهای یونانیان در امور داخلی ایران و کمک به شورشیان مصری به رهبری ایناروس باشد تا بدینوسیله آتنیها بتوانند تجارت منظم دریایی با مصر برقرار کرده و غله مورد نیاز خویش را از آنان تأمین کنند (داندامایف، 1381: 286) و یا به دلیل گرفتاریهای داخلی یونانیان؛ بهویژه در جنگهای پلوپونزی است. از طرف دیگر، منابع یونانی مانند کتزیاس و توسیدید در مورد اوضاع ایران یا سخت خبر دادهاند و یا مطالب آنان بر اثر مرور زمان از بین رفته است. البته، در این زمان روایاتی مبنی بر ورود سرداران یونانی مانند تمیستوکلس و فرار آنان از یونان به ایران را داریم (توسیدید، کتاب I، بندهای 138-135)؛ بنابراین، تا شورش کوروش کوچک در سال 404 پ.م. یونانیان کمتر با ایران مراوده نظامی داشتند؛ اما با انعقاد پیمان صلح شاهانه یا آنتالسیداس در سال 386 پ.م. میان ایران و یونان، دوباره ایونیها به زیر فرمان هخامنشیان درآمدند و برای حمله سال 351 پ.م. به مصر، 6000 هوپلیت گسیل کردند (Rhodes, 2007: 40). نخستین مورد از بهکارگیری سربازان مزدور یونانی در حدود 416 پ.م. احتمالاً به دست پیسوتنس ساتراپ لودیه صورت گرفته است. وی برای حمایت از شورش خویش، به نیروهای یونانی تکیه کرد. فرمانده این مزدوران به او خیانت کرد، که رویدادی نامعمول بود؛ زیرا یکی از مزایای مزدوران یونانی این بود که به مزددهندگان پارسی خود وفادار میماندند (Head,1992: 58). مگابیز نیز پس از سال 454 پ.م. در شورش علیه اردشیر اول در سوریه، مزدورانی یونانی در استخدام خود داشت. روشن نیست که از این مزدوران در نبرد استفاده کرده باشد؛ ولی کتزیاس میگوید بعداً پسرش، زوپیر نیز مزدورانی آتنی در اختیار داشت که یک کائونیانی به نام آلسیِدس به او خیانت کرد و زمان ورود زوپیر به حصار شهر به او سنگی پراند و زوپیر اینگونه مُرد (پرسیکا، کتاب های 17و16، بندهای45 و40). وفاداری مزدوران یونانی در دو مورد قابل توجه است: یکی رفتن رضایتمندانه «دههزار» نفر به قلب آسیا همراه با کوروش کوچک، هرچند که ایشان به بهانههای واهی و برای نبردی کاملاً متفاوت اجیر شده بودند، و نیز وفاداری 2000 یونانی به داریوش سوم حتی پس از شکست نهایی وی در گوگمل(Head,1992: 58). «هیچ یک از آنان بییاوری فرماندهان یونانی به میدان جنگ نمیشوند. امروزه اگر جنگ پارسیان با پارسیان باشد، بییاوری فرماندهان یونانی جنگ درنمیگیرد؛ و اگر جنگ پارسیان با یونانیان باشد، کار به آشتی میکشد، اگر دیگر یونانیان به یاریشان نیایند.» (زندگی کوروش، کتابVIII، بند8، 26) از این گزارش پایانی گزنفون در زندگی کوروش، درمییابیم که هخامنشیان در همه حال - چه در جنگهای داخلی، و سرکوب شورشها و چه در نبرد با یونانیان- از نیروی نظامی آنان استفاده میکردند و حتی هخامنشیان میدانستند که هر جنگی با یونانیان باید با یاری خود یونانیها هدایت گردد. اشاره وی به راهاندازی نبرد پارسیان علیه یکدیگر، درباره شورش مکرر ساتراپهاست؛ چون بیشتر ساتراپهای غربی نیرویی از مزدوران یونانی را در خدمت داشتند و اشاره وی به استفاده از یونانیها علیه یونانیها، بازتابی است از تجربه خود وی در نبردهای اسپارت علیه پارس در دهه 390 پ.م. که طی آن مزدوران یونانی در جبهه پارس ظاهر شدند. در سده چهارم پ.م از نیروهای بیست یا سی هزار نفره یونانی نیز به صورت پیاپی یاد میشود (Head: 58). هخامنشیان در سرزمینهای وسیعی از ارمنستان تا بخش بزرگی از آسیای صغیر، پیادهنظام سبک خویش را تأمین میکردند که نیزههایی کوتاه یا زوبین و سپرهایی سبک داشتند. البته، در آناتولی غربی برخی از پیادهها، به شیوه هوپلیتهای یونانی، دارای تجهیزات سنگینی بودند (Head: 53:55). لودیهایها به همراهی میسیها، کیلیکیهایها، فریگیهایها، پافلاگونیها و کاریهایها در ارتش هخامنشیان حضور داشتند (هرودوت، کتابVII، بندهای78-72). به دلیل اهمیت ساتراپی لودیه، ستاد مرکزی ارتش شاه بزرگ در لودیه مستقر بود (پلوتارک، لوساندر،3: 2) و به همین علت، آداب و رسوم ایرانی در ساتراپی لودیه رایج بود. شهر سارد و بهطور کلی آسیای صغیر محل برخورد و تماس و فرهنگپذیری میان جهان یونانی و ایرانی بود (کورسارو،1388: 75/6). آیسخولوس در مورد حضور لودیهایها در ارتش هخامنشی، گزارشی ارائه میدهد که نقشبرجستههای پلکان شرقی آپادانا؛یعنی ارابهرانان لودیهای آن را تأیید میکنند(آیسخولوس،1391: 375). آناتولی تعداد کمی سوارهنظام فراهم میآورد؛ اما از پایان سده پنجم پ.م. سواران پافلاگونی در ارتشهای پارسی به گونه فزایندهای حضور یافتند؛ هرچند که شاهان ایشان گاهی دشمنان پارسها بودند. این سوارهنظام که برای کوروش کوچک میجنگید، در سال 390 پ.م. 1000 سوار و 2000 سبکسپر، همراه با نیروهای اسپارتی علیه پارسها نیز وارد جنگ شد (گزنفون، هلنیکا، کتاب IV، 1، 3؛ Head,1992: 55)؛ آنها بعدها، در نبرد گرانیکوس، در عقبه سپاه و زیر فرمان پارسها حاضر شدند.
میانرودانیها: آشور، بابل و عربها در فهرست هرودوت درباره ارتش خشیارشا از بابلیها یاد نمیشود؛ امّا به نوشته وی سربازان آشوری را با شماری از کلدانیها همراه کرده بودند (کتابVII، بند63). به نظر میرسد هرودوت که از نزدیک، بابل را مشاهده کرده بود، میتوانست از بابلیها در ارتش خشیارشا نام ببرد، نه از کلدانیها. بنابراین، در ساتراپی بابل، شاید کلدانیها یکی از طبقات اجتماعی بودند که حرفه آنان نظامیگری بود و در ارتش خشیارشا نیز از اینان نام برده شده است؛ یا احتمالاً از اینرو نام کلدانیها بهکار رفته است که نام بابل از زمان شورش این ساتراپی در 482 پ.م. ممنوع شده بود؛ یا گزینه سادهتر دیگر ممکن است این باشد که هرودوت نمیتوانسته ملیتهای گوناگون میانرودانی را از یکدیگر بازشناسد؛ بهویژه اینکه میانرودانیها یعنی آشوریها و دیگر مردمان میانرودان، از جمله کلدانیها، در یک گردان حضور داشتهاند (Head,1992: 50). در سندی، از نیروهای مزدور بابلی ساکن در پادگان سوئنه، با نامهای بابلی شاملِ نبوشَلّیو، ایدّیننّبو و نبوکودورّی18 دیده میشود. همچنین، بیشتر نیروهای پادگان سوئنه، یهودی و از ساتراپی ابرنهر بودند و نامهای آنان بیانگر یهودی بودن آنان است. از جمله این نامها، مِناحیم و عَنَنیَه پسر مِشولّام فرزند شلومن، یِدونیَه فرزند هوشَعیا فرزند اوریا19است؛ امّا سایر نامهای افراد پادگان سوئنه، آرامی و آشکارا غیریهودیاند؛ نامهایی مانند شَمَشگیریه20که نام خدای خورشید سریانی است (Head: 16). این سند بیانگر آن است که هخامنشیان برای تأمین امنیت ساتراپیهای شمال آفریقا از مزدوران بابلی و یهودی نیز استفاده میکردند. عرب ها به قول استرابو «امیرنشینهای کوچک و مستقلیاند که سرزمینی خشک و بیآب دارند. اندک کشاورزی میکنند. یا اصلاً کشت و کاری ندارند. اما انواع گله، بهویژه گله شتر، دارند» (کتابXVI، بند3، 1). دیودور نیز در مورد آنان گوید: «آنها با راهزنی و چپاولِ سرزمینهای همسایه روزگار میگذرانند و شکست دادن آنها با جنگ دشوار است. در نواحی بیآب، چاههایی حفر کردهاند که تنها خود از محل آنها باخبرند و با پناهجستن به درون این سرزمین بیآب، جان خویش را از گزند درامان میدارند؛ زیرا خود محل آبهای مخفی را میدانند و برای استفاده از آن چاه را باز میکنند، حال آنکه خارجیانی که به تعاقب آنان میپردازند، از تشنگی در شنزارهای بیآب و علف جان میسپارند و اگر خیلی خوشبخت باشند، پس از تحمل سختیهای جانفرسا به سرزمین خویش باز میگردند. از این روی اعرابی که در این سرزمین میزیند، شکست ناپذیرند و یوغ بندگی هیچ پادشاهی را گردن نمینهند؛ هیچ زمانی فردی از سرزمین دیگر را به عنوان رهبر خویش نمیپذیرند و همواره استقلال مطلق خویش را حفظ کردهاند.» (کتابII، بند48) قبایل عرب به گونههای مختلف و متفاوتی با حکومت مرکزی هخامنشی رابطه داشتند و از اقتدار شاهنشاهی بهره میبردند. عربهای ساکن در مرزهای ایران، جزو دست نشاندگان شاهنشاهی هخامنشی بهشمار میآمدند و آنان هیچگاه برده ایران نشدند (هرودوت، کتابIII، بند88). عربها در ایجاد امنیت راههای کویری و بیابانی به ایرانیان کمک میکردند؛ مانند زمانی که کمبوجیه به مصر لشکر کشید. در مقابل، اعراب مجبور نبودند که خراج مرسوم هخامنشیان را بپردازند؛ اما خودخواسته 1000 تالان کندر برای شاه هدیه میفرستادند (هرودوت، کتابIII، بندهای97و9). در لشکرکشی خشیارشا به یونان، کمانداران پیاده و شترسواران عرب نیز به همراهش بودند. آنان عبای بلندی که رویش کمربند میبستند به تن داشتند، و اسلحه همراه آنان، کمانهای بلندی بود که به بازوی راست بسته و بهطور وارونه انداخته بودند. فرماندهی آنان و اتیوپیهای جنوب مصر بر عهده آرشام بود (هرودوت، کتاب VII، بند69). هرودوت درمورد نیروهای نظامی عربها در لشکر خشیارشا گوید: «سواران عرب به جای اسب بر شترهایی سوار شده بودند که سرعت آنها کمتر از اسب نیست. عربها در صف آخر حرکت میکردند چون اسب تاب دیدن و بوی شتر را ندارد و از اینرو در صف آخر بودند که موجب هراس اسبها نشوند.» (کتاب VII، بندهای 87-86). هرودوت پس از لشکرکشی خشیارشا، دیگر نامی از اعراب در میان ارتش هخامنشی یاد نمیکند. دیودور در مورد شیوه جنگی اعراب چنین توضیح میدهد که دو تیرانداز عرب پشت به هم سوار شتر شده که یکی هنگام حمله و دیگری هنگام عقبنشینی میجنگند (کتابII، بند54). کوروش نیز جنگاوری عربهای شترسوار را دیده بود که به کمک آنان سپاهیان شترسوار را به وجود آورد و در جنگ با کرزوس شاه لودیه، به یاری همین دسته شترسوار بر سپاهیان کرزوس برتری یافت (زندگی کوروش، کتابVII، بند1، 28). بر روی مُهری از دوره هخامنشی، شترسواری شاید عرب، در حال تاخت دیده میشود که این گفته دیودور را تأیید میکند. در نقشرستم تصویر عربی که در حال حمل اورنگ شاهیست، دیده میشود و شمشیری آویزان دارد (Head,1992: 53).
قفقازیها و مردمان شمال دریای سیاه: ارمنیها و سکاها ارمنیها به فرماندهی آرتوخمس داماد داریوش در نبرد خشیارشا حضور داشتند. آنان شبیه فریگیهایها تجهیز شده بودند (هرودوت، کتابVII، بند73)؛ هرچند بر اساس گزارش هرودوت، کولخیس (گرجستان غربی) و همسایگان آنان تا قفقاز جزو ساتراپیها نبودند و کولخیها به جای دادن خراج به هدیه دادن اکتفا میکردند (کتابIII، بند97)؛ امّا در میان سپاهیان خشیارشا حضور داشته و موظف به اعزام نیروی نظامی برای ارتش هخامنشیان بودند. کولخیها مجهز به کلاهخودهای چوبی، سپرهایی کوچک از پوست دباغی نشده گاو بوده، نیزههایی کوتاه و نیز دشنه داشتند. آلارودیها و ساسپریها نیز که در منطقه ارمنستان سکنی داشتند، در این لشکرکشی حاضر بودند. تجهیزات و سلاحهای آنان شبیه به کولخیسها بود و فرمانده آنان ماسیستوس پسر سیرومیترس بود (کتابVII، بند79). سربازان سکایی یکی از گروههای مهم در ارتش هخامنشیان بودند که به دلیل زندگی کوچرویی و شبانی، گروهی نیرومند بهشمار میآمدند. آنان از اورال تا مرزهای مغولستان پراکنده بودند و در کتیبههای هخامنشی با نامهای مختلفی شناخته میشدند. سکاهای غربی در شمال ناحیه استپی دریای سیاه ساکن بودند. به نظر میرسد با حمله داریوش بخشی از آنان مطیع شده و معادن طلای آگاتورسی به تصرف درآمد. هخامنشیان در آنجا پادگانهایی تأسیس کردند که سپاهیان هخامنشی و بیگانه میتوانستند سالهای سال از خود نگهداری کنند (Bury, 1897: 281)؛ امّا در لشکرکشی خشیارشا بیشتر سکاهای شرقی یعنی آمورگیها (هئومهورگا) و تیزخودها حضور داشتند. هرودوت در همانجا اشاره میکند که پارسیان به همه اسکیتها، سکا (سَکَ) میگویند (هرودوت، کتابVII، بند64)؛ بنابراین، احتمال دارد که سکاهای غربی نیز در ارتش هخامنشیان حضور داشته و هرودوت قادر به تشخیص آنان از دیگر سکاها نبوده است.
مردمان شمال آفریقا: مصریان، لیبیها و حبشیها مصریان با توجه به دیرینگی تمدنی، دارای سازمان نظامی و ارتش نیرومندی بودند. هخامنشیان سربازان مصری را نخستین بار در عهد کوروش بزرگ به خدمت گرفتند. زمانی که کوروش به جنگ با کرزوس شاه لودیه پرداخت، عدهای از مصریان که جزو مزدوران سپاه کرزوس بودند، پس از هزیمت ارتش لودیه به استخدام سپاه هخامنشی درآمدند. کوروش بزرگ نیز در برابر خدمت نظامیشان به آنها وعده واگذاری شهر، زمین، زن، و خدمتکار داد (زندگی کوروش، کتابVII، 1: 43). سربازان مزدور مصری صرفاً از روستاییان نبودند؛ بلکه ماخیمویی21 یا جنگجویان موروثیای از طبقههای جنگجوی سنتی موسوم به هرموتیبیها و کالاسیریها22 بودند (Head, 1992:17). بنابر گزارش هرودوت،طبقههای جنگاور هرموتیبیها و کالاسیریها از ایالات مختلف مصر بودند و بهترتیب شمار آنان 160 هزار و 250 هزار نفر بوده است. برای آنان کارِ دستی و پیشهوری ممنوع بود و کارشان تنها جنگجویی بوده است که از پدر به پسر به ارث میرسید. با وجود این،امتیازاتی که هرودوت برای آنان برمیشمارد، داشتن زمین است که احتمالاً در آن کشاورزی میکردند و جزو گارد شاهی نیز بودند (کتابII، بندهای168-165). بنابه نظر هِد، شاید این آمار مربوط به زمان پیش از فتح مصر به دست ایرانیان بوده باشد؛ زیرا در سال 351 پ.م. مصر شصت هزار ماخیمویی داشت و شمار آنان بسیار کم بوده است (Head, 1992:17) که به احتمال، این طبقههای جنگجوی مصری برای پارسها اهمیت زیادی داشته و تعداد فراوانی از آنان را در سپاه خویش جذب کردند. همچنین، آیسخولوس نیز در شعرهای خویش به حضورنیروهای مزدور مصری در سپاه هخامنشی اشاره میکند که بیشتر از شهرهای ممفیس و تبس بودند (آیسخولوس،1391: 375). آنان بیشتر در نیروی دریایی هخامنشیان بهکار گرفته میشدند؛ زیرا ملوانان کشتیهای مصری ارتش خشیارشا در زمره یگانهای برگزیدهشدهای بودند که قرار بود در یونان با مردونیوس باقی بمانند. ظاهراً ایشان تنها سربازانی بودند که بدین منظور از کشتی پیاده شدند.دریافتکنندگان جیره در پادگان سوئنه، نامهای مصری دارند. این قایقرانهای دژ؛ یعنی پسامتیک و یارانش از افراد بومی پشتیبانی میکردند (Head, 1992:16-17). سربازان مصری همچنین در کوناکسا برای ارتش اردشیر اول علیه برادرش کوروش کوچک جنگیدند. آنان به سلاحهای سنگین و سپرهای چوبی مجهز بودند که تا بالای پا امتداد داشت (گزنفون، لشکرکشی کوروش، 1386: 70). اتیوپیها در ارتش خشیارشا در لشکرکشیبه یونان حضور داشتند. هرودوت به توصیف آنان میپردازد و مینویسد لباسهایی از پوست پلنگ یا شیر به تن کرده، زینابزارشان تیر و کمان بود. کمانهایی به درازی چهار کوده از ساقه برگ خرما داشتند. تیر این کمانها از نی و کوتاه است و در انتهای آن به جای نوک فلزی، سنگ تیز نصب میکنند که از این وسیله، برای کندن مُهرهای خود نیز استفاده میکنند. اینان نیزه هم داشتند که در نوک آن شاخ تیزشده آهو را نصب میکنند و گُرزهایی داشتند که بر سر آنها میخ کوبیده بودند. آنها پیش از آغاز نبرد به بدنهای خود نیمی شنگرف و نیمی دیگر گِل گیوه یا گچ میمالیدند (کتابVII، بند69). بر ظروف سفالی یونانی نیز تصاویری از سربازان سیاه حبشی با زره و چیتون23یونانی و با اسلحه یونانی، تیر و کمان و نیزه نشان داده میشوند که دارای سپرهای بزرگ هستند (مورکوت، 1388: 480). شاید نیروی دریایی مصریها، از تکاوران دریایی حبشی استخدام شده بودند که روی رود نیل کار میکردند و با کشتی به تجارت میپرداختند (Sekunda, 1992: 16). لیبیها شاید به عنوان مزدور در سپاه کمبوجیه و داریوش خدمت میکردند؛ زیرا در نقشبرجستههای پلکان شرقی آپادانا جزو ملل هدیهآور هستند و برای شاه هخامنشی یک نیزه و دو اسبِ ارابهکش هدیه آوردهاند. بنابه روایت هرودوت، سربازانی از لیبی در فهرست سپاهیان خشیارشا در 480 پ.م. آمدهاند. گویی آنان به هنگام مبارزه، فریادها و زوزههای بلندی میکشیدند. لباس رزم آنها از چرم بُزی به نام اِگه بود (کتابIV، بند189) و سلاحشان زوبین چوبی بود که نوکهای سختشده با حرارت آتش داشت. به احتمال آنان جزو پیادهنظام زوبینانداز و گردونهران هخامنشی بودهاند (کتابVII، بندهای 71 و 86). یونانیها نیز از لیبیها آموختند که چگونه چهار اسب را به گردونه ببندند ( کتابIV، بند189). لیبیها در نقشبرجسته اورنگبران در نقشرستم دارای نیزه کوتاه یا زوبین هستند و در نقشبرجسته پلکان شرقی آپادانا نیز آنان با گردونه دواسبه دیده میشوند که گزارش هرودوت را تأیید میکند. استرابو اشاره متفاوتی نسبت به رزمابزارِ لیبیها دارد. او گوید: «سربازان پیاده سپرهای ساختهشده از پوست فیل را تکان میدادند و پوست شیر، پلنگ و خرس بر تن داشتند... پیراهنهای بدون کمربند پوشیده بودند که حاشیههایی پهن داشت و از پوست برای ردا و سپر استفاده میکردند.» (کتابXVII، بند3؛ به نقل از Head, 1992: 54)؛ در صورتیکه در توصیف هرودوت از سپر لیبیها در سپاه خشیارشا خبری نیست.
زینابزارهای ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشی ساتراپنشینهای غربی با زینابزارهای بومی و گوناگون در ارتش شاهنشاهی هخامنشی حضور داشتند. آنان با این جنگافزارها، باعث تقویت ارتش هخامنشی میشدند؛ برای نمونه، به جای نیزههای کوتاه هخامنشی، یونانیان مزدور از نیزههای بلند استفاده میکردند. هرودوت نیز در هنگام لشکرکشی خشیارشا به یونان از ابزارهای جنگی متنوع سربازان هخامنشی یاد میکند. گزنفون نیز در زندگی کوروش و آنابازیس در بسیاری از جاها به ابزارهای جنگی هخامنشیان اشاره میکند. گزنفون گوید: «به یاد میآوریم که کوروش آن شیوه کُهنِ جنگیدن از دور به کناری نهاد، و بِرگستوان پوشاندن به اسبان و مردان، و با دادن کوتهنیزهای به هر سپاهی ایشان را نبرد از نزدیک آموخت؛ امّا امروز ایشان نه به نوین شیوه میجنگند، نه به کهن الگو. و پیادگان هنوز سپرهای بلند دارند، با شمشیر و تبر، که گویی باید رزمی کنند آنچنان که به روزگار کوروش میکردند؛ اما هیچگاه به دشمن نزدیک نمیشوند. ایشان گردونههای داسدار را نیز که کوروش آفرید، دیگر بهکار نمیگیرند. کوروش با سرافرازیها که بخشید به گردونهسواران و رازها و هنرهای رزم که آموخت به ایشان، از جنگی گردونگان رستهیی ساخت که بیبیم و شادمانه به ردههای دشمن میتاختند؛ اما سپهداران امروز، که رازها و هنر گردونهرانی هیچ نمیدانند، بر خود نازیده و میگویند که ناآزموده مردان به گردونهرانی نهاده، آنان چنان چون آزمودگان، گردونه راندهاند. از این گردونگان امروز آذرخشوار اینسو و آنسو میشتابند؛ اما پیش از آنکه به دشمن رسند، نیمی از گردونهرانان از گردونهها برون میافتند و نیمی دیگر خودخواسته از گردونه بیرون میجهند و میگریزند و رسته گردونگان بیگردونهرانان، به خودیها بیش آسیب میزنند تا به دشمنان.» (زندگی کوروش، کتابVIII، بند8، 26-23). گزنفون در این سخنان به اشکالات موجود در شیوههای جنگی و رزمابزارهای ارتش هخامنشی اشاره میکند. ساتراپنشینهای غربی هخامنشی که در اطراف دریاهای سیاه، مدیترانه، مرمره و سرخ قرار داشتند، نقش عمدهای در جنگهای دریایی و کشورگشاییهای هخامنشیان ایفا کردند. آنان با وجود این که بعدها، دیگر به عنوان دولت مستقل وجود نداشتند، در ارتش هخامنشی حضور داشتند. پس از لشکرکشی هخامنشیان به نواحی غربی که به فروپاشی دولتهای مهمی، مانند: بابل، لودیه و مصر منجر گردید، آنان از راه تماس با این تمدنها، آگاهیهای فراوانی در زمینه جنگافزارها آموختند؛ فهمیدند که چگونه در برابر سوارهنظام و پیادهنظام بهطور مؤثری بجنگند، چگونه با یورش، شهرهای دارای دژ مستحکم را بگیرند. شجاعت آنان به تنهایی نمیتوانست آنها را قادر به شکست دادن امپراتوریهای عظیم آن عصر کند. سلاحها و زرهها، هخامنشیان را توانا ساخت که از خود و اسبهایشان نگهداری کنند و دشمن را شکست دهند. پوشاک جنگی هخامنشیان، از راه تجربه و تقلید در طی کارزارهای بزرگشان در میان ساتراپنشینهای غربی شکل گرفت. پیش از این دوران، هخامنشیان، به تقلید از مادها و آشوریان بسیاری از زیرساختهای اولیه ارتش خویش را سامان دادند. در نبردهای گوناگون، هخامنشیان با انواع زینابزارهای جنگی بهکار برده شده در میان ارتشهای قدیم ساتراپنشینهای غربی خویش آشنا شدند. این جنگابزارها در جنگهای گوناگون کارآیی ویژهای داشت. معمولاً در هر جنگی بسته به مدت زمان و شکل جنگ، برخی از ابزارهای جنگی، کاربرد بیشتری پیدا میکرد؛ برای نمونه، در هنگام محاصره و به منظور دفع حمله دشمن، معمولاً انواع سلاحهای پدافندی مانند سپر، زره و نظایر آن بهکار میرفت. در هنگام حمله و تهاجم، بیشتر از زینابزارهای آفندی که به کار جنگ و جدال میآیند، استفاده میشد. به نظر میرسد ابزارهای جنگی که ساتراپنشینهای غربی برای حمله به دشمنان بهکار میبرند، به سه مجموعه زیر تقسیم میشدند: برخی از این ابزارها برای جنگهای دوربرد بهکار میرفتند، مانند کمان و فلاخن؛ بعضی برای جنگهای میانبرد، مانند نیزه و زوبین و برخی برای نبرد تنبهتن از شمشیر و تبرزین، گرز و خنجر استفاده میکردند. جنگافزارهای دفاعی با مهارت خاصی ساختهو سعی میشد تا به شکلی طراحی شود که جلوی ضربههای مرگبار دشمن را بگیرد. در آغاز یونانیان از اینکه میدیدند جنگجویان ارتش هخامنشی تنها با کلاهی بر سر و شلواری به پا راهی میدان نبرد میشوند، شگفتزده میشدند (هرودوت، کتابV،بند 97). بیشتر سربازان پیادهساتراپنشینهای شرقی، هیچگونه زره دفاعی، ساقبند، روپوش محافظ و یا کلاهخود نداشتند. هرودوت در نبرد پلاته علت شکست ایرانیان را در فقدان تجهیزات دفاعی در برابر سنگیناسلحههای یونانی میداند. او اشاره میکند که ایرانیان «ناچار بودند بی سپر و جوشن کارزار کنند» (کتاب IX ، بند 63)؛ امّا برخلاف ساتراپنشینهای شرقی، پارسیان و ساتراپنشینهای غربی مجهز به جنگافزارهای دفاعی بودند. آشوریان، حبشیها، پافلاکونیها، موسیاییها، پیسیدیها، موسکاها، لوکیایی، (کتاب VII، بندهای72 - 61) مصریان (کتاب I، بند135) و یونانیان (آیسخولوس، 384:1391) از جنگافزارهای دفاعی مانند کلاهخود، زره و سپر استفاده میکردند. آیسخولوس نیز به صورت جالبی به این نکته ظریف اشاره میکند که پارسیان و ساتراپنشینهای شرقی بیشتر در جنگوگریز و جنگهای تهاجمی مجهز بودند و ساتراپنشینهای غربی از جنگافزارهای دفاعی استفاده کردند. او گوید: «آتوسا: بگویید تا بدانم، آیا به کمانگیری چیرهدستند؟ همسرایان: نه، هیچ از آن نمیدانند. لیک سپر استوار میگیرند و در جنگ نیزه یکتاستند.» (آیسخولوس،1391: 384).
نقش ساتراپنشینهای غربی در جابهجایی نیروهای نظامی هخامنشیان قلمرو جغرافیایی ساتراپنشینهای غربی دارای جغرافیای انسانی و طبیعتی متنوع بود. این تنوع جغرافیایی شامل دشتهای هموار و کوهستانهای ناهموار میشد. به دلیل وجود همین تفاوتهای آشکار، شیوههای جابهجایی نیروهای نظامی نیز در مناطق جغرافیاییِ متنوع ساتراپنشینهای غربی متفاوت بود. بدیهی است که در جابهجایی نیروهای نظامی ارتش هخامنشی استفاده از اسب، شتر، قاطر، گاریهای چهارچرخه و دوچرخه، ارابه و گاریهای سبک، قایق و کشتی نقش عمدهای داشتند. شاهنشاهی گسترده هخامنشی نمیتوانست بدون شیوههای کارامد ارتباطی و حمل و نقل به درستی عمل کند. با واگذاری اختیارات فراوان به ساتراپنشینها، حاکمیت سیاسی هخامنشیان در ساتراپنشینهای غربی دچار بحران شد. این بحرانها ناشی از شورشهای محلی یا شورش ساتراپها بود. در برخی مواقع، نیروی نظامی ارتش برای فتوحات و تسلط بر مناطق بیشتر به حرکت درمیآمد. پیروزی عملیات نظامی ارتش مستلزم ارتباطات کارامد بود. بنابه گفتههرودوت و اسناد بابلی مانند گلنوشته گدل- ایامه، بابل به تنهایی یک سوم از کل ملزومات ارتش هخامنشی مانند آذوقه و زینابزارهای جنگی را تأمین میکرد (کتاب I، بند 192 وTallis, 2005: 216). با فرض صحت این شاهدان، اگر امکان انتقال ملزومات مذکور یا معادل آنها در قالب موادی دیگر به ارتش هخامنشی فراهم نمیشد، هخامنشیان هرگز موفقیتی بهدست نمیآوردند. ازاینرو، نقش لجستیکی ساتراپنشینهای غربی در ارتش هخامنشیان بسیار پراهمیت بود. شبکه حملونقل زمینی هخامنشیان به نیروی عضلانی و فکری حیوانات و انسانها متکی بود. حملونقل و جابهجایی آذوقه و مهمات جنگی در فاصلههای طولانی دشوار و پُرهزینه بود. حملونقل آبی تا حدودی مناسبتر و کمهزینهتر مینمود (Tallis: 210). حملونقل آبی نیز در انحصار ساتراپنشینهای غربی؛ به ویژه بابلیها، مصریها، فنیقیها، یونانیها و لودیهایها قرار داشت. استفاده از اسب و شتر در حملونقل سریع زمینی و کشتی و قایق در جابهجایی دریایی نقش عمدهای داشت. ازاینرو، هخامنشیان، به ساتراپنشینهای غربی خویش بیش از ساتراپنشینهای شرقی متکی بودند.
نتیجه شاهنشاهی هخامنشی پس از فتح کشورهای مستقل و دارای فرهنگهای کهن در قسمت غربی فلات ایران یک شاهنشاهی نوینی پدید آورد. این شاهنشاهی در اوج قدرت خویش، بر سنتهای مربوط به پادشاهی و اشرافیت و نیز بر سبک و شیوه زندگی ساتراپنشینهای غربی اثر گذاشته است. این سرزمینهای فتح شده، لوحههای سفیدی نبودند که نظام نوین شاهنشاهی هخامنشی، نقش یگانه خود را بر آنها حک کند؛ ضمن اینکه کاملاً اغراق است اگر بگوییم فرهنگ و سنت ایران هخامنشی، مغلوب فرهنگهایی شد که در ساتراپنشینهای غربی جای داشتند. باید اظهار کرد که به دلیل وجود فرهنگهای کهن در میان ساتراپنشینهای غربی، هخامنشیان از آنان اثر پذیرفتند. چنانکه در پیرامون ارتش هخامنشیان و مزدوران ساتراپنشینهای غربی بحث شد، ساتراپنشینهای غربی هخامنشی به دلیل داشتن تمدن دریایی و بازرگانی دریایی نقش مهمی در راهاندازی و تأمین نیروی دریایی هخامنشیان داشتند. همچنین، آنان به دلیل برخورداری از دیرینگی تمدنی دارای ارتشهای منظم بودند که پس از فروپاشی حکومتهایشان در سازمان نظامی شاهشاهی هخامنشیان ادغام شدند. البته، در مناطقی مانند آسیای صغیر که در موقعیت حساس و به دلیل همجواری با یونانیان در آن شورشهایی روی میداد، ارتش و نیروی نظامی آنان نیز حق آموزش نظامی نداشتند و حتی در برخی موارد خلع سلاح شدند؛ اما باید توجه داشت که حاکمیت سیاسی شاهنشاهی هخامنشی به علت ساختار اداری و ویژگیهای خاصاش مانند برخورد مسالمتآمیز با ساتراپنشینهای غربی و شرقی و رواداری سیاسی و نظامی با آنان، آمادگی داشت تا به اتباع زیر دست خویش برای حفظ سازمانهای بومی خود، در صورتی که برای حاکمیت سیاسی هخامنشیان بحرانآفرین نباشد، تا حدودی آزادی عمل دهد. منابع اصلی در تدوین سازمان و ساختار نظامی ارتش هخامنشی، سرشتی ناهمگون دارد. در بازسازی این ساختار تا حدود فراوانی متکی به منابع ضد ایرانی و یونانی هستیم. از آنجا که این منابع با افسانهپردازی و جعل همراه هستند، بنابراین، استفاده از منابع غیریونانی و استفاده از دادههای باستانشناسانه حائز اهمیت فراوانی است که حجم این داده ها اندکاند.
پی نوشت 1- به ابزارهای جنگی، جنگافزار و سلاح در اصطلاح زینابزار گفته میشود. برای اطلاع بیشتر نک.: پورداود، 1382: 37- 42. 2- OP: kāra/ Lat:kãrias,kãris/ Gothic: harjis/ German: Heer/ NP: kas-okār (Shahbazi,1986:491). 3- OP: spāda/ pIE: *kuā/ Av: spāδa / Med: spāda/ MP: spāh/NP: sipāh (Kent: 210). 4- OP: pasti 5- OP: asabāri 6- OP: ušabāri 7- YAV: raθaēštar > raθaēštā 8- OP: daθapati 9- OP: *θatapati 10- OP:*hazārapati 11- OP: *baivarapati 12- OP: *spādapati/ Gk: *kārana, karanos 13- OP: arštibara 14- Gk: melophoroi 15- OP: *amartaka/ OP: *anauša/ Gk: athanatos, afthitos, aiwnios, aithios/ pIE:*dhwenhx 16- OP: *baivarabam 17- θātiy: Dārayavahuš :Xšāyaθiya: Dādaršiš :nāma: Arminiya: manā: bandaka: avam: adam: frāišayam: Arminam (Kent: 121 &DB, §26). 18- Bab:Nabušalliu, Iddinnabu & Nabukudurri 19-Bab:Menahem,Ananiah, Mešullam,Shelomen,Yedoniah,Hoshaiah& Uriah 20- Ar: šamašgiriya 21- Gk: machimoi 22- Gk: Hermotybies&Kalasirieis Chiton-23: روپوش بیآستین یونانی که تا سر زانو میرسیده است | ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 7,050 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,238 |