
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,964 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,485,476 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,272,449 |
سیاستهای دولت قاجار در برابر شیخیه کرمان (1250ـ 1212ق/1834ـ1798م) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 3، دوره 4، شماره 2، شهریور 1391، صفحه 29-44 اصل مقاله (196.88 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
محمد خداوردی تاج آبادی* | ||
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد سیرجان ، ایران. | ||
چکیده | ||
با ظهور و تثبیت مسلکِ نو ظهور شیخیه در کرمان، از آنجا که مؤسس و دیگر رهبران این طریقه با دولت قاجاری ارتباط خویشاوندی داشتد لذا بر اقتدار محلی آنان در عرصة سیاست در این شهر افزوده شد. خاندان ابراهیمی شیخی مذهب تنها به عنوان یک گروه مذهبی در کرمان به شمار نمیآمدند بلکه به سبب نفوذی که در بین حکام قاجاری داشتند با حضور خود در تشکیلات اداری و در اختیار گرفتن برخی مناصب حکومتی کرمان، بر تحولات سیاسی آنجا تأثیر گذاردند. از این رو هر یک از پادشاهان و حکام قاجاری به فراخور علاقة مذهبی و موقعیت شان و برای حفظ توازن وجلوگیری از اختلافات بین گروههای مذهبی موجود «شیخیه و متشرعه» در کرمان سیاستهای مذهبی متفاوتی را در برابر خاندان شیخی مذهب ابراهیمی در پیش گرفتند. در دورة زمامداری مظفرالدین شاه به سبب گرایشهای این شاه قاجاری به شیخیه، اختلافات مذهبی و عقیدتی بین دو گروه شیخیه و متشرعه در کرمان به اوج رسید آن چنان که روابط بین این دو گروه شیخی و متشرعه به نزاع عقیدتی مبدل گردید. این موضوع چنان اهمیتی داشت که خود یکی از اسباب ظهور انقلاب مشروطه به شمار میرود. | ||
کلیدواژهها | ||
کرمان؛ شیخیه؛ قاجاریه؛ حاج محمدکریم خان؛ حاج محمد خان؛ حکام قاجاری؛ متشرعه | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه ایالت کرمان سرزمینی است وسیع در جنوب شرقی ایران که از سمت مشرق به بیابان لوت و قسمتی از سیستان و بلوچستان، از غرب به ایالتِ فارس، از جنوب به سواحلِ دریای عمان و بندر جاسک و قسمتهایی از لارستان و مُکران و از شمال به یزد و بیابان لوت، محدود میشود. وسعت آن در دورۀ قاجاریه تقریباً 73000 میل (معادل 457/117 کیلومتر مربع) بود. این ایالت در دورۀ قاجار، به هیجده بلوک تقسیم میشد که شاملِ شهر کرمان، کرسی ایالت و چند بلوک دیگر بود. مهمترین بلوکات ایالت کرمان به لحاظ آبادانی و تجارت به ترتیب عبارت بودند از: کرمان، رفسنجان، سیرجان، بم و جیرفت. شایان ذکر است هر یک از این بلوکات دارای قصبههایی نیز بودند. ایالت کرمان در قرن سیزدهم هجری/ نوزدهم میلادی شاهد ظهور و فعالیت شیخیه گردید. عوامل مختلف محلی زمینۀ پیدایش و گسترش فرقه شیخیه را در این ایالت فراهم آورده بود. ابراهیم خان ظهیرالدوله، حاکم کرمان 1240-1218 ق/ 1824-1803م، علاقۀ فراوانی به فرهنگ و اندیشههای دینی مذهب تشیع داشت. او نخستین حاکم قاجاری بود که با نشان دادن احترام فراوان به علماء و روحانیون شیعه، رابطۀ دوستی و پیوند نزدیکی با ایشان برقرار کرد. وی علماء و روحانیونی را از شهرها و نواحی دیگر به کرمان دعوت کرد تا نهضت فکری و تبلیغاتی مذهب تشیع در این ایالت دوباره بعد از غارت آغا محمد خان زنده گردد. به عنوان نمونه آخوند ملاعلی اَعمی از علمای اصولی، یکی از روحانیونی بود که از خراسان به کرمان دعوت شده بود اما او از فقاهت و قوۀ استنباط بالایی برخوردار نبود اغلب مسائل فقهی را به جای آن که از قوۀ اجتهاد خود به آنها دست یابد، حفظ کرده بود. ملا علی اعمی نمایندۀ اندیشۀ فقهای اصولی در کرمان بود. آقا محمد کاظم شیرازی (د. 1240 ق/1824 م) از دیگر روحانیونی بود که از شیراز به کرمان دعوت شد. همچنین از علمای اخباری این ایالت در این دوران میتوان از شیخ نعمت الله بحرینی (د. 1250 ق/ 1834) و محمد نجف کرمانی (د. 1292 ق/ 1875 م) نام برد. شیخ نعمت الله بحرینی که از بحرین به این سرزمین مهاجرت کرده بود، امام جمعۀ کرمان گردید. او در علم حدیث و تفسیر تخصص داشت و احکام دینی را براساس این دو علم استخراج می کرد. شیخ نعمت الله بحرینی معرف دیدگاه اخباریها در این ایالت محسوب میشد. به هر حال، حضور هیچ یک از این شخصیتها نتوانست جنبش علمی به دنبال داشته باشد. فقدان مجالس و حلقههای علمی و فقهی قوی درکرمان، زمینههای رواج بلامانع افکار و اندیشههای جدید را فراهم میآورد. این در حالی بود که ابراهیم خان ظهیرالدوله با شیخ احمد احسایی (مؤسس فرقة شیخیه د. 1241 ق/1825م) نیز روابط نیکویی داشت و با ارسال نامه و هدایا، علاقه و احترامش را نسبت به او نشان میداد. پاسخ احسایی به نامهها و مکتوبات ابراهیمخان، مبین مراتب احترام و اعتماد متقابل این عالم به اوست و برقراری چنین مناسباتی زمینۀ دیدار ابراهیمخان با احسایی را فراهم آورد. موقعیت جغرافیایی و همجواری ایالت کرمان و یزد به محل سکونت احسایی، خود میتوانست یکی از عوامل ظهور و رشد اندیشههای شیخیگری در کرمان باشد؛ بی گمان این موضوع ارتباط میان این دو رجل سیاسی و دینی را تسهیل میکرد. بدین ترتیب گزاف نیست اگر از آخوند ملاحسین، کرمانی به عنوان نخستین مبلغ آراء و عقاید شیخ احسایی و سید کاظم رشتی (د.1259/1843م) و شیخیگری یا شیخیه1 در کرمان نام برده شود که مردم این شهر را با افکار رهبران شیخی آشنا کرد. در دوران رهبری سید کاظم رشتی، آخوند ملاحسین امامت یکی از مساجد کرمان را عهدهدار بود، و همو با تبلیغات و فعالیتهای خود موجبات اشتهار سید کاظم رشتی را در کرمان فراهم آورد. از دیگر مریدان سید کاظم رشتی در کرمان، میتوان از ملا اسماعیل کوهبنانی نام برد. وی را میتوان حلقۀ ارتباط میان حاج محمد کریم خان (1288 - 1225 ق /1871 ـ 1810 م) با رشتی دانست. وجود اندیشه و باورهای مختلف، در فقدان یک مرکز علمی قوی و اندیشۀ غالب راه را برای رواج آرای شیخیه توسط حاج محمدکریمخان هموار میکرد. کرمان از دیرباز میزبان عرفان و فرقههای صوفیانه مانند ذهبیه و نعمت اللهیه بود. بنابر اطلاعات موجود، مجالس اهل عرفان و تصوف، جاذبههای خاصی برای حاج محمدکریمخان داشت. وی بخشی از اوقات خود را در مجالست و همراهی با عرفایی مانند آقا سیدمحمدعلی میگذراند. از این روی رهبر شیخیۀ کرمان با راهنمایی و اخذ پارهای از عناصر اعتقادی صوفیان و عرفا، مکتب فکری و اعتقادی خود را بنیان گذارد؛ هرچند که او بعدها به مخالفت با صوفیه برخاست. حاج محمد کریم خان خود مدعی بود که با همۀ فرق اثنیعشری در کرمان همنشینی کرده، اما هیچ یک از آنها قادر به راهنمایی و وصول وی به منزل و مقصود حقیقی و واقعی نبودهاند. همچنین گروههای دینی زرتشتی و پیروان فرقۀ اسماعیلی در این ایالت پیروانی داشتند که نشانگر تعداد ادیان و فرق در این ایالت است. ظاهراً حاج محمد کریم خان در این جامعۀ نامتجانس و ناهمگون دینی و عقیدتی، اجزاء و عناصری را از مکاتب و نحلههای موجود یعنی تصوف و عرفان، اصولی، اخباری و اسماعیلی اخذ کرد تا مبنای اندیشههای خود قرار دهد. البته به نظر میرسد که هیچ یک از مکاتب و طرق یاد شده، دستگاه تعلیم و تربیتی و تبلیغاتی گسترده و قدرتمند در جهت استیلاء و برتری بر سایر گروههای دینی و عقیدتی در کرمان نداشتند؛ آن چنان که ابراهیم خان ظهیرالدوله، خود از مخالفان سرسخت صوفیه و دراویش نعمت اللهیه بود، لذا اجازۀ فعالیت و تبلیغ به آنان داده نمیشد. فرقۀ اسماعیلیه نیز مقر اصلی خود را شهر بابک قرار داده و در آنجا بناها و قصرهای مجللی برای خود ساخته بودند. بدین ترتیب همین خلاء و فقدان نفوذ و قدرت اجتماعی فرقههای مذکور، راه را برای شکل گیری فرقۀ شیخیه در کرمان هموار کرد؛ زیرا سندی دال بر مخالفت آنها در مراحل آغازین دعوت شیخیه با حاج محمد کریم خان در دست نیست. اوضاع سیاسی کرمان در دهههای آغازین عصر قاجاریه نیز میتوانست به ظهور شیخیۀ حاج محمد کریم خان کمک کند. ظلم و ستم شاهان و حکام قاجاری و جوّ خفقان و فقدان سازمانها و نهادهای اجرایی و قضایی در این دولت موجب گردید که روحانیون و اقشار مذهبی ملجاء و پناهگاه مردم گردند. در دورۀ حکمرانی ابراهیم خان ظهیرالدوله، شیخ نعمت الله بحرینی، امام جمعۀ کرمان، که به تقوا و پرهیزکاری معروف بود، ملجاء و پناهگاه مردم محسوب میشد و ملاعلی اعمی نیز در این دوره حامی و پشتیبان مردم بود و مشاجرات و منازعات میان آنها را به بهترین وجه حل و فصل میکرد و به منظور جلوگیری از فتنه و آشوب، به تدوین قوانین حقوقی همت گماشت. در این اوضاع و شرایط، شاهزادۀ قاجاری به نام حاج محمدکریمخان در کسوت روحانیت، آراء و نظریات جدیدی را در قالب عقاید مذهبی مطرح نمود که افکار و دیدگاههایش برای مردم روزگار خویش در کرمان جذابیت داشت و چهرهای منجیگونه به واضع آنها میداد؛ به ویژه آن که بُعد روحانی و مذهبی شخصیتی او و پیوند خویشاوندی که با قاجاریه داشت، بر نفوذ و اقتدار وی در جامعۀ کرمان افزود و در ترویج عقیدۀ شیخیگری موثر واقع گردید.
سیاستهای دولت قاجاری در برابر شیخیه کرمان به رغم قتل، غارت و تبعیدِ ساکنان کرمان در جریان حملۀ آقا محمد خان در سال1209ق ، این شهر از دورۀ فتحعلیشاه به چند دلیل مورد توجه دربار قاجاریه قرار گرفت: 1. اهمیت تجاری و اقتصادی کرمان که این شهر را به یکی از کانونها و شاهراههای مهم تجاری دولت قاجاریه مبدل کرده بود؛ 2. بیمِ جدایی و استقلالِ کرمان و بلوچستان پس از سلطۀ فاجعه بار آقا محمد خان؛ 3.تأثیر ونفوذ یکی از زنان اهالی راه برُ کرمان بر تصمیم گیری ها و افکار فتحعلی شاه2 (باستانی پاریزی، «453 :1340- 450؛ با وزیری؛ 1385: 2 /732). از این رو دولت قاجار از دورۀ زمامداری فتحعلی شاه تا انقراض آن، برای حفظ تمامیت ارضی جنوب شرق قلمرو خود، ناگزیر به حفظ و برقراری امنیت و آرامش در ایالت کرمان بود. ظهور پدیدۀ جدیدی به نام شیخیه در ایالت کرمان، حساسیتِ قاجارها را نسبت به این منطقه دو چندان کرد. زیرا در پی ظهورِ این فرقه، پای دیگر فرق مانند بابی و بهایی نیز به این ایالت باز شد و در نهایت نزاعهای فرقهای را در پی داشت که خود از عوامل تاثیرگذار انقلاب مشروطه گردید.3 سیاستهای دولت قاجاری در زمینۀ شیخیگری، متنوع، متعدد و گاهی متناقض به نظر میرسد بدین معنا که عملکرد هر شاه قاجاری در زمینۀ شیخیگری عمدتاً کنش و واکنشهای مقطعی بوده است. فتحعلیشاه قاجار (1250 ـ 1212 ق/ 1834 ـ 1798م) و پسرعموی او ابراهیم خان ظهیرالدوله4، (وزیری، 2/759؛ احمدی کرمانی، 1371: 140). حاکم کرمان، (1240 ـ 1218 ق/ 1824 ـ 1803م) حامی مسلک شیخیه و رهبرِ این طریقه یعنی شیخ احمد احسایی (د. 1241 ق/ 1825 م) و دشمن سرسخت مسلکِ تصوف بود؛ شیخ احمد در مدت اقامت خود در یزد در سال1221ق/1806م از سوی فتحعلی شاه به تهران فرا خوانده شد. دو رساله به نام های خاقانیه و سلطانیه در پاسخ به پرسشهای اعتقادی فتحعلی شاه نوشت (رضوی،1378: 23؛ ابراهیمی، بی تا: 2/241). او بیش از پنج سال در یزد اقامت گزید. برخی شاهزادگان و حکام قاجاری مانند ابراهیم خان ظهیرالدوله، حکمران کرمان، به ملاقات او میرفتند. پس از ظهور آراء و اندیشههای احسایی و سید کاظم رشتی (د.1259 ق / 1843 م) در کرمان، اولین گام جهت توسعه و تثبیت این فرقه از سوی حکمران کرمان، ابراهیم خان ظهیرالدوله برداشته شد. ابراهیم خان به واسطۀ علاقۀ احسایی به حاج محمد کریم خان توانست در یزد به حضور احسایی شرفیاب شود (رضوی ،1387: 57). ابراهیم خان ظهیرالدوله با شیخ احمد احسایی روابط نیکویی داشت و با ارسال نامه و هدایا، علاقه و احترامش را نسبت به او نشان میداد. پاسخ احسایی به نامهها و مکتوبات ابراهیمخان، مبین مراتب احترام و اعتماد متقابل این عالم به اوست و برقراری چنین مناسباتی زمینۀ دیدار ابراهیمخان با احسایی را فراهم آورد ابراهیم خان ظهیرالدوله، با مخالفان شیخ احمد احسایی یعنی صوفیه و دراویش نعمت اللهیه به سختی مخالفت می کرد، لذا اجازۀ فعالیت و تبلیغ به آنان داده نمیشد (شیروانی، 1399: 543، 544). موفقیتهای حاج محمد کریم خان (د. 1288 ق/1852 م) پسر ابراهیم خان ظهیرالدوله مؤسس شیخیة کرمان ـ در تبلیغ و گسترش شیخیه، بیش از پدرش بود. این موفقیت را باید حاصل حمایتهای مالی و معنوی ابراهیم خان ظهیرالدوله دانست. بدین ترتیب پیوند نزدیک میان دو نهاد سلطنت و روحانیت از عوامل مهم گسترش شیخیه در کرمان شد.از سوی دیگرعلی رغم آنکه ابراهیم خان به مذهب نوظهور شیخیه علاقه مند بود اما به علمای متشرعه نیز احترام میگذارد. آن چنان که در دورۀ حکمرانی ابراهیم خان ظهیرالدوله، شیخ نعمت الله بحرینی (1250 ق/ 1834 م)، امام جمعه کرمان، که به تقوا و پرهیزکاری معروف بود، ملجاء و پناهگاه مردم به شمار میآمد و اقشار جامعه به فتاوی و قوانین مقرره از سوی او احترام میگذاردند (کلانتر کرمانی، گ 73). ملاعلی اعمی (د.5 ـ 1272 ق / 9ـ 1856م) وی در این دوره حامی و پشتیبان مردم بود و مشاجرات و منازعات میان آنها را به بهترین وجه حل و فصل میکرد و به منظور جلوگیری از فتنه و آشوب، به تدوین قوانین حقوقی همت گماشت (کلانتر کرمانی، گ85 ). اما با آغاز سلطنت محمدشاه اوضاع تغییر یافت. محمد شاه (حک: 1264ـ 1250ق/1848ـ1834م) دارای علایق عمیقِ صوفیانه بود و احتمالاً قبل از آنکه به سلطنت برسد، وارد طریقۀ نعمت اللهیه شده بود و در دوران سلطنت نیز تحت تأثیر صدراعظم خود، میرزاآغاسی، که از صوفیانِ طریقۀ نعمت اللهیه بود، قرار داشت (الگار، 1369 :173، 175؛ دفتری، 1375: 578، 579). او از هیچ یک از فرق در کرمان به اندازۀ تصوف جانبداری نکرد. حتی به اعتراض و توصیههای علمای دینی و روحانیونِ متشرعه وقعی ننهاد. مثلاً زمانی که آخوند ملاعلیاکبر (د.1275 ق/ 1859م) از فسق و فجور حاکم کرمان، فیروزمیرزا (حک: 1255- 1253ق/ 1829- 1827م) برادر محمد شاه، به دربار قاجار شکایت کرد، به دستور محمد شاه، صدر اعظم با ارسال اصل نامه به حاکم کرمان خشم او را در مخالفت با ملا علی اکبر برانگیخت که در نتیجه فیروز میرزا او را در سال 1255ق/1829 م به یزد تبعید کرد (ناظم الاسلام کرمانی، 1384: 1/4؛ احمدی کرمانی، 1371: 196). البته برخی از حکام کرمان؛مانند فضل علی خان بیگلربیگی (حک: 1257 ـ 1256 ق/ 1841 ـ 1840م) برای افزایش نفوذ و قدرتشان، با این خاندان پیوند خانوادگی برقرار کردند (احمدی کرمانی، 1371: 215). محمدشاه با حمایت از دشمنِ مشترک شیخیه و متشرعه، یعنی صوفیه توازن را در این ایالت برقرار کرد و از جنگ و نزاعهای فرقهای میان شیخیه و متشرعه جلوگیری کرد (کرمانی، کشکول، 63ـ69). این سالها برای شیخیۀ کرمان بسیار حساس و مهم بود، زیرا حاجمحمدکریمخان با رقیب نیرومندِ خود سیدعلیمحمد باب (مقت. 1266ق /1850م) در حال مقابله و رویایی بود. محمدشاه بنا بر گزارشهای موجود، در هیچ یک از این مشاجرهها و نزاعها مداخله نکرد. بدین ترتیب، این سیاستِ برقراری تعادل بین گروههای دینی مورد تقلید شاهِ بعدی قاجار؛ یعنی ناصرالدین شاه (حک: 1313ـ 1264ق / 1896 ـ 1848م) و دیگر حکام کرمان نیز قرار گرفت. پس از قتل سیدعلی محمد باب و آسودگی خاطر حاج محمدکریمخان از این رقیب قدرتمند، حاکم کرمان، طهماسب میرزا مؤیدالدوله (حک: 1268ـ1265ق/ 1852ـ1849م) با حمایت از متشرعه، از تقویتِ شیخیه جلوگیری کرد. او به همنشینی و همراهی علمای شیعه علاقهمند بود و در مجلس خود به غیر از علماء، به کسی اجازۀ ورود نمیداد. برای علمای کرمان به ویژه حاجآقا احمد مجتهد (د.1259 ق/1878م) احترام فراوان قائل بود. آورده اند زمانی که طهماسب میرزا از کرمان به اصفهان سفر کرده بود، محمد بیگ مازندرانی از شیخیۀ رفسنجان، با کلمات و جملات ناهنجار حاج آقا احمد را آزرد. زمانی که طهماسب میرزا از مسافرت بازگردید و از این ماجرا آگاه شد «سواری تیز براند و ریش بلند محمد بیگ را گرفت وچند گام دوانید» (احمدی کرمانی1371: 226-224). کیومرث میرزا (1277 ـ 1276 ق /1861 ـ 1860م)، که نوۀ عباس میرزا، پسرفتحعلی شاه، و داماد ناصرالدین شاه قاجار در ایام حکومتِ خود هرچند با حاج محمد کریم خان خویشی داشت و در ابتدای ورود به حکومت علاقه و دوستی خود را نسبت به او نشان داد اما پس از مدتی با وساطت سید جواد شیرازی، امام جمعه و داماد ابراهیم خان ظهیر الدوله، (د. 1287ق) تغییر عقیده داد و به حمایت و جانبداری از علمای متشرعه کرمان پرداخت (نک: باستانی پاریزی، 1347، 777- 774). ناصرالدین شاه قاجار در مناسباتِ خود با شیخیه، سعی می کرد که با حمایت از متشرعه میان این دو گروه مذهبی (شیخیه و متشرعه) تعادل برقرار کند و از قدرت طلبی شیخیه جلوگیری نماید. در واقع او از یک سو رعایت حال متشرعه را در برابر شیخیه مد نظر داشت و از سوی دیگر عدم اتحاد و اتفاق این دو فرقه را دنبال مینمود؛ به عبارت دیگر دولت قاجاریه در این زمان به گونهای با احتیاط عمل می کرد و از قدرتگیری مطلق شیخیه و متشرعه جلوگیری مینمود. ناصرالدینشاه زمانی که از حسنخلق، مساعدت به مظلومین و محرومین، و اقدامات مطلوب دیگر حاج آقا احمد در جهت احقاقِ حقوق مظلومان و بذل قسمتی از عواید مزرعه خود به فقرا و طلاب علم آگاه گردید، به او نامهای نوشت و ضمن تشکر و قدردانی، با کمال احترام از او دعوت کرد تا به دارالخلافه تهران برود و اجرای حدود شرعی و دستگیری و کمک به مردم کرمان را به او توصیه و سفارش کرد (نیک پور، 1383: 86 ، 87). اما این به منزلۀ حمایت دائم و همیشگی ناصرالدین شاه از علمای متشرعه نبود. بلکه او در ارتباط با علمای دین، ضمن احترام و جلب رضایت آنان، با دقت از بسط نفوذ و کسب قدرت آنها جلوگیری و در صورت لزوم با آنان برخورد میکرد، مثلاً آیت الله حاج ابوجعفر (د.1314ق) را در سال 1294 ق/1877 م به دلیل دخالت در قیام کارگران شالباف خانه به مشهد تبعید کرد وحاج محمد رحیم خان ـ رهبر شیخیة کرمان( د.1307ق) پسر حاج محمد کریم خان را به تهران فرستاد و پس از درگذشت حاج آقا احمد، با ارسال نامههایی توسط خود و صدراعظم، ضمن دلجویی از وی و ارسال پیشکشهایی، حکم بازگشت او به کرمان را صادر نمود (احمدی کرمانی، 1379: 286؛ نیک پور، 111:1383)5. البته این نکته را نباید از ذهن دور داشت که در این زمان حاج ابوجعفر به لحاظ علمی و فقهی در سطح بالایی از دانش مورد احترام همگان بود و از سوی آیت الله سید صادق طباطبایی تأییدیه حکم اجتهاد دریافت کرده بود (نیکپور،111:1383). در سال 1296ق / 1879م در دوران حکومت غلامرضا خان شهاب الملک (حک: 1296 ـ 1295ق/ 1879 ـ 1878م) در کرمان، کمبودِ نان بهانهای شد تا شورشِ دیگری نظیر حادثۀ دوران فرمانروایی مرتضی قلیخان معروف به وکیل الملک ثانی (حک: 1295 ـ 1285/ 1878 ـ1868م) روی دهد که به سبب برخورد زننده و توهین آمیز یحیی خان، کلانتر کرمان و سیرجان به مردم گرسنه و عصبانی، سرانجام به قتلِ وی و عزل حکمران کرمان منتهی گردید و نصرهالدوله فیروز میرزا فرمانفرما (د. 1298ق / 1881م) به حکومت کرمان منصوب شد (احمدی کرمانی، 296:1371 و 297). در چهاردهم ربیع الثانی همین سال، مستوفیالممالک ـ صدراعظم ناصرالدین شاه ـ نامهای به حاج ابوجعفر، مرجعیت تامه کرمان، مینویسد و از او تقاضا میکند تا به هر طریق از شروع فتنه جلوگیری کند. حتی تلویحاً حاج ابوجعفر را به سهلانگاری و مسامحه کاری متهم میکند و خاموش کردن آتش فتنه را وظیفۀ شرعی او میداند. در پایانِ این نامه مینویسد: در صورتِ تکرار چنین آشوبهایی «خشک و تر روی هم خواهند سوخت» و ضمن یادآوری جریان تبعیدش، به وی هشدار میدهد و تهدیدش مینماید (نیک پور، 1383: 114-112). گرچه در این زمان رهبر شیخیه، حاج محمد خان، در کرمان حضور دارد ولی صدراعظم، رهبر متشرعه را خطاب قرار میدهد. چون در آن زمان روحانیون تنها ملجأ و پناهگاه مردم در برابر دولتِ مطلقۀ قاجاری و شیخیه نمادِ دولت قاجاریه بودند. بدین ترتیب روحانیون در حکم تعدیل کنندۀ آشوبها و اغتشاشها بودند که در مواقع حساس و بحرانی از آنها کمک گرفته میشد و زمانی که اوضاع آرام میشد، نقش آنان در عرصۀ سیاست و اجتماع کمرنگ می شد؛ چنان که ناصرالدین شاه در سال 1300ق / 1883م با اطلاع از خبر درگذشت برادر حاج ابوجعفر (از طریق فیروز میرزا ) نامۀ تسلیتی همراه با یک ثوب عبای ترمه به رسم هدیه و تسلی برای حاج ابوجعفر فرستاد )نیک پور، 100،101:1383). اما چنین رفتارهایی را نمیتوان نشانۀ بی علاقگی دولت قاجار به شیخیه محسوب نمود؛ زیرا همان طور که گفته شد، در شورش شالبافها در سال 1294ق/1877م سرانجام حاج محمد رحیم خان به تهران و حاج ابوجعفر به مشهد فرستاده شدند؛ همچنین ناصرالدین شاه میگفت: «هم سلطنت، هم روحانیت در خانوادۀ ما است و مقصودش از روحانیت اشاره به حاج محمد کریم خان بود» (بامداد، 1347: 4/4). حاج محمد کریم خان نیز با دختر محمد قلی میرزا ملک آراء، پسر سوم فتحعلی شاه، ازدواج کرده بود (بامداد، 1347: 4/3). معلم ناصرالدین شاه، حاجی ملا محمود نظام العلماء نیز بر مسلک شیخی بود و درطی سفری که او در دوران ولیعهدیاش به نواحی قفقاز رفته بود، وی را همراهی کرده بود (نوائی، عبدالحسین، بی تا: 239). همچنین یکی از زنهای ناصرالدینشاه به نام شکوه السلطنه6 ـ نوۀ ابراهیم خان ظهیرالدوله و خواهرزادۀ حاج محمد کریم خان ـ بر کیش شیخیه و مادر ولیعهد مظفر الدین میرزا بود. (باستانیپاریزی، 1385: 629، دولت آبادی، 1361: 1/149؛ سعادت نوری، 1346: 290؛ ریاحی، 1372: 420). ناصرالدین شاه در کنار احترام به علمای متشرع، برای حاج محمد کریم خان، پیشوای شیخیه کرمان، احترام فراوان قائل بود. زمانی که قوای انگلیسی و هندی در سال 1272ق / 1856م در حوالی بوشهر پیاده شدند، ناصرالدین شاه از همۀ علما تقاضای فتوای جهاد کرد و نیز از حاج محمدکریمخان درخواستِ تألیف رسالهای در جهاد نمود (سپهر، 1377: 3/ 1388 ـ 1402، 1403، 1407، 1389؛ ابراهیمی، 1351 ش). حاج محمد کریمخان رسالهای به نام ناصریه در شش باب و خاتمه، در 18 رجب سال 1273ق / 1857م به رشتۀ تحریر درآورد (ابراهیمی، بیتا: 2/412،413) همچنین وی بنا به خواهش ناصرالدین شاه رسالهای در اثبات نبوت خاصۀ پیامبر و امامت ائمه اثنی عشری و اثبات بقای وجود امام دوازدهم، در تاریخ 17 جمادی الاول 1274ق / 1858م، تألیف نمود و آن را سلطانیه نام نهاد. (ابراهیمی،326:1351 ؛ ابراهیمی، ابوالقاسم خان، بی تا: 2/383). یکی از مهمترین دلایل حمایتِ ناصرالدینشاه از شیخیه، جلوگیری از تبلیغات و فعالیتهای سید علی محمد باب (مقت.1266ق / 1850م) و پیروانِ او بود که به ترویج عقاید خود میپرداختند. در سال 1268ق / 1852م هنگامی که ناصرالدین شاه مورد سوء قصد چهار بابی ـ که عریضهای در دست داشتند ـ قرار گرفت و زخمی شد، جمعی از رؤسای بابیه در تهران دستگیر و به فجیعترین شکل به قتل رسیدند (سایکس، 1370: 2/ 495 ـ 491). از آنجایی که حاج محمد کریم خان یکی از بزرگترین مخالفین فرقۀ بابیه در ایران بود، ناصرالدین شاه درصدد برآمد تا با حمایت از فرقۀ شیخیه و با استفاده از نفوذ معنوی و پشتوانۀ مالی او، مقابل سید علی محمد باب بایستد تا بدین وسیله از فعالیتها و اقدامهای تبلیغی فرقۀ بابیه بکاهد؛ از اینرو از حاج محمد کریم خان خواست تا رسالهای در رَدِّ باب تألیف کند. حاج محمد کریم خان نیز در پاسخ به این درخواست، در 19 رمضان 1283ق / 1866م رسالهای به زبان فارسی در رَدِّ باب به رشتۀ تحریر در آورد (نک: ابراهیمی، بی تا: 2/380) دوستی ناصرالدین شاه با پیروان شیخیه و خصومتِ او با پیروان بابیه، از اختلافِ او در نحوۀ برخورد با بزرگانِ این دو فرقه کاملاً ملموس است. در سال 1283ق / 1866م زمانی که حاج محمد کریم خان برای دیدار ناصرالدین شاه به تهران رفت، مورد توجه و لطف و عنایتِ بسیار صاحبقرآن قرار گرفت؛ اما در مقابل به سیدجواد کربلایی، اولین پیرو باب، کم توجهی شد و حتی به او فحش و ناسزا دادند (کرمانی، کشکول: 17؛ کاشانی، 1328ق: م). عامل دیگر توجه دربار قاجاری به شیخیۀ کرمان، آن بود که پیروان بابیه در برخی نواحی جنوبی ایران، یزد و اصفهان، نسبت به نواحی شمال کشور کمتر از حمایتِ روسیه، برخوردار بودند (دولت آبادی، 1361: 1/315، 317). به علاوه آنان دشمنِ خطرناکی به نام شیخیه در همسایگیشان کرمان داشتند که به شدت با آنان در ستیز و نزاع بود. همچنین جامعۀ متشرعۀ کرمان نیز در این دوران بسیار قوی و فعّال بود و به بابیه میتاخت (براون، 1386: 520). از اینرو دولت قاجار سعی میکرد تا از این موقعیت سود بَرَد و به دفاع و حمایت از شیخیه بپردازد و از قدرتگرفتن بابیه جلوگیری نماید. برخی از پیش خدمتانِ مقرّب ناصرالدین شاه؛ مانند عبدالعلیخان ادیبالملک، نیز که در سال 1279ق / 1862م به مقامِ حکمرانی قم و در سال 1288ق / 1871م به حکمرانی سمنان و دامغان رسید، شیخی بودند (بامداد، 6:1371/142). و با حاجمحمدکریمخان ارتباط داشتند. عبدالعلیخان مرتبه و مقامِ علمی بالایی برای حاجمحمد کریم خان قائل بود، تا آنجا که سوالاتِ خود در زمینۀ اقلیمشناسی، جَوشناسی و سیارات را هم از حاج محمد کریم خان سئوال میکرد و او نیز رسالهای در همین موضوع در پاسخ به سئوالاتِ عبدالعلی خان در تاریخ 22 ذیقعده 1279ق / 1862م تألیف کرد (رک :کرمانی، بیتا1). اما همچنان که گفته شد، قاجاریه همیشه نسبت به شیخیه خوشبین نبودند؛ زیرا فرقۀ شیخیه با دشمن خطرناک خود، بابیه، رو به رو بود. این فرقه با طرفدارانی که در کرمان یافت، اختلافاتِ دینی و عقیدتی این شهر را مضاعف نمود. هر چند حاج محمد کریم خان برای شکستِ این رقیب جدید تلاشهای بیوقفهای انجام داد، اما مبارزه با بابیه کمکم مشکلات دیگری برای فرقۀ شیخیه ایجاد کرد و روابط اولیای دولت قاجاری را با حاج محمد کریم خان تیره ساخت. چون برخی از مخالفان حاج محمد کریم خان از مبارزهها و دشمنیهای او با سید علی محمد باب، چنین استنباط کردند که خان کرمانی مردی ریاست طلب و جاهطلب است و قصد سلطنت دارد و همین افکار را به ناصرالدین شاه قاجار منتقل نمودند و نظر او را دربارۀ پیشوای شیخیه تغییر دادند. از این رو سرانجام شاه قاجار، خان کرمانی را به دربارش فراخواند، اما در آنجا به وساطت زن ناصرالدینشاه، مادر مظفرالدین میرزای ولیعهد ـ شکوه السلطنه، خواهرزاده حاج محمد کریم خان ـ و دیگران و برگزاری مناظرههای علمی و بحث وگفتگو دربارۀ تألیف کتابهایی که در مخالفت با شیخیه تالیف شده بود تبرئه شد و به کرمان بازگردید (بیتا: 244 ـ243). در این دوره گروههای تندرو مذهبی در نواحی مختلف ایران آشفتگیهایی پدید آورده بودند. در کرمان نیز هر یک از این گروههای دینی (شیخیه، بابی، ازلی) برای خود جلسههای تخصصی داشتند. حتی زنی در کرمان ادعا میکرد که مظهر یا تناسخ قرۀالعین (مقت، 1268 ق/ 1851م)7 است و اشعار قرۀالعین را میخواند و افرادی را دور خود جمع کرده بود (براون، 1386: 524). اما رهبر شیخیه ،حاج محمد کریم خان، از چنان قدرتی برخوردار بود که گاهی اوقات با دربار قاجارمستقیماً ارتباط داشت (کاتب کرمانی، 1371: 431، 464). با دستیابی برخی از اعضای خاندان ابراهیمی به مناصب اداری و حکومتی، بر شهرت و اعتبار این خاندان افزوده گردید. به تدریج آنان به یکی از بزرگترین و متنفذترین خاندان های کرمان درآمدند (وزیری، 1385: 142-137). محمد اسماعیل خان نوری، وکیل الملک اول، (حک: 1277 ـ 1284 ق/ 1861 ـ 1867م) در ایام حکومت خود کوشید تا کرمان را از این آشفتگیهای عقیدتی نجات دهد و گسترش شاخۀ شیخیه را در عالم تشیع، به صورتی متعادل نگاه دارد. از این رو جامعۀ کرمان را به یک سیر عارفانه و صوفیانه پیش برد و توجهی نیز به ترویج و تقویت تصوف داشت (وزیری، 1385: 168؛ باستانی پاریزی 1386: 75و 76). وی همچنین از روحانیونی مانند حاج آقا احمد(د.1295ق/1878م) و ملامحمد جعفر (ته باغ لـلهای) (د.1311ق/1894م) حمایت کرد و امام جمعۀ کرمان ـ سید جواد شیرازی ـ را که با خواهر حاج محمد کریم خان ازدواج کرده بود، مورد حمایت قرار داد (احمدی کرمانی، 1371: 272). او سپس برای جلوگیری از توسعهطلبی خاندان ابراهیمی که حامی و مروج مذهبِ شیخیه بودند، تدابیری اتخاذ نمود و حتی برای کم اهمیت جلوه دادن آثار و ابنیۀ مجموعۀ ابراهیم خانی، مسجد و حمامی به نامِ وکیل را در برابرِ حمام و مدرسۀ ابراهیم خان ظهیرالدوله ساخت و عبارت «نعم المولی و نعم الوکیل» را با کاشی بر پیشانی مسجد خود در تقابل با آیۀ درج شدۀ «سلام علی ابراهیم»، (صافات،109) بر بادگیرهای مدرسۀ ابراهیمیه درج کرد (باستانی پاریزی، 1383: 313، 314) و در قریۀ لَنگَر، محل اقامت تابستانه حاج محمد کریم خان، مدرسهای برای طلاب علوم دینی ساخت (وزیری، 1385: 173). بیتردید اعمال و رفتارِ محمد اسماعیل خان نوری مورد تأیید دولت قاجاری بود، چرا که در سال 1276ق/ 1860م به لقب « وکیل الملکی»، و در سال 1282ق / 1865م به لقب جلیل « سرداری» ملقب گردید و در سال1283ق/ 1866م عصایی مُرصع از طرف دولت قاجاری هدیه گرفت (احمدی کرمانی،1371: 255؛ اعتمادالسلطنه، 1367: 3/1826، 1873، 1887).8 وکیلالملک اول که حاکمی با کفایت، عاقبتاندیش و با تجربه بود، ضمن آن که از قدرتطلبی خانزادگان ابراهیمی شیخی مسلک جلوگیری کرد، با برقراری پیوند خانوادگی با خاندانهای بزرگ کرمان، (احمدی کرمانی،1371: 258، 259)، سعی کرد تا میان خاندان های متنفذ توازن برقرار کند، به همین سبب در این دوره، کرمان به دور از بحران و آشوب و جنگهای فرقهای، روزگار آرامی را سپری کرد. کرمان در دورۀ حکومت فرزند محمد اسماعیل خان، مرتضی قلی خان سرتیپ، وکیل الملک ثانی (حک:1295 ـ 1285ق/ 1878 ـ 1868م)، آرامش و ثبات سیاسی و اجتماعی قبل را نداشت. وکیل الملک ثانی با انجام پارهای اعمال سعی کرد تا از تشنجهای فرقهای جلوگیری کند، اما در نیل به این هدف با شکست رو به رو شد. او در روز سوم مرگِ حاج محمدکریمخان ـ بنیانگذار شیخیۀ کرمان ـ در مراسم اختتامیۀ مجلس ترحیم در مدرسۀ ابراهیمیه شرکت کرد و با بازماندگان در نهایت احترام رفتار نمود و مجلس خَتم را برچید (رک :روزنامه ایران،جمعه هفدهم رمضان 1288ق 8).9 به طور کلی رفتار و اقدماتِ برخی حکام مانند وکیل الملک اول، سبب شد مقداری از نفوذ و اقتدارِ طایفۀ شیخیه کاسته شود اما آنان چون در عین تصدّی امور دینی به خاندان سلطنت انتساب داشتند، جامعه کرمان برای آنان احترام قائل بود؛ به عنوان نمونه در سال 1275ق/ 1859م زمانی که شیخالاسلام کرمان درگذشت، همۀ دکانها بسته شد و برادر غلامحسین سپهدار، حکمران کرمان (حک: 1272 ـ 1276ق/ 1856 ـ 1860م) ـ رضا قلیخان ـ در این تعزیه شرکت کرد (روزنامه وقایع اتفاقیه،پنجشنبه 22جمادی الاول1275ق:5،4/2815). همچنین هر ساله در کرمان، سالروزِ مرگِ حاج محمد کریم خان (22 شعبان)، از سوی فرزندش، حاج محمد خان، دو شبانه روز میهمانی و مجلس روضه خوانی برپا بود (کاتب کرمانی،1371: 495). البته رفتار و مناسبات برخی حکام کرمان مانند عبدالحمید میرزا ناصرالدوله (حک:1309 ـ 1398ق/ 1892 ـ 1881م) با برخی از مخالفان شیخیه، قابل توجه و درخور اعتناست. با اینکه ناصرالدوله از خاندان قاجار و طبعاً موافق با شیخیه بود، آن چنان که وی با خاندان ابراهیمی ِشیخی مسلک یعنی نوة ابراهیم خان ظهیرالدوله (دختر محمد تقی خان ـ پسر ابراهیم خان ـ راضیه خانم فرحه الدوله) نیز پیوند خانوادگی برقرار کرد (باستانی پاریزی، 1368: 370). اما با «پیغمبر دزدان»10 (د.ح 1310ق/ 1893ک) که همه جا خود را مخالف سر سخت شیخیه نشان میداد، ارتباط و مکاتبه داشته است. دلیل اصلی رفتار ناصرالدوله، به ویژگیها و خصوصیاتِ شخصیتی او باز میگردد. ظاهراً او حاکمی روشنفکر بوده و با همۀ فرق مذهبی در کرمان سازش داشته است. چون بنا به گزارش براون، جامعۀ کرمان در این دوره دارای فرق متعدد (متشرعه، شیخی، بابی ـ ازلی و بهایی) بود. (براون، 1386: 447 ). شهرتِ کرمان در آزادی مذهبی تا آنجا رسیده بود که شیخی از اهل قُم شهر خود را ترک کرده بود و به کرمان آمده و بابی ـ ازلی شده بود. وی به رغم آن که قمار میکرد، از سوی ناصرالدوله به عنوانِ مشاورِ حکومتی وی برگزیده شد و اغلب اوقات حاکم با او سپری میشد (بروان،1386: 450 ـ 449). از سویی در این دوره، علما و روحانیونِ معروفی از متشرعه مانند آیت الله حاج ابوجعفر و آخوند ملا محمد صالح (د. 1306ق / 1889م) در کرمان زندگی میکردند (بروان،1386: 482). حکومت ناصرالدوله از دورههای پرهیاهو و شاخص درکرمان است که همۀ فرق در کنار هم در این شهر زندگی میکردند و گاهی اوقات با مشاجره و منازعههایی همراه بود (بروان، 1386: 520). سیاست عقیدتی و دینی مظفرالدین شاه نسبت به مذهب شیخیه با دیگر شاهان قاجار، متفاوت است. او از کودکی به این مسلک علاقهمند گردید، زیرا همان طور که در پیش گفته شد، مادرش ـ شکوهالسلطنه، خواهرزاده حاج محمد کریم خان ـ بر این مذهب و عقیده بود و از سوی دیگر اطرافیان و نزدیکانش نیز در تمایل او به مسلک شیخیگری بی تأثیر نبودند؛ چرا که از طرفی خسرو خان ـ پسر ابراهیم خان ظهیرالدوله، برادر حاج محمد کریم خان ـ پیشکار مظفرالدین شاه در ایام ولیعهدی او بود (باستانی پاریزی2، 160:1385). پیشکار دیگر، میرزا صادق قائم مقام نوری، نیز از شیخیه حمایت می کرد (بامداد، 6:1371/83). بدین ترتیب مظفرالدین شاه و صدراعظمش، عبدالمجید عینالدوله، شیخی بودند. در دوران سلطنت مظفرالدین شاه، جنگ شیخی و بالاسری در دو شهر تبریز و کرمان روی داد. متشرعۀ تبریز، حمایت مظفرالدین شاه از رهبران شیخی را در ایجاد این اغتشاش و ناآرامیها مؤثر میدانستند (عینالسلطنه 1376 : 2/121،1231؛ براون، 1361: 250). در کرمان نیز در سال 1323ق/ 1905م زمانی که دو طایفه شیخی و بالاسری با یکدیگر اختلاف داشتند، مظفرالدین شاه پس از بازگشت از اروپا، تلگرافِ تبریکی از سوی رهبر شیخیه، حاج محمد خان، دریافت کرد، که با کمال احترام آن را چنین جواب داد: «جناب مستطاب حاجی محمدخان سلمه الله تعالی، از اظهار مسرتی که در موقع ورود ما کرده بودید، کمال خوشوقتی حاصل شد. امیدواریم همه وقت به اصلاح امورات مسلمین و آسایش موفق باشیم و از جناب شما در آن مقصود التماس دعای مخصوص میکنیم» (کاتب کرمانی، 1371: 464). در سال 1323ق/ 1905م در هنگامۀ شدت یافتن اغتشاشات و درگیریها میان دو گروه شیخیه و بالاسری، حکمران کرمان، ظفرالسلطنه (1323ق/ 1905م) ، با شدت و خشونت به فرو نشاندن شورش پرداخت. به دستور او حاجی میرزا محمدرضا مجتهد و دو تن دیگر از علمای کرمان، به نامهای: شریعتمدار و ملا صادق را دستگیر کردند و در مقر حکومتی، ایشان را به فلک بستند و سپس حاج میرزا محمد رضا را در ابتدا به بم، و در نهایت با وساطت تعدادی از علما، به رفسنجان تبعید کرد (کاتب کرمانی، 1371: 515، 518، 520؛ کسروی، 1383: 53). با ارسال اخبار کرمان به تهران، مظفرالدین شاه از طریق عین الدوله از حوادث کرمان مطلع گردید. عین الدوله نیز به دستور مظفرالدین شاه، تلگرافی با این مضمون به ظفر السلطنه فرستاد: «جناب اشرف اتابک اعظم، تلگراف ظفرالسلطنه به عرض رسید. از خدمات او کمال رضامندی را داریم. از جانب ما او را تحسین کنید و اظهار التفات ما را هم به او ابلاغ نمایند. فی الحقیقه اقدامات حضرت والا در این مدت قلیل در رفع اختلافات موقع کمال تحسین و تمجید سرمشق تمام حکام خواهد بود» (کاتب کرمانی، 1371: 526،525). در نزاعها و مشاجرههایی که بین این دو طایفه در تبریز رخ داد، مظفرالدین شاه برای حلِ بحران و کشمکشها، به وسیلۀ عین الدوله با رهبر شیخیه در آذربایجان، آقا میرزا علیثقۀالاسلام (مقت. 1330ق/1911م) ارتباط برقرار کرد و او را به عنوان میانجی صلح بین گروههای دیگر به رسمیت شناخت (براون، 250:1361). دربار قاجاریه در تهران پس از اطلاع از مرگِ دومین رهبرِ مذهبِ شیخیه در کرمان، حاج محمد خان (د. 1324ق/ 1906م) به سبب فرا رسیدنِ ایام نوروز، جلسۀ ختم و فاتحهخوانی در منزل یکی از شیخیه در تهران، به نام شیخ مهدی برگزار کرد. اغلب شاهزادگان، وزراء، امراء، اشراف و بزرگان قاجاریه در این جلسه برای طلبِ مغفرت و آمرزش، مراسم تعزیه و تسلیت شرکت نمودند (روزنامه ایران روز پنج شنبه 10 صفر 1324ق4 روزنامه حبل المتین، 23 ربیعالاول 1324ق:6). پس از مظفرالدین شاه محمدعلیشاه قاجار (حک: 1327ـ 1324ق/ 1909 ـ 1906م) نیز به شیخیه علاقهمند بود و به شیخ احمد احسایی احترام فراوان میگذاشت (براون، 250:1361). ظاهراً او نیز شیخی مذهب بود، و تحت تأثیر اعتقادات پدرش، مظفرالدین شاه و دربار قاجاریه به این مسلک گرایش پیدا کرده بود. نتیجه دولت قاجاریه، در برابر پدیدۀ شیخیگری، سیاستِ واحدی اتخاذ نکرد. هریک از شاهان قاجار به فراخور اوضاع و شرایط زمانه و گرایشهای مذهبی خود، برخوردهای متفاوتی با این مسأله داشتند. به بیان دیگر می توان گفت هیچ کدام از شاهان قاجار شیخی مذهب نبودند، و به استثنای مظفرالدین شاه با شکنجه و آزار و اذیت مجتهدانِ متشرعه به حمایت از شیخیه نپرداختند. زیرا مجتهدان، مظهر رهبری امت و دارای نفوذ سیاسی و اجتماعی عظیمی بودند و حکومت شاهان قاجاریه را فاقد مشروعیت میدانستند. با این حال دو خطر جدی شیخیگری و اخباریگری از عوامل تهدید قدرت روحانیون بود. دولت قاجاری که به این مسأله پی برده بود، سعی میکرد با حمایت از علمای روحانی، مشروعیتِ نسبی برای خود فراهم آورد. شواهد تاریخی مذکور، بیانگر آن است که کشمکش دائمی میان علماء و شاهان قاجار، از دورۀ محمد شاه تا مشروطیت ادامه یافت. دولت قاجاریه هیچگاه سعی نکرد میان دو گروه شیخی و بالاسری، صلح و دوستی برقرار کند و احتمالاً از اتحاد و همدلی این دو فرقه مذهبی بیمناک بود و قصد ایجاد تفرقه و اختلاف بین آنان را داشت. تا بدین وسیله دو شهر تبریز (دارالسلطنه) و کرمان (دارالامان) را حفظ نماید. اهمیت ایالت کرمان در این دوره را میتوان ازلابه لای سطور نامۀ مستوفیالممالک ـ صدراعظم ناصرالدین شاه ـ به آیت الله حاج ابوجعفر پی برد؛ به ویژه آنجا که آورده: « باز از اغتشاش آنجاها چیزی به عرض حضور مبارک برسد، لابد باید آماده هر قسم سیاست و خذلان و عقوبتی باشند، زیرا که پادشاه از نظم ولایتی مثل کرمان که چشم نخواهد پوشید»( نیکپور،1383: 114 ـ 112). مظفرالدین شاه برخلاف دیگر شاهان قاجار، شیخی مسلک بود. تمامی شواهد تاریخی مذکور، دلایلی بر این مدعا هستند که این حمایتِ یک جانبه از مذهب شیخی، منجر به ظهور شورشها و آشوبهایی در جامعۀ ملتهب کرمان گردید. در نهایت سرکوب متشرعه و فلک و تبعید نمودن آیت الله حاج میرزا محمد رضا مجتهد کرمانی را به دنبال داشت. از طرف دیگر با تلاشهای مجدالاسلام کرمانی و ناظمالاسلام، این واقعه در تهران و در بین علمای مشروطهخواه منعکس گردید و در ماه رمضان، موضوع بحث منابر گشت و سرانجام این جریان، چون جرقهای دیگر آتش انقلاب مشروطیت را شعلهور ساخت. خاستگاه اجتماعی شیخیگری در کرمان از آغاز حاصل گرایش طبقۀ فرادست بود. چنان که تشریح گردید، پیوند نسبی و ارتباط خویشاوندی ابراهیم خان ظهیر الدوله (پدر حاج محمد کریم خان) با فتحعلی شاه قاجار و سپس گرایش این خاندان به مسلک شیخیگری سبب نفوذ و اعتبار جماعت شیخیه در جامعۀ کرمان گردید. لذا پیروان اولیۀ شیخیه از اقشار بالای جامعه بودند. همین ویژگی، راه را برای نفوذ اجتماعی رهبران شیخیه هموار می کرد، به ویژه آنکه برخی از اقوام و خویشان حاج محمد کریم خان به مناصب سیاسی ایالت کرمان راه یافتند که این امر موجبات حمایت از مسلک شیخیگری را فراهم میآورد.
پینوشتها 1ـ شیخیه یا «پایین سری ها» یکی از انشعابات درون مذهبی شیعه دوازده امامی به شمار میرود. این مکتب فکری منسوب به عالم شیعی، یعنی شیخ احمد احسایی(د.1266ﻫ) است که در فقه، اصول و اخبار صاحب علم و نظر بود. فرقۀ شیخیه پس از احسایی توسط برخی از شاگردان برجستۀ وی در برخی نقاط ایران گسترش یافت و به زودی به چند شعبه از جمله: کریمخانی، ثقه الاسلامیه، عمیدالاسلامیه و باقریه تقسیم گردید. از این میان فرقۀ کریمخانی به وسیلۀ یکی ازشاگردان مکتب احسایی به نام حاج محمد کریم خان کرمانی(د.1288ﻫ) در کرمان رواج وپیروانی یافت. شیخیه اعتقاد به دو اصل عدل ومعاد را ضروری نمی دانند و اعتقاد به دو اصل دیگر یعنی توحید و نبوت را دربردارندۀ آن دو می پندارند و در مقابل به اصل دیگری به نام رکن رابع معتقدند. بدین ترتیب بنا بر دیدگاه شیخیه اصول دین عبارتند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع (کرمانی، بی تا: 2/19- 24؛ کرمانی ،1380: 175). 2 ـ این زن موسوم به فاطمه خانم بود که بعدها به« سُنبُل باجی» معروف شد و مدتها در حرم فتحعلی شاه ماند و از زنان مورد توجه او بود. 3 ـ اشاره به واقعۀ فلک نمودن و تبعید حاج میرزا محمد رضا مجتهد ـ رهبر متشرعه ـ است که در پی درگیریهای شیخی و بالاسری روی داد و انعکاس این واقعه در تهران، در وحدت علمای مشروطهخواه تهران و مهاجرت صغری، نقشی شایان داشت.چنان که یکی از خواست های مهاجرین، باز گرداندن حاج میرزا محمد رضا مجتهد به کرمان بود (کسروی، 1383 : 1/54-52). 4 ـ ابراهیم خان ظهیرالدوله، پسر مهدی قلیخان پسرعموی فتحعلی شاه بود. این شاه قاجار وی را «ابراهیم خان عمو» خطاب می کرد. 5 ـ منظور قیام شالبافها در زمان وکیل الملک ثانی است که سرانجام حاج ابوجعفر به مشهد و محمد رحیم خان، پسر حاج محمد کریم خان، به تهران فرستاده شدند (احمدی کرمانی،1371: 286) ؛ نیک پور،1383: 111). 6 ـ شعاعالسلطنه، پسر فتحعلیشاه، با دختر ابراهیمخان ظهیرالدوله به نام ملکه زمان ازدواج کرده بود و از او دختری به نام شکوهالسلطنه متولد گردید که به عقد ناصرالدینشاه قاجار درآمد که مادر مظفرالدینمیرزای ولیعهد بود (باستانیپاریزی1، 1381: 629). 7 ـ نام اصلی قره العین فاطمه،کنیه اش ام السلمه و لقبش زکیه، دختر ملا محمد صالحِ برغانی مجتهد، در سال 1233ق/1818م در قزوین متولد شد. فاطمه پس از مدتی به اصول و عقاید شیخی علاقه مند شد و از سوی سید کاظم رشتی (د.1259ق/1843م)به «قرۀ العین» معروف شد. وی پس از وفات سید کاظم رشتی عقاید سید علی محمد باب را پذیرفت و علناً به حدود مقدس اسلام جسارت کرد و جز پیروان اولیۀ باب یعنی هجده تن موسوم به حروف حی گردید.سرانجام در 28 شوال 1268ق/1851م، هنگامی که چند نفر بابی در نیاوران به ناصرالدین شاه سوء قصد کردند، او را نیز با بعضی دستگیرشدگان سران بابیه ، کشتند (کاشانی، 1328ق/1910م،140-139؛ نوائی، : بیتا: 169،168،165 ؛ فضایی، 1384: 108، جهت اطلاع از عقاید قرۀ العین نک: نوائی ، بی تا 191-165 ؛ کاشانی،1328ق: 139-142). 8 ـ محمد اسماعیل خان نوری ملقب به وکیل الملک همچنین به سال 1279ق/ 1862م به احداث، بازار و کاروانسرا و حمام در کرمان اقدام کرد (اعتماد السلطنه،3:1367/1907). 9 ـ در کرمان، روز سوم درگذشت افراد، مجلسی به عنوان «خَتم» برپا میشود، که آن مجلس، اصطلاحاً پایان عزاداری و «برچیدن خَتم» نام دارد. 10 ـ پیغمبر دزدان، اسم مستعار شیخ محمد حسن سیرجانی کرمانی، متخلص به قارانی بود که از شخیصاتِ فکاهی و طنزپرداز دورۀ قاجاریه است. او لقب خود را نبی السارقین نهاده بود و هر وقت حکام میخواستند به کسی نسبت دزدی دهند و او را تنبیه نمایند، ناله و فریاد میزد و میگفت: تا دزد یقیناً شناسایی نشود اجازه نمیدهم که به امتم صدمه و آسیبی برسد، گاهی نیز به دروغ به کسی تهمت دزدی میزدند، او قضیه را رسیدگی میکرد و بدین وسیله به بیچارگان و ستمدیدگان کمک مینمود. «پیغمبر دزدان» مسلکِ درویشی داشته و از جانب رحمتعلی شاه به لقب صفاعلی مفتخر گردیده بود (باستانی پاریزی،1386: 223، 224، 226، 228). شایان ذکر است، نامههای ناصرالدوله با پیغمبر دزدان متعدد بوده و دوام داشته، زیرا یکی از نامهها در حکم جواب مکتوب ناصرالدوله است. منابع دلیلی برای این ارتباط از سوی ناصرالدوله ذکر نمیکنند. | ||
مراجع | ||
- قرآن کریم، صافات.##- ابراهیمی، ابوالقاسم خان (بیتا) فهرست کتب مشایخ عظام اعلی الله مقامهم، کرمان: سعادت، فهرست کتب مشایخ، ج2، چاپ اول. - ابراهیمی ، عبدالرضا خان (1351) نود مسأله [در جواب سئوالات علی اصغر طاهری نیا] ،کرمان: بی نا، چاپ اول. ##- احمدی کرمانی، یحیی (1371) فرماندهان کرمان، تهران: علم، چاپ پنجم.##- الگار، حامد (1369) دین و دولت ـ نقش علما در دورۀ قاجار ـ ترجمه ابوالقاسم سری، تهران: توس، چاپ اول.##- اعتمادالسلطنه (صنیعالدوله) محمدحسنخان (1367) تاریخ منتظم ناصری، به تصحیح محمد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیای کتاب، ج3، چاپ اول.##- باستانی پاریزی (1385) جامع المقدمات، تهران: علم، چاپ سوم.## - -------- (1385) هواخوری باغ، تهران: علم، چاپ اول.##- -------- (1368) پیغمبر دزدان، تهران: علمچاپ هجدهم.##- -------- (1383) درخت جواهر، تهران: علم، چاپ اول.##- بامداد، مهدی (1371) شرح حال رجال ایران در قرن 12، 13، 14، تهران: کتابفروشی زوار، ج4و ج6، چاپ چهارم.##- براون، ادوارد (1361) نامههایی از تبریز، ترجمه حسن جوادی، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ دوم. ##- --------- (1386) یک سال در میان ایرانیان، ترجمه مانی صالحی علامه، تهران: اختران، چاپ سوم.##- دفتری، فرهاد (1375) تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: فرزان، چاپ اول.##- دولت آبادی، یحیی (1361) حیات یحیی، تهران: عطار فردوسی، چاپ دوم. ##- رساله کاتب کرمانی (1371) به تصحیح و تحشیه باستانی پاریزی، تهران، علم، چاپ پنجم.##- رضوی، میرزا نعمۀ الله (1387ق) رساله تذکرۀ الاولیاء در شرح احوال عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم آقای حاج محمد کریم خان کرمانی، کرمان: چاپخانه سعادت، چاپ دوم.##- ریاحی، محمدامین (1372) تاریخ خوی، تهران: توس، چاپ اول.##- سایکس، سرپرسی (1370) تاریخ ایران، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، تهران: دنیای کتاب، ج2، چاپ اول##- شیروانی، میرزا زینالعابدین (1339) ریاض السیاحه، به تصحیح و مقابله اصغر حامد ربانی، با مقدمه حسین بدرالدینی، تهران: سعدی، چاپ اول.##- عین السلطنه، قهرمان میرزا (1376) ، روزنامه خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالورـ ایرج افشار، تهران: اساطیر، ج2، چاپ اول.##- فضایی، یوسف (1384) تحقیق در تاریخ و عقاید: شیخیگری، بابیگری، بهائیگری... و کسرویگرایی، تهران: آشیانه کتاب، چاپ دوم.##- کاشانی، حاجی میرزا جانی (1328ق/1910م) نقطۀ الکاف در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول از تاریخ بابیه، به سعی و کوشش ادوارد براون، لیدن: بریل، چاپ اول.##- کرمانی، محمدکریمخان (بیتا1) رسالۀ جواب عبدالعلیخان در اثبات محال بودن خِلأ، مجمعالرسائل فارسی، کرمان: چاپخانه سعادت، چاپ اول.##- -------- (بیتا2) ارشاد العوام ،کرمان: چاپخانه سعادت، چاپ دوم.##- -------- (1380 ق) هدایه الطالبین، کرمان: چاپخانه سعادت، چاپ دوم.##- کسروی، احمد (1383) تاریخ مشروطۀ ایرانی، تهران: امیر کبیر، چاپ بیست و یکم.##- لسان الملک، سپهر، محمدتقی (1377) ناسخالتواریخ، به اهتمام جمشیدکیانفر، تهران: اساطیر،ج3، چاپ اول.##- مدرسی، مرتضی (بی تا) شیخیگری، بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ، اجتماع، تهران: کتابفروشی فروغی، ج 1، چاپ اول.##- ناظم الاسلام کرمانی، محمد بن علی (1384) تاریخ بیداری ایرانیان، تهران: امیرکبیر، ج1، چاپ هفتم .##- نوائی، عبدالحسین (بیتا) حواشی و توضیحات برفتنه باب اعتضاد السلطنه (علیقلی میرزا)، بیجا: بینا، چاپ اول. ##- نیکپور، مجید (1383) نام آوران علم و اجتهاد در کرمان، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی، چاپ اول. ##- وزیری، احمد علی خان (1385) جغرافیای کرمان، به کوشش باستانی پاریزی، تهران: علم، چاپ پنجم.##- -------- (1375) تاریخ کرمان ، به کوشش باستانی پاریزی، تهران: علمی، چاپ چهارم.####مقالات##- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم (دی ماه1340) «از خاک راه بُر تا کاخ گلستان»، یغما، شمارة دهم، سال چهاردهم:453-450. - -------- (1347) «سخنی چند پیرامون اندیشههای میرزا آقاخان2»، وحید، شمارة هشتم، سال پنجم، 777-774.##- سعادت نوری، حسین (1346) مظفرالدین میرزا و شیخیگری، شماره 3، سال پنجم، 293-290##- نوائی، عبدالحسین (بیتا) «قره العین»، فتنه باب، اعتضاد السلطنه (علیقلی میرزا) بی جا، بینا، 169-165.####اسناد##- روزنامه ایران، (جمعه هفدهم رمضان 1288ق)، تهران: دار الطباعه خاصه در ارک همایونی در میدان توپخانه مبارکه، نمره55، ص 8، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران با همکاری مرکز اطلاعات و تحقیقات رسانه، (1374)، ج اول، شماره 208 ـ 1، 1/220، چاپ اول.##- روزنامه ایران «از مجموعه ایران سلطانی» (روز پنج شنبه 10 صفر المظفر 1324ق)، سال پنجاه و نهم، شماره2، ص4، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران،(1380)، روزنامه حبل المتین، شماره 36، سال سیزدهم، 23 ربیعالاول 1324ق، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی و جمهوری اسلامی ایران، (1383)، چاپ اول.##- روزنامه وقایع اتفاقیه، (پنجشنبه 22جمادی الاول1275ق)، نمره 47، ص5، تهیه وتنظیم کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران، تهران: کتابخانة ملی جمهوری اسلامی ایران با همکاری مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه، (1373)، ج4، چاپ اول.##- کرمانی، محمدخان، کشکول، به قلم حاج محمدخان کرمانی، همچنین یادداشتهایی به صورت کشکول از حاجزینالعابدینخان، نسخه خطی به شماره هـ ـ 24 در کتابخانه شیخیه کرمان موجود است. تصویری از آن به شماره 5 ک 3 الف 213 BPM در موسسه مطالعات تاریخ معاصر نگهداری میشود.##- کلانتر کرمانی، میرزا ابوالحسن، نسخه خطی به شمارۀ8، احوال علماء و عرفاء و اطباء و منجمین، مجموعه ناصری، محل نگهداری، مرکز اسناد و آرشیو کاخ گلستان.## | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,448 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 792 |