تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,556 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,111,197 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,259,192 |
مقاومت محلی بربرهای شمالآفریقا و تأثیر آن بر سیر فتوحات مسلمانان در مغرب؛ مطالعه موردی مقاومت کاهنه اوراس73-81 ه.ق/692-700م | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 2، دوره 3، شماره 3، دی 1390، صفحه 15-28 اصل مقاله (187.07 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
سیداحمدرضا خضری1؛ محمد نورمحمدی نجف آبادی* 2؛ حسین بیاتلو2 | ||
1دانشیار تاریخ دانشگاه تهران | ||
2پژوهشگر تاریخ اسلام | ||
چکیده | ||
گسترش فتوحات اسلامی و حضور سپاهیان مسلمان در قلمروهای جدید همواره با موانعی جدی روبرو بود. شکلگیری مقاومتهای محلی ساکنان بومی سرزمینهای تازهفتحشده را میتوان از مهمترین این موانع به شمار آورد. وجود این دست مقاومتها درسرزمین مغرب یکی از اصلیترین مشکلات پیشروی فاتحان این سرزمین بود. از جمله آن مقاومت پایداری "کاهنة" منطقة اوراس در برابر فاتحان مسلمان است. این مقاله برآن است تا پس از بررسی بازة زمانی نه سالهای (81 -73ه.ق/700-692م) که به شکلگیری مقاومت کاهنه در برابر مسلمانان انجامید، نخست تصویر دقیقی از شخصیت وی ارائه داده، آنگاه به پرسشهای مهمی که دربارة او و ارتباطش با رویدادها و جریانهای سیاسی مغرب وجود دارد، پاسخ گویند و در آخر پیامدهای مقاومت و شورش او را بررسی کرده، دلایل وقفة طولانیمدت فتح مغرب را در مقایسه با دیگر سرزمینهای مفتوحه تبیین نماید. | ||
کلیدواژهها | ||
کاهنه؛ فتوحات؛ مغرب اسلامی؛ افریقیه؛ اوراس؛ بربر | ||
اصل مقاله | ||
درآمد اگرچه فاتحان مسلمان در ادامة فتوحات خود، مشکلاتی جدی را پشت سرگذاشتند، لیکن گشودن صفحات بعدی و ورود سپاهیان اسلام به سرزمینهای جدید، مشکلات و مسائل تازهای را پیشروی آنان نمایان ساخت. این مسائل عمدتاً فتوحات را با تأخیر زمانی قابلتوجهی روبرو میکرد. ورود مسلمانان به مغرب1 با فتح برقه2در سال ۲۲ه.ق/642م به دست عمروبنعاص که حرکتی در جهت تثبیت فتح مصر و طرابلس و حفظ آن از سمت غرب به شمار میآمد در همان ابتدا آنان را در وضعیت رقابت بر سر سرزمینهای تازه گشوده شده با امپراطوری بیزانس قرار داد. 3 این در حالی است که مقاومت بومیان این سرزمین-بربرها– که عمدتاً در قالب شورشهای ناگهانی سامان مییافت، حضور اعراب و پیشرفت اسلام در آن قلمرو را تهدید می نمود. وجود چنین مشکلاتی از یک سو و درگیری مرکز خلافت با مسائل و رویدادهای سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی که نتیجة گسترش قلمرو و نیز نزاعهای دینی و سیاسی موجود بود، 4 همچنین بروز مشکلات و معضلات فراگیر اجتماعی همچون شیوع بیماریها، قحطیها و جزآن (دربارة شیوع بیماری طاعون در شام در خلال سال ۷۹ه.ق/698م و پیامدهای آن نک: ذهبی، ۱۹۶۱: ۱/ ۹۰؛ ابنعمادحنبلی، ۱۳۵۰: ۱/ ۸۷) موجب شد تا روند فتح کامل مغرب نزدیک به هفتاد سال به طول انجامد. ریشهیابی علل و عوامل طولانیشدن این فتح عمدتاً دو شاخة متفاوت از مسائل را در بر میگیرد : الف) علل و عوامل ناشی از شرایط و ویژگیهای سرزمین مغرب : این دسته از علل که ریشه در رفتارشناسی ساکنان بومی مغرب، شرایط اقلیمی و جغرافیایی آن سرزمین، رقابت خصمانة بیزانسیها به قصد ادامة استیلای سیاسی – نظامیخود بر آن قلمرو، فقدان تشکیلات سیاسی، نظامی و اداری متمرکز در سرزمین مغرب پیش از حضور مسلمانان و همچنین سیاستهای متفاوت و رفتارهای دوگانة امیران عرب در مواجهه با مردمان سرزمینهای تازهفتحشده داشت، فرآیند گشودن مغرب و گسترش اسلام را از لحاظ زمانی طولانیتر و سلطة اعراب فاتح را با خطراتی جدی همراه ساخته بود. طبع سرکش بربرها به عنوان ساکنان بومی مغرب در قالب ظهور شورشهای محلی و وجود احساسات نفرتآمیز در آنان در برخورد با بیگانگان، پذیرش اسلام و حاکمیت عرب را به چالش میکشید. وجود مسافت زیاد با مرکز خلافت –دمشق– و بعضاً ناهماهنگی فاتحان با دستگاه خلافت نیز علاوه بر تحمیل هزینههای فراوان، حمایت حکومت مرکزی از نیروهای فاتح را به تعویق میانداخت. این مسائل علاوه بر تحلیل قوای نظامی مسلمانان، تثبیت حضور آنان را ناممکن میکرد. وجود این دست مشکلات پاسخهای متفاوتی را از سوی امیران عرب به دنبال داشت. سیاستهای مسالمتجویانه مبنی بر تسامح و تساهل در جبهة فتوحات (همچون ابوالمهاجردینار5) و یا سیاستهای سختگیرانه و خشونتآمیز (همچون عقبهبننافع6) دو رویکرد متفاوت بود که فاتحان در مواجهه با ساکنان مغرب اتخاذ نمودند که این برخوردهای دوگانه در بیشتر موارد به موانع و مشکلات پیشرو دامن میزد. افزون بر این گاه بروز اختلاف، نزاع و درگیری میان والیان مصر و فرماندهان افریقیه مشکلاتی را پبشروی فاتحان قرار میداد (برای اطلاع بیشتر از این نزاعها نک: شیتخطاب، ۲۰۰۲: ۱/ ۲۱۶). ب) علل و عوامل ناشی از مسائل و مشکلاتی که دستگاه خلافت دمشق در سرزمینهای شرقی با آن درگیر بود: نزدیکی مکانی سرزمینهای شرقی قلمرو اسلامی به مرکز خلافت سبب میشد تا اوضاع و احوال این سرزمینها در مقایسه با سرزمینهای غربی از اهمیت ویژهای برخوردار شوند. از همینرو، اختلافات فکری، دینی، سیاسی و گاه اقتصادی در این سرزمینها واکنش سریع دستگاه خلافت را به دنبال داشت. این از آن رو حائز اهمیت است که شورش، لشکرکشی و یا هر ناآرامی دیگری در قلمرو شرقی به دلیل نزدیکی زمانی و مکانی موجود میتوانست تهدید عمدهای برای مرکز خلافت به شمار رود. از اینرو طبیعی بود که دستگاه خلافت نسبت به تحرکات موجود در قلمرو شرقی واکنشی جدّی و سریع نشان دهد. این وضعیت در تمام مدت زمانی که فتح مغرب به طول انجامید، علیرغم تغییر مرکز خلافت از مدینه به کوفه و از کوفه به دمشق همچنان بر روند فتوحات و مشکلات و مسائل ناشی از آن سایه افکنده بود. بخش قابلتوجهی از مسائل فاتحان مسلمان تحت تأثیر شرایط آرام یا ناآرام سرزمینهای شرقی قرار داشت و آنجا که دستگاه خلافت توان خود را صرف سرکوب و شکست مخالفان و دشمنان داخلی خود میکرد، ضرورتاً فتوحات به کندی پیش میرفت و موفقیت چشمگیری نصیب مسلمانان نمیشد. گاه حتی وجود خطر دشمنان داخلی موجب توقف فتوحات میشد و درست زمانی که آرامش نسبی به سرزمینهای شرقی خلافت اسلامی بازمیگشت، فتوحات از سرگرفته میشد و نتایج درخشانی به بار میآورد. وجود مشکلات یادشده، فتح سرزمین مغرب را با کندی ویژهای در مقایسه با دیگر سرزمینها روبرو ساخت. اگرچه بایسته است هر کدام از این عوامل و موانع به صورت جداگانه و مستقل مورد واکاوی قرار گیرند، اما توصیف کوتاهی از هر یک از آنها می تواند فضای سیاسی – نظامی و اجتماعی موجود در خلال سالهای فتح مغرب را برای ما ترسیم نموده ، به فهم دقیق تر و روشن تر مسألة مورد بررسی در این مطالعه،یعنی بازشناسی شورش کاهنة منطقة اوراس به عنوان اصلیترین و مهمترین چالش پیشِ رویِ مسلمانان در فتح مغرب، کمک نماید . از آنجا که شخصیت کاهنه در منابع تاریخی در هالهای از ابهام فرو رفته و تحقیقات و بررسیهای موجود تصویری ناقص و سؤالبرانگیز از وی ارائه میدهند و نیز اختلافات و گفتگوهای بسیار درباره ارتباط او با کُسَیلهبنلَمزَم، رهبر شورشیان قبیلة اورَبه 7 و مناسباتش با رومیان وجود دارد، ضروری است پیش از بحث دربارة کاهنه، زمینههای سیاسی شورش او را تبیین نمائیم.
اوضاع سیاسی مغرب در آستانة ظهور کاهنه همزمان با روی کارآمدن ابوالمهاجردینار در سال ۵۵ه.ق674م به عنوان والی مغرب، عقبه از مقام خود عزل شد. 8 ابوالمهاجر برای حفظ جایگاه مستقل و تأکید بر تغییر رویه و سیاست خود ، شهر قیروان را که تا آن زمان مرکز امارت افریقیه و مغرب به شمار می رفت، ترک گفت و در آبادی بربرنشینی به نام "دکرود" یا "تکیروان"9 فرود آمد (ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۲۶۶). این اقدام را نباید به پای خصومت او با عقبه نهاد. به گفتة حسین مونس، مورخ برجستة تاریخ مغرب، ابوالمهاجر با این رفتار بر آن بود تا در سیاستهای خشونتآمیز عقبه که موجبات رنجش بربران را فراهم ساخته بود ، تجدید نظر کرده و این بومیان زود رنج را از مواضع دفاعی ای که در برابر مسلمانان اتخاذ کرده بودند ، بیرون آورد (مونس، ۱۳۸۴: ۱/ ۷۷). از همین رو بود که ابوالمهاجر ، سیاستهای عقبه را به یک سو نهاد و رفتار مسالمتجویانه و دوستانهای با ساکنان مغرب در پیش گرفت. به واسطة این تغییر رفتار، او توانست کسیلهبنلمزم، رهبر قبیلة اوربه، از بزرگترین و مقتدرترین قبایل منطقه را با خود همراه سازد. با مرگ معاویهبنابیسفیان و روی کارآمدن فرزندش یزید، ابوالمهاجر عزل و عقبه برای دومین بار به ولایت مغرب برگزیده شد. 10 این جایگزینی علاوه بر پایان بخشیدن به ولایت هفتسالة ابوالمهاجر، سیاست فتح در مغرب را تغییر داد. عقبه رفتار خشونتآمیز خود را از سرگرفت و در دور دوم امارت خود تعصّب و خشونت بیشتری نشان داد. واضح بود که این تغییرات سیر فتوحات در مغرب را با مشکلات فراوانی روبرو خواهد کرد. او ابتدا قیروان را آباد ساخت و مجدداً پایگاه مسلمانان در مغرب را به آن دیار انتقال داد (سلاوی، بی تا، ۱/ ۳۸). همچنین با ابوالمهاجر و کسیله به بدی رفتار نمود؛ آنان را به زنجیر کشید و با خود همراه ساخت و به نصایح ابوالمهاجر مبنی بر خوش رفتاری با کسیله وقعی ننهاد (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۳/ ۴۵۲؛ سلاوی، ۱/ ۳۸). با این برخوردها طبیعی بود که کسیله به فکر انتقام از عقبه بیفتد. اندیشة انتقام موجب شد تا او در جریان نامهنگاری با قوم خود درخواست کمک کند (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۳/ ۴۵۲). این نامه باعث تقویت همپیمانی رومیان و بربرها شد و بنابر توافقات انجام شده میان این دو، مقرر گشت تا نیروی کمکی در محل "تهوده" واقع در جنوب "بکره" به انتظار عقبه بمانند (برای اطلاع از این همپیمانی نک: ابنعذاری، ۱۸۴۸:۱/ ۱۵) سابقة این همپیمانی به پیش از کسیله باز میگردد اما تلاش برای آزادی وی از دست مسلمانان این امر را تقویت نمود. برای اطلاع از سابقة این همپیمانی (نک: ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۳ به بعد). در اواخر سال ۶۴ه.ق683م درگیری شدیدی میان مسلمانان و سپاه حاصل از همپیمانی روم –بربر شکل گرفت و طی آن عقبه و سپاهیانش به همراه ابوالمهاجر، که از عقبه خواسته بود او را آزاد کند تا بتواند در این نبرد شرکت کرده و به جهاد بپردازد، همگی کشته شدند. این پایان ماجرا نبود؛ رومیان و بربرها پس از درهمشکستن عقبه و سپاهیانش به قیروان یورش برده و آن شهر را تصرف کردند (ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۴؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۵؛ ابناثیر، ۱۴۰۷: ۳/ ۴۵۳). شکست مسلمانان از یک سو و خاطرة برخوردهای سختگیرانة عقبه از سوی دیگر موجبات شکلگیری بیاعتمادی فراگیر بربرها نسبت به والیان مسلمان را فراهم ساخت. بهگونهای که از این پس تا پایان غائلة کاهنه، بربرها دیگر به مسلمانان اعتماد نکردند. به گفتة یکی از محققان عرب اگر عقبه سیاست ابوالمهاجر را ادامه میداد، عملیات فتح مغرب بدون آن که خونی از مسلمانان به هدر رود، تکمیل میشد (سالم، ۱۹۸۲: ۱۳۴). این گفته اگر نه کاملاً، تا حدودی درست به نظر میرسد. به هر روی، شورشی از ناحیه بربرها شکل گرفته بود که جز با خشونت آرام نمیشد و راه حل مسالمت آمیز چاره ساز نبود. باری هر چند زهیربنقیس در سال ۶۹ه.ق688م شورش کسیله را فرونشاند (ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۶۹؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱7-۱6)، اما بربرهای بازمانده از این شورش و نیز دیگر قبایل بربر از جمله بنویفرن، زناته و سایر بترها11 که در افریقیه بودند بر گرد زنی که کاهنة قبیلة خود بود و در کوههای اوراس سکونت داشت، جمع شدند (سلاوی، ۱/ ۴۳؛ ابنخلدون، ۱۴۲۱: ۷/ ۱۳). به این ترتیب مقاومت دیگری شکل گرفت که مسلمانان را در ادامة مسیر فتوحات در مغرب به مبارزه میطلبید.
کاهنة منطقة اوراس12 گزارشهای موجود در منابع برای پیبردن به ماهیت و شخصیت واقعی کاهنه کافی نیست و نمیتواند تصویر دقیقی از وی پیشروی ما قرار دهد. بهگونهای که در باب اصل و نسب و حتی وجود شخصی به نام کاهنه تردید و اختلاف نظرهائی وجود دارد. این اختلافات تا آنجا پیش میرود که برخی محققان وجود تاریخی او را انکار کردهاند. مثلاً "اوتر" کاهنه را شخصیتی افسانهای معرفی میکند و "لیبو" کاهنه را همان پاتریک یا بطریقیوحنا دانسته است (برای اطلاع از تحلیل و ارزیابیها در اینباره نک: مونس، بیتا: ۲۴۲). این تلقی از آنجا ناشی میشود که پس از شکست مسلمانان از کاهنه در واقعة نینی13، رومیان از فرصت استفاده کرده و به قرطاجنه که حسّان پیشتر آن را از چنگ آنها بیرون آورده بود، یورش برده ، آنجا را غارت کردند (مونس، بیتا: ۲۵۴). ابنخلدون نام اصلی کاهنه را "دهیا" دختر "وهیا" پسر "نیقان" دانسته و گفته است: دهیا ریاست قبیلة جَراوه را پس از مرگ شوهر خود برعهده گرفت (ابنخلدون، ۱۴۲۱: ۷/ ۱۳)14 و فرزندان سهگانهاش را به زیر فرمان آورد (سلاوی، بی تا، ۱/ ۴۲).15 جراوه که خود از قبایل زناته –شاخهای از بترها– به شمار میآمد در کوههای اوراس سکونت داشتند (برای اطلاع از موقعیت دقیق سکونت قبیلة جراوه و دیگر قبایل ساکن در جبل اوراس نک:Dhanūn Tāha,1989: 22؛ همچنین برای اطلاع از موقعیت جغرافیایی و ویژگیهای کوههای اوراس نک: دبوز۱۳۸۴ : ۲/ ۷۷) . و گویا میان آنان و رومیان بیزانسی مراوداتی وجود داشت (مونس، بی تا،۲۴۳). وجود این مراودات و حملة ناوگان دریایی بیزانس به رهبری پاتریک یا بطریقیوحنا به قرطاجنه پس از شکست حسّان در واقعة نینی، شائبة همپیمانی یا ارتباط کاهنه را با رومیان تقویت میکند. البته ممکن است این حمله نه از سر همپیمانی بلکه از سر اغتنام فرصت انجام پذیرفته باشد. بدین معنا که رومیان پس از شکست حسّان در نینی، از ضعف موقعیت وی و شرایط نابسامان سپاه مسلمانان آگاه شده بودند و این کافی بود تا با انگیزة جبران شکست خود در قرطاجنه و بازپسگیری این مرکز مهم سیاسی که در واقع موجودیت آنان را در مغرب تحقق میبخشید، دست به اقدام زنند. به گفتة مورخان کاهنه دارای رفتارها و ویژگیهای خاصی بود که پذیرش رهبری او را در میان بربرها که مردمی متمایل به مدعیان پیامبری، اولیا و اصحاب کرامت هستند، ممکن میساخت. 16 کاهنه که زنی باهوش بود، در میان قوم خود به کهانت، آشنایی با غیب و عواقب امور شناخته میشد (سلاوی، بی تا، ۱/ ۴۲؛ همچنین برای اطلاع بیشتر از ویژگیهای کاهنه و دلایل پذیرش یک زن از سوی بربرها و نیز نگرش بربرها به زن و رفتار با زنان نک: دبوز، ۱۳۸۴: ۲/ ۷۲ به بعد). او در سحر و جادو و پیشگوییهای خود –که کرامت دانسته میشد– از بت چوبی بزرگی که به همراه داشت کمک میگرفت و به زعم خودش در هنگام احضار اجنه و جادوهای دیگر، موهای انبوه و تابیدهاش را افشان میکرد و با دست به سینه میکوبید و چشمانش قرمز میشد (مونس، ۱۳۸۴: ۱/ ۸۸). این اعمال در میان بربرها رعب و وحشت و حیرانی فراوانی به وجود میآورد و این امر در زمینهای از رفتارشناسی اقوام بربر که خود را علاقمند به سحر، جادو و کرامت نشان میدادند، اقبال عمومی و اطاعت آنان را از کاهنه بهدنبال داشت.
رویارویی مسلمانان با کاهنه همانگونه که پیش از این گفته شد؛ پس از سرکوب شورش کسیلهبنلمزم به دست زهیربنقیس، بربرهای باقیمانده از این شورش و نیز گروههایی از بربران بنییفرن و شماری از زناتیها به کاهنه پیوستند. با پیوستن این قبایل به کاهنه، نیروی عظیمی برای وی فراهم شد و امکان همپیمانی با رومیان قوت گرفت. این حوادث خلیفه عبدالملک را به وحشت انداخت. چرا که همپیمانی رومیان و بربرها امری محتمل بود و اکنون با پیوستن قبابل بربر به کاهنه زمینة مناسبتری یافته بود (طقوش، ۱۳۸۶: ۱۳۷). با این حال آنچه از ظاهر گزارشها برمیآید، نشان میدهد کاهنه در آغاز بر مسلمانان نشورید (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۰؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۰؛ ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۶) بلکه این حسّانبننعمانغسانی بود که پس از کشته شدن زهیربنقیس در کمین دریایی رومیان با حکم عبدالملک مروان به منطقه آمد (سلاوی، بی تا، ۱/ ۴۳؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۶۹) و در ادامة روند گسترش فتوحات اسلامی پس از درهم شکستن مهمترین پایگاه رومیان در قرطاجنه، به سمت اقامتگاه کاهنه یورش برد. بر آن شد تا آخرین سنگر مقاومت بربرها را که اکنون تحت فرماندهی کاهنه قرار داشت، درهمشکند و مسیر فتوحات را هموارتر سازد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۰). در واقع، هرچند کاهنه در آغاز تلاشی برای مقابله با مسلمانان انجام نداد، ولی بیم آن میرفت که وی کوههای اوراس را تبدیل به پایگاهی برای مقابله با فتوحات و گسترش مرزهای اسلامی نماید. گذشته از این، پیوستن قبایل یادشده به کاهنه، احتمال ارتباط او با کسیله را قوت میبخشید. هرچند بعدها از بررسی منابع و مقایسه میان شورش کسیله و اقدام کاهنه معلوم شد که ارتباط میان آن دو شورش بعید بوده است (برای اطلاع از تحلیلهای مختلف در اینباره نک: Dhanūn Tāha,1989: 70).شورش کسیله در واقع مقاومت بربرهای برانسی بود و حرکتی انتقامجویانه نسبت به اقدام خشونتآمیز عقبه در قبال کسیله؛ اما شورش کاهنه، شورش بربرهای بتر بود که ویژگیهای بدوی خود را حفظ کرده بودند و فرمانبرداری و انقیاد هیچکس به ویژه بیگانگان را نمیپذیرفتند. به نظر میرسد آنچه سبب پیوستن قبایل بربر و بازماندگان شورش کسیله به گرد کاهنه شد، وحشت همراه با بیاعتمادی بربرها نسبت به والیان عرب بود. این بیاعتمادی همانطورکه پیشتر اشاره شد، عمدتاً ریشه در سیاستهای دوگانه و برخوردهای متناقض والیان به ویژه عقبهبننافع داشت. از این رو برآیند آن شرایط، تشکیل کانون قدرتمندی به رهبری کاهنه در کوههای اوراس بود. باری پس از فراغت دستگاه خلافت از شورش ابنزبیر در حجاز (برای اطلاع از این شورش نک: طبری، ۱۹۶۷: ۶/ ۱۸۷؛ ابوحنیفةدینوری، ۱۳۷۹: ۳۰۹)، عبدالملک به فکر از سرگیری فتوحات در مغرب افتاد. بدینمنظور جماعتی از بزرگان و اشراف عرب را فرا خواند و با آنان دربارة گسترش و تثبیت فتوحات در مغرب و سامانبخشیدن به اوضاع آن دیار مشورت کرد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۸). در نتیجة رایزنیهای صورتگرفته حسّانبننعمانغسانی (برای اطلاع از ویژگیهای فردی و اقدامات حسّان پیش از ولایت مغرب نک: دبوز، ۱۳۸۴: ۲/ ۶۸-۶۹). در سال ۷۳ه.ق692م به ولایت مغرب برگزیده شد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۸؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۶۹). عبدالملک طی فرمانی حسّان را به سوی مصر روانه کرد تا با استفاده از منابع مالی و انسانی موجود در آن سرزمین سپاه را تجهیز و فتح مغرب را از سر گیرد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۸؛ ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۵).17 بررسی متن این فرمان نشان میدهد که کامل شدن فتح مغرب آنچنان برای دستگاه خلافت مهم بود که خلیفه دست والی مغرب را در استفاده از منابع مالی و انسانی مصر کاملاً بازگذاشت. حسّان بیدرنگ به مصر رفت و با استفاده از ظرفیت آنجا، نیروی نظامی و تجهیزات جنگی موردنیاز را آماده ساخت و به سمت مغرب حرکت کرد. او در این مسیر دو مشکل اساسی پیشرو داشت: تحرکات رومیان: حسّان به درستی تشخیص داد که تحرکات مداوم رومیان مانعی جدی در مسیر فتح مغرب است و همین تحرکات است که تلاشهای متعدد والیان پیش از وی را ناکام گذاشته است. کشتهشدن زهیربنقیسبلوی و یارانش بهدست رومیان در برقه که تأثیر بسیار بدی در روحیة مسلمانان بر جای گذاشته بود، در همین جهت قابل تفسیر است (مالکی، ۱۹۵۱: ۱/ ۳۱). حسّان با هدف کوتاه کردن دست رومیان از مغرب و با انگیزة تقویت روحیة سپاهیان، هوشمندانه تصمیم گرفت تا حملة همهجانبهای را به مرکز قدرت رومیان در مغرب –قرطاجنه– ترتیب دهد. در این جهت شهر قرطاجنه به تصرف مسلمانان درآمد و با تصرف این شهر رومیان پایگاه اصلی خود را در شمال آفریقا از دست دادند و بدین تریب موجودیت آنها در صفحات شمالی آفریقا به شدت در معرض خطر قرار گرفت (برای اطلاع از این درگیری و پیامدهای آن نک: ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷0-۲۶۹؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۰- ۱۹؛ همچنین برای اطلاع از چگونگی فتح قرطاجنه و مراحل مختلف آن و اقدامات حسّان در اینباره نک: شیتخطاب، ۲۰۰۲: ۱/ ۱۸0-۷۹1). با شکست رومیان و فتح قرطاجنه، حسّان متوجه دومین مشکل پیشروی خود یعنی مسئلة بربرها شد. او در جریان رایزنی با مشاوران سپاه دربارة دیگر پایگاههای قدرتمند و تهدیدکنندة مسلمانان در شمالآفریقا از خطر زنی معروف به کاهنه و نفوذ بسیار وی در میان تودة بربرها آگاه شد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۰). این گزارش نشاندهندة دو نکتة مهم است: اول آن که اقدامات ریشهای و برخورد اساسی حسّان نشان از عزم راسخ او برای پیشبرد فتوحات و استقرار کامل نیروهای مسلمان و تثبیت حضور آنان در مغرب داشت. دیگر آن که تا این زمان هیچ اقدام خصمانهای از سوی کاهنه در مقابل نیروهای فاتح انجام نشده بود. از همین روست که حسّان نسبت به کاهنه آشنایی چندانی نداشته است. هم از اینرو بود که حسّان توان نظامی کاهنه را دستکم گرفت و در نتیجه در رویارویی نخست با نیروهای کاهنه، شکست سنگینی متحمل شد (نک: طقوش، ۱۳۸۶: ۱۳۸). به هر روی حسّان به همراه سپاهیان مسلمان به سمت کاهنه روان شد. کاهنه با اطلاع از حرکت حسّان لشکر بیشماری را فراهم آورد و دو سپاه در کنار نهر "نینی" با همدیگر روبرو شدند. در نتیجة این درگیری شدید، مسلمانان شکست خورده، بسیاری از آنان کشته شدند و حسّان گریخت (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶). منابع از این شکست با عنوان روز "بلا" یاد کردهاند (ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۰؛ مالکی، ۱۹۵۱: ۱/ ۳۳). به گفتة ابنعذاری، کاهنه هشتاد تن از بزرگان عرب را به اسارت خود درآورد. او با اسیران رفتار خوبی داشت و پس از مدت کوتاهی تمامی آنها را جز شخصی بنام خالدبنیزیدقیسی آزاد کرد (انصاری، ۱۳۲۰: ۱/ ۵۷) و خالد را به عنوان فرزندخواندة خود برگزید (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۰-۲۱). با اینهمه به نظر میرسد کاهنه پس از شکست دادن مسلمانان هیچ برنامة معینی برای ادامة پیروزیهای خود نداشته است. زیرا وی اعراب را تنها تا بیرون قابس18 دنبال کرده و سپس به پایگاه خود بازگشت (ابن عذاری،1848، ۱/ ۲۱). حسّان نیز تا برقه عقبنشینی کرد و در آنجا ساکنشده، خبر شکست خود را طی نامهای به عبدالملک گزارش داد. عبدالملک در پاسخ به او دستور داد تا رسیدن فرمان بعدی به برقه هیچ اقدامی انجام ندهد(سلاوی، بیتا: ۱/ ۴۳).19 به گفتة ابنعبدالحکم، حسّان در زمان عقبنشینی، ابوصالح نامی را به ولایت افریقیه انتخاب کرد (ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۰). وجود این گزارش حاکی از آن است که در فاصلة زمانی نبرد اول تا رسیدن نیروهای کمکی عبدالملک به برقه، افریقیه در دست مسلمانان باقی مانده بود و کاهنه و بربرهای تحت امر او به همان قلمرو سابق خود یعنی جبل اوراس اکتفا کرده بودند (ابن عبدالحکیم، 1961: 1/170؛ همچنین نک: مونس: ۲۴۸ به بعد). با این وصف میتوان نتیجه گرفت که اقدام کاهنه چیزی بیشتر از شورشی محلی در ناحیهای از نواحی شمالآفریقا نبوده و این حرکت اقدام یا شورشی کامل محسوب نمیشود. شکست سپاهیان مسلمان در نبرد نینی عمدتاً متأثر از عواملی بود که به ذهنیت و نحوة نگرش سپاهیان مسلمان در مواجهه با سپاهیان بربر باز میگشت. به نظر میرسد که مسلمانان پس از فتح قرطاجنه و شکست دادن رومیان به نوعی احساس غرور دچار شده و این غرور سبب شد تا در نبرد نینی علیرغم داشتن تعداد نفرات بیشتر و تجهیزات کاملتر، از تمامی نیرو و توان خود بهره نگیرند. همچنین نبود شناخت کافی نسبت به کاهنه و سپاهیانش و یکسان انگاشتن نبرد با رومیان و بربرها موجب شد تا مسلمانان توان جنگی و نظامی بربرها را دستکم گرفته و مغلوب شوند. عامل دیگری که در شکلگیری نگرش اعراب نسبت به سپاهیان بربر نقش مؤثری داشت نگاه ویژه آنان به زن بود. 20 تصور غالب در سپاهیان مسلمان آن بود که کاهنه بهعنوان یک زن نمیتواند از عهدة رهبری و فرماندهی سپاه بربر برآید و با کوچک و حقیرشمردن توان زنان پیروزی خود را قطعی میدانستند. مهمترین پیامد رویداد نینی آن بود که روند فتوحات در مغرب برای چندین سال متوقف ماند. مورخان در مورد مدّت این توقف یک سخن نیستند. بیشتر آنان مدّت آن را پنج سال میدانند (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۱؛ سلاوی، بی تا، ۱/ ۴۳ ؛ قس مالکی، ۱۹۵۱: ۱/ ۳۳ که این مدت را سه سال آورده است ) آنچه مسلم است، در این بازة زمانی، علاوه بر اقدامات کاهنه که نارضایتی بربرها را در پی داشت، با بازگشت آرامش نسبی به سرزمینهای شرقی خلافت و گسیل سپاه کمکی، شرایط به زیان کاهنه پیش می رفت و توازن قوا به نفع مسلمانان تغییرمی یافت. کاهنه در خلال این پنج سال بنای ستم را بر ساکنان قلمرو خود گذاشت و بربرها را به راستی آزرده ساخت (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶) . وی با توجه به نگاه ویژهای که به فتوحات اسلامی داشت، دست به تخریب قلعهها، شهرها، مزارع و بلاد افریقیه زد بدان امید که آنان را از طمع ماندگاری در آن دیار باز دارد. رویکرد کاهنه به فتوحات مسلمانان و ریشة اقدامات ویرانگر او را در این جملات منسوب به وی میتوان دریافت: « اعراب شهرها و طلا و نقرة شما را میخواهند و ما مزارع و چراگاهها را میخواهیم. من جز این نمیبینم که افریقیه نابود و خراب شود تا مسلمانان از آن مأیوس شوند » (ابن اثیر،1407: 4/36؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۱؛ سلاوی، بی تا، ۱/ ۴۳).21 این سخنان نشانگر آن است که تحلیل کاهنه از انگیزه و هدف مسلمانان از فتوحات، امری مقطعی و تنها به قصد کسب غنیمت بوده و اینگونه میاندیشیده است که اعراب مسلمان قصد حضور طولانیمدت و استقرار دائمی در مغرب را ندارند، لذا سیاست زمین سوخته را در پیش گرفت . در حالی که این برخلاف راهبرد و عملکرد مسلمانان در مسألة فتوحات بود. به هر روی، کاهنه به منظور دنبال کردن نگاه خود و مقابله با خطر مسلمانان اقدامات زیانبار خود را آغاز کرد. او افراد خود را به نواحی مختلف فرستاد تا درختان را قطع کنند و قلعهها را ویران سازند که بدین ترتیب بخش وسیعی از مزارع ، کشتزارها و درختان مغرب نابود گردید .بگفته ابنعذاری : افریقیه از طرابلس تا طنجه به علت وفوردرختان یکپارچه سایه بود، روستاهایش متصل به هم بودند و شهرهایش به هم پیوسته؛ چندان که در میان اقالیم دنیا اقلیمی پرخیر و برکتتر و دارای شهرها و دژهای فراوانتر از اقلیم افریقیه و مغرب وجود نداشت. این آبادانی مساحت دو هزارمیل را در بر میگرفت اما کاهنه همة اینها را ویران کرد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۱؛ ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶). هرچند سخن ابنعذاری اغراقآمیز به نظر میرسد، اما میتواند نشانگر وسعت و شدت خرابیهایی باشد که در پی اقدامات جنون آمیز کاهنه و بربرهای مطیع وی به بار آمد . بی شک، تخریب افریقیه سیاستی نادرست و بیتدبیرانه بود و مجموعة این اقدامات تخریبی نتایج نامطلوبی را به همراه داشت. تعداد زیادی از بربرها که مطیع کاهنه بودند در نتیجة فقر و گرسنگی حاصل از خرابیهای به بار آمده، فرمانبرداری وی را ترک گفته، به دیگر نقاط افریقیه یا اندلس مهاجرت کردند (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۱؛ برای اطلاع بیشتر از چگونگی خرابیها و نتایج حاصل از آن نک: زاوی، ۲۰۰۳: ۹۰-۹۱) همچنانکه شماری از پیروان وی اعم از بربر و مسیحی خود را تسلیم حسّان کرده و به جمع سپاه وی پیوستند (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶؛ ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۸-۴۹). شایان ذکر است ؛ در پی شکست حسّان از کاهنه، رومیان نیز از فرصت استفاده کرده و اقداماتی برای بازپسگیری افریقیه انجام دادند (بکری، ۱۹۱۱: ۳۸). این اقدام در کنار شورش کاهنه عملاً نفوذ مسلمانان در مغرب را با خطر جدی روبرو ساخت. این خطر تا آنجا پیش رفت که حسّان ناچار شد چهل تن از بزرگان عرب را به سوی عبدالملک روانه کند تا گزارش اوضاع نامطلوب افریقیه را برای خلیفه تشریح نمایند (نک: شیتخطاب، ۲۰۰۲: ۱/ ۱۹۲). هرچند منابع ما دربارة فعالیتها و عملکرد حسّان در این پنج سال اطلاعات چندانی به دست نمیدهند، لیکن به نظر میرسد حسّان در این فرصت به تجهیز و آمادهسازی سپاه و جبران خسارتهای وارده بر مسلمانان مشغول بوده است. منابع با اشارهای گذرا تنها یادآور میشوند که او پس از نبرد نینی در برقه ساکن شد و در آنجا قصرهایی را بنا نهاد که به قصورحسّان (یاقوتحموی، ۱۹۹۵: ۴/ ۳۶۶) شهرت یافتند. همچنانکه به تلاش حسّان برای ایجاد ارتباط با خالدبنیزید فرزندخواندة کاهنه و بهدستآوردن اطلاعاتی از وضعیت کاهنه و بربرهای ساکن در جبل اوراس و همچنین به انتظار او برای رسیدن نیروی کمکی از سوی خلیفه اشاره دارند (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۱؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۰). با این همه پرسش مهمی که در این منابع بیپاسخ مانده، آن است که چرا گسیل نیروی کمکی از سوی مرکز خلافت حدود پنج سال به طول انجامید؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که با تکیه بر آنچه در مقدمه ذکر شد میتوان نتیجه گرفت که دستگاه خلافت در این بازة زمانی مشخص درگیر مسائل مهمتری بوده است. چرا که هرگاه مرکز خلافت سرگرم سرکوب دشمنان داخلی و آرام کردن نزاعهای سیاسی –مذهبی میشد، به ناچار توان نظامی خود را به سمت سرزمینهای شرقی و مرکزی خلافت معطوف میساخت و در نتیجه امکان ادامة فتوحات وجود نداشت. در این ایام اگرچه دستگاه خلافت توانسته بود شورش ابنزبیر را سرکوب کند، اما درگیری با خوارج ازرقی و صفری در خلال سالهای ۷۷ تا ۷۵ه.ق/696 تا 694م همچنان توان نظامی او را به خود مشغول داشته بود (طبری، ۱۹۶۷: ۶/۳۰۰ ، ۲۶۷ ،۲۱۱). شیوع بیماری طاعون در شام بهسال ۷۹ه.ق698م که بسیاری از مسلمانان را به کام مرگ فرستاد و مشکلاتی را برای مرکز خلافت به وجود آورد (ابنعمادحنبلی، ۱۳۵۰: ۱/ ۸۷؛ ذهبی، ۱۹۶۱: ۱/ ۹۰) و دو نبرد پیدرپی با رومیان در سالهای ۷۷ و ۸۰ه.ق/696 و 699م (ذهبی، ۱۹۶۱: ۱/ ۹۲، ۸۸) و آغاز شورش ابناشعث در سال ۸۰ ه.ق/699م از دیگر مسائلی بود که بخشی از ظرفیت نظامی –سیاسی دستگاه خلافت را به خود مشغول داشت و عملاً خلیفه را از اقدامی مؤثر برای ارسال نیروی کمکی برای یاری حسّان بازداشت (طبری، ۱۹۶۷: ۶/ ۳۳۴ ، ۳۴۲). تا آنکه سرانجام نیروی کمکی عبدالملک رهسپار برقه شد (ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۷؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۲). با رسیدن سپاهیان تازهنفس، مسلمانان در برقه جانی دوباره یافتند و کار فتح را از سرگرفتند. این بار شرایط به سبب نارضایتی بربرها از کاهنه و مهاجرت یا پیوستن آنان به اردوی حسّان، به سود مسلمانان تغییر یافت. حسّان نیز اشتباه قبلی خود یعنی دستکمگرفتن توان کاهنه را تکرار نکرد و ضمن مکاتبه با خالدبنیزید –فرزندخواندة کاهنه– اخبار و اطلاعات لازم را به دست آورد. خالد در مکاتبات خود اختلافات بربرها و نقاط ضعف آنها را به حسّان یادآور گردید (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۲؛ مالکی، ۱۹۵۱: ۱/ ۳۴).22 حسّان با اطلاع از این وضعیت در سال۸۰ه.ق با سپاهیان خود برای یکسرهکردن کار کاهنه رهسپار مقر وی شد (مونس، بیتا: ۲۵۶). وی بر سر راه قابس بر مناطقی چون قفصه23، قصطیلیه24 و نفزاوه25 دست یافت (برای آگاهی از مسیر لشکرکشی حسّان و اقدامات او نک: ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶؛ ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۹-۴۸). بهگفتة ابنعبدالحکم کاهنه که اینبار از قدرت سپاه حسّان مرعوب شده بود (ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۱) و مرگ خود را حتمی می دانست از خالد خواست تا دو فرزند او را برداشته و نزد حسّان روند و برای آنان امان بگیرد (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۲-۲۳؛ مالکی، ۱۹۵۱: ۱/ ۳4-۳5). نخستین برخورد میان نیروهای کاهنه و برخی نیروهای حسّان در افریقیه در محل دژی موسوم به دژالجم، بین سوسه و صفاقس به وقوع پیوست و به شکست کاهنه انجامید. این اولین شکست کاهنه بود و در نتیجة آن کاهنه با نیروهای خود به مغرب میانه و جبل اوراس، زیستگاه قبیلة خود، جراوه پناه برد. 26 نبرد اصلی و سرنوشتساز در محلی موسوم به بئر کاهنه اتفاق افتاد (ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۹؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۱). در نتیجة این نبرد کاهنه گریخت و عاقبت در سال ۸۰ه.ق699م با کشتهشدن او (ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۳؛ ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱: ۱/ ۲۷۱) آخرین مقاومت سازمان یافته بربرها در هم شکست و زین پس جز چند مقاومت کوچک و کمخطر هیچ مقاومت دیگری رخ ننمود (M. Abun- nasr, 1999: 31 ؛ همچنین برای اطلاع از این مقاومتها نک: شیتخطاب، ۲۰۰۲: ۱/ ۱۹۸). پس از مرگ کاهنه، بازماندگان سپاه بربر نزد حسّان رفته و امان خواستند. حسّان به شرط پیوستن دوازده هزار بربر به جمع سپاه مسلمانان به منظور مجاهده با دشمن، به تمامیآنها امان داده و فرزند بزرگ کاهنه را به فرماندهی آنان برگزید (ابناثیر، ۱۴۰۷: ۴/ ۱۳۶؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۲۳).27 همچنین با مرگ کاهنه بیشتر سپاه بربر به دین اسلام گرویدند (زاوی، ۲۰۰۳: ۹۲).
نتیجه این مقاله برآن بود تا بر پایة اطلاعات محدود موجود در منابع تاریخی بهویژه آنچه مربوط به فتح مغرب است، تصویر دقیقتری از کاهنه و اقداماتش به عنوان مهمترین مقاومت محلی بربرهای شمالآفریقا در برابر مسلمانان به دست داده و تأثیر آن را بر سیر فتوحات مسلمانان در مغرب بررسی نماید. اکنون با این بررسی میتوان به این نتیجه رسید که شورش کاهنه مقاومت بربرها را در برابر مسلمانان برانگیخت. مقاومتی که عمدتاً واکنشی از سر بیاعتمادی و بدبینی نسبتبه فاتحان مسلمان بود و از رفتار دوگانة والیان مغرب در عصر فتوحات و به کارگیری سیاستهای سختگیرانه در ادارة امور به خصوص در دورههای اول و دوم امارت عقبه پدید آمده بود. با این حال مسلمانان توانستند پس از پنج سال از شکلگیری این مقاومت بر اوضاع مسلط شده و شورش کاهنه را سرکوب نمایند. این پیروزی دستاوردهایی را برای مسلمانان به ارمغان آورد که به مهمترین آنها اشاره خواهد شد: الف) شکست کاهنه را میتوان به عنوان درهمشکستن آخرین مقاومت سازمانیافتة بربرها دانست. درواقع نابودی کاهنه و متفرق شدن بربرهای اطراف او در قالب مهاجرت یا پیوستن به سپاه مسلمان موجب شد تا راه فتح مغرب گشوده شود و پس از آن استقرار مسلمانان و تثبیت قدرت آنان در مغرب سرعت یابد. این امر امکان شکلگیری مقاومت سازمانیافتة دیگری را برای توده های بربر باقی نگذاشت. به همین سبب میتوان از اقدام کاهنه به عنوان آخرین مقاومت سازمانیافته در مغرب یاد کرد. چنان که پس از آن به جز چند مقاومت کوچک، پراکنده و کمخطر از سوی برخی قبایل بربر هیچ مقاومت دیگری را نمیتوان یافت. ب) رویارویی مسلمانان و بربرها و شکست سپاه بربر موجب شد تا امتیازاتی برای مسلمانان حاصل شود. ادامة فتوحات به نیروی نظامی تازه نفس محتاج بود و حسّان با درک درستی که از این نیاز اساسی داشت، بازماندگان بربر سپاه کاهنه را تنها با پذیرش این شرط امان میدهد که دوازده هزار بربر به قصد مجاهده با دشمن به سپاه مسلمانان بپیوندند. اهمیت این اقدام از آن روست که بدانیم انگیزة اعراب برای فتح سرزمینهای جدید کمرنگ شده بود و آنان توان جنگاوری و سلحشوری خود را از دست داده، دچار فرسایش شده بودند. علاوه بر این ادامة فتوحات گسترده در شمالآفریقا به نیروی پیاده (پیادهنظام) نیاز داشت و اعراب در این برهة زمانی تمایلی از خود برای شرکت در جنگها در نقش پیادهنظام نشان نمیدادند. با این حساب بربرها ظرفیت مهمی برای سپاه مسلمانان بهشمار میرفتند و با پیوستن آنها به بدنة سپاه، دیری نپایید که علاوه بر کامل شدن فتح مغرب، ورود مسلمانان به اندلس و فتح آن ممکن گشت. ج) پیامد مهم دیگر این پیروزی که در ادامة عامل دوم قابل ذکر است، ورود نیروهای بربر به سازمان قدرت و تشکیلات نظامی مسلمانان است. بربرها هم به لحاظ سلحشوری و جنگاوری و هم به لحاظ انگیزههای دینی، مذهبی و مادی و کسب غنیمت و ثروت نیروی کارآمدتری به حساب میآمدند. از این پس با مشارکت گستردة نیروهای بربر در ساختار قدرت و تشکیلات اداری و نظامی مسلمانان که سیاست ثابت همة والیان و فرماندهان بعدی بود، صفحة جدیدی در تاریخ مغرب آغاز میشود که روند رو به رشد آن تا شکلگیری امپراطوریهای بربر مسلمان در مغرب اسلامی پیش میرود.
پینوشتها 1- جغرافی دانان گذشته و پژوهشگران معاصر در باب حدود و مشخصّات مغرب یک سخن نیستند، از این رو تعاریف و نظرات گوناگونی ارائه داده اند . بر پایه یک تعریف مشهور مغرب سرزمین پهناور و درازی است که از شرق به صحرای غربی مصر می پیوندد و سر تا سر شمال آن را دریای مدیترانه در برگرفته و غرب آن را اقیانوس اطلس فرا گرفته و جنوب آن را خطی فرضی مشخصّ می سازد که از شمال منطقه صحرا و موریتانی کنونی در غرب آفریقا آغاز شده و به مرزهای جنوب غربی مصر،در شرق متّصل می شود . مهم ترین شاخصه این خط فرضی کوه های پراکنده و پهنی است که هم چون دیواره ای از میان آن سر بر آورده و به رغم انقطاع گاه و بیگاهش خطی واحد به شمار می آید. همچنین جغرافی دانان و پژوهشگران مغرب را به سه بخش مغربالادنی ، مغربالاوسط و مغربالاقصی تقسیم کرده اند که مرکز فعالیت کاهنه در منتهی الیه مغرب ادنی و بخش از مغرب میانه بوده است (برای آگاهی بیشتر در این باره نک : ناشناس ، 1423 حدود العالم من المشرق الی المغرب : 188 –177؛ بشیر، 2001: 33 بهبعد). ۲- شهری بزرگ مشتمل بر قریهها و شهرهای بسیار که میان اسکندریه و افریقیه واقع است. این شهر در سال 22ه.ق/642م به دست عمروبنعاص فتح شد (نک: یاقوتحموی، ۱۹۹۵: 1/ 388). ۳- این درگیریها از ابتدای ورود مسلمانان به مغرب و از زمان خلافت عمربنخطاب آغاز و تا استقرار کامل آنان در این سرزمین ادامه داشت. در این میان میتوان فتح قرطاجنه را در سال۸۲ ه.ق/701م به عنوان نقطة عطفی در تاریخ رویارویی مسلمانان و رومیان در مغرب دانست. تا پیش از این فتح، رومیان تهدید عمدهای برای سرحدات مسلمانان در جبهه غربی قلمرو اسلامی به شمار میآمدند. اما درست پس از فتح این شهرکه به عنوان نیرومندترین پایگاه نظامی رومیها در سرزمین مغرب است آنان نفوذ و ابتکار عمل خود را در صفحات شمالی مغرب از دست دادند (برای اطلاع بیشتر از روند این درگیریها نک: ابنعذاری،۱۸۴۸: ۱/ ۳ به بعد ؛ ابنابیدینار، ۱۲۸۶: ۲۲ به بعد). ۴- روی کارآمدن خلافت اموی منازعات سیاسی، اجتماعی و دینی بسیاری را در داخل و خارج از قلمرو اسلامی به دنبال داشت . در قلمرو خارجی با ادامة فتوحات، درگیریهای دامنهدار امویان با امپراطوری بیزانس (روم شرقی) و در قلمرو داخلی بروز شورشها، قیامها و درگیریهای متعدد از جمله قیام کربلا و جنبشهای متأثر از این رویداد، شورش ابنزبیر، شورشهای متعدد خوارج، جنگهای داخلی و ... مشکلات فراوانی را پیشروی خلفای اموی قرار داد (برای اطلاع دقیق از نزاعها و درگیریهای موجود در این دوران نک: طبری، ۱۹۶۷: ۴/ ۵۶۱ به بعد؛ ۵/ ۳۴۷ و ۵۵۱؛ ۶/ ۳۴۲، ۱۸۷، ۱۷۴، ۳۸ و صفحات متعدد دیگر؛ ابنقتیبه،۱۳۲۲: ۱۵۴ به بعد و ۳۲۴؛ ابناثیر،۱۴۰۷: ۳/ ۱۶۱،۴۸۰ ،۴۵۵ ، ۴۰۷ ؛ ۴/ ۲۱۰، ۱۴۸ ، ۱۲۱، ۱۱۷،۳ و صفحات متعدد دیگر). ۵- ابو المهاجر دینار از سردارن معروف عرب بود که در سال 55 ق/674م و در دوره معاویه ، به دستور مسلمهبنمُخلَّد، والی مصر، به حکمرانی افریقیه رسید. ابوالمهاجر سرانجام در نبرد تهوده در اواخر سال 64ق/683م کشته شد (برای آگاهی بیشتر نک: مونس، ۱۳۸۴: 1/ 77). ۶- از مشهورترین سرداران عرب در مغرب که در سال 50ق/670م به امارت مغرب رسید . وی موسس شهر معروف قیروان است. عقبه در سال 55 ق/674م از سمت خود برکنار شد و ابوالمهاجر به جای وی به امارت رسید، اما دیگر بار در سال 62 ق/681م از طرف یزید بنمعاویه عقبه را به امارت آن دیار برگزید . وی سرانجام در اواخر سال 64 ق/683م در نبرد تهوده کشته شد (برای آگاهی بیشتر نک: مونس، ۱۳۸۴: 1/ 73 بهبعد). ۷- به دنبال عزل عقبه بن نافع و روی کارآمدن ابوالمهاجردینار، سیاست تسامح نسبت به بربرها در پیش گرفته شد. در جهت همین سیاست بود که ابوالمهاجر، کُسَیله بنلمزم پیشوای قبیلة اوربه را به خود نزدیک ساخت و با او از در صلح و آشتی درآمد. در نتیجه کُسَیله و افراد تحت امرش به اسلام تمایل پیدا کرده و این آیین را پذیرفتند. اما در سال ۶۲ ق/681م با روی کارآمدن دوبارة عقبه بن نافع ، سختگیری و خشونت جایگزین تساهل و تسامح شد. این تغییر، رابطة کُسَیله را با عقبه و مسلمانان تیره ساخت و او و همراهانش را به شورش بر ضدّ مسلمانان بر انگیخت . در نهایت، این شورش در سال ۶۹ ق/688م بهدست زُهیربنقیس سرکوب شد (برای آگاهی از شکلگیری، روند، فرجام و پیامدهای این شورش نک: ابنابیدینار، ۱۲۸۶: ۲۹ به بعد؛ ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۴ به بعد؛ ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۰ به بعد). ۸- در سال ۵۵ ق/674م مسلمهبنمخلد از سوی معاویه به ولایت مصر برگزیده شد. او که از رجال بزرگ بنیامیه بود تمایل فراوانی به انتساب وابستگان و خویشاوندان خود بر امارت مناطق زیر فرمانش داشت. خاصّه مغرب که دروازة فتوحات بود و غنائم و درآمدها و افتخارات فراوانی به همراه داشت . از این رو عقبه را برکنار کرد و ابوالمهاجر را به جای او گمارد ( نک: ابنعذاری، ۱۸۴۸: ۱/ ۱۴؛ سلاوی، ۱/ ۳۷). ۹- منطقهای بربرنشین در حوالی قیروان که ابوالمهاجر در زمانی که به ولایت افریقیه رسید به جای قیروان در آنجا ساکن شد (نک: ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: 266). ۱۰- با رویکارآمدن یزید، دگرگونیهایی در وضعیت حکمرانان پدید آمد. از این رو موقعیت مسلمه بنمخلد در مصر و مغرب در خطر افتاد و به سال ۶۲ ق/681م یزید که رابطة خوبی با عقبه داشت، دوباره وی را به امارت مغرب برگزید (نک: ابنعبدالحکم، ۱۹۶۱:۱/ ۲۶۷). ۱۱- بربرها به دو شاخه بُتر و بَرانس تقسیم میشوند. برانسیها شهری و نیمهشهری و بترها بیابان نشینند. هر کدام از این دو شاخه به قبایل متعددی تقسیم میشوند که مهمترین شاخههای برانس عبارتند از: صنهاجه ، مَصموده، کُتامه، اوربه، بَرغواطه، تِلکاته و غُماره و مهمترین شاخههای بتر عبارتند از: زناته، بنییَفرن، نَفُوسه و لَواته (نک: مونس، 1384/1). ۱۲- اوراس رشته کوهی از سلسله جبال اطلس است که در بخش شمالی آن کوههای عظیم و در هم تنیده در منطقه افریقیه واقع شده است. کوههای اوراس از دیر باز مسکن شماری از قبایل بربر و پناهگاه آنان در برابر تهاجم دشمنان بوده است (نک: یاقوتحموی، ۱۹۹۵: 1/ 378). 13- نخستین نبرد میان کاهنه و مسلمانان در محلی به نام نینی رخ داد. در این نبرد مسلمانان شکست خوردند و عدهای از آنان اسیر شدند. حسّان پس از این شکست به برقه بازگشت و منتظر رسیدن دستور عبدالملک ماند. (برای اطلاع از این درگیری نک: ابنعذاری،۱۸۴۸:۱/ ۲۰). ۱۴- قس: حسین مونس که نام کاهنه را دهیا یا وهیا بنت وهیا آورده است اما منبعی برای این گفته ذکر نمیکند (نک: مونس، ۱۳۸۴: ۱/ ۸۸). ۱۵- قس: ابنرقیققیروانی که شمار فرزندان وی را دو تن دانسته است (نک: ابنالرقیققیروانی، ۱۴۱۴: ۴۷). ۱۶- بربرها باورها و اعتقادات بدوی و ابتدائی ویژهای داشتند؛ آنها برای کلمات منشاء الهی قائل بودند و بسیاری از حیوانات و اشیاء را محترم میدانستند. همچنین احترامی همراه با ترس و حیرت برای ساحران و جادوگران قائل بودند (نک: سلاوی،۱/ ۳۱؛ ابنخلدون، ۱۴۲۱: ۶/ ۱۱۶ به بعد؛ برای اطلاع بیشتر دربارة عقاید، باورها، آداب و رسوم و شیوة زندگی بربرها نک: دبوز، ۱۳۸۴:۱/ ۲۳ به بعد) ؛ میان نگرش بربرها و نگرش اعراب جاهلی به کاهن یا کاهنه شباهتهای فراوانی وجود دارد. (برای اطلاع بیشتر از این نگرش نک: دبوز،1384 ۲/ ۷۲). ۱۷- متن این فرمان چنین است: انی اطلقت یدک فی اموال مصر، فاعط من معک، و من ورد علیک من الناس، و اخرج الی جهاد افریقیه علی برکه الله. ۱۸- شهری ساحلی بین طرابلس و صفاقس (نک: یاقوتحموی، ۱۹۹۵: ۴/ ۲۸۹). ۱۹- متن نامه به این شرح است: قد بلغنی امرک و ما لقیت و ما لقی المسلمون، فانظر حیث لقیت کتابی هذا فاقم و لاتبرح حتی بعطیک امری. ۲۰- این نگرش که از سوی خلیفه دوم عمربنخطاب نمایندگی میشد و در دورة خلافت امویان نیز ادامه یافت، در مقابل نگاه انسانی پیامبر به زنان قرار داشت (برای اطلاع بیشتر نک: بخاری، ۱۹۷۸: ۳/ ۲۵۸). ۲۱- ان العرب انما یطلبون من افریقیه المدائن و الذهب و الفضه و نحن انما نرید منها المزارع و المراعی! فلا نری لکم خراب بلاد افریقیه کلها، حتی ییأس منها العرب، فلا یکون لهم رجوع الیها الی آخر الدهر. ۲۲- ان البربر متفرقون، لا نظام لهم و لا رأی عندهم؛ فاطو المراحل و جد فی السیر. ۲۳- شهر کوچکی در افریقیه که بین آن و قیروان سه روز راه است (برای اطلاع بیشتر نک: یاقوتحموی، ۱۹۹۵: ۴/ ۳۸۲). ۲۴- شهر کوچکی در مغرب (برای اطلاع بیشتر نک: یاقوت حموی،1995: ۴/ ۳۶۷). ۲۵- شهری در مغرب در قسمت غربی قیروان که از آن تا قیروان ششروز راه است (یاقوت حموی،1995: ۵/ ۳۹۶). ۲۶- حسین مونس پیشگویی فرا رسیدن پایان عمر کاهنه و پیوستن فرزندان او به مسلمانان را پس از این رویارویی میداند (نک: مونس، ۱۳۸۴: ۹۱-۹۲). ۲۷- ابنعذاری هر دو پسر کاهنه را به عنوان فرماندهان این سپاه ذکر کرده است . | ||
مراجع | ||
- ابناثیر، محمدبنمحمدبنعبدالواحدشیبانی، (۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۷م)، الکامل فی التاریخ، به تصحیح محمد یوسف الدقاقه، بیروت: دارالکتب العلمیه. - ابنالرقیققیروانی، إبراهیمبنالقاسم، (۱۴۱۴ق/ ۱۹۹۴م)، تاریخ افریقیه و المغرب، به کوشش محمد زینهم محمد عزب، قاهره: دارالفرجانی. - ابنخلدون، عبدالرحمنبنمحمد، (۱۴۲۱ق/ ۲۰۰۰م)، تاریخ ابن خلدون، به کوشش خلیل شهاده و سهیل ذکار، بیروت: دارالفکر. - ابنعبدالحکم، عبدالرحمنبنعبدالله، (۱۹۶۱م)، فتوح مصر و المغرب، تحقیق عبدالمنعم عامر، قاهره: الهیئه العامه لقصور الثقافه. - ابنعذاریمراکشی، احمدبنمحمد، (۱۸۴۸م)، البیان المغرب فی اخبار الاندلس و المغرب، لیدن: طبع رینهارت دوزی. - ابنقتیبه، ابیمحمدعبداللهبنمسلم، (۱۳۲۲ق/ ۱۹۰۴م)، الامامه و السیاسه، شرح و تصحیح محمدمحمود الرافعی، قاهره: مطبعه النیل. - ابنابیدینار، محمد بن ابی قاسم ابن عبدالله الرهینی القیروانی، (۱۲۸۶ق)، المونس فی اخبار افریقیه و تونس، مطبعه الدوله التونسیه. - ابنعمادحنبلی، شهابالدین ابوالفلاح عبدالحیبن احمد، (۱۳۵۰ق)، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، قاهره: مطبعه القدس. - ابوحنیفه دینوری، احمدبنداود، (۱۳۷۹ق/ ۱۹۵۹م)، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، اسکندریه: اداره احیاء التراث وزاره الثقافه و الارشاد القومی. - انصاری، عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله، (۱۳۲۰ق)، معالم الایمان، تونس. - بخاری، (۱۹۷۸م)، الصحیح، با شرح السندی، بیروت: دارالمعرفه. - بشیر، عبدالرحمن، (2001م)، الیهود فی المغرب العربی، کلیهالاداب. - بکری، ابوعبیداللهعبداللهبنعبدالعزیز،(۱۹۱۱م)، المغرب فی ذکر بلاد افریقیه و المغرب، الجزایر: نشر دیسلان. - زاوی، طاهراحمد، (۲۰۰۳م)، تاریخ الفتح العربی فی لیبیا، بیروت: دارالمدار الاسلامی. - دبوز، محمدعلی، (۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۴م)، تاریخ المغرب الکبیر، قاهره. - ذهبی، شمسالدینمحمدبناحمدبنعثمان، (۱۹۶۱م)، العبر فی اخبار من غبر، تحقیق فؤادسید، کویت: مطبعه الکویت. - سالم، سیدعبدالعزیز، (۱۹۸۲م)، تاریخ المغرب فی عصر الاسلامی، اسکندریه: موسسه شباب الجامعه للطباعه و النشر و التوزیع. - سلاوی، احمد بن خالد، (بی تا)، الاستقصا لاخبار دول المغرب، بی جا. - شیتخطاب، محمود، (۲۰۰۲م)، قاده فتح المغرب العربی، دارالفکر. - طبری، محمدبنجریر، (۱۹۶۷م)، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث. - طقوش، محمدسهیل، (۱۳۸۶ش)، دولت امویان، ترجمة حجتالله جودکی، قم: انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. - مالکی، عبدالله بن ابی عبدالله، (۱۹۵۱م)، ریاض النفوس، تحقیق حسین مونس، قاهره. - مونس، حسین، (۱۳۸۴ش)، تاریخ و تمدن مغرب، ترجمة حمید رضا شیخی، تهران: انتشارات سمت. - --------، (بی تا)، فتح العرب للمغرب، اسکندریه: مکتبه الثقافه الدینیه. - نویسنده ناشناس ، (1423 ق )، حدود العالم من المشرق الی المغرب ، القاهره ، دار الثقافه للنشر - یاقوتحموی، (۱۹۹۵م)، المعجم البلدن، بیروت: دارصادر. - Dhanūn Tāha, Abdulwāhid, (1989), The Muslim conquest and settlement of north Africa and Spain, New York. - M. Abun- Nasr, Jamil, (1999), A history of the Maghrib in the Islamic period, New York.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,036 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 380 |