
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,600,447 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,324,339 |
فیلسوفی جهانگرد: احمدبن طیب سرخسی و سفرنامه او بازشناسی متنی جغرافیایی از قرن سوم هجری | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 4، دوره 3، شماره 3، دی 1390، صفحه 59-76 اصل مقاله (276.02 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
عباس احمدوند* 1؛ سعید طاووسی مسرور2 | ||
1استادیار تاریخ دانشگاه شهید بهشتی | ||
2پژوهشگر تاریخ | ||
چکیده | ||
احمدبن طیب سرخسی، شاگرد و مصاحب کندی، از آغازگران جریان فلسفه یونانی در میان مسلمانان به شمار میرود. او که در بسیاری از شاخه های علم متفنن بود، برخی از کتب علمی- فلسفی یونانی را به زبان عربی ترجمه یا اقتباس کرد؛ با این همه، هیچ یک از آثار او به دست ما نرسیده است. در میان آثار منسوب بدو، چند کتاب و رساله در جغرافیای ریاضی و وصفی به چشم می خورد؛ یکی از این آثار، سفرنامه سرخسی است به جزیره، شامات و فلسطین. برخی فقرات و عبارات این سفرنامه در منابع کهن عربی پراکنده است که با گردآوری و توضیح آنها، می توان بخشی از سفرنامه را بازسازی کرد و بدین ترتیب وضعیت جغرافیایی بخشی مهم از جهان اسلام را در اواخر قرن سوم هجری فراروی قرار داد. | ||
کلیدواژهها | ||
جغرافیای اسلامی؛ مسالک و ممالک نگاری؛ احمدبن طیب سرخسی؛ سفرنامه سرخسی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه مسلمانان از دیرباز با سنن جغرافیایی جهان آشنا شدند. آنان با جغرافیای رایج در نزد عرب جاهلی (علم الانواء)، نظام هفت کشور و ایرانشهر ایرانیان و جغرافیانگاری هندی بر مبنای نصف النهار اوجین (Ujjain) و تقسیم جهان به نه بخش آشنا بودند. چنان که آشنایی مسلمانان با آثار جغرافیایی بطلمیوس، مارینوس صوری و امثال ایشان، مسلمانان را با مفهوم و مصداق دقیقتر جغرافیا و تقسیم جهان بر اساس نظام چهار جهت اصلی و نصف النهار جزایر خالدات (Fortune Islands) آشنا کرد. این آشنایی مرهون تلاش دانشمندان و مترجمانی بود که طی قرون دوم و سوم هجری، به ترجمه و اقتباس آثار جغرافیایی به زبان عربی پرداختند. از دیگر سو، از آنجا که طبیعیات چون وصف زمین و آسمان و عناصر مربوط به این دو، در آن روزگار جزو ابواب فلسفه به شمار می رفت، برخی از پیشگامان رواج فلسفه در اسلام، مانند کندی و شاگردش سرخسی در ترجمه و نشر جغرافیا نیز پیشگام بودند. کندی و سرخسی در بُعد جغرافیای ریاضی و وصفی، با ارائه نظریاتی در باب زمین، پدیدههای جغرافیایی و تلاش در طراحی نقشهای جهانی، در زمره پیشقراولان جغرافیای اسلامی به شمار میروند. جمع شدن بسیاری از شاخههای علوم در وجود کندی و سرخسی نیز، شناخت آرا و آثار این دو را به بحثی مهم در تاریخ جغرافیای اسلامی تبدیل ساخته است. بویژه آن که سرخسی از فرصت نزدیکی به المعتضد بالله، خلیفه عباسی (حک 289 - 279ھ) و همراهی با خلیفه، در برخی سفرها، نهایت استفاده را برد و موفق گردید یکی از کهن ترین سفرنامهها را در باب جزیره، شامات و فلسطین (بخشی از عراق، ترکیه، اردن، سوریه، لبنان و فلسطین امروزین) خلق کند. از آنجا که سفر معتضد بدین نواحی اهداف نظامی را تعقیب میکرده است، توجه سرخسی نیز به مطالب مورد علاقۀ ولینعمت جنگاورش معطوف شده و بدین ترتیب سفرنامه سرخسی، به منبعی کم نظیر از جغرافیای نظامی، طبیعی و شهری این مناطق، در اواخر قرن سوم هجری بدل گردیده است.
سرخسی، زمانه و آثارش ابوالعباس احمدبن محمدبن مروانبن طیب سرخسی1 (حدود 286 - 220ھ) که نسبتش به سرخس نشان از ایرانی الاصل بودن وی میدهد؛ مشهور به ابن غرانقی (صفدی، 2000-1974: 7، ذیل"ابوالعباس السرخسی المتفلسف احمدبن...")، از شاگردان و نزدیکان کندی، فیلسوف مشهور و به گفته روزنتال وارث کندی بود (Rosenthal,1995: 105). خود او را نیز از جمله دانشمندان فهیم و بلیغ به شمار آوردهاند (ابن ندیم، 1971: 320؛ قفطی، 1347: 110؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 793؛ صفدی، 2000-1974: 7؛ Rosenthal,1995: 105). از کودکی و نوجوانی او اطلاع چندانی در دست نیست، شاید اشتغالش به فلسفه و توجه به ملل و نحل نگاری باعث شده باشد که مورخان و شرححالنویسان، عنایتی درخور بدو مبذول ندارند (نک مثلا ابن ندیم،1971: 383؛ Rosenthal,art."Abu Al Abbas Ahmad b.al Tayyib b. Marwan al Sarakhsi" in EI2). به هر روی او در مکتب کندی تعلیم یافت و درسلک شاگردان او درآمد (ابن ندیم،1971: 320؛ قفطی، 1347: 110؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 793). نخستین مورخی که از او یاد کرده است، مسعودی (قرن چهارم هجری) است که در دو کتاب مروج الذهب (1409: مثلا 4/ 171-170) و التنبیه والاشراف (بیتا: 46 -45)، از ارتباط وی با معتضد، عاقبت کار و پارهای نظریات جغرافیاییاش، یاد می کند. علت توجه مسعودی جغرافیدان و مورخ به این دو جنبه مهم از زندگی سرخسی، درگیری با سیاست و اشتغال به جغرافیا، قابل فهم است. پس از مسعودی، ابن ندیم (1971: 321-320) در قرن چهارم هجری یکی از کامل ترین شرح حالها و فهرست آثار وی را ارائه کرده است. بعد از وی نیز دیگر مورخان و شرح حالنویسان مطالب او را عینا وام گرفته، گاه با پارهای افزودهها و کاستیها، تکرار کردهاند؛ کسانی نظیر: قفطی (1347: 111-110)؛ ابن ابی اصیبعة (بیتا: 794، 793- 788)؛ یاقوت حموی (1992: 1/ ذیل"احمدبن الطیب السرخسی"، بیتا، در حدود 23 مدخل جغرافیایی؛ نک. ادامه مقاله)، صفدی (2000-1974: 7، ذیل مدخل) ، ابن حجر عسقلانی (1971: ذیل مدخل) و ابن عدیم (بیتا، 2/ 845 – 835) نیز در حجم بیش از ده صفحه به شرح احوال و آثار او پرداختهاند. شهرت سرخسی در فلسفه و شاگردیاش در نزد کندی، سبب شده است ابن ندیم او را با نام احمد بن طیب، در فن اول از مقاله هفتم، در اخبار فلاسفه از کتاب خویش یاد کند (ابن ندیم،1971: 320)؛ هر چند درباب او به عنوان یکی از مترجمان و شارحان آثار ارسطو نیز سخن میراند (ابن ندیم ،310:1971) و گاهی از برخی آثار دیگر شارحان ارسطو، چون فارابی که به خط و کتابت وی است یاد میکندکه نشان از توانایی او در خوشنویسی است. به نوشته مورخان علم و شرح حالنویسان، سرخسی خود در علوم گوناگون جدید و قدیم دست داشت و از صرف، نحو، ادب، شعر و حدیث آگاه بود (ابن ابی اصیبعة، بیتا: 793). نویسندگان، تالیفات او را در فلسفه، منطق، موسیقی و جزآن ها بغایت نیکو دانستهاند و از معرفت نیکو، قریحه عالی و زیبا نویسی او سخن راندهاند (ابن ندیم، 1971: 320؛ قفطی، 1347: 110؛ ابن ابی اصیبعة بی تا، 793) 2. در عین حال تدریس برای معتضد، پیش از خلافت (به گفته قفطی، 1347: 110، وی مؤدبی فرزندان معتضد را نیز بر عهده داشته است)، باعث شد وی ندیم این امیرزاده و سپس خلیفه عباسی گردد و جزو خواصش درآید (ابن ندیم: 320؛ قفطی: 110؛ ابن ابی اصیبعة: 793). همین مساله موجب اشتغال سرخسی به سیاست نیز شد و او که به گفته ابن ندیم (1971: 320؛ نیز تکرار آن در قفطی:110)، علمش بر عقلش غلبه داشت و سرانجام جان بر سر این کار نهاد. سرخسی در زمانهای پر آشوب میزیست؛ کار بنی عباس از دوران معتصم (حک227-218ھ) به بعد، رو به سستی نهاده بود؛ سرداران تُرک گرداننده امور بودند (خضری، 1379: مثلا 77-76) و پس از تشکیل دولتکهای مستقل و نیمه مستقل، کار به جایی رسیده بود که بغداد دیگر رمقی نداشت. حتی در زمان خلافت معتمد (حک279-256 ھ)، عموی معتضد، صفاریان قصد براندازی خلافت را داشتند (خضری، 1379: 115-110). مشکلات خلافت در این دوران بسیار فراوان بود (خضری، 1379: 105-115)؛ در این میان، پدر معتضد مشهور به موفق که اداره امور برادر را بر عهده داشت، با قدرت، تهور، شجاعت و روحیه سپاهیگری خویش موفق شد تا با استفاده از ضعف رقبا، اندکی از آب رفته سطوت آل عباس را به جوی بغداد باز گرداند. هر چند خود پیش از آن که فرصت خلافت یابد، درگذشت؛ اما توانست فرزند خویش، ابوالعباس را به ولایت عهدی برادر بگمارد (طبری، بیتا: 22-10؛ نک. خضری 1379: 116-115) و بدین ترتیب زمینه استقلال رأی فرزندش را در آینده، فراهم آورد (قس.مسعودی، بیتا: 321-320). اما درباریان و عناصر قصر بیکار نماندند و از این که خلیفهای بخواهد بر قدرت خویش بیفزاید یا افراد مورد اعتماد خود را بر سر کار آورد، سخت ناخشنود بودند. یکی از این افراد سرخسی بود که به واسطه ارتباطش با ولیعهد دیروز و خلیفه امروز، نفوذی قابل ملاحظه داشت. معتضد او را به مناصبی چند، چون حسبه بغداد و مسوولیت دیوان مواریث گمارد؛ حتی گاهی در هنگام غیبت خویش از بغداد، وی را در دربار به جانشینی مینهاد (مسعودی،1409: 4 /170؛ ابن ندیم،1971 :320 ؛ صفدی،2000-1974: 7/ ذیل مدخل). درباریان تاب نیاوردند و بر ضد سرخسی توطئهها کردند(Rosenthal, art"sarakhsi"). درجمادی الاولی سال 283ﻫ ، معتضد که در امور کشور با سرخسی مشورت میکرد و اسرار خویش را با وی در میان میگذارد ( ابن ندیم، 320؛ قفطی،1347: 110 ؛ صفدی: 7)، رازی را درباب قاسمبن عبیدالله وزیر و بدر، غلام خویش با سرخسی در میان گذارد (ابن ندیم: 320؛ قفطی:110؛ ابن ابی اصیبعة:793؛ صفدی:7). قاسم با حیله آن راز را بر ملا و منتشر ساخت؛ از این رو خلیفه بر سرخسی خشم گرفت و او را به قاسم و بدر سپرد (مسعودی: 4،170 ؛ ابن ندیم:320؛ قفطی: 110؛ ابن ابی اصیبعة: 793). اینان نیز اموال وی را مصادره کردند. مسعودی ارزش اموال مصادره شده را، از نقد و جنس به 150 هزار دینار برآورد میکند (مسعودی،4،170) که نشان از ثروت قابل ملاحظه سرخسی میدهد؛ آنگاه او را به سیاهچال انداختند. 3 چون در سال285 ﻫ ، معتضد برای نبرد با احمدبن عیسیبن شیخ، عازم آمٍد شد (طبری، بیتا: 10 ،68؛ ابن ندیم:320؛ قفطی: 110؛ ابن ابی اصیبعة:793)،گروهی از زندانیان خوارج که همراه با احمد زندانی بودند، از زندان گریختند اما او به امید عفو نگریخت. هنگامی که معتضد خبر را شنید، فرمان داد باقیمانده زندانیان را بکشند. قاسم وزیر نیز برای ارضای حس انتقام خویش، نام احمد را در فهرست اسامی کسانی که باید به قتل میرسیدند، وارد کرد. بدین ترتیب احمد سرخسی کشته شد (286ھ). پس از این واقعه، معتضد به یاد سرخسی زندانی افتاد و سراغ او را گرفت؛ قاسم وزیر به اطلاع او رساند که به امر خلیفه کشته شده است؛ معتضد نیز از این اقدام بیزاری نجست (ابن ندیم،1971: 321؛ قفطی،1347: 111؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 793؛ ابن حجر،1971: ذیل مدخل؛ برای شرح حال کامل سرخسی، نیز نک. زرکلی، 1989: 1 /206 ، ذیل"ابوالعباس احمدبن محمدبن مروانبن طیب فیلسوف"). قفطی (1347: 110)، معتقد است خلیفه نیز فریب توطئه درباریان را خورده است، اما یاقوت حموی صورت گفتگوی میان خلیفه و عبداللهبن حمدون را که پس از سرخسی ندیم خلیفه شده بود، ذکر میکند. در این گفتگو، خلیفه از عبدالله میپرسد: آیا مردم وی را بر انجام کاری شماتت میکنند و عبدالله پس از کسب امان، پاسخ میدهد آری؛ به خاطر آن که احمدبن طیب سرخسی را که خادمت بود و گناهی نداشت، به قتل رساندی. معتضد در پاسخ بر عبدالله نهیب زد: وای بر تو! او مرا که خویشاوند پیامبرم، به کفر و الحاد فرا میخواند (یاقوت حموی،1992: 1/ ذیل مدخل؛ صفدی: 7). روشن نیست این اتهام در مورد احمد، چگونه شکل گرفته است؟ آیا اشتغال او به فلسفه و دیگر علوم یونانی و بحث از دیگر دیانات و نحل، باعث رواج چنین تهمتی شده است؟ )cf.Rosenthal,art"sarakhsi" in EI2( به نوشته ابن ابی اصیبعة (بیتا: 793) و ابن حجر عسقلانی (1971: ذیل مدخل)، سرخسی محدث بود و از بزرگان محدثان، حدیث پیامبر را روایت میکرد؛ همچنین شاگردان و راویانی در حدیث داشت و برای دیانت و پیامبر (ص) احترام ویژهای قائل بود. پس چگونه چنین کسی میتواند ملحد یا به گفته صفدی مدعی نبوت باشد؟ (صفدی: 7) آیا نفوذ او بر خلیفه که نماد آن در رواج شیوه جدید محاسبه زمان پرداخت خراج (نیروز، نوروز معتضدی) (طبری، بیتا: 10/ 39) آشکار است، دلیلی مهم در توطئه بر ضد او نبود؟ آیا تلقینهای او به خلیفه مبنی بر انشاد لعننامه بر معاویه و خواندن آن بر منابر (طبری، بیتا: 10 / 62- 54، بویژه 55-54؛ ابن حجر،1971: ذیل مدخل)، نشان دهنده تشیع این دانشمند خراسانی الاصل نیست؟ آیا این نوع مسائل روشن کننده آن نیست که چرا سرخسی آماج رقابت، حسادت و کینهتوزی درباریان بوده است. (cf.Rosenthal,art"sarakhsi" in EI2) با این همه و به رغم تلاش درباریان بر ضد سرخسی، هیچ گاه شهرت و توان علمی او از یادها نرفت. آثار متعددی بدو منسوب است و او در رواج علم و معارف یونانی در میان مسلمانان، پیش از رواج کامل آن، نقشی بسزایی داشته است (Rosenthal, 1995:105). صورت اسامی آثار سرخسی که ابن ندیم در فهرست خویش به دست میدهد؛ نشان از تنوع آگاهیها و تواناییهای علمی اوست: مختصر قاطیغوریاس؛ مختصر بارمیناس؛ مختصر انالوطیقا الاولی؛ مختصر انالوطیقا الثانی، کتاب الاعشاش و صناعة الحسبة الکبیر؛ کتاب عش الصناعات و الحسبة الصغیر؛ نزهة النفوس؛ اللهو و الملاهی فی الغناء و المغنین و المنادمة و المجالسة و انواع الاخبار و الملح؛ السیاسة الکبیر؛ السیاسة الصغیر؛ المدخل الی صناعة النجوم؛ الموسیقی الکبیر؛ مقالتان و لم یعمل مثله حسنا و جلالة؛ الموسیقی الصغیر؛ الارثماطیقی؛ فی الاعداد و الجبر و المقابلة؛ المسالک والممالک؛ الجوارح و الصید بها؛ المدخل الی صناعة الطب؛ نقض فیه علی حنین بن اسحق؛ المسائل؛ فضائل بغداد و اخبارها؛ الطبیخ الفه علی الشهور و الایام للمعتضد؛ زاد المسافر و خدمة الملوک؛ مقالتان لطیف؛ المدخل الی علم الموسیقی؛ ادب الملوک؛ الجلساء و المجالسة؛ رسالة فی جواب ثابت بن قرة فیما سئل عنه؛ مقالته فی النمش و الکلف؛ رسالته فی المساکین (در حاشیه،السالکین) و طریف اعتقاد العامة؛ منفعة الجبال؛ رسالته فی وصف مذاهب الصابئین؛ کتاب فی ان المبدعات فی حال الابداع لا متحرکة و لا ساکنة (ابن ندیم،1971: 321؛ قفطی، 1347: 111-110؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 794-793؛ حاجی خلیفه، بیتا: 2، باب الزای، زاد المسافر؛ فهرست کامل تر در، اسماعیل باشا بغدادی،1951: 1/ ذیل مدخل؛ نیزBrockelmann, 1943: I,210,no5;SB,I,375). البته با این که ابن ندیم برخی کتب یا حکایات را با خط سرخسی نقل میکند (ابن ندیم، 1971: 383، 310) و یاقوت حموی از نص سفرنامه وی به خط ابن کوجک4 سخن میراند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل"الخشبیة" نیز قس. " الآکام") و ابن ابی اصیبعة برخی اشعار کندی یا روایاتی در باب حنینبن اسحاق را از نگارش وی میآورد (ابن ابی اصیبعة، بیتا: 788)؛ با این حال از آثار او چیزی به دست ما نرسیده است. فرانتز روزنتال که در باب سرخسی و آثار او، پژوهشهایی در خور کرده است، بر این باور است که آثار سرخسی بسیار پرشمار و حتی شمار آن رو به افزایش است؛ او معتقد است با این که گردآوری آثار پراکنده وی، از نیم قرن پیش شروع شده، اما تا کنون (زمان نگارش پژوهشهای روزنتال،تا پیش از مرگش)، هیچ کتاب کاملی از او احیا نشده است. (Rosenthal,1995:105) روزنتال گرچه بنابر مشاهدات سالیان جوانی خویش از نسخ خطی، از دو اثر وی (موجود در اسکندریه) به نامهای"ادب النفس" و "کرب الطبیخ" (کذا)،در آشپزی یاد میکند؛ اما خود انتساب این نسخهها را به سرخسی بسیار بعید میشمارد (Idem). پیش از روزنتال، اسبث (P.Sbath) نیز در فهرست نسخ خطی خویش، از رساله سرخسی در موسیقی ذکر میکند؛ (Sbath,I,80) حال آن که به گفته روزنتال،انتساب این نسخه نیز، تنها بر اساس آرزوی اسبث صورت گرفته است. (Rosenthal,Ibid) روزنتال همچنین با شگفتی بسیار از کشف یک نسخه خطی توسط مجتبی مینوی، به نام"ادب الملوک" سخن میگوید (Idem). قرار بود مینوی مقالهای در معرفی این نسخه، در بیست و هفتمین کنگره خاورشناسان (آن آربور، میشیگان،11 آگوست 1967) ارائه کند؛ اما به رغم آن که مجموعه مقالات کنگره از مینوی با عنوان رئیس یکی از نشستهای علمی یاد میکند (Proceedings, 1971: 221,285)، مینوی حتی در کنگره مذکور حضور هم نیافت؛ چه رسد به آن که مقالهای هم ارائه کند (Proceedings, 1971: 221,285). پس از درگذشت مینوی، محمدتقی دانشپژوه، این نسخه را در کتاب سعید امیر ارجمند معرفی کرد5. معرفی دانشپژوه نشان میدهد این نسخه نگاشته کاتبی ناشناس بوده و بسیار خراب، کاملا بریده بریده و ناخواناست. نیکولاس رشر (N.Rescher) ، متخصص منطق اسلامی نیز در کتاب خویش6، در بحث از یک منطقی اوایل قرن دوم هجری، به نام ابنصلاح، به نسخه خطی ممتازی از یکی از آثار ابنصلاح ارجاع میدهد (Istanbul,122,11-14) که در آن فقرهای مهم از اثر مفقود اختصار کتاب انالوطیقا الاولی سرخسی، نقل شده است (Pingree,1968: 188) . تمامی این تلاشهای ناکام در احیای حتی فقرهای از آثار سرخسی، چارهای برای ما نمیگذارد، جز آن که روایاتی را از برخی آثار پراکنده وی در متون، مورد بازشناسی و بازسازی قرار دهیم تا دستکم بخشی از آثار این دانشمند بزرگ را احیا کنیم. این روش را میتوان در مورد سفرنامه سرخسی کاملا به کار بست.
آرا و آثار جغرافیایی سرخسی همانگونه که آوردیم، در گذشته فلسفه جامع بسیاری از علوم بود و فیلسوف ناگزیر در بسیاری از شاخههای علوم دست داشت. سرخسی نیز در کنار پرداختن به علوم گوناگون، به جغرافیا، هم ریاضی-نجومی، هم وصفی پرداخته است. او اساسا در زمینه جغرافیا به مکتب جغرافیای ریاضی با تمایلات یونانی مآب وابسته است که طبعا این توجه در نتیجه شاگردیاش در نزد کندی رخ داده است (تشنر و احمد، 1375: 13؛ کراچکوفسکی، 1379: 104). در این بخش از جغرافیا، باید از کتاب "رسالة فی البحار و المیاه و الجبال" او یاد کرد که با کتاب "رسالة فی البحار و المد و الجزر" کندی همانند است (تشنر و احمد: 13). کندی رسالهای دیگر به نام "رسم المعمور من الارض" نیز داشت، که هیچ کدام از دو رساله وی موجود نیست (تشنر). در فهرست آثار سرخسی، علاوه بر کتابهای" المسالک والممالک"7 و "فضائل بغداد و اخبارها" (نک. ابن ندیم، 1971: 320؛ قفطی، 1347: 111- 110؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 794-793) که نماندهاند، به کتاب دیگری به نام "منفعة الجبال" نیز برمیخوریم که بنابر حدس کراچکوفسکی، باید همان "رسالة فی البحار و المیاه و الجبال" باشد (کراچکوفسکی،1379: 104) ؛ مسعودی، این رساله را " منافع البحار و الجبال و الانهار" میخواند (مسعودی،بیتا: 46). این کتاب نیز مانند دیگر آثار سرخسی در دست نیست، اما ظاهرا در قرن چهارم هجری مسعودی بدان و برخی دیگر از آثار جغرافیایی سرخسی و استادش کندی دسترسی داشته و از آنها بهره برده است (مسعودی،بیتا: 46؛ مسعودی ،1409: 1/ 348). بر این اساس، مسعودی پارهای از آرای جغرافیایی سرخسی را در دو کتاب التنبیه والاشراف و مروج الذهب و معادن الجوهر خویش برای ما حفظ کرده است. برای نمونه بحث جزر و مد را و این که جزر و مد دریاهای واقع در نیمکره شمالی با جزر و مد دریاهای نیمکره جنوبی تفاوت دارد، از قول کندی و سرخسی آورده، می نویسد بنابر نظر کندی و سرخسی حرکت دریاها در اثر حرکت بادها رخ می دهد؛ آنگاه موردی از مشاهدات خویش را در تایید نظر کندی و سرخسی ذکر میکند (مسعودی،1409: 1 / 133). مسعودی همچنین با استناد به برخی کتب منسوب به کندی و سرخسی که در اینجا مصاحب معتضدش می خواند، در بحث از قطب شمال بر آن است که در انتهای معموره (سرزمین آباد) شمال دریاچهای بزرگ وجود دارد که قسمتی از آن در زیر قطب شمال قرار دارد؛ نیز در نزدیکی آن شهری به نام " تولیة" وجود دارد که ورای آن هیچ آبادانی نیست (مسعودی،1409: 1 / 143). او برای تایید این نظر به برخی رسائل بنی منجم8 نیز استناد میجوید. مسعودی درباره دریاها و شمار آنها هم به آثار و آرای کندی و سرخسی تمسک میجوید (مسعودی،بیتا: 46-45) و آنگاه بنا بر" رسالة فی البحار و المیاه و الجبال" کندی، به روایت سرخسی9 طول دریای روم (مدیترانه)، را از سرزمین صور، طرابلس، انطاکیه، لاذقیه، مثقب، ساحل مصیصه، طرسوس و قلمیه تا مناره هرقل، شش هزار میل برآورد میکند و عریضترین محل آن را 400 میل میداند؛ ودر انتها باز تاکید میکند، این گفتار کندی و ابن طیب (سرخسی) است (مسعودی،1409: 1 / 143). این نوع مطالب نشان میدهد سرخسی و استادش در جغرافیا، از آثار بطلمیوس و دیگر نویسندگان یونانی استفاده میکردهاند (مسعودی،بیتا: 46؛ تشنر و احمد،1375: 13). چنان که از عنوان کتاب "رسم المعمور من الارض" کندی که سرخسی نیز از آن تقلید میکرده است، برمیآید که چه بسا کتاب مذکور، برداشتی مقید از کتاب جغرافیای بطلمیوس بوده باشد (تشنر و احمد: 13). مسألهای که چندان هم دور از ذهن نمینماید؛ زیرا مسعودی به اثری با نام"مسکون الارض" و نیز نقشهای جهانی به نام "صورة معمور الارض" مراجعه میکرده است (تشنر و احمد،1375: 14 ؛ نیز قس. مسعودی،1409: 1 /143و133 ؛ همو،بیتا:46-45 ). پژوهشهای اخیر مانفرد کراپ با این همه کراچکوفسکی (1379: 96)، سرخسی و کندی را در زمره جغرافیدانان لغتشناس و جهانگردان قرن سوم هجری نیز به شمار آورده است و سرخسی را در رشته مسالک و ممالکنگاری که بنابر پژوهشهای شارل پلا، خود سبک جغرافیانگارانه مستقلی است (Ch.Pellat,art"al Masalik wa al Mamalik" in EI2)، پس از ابوالعباس جعفربن احمد مروزی و مقدم بر ابن خرداذبه قرار میدهد (کراچکوفسکی،1379: 104-103). اما با کمال تاسف، چون هیچ یک از این آثار جغرافیایی سرخسی بر جای نمانده است، تبیین رابطه میان آنها چندان آسان نیست. هر چند فقراتی از سفرنامه او به شام، جزیره و فلسطین در برخی متون کهن عربی باقی است و می توان از طریق آنها با دیدگاههای سرخسی در جغرافیا بیشتر آشنا شد؛ بویژه آن که جهانگرد ما خود به نگارشهای ادبی علاقمند بوده (کراچکوفسکی،1379: 104؛ Rosenthal,art"sarakhsi",EI2؛ نک. فهرست آثار او در، ابن ندیم، 1971: 321؛ قفطی، 1347: 111 -110؛ ابن ابی اصیبعة، بیتا: 794-793) و از سفر محمدبن موسی خوارزمی در عهد واثق، برای تحقیق پیرامون غار اصحاب کهف کاملا مطلع بوده و گزارشهای خوارزمی را برای دیگران نقل میکرده است (مسعودی،1409: 1 / 348 ؛ کراچکوفسکی،1379: 106).از این رو طبیعی است روزنامه سفر سرخسی (Rosenthal,art " sarakhsi" ,in EI2) حاوی جنبه های فراوانی از ملاحظات و مشاهدات مناطق مذکور باشد (بهنام،1989: 125).
سفرنامه پیش از این از ارتباط نزدیک سرخسی و معتضد سخن گفتیم؛ از این رو چون این امیرزاده عباسی، در سال 271ھ و بلافاصله پس از مرگ احمدبن طولون (270ھ) برای آرام ساختن جزیره، شام و فلسطین، عازم آن حدود و سپس نبرد با خمارویهبن احمدبن طولون (حک 270-282ھ) شد (طبری، بیتا: 10، 8) سرخسی وی را همراهی کرد. حتی بعید نیست سرخسی در سفرهای سالهای بعد معتضد خلیفه نیز با او همراه بوده باشد. معتضد پیش و پس از خلافت، در تلاش بود قدرت بنی عباس را احیا کند، مخالفان را در هر کجا سرکوب کند و پیوسته خود یا نمایندگانش، به سرکشی از مناطق دور از پایتخت بپردازند (نک مثلا. طبری، بیتا: 10 / 68،46-43،33-32). سفر جنگی سال 271 ھ ، یکی از این تلاشهاست. معتضد کوشید در زمان زندگی پدر، خوارج جزیره و شام را سرکوب کند (قس. طبری،بیتا: 10 /44-43،33- 32،8) و بر طولونیان غلبه کند. او پس از کسب پیروزیهایی در جزیره، شام و فلسطین و غلبه بر خوارج و سپاهیان طولونی (کندی، 1908: 235؛ ابن عدیم، بیتا: 3/ 1501 -1499 ؛ ابن اثیر،1965: 7 /410)، سرانجام با خمارویه حاکم تازه مصر روبرو شد (نبرد طواحین،271ھ) . پس از پیروزی اولیه بر خمارویه و گریز او، معتضد گرفتار کمین مصریان شد و شکست خورده با شمار اندکی از یاران خویش، از جمله سرخسی، به طرسوس بازگشت؛ ظاهرا نبرد پیروزی نداشت (طبری، بیتا: 10، 8؛ یاقوت حموی، بیتا: ذیل مدخل" الطواحین"؛ ابن عدیم، بیتا: 7 / 3384 -3382 ). لیکن پیروز واقعی این نبرد خمارویه بود که کیان طولونیان را حفظ کرد. ابوالعباس ناکام عازم بغداد شد، ولی به همگان نشان داد اهل شجاعت، تهور و نبرد است و با خلفای سستعنصر تفاوت فراوان دارد. در این آشفته بازار، تنها سرخسی سود کرد و با استفاده از تمامی دانستهها و تجاربش، گزارش دیدههای خویش را به رشته تحریر درآورد. البته او ناچار بود مطالبش را مطابق میل امیرش بنویسد؛ شاید به همین علت است که در فقرات باقیمانده سفرنامه، ذکری از شکستها و ناکامی به چشم نمیخورد. به هرروی در سفری جنگی به این حدود همراه با ولیعهد، اطلاعات بیهمتای جغرافیای طبیعی، نظامی و شهری وجود خواهد داشت (بهنام،1989: 125) که یاقوت حموی که خود اهل نواحی روم بوده است، خود را ناچار از مراجعه بدانها دیده است. یاقوت حموی (علاوه بر نقلهای کندی، ابن عدیم و ابن اثیر (نک. ادامه مقاله)، برخی فقرات و عبارات سفرنامه سرخسی را در23 مدخل جغرافیایی کتاب مشهور معجم البلدان خویش، حفظ کرده است. حتی ظاهرا چنان که اشارت رفت، نص سفرنامه را به خط ابن کوجک، در اختیار داشته است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل مدخل های " الخشبیة" و " تل اعفر" و " الآکام" که در آن عبارت یکی از فضلا را می نویسد). با این حال سفرنامه که به نوشته یاقوت حموی و تصریح خود سرخسی، گزارش مسیر رفت و برگشت سفر است (یاقوت، بیتا: ذیل مدخل های " اذنة" و "اذرمة")، در ترتیب خود با پیچیدگیهایی روبروست (نک.بهنام،1989: 128). با این که خط سیر سفرنامه در نگاه اول، مشخص و مشهور است و حرکت بر مسیر متداول سپاه یا کاروان رو اتفاق افتاده است، اما به واسطه ناقص بودن عبارات یاقوت حموی، خط سیر روایت سفر، در بسیاری اوقات قطع می شود . سرخسی به همراه ابوالعباس، از بغداد خارج شده، در مسیری معمول به سمت موصل رفته است ، ولی در معجم البلدان، ذکری از شهرها، آبادیها و مناطق میان بغداد-موصل مشاهده نمیشود. نخستین مکانی که پس از این بریدگی روایت ذکر میشود ،شهر"الکحیل"، میان تکریت و موصل است (بهنام: 128). از این به بعد است که با گذر از موصل، منقولات سفرنامه، در معجم آغاز و رفته رفته، بویژه "برقعید" ، "اذرمة "، "نصیبین" ، "هرماس" ، "راس عین" و "رافقة" ، افزون میگردد (یاقوت حموی، بیتا: مدخلهای مربوط). سرخسی از کحیل به عنوان شهری بزرگ بر دجله، میان دو زاب، در غرب تکریت یاد میکند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "الکحیل"). سخن از تل اعفر نیز که قلعه و ربضی بین سنجار و موصل بوده و در وسط آن نهری روان بوده است، قابل ملاحظه است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " تل اعفر"). ضمن آن که سرخسی از تل اعفر دیگری، در نزدیکی رقه که دارای بستانها و تاکستانهایی بوده هم یاد میکند (یاقوت،ذیل " تل اعفر" ). سپس جهانگرد ما از" برقعید" سخن میگوید که لسترنج آنرا از سمت باعیناثا، در راه نصیبین میداند و شهرت مردمانش را در دزدی، ذکر میکند (Le Strange,1930: 99-100). سرخسی این شهر را بزرگ و از توابع موصل، جزو کوره بقعاء توصیف میکند که چاههای آب بسیار شیرینی نیز داشته است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " برقعید"). بواسطه جنگی بودن این سفر، طبیعتا وی توجه فراوانی به دروازهها، دیوارها، خندقها و دیگر استحکامات دفاعی شهرها کرده است. او از سه دروازه شهر و دیوار آن (یاقوت حموی، ذیل برقعید) به همراه 200 مغازه شهر سخن میراند (یاقوت حموی، ذیل برقعید ؛ Le Strange, 99-100). در رحله، فاصله برقعید تا اذرمة، نیز نهر اذرمة، پل سنگ و گچی شهر، آسیاب، دو دیوارشهر، بازار و مغازهها و دروازه آهنین و کاروانسرای شهر که مشرف بر شهر بود، بدقت وصف شده است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " اذرمه"). گویا این بناها و آثار در زمان یاقوت حموی، دیگر وجود نداشته است، زیرا یاقوت، اذرمة را قریهای بیش نمیداند (یاقوت حموی، "ذیل اذرمه"). و این نشانگر اهمیت رحله سرخسی تواند بود. در بحث از نصیبین نیز، سرخسی این شهر را از بلاد جزیره، آباد و بر راه قافلههای مسیر موصل- شام میداند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " نصیبین"). او به شیوه سیاحان، فاصله میان نصیبین وشهرهای اطراف را میآورد. از نظر سرخسی این شهر را رومیان بنا کردهاند و انوشیروان ساسانی، پس از فتح به اتمام رسانیده است (یاقوت حموی،" ذیل اذرمه"). توصیفات سرخسی تنها بدین موارد اختصاص ندارد، او به طور مفصل از عقربهای شهر هم سخن میگوید و بدین ترتیب یاقوت را ناچار میسازد عمده اطلاعات خویش را در باب شهر، از او اخذ کند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " نصیبین"؛ درمورد شهر راس عین نیز گزارشهای سرخسی نسبتا فراوان است؛ وی این شهر را از شهرهای بزرگ و مشهور جزیره میداند. فاصله آن را با حران، نصیبین و دنیسر با دقت بیان میکند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " راس عین"). بنابر گزارش سیاح ما، در شهر چشمههایی شگفت و با آب صاف (پر از ماهی) وجود داشته که جملگی در یک جا جمع شده و به رود خابور میریزد. همچنین در نزدیکی حران، چشمهای به نام "الزاهریة" وجود داشته است که متوکل، خلیفه عباسی (حک 232-227 ھ) در کنار آن بنایی برآورده بوده است (یا قوت حموی: ذیل رأس عین). مردم نیزتابستانها با زورقهایی کوچک، از این محل تابستانهای خویش و شهر قرقیسیاء میرفتهاند. چنان که معدن گوگردی هم در نزدیکی این زاهریة وجود داشته است (یاقوت حموی، ذیل رأس عین ؛ Le Strange,1930: 95). سرخسی از باجدا، دیوارآن واین که مسلمةبن عبدالملک، امیرزاده اموی، آن را به اقطاع یکی از یارانش، اسید سلمی سپرد، نیز سخن میگوید و مینویسد اسید آنجا را ساخته است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "باجدا").بیسبب نیست که دژ مسلمة هم در آن نزدیکی قرار داشت. مردم و بستانهای شهر از چشمهای به نام تنبع، واقع در وسط شهر سیراب میشدهاند (یاقوت حموی، ذیل با جدا) و اضافه آب در آبیاری زمینهای کشاورزی به کار میرفته است (یاقوت حموی،"ذیل باجدا"؛ سرخسی رافقة را شهری مییابد، واقع بر کرانه فرات که بناهایش به رقه پیوسته است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "رافقة")؛ آنگاه فاصله میان این دو شهر را که پر از ربضها و بازارها و دیوارها (که دیوارهای رقه در زمان سرخسی ویران بوده) میآورد و مینویسد رافقة دو دیوار دارد و به شکل بنای بغداد (دایرهای) ساخته شده است (یاقوت، ذیل" رافقه" ؛Le Strange,101-102). این توصیفات البته عجیب نیست، زیرا همگی میدانیم شهر رافقه در دوران اول عباسی، از شهرهای مهم و مشرف بر مرزهای شام، به شمار میآمد که منصور آن را در سال 155 هجری به شکل بغداد ودر حدود 300 ذراعی رافقه برآورد (see.Le Strange, 101-102). بنابر نظر لسترنج (Le Strange, 101-102) سرخسی از این جا به بعد جزیره را ترک و وارد حدود شام شده است. نخستین نقطه از شام، محلی به نام "ربض الدارین" ساخته محمدبن عبدالملکبن صالح (عباسی) بود که دری آهنین داشت (یاقوت حموی، بیتا: ذیل مدخل). بنابر گزارش یاقوت حموی، سرخسی در مسیر سفرش از حمص نیز ذکری به میان آورده است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "حماه")، لیکن مطالب او در مدخل حمص معجم بیان نشده است (یاقوت، بیتا: ذیل "حمص"). مطالب او در باب حماة افزونتر است؛ جهانگرد ما در سال 271 ھ حماة را قریهای مییابد که دیوار سنگی بر آن است و بناهای سنگی بزرگ در آن رود عاصی نیز در مقابل حماه جاری بوده، بستانهایش را سیراب کرده و آسیاهای بادیاش را به حرکت درمیآورده است (یاقوت، "ذیل حماه"). اما توجه سرخسی تنها معطوف به شهرها به عنوان واحدهای جغرافیایی منفرد نبود؛ بلکه نسبت شهرها را با یکدیگر و پایتخت هم در نظر میآورده است، چنان که مسافت میان بغداد و دمشق را 230 فرسخ برآورد میکند (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "دمشق الشام"). همچنین از آنجا که وی به فلسفه اهمیتی والا میداده است، از اقامت گروهی از حکمای نخستین در بعلبک سخن میراند (یاقوت حموی ذیل دمشق الشام). درک سرخسی از مسائل جغرافیای طبیعی هم قابل ملاحظه است، برای مثال او اردن را دو اردن میخواند؛ اردن بزرگ همان نهری بوده است که به دریاچه طبریه میریخته و فاصلهاش تا طبریه، برای کسی که با زورق از دریاچه عبور کند، 12 میل بوده است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "الاردن"). این رودخانه بیشتر زمینهای جند اردن، در مناطق ساحلی شام و راه صور را آبیاری میکرده و سرانجام به دریاچه طبریه میریخته است. اردن کوچک نیز نهری بوده است که به نوشته سیاح ما، از دریاچه طبریه سرچشمه میگرفته، آنگاه به سمت جنوب حرکت کرده، تا وسط غور (صحرا) را آبیاری میکرده است؛ بیشتر محصول این نواحی شکر بود که به دیگر سرزمینها نیز صادر میشد. سرخسی بسیاری از قریههای اردن چون بیسان، قراوا، اریحا، عوجاء و غیر آنها را نیز یاد کرده، آنگاه از پل بزرگی که بیست حلقه چشمه داشت، سخن میگوید. پس از آن مینویسد رود اردن و رود یرموک پس از پیوستن به یکدیگر، به دریاچه منتنه (بحر المیت)، در غرب غور میریزند. با این حال تمام توجه سرخسی در این ناحیه معطوف به جغرافیای طبیعی نبوده و او درک درست خویش را از جغرافیای اداری اردن، با ذکر کورههای آن بدرستی نشان داده است (یاقوت حموی، بی تا: ذیل "الاردن"). جهانگرد ما اسکندرونه را در شرق انطاکیه و بر ساحل دریا یاد میکند؛ که میان آن و بغراس چهار فرسخ و اسکندرونه و انطاکیه هشت فرسخ فاصله است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "الاسکندرونه"). او با نوشتن این مطلب که "در یکی از تواریخ شام یافتم که اسکندرونه میان عکا و صور است (یاقوت حموی، ذیل "الاسکندرونه")، نشان میدهد که هم به شهرهایی که در نامشان اشتراک لفظی دارند توجه داشته، هم در طول یا پیش از سفر، درباره مناطق مذکور مطالعه کرده بوده است. در مورد کوه آکام نیز سرخسی به کنجکاوی پرداخته، طول آن را به سی و عرضش را به سه فرسخ برآورد کرده است. همچنین دژهایی و رستاقی بزرگ را بر آن گزارش کرده است (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " الآکام"). با این حال، یاقوت که این کوه را در مرزهای مصیصة میپندارد، نمیداند منظور سرخسی از کوه آکام، کوه مشهور اللکام است یا غیر آن12 (یاقوت حموی، ذیل " الآکام"). بر خلاف پیچیدگی بیان سرخسی در باره آکام، اطلاعات وی در باب خشبیة، دقیقتر است. یاقوت حموی نیز در این بخش، تنها به اطلاعات سرخسی بسنده کرده است. از نظر سرخسی، این خشبیة، کوهی نزدیک مصیصة، در مرزها است که پادگان مسلمانان در آن قرار دارد (یاقوت حموی، بی تا ذیل" الخشیه"). یاقوت حموی در بحث از حوار با عبارت "این مطلب را احمد بن طیب در رحله معتضد به طواحین آورده است" (یاقوت حموی، بیتا: ذیل "حوار"؛ طبری، 10/ 8) نشان می دهد آخرین نقطه و مقصد این سفرنامه، طواحین بوده است. سرخسی با سخن از این کوه (حوار)، واقع در مرزهای شام و غرب جیحان13 و دیگر کوههای این حدود (یاقوت حموی،ذیل حوار) به ما یادآوری میکند در این مراحل از سفر، وی در نواحی جنوب شرقی ترکیه و شمال غربی سوریه امروز بوده و از سلسله جبال توروس میگذشته است (Turkiye Geografya,2004: Map.19-20) پس از حرکت از اذنة به قصد بغداد، مسافران به طرسوس میرسند. سرخسی در اینجا فاصله میان اذنة و طرسوس و کاروانسراهای بین این دو شهر، دیوارهای دوگانه طرسوس، خندق وسیع و شش دروازه آن را یاد میکند و می گوید رود بردان (کودنس امروزین)، شهر را میشکافد (یاقوت حموی، بیتا: ذیل " طرسوس" و "البردان"؛
نتیجه همانطور که ملاحظه شد، نزدیکی و همنشینی احمدبن طیب سرخسی با معتضد، این فرصت را برای وی فراهم آورد تا در سفر جنگی امیرزاده عباسی به جزیره، شام و فلسطین همراه وی باشد. رفتن به این سفر باعث شد سرخسی کثیر التألیف و علاقمند به جغرافیانگاری و ادبنویسی، دست به نگارش سفرنامهای زند که بخشهایی از آن را نویسندگان دورههای بعد، بویژه یاقوت حموی، از گزند حوادث حفظ نمودهاند. البته اشتغال مسافران به جنگ و مسائل آن، توجه جهانگرد ما را بیشتر به سوی استحکامات نظامی، شامل دژها، دیوار شهرها، خندقها، دروازهها و پادگانها جلب کرده است. در عین حال این توجه خاص به جغرافیای نظامی باعث گردید مشاهدات سرخسی درباره جغرافیای طبیعی و اندکی شهری این مناطق در اواخر قرن سوم هجری نیز قابل ملاحظه شود. بر این اساس، سرخسی به رودها، سرچشمهها، شاخهها و ریزابههای آنها؛ چشمه و سرچشمههایشان؛ و کوهها، اندازه و مساحتشان؛ و دریاچهها عنایتی درخور کرده است. همچنین بحث از کورهها، وابستگیهای اداری، شهرها، قریهها و مسافات میان آنها؛ خانهها، پلها، مقابر و راهها هم در سفرنامه کاملا مورد توجه قرارگرفته است. نظام و روش آبیاری و کشاورزی و گاه محصولات کشاورزی نیز جزو مشاهدات ارزشمند جهانگرد ماست . بدین ترتیب سفرنامه احمدبن طیب سرخسی، به یکی از گزارشهای مهم و همه جانبه در باب جزیره، شامات و فلسطین، در اواخر قرن سوم هجری تبدیل گردیده است.
ضمیمه 1 پارههایی از متن سفرنامه احمد بن طبیب سرخسی بنابر کتاب معجم البلدان یاقوت حموی و بغیة الطلب ابنعدیم الکُحیل14: «قال احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف: الکحیل مدینة عظیمة علی دجلة بین الزابین فوق تکریت من الجانب الغربی، ذکر ذلک فی رحلة المعتضد لحربه خمارویه فی سنة 271. بَرقَعید15 : قال احمدبن الطیب السرخسی: برقعید بلدة کبیرة من اعمال الموصل من کورة البقعاء و بهاء آبار کثیرة غدبة و هی واسعة وعلیها سور و لها ثلاثة ابواب: باب بلد، وباب الجزیرة، و باب نصیبـین، علی بـاب الجزیرة بناءٌ لایوببن احمد و فیها مائتا حانوت. اذرمة16: قال احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف فی کتاب له ذکر فیه رحلة المعتضد الی الرملة لحرب خُمارویةبن احمدبن طولون وکان السرخسی فی خدمته ذکر فیه جمیع ما شاهده فی طریقه فی مضیه وعوده فقال ورحل یعنی المعتضد من برقعید الی اذرمة وبین المنزلین خمسه فراسخ وفی اذرمة نهر یشقُّها و ینفذ الی اخرها الی صحرائها یاخذ من عین علی راس فرسخین منها وعلیه فی وسط المدینة قنطرة معقودة بالصخروالجص وعلیه رحی ماء و علیها سوران واحد دون الاخر و فیها خرابات و سوق قدر مائتی حانوت و لها باب حدید ومن خارج السور خندق یحیط بالمدینة و بینها و بین السَّمیعیة قریة الهیثمبن المعمر فرسخ عرضا وبینها وبین المدینة سنجار فی العرض کورة تعرف بین النهرین بین کورة البغا و نصیبین، ولم تزل هذه الکورة من اعمال نصیبین اذرمة الیوم قریة لیس فیها مما وصف شیء نصیبین17: وهی مدینة عامرة من بلاد الجزیرة علی جادة القوافل من الموصل الی الشام وفیها وفی قراها علی ما یذکر اهلها اربعون الف بستان بینها وبینسنجار تسعة فراسخ و بینها و بین الموصل ستة ایام وبین دنیسر یومان (و) عشرة فراسخ ، وعلیها سور وکانت الروم بَنَته واتمه انوشروان الملک عند فتحه ایاها وقالوا کان سبب فتحه ایاها انه حامرها و ما قدر علی فتحها فامر ان تُجمع الیه العقارب فحملوا العقارب من قریة تعرف بطیرانشاه من عمل شهر زور بینها وبین سمرداذ مدینة شهر زور فرسخ ، فرماهم بها فی العرّادات و القواریر و کان یملا القارورة من العقارب ویضعها فی العرّادة و هی علی هیئة «المنجنیق فتقع القارورة وتنکسر و تخرج تلک العقارب و لازال یرمیهم بالعقارب حتی ضج اهلها وفتحوا له البلد و اخذها عنوة و ذلک اصل عقارب نصیبین و اکثر العقارب فی جبل صغیر داخل السورفی ناحیة من المدینة ومنه تنتشر العقارب فی مدینة کلها ، ذکر ذلک کله احمد بن الطیب السرخسی فی بعض کتبه». الهِرماس18:الهرماس وهو نهر نصیبین فخرجه من بینها وبین نصیبین ستة فراسخ مسدود بالحجارة والرصاص وانما یخرج منها الی نصیبین من الماء القلیل لان الروم بنت هذه الحجارة علیها لئلا تغرق هذه المدینة ، وکان المتوکل لما دخل هذه المدینة سار الیها وامر بفتحها ففتح منها شیء یسیر زیادة علی ما هو علیه فغلب الماء علیه غلبة شدیدة حتی امر باحکامه واعادته الی ما کان علیه بالحجارة والرصاص والی الآن هذه العین فی اعلی المدینة وفاضل مائها یصب الی الخابور ثم الی الثرثار ثم الی دجلة قال ذلک احمدبن الطیب الفیلسوف. رأسُ العین19: وهی مدینة کبیرة مشهورة من مدن الجزیرة بین حرّان و نصیبین ودُنیسر وبینها وبین نصیبین خمسة عشر فرسخاً و قریب من ذلک بینها وبین حرّان و هی الی دنیسر اقرب، بینها فراسخ، وفی رأس العین عیون کثیرة عجیبة صافیة تجتمع کلها فی موضع فتصیر نهر الخابور ، واشهر هذه العیون اربع: عین الاس، وعین الصرار، وعین الریاحیة، و عین الهاشمیة، و فیها عین یقال لها خسفة سلامة فیها سمک کبار ینظره الناظر کاَنّ بینه و بینه شبرٌ و یکون بینه وبینه مقدار عشر قامات وعین الصرار وهی التی نثر فیها المتوکل عشرة الآف درهم، و نزل اهل المدینة فاخذوها لصفاء الماء ولم یفقد منها شیء فانه یبین مع عمقها ما فی قعرها للناظر من فوقها وعمقها نحو عشرة اذرع و ربما اخذ منها الشی اللطیف لصفائها کذا قال احمدبن الطیب ... وقال احمدبن الطیب وفیها عین ممایلی حرّان تسمی الزاهریة کان المتوکل نزلها وبنی بها بناءٌ و کانت الزواریق الصغار تدخل الی عین الزاهریة و الی عین الهاشمیة، و کان الناس یرکبون فیها الی بساتینهم و الی قرقیسیاء ان شاء ا... وقال وبالقرب من عین الزاهریة عین کبریت یظهر ماوءها اخضر لیس له رائحة فتجری فی نهر صغیر وتدور به ناعورة ییجتمع مع عین الزاهریة فی موضع واحد فیصبان جمیعاً من موضع واحد فی نهر الخابور. باجدَّا20: «قال احمد بن الطیب: علیها سور، وکان مسلمةبن عبدالملک اقطع موضعها جلا من اصحابه یقال له اسید السُّلمی فبناها وسورها، وفیها بساتین تسقیها عین تنبع من و سطها یشرب منها الناس، وما فضل یسقی زروعها، وهی قرب حصن مسلمة بن عبدالملک». الرافقة 21: «قال احمدبن الطیب: الرافقة بلد متصل البناء بالرقة هما علی ضفة الفرات و بینهما مقدار ثلثمائة ذراع قال: وعلی الرافقة سوران بینهما فصیل وهی علی هیاة مدینة السلام ولها رُبُضٌ بینهما وبین الرقة، وبه اسواقها و قد خرب بعض السور الرقة». ربض الدارَین 22: «قال احمدبن الطیب الفیلسوف :کان محمد بن عبدالملک بن صالح بناه و بنی فیه داراً اعنی الربض ولم یستتمه و اتّمه سیماءُ الطویل ورمّ ما کان استهدام منه وصیر علیه باب حدید حذاء انطاکیة اخذه من قصر بعض الهاشمیین بحلب یسمی قصر البنات وسمی الباب باب السلامة و بنی سیماء فیه داراً ایضاً مقابلة لدار عبدالملک بن صالح فسمی ربض الدارین لذلک ». قنسرین23: «مدینة صغیرة لأخی الفصیص التنوخی، و علیها سور، و لها قلعة، و سورها متصل بسور سائر المدینة». حماة24:«قال احمدبن الطیب فیما ذکره من البقاع التی شاهد من سیره من بغداد مع المعتضد الی الطواحین فقال بعد ذکره حمص : وحماة قریة علیها سور حجارة و فیها بناء بالحجارة واسع ، والعاصی یجری امامها ویسقی بساتینها ویدیر نواعیرها ». دمشق الشام25: و قال احمدبن الطیب السرخسی بین بغداد ودمشق مائتان وثلاثون فرسخاً، وقالوا فی قول الله عزوجل {و آوینا هما الی ربوة ذات قرار ومعین}26 قال هی دمشق ذات قرار، ذات رخاء من العیش وسعة، و معین کثیرالماء، وقال قتادة فی قول الله عزوجل {والتین}27 قال جبل الذی علیه دمشق، والزیتون الجبل الذی علیه بیت المقدس، وطور سنین شعب حسن، و هذا البلد الامین مکة، وقال ارم ذات العماد دمشق ... واهل الاسطوان قوم من الحکماء الاول کانوا ببعلبک حکی ذلک احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف. الاُردن28: «قال احمدبن الطیب السرخسی الفیلسوف هما اُردنان: اُردنُّ الکبیر واُردنُّ الصغیر، فاما الکبیر فهو نهر یصب الی بحیرة طبریة، بینه وبین طبریة لمن عبر البحیرة فی زورق اثناعشر میلا تجتمع فیه المیاه من جبال وعیون فتجری فی هذا النهر فتسقی اکثر ضیاع جند الاردن مما یلی ساحل الشام وطریق صور، ثم تنصب تلک المیاه الی البحیرة التی عند طبریة وطبریة علی طرف جبل یشرف علی هذه البحیرة، فهذا النهر اعنی الاردن الکبیر بینه و بین طبریة البحیرة، واما الاردن الصغیر فهو نهر یاخذ من بحیرة طبریة و یمر نحو الجنوب فی وسط الغور فیسقی ضیاع ضیاع الغور واکثر مستغلتهم السُّکَّر ومنها یحمل الی سائر بلاد الشرق وعلیه قری کثیرة منها بیسان وقراوا واریحا والعوجاء وغیر ذلک، وعلی هذا النهر قرب طبریة قنطرة عظیمة ذات طاقات کثیرة تزید علی العشرین ویجتمع هذا النهر و نهر الیرموک فیصیر ان نهراً واحداً فیسقی ضیاع الغور وضیاع البثینة ثم حتی یصیب فی البحیرة المنتنة فی طرف الغور الغربی، وللاردن عدة کورمنها: کورة طبریة وکورة بیسان . کورة جدر وکورة صفوریة وکورة صور وکورة عکا ووغیر ذلک مما ذکر فی مواضعه». الاسکندرونة29: «قال احمدبن الطیب: هی مدینة فی شرقی انطاکیة علی ساحل بحر الشام بینها و بین بغراس اربعة فراسخ و بینها و بین انطاکیة ثمانیة فراسخ، و وجدت فی بعض تواریخ الشام ان اسکندرونة بین عکا و صور». الآکام30: «قال احمدبن الطیب: یکون امتداد جبل الآکام نحو ثلاثین فرسخاً و عرضه ثلاثة فراسخ و فیهحصون و رستاق واسع». الخَشَبِیةُ31: «الخشبیة بلفظ النسبة الی الخشب: جبل قرب المصیصة بالثغور کان به مسلحة للمسلمین وهی مسلحة الثغور ، کذا انقلته من خط ابن کوجک عن احمدبن الطیب». حُوّار33: «وذکره احمد بن الطیب فی رحلة المعتضد الی الطواحین حوار: جبل فی غربی جیحان من ثغور الشام قال سمی بذلک لبیاض تربیة وبذلک سمی الدقیقالحواری». الطَّواحین34: جمع طاحونة الدقیق: موضع قرب الرملة من ارض فلسطین بالشام کانت عنده الواقعه المشهورة بین خمارویة ابن طولون و المعتضد بالله فی سنة 271 انصرف کل واحد منها مغولا کانت اولا علی خمارویه ثم کانت علی المعتضد. اذنة35: و قال احمد بن الطیب: «رحلنا من المصیصة راجعین الی بغداد الی اذنة فی مرج وقری متدانیة جدا وعمارات کثیرة و بین المنزلین اربعة فراسخ، ولاذنة نهر یقال له سیحان و علیه قنطرة من حجارة عجیبة بین المدینة و بین حصن مما یلی المصیصة و هو شبیه بالربض و القنطرة معقودة علیه علی طاق واحد قال و لاذنة ثمانیة ابواب و سور و خندق. طرسوس36: «قال احمدبن الطیب السرخسی رحلنا المصیصة تزید العراق الی اذنة و من اذنة الی طرسوس و بینها بین اذنة ستة فراسخ و بین اذنة و طرسوس فندق بُغا و الفندق الجدید، علی طرسوس سوران و خندق واسع و لها ستة ابواب، و یشقها نهر البردان و بها قبر المامون عبد الله بن الرشید جاءها غازیا فادرکته منیته فمات قال الشاعر: هل رایت النجوم اغنت عن الما مون فی عزّ ملکه الماسوس غادروه بعرصتی طرسوس مثل ما غادروا اباه بطوس ومازالت موطنا للصالحین و الزهاد یقصدونها لانها من ثغور المسلمین ثم لم تزل مع المسلمین فی احسن حال و خرج منها جماعة من اهل الفضل الی ان کان ستة 354 فان نقفور ملک الروم استولی علی الثغور و فتح المصیصة کما نذکره فی موضعه ثم رحل عنها و نزل علی طرسوس، و کان بها من قبل سیف الدولة رجل یقال له ابن الزیات و رشیق النسیمی مولاه فسلما الیه المدینة علی الامان و الصلح علی ان من خرج منها المسلمین و هو یحمل من ماله مهما قدر علیه، لایعترض من عَین و وَرق او خُرثی وما لم یطق فهو لهم مع الدور و الضیاع و اشترط تخریب الجامع و المساجد و انه ما اراد المقام فی البلد علی الذمة و اداء الجزیة فعل و ان تنصّر فله الحباء و الکرامة و تقر علیه نعمته قال فتنصر خلق فاقرب نعمهم علیهم و اقام نفر یسیر علی الجزیة و خرج اکثر الناس یقصدون بلاد الاسلام وتفرّوا فیها وملک نقفور البلاد فاحرق المصاحف و خرب المساجد و اخذ من خزائن السلاح ما لم یسمع بمثله مما کان جمع من ایام بنی امیة الی هذه الغابة». البردان37: «والبردان ایضاً نهر یسقی بساتین مرعش و ضیلعها مخرجه من اصل جبل مرعش و یسمی هذا الجبل الاقرع ، و ذکرهذین النهرین احمد بن الطیب السرخسی». اودن38: «قال احمدبن الطیب: اودن قریة کبیرة تحت جبل بین مرعش و الفرات». سَبَسطیة39: «قال احمدبن الطیب السرخسی فی رسالة وصف فیها رحلة مسیر المعتضد لقتال خمارویه وعوده. قال سبسطیة: مدینة قرب سمیساط محسوبة من اعمالها علی اعلی الفرات ذات سور». بالس40: «هی مدینة صغیرة و لها قلعة و ربض، علیها سور واحد، بعض بنائها على الفرات و بعضه بینه و بین الفرات رقه».
پینوشتها 1- در قفطی (تاریخ مقدمه 110:1347)؛ نیز احمدبن محمد بن مروان بن طیب سرخسی؛و در پاورقی 5 همین صفحه، احمدبن محمودبن مروان؛ با این حال نام اشهر وی همان احمدبن طیب سرخسی، در نسبت با جدش، طیب است، ابن حجر عسقلانی (1971)، ذیل"احمدبن الطیب السرخسی"؛ هرچند برخی نویسندگان چون اسماعیل پاشا بغدادی، او را ابوالعباس احمدبن محمدبن مروان طبیب سرخسی نامیدهاند (اسماعیل باشا (1951)،1/ ذیل مدخل) که ظاهرا واژه طبیب تحریف همان واژه طیب، نام جد سرخسی است. البته سرخسی آثاری در باب طب نیز داشته است (قفطی111:1347)، ولی شهرت او بیشتر به فلسفه است. از این رو منابع وی را با وصف"متفلسف" (فیلسوف) یاد میکنند (مثلا صفدی (2000-1974: 7 / ذیل مدخل)؛ و بیشتر از آثار نیکوی فلسفی او و شاگردیاش نزد کندی سخن میگویند، (مسعودی1409، مروج: 4 /171؛ ابن ندیم1971:320؛ قفطی110:1347). 2- ابن فضلالله عمری (1423: 9/ 42) او را بسیار ستوده است. 3- در برخی منابع آمده است خلیفه پیش از تسلیم سرخسی به قاسم و بدر، خود او را عقاب کرد؛ ظاهرا یک صد تازیانه بدو زدند (بهنام126:1989)، آنگاه احمد خود درخواست کرد برای تعذیب وی، بدو کباب و شراب بخورانند و بعد رگ دستش را بزنند تا درد را حس نکند، اما خون زیادی از او رفت و صفراء بر او غلبه کرد و مجنون شد و سر به در و دیوار میکوفت (صفدی،1974: 7/ ذیل مدخل). به هر روی در چگونگی قتل وی اختلاف نظر وجود دارد (نک مثلا. مسعودی1409: 4 /171). 4- ابنعدیم (بیتا: 1/ 137 ،63- 62) از وی با نام حسینبن کوجک عبسی حلبی یاد میکند. نسخهای از سیرة المعتضد اثر سنانبن ثابتبن قرة به دست وی کتابت شده و سنانبن ثابت، سفرنامه سرخسی را در اختیار داشته و متن آن را در کتاب خود درج کرده است. 5- M.T.Daneshpazhuh," An Annotated Bibliography on Government and State Craft",in Authority and Political Culture in Shi,ism,ed S.A.Arjomand,Albany,1988,pp213-239. 6- Galen and the Syllogism 7- ابنعدیم نسخهای از این کتاب را در اختیار داشته و مطالبی از آن نقل نموده است (بیتا، 1/ 374، 217، 231، 358، 359، 153، 173، 175، 177، 113، 107، و 2/ 837). 8- سه برادر ریاضی دان و منجم معاصر با مامون، که تحت توجه مأمون در بیت الحکمة بالیدند. 9- به نظر می رسد منظور مسعودی از عبارت"به روایت"، اقتباس باشد که باب تالیف و تکمیل کتاب را برای سرخسی باز میگذارد. 10- لسترنج نصیبین (نسیبس رومی) را از شهرهای بزرگ جزیره و بر بالای رود هرماس میداند (1930: 94). 11- لسترنج باجدا را در جنوب حران و نزدیک شرق رود بلیخ میداند؛ و خود اعتراف دارد، معلوماتش در مورد این شهر، ماخوذ از سرخسی و افزودههایی از دیگران است (1930: 104 - 105). 12- این یکی از ابهامات سفرنامه است. 13- سرخسی علت نامیده شدن این کوه را به حوار، سفیدی خاکش میداند. 14- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «الکحیل تصغیر الکحل موضع بالجزیرة وکان فیه یوم للعرب … وامّا الآن فلیس هذه المدینة خبر ولااثر، والکحیل فی بلاد هذیل». 15- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: « برقعید بالفتح وکسر العـین ویاء ساکنة و دال بلیـدة فی طرف بقعاء الموصل من جهة موصل». Le Strange, 1930: 99 - 100 : مقابل باشزّی. 16- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: « اذرمة بفتح اوله و سکون ثانیة و فتح الراء و المیم». Le Strange, 1930: 100 17- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «نصیبین بالفتح ثم بالکسر ثم یاء وعلامة الجمع الصحیح ومن العرب یجعلها بمنزلة الجمع فیعربها فی الرفع بالواو وفی الجر وانصب بالیاء و الاکثر یقولون نصیبین ویجعلوها بمنزلة مالاینصرف من الاسماءُ ». Le Strange, 1930: 94. 18- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «الهرماس بالکسر وآخره سین مهملة و الهرماس الاسد الجری وقیل ولد النمر»؛ Le Strange, 1930: 87. 19- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «یقال راس العین»؛ Le Strenge, 1930: 98. 20- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «باجدا بفتح الجیم و تشدید الدال، والقصر، قریة کبیرة بین راس العین و الرقة»؛ Le Starnge, 1930: 104 - 105 . 21- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «الرافقة الفاء قبل القاف» (ویعلق یاقوت علی کلام ابن الطیب ): «قلتُ هکذا کانت اولاً فاما الآن فان الرقة خربت و غلب اسمها علی الرافقة و صار اسم المدینة الرقة و هی من اعمال الجزیرة مدینة کبیرة کثیرة الخیر»؛ Le Strange, 1930: 101-102. 22- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «رَبَضُ الدّارَین . بحلب امام باب انطاکیة فی وسطه قنطرة علی قُویق». 23- ابنعدیم، بیتا: 1/ 74. 24- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «وکان قوله هذا فی سنة 271 فسماها قریة» وقبل ذلک یصف یاقوت حماة فیقول: «حماة بالفتح بلفظ حماة المراة ... وحماة مدینة کبیرة کثیر الخیرات ... یحیط بها سور محکم و بظاهر السور حاضر کبیر جداً فیه السواق کثیرة وجامع مفرد مشرف علی نهرها المعروف بالعاصی. 25- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «دمشق بکسر اوله و فتح ثانیه هکذا رواه الجمهور والکسر لغة فیه وشین معجمه و آخره قاف البلد مشهور قصبة الشام هی جنة الارض بلاخلاف». 26- مؤمنون، آیه 50. 27- التین، آیه 1. 28- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «الاردُن بالضم ثم السکون و ضم الدال المهملة وتشدید النون، واهل السیر یقولون ان الاردن وفلسطین ابنا سام بن ارم بن سام بن نوح (ع) وهی احد اجناد الشام الخمسة واسعة منها الغور وطبریة وصور وعکا ومابین ذلک» 29- یاقوت 1992: ذیل مدخل: «بغراس: بالسین مکان الزای: مدینة فی لحف جبل الکام، بینها و بین انطاکیة اربعة فراسخ علی یمین القاصد الی انطاکیة من حلب، فی بلاد المطلة علی نواحی طرسوس. 30- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «هکذا وجدته بخط بعض الفضلاء ولاادری ااراد جبل الکام ام غیره الا انه قال: جبل ثغور المصیصة، واللکام متصل به، ولاشک فی انهما جبل واحد لان الجبال قد تسمی فی موضع آخر باسم آخر، وان کان الجمیع جبل واحد». 31- یاقوت، 1992: ذیل مدخل. 32- یاقوت، 1992: ذیل مدخل، «حوار بالضم و تشدید الواوو هو الابیض و منه الخبز الحواریو الحوار و البشر موضعان بالجزیرة عن ابی منصور ….. و اخبرنی من اثق به من اهل حلب ان الحوار کورة کبیرة مدینتها البلاط و هی الان خراب و یقولونه حوار بفتح الحاء ». 33- یاقوت، 1992: ذیل مدخل. 34- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: « اذنة بفتح اوله و ثانیه و نون بوزن حَسَنَة و اذنة بکسر الذال بوزن خَشِنَة ، واذنة ایضاً بلدٌ من الثغور قرب المصیصة مشهور». 35- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «طرسُوس بفتح اوله و ثانیه و سینین مهملتین بینهما واو ساکنه بوزن قربوس کلمة عجمیة رومیة ولا یجوز سکون الراء الا فی ضرورة الشعر وهی مدینة بثغور الشام بین انطاکیة وحلب وبلاد الروم»؛ ابنعدیم، بیتا، 1، 177؛ Le Strange, 1930: 132 . 36- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: « البردان ایضاً نهر بثغر طرسوس مجیئة من بلاد الروم و یصب فی البحر علی ستة امیال طرسوس و لااعرف بالشام موضعاً او نهراً یقال له البردان غیره فهو الذی عناه الزمخشری » ؛ Le Strange, 1930: 50 37- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «اودن بالنون». 38- یاقوت، 1992: ذیل مدخل: «سبسیطیة بفتح اوله و ثانیه و سکون السین الثانیة طاء مکسورة و یاء مثناة من تحت مخففه» و یعلق یاقوت علی قول ابن الطیب «قلتُ المشهور ان سبسطیة بلدة من نواحی فلسطین بینها و بین البیت المقدس یومان». 39- بالس در ساحل غربی فرات است (ابنعدیم، بیتا، 1، 120).
| ||
مراجع | ||
- قرآن کریم. - ابن ابی اصیبعة، احمدبن قاسم، (بی تا)، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، تحقیق نزار رضا، بیروت: دار و مکتبة الحیاة. - ابن اثیر، عزالدین، (1965)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر. - ابن حجر عسقلانی، شهاب الدین ابی الفضل احمدبن علی، (1971/1390)، لسان المیزان، بیروت: موسسة الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیة. - ابن عدیم، کمال الدین، (بیتا)، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، بیروت: دار الفکر. - ابن فضلالله عمری، شهاب الدین احمدبن یحیی، (1423)، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، ابوظبی: المجمع الثقافی. - اسماعیل باشا البغدادی، (1951)، هدیة العارفین: اسماء المولفین و آثار المصنفین، استانبول: طبع بعنایة وکالة المعارف الجلیلة فی مطبعتها البهیة. - بهنام، هدی شوکة، (1989)، «ما تبقی من رحلة احمد بن الطیب السرخسی» ، مجلة المورد 18، العدد 4، (صص 134-125). - تشنر، فرانتس و مقبول احمد، (1375ش)، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامی، ترجمه محمد حسن گنجی و عبدالحسین آذرنگ، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ویرایش و چاپ دوم. - حاجی خلیفة، (بی تا)، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت: دار احیاء التراث العربی. - خضری، سید احمد رضا، (1379 ش)، تاریخ خلافت عباسی،از آغاز تا پایان آل بویه، تهران: سمت، چاپ دوم. - زرکلی، خیرالدین، (1989)، الاعلام، قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت: دار العلم للملایین، الطبعة الثامنة. - صفدی، صلاحالدین خلیلبن ایبک، (1974/1394-2000/1420)، الوافی بالوفیات، محققان متعدد، بیروت: دار احیاء التراث العربی. - طبری، ابی جعفر محمدبن جریر، (بی تا)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار سویدان. - عدوان، احمد، (1981)، الدولةالحمدانیة، [بیجا]: المنشآة الشعبیة. - قفطی، (تاریخ مقدمه 1347ش)، تاریخ الحکماء، به کوشش بهین دارائی، تهران : انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم. - کراچکوفسکی، ایگناتی یولیانوویچ، (1379 ش)، تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول. - کندی، ابوعمر محمدبن یوسف، (1908)، کتاب الولاة و القضاة، تحقیق رفن کست، بیروت. - مسعودی، ابوالحسن علیبن الحسین، (1409)، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دار الهجرة، الطبعة الثانیة. - --------، (بی تا)، التنبیه و الاشراف، عنی بتصحیحه و مراجعته عبدالله اسماعیل صاوی، القاهره: دار الصاوی. - ابن ندیم، محمدبن اسحق، (تاریخ مقدمه 1971 م/1350ش)، الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران: مروی. - یاقوت حموی، شهابالدین ابوعبدالله، (1992)، معجم الادباء، بیروت: دار المستشرق، الطبعة الثانیة. - --------، (بی تا)، معجم البلدان، بیروت: دار صادر. - Brochelmann, C, (1943),Geschichte der Arabischen Litteratur,Leiden:E.J.Brill. Encyclopaedia of Islam (1960-2002)، 2nd edition.arts "Abu al Abbas Sarakhsi…" by Franz Rosenthal; "al Masalik wa al Mamalik" by Ch., Pellat.Leiden: E.J.Brill. - Kropp, Manfred, (1981),"Kitab Al Bad, wa T-Ta’rih " von Abu L- Hasan ‘Ali Ibn Ahmad Ibn ‘Ali Ibn Ahmad As-Sawi Al Fasi" und sein verhaltnis zu dem " Kitab al Ga‘rafiyya" von Az-Zuhri " in Proceedings of th 9th congress of the union Europeenne der Arabisants et Islamisants. Amsterdam, (1978), edited by Rudolph Peters with a preface by Jan Brugman. Leiden: E.J.Brill. - Le Strange, G, (1930), The Lands of the Eastern Caliphate, Mesopotamia, Persia and Central Asia, from th Moslem Conquest to the time of Timur .Cambridge: CambridgeUniversity press. - Pingree, David, (Jan 1968),"Galen and the Syllogism by Nicholas Rescher”. In Speculum. Vol 43.no 1.pp, 188-189. - Rosenthal, Franz, (Jan-Mar 1995), "From Arabic Books and Manuscripts, xxi:as-sarakhsi, (?), on the Appropriate Behavior for Kings". in Journal of the American Oriental Society. Vol. 115, no.1.pp, 105-109. - Sbath.P, (1938), Al Fihris.Cairo. - The Proceedings of 27th congress of Orientalists, (1971), held at Ann Arbor, Michigan, Wisebaden. - Turkiye Geografya Atlasi,enBuyuk Atlas, (2004), Istanbul. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,471 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 425 |