تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,659 |
تعداد مقالات | 13,576 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,259,440 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,311,597 |
تعامل دیوانیان و نظامیان در دوره دوم خلافت فاطمیان مصر (567- 450 هـ.ق/1180-1100 م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 7، دوره 5، شماره 1، خرداد 1392، صفحه 113-130 اصل مقاله (311.64 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
منصور حیدری* | ||
استادیار معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی همدان | ||
چکیده | ||
خلافت فاطمیان (567- 297هـ.ق/1171-910م) که به عنوان حکومت رقیب خلافت عباسی(656-132 هـ.ق/1258-570م) درشمال آفریقا بر پا شد، از ویژگیهای سیاسی و اداری و نظامی ویژهای برخوردار بود. امامان دوران دعوت پنهانی اسماعیلیه با شبکه دعاه و پیروان پراکنده اما سازمان یافته آنان در سال297 هـ.ق/910م توانستند خلافت فاطمی را پایه گذاری نمایند و قدرت سیاسی و نظامی را به صورت رسمی به دست آورند. در این راستا تحولی گسترده در مقام و موقعیت امام اسماعیلی و حلقههای پیرامون وی از شرایط غیر رسمی به شرایط رسمی صورت گرفت که در طی آن سازمان یابی قدرت و باز تعریف عناصر جامعه اسماعیلی در قالب نهادهای اداری و نظامی و سیاسی مرسوم زمانه بود. ساخت دیوانی و نظامی تحت تأثیر آموزههای سیاسی و اجتماعی اسماعیلی و اقتضائات برپایی خلافت شیعی بود که بیش از دو قرن در مصر دوام نیافت. مهم ترین علل آن را باید در ساخت دیوانی و نظامی آنها و چگونگی تعامل دیوانیان و نظامیان و عوامل مؤثر بر آن جستجو کرد. در این پژوهش به روش توصیفی و تحلیلی بررسی ساخت دیوانی و نظامی و علل هم گرائی و علل واگرایی در تعامل آنها مورد توجه قرار گرفته تا بدین سؤال پاسخ داده شود که تعامل دیوانیان و نظامیان در دوره دوم خلافت فاطمی چگونه و تحت تأثیر چه عواملی بوده است؟ | ||
کلیدواژهها | ||
خلافت فاطمی؛ تعامل؛ دیوانیان؛ نظامیان | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه خلافت فاطمیان (297هـ.ق/910م) در شمال آفریقا تشکیل شد و از نظر سیاسی، اجتماعی و اداری در ابتدا دارای شباهت هایی با خلافت عباسی(656-132 هـ.ق/1258-750م) بود. فاطمیان در ابتدا از نظر دعوت و امامت مانند عباسیان عمل کردند اما در ادامه در انطباق با آموزههای شیعی اسماعیلیه، در سازمان دعوت و تشکیلات اداری، سیاسی و نظامی معمول تغییرات عمدهای اعمال کردند. در الگوی مزبور، با وجود حضور وزیر، خلیفه فاطمی در مقایسه با خلفای عباسی، از نقش مدیریتی گسترده تری، در بخشهای دیوانی و نظامی برخوردار بود. سلطه بلامنازع خلفای نخستین فاطمی بر ساختار سیاسی سبب می شد که گروههای اداری و نظامی از خصلت هم گرایی بیشتری نسبت به دورههای بعدی برخوردار باشند. در واقع چنین به نظر می رسد که هم گرایی و انسجام گروههای مذکور در دور اول حکومت فاطمی افزون بر تأثیرپذیری از مقام و عملکرد امام – خلیفه فاطمی، از عوامل دیگری نیز تأثیر می پذیرفت که در تعیین چگونگی تعامل آنها با هم مؤثر واقع می گردید. در این بررسی برآنیم تا تأثیر گذاری عوامل گوناگون در این راستا را مورد کاوش قرار دهیم. در این رابطه سوالاتی به شرح زیر مطرح است: 1- روابط دو گروه دیوانی و نظامی در دوره دوم خلافت فاطمی چگونه بود؟ 2- ناسازگاری دو گروه دیوانی و نظامی در دوره دوم از چه علل و عواملی پیروی می کرد؟ در این راستا فرضیات زیر به نظر می رسد:فرض اول) در دوره مورد نظر روابط دو گروه دیوانی و نظامی مملو از رقابت و دشمنی بود زیرا نظامیان بر امور دیوانی تسلط کامل داشتند و جز به منافع خود، به هیچ قانونی پایبند نبودند. فرض دوم) علل وعوامل مؤثر در ناسازگاری دو گروه دیوانی و نظامی در دوره دوم را باید در بحران در مبانی مشروعیت خلفای فاطمی و منفعت طلبی های شخصی دیوانیان و نظامیان فاطمی جستجو کرد. برای پاسخ گویی به سوالات فوق و بررسی فرضیات و تحلیل موضوع، روش بررسی توصیفی وتحلیلی مد نظر قرار گرفته است.
پیشینه تحقیق در بررسی تألیفات و تحقیقاتی که در حوزه تاریخ فاطمیان در مصر شده است می توان از نویسندگان و تلاشگرانی چون دکتر فرهاد دفتری، هانیتس هالم، پل واکر، دکتر معزی نام برد. آن چه که تاکنون توجه محققان مذکور را به خود معطوف داشته، تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی فاطمیان بوده است. عطیه مصطفی مشرفه کتابی به نام «نظم الحکم بمصر فی عصر الفاطمیین» و عبدالمنعم ماجد کتابی به نام «نظم الفاطمیین ورسومهم فی مصر»نوشتهاند. این دوکتاب نیز درباره دیوان های فاطمیان حاوی مطالب ارزشمندی هستند. در میان تحقیقات دانشگاهی نیز دو رساله با عنوان های «علل و عوامل گرایش به فاطمیان در افریقیه» اثر «محمدعلی چلونگر» و «مبانی مشروعیت فاطمیان مصر تا پایان خلافت المستنصربالله» اثر«فاطمه جان احمدی» در دانشگاه تربیت مدرس به رشته تحریر درآمده است. ضمن ارج نهادن به آثار مذکور به یقین می توان ادعا کرد هیچ یک از منابع مذکور به صورت خاص به موضوع تعامل دیوانیان و نظامیان در عصر فاطمی و تأثیر آن بر تحولات سیاسی مصر نپرداختهاند. ضرورت شناخت دقیق و درست فرهنگ و تمدن اسلامی انجام چنین پژوهشی را اقتضا می نماید. تأسیس خلافت جدید و تعاملسازگارانه نظامی- دیوانی پس از چندین بار اقدام ناموفق اسماعیلیان برای تصرف مصر (مقریزی، 1967: 71-68)، در نهایت جوهر سیسیلی به نمایندگی از امام اسماعیلی مصر را درشعبان سال358 هـ.ق تصرف کرد (مقریزی، 1998: 2/ 188)و به عنوان نایب خلیفه فاطمی المعز لدین الله (365-341 هـ.ق/975-953م) تا سال 362 هـ.ق/972م در آن جا حکومت کرد و به تدریج زمینههای انتقال امام اسماعیلی به مصر را فراهم آورد. روند آرام آماده سازی جامعه مصر برای ورود امام فاطمی و نگاه داری اساس دعوت فاطمی در شرایط جدید در دوره امارت جوهرموجب در پیش گرفتن سیاست دوگانه ای شد تا این مهم تحقق یابد: از یک سو باید در نظام اداری قبلی مصر تغییری صورت نمی گرفت و روال گردش امور به صورت بینابین ادامه پیدا می کرد و از سوی دیگر رژیم مطلوب دعوت اسماعیلی مستقر می گردید. کوششهای مختلفی از سوی المعز لدین الله و جوهر سیسیلی صورت گرفت تا نظام اداری اخشیدیان که از خلافت عباسی اخذ شده بود با مقتضیات دینی، سیاسی و تبلیغی حکومت جدید آن منطبق نماید. از جمله امیر جوهر گروهی از دیوانیان مطرح چون ابن کلس (مقریزی، 1998: 2/ 270) و عبدالله بن خلف المرصدی و عمر بن عمرالعداس و به ویژه ابن فرات را به کار گرفت (ابن صیرفی، 1990: 24) تا اساس نظام اداری جدید مصر را بر اساس صورت مطلوب حکومت جدید پایه ریزی کنند. در شیوه جدیدی که برای تحول دیوانیان طراحی شد، دو گروه دیوانی همپای یکدیگر به کار گرفته شدند و در کنار هر دیوانی مصری یکی از عوامل گروه مغربی به کار گماشته شد (القلقشندی، 1383:3/ 333ـ332). به نظر میرسد هدف اصلی آن بود که گروه دوم برکار گروه اول نظارت نماید و همزمان امورات دیوانی را فرا گیرند. این ادغام برنامهریزی شده بلاتردید به نفع گروه وفادار به دعوت اسماعیلی تمام می شد. سردار فاطمی به دستور امام فاطمی شهری را پی افکند- قاهره- تا همه ویژگی های اختصاصی یک شهر اداری بزرگ را برای حکومت جدید در بر داشته باشد. بررسی چگونگی ترکیب قصر خلیفه، محلات اطرافیان وی و صاحب منصبان اداری و درباری در شهر جدید گویای این مهم بود که تغییر در نظام اداری و متمرکزکردن آن منطبق با مأموریت سیاسی حکومت جدید در نظر بوده است (متز،1377: 2/ 14). به تدریج با تکمیل بنای شهر قاهره و پس از سکونت خلیفه فاطمی المعزلدین الله (365ـ341 هـ.ق/975-953م) در آن جا، جوهرسیسیلی نظام اداری جدید را، با ویژگیهای مذکور، در شهر قاهره بنیان گذاشت. در نظم جدید المعز لدین الله به نحو مؤثری امور دیوانی و نظامی را در نظارت خود داشت (متز،1377: 2/14). وی رویه خود را تا آخرین روزهای حیاتش حفظ کرد. اگر چه باید در نظر داشت اقتدار بخش نظامی به زعامت جوهر سیسیلی، نیز در کنار گرایش خلیفه حضوری مؤثر را نشان می داد. در دوره العزیز بالله(368ـ365 هـ.ق/996-975م) به تدریج از قدرت سرداران نظامی کاسته شد. این روند بخشی به دلیل گذار حکومت جدید از وضعیت تأسیس به دوره تثبیت خود بود. در این روند بود که خلیفه فاطمی توانست در مسیر سازماندهی مؤثرتر سازمان اداری و تشکیلات حکومت اقدامات بیشتری را به عمل آورد (متز،1377: 1/ 237). وی در مواقع مختلف با بر عهده گرفتن نقش نظامی الگوی قدرت تام را از دست ننهاد. از جمله در سپاهیان فاطمی که از گروههای مختلف چون رومیان، اسلاوها وبربرها تشکیل می شد،
تعامل ناسازگارانه نظامی- دیوانی در دوره دوم در دوره خلافت المستنصر بالله (487- 427 هـ.ق / 1094-1036م) گفته شد قدرت و اقتدار خلیفه فاطمی و هم چنین لیاقت و کاردانی وزیران وساطه، موجب شده بود که دربار مصر دارای شوکت و رفاه و آسایش بی نظیر باشد اما این دوران دیری نپایید که سپری شد زیرا ترکان بر المستنصر بالله مسلط شدند و فساد و فشار در همه جا شایع گردید. مقریزی علل مشکلات دوران نخست خلافت المستنصر را چنین بیان میکند: این رویدادهای پی در پی در ضعف شخصیت و سوء تدبیر خلیفه و دسیسهها و رقابت های درون خاندانی دربار، همراه با درگیری خطی وزیران و آلوده شدن مناصب حکومتی به رشوه و دست اندازی غلامان و نظامیان در امور حکومتی و مصادره اموال مردم و کاهش آب رود نیل ریشه دارد (مقریزی، 1967: 2/ 137-136). این اختلافات و بحران ها به شورش ترکان علیه المستنصربالله انجامید. وی برای رهایی خود کسی را نزد امیر عکا، «بدر بن عبد الله الجمالی» فرستاد و از او خواست که به مصر آید و خلیفه را از دست ترکان شورشی رهایی بخشد، وی نیز پذیرفت و در سال 466 هـ.ق به مصر وارد شد و با کاردانی و زیرکی تمام ترکان را غافلگیر ساخت و همه را به قتل رساند (ابن میسر، 1981: 23-22). به قول المؤید فی الدین شیرازی «خلیفه را از بازیچگی دست نظامیان و فرماندهان رهایی داد» (المؤید فی الدین شیرازی، 1949: 84) و خود زمام امور را به دست گرفت و اوضاع بی سرو سامان دولت فاطمی را سر و سامان داد. مقریزی در باره بدرالجمالی می نویسد: «او پادشاه مصر و صاحب حل و عقد بود و همه دلیران، سپاهیان، قاضیان، کتّاب و رعیت در حکومت به او مراجعه می کردند و او صاحب مقامات دیوانی و دینی بود» (مقریزی، 1998م : 1/ 440). با توجه با اتفاقات مذکور، این سؤال پیش می آید که چرا حکومت فاطمی به دست نظامیان افتاد؟ ابتدا باید مهم ترین عواملی راکه بر دخالت نظامیان در سیاست تأثیر داشت، برشمرد: 1ـ حرفه ای بودن نظامیان و در اختیار داشتن ابزار اعمال قهر. 2- ترکیب طبقاتی جامعه و نوع ایدئولوژی که بر بخش سیاست حاکم است. 3- برخورداری نظامیان از نظم و تجهیزات برتر نسبت به سایر سازمان های درون جامعه. 4- بی ثباتی مستمر سیاسی در جامعه و بی لیاقتی سیاستمداران در اداره امور مملکت (ازغندی، 1389: 70-69). علاوه بر موارد یاد شده، دلایل زیر را نیز می توان به عنوان علل دخالت نظامیان فاطمی در امور سیاسی دانست: 1- بیکاری نظامیان و نبود فتوحات خارجی برای سرگرم شدن آن ها. این مورد شاید یکی از دلایل دخالت آن ها در امور سیاسی دولت فاطمی باشد. 2- دومین علتی که به دخالت نظامیان فاطمی در امور سیاسی کمک کرد، ناتوانی وزیران فاطمی در حل مسائل و مشکلات داخلی مصر بود. زیرا چنان که گفته شد حسادت های جرجرایی وزیر و هم چنین تضاد و دشمنی یازوری بامعز بن بادیس چه مشکلاتی به بار آورد. در نتیجه خلافت فاطمی ثروت و مکنت خود را به علت بحران های اقتصادی مصر از دست داد (احمد السید الصاوی، 1988 : 81-80). حتی دامنه بحران به جایی رسید که خلیفه المستنصر بالله مجبور شد لباس های ارسالی بنی عباس را که ارسلان بساسیری در شورش بغداد به دست آورده بود و نیز قندیل های سیمین را به فروش برساند (ابن تغری بردی، 1375هـ.ق : 5/ 17-16). 3- به نظر میرسد که مهم ترین دلیل دعوت خلیفه فاطمی از بدر الجمالی، ناتوانی خلیفه در اداره امور و انجام وظایف و اختیارات خلافت باشد و این قضیه ریشه در تزلزل مبانی مشروعیت خلافت فاطمی دارد زیرا از نظر اسماعیلیان، امامان فاطمی به عنوان کسانی که صاحبان توانایی ها و خصوصیات فوق بشری و خارق العاده ای هستند، قلمداد می شدند. اما وقتی در عرصه عمل کسانی هم چون الظاهر (427-411 هـ.ق /1036-1021م) و المسنتصر بالله (487-427 هـ.ق / 1094-1036م) با مشکلات جدی روبه رو می شدند، از نظر دین مداران اسماعیلی، مشروعیت آنها دچار تزلزل می شد در نتیجه از خلیفه، اطاعت بی قید و شرط سابق را نداشتند. خلیفه فاطمی ناگزیر بود که از نظامیان دعوت نماید تا به کمک آن ها بر امور مسلط شود، هر چند این اقدام خلیفه پیامدهایی داشت که بدان ها پرداخته خواهد شد. بدر الجمالی بر امور خلافت فاطمی مسلط شد و اوضاع آشفته مصر را سرو سامان داد ، ثبات سیاسی، امنیت، صلح و آرامش را برای مسلمانان مصری باز آورد و با تجدیدنظر در سازمان های نظامی و دیوانی و اداری مدت یکصد سال فاطمیان را از انقراض رهایی بخشید و سرزمین های از دست رفته فاطمیان را دوباره تصرف کرد و سرزمین حرمین شریفین را نیز به خلافت فاطمی وابسته ساخت (المقریزی، 1998: 1/ 440) . تعامل دیوانیان و نظامیان از دوره تصدی بدرالجمالی مملو از رقابت و ستیز بود زیرا از آن جا که تکیهگاه بدرالجمالی نیروهای نظامی بود و خودش هم سرداری نظامی بود، نتوانست با دیوانیان تعامل سازنده ای داشته باشد. او فقط در مسائل نظامی تبحر داشت، بنابراین وقتی امیر الجیوش، ارباب قلم نیز می شود با مشکلاتی مواجه می گردد زیرا هم از نقطه نظر فنی پاسخ لازم را برای حل مشکلات ندارد و هم از نقطه نظر سیاسی نمی تواند هماهنگی لازم را در میان نهادهای حکومت فاطمی برقرار سازد. باتوجه به مشکلات مذکور او تنها بر امور نظامی تأکید داشت تا بتواند بر مشکلات فائق آید. اما تاکید بیش از حد او بر امور نظامی و افزایش قدرت شخصی خود و در نتیجه تضعیف قدرت شخص خلیفه، همیشه راه گشای مشکلات نبود زیرا این اقدام، درآینده مشروعیت خلافت فاطمی را به طور اساسی زیر سوال می برد و موجب می شد که خلیفه و نهادهای تابع وی خصوصاً امور دیوانی تحت تصدی افراد خلاق، کاردان و ماهر نباشد بلکه تحت تصدی افرادی باشدکه بارزترین خصوصیت آن ها اطاعت و چاپلوسی است، این خصوصیات شاید می توانست نسبت به عصری که المستنصر بالله تحت نظر ترکان بود؛ بهتر باشد اما این خود دردسر جدیدی برای خلافت بود، زیرا استقلال خلیفه را از بین می برد و به تبع آن، مشروعیت خلافت فاطمی به مرور کاملاً از دست می رفت. در مرحله بعدی می بینیم که جانشینان خلافت، براساس نظر وزرای اهل شمشیر انتخاب می شدند نه براساس نص (نص بدان معنی است که امامت موهبتی است الهی که به شخص برگزیدهای از خاندان پیامبر(ص) ارزانی می شود و امام، قبل از رحلتش و با هدایت خداوندی، امامت خود را با معرفی و تعیین صریح و روشن (نص) به امام بعدی منتقل می کند.) بنابراین براساس اصل نص، امامت، در تمام شرایط سیاسی به فرد معینی از اعقاب فاطمه(س) و علی(ع) محدود می شود، اعم از این که این فرد دعوی قدرت سیاسی و حکومت را داشته باشد و یا نداشته باشد. انتقال امامت از طریق نص، به طور طبیعی، بدون در نظر گرفتن این حقیقت که پیامبر(ص)، علی(ع) را به مقام امامت تعیین کرد، ناقص و بی معنی است. نصی که بدین گونه به وسیله پیامبر(ص)ابداع شد، از علی(ع) و از حسن(ع) به حسین(ع) تفویض شد و سپس به ترتیب در نسل پیاپی حسین(ع) ادامه یافت تا به امام جعفر صادق(ع) رسید (محمد جعفری،1380 : 335) و علاوه بر امور دیوانی، نهاد تبلیغ و دین و همچنین نهاد قضاوت نیز کاملاً تحت اختیار امیر الجیوش بود. در نتیجه مردم به مرور از خلفای فاطمی جدا شدند و در مواقع ضروری نظامیان نتوانستند افکار عمومی را برای منافع خلافت و خود بسیج کنند. در نتیجه ناچار به باج دادن به دولت زنگی یا صلیبون شدند. براساس منابع تاریخی فاطمی، بایدگفت که بدرالجمالی، در ظاهرحکومتی نظامی به ریاست خلیفه فاطمی برقرار کرد اما در عمل همه امور در اختیار خودش بود (مقریزی، 1998: 1/ 440) و از جانب خلیفه فاطمی به السید الاجل امیر الجیوش ملقب شد (عبدالمنعم ماجد، 1954 م،نامه شماره 56). بدرالجمالی در سن هشتاد سالگی در ماه ربیع الاول سال 487 هـ ق/1094م از دنیا رفت. خلیفه المستنصر بالله قصد داشت که یکی از زیردستان بدرالجمالی به نام امین الدوله لاویز را به جانشینی او برگزیند اما گروهی دیگر از سپاهیان به فرماندهی ناصرالدوله افتکین علیه خلیفه شورش کردند. در نتیجه خلیفه مجبور شد فرزند بدرالجمالی به نام ابوالقاسم شاهنشاه ملقب به الافضل را به وزارت بگمارد. خلیفه نیز در همان سال، بعد از مدت زمان کوتاهی درگذشت(ابن خلدون، 1383: 3/ 105-104) بر سرجانشینی اش اختلاف افتاد اما حمایت و طرفدارای الافضل بن بدرالجمالی، امیر الجیوش، موجب شد که ابوالقاسم با لقب المستعلی بالله ( 487-495 هـ.ق/1094-1101م) جانشین پدر شود. طرفدارای الافضل از المستعلی بالله موجب دودستگی و اختلاف در خلافت فاطمی شد زیرا انتخاب المستعلی بالله برخلاف عقاید اسماعیلیان بود چون طبق اعتقادات اسماعیلیان فرزند ارشد امام فاطمی به امامت و خلافت می رسید. در نتیجه اقدام فوق، فرزند ارشد المستنصر بالله، نزار، به همراه طرفدارانش به اسکندریه گریخت و فرماندار آن جا خلافت نزار را پذیرفت اما الافضل، به اسکندریه لشکر کشید و هر دو را مغلوب ساخت و فرماندار را در ملاء عام به دار آویخت (ابن تغری بردی، 1375ق :5/ 144). در دوران خلافت المستعلی بالله، الافضل مانند پدرش، بر تمام امور خلافت مسلط بود. اخلاص او در دین و اطاعت از خلیفه مثل پدرش نبود زیرا ابن الاثیر می نویسد: بدرالجمالی زمانی که در گذشت به جز یک سجاده نماز چیز دیگری نداشت (ابن الاثیر، 1982م: 10/ 161) ولی الافضل همواره سوار بر استر به کاخ خلیفه وارد می شد و با انتخاب المستعلی بالله با نهادهای اداری و دیوانی و دینی و قضایی در افتاد و از آن جا که خلیفه فاطمی تنها انتخاب او بود لذا خلیفه جز او تکیه گاهی نداشت و در نتیجه خلیفه بازیچه الافضل و داماد او بود. الافضل با اقدامات خود اسماعیلیان شرق جهان اسلام را نیز از خود دور کرد و با آن ها نیز به دشمنی برخاست. و این دو دستگی شدید میان اسماعیلیان، بیش از پیش روند ستیز و رقابت دیوانیان و نظامیان را در خلافت فاطمی سرعت بخشید. در نتیجه علاوه بر تشدید بحران مشروعیت خلافت، دشمنی دشمنان خلافت را نیز بیشتر کرد و آسیب پذیری خلافت فاطمی را نیز بیش از پیش نمود. المستعلی بالله نیز بعد از هفت سال خلافت اسمی درگذشت. در مدت بیست سال از خلافت الآمر (524- 495 هـ.ق/1130-1101م) ، امور خلافت کاملاً در اختیار الافضل بن بدرالجمالی بود. الافضل در دوران تصدی امور حکومت، مرکز امور دولت را که در قاهره پیوسته به قصر خلیفه بود، به منزل شخصی خود در جنوب فسطاط منتقل کرد و آن را دار الملک نامید (صنهاجی،1987: 92-90). وی با این کار بر کلیه امور مالی، دیوانی و نظامی احاطه کامل داشت و با استخدام تعداد قابل توجهی از اهل ذمه (یهودیان و مسیحیان) درامور دیوانی، به نفوذ مسلمانانی که مخالف او بودند خاتمه داد. در دوران تصدی الافضل بن بدرالجمالی، برخلاف پدرش که امور دیوانی تحت تصدی اسماعیلیان بود، با توجه به شکاف میان اسماعیلیان و طرفداری دیوانیان از نزار، الافضل امور دیوانی را از مخالفان تصفیه کرد و این امر موجب شد تا پایان خلافت فاطمی، دیوانیان نسبتاً منفعل باشند و ستیز و رقابت از میان دیوانیان و نظامیان، به صورت جدی به میان نظامیان منتقل شود. از این پس شاهد رقابت های شدید میان نظامیان فاطمی هستیم زیرا الافضل از تصفیه امور دیوانی، عطش قدرتش هم چنان شعله ور بود، چنان که با استخدام ارامنه در ارتش، رقابت و حسادت سرداران نظامی را نیز علیه خود برانگیخت. در نتیجه الافضل که درصدد افزایش بی قید و بند قدرت خود بود، بسیاری از صاحب منصبان نظامی را مخالف خود کرد و حتی خلیفه فاطمی نیز از این قضیه مستثنی نشد، در نهایت دشمنان الافضل با خلیفه فاطمی متحد شده و برای رهایی ازسلطه امیرالافضل توطئه چینی کرده و خلیفه با دادن وعده جایگاه الافضل به ابوعبدالله البطائحی که کارگزار و راز دار امیر الافضل بود، او را از میان برداشت (ابن خلدون، 1992: 3/ 112-111 ؛ ابن الاثیر، 1982: 6 /573، و مقریزی، 1967: 3/ 60). قتل الافضل به وسیله کارگزارش البطائحی نقطه عطفی در ستیز و رقابت دیوانیان با نظامیان بود زیرا به مدت 10 سال به دخالت نظامیان در امور دیوانی خاتمه داد. خلیفه با این اقدام، غافلگیر شد زیرا خود را در دو جبهه نزاریان که خیلی از صاحب منصبان بر کنار شده در این جبهه بودند و جبهه طرفداران امیر الافضل، گرفتار کرد. خلیفه فاطمی برای مسلط شدن بر امور، البطائحی را نیز از میان برداشت و درصدد بر آمد تا صاحب منصبان دیوانی را پر و بال دهد و مثل دوره اول وزارت( وساطه) را برقرار نماید زیرا هیچ کس را به عنوان امیر الجیوش (وزارت تفویض) تحمل نکرد و درصدد بود مانند دوره اول فاطمیان در مصر، خود بر امور نظامی و دیوانی و مالی، نظارت تامه داشته باشد، اما غافل از این بود که درعصر اول، به دلیل مبانی مشروعیت قوی خلافت فاطمی، تمامی صاحب منصبان از خلیفه اطاعت کامل داشتند زیرا خلفای فاطمی منصوبان منصوص و حلّال مشکلات بودند، نه مانند او که منصوب گروه نظامیان بود و طرفداران خلیفه منصوص (نزار) را از خلافت خلع کرده بود. زمانی که خلیفه الآمر بأحکام الله در سال 524 هـ.ق به قتل رسید (ابن خلدون، 1383: 3/ 114-113). خلافت فاطمی با مسائل و بدعت های جدیدی روبه رو بود که مخالف و مغایر اصول اعتقادی اسماعیلیان بود و بیش از مسئله نزاریان، افکار صاحب منصبان را به خود مشغول کرده بود. و آن بدعت این بود که خلیفه فاطمی برای اولین بار فرزند ذکور نداشت (ابن میسر،1981: 75) و این امری بدیع و در تضاد با اندیشه اسماعیلیان بود زیرا بر اساس عقیده آن ها، زمین هیچ گاه نبایست از وجود امام خالی باشد و هر امامی فرزند ذکور و ارشد منصوص امام پیشین است. نداشتن فرزند ذکور خلیفه الآمر، فاطمیان را با بحران اعتقادی و مشروعیت جدی روبرو ساخت. همان طور که قبلاً گفته شد، بحران های شدید مشروعیت نظام سیاسی، بهترین زمینه مناسب برای دخالت نظامیان در امور سیاسی بود . بعد از قتل الآمر باحکام الله، دوباره خلافت فاطمی عرصه قدرت سرداران نظامی شد و این بار بدون وجود خلیفه فاطمی، به مدت دو سال از سال 526-524 هـ.ق/1131 - 1130م امیر ابوعلی احمد پسر الافضل، عنان حکومت را به دست گرفت (القلقشندی، 1383: 9/ 290 و المقریزی، 1967: 3/ 144). قتل امیر الافضل یکی از مهم ترین نقاط اوج رقابت و ستیز دیوانیان با نظامیان بود. دلیل این ادعا، عدم انتخاب سردار نظامی در پست وزارت تفویض است زیرا همان طورکه گفته شد خلیفه فاطمی، با این اقدام قصد داشت به دوران رقابت و ستیز نظامیان با دیوانیان خاتمه دهد و حتی خود بعداً قاتل دیوانی (البطائحی) را نیز از میان برداشت. اما کشته شدن خلیفه فاطمی توسط نزاریان موجب فراهم شدن زمینه مناسب برای دخالت نظامیان در امور خلافت شد و امیر ابوعلی احمد بن الافضل، سرکار آمد و بر تمامی امور خلافت تسلط یافت. تا این که دولت مردان فاطمی یکی از بنی اعمام الآمر باحکام الله را بنام الحافظ لدین الله به خلافت گماشتند (ابن خلدون، 1992: 3/ 114 و مقریزی، 1967: 3/ 147-143). الحافظ لدین الله (544- 526 هـ.ق/1149-1131م) زمانی بر مسند خلافت نشست که خلافت فاطمی با بحران مشروعیت روبرو بود. ابوعلی احمد بن الافضل ملقب به الاکمل خلیفه را کاملاً تحت نفوذ و کنترل خود داشت و با استناد به آن چه در کتاب العبر آمده است، می توان گفت که ابوعلی احمد، درصدد حذف کامل اندیشه اسماعیلی بر آمده بود چنان که ابن خلدون می نویسد: «ابوعلی احمد بن الافضل، اشارت کرد که به القائم المنتظر دعوت کند. او به نام خود سکه زد، و برآن چنین نقش کرد: الله الصمد الامام محمد و هو امام المنتظر ونام اسماعیل بن جعفر بن محمدالصادق را از دعا در منابر بیفکند و عبارت حی علی خیر العمل را از اذان حذف کرد و هم چنین نام الحافظ را از نام خودحذف کرد وخود را به صفاتی موصوف نمود و از خطیبان خواست که آن صفات و القاب را بر منبرها بخوانند (ابن خلدون،1992: 3/ 115- 114). اولیای دولت اسماعیلی و سرداران نظامی مخالف علیه اقدامات ابوعلی احمدبن الافضل جبهه گرفتند و با هم در قتل ابوعلی، متحد شدند و در نتیجه او را به قتل رساندند (القلقشندی، 1383: 9/ 290 و مقریزی، 1967: 3/ 144). خلیفه الحافظ لدین الله که با قتل ابوعلی احمد از شر او خلاص شده بود، وزارت را به ابوالفتوح یانس الحافظی داد و در ازای خدماتش در کشتن ابوعلی احمد، او را لقب امیر الجیوش داد اما خودکامگی امیر یانس موجب قتل او توسط خلیفه در آخر ماه ذی الحجه سال 526 هـ. ق شد. با قتل یانس، خلیفه الحافظ لدین الله مانند سلفش الامر باحکام الله در صدد برآمد که مسند وزارت تفویض را خالی گذارد تا از آسیبی که از این منصب به امور خلافت او وارد می آید آسوده باشد و چنان نهاد که امور را به فرزندان خود واگذارد. پس زمام کارها را به پسر خود، سلیمان تفویض کرد ولی ازآن جا که بخت از دولت فاطمی برگشته بود، سلیمان بعد از دو ماه درگذشت و الحافظ امور را به پسر دیگرش، حسن، واگذار کرد. حسن را در سر هوای خلافت افتاد و عزم آن کرد که پدر را در بند نماید و در این باب با سران سپاه گفتگو کرد، آنان نیز با او هماهنگ شدند، چون پدرش از توطئه خبر یافت همه را دستگیر کرد. گویند در یک شب چهل تن از آن ها را بکشت (ابن خلدون، 1383: 3/ 115) اما برای سرکوبی کامل طرفداران پسر، خلیفه، بار دیگر به سپاهیان باج دادو آن ها را مانند دوران المستنصر بالله به کمک طلبید و در نتیجه به امور داخلی خلافت کشاند تا بتواند فرزندش را سرکوب کند. خلیفه الحافظ موفق به سرکوبی فرزندش و طرفدارانش شد اما در نهایت مجبور شد که منصب وزارت تفویض را به بهرام ارمنی، سردار سپاه ارامنه اعطا نماید و از آن جا که بهرام، مسیحی بود، این اقدام نیز تبدیل به مشکلی در خلافت فاطمی شد وباعث بروز اختلافات شدیدی گشت زیرا رسم بر این بود که وزیران تفویض مسلمان باشند. درنتیجه دیوانیان مسلمان که به تسلط ارامنه مسیحی معترض بودند به رهبری رضوان بن ولخشی صاحب الباب که مردی شجاع و کاتب و از اولیاء دولت بود، علیه بهرام ارمنی وارد عمل شدند و در نهایت بهرام را دستگیر و در قصر زندانی کردند تا این که هم چنان برکیش مسیح از دنیا رفت. در این مرحله از تضاد و رقابت دیوانیان و نظامیان، دیوانیان توانستند یک بار دیگر نظامیان را مجبور به شکست کنند و خود زمام امور را به دست گیرند و چون بهرام برافتاد، رضوان بر مسند وزارت استقرار یافت او را الملک الافضل لقب دادند اما چون رضوان ادعای وزارت تفویض را داشت، خلیفه الحافظ میخواست از اهل سنت بودن او استفاده کند و از داعیان و فقیهان اسماعیلی در این زمینه کمک گیرد اما آنان در این امر، او را یاری نکردند، اما الحافظ لدین الله خود به چاره برخاست. پنجاه سوار را فرمان دادکه در کوچهها اسب بتازند و مردم را علیه او برانگیزند و بگویند به فرمان الحافظ لدین الله است. چون رضوان این فریادها را شنید، در نیمه شوال سال 533 هـ.ق /1138م گریخت (ابن خلدون، 1383: 3/ 117). از این پس خلیفه الحافظ لدین الله، کسی را به مقام وزارت تفویض انتخاب نکرد و یا بهتر است گفته شود که خلیفه وزیر به معنای عصر دوم خلافت فاطمی در مصر را انتخاب نکرد و مانند عصراول، خود بر تمام امور دیوانی، نظامی، دینی و قضایی، نظارت کامل داشت و درصدد احیای مجدد اقتدار و قدرت خلیفه وخلافت برآمد و تمام امور را تحت تسلط داشت و به مدت ده سال تعاون و همکاری را در میان دیوانیان و نظامیان برقرارساخت. خلیفه الحافظ لدین الله در سال 544 هـ.ق درگذشت و پسرش ابومنصور اسماعیل که در هنگام حیات پدر ولایت عهدی یافته بود، با لقب الظافر بالله (549-544 هـ.ق/1154-1149م) به مسند خلافت نشست. چون الحافظ لدین الله پسرخود اسماعلیل را به ولایت عهدی برگزید، او را سفارش کرد که ابن مصال را به وزارت خود برگزیند (ابن خلدون، 1383: 3/ 118). او نیز چنین کرد ازآن جا که خلیفه جدید بی تدبیر و بی تجربه بود، امور دربار خلافت به دست رجال و وزیران افتاد و آن ها نیز به جان هم افتادند. علی بن سلار از وزارت ابن مصال خشنود نبود و با عباس بن ابوالفتوح، علیه ابن مصال متحد شد و در نهایت ابن مصال را بعد از چهل روز وزارت از دربار خلافت فراری دادند. ابن سلار به مقام وزارت تفویضی رسید او سپاهی به سرداری پسرخونده اش عباس بن ابوالفتوح ، برای دست گیری ابن مصال مخلوع فرستاد. سپاه اعزامی، ابن مصال را کشتند و سرش را آوردند (ابن خلدون، 1383: 3/ 118). چنین به نظر می رسد که خلفای فاطمی، جز در مواقع حساس تمایلی به انتصاب وزیران تفویض(امیر الجیوشها) نداشتند و همیشه درصدد بودند که از وزیران قلم (وساطه) استفاده کنند، زیرا وزیران قلم حرمت وجایگاه خلیفه را نگه داشتند و در انجام امور محوله کاردان و ماهر بودند اما از آن جا که در دوره دوم نظامیان، زمینههای دخالت خود را در سیاست فراهم می دیدند، هر زمانی که خلیفه فاطمی وزیر اهل قلمی (وساطه) را انتخاب میکرد، نظامیان درصدد توطئه چینی برآمدند و در نهایت قدرت را به دست می گرفتند. در عصر خلیفه مذکور نیز چنین بود، ابن مصال که فردی آرام و به دور از تنش و خشونت بود، مورد رشک و حسادت سرداران نظامی قرارگرفت و بار دیگر نظامیان علیه دیوانیان شمشیر کشیدند و در نهایت خود بر اریکه قدرت دست یافتند. ذکر این نکته ضروری است که هر زمان نظامیان به سریر قدرت تکیه میکردند بیشترین تنشها و زد و خوردها در دربار خلافت فاطمی صورت می گرفت. در زمان وزارت ابن سلار، پسر خوانده اش عباس بن ابوالفتوح از او ناخشنود شد و با خلیفه، توطئه ای علیه ابن سلار و زیر طراحی کردند و در نهایت او را کشتند و مانند رسم معمول خلافت فاطمی، عباس بن ابوالفتوح، جانشین مقتول شد (ابن خلدون، 1383: 3/ 119). عباس بن ابوالفتوح برای این که خود قربانی دسیسههای خلافت و خلیفه نشود، پیش دستی کرد و نقشه قتل خلیفه مستقر را کشید و آن را به دست پسر خود، نصربن عباس، که گفتهاند معشوقه خلیفه الظافر بالله بود، عملی کرد و خلیفه را به قتل رساندند. عباس بن ابی الفتوح، وزیر تفویض وامیر الجیوش الظافربالله، بعد از اتمام دسیسه قتل خلیفه و برادرانش، پسر خردسال خلیفه مقتول را که ابوالقاسم عیسی نام داشت و تنها پنج سال داشت بردوش خود گرفته بیاورد و بر تخت خلافت نشاند و با او به خلافت بیعت کرد و او را الفائز بالله (555- 549 هـ.ق/1160-1154م) لقب داد (ابن خلدون، 1383: 3/120) . قساوت قلب عباس بن ابی الفتوح، در قتل خلیفه و برادرانش، موجب ترس زنان و دیگر عوامل درباری از او شد، در نتیجه آن ها به طلائع بن رزیک والی اشمونین و بهنسا نامه نوشتند و ماجرا را به او گزارش دادند و از او استمداد طلبیدند. ابن رزیک نیز به نشان سوگواری، جامه سیاه برتن کرد و موهایی که زنان در عزای خلیفه بریده بودند و برایش فرستاده بودند، بر نیزهها کرد و در نبردی که میان او و وزیر وطرفدارانش رخ داد، وزیر کشته شد و فرزندش نصر بن عباس، نیز اسیر گردید. طلائع بن رزیک، به وزارت تفویض خلیفه رسید و از او لقب الملک الصالح گرفت (ابن تغری بردی، 1375.ق: 5/ 311 و ابن خلدون، 1383: 3/ 121 ). اتفاقات فوق در دوره مذکور نیز نمونه ای از تعامل مملو از رقابت وستیز میان نظامیان و دیوانیان بود زیرا عباس بن ابی الفتوح به عنوان سرداری نظامی بر اریکه قدرت نشسته بود و طلائع بن رزیک به عنوان کاتبی (ابن خلدون، 1383: 3/ 121)، علیه او برخاست و توانست زمام امور را در دست گیرد. الملک الصالح طلائع بن رزیک برای برقراری دوباره امنیت از دست رفته، تلاش زیادی کرد (ابن میسر، 1981: 94). اما او نیزگرفتار رسم معمول دربار خلافت فاطمی در عصر دوم شد و رقابت ها وستیزهای درباری علیه او و فرزندانش برانگیخته شد و از اقبال بد وزیر، الفائز بالله خلیفه فاطمی مصر در سال 555 هـ.ق/1160م وفات کرد. الملک الصالح بن رزیک نیز تحت تاثیردشمنی های دربار، ابومحمد عبدالله بن یوسف بن الحافظ را که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود با لقب العاضد لدین الله (567- 555 هـ.ق/1171-1160م) برتخت خلافت فاطمی گماشت. از آن جا که العاضد هیچ گونه تبحری در انجام امورخلافت نداشت الملک الصالح، همه کاره امور خلافت شد، و آن چنان نیرو و قدرتی یافت که تمام امور مملکت را در اختیارگرفت و به العاضد توجه ننمود. این عمل اهل حرم را ناخوش آمد و با امرا آهنگ قتل او کردند. انجام این کار را عمه کوچک العاضد که پس از خواهر بزرگش کفالت او را داشت برعهده گرفت. او به کمک جماعتی از امرا و سپاهیان الملک الصالح طلائع بن رزیک را به قتل رساند و العاضد فرزند او رزیک بن طلائع را با لقب الملک العادل به وزارت منصوب کرد (ابن خلدون،1383ش: 3/ 123- 122). حوادث مذکور نیز یکی از نمونههای تضاد و رقابت میان نظامیان و دیوانیان عصر فاطمی است نظامیان چون دیدندکه دیوانیان به رتق و فتق امورخلافت پرداختهاند و امور را کاملاً در اختیار دارند و خراج و دیگر عواید دولت را به نظم آوردهاند علیه آن ها وارد عمل شدند و الملک الصالح وزیر را به قتل رساندند. هرچند خلیفه فاطمی امور دولت را به فرزند طلائع، رزیک با لقب، الملک العادل، داد اما او نیز بعد از انتقام از قاتلین پدر، گرفتار عصیان شاوربن مجیر سعدی والی معزول متمرد شد. از آن جا که سپاهیان از شاور، طرفداری کردند، او توانست الملک العادل را شکست دهد و دستگیر کند و در نهایت، آن وزیر ادیب را به قتل برساند و خود ازخلیفه فاطمی با لقب امیر الجیوش منصب وزارت تفویض را بگیرد (ابن خلدون،1383: 3/ 123). اما آتش رقابت و ستیز میان دیوانیان و نظامیان، آن چنان شعله ور بود که دادن پول آن را خاموش نکرد و این بار، شاور را نیز گرفتار کرد. ماجرا از این قرار بودکه دو تن از امرای دست پرورده الملک الصالح بنام برقیه و ضرغام، علیه شاور قیام کردند و او را از قاهره بیرون ساختند و خلیفه فاطمی نیز ضرغام بن عامر لخمی را بالقب الملک المنصور به منصب وزارت منصوب کرد. شاور نیز برای باز پس گیری منصب وزارت، به الملک العادل نورالدین محمود، پناه برد و قول داد که اگر سپاهی در اختیار او بگذارد، ثلث مداخل بلاد را به او بخشد. نورالدین زنگی که از مشکلات خلافت فاطمی مصر آگاه بود، از این پیشنهاد استقبال کرد و سپاهی به فرماندهی اسدالدین شیرکوه تکریتی، همراه شاور، به مصر گسیل داشت. ضرغام نیز که از این ماجرا آگاه شد، درصدد برآمد با آموری پادشاه مسیحی اورشلیم عقد اتحاد بندد و حتی پرداخت خراج مصر را به او تعهد نمود اما شاور و اسدالدین شیرکوه، پیش دستی کرده، ضرغام را شکست دادند، او را کشتند (مقریزی، 1967: 3/ 270 و ابن الاثیر، 1982: 11/ 121-120)، اتفاق مذکور نیز یکی از نمونههای برجسته تضاد و رقابت میان نظامیان و دیوانیان در خلافت فاطمی مصراست. لازم به ذکراست که این تضاد و رقابت، با دیگرتضادها و رقابت های دربار فاطمی از جهاتی تفاوت داشت زیرا چون هر دو طرف متضاد، دست به دامن عناصر بیگانه شدند که این قضیه می تواند گویای مسائل زیر باشد: 1- عناصر متضاد هیچ گونه پشتیبانی در میان دیوانیان و نظامیان مصری ندارند. 2- عدم حمایت عناصر مختلف مصر از رهبران تضاد، به معنی حمایت آن ها ازخلیفه فاطمی یا عناصر وفاق نیست بلکه بیانگر بی میلی آن هانسبت به امور خلافت فاطمی است. 3- نبود یک مرجع داخلی برای حل مسائل موجود درجامعه عصر فاطمی مورد نظر، موجب شد که سران تضاد دست استمداد به طرف عوامل خارجی دراز کنند. طلب استمداد سران تضاد موجب شد که همسایگان دولت فاطمی اعم از دولت های مسیحی و دولت زنگی، از مشکلات داخلی مصر مطلع شوند و چشم انتظار تصرف آن سرزمین باشند و تا تصرف کامل آن دست بردار نباشند زیرا شاور به تعهد خود در قبال نورالدین زنگی وفا نکرد و برای اخراج سپاهیانش از مصر از آموری، پادشاه مسیحی، کمک طلبید و حمله دوم سپاه نورالدین زنگی به فرماندهی اسدالدین شیرکوه، را نیز دوباره با کمک پادشاه صلیبی ناکام گذاشت اما درحمله سوم در برابر سپاه شام شکست خورد و دستگیر شد و با تایید العاضد بالله (567-555 هـ.ق/1171-1160م)کشته شد (مقریزی، 1967: 3/ 302-292؛ ابن تغری بردی، 1375 ق :5/ 351 و ابن الاثیر، 1382ق : 140). العاضد بالله، منصب وزارت را به اسدالدین شیرکوه داد و بعد از مرگ او، وزارت را به صلاح الدین ایوبی بخشید و او را ملقب به ملک الناصر نمود (ابن خلدون،1383: 3/ 127- 126 و ابن خلکان، 1972م: 2/ 502) و صلاح الدین شروع به حذف شعائر شیعه اسماعیلی و جایگزینی شعائر اهل سنت در مصر کرد و بعد ازمرگ العاضد در همان سال پایان خلافت فاطمی را اعلام کرد (ابن الاثیر، 1382 ق: 156 و مقریزی، 1967: 3/ 328-327-326-320). عوامل موثر برتعامل دیوانیان و نظامیان در دوره دوم خلافت فاطمی در دوره دوم گرفتار بحران در مبانی مشروعیت و هم چنین منفعت طلبی شخصی شد تفکیک هر یک از موارد مذکور هر چند مشکل است اما سعی بر این است که هریک به صورت جداگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. الف:بحران در مبانی مشروعیت با مطالعه و بررسی تاریخ خلفای فاطمی در مصر، می توان گفت که خلفای فاطمی در عصر اول، علاوه بر استفاده از قدرت و زور، مشروعیت و اقتدار دینی و سیاسی را نیز داشتند و توانستند نظریه پردازان دینی و گروههای مسلط دینی را مجذوب و مرید خود کنند. در نتیجه آن گروهها، اعتقادات خود را در دستگاههای اداری و تبلیغی و حتی نظامی منتشر می کردند و نتیجه آن شد که خلفای فاطمی مصر در دوره اول، به عنوان امامان محق و مرجع و پیشوای مذهبی، رهبری دنیوی و تفوق روحانی دینی را برعهده داشتند. در اعتقاد پیروان، آن ها به اراده الهی منصوب و بر همه دستگاههای دینی، اداری، قضایی و نظامی، فرمانروایی می کردند و جز در دوره الحاکم بأمرالله که شک ضعیفی به مبانی اعتقاد اسماعیلیه وارد شد، بدون کمترین لغزش، خلفای فاطمی توانستند بر پایه مبانی مشروع، حکومتی با حداقل تنش و حداکثر تعاون و همکاری میان عناصر خلافت و درباری از جمله دیوانیان و نظامیان داشته باشند. باید گفت که اوضاع همیشه یکسان نبود و آن مبانی مشروع دوره اول در دوره دوم خلافت فاطمیان مصر دچار بحران اساسی شد. مهم ترین ریشههای بحران های مشروعیت خلفای فاطمی مصر، شامل بحران در قاعده نص و بحران در قاعده لطف و بحران در مؤلفههای شخصیتی و وجاهتی امام فاطمی و هم چنین اقدامات تبلیغی عباسیان علیه آنان است. در این قسمت از این پژوهش موارد مذکور مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. 1- بحران در قاعده نص: نص در اعتقاد شیعیان اسماعیلی موهبتی الهی بودکه به شخص برگزیده از خاندان پیامبر(ص) ارزانی می شد و از طریق امام مستقر به فرزند ذکور ارشدش منتقل می شد. این قاعده در دوره اول خلافت فاطمیان مصر، علاوه بر رفع مشکلات ناشی از انتخاب جانشین، بر تحکیم عواطف دینی و افزایش شکوه مسند خلافت و تکریم منصب امامت انجامید و با استفاده از قاعده انتخاب و انتصاب الهی فرزند ارشد و ذکور امام فاطمی به عنوان جانشین برحق امام، هیچ گونه منازعه و بحرانی در انتقال قدرت نداشتند و جانشینان خلفای عصر اول، درنزد بیشتر مردم موجه، محق و منصوص و منصوب الهی بودند اما در عصر دوم، قاعده مذکور نادیده گرفته شد زیرا به ادعای نزاریون (گروهی که معتقد به امامت نزار، فرزند ارشد المستنصر بالله بودند) ، نزار فرزند ارشد امام مستقر (امام مستقر، امامی است که می تواند امامت را برای فرزند بزرگش به ارث بگذارد. او صاحب نص امامت است ودارای اختیارات مطلق در خصوص انتقال نص به فرزندان خویش است، در نظر اسماعیلیه جز امام حسن(ع) که امام مستودع است، تمامی ائمه، امامت مستقر داشتهاند. الفاخوری و الجر، 1358 : 71) المستنصر بالله( 487-427 هـ.ق) بود و امامت حق مسلم او تلقی می شد که طرفداران و خود المستعلی بالله (495-487 هـ.ق) آن را غصب کردهاند و الآمر باحکام الله (495- 524 هـ.ق) فرزندی در قید حیات نداشت (یمنی ها معتقد بودند که پسر کوچک ناشناس الآمر باحکام الله یک ماه بعد ازمرگ پدر متولد شد و غیبت اختیار کرده و طیب نام دارد و خود را طیبی نامیدند ( ابن میسر، 1981: 77-76). حوادث مذکور، در میان پیروان اسماعیلی، اعتقاد به نص را متزلزل کرد و در نتیجه خلفای عصر دوم از منظر معتقدان اسماعیلی مانند خلفای عصر اول منصوب الهی نبودند بلکه منصوب مقامات درباری مانند الافضل بن بدرالجمالی و دیگران محسوب می شدند. پس خلفایی که منصوبان عوامل زمینی بودند، جایگاه خلفای عصر اول را نداشتند و اطاعت از آن ها در منظر صاحب منصبان، منوط به زور وقدرت دنیوی بود که آن هم خلفای مذکور نداشتند زیرا اغلب فرزندان خردسالی بودند که بر دوش عوامل درباری بر سریر خلافت تکیه می زدند. 2- بحران قاعده لطف: همان طور که در مبحث مبانی مشروعیت گفته شد، براساس قاعده لطف، از دیدگاه معتقدان اسماعیلی امامت خلفای فاطمی مثل نبوت ناشی ازلطف خداوندی است و براساس لطف الهی هرگز نباید زمین خالی از وجود امام باشد (ادریس عماد الدین القریشی، 1404 : 241) و واجب است که در هر زمان، امامی وجود داشته باشد (ابویعقوب سجستانی،1980: 70) . زیر از نظر آنان امامت، بالاترین مرجع جهان مادی به شمار میآید و وظیفه اصلی هدایت بشر را برعهده دارد و ائمه هدی، کشتی نجات بشریت اند که هرکس به آن ها تمسک جوید ازهلاکت نجات خواهد یافت (القاضی النعمان، 1994: 2/ 512). براساس این مبانی اعتقادی، شیعیان اسماعیلی در عصر اول، با مشکلی جدی روبرو نشدند و در نظر آن ها، امامان فاطمی، الطاف الهی بودند. موید این ادعا، بیانات نظریه پردازان اسماعیلی نظیر القاضی النعمان و المؤید فی الدین شیرازی و دیگران است اما در دوره دوم، از دیدگاه معتقدان اسماعیلی، نداشتن فرزند ذکور خلیفه الآمر، قاعده لطف را نیز زیر سوال برد (القرشی،1404 :241). در نتیجه از نظر اعتقادی آن ها دچار تزلزل بیشتری شدند زیرا حدود دوسال، امام نداشتند و حتی بعد از آن نیز یکی از بنی اعمام خلیفه الآمر، به امامت منصوب شد. 3- بحران در مؤلفههای شخصیتی و وجاهتی امام فاطمی: همان طورکه گفته شد، مشروعیت متکی بر باور پیروان است. با تفاسیر مذکور مشروعیت خلفای فاطمی، در عصر دوم به حداقل میرسید و حتی با توجه به مشکلات شخصیتی برخی از خلفای عصر دوم، مشروعیت حداقلی آن ها نیز از بین میرود. امام فاطمی باب رحمت (القاضی النعمان، 1996: 29)، اسباب شفاعت و مغفرت (القاضی النعمان، 1996: 30)، نگهبان شریعت و وارث نبوت و هدایت کننده انسان ها به صراط مستقیم (المؤید فی الدین شیرازی، 1996: 86)، باب الحوائج برای حاجت مندان (القاضی النعمان، بی تا، 488) و اساس رحمت و نعمت خدا برخلق است (القاضی النعمان، 1996: 42). در عصر دوم خلافت فاطمیان در مصر، هیچ کدام از خلفا حتی در ظاهر حامل ویژگی های مذکور نیستند و حتی به صورت علنی دائماً در دسیسههای درباری نقش دارند، اشتباهات آشکار برخی از آن ها به حدی است که ابن خلدون می نویسد: خلیفه الظافر بالله به نصر بن عباس، عشق می ورزید. اسامه بن منقذ ازدوستان عباس، او را از آن چه که مردم در باب پسرش می گفتند خبر داد و این عمل را تقبیح نمود و به قتل الظافر بالله اشارت کرد. عباس پسر را فرخواند و از آن چه مردم در حق او و الظافر بالله می گفتند، سرزنش نمود و گفت برای آن که سخن مردم را بی اعتبار ساخته باشی باید که خلیفه را بکشی. شبی نصر بن عباس، الظافر بالله را به خانه خود دعوت کرد. خلیفه نیز از قصر خود سوار شد و با تنی چند از یاران به خانه او رفت. نصر او را و همه کسانی را که با او آمده بودند به قتل رساند و در خانه خود دفن کرد. این واقعه در محرم سال 549 هـ.ق/1154م واقع شد (ابن خلدون،1383: 3/ 120). 4- تاثیر اقدامات غیرنظامی عباسیان در بحران مشروعیت فاطمیان: علاوه بر تاثیر مسائل فوق در بحران مشروعیت باید به اقدامات عباسیان علیه فاطمیان نیز اشاره کرد. خلفای عباسی ابتدا به صورت مستقیم یا توسط متحدین، از طرق مختلف با اسماعیلیان به دشمنی برخاستند. آن ها از موفقیت دعوت اسماعیلی در مناطق تحت حکومت خود بیمناک بودند. القادر (422-381 هـ.ق/1031-991م) اولین خلیفه عباسی بود که رسماً از طرق غیرنظامی با اسماعیلیان به مبارزه برخاست. وی تنی چند از علمای سنی و شیعی را در سال 402 هـ.ق/1013م در بغداد گردآورد و آن ها را برآن داشت تا بیانیه ای در ردّ نسب علوی خلیفه فاطمی وقت الحاکم بأمرالله (411- 386 هـ.ق/1021-996م) و اسلاف وی تهیه و صادر نمایند. این سند که منعکس کننده قسمتهایی از روایات ضد اسماعیلی ابن زرام (اخومحسن) نیز بود، در مساجد سرتاسر سرزمین های عباسی قرائت گردید. هم چنین القادر عباسی اولین بار ازعلمایی مانند علی بن سعید اصطخری (متوفی 404 هـ.ق/1014م) خواست تا رسالههایی در ابطال عقاید اسماعیلیان تألیف نمایند (عطامک جوینی، 1371 :177-174). موفقیت دعوت اسماعیلیان در دوره خلافت المستنصر بالله فاطمی (487-427 هـ.ق) موج جدیدی از مخالفت اهل تسنن، به رهبری عباسیان وسلجوقیان برضد اسماعلیله برانگیخت. درسال 444 هـ.ق القائم عباسی گروهی از علما را وادار کرد تا مجدداً سندی در ردّ اصل و نسب علوی خلفای فاطمی تنظیم نمایند(ابن الاثیر،1982: 9/ 205). عباسیان نیز هم چنان تألیف رسائل ضد اسماعیلی را تشویق مینمودند که در این دوره مهم ترین آن ها همان کتابی است که ابوحامد محمد غزالی (متوفای 505 هـ.ق/1111م) به درخواست السمتظهر بالله عباسی نوشت. غزالی که ازحدود سال 478 هـ.ق توجه خواجه نظام الملک را به علم خود جلب کرده بود، در سال 484 هـ.ق/1090م از جانب وی به عنوان یکی از مدرسین اصلی نظامیه بغداد انتخاب شد. و به زودی شهرت علمی قابل توجهی در بغداد به دست آورد و در همان جا بود که خلیفه جوان عباسی المستظهر بالله(512-487 هـ.ق/1118 -1094م) از وی خواست تا رساله ای در ردّ باطنیه (اسماعیلیه) تدوین کند. این رساله که فضائح الباطنیه و فضائل المستظهریه خوانده می شد و به نام المستظهری نیز معروف است. غزالی درطول زندگی و به خصوص در واپسین سالیان عمر خود چند رساله کوتاه دیگر نیز در مخالفت با اسماعلیان نوشت که از آن جمله می توان از کتاب های حجه الحق و مفصل الخلاف والقسطاس المستقیم و قواصم الباطنیه نام برد (زنجانی اصل، 1381: 212-211). ب:منفعت طلبی شخصی خلفا فاطمی در دوره دوم، هیچ اختیار و اراده و مشروعیتی نداشتند که زیردستان را یا از روی میل درونی ویا با اجبار، تشویق یا مجبور به اطاعت ازخود کنند، بنابراین زیردستان اعم ازدیوانیان و نظامیان براساس منفعت شخصی، اقدام کردند وبیشتر توطئههای درباری در عصر دوم خلافت فاطمی، ریشه در منفعت طلبی های شخصی سران توطئه داشت زیرا اهداف دینی و مذهبی در هیچ کدام از آن ها مدنظر نبود. منفعت طلبی شخصی وزیران تفویض عصر دوم به حدی رسید که برای منافع خود از نورالدین زنگی اهل تسنن استمداد طلبیدند که در نتیجه سقوط خلافت فاطمی مصر را در پی داشت.
نتیجه 1ـ جوهر سیسیلی، جعفر ابن فرات و یعقوب بن کلس ساختار دیوانی ونظامی مصر را متناسب با ساختار سیاسی دینی فاطمیان تغییر دادند. 2ـ دستگاه اداری و نظامی فاطمیان در دوران اول جز دوران کوتاه ابن کلس وجرجرایی ویازوری، تا روی کار آمدن بدرالجمالی، امور دیوانی و نظامی هر دو به عهدة شخصی به نام وساطه بود که او شبه وزیری در سطح پایین تر بود و مرجعیتی نامعین و ضعیف داشت ووظایفش شامل نظارت فوری و دقیق بر امور دیوانی و واحدهای نظامی بود . 3ـ در دوره اول با توجه به کارآمدی مذهب اسماعیلی و اقتدار و قدرت امام فاطمی و دین مداری افراد دیوانی ،دیوانیان و نظامیان تعاملی سازگار با حداقل تنش با هم داشتند که نتیجه آن اوج و اقتدار خلافت فاطمی در مصر بود. 4ـ در دوره دوم خلافت فاطمی، از زمان بدر الجمالی، او و دیگر وزرا از میان نظامیان برمی خاستند و قدرتشان متکی بر سپاهیان بود، حتی به شخص خلیفه نیز پاسخ گو نبودند و بر کل امور دیوانی ونظامی و حتی قضایی و تبلیغی نیز تسلط کامل داشتند . 5ـ در دوره دوم، خلافت وخلفای فاطمی، با بحران جدی مشروعیت و منفعت طلبی نظامیان روبه رو شدند و می توان این دو عامل را از مهم ترین عوامل تعامل ناسازگار و رقابت میان دیوانیان و نظامیان ذکرکرد، زیرا عدم مشروعیت خلفای فاطمی در عصر دوم، باعث عدم اطاعت عوامل درباری و دیوانی و نظامی از آنها شد و در نتیجه آن ها از نظامیان استمداد طلبیدند و تسلط نظامیان بر دربار خلافت و منفعت طلبی های شخصی آنها باعث تنش و ستیز میان آن ها و دیوانیان شد و در نهایت تسلط کامل نظامیان برخلافت را درپی داشت. 6ـ دیوانیان ونظامیان از ارکان مهم حکومتی هستند تعامل سازگار آنها در تحولات سیاسی حکومت ها موجب اوج واقتدار و تعامل ناسازگار شان موجب انحطاط و سقوط میشود. | ||
مراجع | ||
- ابن الاثیر، علی ابن محمد .(1385 هـ.ق ). الکامل فی التاریخ، 10مجلد، بیروت: دار الصادر. - -------- . (1382هـ.ق) . التاریخ الباهر فی الدوله الاتابکیه، تحقیق عبد القادر احمد طلیمات، قاهره: مکتبه المثنی. - ا بن تغری بردی، جمال الدین ابی محاسن. (1375هـ.ق). النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تصحح محمد حسین شمس الدین، 5جلد، قاهره: دارالکتب مصریه. - ابن خلدون، ابو زید عبد الرحمن بن محمد. (1992م) .العبر و دیوان المبتداء و الخبر فی تاریخ العرب و العجم والبربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر ،8 مجلد، بیروت: منشورات محمد علی بیضون، دارالکتب العلمیه. - -------- . (1383). تاریخ ابن خلدون (ترجمه العبر)، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. - ابن خلکان، شمس الدین احمد بن محمد. (1972م). وفیات الاعیان و انباءِ ابناءِ الزمان، تحقیق احسان عباس،8 مجلد، بیروت: دارصادر. - ابن صیرفی، امین الدین ابوالقاسم. (1990م). الاشاره الی من نال الوزاره، تحقیق ایمن فواد سید، قاهره: الدار المصریه البنایه. - ابن مسیر، محمد بن علی بن یوسف بن حبیب. (1981 م). اخبار مصر، تصحیح ایمن فواد سید، قاهره: المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیه. - اچ .هال، ریچارد. (1376). سازمان، مترجمان علی پارسائیان و سید محمد اعرابی، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی. - ازغندی، علیرضا .( 1389). ارتش و سیاست، تهران: نشر قومس. - السجستانی، ابو یعقوب اسحاق بن احمد. (1980م). الافتخار، تحقیق مصطفی غالب، بیروت: دارالاندلس. - الشیال، جمال الدین.( 1967م). تاریخ مصر الاسلامیه، قاهره: دارالمعارف. - -------- . (1958م). مجموعه الوثائق الفاطمیه، قاهره: الجمعیه المصریه للدراسات التاریخیه. - الشیرازی، المؤید فی الدین. ( 1949م). السیره المؤید فی الدین داعی الدعاه، تحقیق محمد کامل حسین، قاهره: دارالکتاب مصری. - -------- . (1996م). دیوان المؤیدفی الدین داعی الدعاه، تقدیم و تحقیق محمد کامل حسین، بیروت: دارالمنتظر. - الصاوی، احمد السید. (1988 م). مجاعات مصر الفاطمیه اسباب و نتائج بیروت: دارالتضامن. - الصنهاجی، محمد بن علی . (1987 م). اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، تحقیق التهامی نقره، عبد الحلیم عویس، تونس: دارالقلم. - -------- . (1378) . تاریخ فاطمیان، ترجمه حجت الله جودکی، تهران: امیرکبیر. - الفاخوری، حنا وخلیل الجر. (1358). تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ دوم، تهران: زمان. - قاضی نعمان. ( 1996م). الهمه فی آداب اتباع الائمه، تحقیق محمد شریف علی، بیروت: دارالاضواء. - -------- .(1375) . المجالس والمسایرات، تصحیح الحبیب الفقی، ابراهیم شبوح محمد الیعلاوی، جلد3 ، بیروت: دارالمنتظر. - -------- .( 1994م) . شرح اخبار فی فضائل النبی المختار و آله الاخیار من الائمه الأطهار، بیروت: منشورات دارالثقلین. - القرشی، ادریس.( 1404 هـ.ق) . عیون الاخبار و فنون الآثار، تحقیق مصطفی غالب، بیروت: دارالاندلس. - القلقشندی.( 1383). صبح الاعشی فی صناعه الانشاءِ، 13مجلد، قاهره: وزاره الثقافه و الارشاد القومی. - المقریزی ، احمد بن علی .(1967 م). اتعاظ الحنفا باخبار الفاطمیین الخلفاءِ، تحقیق جمال الدین الشیال، 3ج، القاهره: المجلس الاعلی للشون الاسلامیه الحبه احیاءِ التراث الاسلامی. - -------- .( 1998 م). المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و آثار، وضع حواشیه خلیل المنصور، جلد4، بیروت: منشورات محمد علی بیضون، دارالکتب. - باسورث، ک.ا .(1371ش). سلسلههای اسلامی، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: پژوهشگاه علمی و فرهنگی. - جوینی، عطامک.(1371). تاریخ جهانگشای، تصحیح محمد قزوینی، ج3، تهران: مهتاب. - زنجانی اصل، محمد کریم .(1381). در آمدی بر کشاکش غزالی و اسماعیلیان، تهران: کویر. - ماجد، عبدالمنعم. (1954 م). السجلات المستنصریه قاهره: دارالفکر العربی. - متز، آدام . (1377) . تمدن اسلامی، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: امیرکبیر. - محمد جعفری، سیدحسین .(1380) . تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه سیدمحمدتقی آیت اللهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,054 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 740 |