تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,654 |
تعداد مقالات | 13,534 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,049,531 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,217,000 |
بینش و روش در تاریخ نگری و تاریخ نگاری ابوالحسن غفاری کاشانی | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 5، دوره 6، شماره 3، آذر 1393، صفحه 95-108 اصل مقاله (226.03 K) | ||
نویسندگان | ||
علی احمد الیاسی* ؛ حسن زندیه | ||
دانشگاه تهران | ||
چکیده | ||
چکیده ابوالحسن غفاری کاشانی، مورخ ایرانی قرن دوازدهم هجری، در تثبیت اندیشه تاریخ نگاری در عصر زندیان، بسیار تأثیر گذار بوده است، این نوشتار با توجه به جایگاه تاریخ نگاری او در ایران، میکوشد که زندگی، خاستگاه اجتماعی، روش و بینش تاریخ نگارانه وی را واکاوی کند. گلشن مراد اثر غفاری کاشانی با برخورداری از منظومه فکری و روش تاریخ نگارانه از متون تاریخی مهم این دوره به شمار میرود که در ادوار بعد به الگویی برای مورخان تبدیل شد. بینش و روش تاریخ نگاری غفاری کاشانی موضوعی است که تاکنون از دید پژوهشگران به دور مانده بنابر این مسأله در این پژوهش آن است که با روش توصیفی و تحلیلی، بینش و روش تاریخ نگارانه غفاری کاشانی شناسانده شود. بنابراین پژوهش حاضر از آن جهت که به طور مستقل به شناسایی و واکاوی تاریخ نگاری غفاری پرداخته،از اهمیتی دو چندان برخوردار است. نظام فکری و اندیشه ای وی مبتنی بر مؤلفههایی همچون؛ سلطنت گرایی، مشیت گرایی، نخبه گرایی و انتقادی است. | ||
کلیدواژهها | ||
کلید واژگان : ابوالحسن غفاری کاشانی؛ بینش؛ روش؛ تاریخ نگاری؛ تاریخ نگری؛ زندیه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه حاکمیت کوتاهمدت زندیان، 1163 تا 1209ق/1749 تا 1794م، وارث رونق فرهنگی صفویان بود. دستکم در زمان حکومت کریمخان زند، 1163 تا 1193ق/1749 تا 1779م، با وجود تفاوتهای قومی و زبانیِ سلسلة زندیه و صفویه، اختلاف بنیادین یا تفاوتهای رویکردی در جهتگیریهای فرهنگی آن دو دیده نمیشود. زندیان در بسیاری از عرصهها و وجوه فرهنگی و دیوانی، استمرار و تداوم صفویان و افشاریان به شمار میرفتند و در واقع میراثدار آنان بودند. تاریخنویسی دورة صفویان و افشاریان نیز به نوعی در دوره زندیه تداوم و استمرار یافت. گلشنمراد یکی از حلقههای میانی تاریخنگاری صفویافشاری، با تاریخنگاری دوره زندیه است که از نظر سبک و محتوا، تأثیر فراوانی در تاریخنگاریهای بعدی به جا گذاشت. این مقاله در پی توضیح و تبیین تاریخنگری و روشهای تاریخنگاری غفاری کاشانی است؛ همچنین میکوشد شرح دهد غفاری کاشانی از چه منظری به حوادث نگریسته و آنها را از حادثه به داده تبدیل کرده و این تبدیل, با چه بنمایههای فکری و بستر روشی و در چه روندی روی داده است؟ غفاری کاشانی مورخدیوانسالاری مشهور است که تا کنون چندان که باید و شاید بدان پرداخته نشده است. اگر هم بنا به ضرورتهای پژوهشی، درباره وی نوشتهاند دستکم از منظر این پژوهش نبوده است.
پیشینه پژوهش پژوهشهای صورتپذیرفته راجع به غفاری کاشانی, در سه محور سامان یافته است: نخست پژوهشهای متقدم که بعضاً صبغة زیستنامهای و نسخهشناسی دارند؛ این دست پژوهشها، به عنوان مقدمه بر چاپ گلشنمراد یا در آثار پژوهشی و تحقیقاتی مربوط به دورة زندیان نوشته شده است. ازجمله آنها میتوان به مقدمة نسبتاُ طولانی غلامرضا طباطبایی مجد و نیز یادداشت ایرج افشار بر چاپ موجود این اثر اشاره کرد (غفاری کاشانی، 1369: 1 تا 21)؛ همچنین رضا ناروند که در اثر تحقیقاتی خود در باره زندیان، در مبحثی با عنوان بررسی منابع و مآخذ تاریخی دورة زندیه به غفاری کاشانی پرداخته است (ناروند، 1354: 282 تا 289( و نیز نباید از پژوهش جان پری با عنوان بررسی و ارزیابی منابع دوره زندیه در اثر وی کریم خان زند:تاریخ ایران بین سالهای 1747-1779م (پری،1381: 420 و 421) غافل ماند. دسته دوم پژوهشها، شامل سلسله مقالاتی است که بیشتر، به زیستنامه غفاری و نسخهشناسی گلشنمراد توجه کردهاند؛ ازجمله آنها مقاله رضا ناروند با عنوان نسخه خطی گلشنمراد (ناروند، 1354: 354)، تحقیق فریدون شایسته با عنوان نگاهی به کتاب گلشنمراد (شایسته،1380: 68 تا 70)، پژوهش هاشمزاده محمدیه با عنوان نکاتی در باره دو وقایعنگاری مهم دوره زندیه (هاشمزاده محمدیه، 1385، 155)مقاله غلامرضا ورهرام با عنوان پژوهشی در منابع تاریخ ایران در عصر زند (ورهرام، 1365: 313 تا 340) و نیز، تحقیق یحیی ذکاء در ذیل مدخل ابوالحسن مستوفی (ذکاء، 1372: 5/358 تا 360) شایسته یادآوری است. دسته سوم پژوهشهایی است که ضمن بررسی ادوار تاریخنگاری ایران، به ابوالحسن غفاری و اثرش پرداختهاند؛ در این زمینه، میتوان از آثاری همچون شناسایی و نقد منابع و مآخذ تاریخ از عزیزالله بیات (بیات، 1383: 2/295 و 296)، تاریخنگاری در ایران از اشپولر و دیگران (اشپولر، 1380: 181)، تاریخنگاری ایرانیان به ویراستاری چارلز ملویل (Charles,1988:ex/258-291)، گلشنمراد از جان پری در دایرهالمعارف انگلیسی ایرانیکا (Perry,2011:24)، شناخت و نقد منابع و مآخذ تاریخ ایران بعد از اسلام از مقصودعلی صادقی (صادقی،1391: 165 تا 172) و تاریخنگاری و تحولات آن در ایران و جهان از حسین میرجعفری و عباس عاشورینژاد (میرجعفری، 1386: 112 تا 120) نام برد.
زندگینامه میرزاابوالحسن غفاری کاشانی اصل و نسب میرزاابوالحسن غفاری فرزند میرزامعزالدینمحمد بود. غفاری پدر در زمان کریمخان زند حاکم کاشان، قم، نطنز و چوشقان بود و از سال 1162ق/1748م، به این سمت منصوب شد (غفاری، 1369: 41). عبدالرحیم ضرابی درباره اصل و نسب خانوادة وی چنین مینویسد: «مکشوف باید که این سلسله قدیم است. اگر مبنای این کتاب ایجار و اختصار نبود ریشة این طایفه را به اباذر منتهی و متصل مینمودم؛ زیراکه از مرحوم میرزامعزالدین جدّ اعلای حضرات که در سلک ارباب قلم و عمال کاشان انتظام [داشت] و در سنه یکهزار و صد و شصت و دو از جانب کریم به حکومت کاشان و قم و نطنز و چوشقان مشغول بود، دیگر پدران و اجداد او همواره در زمرة قضات و علما و حکما و مجتهدین سابقین بودهاند» (کلانتر ضرابی، 2536: 316 و 317). میرزامعزالدینمحمد علاوهبر منصب امارت و حکومت، شغل دبیری نیز داشته است. غفاری کاشانی در مقدمه اثر خویش از قول میرزامحمد بروجردی مینویسد: «... پدر تو از اهل قلم و صاحب مرتبه به میرزایی علم... شغل دبیری را او به رونق آورد و مهم کتابت را او با منصب ایالت ولایت جمع کرد...» (غفاری، 9499: 3).
زندگی فکری و علمی غفاری کاشانی پدرش نخست وی را به مکتب نقاشی فرستاد؛ پس تحصیلات اولیه غفاری در زمینه نقاشی بود که در جوانی، به مدت ده سال، به آن اهتمام خاص میورزید. وی نخستین کس از این خاندان بود که به نگارگری، به شیوه فرنگی که از اواخر دوره صفویان در ایران معمول شده بود، گرایش یافت. (غفاری، 9499: 3 و 4). بعد از مدتی، ابوالحسن تصمیم به تغییر شغل گرفت. نخست به آموختن علم سیاق و سپس فن انشاء مشغول شد؛ ازآنجاکه وی در دربار کریمخان زند روزگار میگذرانید، به نوشتن وقایع روزگار سلطنت او پرداخت (پری، 1381: 422). ابوالحسن غفاری علاوهبر اشتغال به نقاشی، شعر نیز میسرود و در جایجای گلشنمراد به طبعآزمایی پرداخته است؛ نیز در لابهلای گزارشها، به مناسبت موضوع، اشعار بسیاری از شاعران متقدم و همعصر خود آورده است. در جای خود، به این موضوع پرداخته خواهد شد. پس از مرگ وکیل نیز، وی در زمره دیوانیان دربار علیمرادخان زند بود و گویا در جریان حوادثی که منتهی به استیلای آقامحمدخان (1210 تا 1212ق/1795 تا 1797م) بر ایران شد از خدمت سلاطین زندیه بیرون آمد؛ سپس در کاشان مستقر شد و در همین شهر درگذشت (هدایتی، 1391: 46 تا 50). بنابراین، بهرغم شهرت غفاری کاشانی، آگاهی ما از زندگانی وی اندک است. این دانستهها منحصر است به اشارات کوتاه خود او، در گلشنمراد و نیز ذیل آن که پس از مرگ وی تألیف شد.1 دستاورد دوران اولیه تحصیل وی، حدود هفده اثر نقاشی است که تاکنون باقی مانده و بخشی از آن در ایران و بخشی نیز، در اروپا موجود است. دستاورد بزرگ مرحلة دوم تحصیلات وی و زندگی دیوانیاش، کتاب گلشنمراد بوده که حاصل پیوند دانستههای خود و پدرش است. غفاری وقایع سالهای بعد از 1167ق/1754م را به صورتی دقیق و مفید و همراه با جزئیات نگاشته است. ظاهراً در سال 1193ق/1779م، یعنی سال مرگ وکیل، غفاری به عزم وقایعنگاری سالیان حکومت زندیه مشغول به کار شد؛ اما به سبب کشمکشهای داخلی خاندان زندیه که پس از مرگ وکیل آغاز شد، به مدت چهار سال از کار نوشتن بازماند (غفاری، 4333: 3 و 4). سرانجام، با بهقدرترسیدن علیمرادخان و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت، با فراهمشدن آرامشی اندک، غفاری به ادامه کارش پرداخت. او تا پایان عمر، یعنی سال 1206ق/1791م، دست از نگارش نکشید و مرگ وی نقطه پایان را بر کتابش نهاد (Perry:2011: 24).
بینش تاریخی غفاری کاشانی باید گفت که در اثر غفاری، مباحث نظری تاریخ و تاریخنگاری مطرح نشده است؛ ازاینرو، ناگریز باید تفکر تاریخی او را از لابهلای نوشتههایاش استنباط کرد.
بینش سلطنتطلبی: گلشنمراد و مشروعیتبخشی به حاکمیت زندیه یکی از مقولههای بنیادین اندیشة تاریخی غفاری کاشانی، سلطنتمحوری است. او این مقوله را در دو سطح بیان میکند: در سطح اول، سعی کرده است رویکرد نظری اراده سلطانی را در پس همة رویدادها نشان دهد؛ بنابراین، جهتگیری تحلیل خود را متوجه مشروعیتبخشی به سلطنت کرده است. غفاری کاشانی قدرت حاکم یا پادشاه را نشأتگرفته از اراده و مشیتالهی میدانست که خداوند هر آن اراده کند، به هر کسی ارزانی میدارد و هر آن اراده کند از وی میستاند؛ به این ترتیب، وی پادشاه را ظلالله روی زمین معرفی میکرد. درعینحال، وی از نظریه ایرانی سلطنت تأثیر پذیرفته و در اثر خود، از نظریه پادشاه عادل دینپرور یاد کرده و پادشاه را حارس عدالت و دیانت معرفی کرده است. او فقدان وجود شاه را «مورث هدم بنیان نعم» و «موجب استهلاک طبقات امم» معرفی کرده است (غفاری، 9499: 33). نویسنده در اشاره به منشأ الهی قدرت پادشاه، کریمخان زند، از تعابیر مختلفی بهره گرفته است؛ اما تعبیر «ظل الهی گیتی پناهی» که دلالت بر این موضوع دارد از نظر فراوانی در رتبة اول قرار دارد. غفاری کاشانی در ادامة تلاش خود، برای اثبات منشأ آسمانی قدرت حاکم، گاه صفات و القابی را که مختص ذات خداوند است، در حق پادشاه ساری و جاری کرده و از وی با القابی همچون نظامبخش، عدالتگستر، رافع هرجومرج و اضطراب و نابسامانی، ناظم جامعه، ذات مقدس و تأمینکنندة معاش و معاد مردم نام برده است (غفاری، 9499: 78، 85، 111، 132، 136، 153، 188، 203، 289، 356). کاربرد لقب «ظلالله» در اشاره به حاکم از سوی نویسنده، نشان از رویکرد و اندیشة ایران باستانی برای مشروعیت دستگاه حاکم بود. این لقب تداعیکنندة اندیشة فرة ایزدی بود و چنین القاء میکرد که کریمخان زند دارای فرة ایزدی است؛ پس فرمانرواییاش ودیعهای از جانب خداوند بوده که به وی ارزانی شده است. (غفاری، 9499: 6، 26، 27، 29، 31، 38، 43، 52، 63، 76، 96، 114). بهعلاوه، غفاری کاشانی در توصیف کریم خان زند، با بهرهمندی از القابی همچون نوشیروان سلسله عدل بسته، شهریار جمشید انصاف و کسرای معدلت اندوز، به جایگاه پادشاهحاکم بهعنوان برپادارنده عدل و عدالت در جامعه اشاره کرده و وی را عامل تساوی و تعادل در جامعه معرفی کرده است (غفاری، 1369: 34 و 93 و 198 و 291 و 307 و 311). غفاری پس از بیان ویژگیهای الهی پادشاهفرمانروا، کارکرد و وظیفة فرمانروا را دفاع از دین، حمایت از عباد، استخلاص بلاد از دست عناد، آزادی رقبة عباد از ربقة جور و اعتساف و برقراری آرامش و امنیت، ایمنشدن عالم از بیم زوال دانسته است (غفاری، 1369: 34و 159 و 249 و 300). او وظیفه مردم را اطاعت و فرمانبرداری از فرمانروا میداند. نویسنده گاه از پادشاهفرمانروا، به عنوان خلیفه فیالارض یاد کرده است که اشاره به نظریه خلیفه، در ادوار پیشین تاریخ ایران دارد. هدف نویسنده از این تشابهسازی میان خلیفهفرمانروا، از دو نظر درخور تأمل است: نخست آنکه وی با تعبیر خلیفگی، از جایگاه فرمانرواپادشاه، به حکومت وی جنبة دینی داده است؛ دوم آنکه اطاعت و فرمانبرداری مردم از حاکم را فرض و واجب دینی تلقی کرده است (غفاری، 1369: 203 و 262 و 294 و 466). غفاری کاشانی نقش کانونی پادشاهفرمانروا را به تصویر کشیده است که سایر طبقات عالی اجتماعی همچون اعضای خاندان سلطنت، فرماندهان نظامی، روحانیان و علماء مذهبی، روسای قبایل و بزرگان در پیرامون وی به ایفای نقش پرداختهاند. وی جایگاه و نقش محوری کریمخان زند را در قدرتیابی خاندان زندیه، برجسته کرده و نقش وی را در تحولات مهم جامعه نشان داده است. خلاصه کلام اینکه غفاری کاشانی با توسل به اندیشههای مشروعیتساز همانند بخش نظریه ایرانی سلطنت (فره ایزدی)، نظریه پیوند با پادشاهان اسطورهای و باستانی ایران و متوسلشدن به مشروعیت تیموری و صفوی و نیز بازخوانی و تفسیر اسلامی از این نظریات، نقش پادشاهفرمانروا (کریمخان زند) را گسترش بخشیده است؛ بدین ترتیب، در روایت وی، حاکم نقش برجسته و پررنگ داشته است و در کنار وی، سایر طبقات عالی جامعه نیز نقش حاشیهای را بر عهده داشتهاند (غفاری، 1369: 35 و 42 و 49 و 76 و 93 و 94 و 202 و 260 و 352).
بینش نخبهگرایانه نخبهگرایی نیز از بنیادهای منظومة فکری غفاری کاشانی است. این نگرش موجب شده است وی تغییر و تحولات سیاسی و نظامی و اجتماعی جامعه را حاصل کنش و واکنشهای نخبگان و طبقات قدرتمند اجتماعی بداند. در واقع خاستگاه اشرافی و دیوانی وی و وابستگی به طبقة حاکم و حاکمیت جامعه، چنین دیدگاهی را به وی تحمیل کرده بود. این تفکر محافظهکارانه و وابستگی وی به نظام حاکمیت، موجب شده بود تا هرگونه شورش و اعتراض را با تعابیری همچون کفران نعمت، کفر و ناسپاسی، خودسری، حرکات ناهنجار و اطوار ناشایست، کافرنعمتی و خلافاندیشی، سلوک ناشایست، غبان، بنای شر و شور فتنه، یاغیگری و عصیان و طغیان توصیف و تلقی کند. پس به این روش، راه را بر هرگونه اعتراض و مطالبات اجتماعی فرو بندد (غفاری، 1369: 34، 94، 96، 204، 261، 265، 275، 314، 315). بدین ترتیب، نویسنده با ارائة این نوع گزارش و توصیف از شورشهای نخبگان، آنان را افرادی ضداجتماعی معرفی کرده است که در پی ایجاد اغتشاش و بینظمی و فتنه در جامعه بودند. او پادشاهفرمانروا را عامل سرکوب آنان دانسته و به وی نقش مرکزیکانون بخشیده است. به تبع آن، برای فرماندهان و سرداران نظامی که عوامل اجرایی دستورات شاهفرمانروا بودند، نیز چنین نقشی قائل شده است. غفاری بهگونهای محافظه کاری خود را نیز به رخ کشیده که حامی وضع موجود بوده است. او هرگونه تغییر و دگرگونی در این وضع را عملی ضداجتماعی و ضداخلاقی پنداشته است که مستوجب و سزاوار تنبیه و سیاست است.
بینش اجتماعی غفاری کاشانی با وجود نخبهگرایی و کاستیهای معرفتشناسی و انسانشناسی غفاری کاشانی در گلشنمراد، رویکرد اجتماعی وی درخور تأمل است؛ بهویژه زمانی که وی دربارة ساخت قدرت و نفوذ اجتماعی و سیاسی طبقات برتر اجتماعی سخن گفته است. او بهدرستی پیبرده است که پس از فرمانروا، فرماندهان نظامی، اعیان و دیوانسالاران شهری، رؤسای ایلات و قبایل و نیز روحانیان و عرفا به علت نزدیکی به کانون قدرت و نفوذ اجتماعی و مردمی و اصالت حسب و نسب، منزلت والایی دارند. از میان شخصیتهای نام بردهشده در اثر وی، بیشترین آنان متعلق به یکی از پایگاههای ذکرشده در فوق است. البته ناگفته نماند که در دورة مدنظر، نفوذ و قدرت اجتماعی و سیاسی رؤسای ایلات و قبایل شایان توجه است. انعکاس این مسئله در اثر غفاری نیز، محرز است. به تبع آن، قدرت اشراف و خاندانهای شهری و دیوانسالاری، در مقایسه با گذشته، به نوعی کمرنگتر است؛ به عنوان مثال، وی بهندرت از مقام وزارت دیوان اعلی و سایر مقامات بلندمرتبة دیوانی سخن گفته است (غفاری، 1369: 227 و 231 و 383 و 388 و 394 و 451). همانگونهکه پیشتر ذکر شد بینش نخبهگرایانة غفاری کاشانی موجب نشده است تا وی تنها به تاریخ سیاسی و آن هم هیئت حاکمه بپردازد؛ بلکه به همراه آنها، به تاریخ اجتماعی نیز توجه کرده است. غفاری کاشانی در کنار موضوعات سیاسی و نظامی، به موضوعات اجتماعی نیز توجه نشان داده و کوشیده است تاریخ جامعی را براساس تمامی جنبههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بنویسد. او با رویکرد اجتماعی، در کنار نقش فرمانرواپادشاه و عوامل او، به جامعه و مردم و وضعیت آنان نیز گاهگاه اهمیت داده است؛ پس دامنة توجه او از تاریخ سیاسی و نظامی فراتر رفته و تاریخ اجتماعی و اقتصادی جامعه را دربرگرفته است. به عنوان نمونه، وی چنان گزارش زنده و احساساتی از قحط و غلای سال 1171ق/1757م، مملکت عراق و ولایت ارمطراز شیراز و قحطی بصره و پیامدهای آن ارائه داده است که میتوان سیمای جامعة قحطیزده را با تمام جوانب آن درک کرد (غفاری، 9499: 31 تا 34). مسائل و مصایب اجتماعی دیگری همچون زلزله، بیماریهای فراگیر و پیامدهای مصیببار جنگها و لشگرکشیها نیز از دید غفاری به دور نمانده است. وی در جایجای اثر خود، به اینگونه مسائل کمابیش توجه نشان داده است؛ هرچندکه در مقایسه با رویکرد نظامی و سیاسی، حجم و فراوانی این نوع رویکرد از کمیت و کیفیت کمتری برخوردار است. توصیف زلزلة زیانبار کاشان، اصفهان، قم و ری و تلفات انسانی و خسارتهای فراوان اقتصادی آن و نیز گزارش جاندار وی از زلزله تبریز در سال 1193ق/1779م و تلفات 205هزار نفری آن، به همراه توصیف تخریب شهر و بناهای آن و وضعیت روحی و اجتماعی بازماندگان آن، از زمرة چنین رویکردی است (غفاری، 4333: 237 و 239 و 241). آدابورسوم اجتماعی نظیر آیین سوگواری و عزاداری، جشنهای عروسی و شادمانی و عید نوروز و نیز مراسم استقبال از پادشاه و فرماندهان نیز، در این اثر انعکاس یافته است. چنانکه گاه نویسنده اطلاعات و آگاهیهای جزیی و فراوانی، از نحوة برگزاری و تعداد میهمانان، نحوة پذیرایی، آداب راهیافتن و تعداد مدعوین و هزینهها و مخارج آن نیز به دست داده است؛ ازجمله آنها میتوان به گزارش مراسم سوگواری و سیاهپوششدن مردم در مرگ محمدرحیمخان (غفاری، 1369: 361 تا 363)، مراسم عروسی فرزندان کریمخان زند، ابوالفتحخان و محمدعلیخان، اشاره کرد (غفاری، 4333: 183 تا 185). ذکر گروههای مختلف اجتماعی و مهاجرتها و کوچهای اجباری داخلی و خارجی افراد و گروههای انسانی، از دیگر رویکردهای اجتماعی این اثر به شمار میرود (غفاری، 4333: 212 تا 228). همچنین، غفاری کاشانی با اختصاصدادن دو فصل از کتاب خویش به ذکر شرححال عرفا، علما، روحانیان، شعرا، ادیبان، هنرمندان و... تصویری روشن و گویا از زندگی و فرهنگ جامعة زمان خویش ارائه کرده است (غفاری، 4333: 249 تا 283).
بینش شریعتگرایانه در واقع، منظور از بینش شریعتمدارانه وی این است که غفاری کاشانی، از زاویة دین، در رویدادهای تاریخی تأمل کرده است. غفاری کاشانی در خانوادهای از قاضیان و حاکمان کاشان دیده به جهان گشود و بالید. جامعه عصر وی شاهد چالشهای مذهبی، همچون حاکمیت افاغنه سنی مذهب و اقدامات نامرسوم نادرشاه در زمینه مسائل دینی و مذهبی بود. پیامد آنها غلبة نهاد سیاسی بر نهاد مذهبی و فرصتنیافتن نهاد مذهبی، برای حضور و ایفای نقش، مطابق با شیوة سنتی در کشورداری ایرانی بود. بهعلاوه در حاکمیت جدید، یعنی زندیه، تعامل نهاد سیاسی و مذهبی بهصورت حداقلی بود. بدین ترتیب که حوزة قلمرو شرع و صاحبمنصبان آن، کوچکتر از حدمعمول و تعامل این دو نهاد و به تبع آن روحانیان و حاکمیت، در ابعاد کمتری از دوران صفویه بروز کرد (رنجبر، 1389: 57 تا 83). عامل دیگر در انگیزش بینش شریعتمدارانه غفاری کاشانی، تکاپوهای سیاسی و اجتماعی و علمی گروههایی از روحانیان بود که در سالهای هرجومرج از ایران رخت بربسته و با ایجاد آرامش و امنیت، به ایران بازگشته و فعالیتهای دینی و مذهبی خود را از سرگرفته بودند (گزارش کارملیتها از ایران در دوران افشاریه و زندیه، 1381: 110 و 111). غفاری تحتتأثیر این فضای مذهبی، از خود گرایشهای دینی بروز داده است. بینش دینی او را میتوان از دو منظر سیاسی و اجتماعی تحلیل کرد؛ وجه نخستِ بینش شریعتمدارانة غفاری کاشانی، در نگاه قدسی وی به قدرت و فرمانروایی کریمخان زند تبلور یافته است. وی قدرت خان زند را دارای منشأ آسمانی معرفی کرده است که همچون سایر سلاطین صاحب تمکین، سایة خدا است. قبلاَ بدان پرداخته شد (غفاری، 1369: 34 و 202 و 203 و 260). بینش شریعتمدارانة وی، در توصیف و ترسیم رویداهای مذهبی و دینی نیز انعکاس یافته است. وی در جایجای اثر خود، به مسائل و آدابورسوم مذهبی و شخصیتها و نهادهای دینی و اقدامات مذهبی فرمانروایان زندیه اشاره کرده است؛ به عنوان نمونه، از مراسم عزاداری و تعزیهخوانی در روز عاشورا، تأسیس مساجد و تکایا، تعمیر و بازسازی بقاع متبرکه و امام زادهها، تعمیر بنای مرقد حضرت معصومه(س) در قم، واگذاری تولیت اوقاف به علماء، ضرب سکه و خواندن خطبه به نام نامی و القاب گرامی حضرت الائمه اثنیعشریه در دوره کریم خان زند نام برده است. او در جایی، فتح بصره در زمان کریمخان زند را با فتح آنجا به دست امام علی(ع)، مشابه جلوه داده است (غفاری، 1369: 258 و 357 و 358 و 475).
بینش مشیتگرایی میان بینش شریعتمدارانه و نگرش تقدیرگرایانه وی رابطه وجود دارد. درعینحال، این پیوستگی موجب نشده است تا وی نگرش مشیتی را بر تاریخنگاری مسلط گرداند. وی در توصیف و تبیین رویدادها سعی کرده است افقهای دو بینش شریعتمدارانه و علَی و انتقادی را در هم بیامیزد و گاه بینش علّی، بر بینش مشیتی غلبه کرده است و گاه برعکس. در تبیین ابوالحسن غفاری از رویدادها و وقایع، مأخذ دینی و ارجاع به آیات قرآنی و مشیت خداوندی غلبه کرده است. به نظر میرسد مؤلف برای تأمین خواست فرمانروایان، اغلب به ارادة و مشیت الهی متوسل شده و به این وسیله، حوادث و رویدادها را توجیه کرده است. ازآنجاکه وی عمیقاً فردی مذهبی و معتقد به سرنوشت و تقدیر الهی بوده، در تجزیه و تحلیل اکثر وقایع اتفاقیه، قضا و قدر و مشیت الهی را تنها عامل فعال شمرده است. بهکارگیری عباراتی همانند: مشیت خدایی، اعانت حضرت احدیت، قدرت کاملة احدیت، دست قضا، سر پنجة تقدیر، به دست جامهپرداز تقدیر اوضاع بخت و دولت، در عالم غیب به دستیاری کارساز انک علی کل شی قدیر و به تقدیر خالق کون و مکان، در تبیین و توضیح وقایع، نشانگر مشیتگرایی و جبرگرایی مؤلف است (غفاری، 1369: در صفحات متعدد و ازجمله در: (غفاری، ۱۳۶۹: ۱۱۸ و 166 و 167 و 170 و 180 و 262 و 355). در مجموع از 125 آیه بهکاررفته در گلشنمراد، 62 آیه نگرش مشیتی و تقدیرگرایانه دارند. تعداد اندکی از آیات رویکرد تعقلی و بقیة آیات نیز رویکرد تبشیری و تنذیری دارند و در مقوله اخلاقیات میگنجند؛ بنابراین از نظر فراوانی، غلبه با آیات تقدیرگرایانه است. حال میتوان بخشی از این رویکرد مؤلف را ناظر بر جنبههای ادبی این اثر دانست که آیات بسیاری از قرآن را در اثر خویش آورده است؛ اما در مجموع، نشانه رویکرد تقدیرباورانة وی به تاریخ تلقی میشود و از بنمایههای ذهنی مشیتگرایانه وی حکایت میکند. نمودها و جلوههای رویکرد مشیتگرایانه وی در اشعار نیز دیده میشود. بینش علّی و انتقادی درعینحال، نباید از رویکرد تعقلی و علَی غفاری کاشانی در اثرش، غفلت ورزید. نگرش واقعگرایی و انتقادی او را از تحلیل صرف با معیارهای ماورایی بازداشته و بهسوی تبیین و تحلیل عینی رویدادها سوق داده است. تبیین علل قحطی مملکت عراق در سال۱۱۷۱ق/۱۷۵۷م (غفاری، ۱۳۶۹: ۷۸) و علل لشکرکشی کریمخان به بصره و علل شکستها و کامیابیهای وی و سردارانش از آن جمله است. در مجموع، میتوان گفت غفاری کاشانی در میانة نگرش مشیتگرایانهانتقادی علّی قرار دارد. وی گاه نیز، از هرگونه تبیین و تحلیل یا تعلیل حوادث و رویدادها طفره رفته است.
روش تاریخنگاری غفاری کاشانی نکتهای که باید انگشت تأکید بر آن نهاد، این است که روش همواره مبتنی بر بینش است. آنچه از تقسیمبندی معمول، در روش تاریخنگاری پیشامدرن برمیآید، این است که دو نوع روش نقلی (روایی) و تحلیلی وجود دارد، (شوهانی، 1389: ۷۵ تا 102). اما این تقسیمبندی چندان کارآمد نیست و دچار چالشهایی همچون تأویلیبودن روایت، محالبودن روایت خالص از رویدادها، فقدان روایت آیینهوار از تاریخ2 و سرانجام اینکه در تاریخنگاری توصیفیِ صرف اتوپیایی، نقلی، دست اول وجود ندارد (رضوی، 1389: 411). غفاری کاشانی از مورخانی است که روششناسی خود را اعلام نکرده و ظاهراً ابتکاری نیز نداشته است؛ اما اثر او را میتوان از آثار مهم آن عصر به شمار آورد. ازاینرو، روش غفاری را همچون اندیشهاش، ناگزیر باید از لابهلای متن تاریخی او استخراج کرد؛ سپس نظم روشی و نظم اندیشهای وی را یعنی، طرح اولیه و سال تألیف و نیز سبک و شیوة تدوین و منابع آن را بازشناسی کرد. الف. طرح اولیه اثر و سال تألیف غفاری کاشانی طرح اولیه گلشنمراد را در زمان کریمخان زند آغاز کرد؛ ولی به عللی که روشن نیست، در سال ۱۱۹۴ق/۱۷۸۰م، از ادامة این کار بازماند و چهار سال، نوشتهاش همچنان ناتمام ماند؛ سرانجام در سال ۱۱۹۸ق/۱۷۸۴م، به تشویق و حمایت علیمرادخان زند (۱۱۹۶ تا ۱۱۹۹ق/۱۷۸۲ تا ۱۷۸۵م) نگارش آن را دوباره از سرگرفت و اثر خود را به نام علیمرادخان زند، گلشنمراد خواند. ب. سبک نگارش گلشنمراد غفاری کاشانی دیوانسالارمورخی است که متن اثر خود را با بهرهگیری از اشعار عربی و فارسی و نیز آیات قرآنی و احادیث آراسته است. این امر نشانة آشنایی نسبی وی، با علم حدیث و روایت است. در واقع متن این اثر، دربردارندة دو نوع سبک ادبی است. جان پری بر این باور است که آثاری همچون گیتیگشا و گلشن مراد، از نظر ساختاری، تقلیدی از جهانگشای نادری هستند؛ چون مولفان این دو اثر نیز، همانند جهانگشا، به بیان و توصیف شاعرانه از سال نو و آغاز فصل بهار و جشنهای نوروزی دربار میپردازند. تنها تغییراتی که در الگوی استرآبادی داده، این است که توصیفات مختصر و جزیی جهانگشای نادری را در آثار خود، بسط و توسعه داده و آغاز سال را بهگونهای طبیعی و ملموس توصیف کردهاند. آنان در این راه، به الگوی اسکندربیگ منشی در عالمآرای عباسی تمایل نشان دادهاند (Tucker,1988:ex/271). غفاری کاشانی برای نگارش اثر خود، از دو نوع سبک ادبی استفاده کرده است: سبک متکلف و منشیانه در بهاریهها و سبک ساده و روان در روایت تاریخ. این روش به نوعی تداعیکننده تلاشهای میرزامهدیخان استرآبادی، در تالیف همزمان دو اثر کاملاً متفاوت، در قالب و اسلوب ادبی، آن هم در باب موضوعی واحد، یعنی تاریخ نادرشاه است (زرگرینژاد، ۱۳۸۰: ۲۰۴ و ۲۰۵). در تمایل غفاری کاشانی به نثر ساده و روان، نباید از تأثیر و تأثرات نهضت بازگشت ادبی و پیشروان آن، در عصر زندیه، با مرکزیت شیراز غافل ماند. این نهضت موجی از گرایش به سادهنویسی و اقتداء به سبک عراقی را ابتدا در حوزه شعر و ادبیات منظوم و بعد در ادبیات منثور ایجاد کرد.3غفاری با مفتون دنبلی و آذر بیگدلی معاصر بوده است؛ پس بسیار طبیعی است اگر ادعا شود که نمایندگان مکتب بازگشت، بر سبک تاریخنویسی روان غفاری تأثیری مستقیم گذاشتهاند. بهعلاوه، غفاری کاشانی در تذکرة احوال شعرا که در واپسین بخش اثر خود آورده از آشنایی و مراودةاش، با بسیاری از شاعران و نمایندگان عصر بازگشت سخن رانده است ((غفاری، 4333: 235231؛ آذر بیگدلی، 1378: 2/۴۵۵ تا 482). این رویکرد دو گانة سبکی در گلشنمراد، یعنی نثر مصنوع و متکلف و مملو از انواع آرایههای ادبی در بهاریهها و گرایش به نثری ساده و روان در گزارش رویدادهای تاریخی، دوپارگی متنی و روشی و البته گسست متنی را در این اثر باعث شده است.
منابع کسب اطلاعات غفاری کاشانی غفاری کاشانی در تدوین اثر خویش از منابع بسیاری بهره گرفته است که از نظر شکل و محتوا و ماهیت متفاوت بودهاند. او به همة منابع استفادهشده اشاره نمیکند؛ لیکن در مجموع، این منابع را برحسب استفادة وی از آنها در تدوین اثرش میتوان به کتابهای تاریخی و ادبی و منابع اسنادی و دیوانی تقسیم کرد. منابع دیوانی اعم از ترسلات، فرمانها و رقمها، دیوانیات، اخوانیات، سلطانیات، مسموعات و مشاهدات است. منابع اسنادی و کتب ادبی، اغلب تأمینکنندة دادههای بخش ادبی بوده و کتابهای تاریخی و مسموعات و مشاهدات اغلب،در رویدادهای تاریخی کارآمد بودهاند. از میان منابع تاریخی، مسموعات و مشاهدات بیش از کتب تاریخی، در تاریخنگاری او ایفای نقش کردهاند. میزان استفاده و بهرهگیری مؤلف از منابع گوناگون، تابعی از رویدادنگاری وی است. به عبارت دیگر، غفاری کاشانی در تدوین مقدمة کتاب خویش که به گذشته دورتر اشاره دارد، از کتب تاریخی همانند جهانگشای نادری بهره برده است. وی گاه به تلخیص روایات استر آبادی مبادرت کرده و گاه نیز، از آن منبع رونویسی کرده است (غفاری، 9499: 3). غفاری کاشانی دیباچة اثر خود را بر اثری، در گذشتة دورتر مبتنی کرده و از کتاب عالمآرای عباسی، نوشتة اسکندربیگ ترکمان، الگوبرداری کرده است. او گاه از کلمات و عبارات وی عیناُ رونویسی کرده است (منشی ترکمان،1390: 15 و 16). البته الگوبرداری وی از عالمآرای عباسی، محدود به دیباچة گلشنمراد نیست؛ بلکه غفاری کاشانی در ارجاع به گذشتة دورتر و نیز در یک صحنه یا صحنههای مشابه و نیز در بهاریههای خود، به بهرهبرداری از اثر اسکندربیگ پرداخته است. منبع اصلی گزارشهای غفاری کاشانی در بازسازی رویدادهای دوره افشاریه، کتاب جهانگشای نادری اثر میرزامهدیخان استرآبادی است. وی در این بخش از اثر خود، به اقتباس و گاه رونویسی کلمهبهکلمه از اثر استرآبادی پرداخته است.۴ دادههای غفاری کاشانی در گزارش و تدوین تاریخ اوایل عصر زندیه، بیشتر براساس پیوند دانستههای خودِ وی و خاطرات تاریخی پدرش، میرزامعزالدین محمد، دولتمرد و دیوانسالار دوره کریمخان زند استوار است. (پری، 1383: ۴۲۱ تا 423). وی در مواقعی که شخصاً در جریان وقایع نبوده، آن وقایع را از منبعی موثق نقل کرده است؛ بهگونهای که برای وقایع مربوط به پایان سلطنت کریمخان زند، از تاریخ گیتیگشای میرزامحمدصادق نامی استفاده کرده یا این بخش را براساس اطلاعات شفاهی که از سرداران و نظامیان زندیه اخذ کرده، به نگارش درآورده است؛ چون در این زمان، غفاری از تماس با رویدادهای شیراز به دور بوده و تصور میرود که در کاشان بوده است (غفاری، 1369: 355). درعینحال، سبک و شیوه غفاری کاشانی شاخصها و ویژگیهایی دارد که در زیر به آنها اشاره میشود: 1. برجستهسازی و حاشیه رانی روایات یکی از شگردهای روشی غفاری کاشانی، در گزینش و ارائه دادههای تاریخی، بهرهگیری از اصل برجستهسازی و حاشیهرانی است. وی برای توصیف یا تبیین رویدادهایی که به گونهای در عرصه خودی قرار گرفتهاند، از اصل برجستهسازی استفاده کرده است. روایات مربوط به فرمانروا، فرماندهان نظامی، اشراف و شاهزادگان در این عرصهها جای گرفتهاند. او حتی در روایات مربوط به کریمخان زند، بهگونه نسبتاً وسیع اغراقنمایی کرده است. غفاری گاه نیز به مانند دیگر مورخان سلف و حتی همعهد خود، از قدرت و دلیری سپاه خصم و متانت و استحکام قلعه و حصار آنان داد سخن داده است. در این بخش، هدفی جز برجستهسازی قدرت و شجاعت و رزمندگیِ فرمانروا یا امیر یا سردار در کانون علاقهاش نداشته است (غفاری، 1369: ۳۵۱ و 352). وی برای رویدادهای که متعلق به عرصه دیگری بوده، از اصل حاشیهرانی استفاده کرده است. وی روش برجستهسازی را در گزارشهای فتح و پیروزی کریمخان زند و امرا و فرماندهان به کار گرفته است. روش حاشیهرانی را نیز در گزارش پیروزیهای مخالفان سیاسی و نظامی و حتی دینی به کار برده و پیامدهای منفی اقدامات آنها را برجسته کرده است. غفاری این روند را در گزارش نبردهای کریمخان زند با محمدحسن قاجار، آزادخان افغان و فتحعلیخان افشار دنبال کرده است. 2. روش مقایسهای روش مقایسهای از دیگر روشهای برجستهسازی غفاری کاشانی است. در این عرصه، او تلاش کرده است ازطریق مقایسه، عملکرد شخصیتها یا پدیدههای مدنظر خود را برجسته کند. مقایسه مکرر جنبههای شخصیت فردی و اجتماعی کریمخان زند، با پادشاهان اسطورهای و باستانی ایران، نمونهای از این روش است. گاه نیز به مقایسة عملکردهای نظامی و سیاسی و عمرانی کریمخان زند، با شخصیتهای مذهبی و باستانی اقدام کرده است؛ مثلاً بنای مسجد وکیل در شیراز و فتح بصره را با اقدامات مشابهی از پیامبر(ص) و امام علی(ع) مقایسه کرده و قصر و کاخ کریمخان را با طاقکسری و خورنق تطبیق داده است (غفاری، ۱۳۶۹: ۲۶۰، ۳۰۰، ۳۰۱، ۳۴۳، 352) 3. طرح یک مقدمه قبل از بازسازی واقعه از دیگر روشهای تاریخنگاری غفاری کاشانی، در گزارش رویدادهای تاریخی، طرح یک مقدمه قبل از شرح واقعه و بازسازی آن است. غفاری کاشانی درباره هر رویداد، مانند مورخانی همچون اسکندربیگ منشی ترکمان و میرزامهدیخان استر آبادی، ابتدا مقدمهای کوتاه درخصوص آن واقعه بیان کرده است. آنگاه با آوردن عبارات و اصطلاحاتی همچون تبیین این مقاله آنکه، تبیین این مقاله بر سبیل اجمال آنکه، شرح این واقعه به طریق اجمال اینکه، خلاصه این مطلب اینکه، کیفیت آن واقعه اینک، کیفیت این واقعه بر سبیل اجمال اینکه، القصه، خلاصة سخن و... رویداد را به تفصیل یا تجمیل شرح داده است (غفاری، ۱۳۶۹: ۴۱ و ۴۷ و ۸۴ و ۱۱۳ و ۱۳۳ و ۱۳۷ و ۱۶۸ و ۳۲۱ و ۳۳۵ و ۳۴۰ و ۳۶۱ و ۳۷۸).
نتیجهگیری تاریخنگاری غفاری کاشانی در گلشنمراد، تداوم سنت پیشین تاریخنگاری در ایران، بهویژه سنت تاریخنگاری صفوی و افشاری بوده است. در بینش و روش، اسکندربیگ منشی ترکمان و میرزامهدیخان استرآبادی از الگوهای تاریخنویسی غفاریی به شمار میرفتند؛ بهگونهای که وی اساس اثر خویش را بر سبک و الگوی آنان مبتنی کرده است؛ درعینحال، وی متأثر از فضای سیاسی و اجتماعی عصر خویش بوده است. در منظومة فکری غفاری کاشانی، همانند دیگر همتایان او، سلطنت ودیعهای الهی و سلطان ظلالله فی الارض بوده که در کانون تاریخنگاری وی قرار گرفته و جامعه با تمام زوایای آن، پیرامون سلطنت روایت و گزارش شده است. غفاری کاشانی، همانند اسکندربیگ منشی و استر آبادی، از فرمانروا با عنوان شاه یاد نکرده بلکه وی را بیشتر با عنوان حضرت ظلالهی گیتی پناهی خطاب کرده است؛ اما در تفکر و رویکرد سلطنتگرایانة وی، تفاوتی با آن مورخان احساس نمیشود. غفاری کاشانی در تبیین و تحلیل و تعلیل حوادث تاریخی، به حاکمیت اراده و مشیت الهی معتقد بوده و در کنار تقدیر الهی، به نقش اراده و تدبیر انسان در شکلگیری حوادث باور داشته است. او در این زمینه، گاه به تحلیل و تعلیل رویدادها و وقایع دست یازیده است؛ اما در مجموع، تفکر مشیتگرایانه بر اثر وی حاکم است و بیشتر مورخی مشیتگراست تا عقلگرا. از نظرگاه رویکردی نیز گلشنمراد، در زمره تاریخنگاری سنتی ایران قرار دارد و اصول تاریخنگاری سنتی را بهخوبی میتوان در آن مشاهده کرد. این اثر بیشتر، به شرح حوادث سیاسی و جنگها میپردازد و مسائل مختلف اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در آن بهدرستی راه نیافته است. به عبارت دیگر، به علت توجه بیش از اندازه به تاریخ سیاسی و نظامی، صبغة گزارش سیاسی و نظامی در آن غالب است. در این اثر جنگها و درگیریهای فرمانروا، یعنی کریمخان زند، با دشمنانش به تفصیل و با شرح جزییات آمده است و به آن اندازه که به تاریخ نظامی و شرح جنگها پرداخته شده، به مسائل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی کمتر عنایت شده است. از دیدگاه روشی نیز، وی همانند دیگر اسلاف خود، در بازنویسی و بازآفرینی اثرش از طیف وسیعی از منابع بهره جسته است. این طیف از منابع تاریخنگاری پیشین تا اسناد و مکاتبات موجود و مشاهدات و مسموعات وی را دربرمیگیرد. غفاری در بهرهورشدن از آنها از تکنیکهای رونویسی و تلخیص و گزیدهنویسی استفاده کرده است. وی در سبک نگارش اثر خود نیز بین گفتمان رایج ادبی، یعنی نهضت بازگشت ادبی و پایداری سبک گدشته، یعنی سبک هندی، در نوسان بوده است. این دوگانگی سبکی، به وضوح در اثر وی نمایان است. در دوره قاجار، تاریخنگاران عصر قاجار، برای بازنویسی تاریخ زندیان به گلشنمراد، به عنوان منبعی ارزشمند توجه کردند. در این زمان به گلشنمراد، به عنوان منبعی الهامبخش، از سنت تاریخنگاری پیشین ایرانینگریسته شد.
پینوشت ۱. گفتنی است که پس از مرگ میرزاابوالحسن غفاری (1210ق) و ناتمامماندن پروژه وی، پسرش میرزامحمد باقر، به دستیاری میرزامحمدعلیخان شیرازی، به اتمام کار پدر پرداخت. پسر تا حوادث سال 1202ق را به نگارش درآورد. 2. برای مطالعه بیشتر ر.ک: آقاجری، هاشم؛ زرگرینژاد، غلامحسین؛ حسنی، عطاالله؛ هچنین به تأملاتی در علم تاریخ و تاریخنگاری اسلامی، به اهتمام حسن حضرتی، (۱۳۸۳)، تهران: نقشجهان. 3. برای کسب اطلاعات بیشتر ر.ک: خاتمی، احمد، (۱۳۸۰)، تاریخ ادبیات ایران در دورة بازگشت ادبی، ج ۱ و 2، تهران؛ نیز بهار، محمدتقی، (۱۳۸۶)، سبکشناسی یا تاریخ نثر فارسی، ج3، تهران: امیرکبیر. 4. به منظور مقایسة بیشتر رک: استرآبادی، میرزامهدیخان، (۱۳۸۴)، تاریخ جهانگشای نادری، تصحیح میترا مهرآبادی، تهران: دنیای کتاب. | ||
مراجع | ||
الف. کتابها - آذربیگدلی، لطفعلیخان، (1378)، آتشکده آذر، نیمه دوم، تصحیح میرهاشم محدث، تهران: امیر کبیر. - آقاجری، هاشم و غلامحسین زرگرینژاد و حسن عطاالله، (1383)، تأملاتی در علم تاریخ و تاریخنگاری اسلامی، به اهتمام حسن حضرتی، تهران: نقش جهان. - استرآبادی، میرزامهدیخان، (1384)، تاریخ جهانگشای نادری، تصحیح میترا مهرآبادی، تهران: دنیای کتاب. - اشپولر و دیگران، (1380)، تاریخنگاری در ایران، ترجمه و تألیف یعقوب آژند، تهران: گستره. - بهار، محمدتقی، (1386)، سبکشناسی یا تاریخ نثر فارسی، ج3، تهران: امیرکبیر. - بیات، عزیزالله، (1383)، شناسایی منابع و ماخذ تاریخ ایران، ج 1 و 2، تهران: امیرکبیر. - پری، جان، (1381)، کریمخان زند؛ تاریخ ایران بین سالهای (۱۷۷۴ تا 1779)، ترجمة علیمحمد ساکی، تهران: آسونه. - خاتمی، احمد، (1380)، تاریخ ادبیات ایران در دورة بازگشت ادبی،2ج، تهران: بینا. - دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، (1372)، زیرنظر محمدکاظم بجنوردی، تهران: مرکز دایرةالمعارف اسلامی. - رضوی، سید ابوالفضل، (1389)، تاریخنگاری اسلامی-ایرانی و جایگاه تاریخنگاری جهانی؛ جستارهایی در تاریخ و تاریخنگاری، مجموع مقالات و گفتگوهای کتاب ماه تاریخ جغرافیا، تهیه و تنظیم حیبالله اسماعیلی، میر قادری، تهران: خانه کتاب. - غفاری کاشانی، میرزاابوالحسن، (1369)، گلشنمراد، به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: زرین. - ـــــــــــــــــــــــــــــ، (4333)، نسخة خطی گلشنمراد، کتابخانة ملی ملک. - ـــــــــــــــــــــــــــــ، (9499)، نسخة خطی گلشنمراد، کتابخانة مجلس شورای اسلامی. - کریمزادة تبریزی، محمدعلی، (1376)، احوال و آثار نقاشان قدیم ایران، تهران: کتابخانة مستوفی. - کلانتر ضرابی، عبدالرحیم، (2536)، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران: امیرکبیر. - گزارش کارملیتها از ایران در دوران افشاریه و زندیه 1729 – 1747، (1381)، ترجمه معصومه ارباب، تهران: نی. - منشی ترکمان، اسکندربیگ، (1389)، تاریخ عالمآرای عباسی، به کوشش فرید مرادی، تهران: نگاه. - ناروند، رضا، (1354)، غروب خاندان زند؛ کشمکشهای نظامی و سیاسی جانشینان کریمخان زند (1209-1193 ق)، ج۱، تهران: بینا. - ورهرام، غلامرضا، (1371)، منابع تاریخ ایران در دوران اسلامی، تهران: امیرکبیر. - ـــــــــــــــــ، (1385)، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر زند، تهران: معین. - هدایتی، هادی، (1391)، تاریخ زندیه، ایران در زمان کریمخان زند، تهران: دانشگاه تهران.
ب. مقالات -ذکاء، یحیی، (1372)، «ابوالحسن مستوفی» ، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 5، زیر نظر محمدکاظم بجنوردی، تهران، مرکز دایرةالمعارف اسلامی،360-358. - رنجبر، محمدعلی، (1389)، «رابطة نهاد سیاسی و مذهبی در حکومت زندیه»؛ دورة تعامل محدود، فصلنامه علمیپژوهشی تاریخ اسلام و ایران، دانشگاه الزهرا(س)، س۲۰، دورة جدید، ش5 پیایی83، 83-57. - زرگرینژاد، غلامحسین، (1380)، «خاوری شیرازی و تثبیت مکتب تاریخنویسی استرآبادی»، تاریخ ضمیمه مجله دانشکدة ادبیات و علومانسانی، س۲، ش۱، 236-201. - شایسته، فریدون، (1380)، «نگاهی به کتاب گلشنمراد»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، فروردین و اردیبهشت، ش47، 70-68. - شوهانی، سیاوش، (1389)، «پارادایم تاریخنویسی در ایران: الگویی از تاریخنگاری هزارساله از اواخر قرن سوم تا برآمدن جشن مشروطهخواهی»، مطالعات تاریخ اسلام، س۲، ش6، 102-75. - صفتگل، منصور، (1388)، «تاریخنویسی در ایران عصر صفوی (سالهای 1148 – 1038ق)، مراحل و گونهشناسی»، دو فصلنامة پژوهشهای علوم تاریخی دانشکدة ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران، ش1، 84-65. - مصطفوی، محمدتقی، (1339)، «چند نسل هنرمند در یک دودمان چند صدساله کاشان»، نقش و نگار، ش87 ، 39-32. - ناروند، رضا، (1354)، «معرفی نسخة خطی کتاب گلشنمراد»، مجلة دانشکدة ادبیات و علومانسانی دانشگاه تهران، ش ۹۱ و 92، 359-352. - هاشمزادة محمدیه، عباس، «نکاتی در بارة دو وقایع نگاری عمدة دورة زندیه»،نسخه شناسی و کتابشناسی، 1389، 478-463. - ورهرام، غلامرضا، (1365)، «پژوهشی در منابع تاریخ ایران در عصر زند»، جستارهای ادبی مجلة دانشکدة ادبیات و علومانسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ش74، 340-313.
ب. کتاب لاتین -Perry,john.(2001).GOLSAN-E MORAD, in Encyclopaedia Iranica,, originailn published pecember15, vol .xi ,fasc .1 ,pp.109-101. --------------.(2011).ABUL-HASAN MOSTAWFI , in Encyclopaedia Iranica, originailn published, pecember 15 , vol .1,fasc.3,p.311. -TUCKER. Ernest.(2004). HISTORIO GRAPHY VII. AFSHARID AND ZAND PERIODS, originailn published, pecember 15 , Vol . XII , Fasc . 4, pp. 367-369. -Melville,Charles.(1988) persian HISTORIOGRAPHY, newyork ,Persian heritage foundation and center Iranian studies university.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,638 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 865 |