
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,705 |
تعداد مقالات | 13,967 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,490,105 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,273,353 |
اهمیت و جایگاه تبلیغات پارسی در جنگهای ایران و یونان | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 6، دوره 2، شماره 2، خرداد 1389، صفحه 93-114 اصل مقاله (378.45 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسنده | ||
علی اصغر میرزایی* | ||
استادیار تاریخ دانشگاه اراک | ||
چکیده | ||
سلسله جنگهای ایران و یونان و عناصر و عوامل مؤثر در کشورگشایی هخامنشیان، مورد توجه زیادی قرار گرفته، اما آنچه در این میان تا حدودی نادیده گرفته شده، تبلیغات از سوی دو رقیب است. سنگ نوشتههای شاهان هخامنشی و گزارشهای مورخان یونانی نشان میدهند که پارسیان و یونانیان در سطوح گوناگون در مقابل یکدیگر، از به کار بردن شیوههای تبلیغاتی و ضد تبلیغاتی غافل نبودند. پارسیان در کشورگشاییهایشان تلاش میکردند تا در اشکال گوناگون، اقوام زیردست را تحت تاثیر اقتدار و عظمت امپراتوریشان قرار دهند. آنها در طی لشکرکشیهایشان به یونان، نشان دادند که چقدر میتوانند از شیوههای تبلیغاتی برای تضعیف دشمن و جلب متحدان یونانی بهره ببرند. فرستادن پیکهایی برای کسب اطلاعات، برقراری روابط مناسب با نیروهای تاثیرگذار همچون پرستشگاههای یونانی برانخید، دلفی و مگنسیا، تبلیغ قدرت و برازندگی شاه، شمار فراوان سپاه شاهی، شرکت بیشتر اقوام و ملل در لشکرکشیها، برگزاری مسابقات جنگی گوناگون، سان دیدن از سپاه در محلهای گوناگون، صدور بیانیه و برپایی ستونهای سنگی در مناطق گشوده شده و غیره، نمونههایی تبلیغاتی هستند که شاهان هخامنشی به کار میگرفتند. بر این اساس، این نوشتار بر آن است تا با بررسی عناصر و شیوه های تبلیغاتی پارسیان، سیاست تبلیغاتی آنها را در جنگ های مدیک تبیین و تشریح نماید. | ||
کلیدواژهها | ||
شاه؛ ایدئولوژی شاهی؛ سپاه شاهی؛ تکنیکهای تبلیغاتی؛ مبلغان؛ پیشگوییها | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه برداشت عامه مردم درباره تبلیغات، عبارت از حیله و ترفندی است که توسط ترغیب کنندگان پنهانی، شیادان ذهن و اندیشه و شستشودهندگان مغز به کار گرفته میشود تا رفتار و اندیشهها را کنترل کنند و در خدمت منافع خودشان بگیرند. تبلیغات در جنگ توسط دشمن انجام می شود و فرایندی برای افشاندن، کاشتن، جوانه زدن و پرورش باورهاست (Taylor, 2003: 25; Vaverka,2006: 5-6; Walton, 1997:384). وقتی جنگ به وقوع می پیوندد، تبلیغات اثبات کرده که اسلحهای کم اهمیتتر از شمشیر، تفنگ یا بمب نیست، اما تفاوت عمده تبلیغات با سلاحهای جنگی در این است که تبلیغات به خودی خود مردم را نمیکشد؛ در واقع، تبلیغات جایگزینی برای کشتن و پیروزی ارتباطات بر خشونت است. در گذشته شعر حماسی، نقاشی، هنر، نقش برجسته، سکه، مبلغان گردشگر و غیره بار تبلیغات را بر دوش میکشیدند و امروزه رادیو، تلویزیون، ماهواره، روزنامه و غیره(Walton,1997: 397, 409). تبلیغات چیزی نیست مگر ابلاغ و اعلام عقاید و باورهای مطرح برای ترغیب مردم به اندیشیدن و تفکر و رفتار کردن به طریق دلخواه. تبلیغات به دریافت کنندگان پیامها و ابلاغها جهت میدهد و به آنها میگوید به چه چیزی بیندیشند، نه اینکه چگونه بیندیشند (گولد، 1384 :213؛ آشوری، 1384: 5-94 ؛Taylor, 2003: 14, 25 ؛ Walton, 1997: 388, 394ff). در زمان جنگ، تبلیغات را میتوان واداشتن مردم به نبرد یا حمایت از جنگ تعبیر نمود و این به معنای واداشتن مردم در به خطر انداختن زندگیشان، به هر دلیلی است. تبلیغات میتواند هم در گفتار و هم در کردار بازتاب یابد و زمانی تبلیغات بیشتر به کار میآید که گفتار و کردار (تبلیغات و سیاست) هماهنگ باشند. تبلیغات ابزار قدرتمندی است برای زنده نگه داشتن و تداوم بخشیدن به قدرت(Cull, 2003: 317-23; Standler, 2005:2; Walton, 1997:398ff). در زمان جنگ، تبلیغات و جنگ روانی بخشی از بدن را مورد حمله قرار میدهند که دیگر سلاحها قادر نیستند آن را تحت تاثیر قرار دهند(Taylor, 2003: 9). ویژگی دیگر تبلیغات این است که به ندرت کل حقیقت را بیان میکند. در فرایند تبلیغات، یک مبلغ نیاز است که در میدان نبرد، دستاوردهای نظامی را با شکوه و بلندپروازانه جلوه دهد و تایید و تصدیق ضمنی جامعه را در مورد اقدامات نظامی در پیش و به منظور افزایش حس هویت و تشجیع سربازان به جنگیدن صادقانه به دست بیاورد، شرکت در جنگ را آسانتر از ماندن در خانه تبلیغ کند و در نهایت، در پی توجیه جنگ به مثابه «جنگ حقه/مقدس» برآید. اگر سربازان بدانند که خانوادهها، دوستان، همشهریان و هموطنانشان منتظر رسیدن اخبار جدیدی از رفتار و کردار آنها در میدان نبرد هستند و از این طریق، اقـدامات آنها را تایید و تصـدیق می کنند، بهتر نبرد میکنند (Taylor, 2003: 11; Walton,1997: 402; Vaverka, 2006: 5-6). تاریخ منبع با ارزش تبلیغات است. پیش از هخامنشیان، مردم شرق باستان پیشتازی خود را در امر تبلیغات به اثبات رساندهاند. استفاده گسترده از عامل روانی تبلیغات به نفع فاتح که میتوانست از کاربرد نیروی نظامی جلوگیری کند و به معنای نفوذ در باورها، انگیزهها، نگرشها و رفتار دشمن در قبال نیروهای دوست و دشمن بود، قدمتی کهن در شرق باستان داشت. پیش از ورود پارسیان در صحنه سیاست بینالمللی، آشوریان و بابلیان، فراوان از عملیات روانی تبلیغاتی در جنگهایشان استفاده میکردند (آشوری،1384: 336 ؛(Oppenheim, 1970: 110-144; Saggs, 1984: 248-250 . استلهایی که تصویر شاهان، خدایان، نوشته ها و فرمانهای آنها را برای آگاه نمودن مردم بر خود داشتند، میتوان جزو نخستین ابزار تبلیغات و دال بر آگاهی گذشتگان از تبلیغات تلقی نمود. حضور پرچمها، سپرهای رنگی، ابداع القاب و عناوینی مانند شاه چهار گوشه جهان، شاه کشورها، قرار دادن نام شاهان در کنار نام خدایان و پیدایش اشعار، سرودهای نظامی – حماسی و تبلیغ انگیزههای دینی، نمونههای دیگر کاربرد تبلیغات را در طی نبردها و پس از آن به اثبات میرساند(Taylor, 2003: 21-3 ؛ Fontenrose, 1978: 70-8 ; Vaverka, 2006: 7). بعدها، شاهان پارس نیز، در گردشهای ایالتی، اردوکشیهای نظامی و بیانیههایشان، عناصر و عوامل تبلیغاتی را برای پیاده نمودن سیاستهایشان به کار گرفتند. بازتاب این عناصر و عوامل را میتوان در استوانه کوروش، سنگ نوشته بیستون، هنر و معماری امپراتوری، سکههای شاهی و عناوین شاهی مندرج در سنگ نوشتهها (درباره استوانه ن.ک؛ ارفعی، 1369؛ داندامایف،1383 :80 و ادامه؛ اومستد،1372: 67 و ادامه؛ بریان،1381: 63 و ادامه؛ درباره سنگ نوشته بیستون ن.ک: اومستد،1372: 146 و ادامه) دنبال کرد و متن و زمینه اصلی تبلیغات را بررسی نمود. گذشته از این، آثار نویسندگان یونانی مانند هرودوت، گزنفون، آیسیخلوس و غیره، منابعی سرشار از تکنیک های تبلیغاتی، خواه از ناحیه پارسیان و خواه یونانیان هستند. از بررسی اسناد و شواهد چنین برمیآید که جنگهای مدیک، یکی از مهمترین رویدادهایی بود که شاهان میتوانستند سیاست تبلیغاتی شاهانه و ایدئولوژی امپراتوری خویش را در آن اعمال نمایند و در موارد گوناگون تکنیکهای تبلیغاتی خویش را اجرایی کنند؛ سیاستی که در بررسی تاریخ هخامنشیان به کلی نادیده گرفته شده یا کمتر به آن توجه شده است. در این زمینه تنها میتوان به مقاله توماس کِلی و اثر پربار پیر بریان اشاره نمود؛ هرچند این دو اثر نیز چنانکه باید و شاید به مفهوم وسیع کلمه، به تجزیه و تحلیل عناصر و عوامل تبلیغاتی تاثیرگذار در سیاست شاهان پارس در طول این جنگها نپرداختهاند و هر کدام رویکرد متفاوتی را در پیش گرفته و گذرا از کنار آن گذشتهاند. در این بررسی، ما بر آنیم تا صرفاً ماهیت و ساختار سیاست تبلیغاتی شاهان هخامنشی را در چارچوب قدرت امپراتوری با تمرکز بر جنگهای مدیک، بررسی نماییم و ضمن به دست دادن تکنیکها، عوامل و عناصر به کار رفته در این جنگها، اهداف و ایدئولوژی مستتر در آنها را که ریشه در سیاست درازمدت شاهان هخامنشی داشت، تشریح و تبیین نماییم. روشن و بدیهی است که بررسی و مطالعه تبلیغات از دیدگاه روششناسی، مستلزم توجه به چند مرحله است: شناسایی ایدئولوژی و اهداف، شناسایی مبلغ، بررسی ساختار سازمان تبلیغات، شناسایی مخاطبان هدف، تحلیل و بررسی تکنیکهای تبلیغاتی، تحلیل واکنش مخاطب، شناسایی و تحلیل تبلیغات متقابل، تکمیل سنجش و ارزیابی.(Garth, 1997: 269ff). بر این اساس، مسأله اصلی این است که شاهان هخامنشی در طی جنگهای مدیک و برای پیشبرد اهدافشان، از چه سیاست تبلیغاتی بهره میبردند؟ این سیاست بر شالوده کدام عناصر، عوامل و تکنیکها بنا شده بود و این سیاست در پی اجرای کدام اهداف و ایدئولوژی بود؟ مخاطبان هدف چه کسانی بودند و واکنش آنها چگونه بود؟ آیا این سیاست، توانست منافع و اهداف مورد نظر شاهان را تامین نماید؟ مبلغان چه کسانی بودند؟ در پاسخ، این فرض مطرح است که شاه خود بزرگترین مبلغ است و همه عناصر و عوامل تبلیغاتی در چارچوب ایدئولوژی شاهانه معنا پیدا میکرد؛ که هدف این ایدئولوژی عبارت از ترسیم تصویری جهانی از اقتدار و عظمت شاه و امپراتوری، ترغیب اقوام و ملل برای جامه عمل پوشیدن به تصمیمهای کلان شاه بزرگ و اظهار وفاداری و خدمت به او بود و هدف دیگر آن، تحت تاثیر قرار دادن یونانیان، ایجاد رعب و وحشت در میان یونانیان سرزمین اصلی، به قصد واداشتن آنها از هر گونه مقاومت در برابر شاه و سپاه بزرگش بود. اما درباره شیوهها و تکنیکهای تبلیغاتی شاهان بزرگ، باید پیشاپیش خاطرنشان کنیم که به نظر میرسد میتوان بر اساس بررسی سنگنوشتهها که شاهان بیانیههای رسمی خود را در آنها گزارش نمودند و همچنین بررسی گزارشهای مورخان یونانی درباره رفتار و گفتار شاهان، تکنیکهایی مانند انتقال گفتار و کردار، ترویج خوشنامی شاه، تبلیغ علیه بدنامی، توسل به قدرت، ایجاد ترس و وحشت، کلیگویی، دوپهلوگویی، عبارات خوب، معقول نمایی و توجیه، دعوی ناگفته و اعلام نشده، قدردانی از خدمات، تنبیه و مجازات و غیره را تشخیص داد. شناسایی ایدئولوژی و عناصر تبلیغات در کشورگشاییها عناصر و عوامل تبلیغاتی پارسیان و یونانیان در جنگهای مدیک، از ایدئولوژیهای متفاوتی پیروی میکردند، اما در هر دو سو، نکته مشترکی به چشم میخورَد و آن اینکه هر دو از رویکرد ضد تبلیغاتی علیه یکدیگر استفاده میکردند. در یک سو، شاه بزرگ و پارسیان قرار داشتند با مجموعهای از اقوام ناهمگن و نامتجانس که موظف بودند ایدئولوژی شاهانه مقرر از ناحیه شاه بزرگ را به منصه ظهور برسانند. از این رو، منبع انتشار، اجرا و تحقق تبلیغات هخامنشی، به طور رسمی و نهادینه، یک سازمان رسمی تبلیغاتی نبود و نمیتوان گفت به معنای واقعی، از ساختاری سلسله مراتبی برخوردار بود؛ سازمان تبلیغاتی امپراتوری پارس در شخص شاه خلاصه میشد و این شاه بود که جایگاه و اهمیتش، تبلیغات امپراتوری پارس را تغذیه میکرد. به نظر میرسد سه بخش، بار تبلیغات را بر دوش میکشیدند: بخشی از تبلیغات را شاه، به طور اخص، و پارسیان به طور اعم به اجرا میگذاشتند؛ یعنی این شاه و پارسیان بودند که به اشکال گوناگون و در فرصتهای مناسب، مقصود خود را به صورت نوشتاری یا دیداری به مرحله اجرا در میآوردند و خود به نحوی در وقوع آن حضور و تاثیر داشتند. بخش دوم تبلیغات بر عهده مبلغانی بود که یا به طور مستقیم وابسته به دربار شاهی بودند یا از طرف شاه موظف به این کار بودند که ما در ادامه به آنها خواهیم پرداخت. و بخش سوم، اقوام زیردست و تابع بودند که به عنوان مخاطبان هدف، هم در معرض تبلیغات قرار داشتند و هم اینکه خواه ناخواه موظف بودند در سیر تکاملی اشاعه تبلیغات شرکت نمایند. در طی جنگهای مدیک، به ویژه، دولتشهرهای ایونی، دولت شهرهایی که در مسیر حرکت سپاه شاهی قرار داشتند و پس از آن یونانیان، مخاطبان اصلی تبلیغات شاهان هخامنشی بودند. تبلیغات یونانیان در جنگهای مدیک با تبلیغات هخامنشی تفاوت بارزی داشت و رویکرد متفاوتی را دنبال میکرد. مشخصه چشمگیر و برجستهای که یونانیان در تبلیغات خویش بسیار بر آن تاکید میکردند، این بود که یونانیان همیشه برای حفظ آزادی و میهنشان میجنگیدند و شاه و پارسیان را از وقوع جنگهای مدیک به بعد، دشمن آزادی خویش میدانستند. ادعای اصلی آنها این بود که وظیفه دارند یونانیان ساکن در آسیای صغیر را از یوغ استبداد جباران ایونی و پس از آن هخامنشی رهایی بخشند. از این رو، میکوشیدند بر اساس دیدگاههای خویش، هر نوع ویژگی و مشخصهای را که در ساختار امپراتوری هخامنشی مییابند، بر آن انگشت گذارند و به نحوی منفی و مسبب زوال و نابودی آن امپراتوری تلقی کنند. الف- شخصیت شاه جنگجو در تبلیغاتو تکنیکهای تبلیغاتی از سنگنوشتهها و گزارشهای یونانی چنین برمیآید که شالوده اصلی سنتهای شفاهی در میان پارسیان، بر محور رفتار و کردار شاهان متمرکز بود و شواهد روشنی وجود دارد که نشان میدهد یکی از تکنیکهای تبلیغاتی پارسیان، تکنیک انتقال صادقانه گفتار، پندار و کردار شاه بود(Kent,1953: DBIV,§§59-62; 64-68; DNb, §9). پارهای از این سنتها را مورخان یونانی گزارش نمودهاند. به گزارش گزنفون، در زمان وی، سرگذشت کوروش هنوز موضوع سرودها و اشعار ستایش آمیز در میان «بربرها» بود (گزنفون، 1352: کتاب1، فصل1: 6، 24). و بر اساس گفته هرودوت، او گزارشهای گوناگونی درباره مرگ کوروش(هرودوت، 1368: کتاب1 بند214) و همچنین چندین داستان درباره تولد و جوانی وی شنیدهاست (هرودوت، 1368: کتاب1 بند95). این اظهار نظر هرودوت که وی اخباری را روایت کرده که میپندارد پارسیان در آن اغراق نکردهاند و راست مینماید، در این گفتار داریوش بازتاب یافته که شهرت پادشاه باید به صورت صادقانه برای مخاطبان، شنوندگان و آیندگان تبلیغ شود(Kent,1953: DNb, §9). از گزارش هرودوت نیز چنین بر میآید که پارسیان، درباره شاهان هخامنشی تبلیغات یکسان و یکنواختی نداشتند. آنها در حالی که کوروش را به صورت پدری مهربان و رئوف به تصویر میکشیدند، از کمبوجیه به مثابه پادشاهی مستبد و خودخواه یاد میکردند و داریوش را پادشاهی سوداگر و تاجر پیشه قلمداد میکردند (هرودوت، 1368: کتاب 3: 223). شاهانی چون کوروش و داریوش، قدرت فرماندهی، آزمودگی و ویژگیهای جسمانی و روانی استثنایی خود را به ویژه در جنگها بروز میدادند که سربازان فراوانی از اقوام و ملل امپراتوری در آنها شرکت داشتند و میتوانستند شاهد رفتار و کردار شاه باشند. داریوش در سنگ نوشتههای بیستون و نقش رستم، با استفاده از تکنیک انتقال و توسل به ایجاد ترس و وحشت، هم در شکل نوشتاری و هم در ترکیب جسمانیِ نقش برجستهها، خود را در برابر شورشیان و مردمان، فرماندهی قابل، جنگجویی شایسته و مردی راستگو نشان داده است. او از نظر بلندی و قامت بر دیگران برتری دارد. او جنگجویی است سوارکار و نیزه انداز، هم پیاده و هم سواره. این قابلیت، در کنار تیزهوشی، چیرگی بر خشم و دلیری در جنگ، از او فرماندهی شایسته و کاردان ساخته؛ به گونهای که قدرت گزینش بهترین و هوشیارانهترین تصمیمها را در نبرد داراست (بیوار،1385: 328؛ Kent,1953: DNb,§8). از گزارش گزنفون چنین بر میآید که هم کوروش و هم پارسیان، آگاهانه و به قصد تحت تاثیر قرار دادن بینندگان، تلاش میکردند نشان دهند که کوروش در بلندقامتی بر همگنان برتری دارد (گزنفون،1352: کتاب8، فصل3، بندهای14-13). گویا برای هرودوت روایت شده بود که تبار ایزدی کوروش و پیروزیهای پی در پی وی، این امکان را به او میداد تا در همه نبردهایش طالب پیروزی باشد (هرودوت،1368: کتاب1: 99). شاه با استفاده از تکنیک عبارات خوبی نظیر «من تندخو نیستم، هرآنچه که مرا عصبانی میکند، من با قدرت تفکرم شدیداً آن را تحت کنترل خود در میآورم. من به شدت نسبت به خودم فرمانروا هستم»، درباره شخصیت جسمی و روانی خود تبلیغ مینمود (Kent,1953: DNb,§8). شاهان علاقه داشتند که از آنها به خوشنامی یاد شود. داریوش در سنگنوشتههایش، آشکارا با توسل به تکنیک انتقال و اقتدار شاهی، از شاه آینده و از کسانی که سنگ نوشتهها را میخوانند، میخواهد صادقانه و با ایمان قلبی خویش، رفتار، کردار و مهارتهای منحصر به فرد شاه را برای همگان تبلیغ کنند (Kent,1953: DBIV, §§59-68, 64-68; DNb,§9). خشایارشا نیز، در گزارش هرودوت، خود را در مورد لشکرکشی به یونان پیرو نیاکانش میداند و بر آن است تا بر داردانل پل بزند و تا اروپا پیش بتازد (هرودوت،1368: کتاب7: 352). او هم در نشست مشورتی و هم در طول جنگ، در فرصتهای گوناگون، دستاوردهای نظامی شاهان گذشته را با شکوه و بلندپروازانه جلوه میدهد و تلاش میکند به طور اخص، تایید و تصدیق ضمنی اشراف و بزرگان پارسی و به طور اعم، جامعه را در مورد اقدامات نظامی در پیش رو و به منظور افزایش حس هویت و تشجیع سربازان به جنگیدن صادقانه به دست بیاورد و از خود نامی نیکو برجای گذارد (هرودوت،1368: کتاب7: 352؛ WAlton,1997 : 392؛Philipp, 2004: 3-4). شمار اندکی از شاهان هخامنشی در جنگها، شخصاً دست به نبرد میزدند، اما در مهرها و نقش برجستهها، میکوشیدند خود را به شکل جنگجویانی زبده و قهرمانانی شاهانه که استعداد و شایستگی پیروزی بر هر دشمنی را در هر مکان و زمانی دارند، به تصویر کشند (بریان، 1381: 328 و ادامه). شاه معمولاً کل حقیقت را بیان نمی دارد و تکنیک کلیگویی، دارای ماهیتی برجسته و فوق العاده است و هنگامی که با توجیه و معقول نمایی همراه گردد، تاثیر دو چندان پیدا میکند؛ از این روست که شاه بر مهرها، بر همه نوع دشمنی پیروز و غالب است؛ تیر کمبوجیه از تیر خدا هم بیخطاتر است (هرودوت،1368: کتاب3: 206)؛ قدرت کمانکشی بردیا، او را از همه پارسیان، حتی کمبوجیه، برتر میسازد (هرودوت،1368: کتاب3: 200)؛ داریوش و جانشینانش، در حال کشیدن کمان بر سکههایشان به تصویر کشیده میشوند (بریان،1381: 328 و ادامه؛ ویسهوفر،1378: 45) و اردشیر دوم در نبرد با کادوسیان، در راس سپاه، ترکش بر پشت و سپر به دست، راههای پرشیب کوهستان را با شتاب و چالاکی پشت سر میگذارد (پلوتارک،1369: اردشیر، کتاب24، بند 10-11). شاهان و شاهزادگان حتی در رقابت با هم تلاش میکردند به شعارهای تبلیغاتی نیز متوسل گردند و ضمن تخریب رقیب، ویژگیهای برتر خود را نسبت به حریف تبلیغ نمایند؛ کوروش، نبونید را مخرب و ملحد معرفی میکند (ارفعی، 1369؛ اوپنهایم، 1386: 420 و ادامهSaggs,1984: 315;)، داریوش گئوماتا را غاصب تاج و تخت و ویرانگر پرستشگاهها میشناساند((Kent, 1953: DBI, 11-12. کوروش کوچک در رزمندگی، دلیری و شایستگیِ خود برای به تخت نشینی به جای برادرش، حتی ابایی از این نداشت که توانایی خود را در شرابخواری نیز برای پارسیان و یونانیان همراهش تبلیغ نماید (پلوتارک،1369: اردشیر، بند6). بلندقامتی شاه، به او زیبایی، وقار و شکوهی میبخشد که او را برای تصاحب قدرت از دیگران برتر میسازد. شاهان هخامنشی از همه زیباتر، بلندقامتتر و پرهیبتترند و زیب و آرایش شاهان، بر زیبایی آنها میافزاید (استرابو،1382: کتاب15، فصل3، بند21؛ هرودوت،1368: کتاب7: 404 ؛ پلوتارک،1369: اردشیر، کتاب1، بند1 و5)، زیرا از کودکی آنها را برای بر عهده گرفتن مناصب سیاسیی که ممکن است به آنها واگذار شود، آماده میکردند (افلاتون،1380: الکیبیادس1، بندهای2-121). دعوی ناگفته و اعلام نشده در نقش برجستهها و مهرها، تبلیغ ایدئولوژیک نبرد تن به تن شاه با آدمیان و هیولاهاست و نبرد با حیوانات شکاری نیز، شاه را به سان شکارچیای کارآزموده نشان میدهد که هراسی از حیوانات درنده ندارد. شکارگاهها و پردیسهای شاهی، حکم میدان نبرد را برای شاه دارند؛ شاه برترِ مطلق در میدان نبرد و شکارگاه است. اقدام به شکار در شکارگاه شاهی، نوعی تمرین جنگی است که غایت آن پیروزی شاه است. شکوه و ابهت شاهی اقتضا میکند که شاه با قویترین درندگان به ستیزه بر خیزد و آنان را از پای درآورد. به همین دلیل، هر گونه اقدام برای زیر سوال بردن این خصلت شاهی، حتی برای نجات جان شاه از حمله حیوان، به معنای نادیده گرفتن برتری و شایستگی شاهی است و کسی حق ندارد خود را در مقام رقیب شاه قرار دهد (کتزیاس،1380: 40 ؛ بریان،1381: 355). توسل به قدرت بیمنازع شاه را در لشکرکشیها - که ماهیتی ایزدی دارد- میتوان در رخدادهای طبیعی نیز دنبال نمود. شاهان هخامنشی در موارد گوناگون خود را در مواجهه با موانع طبیعی، به گونهای نشان دادند که گویی پدیدههای طبیعی رام آنها هستند و توسط آنها رام میگردند یا به واسطه حضور آنهاست که آفتی طبیعی برطرف میگردد؛ کوروش رودخانه دیاله و سیحون را به 360 شاخابه تقسیم میکند (هرودوت،1368: کتاب1: 98). داریوش در لشکرکشیاش به سکاهای اروپا، در هنگام گذر از بیابان بیآب و علف، عصایش را بر تپهای فرو میبرد و با نهادن تاج خویش بر آن، از مهر یا تیشتر درخواست باران میکند و هنگام برآمدن خورشید، باران فراوانی فرو میبارد (بریان،1381: 8-367). خشایارشا هلسپونت را به دلیل در هم شکستن پلها و طوفانی شدن، با غل و زنجیر به بند کشیده و تنبیه مینماید (هرودوت، 1368: کتاب7: 6-365). ب- پیک ها/ مبلغان و تکنیکهای تبلیغاتی منابع یونانی به روشنی نشان میدهند که سیاست اعزام پیکهای شاهی به سرتاسر ایالات امپراتوری و دستور موکد به خشثرپاون ها برای گردآوری نیروهای اقوام تحت فرمان، ایجاد انبارها، ساخت پلها و تکمیل و تجهیز ناوگان دریایی، مستلزم صرف زمان و هزینه بالایی بود. در این خلال، بیشک پیکهای شاهان و ماموران خشثرپاونها در سرتاسر ایالات و جزایر در رفت و آمد بودند. این پیکها که به نحوی نقش مبلغ را نیز بازی میکردند، وظایف متعددی بر عهده داشتند و گزارشهای فراوانی وجود دارد که نشان میدهد آنها علاوه بر رساندن پیامهای شاهان هخامنشی، فرمان داشتند مثلاً رفتار مهربانانه کوروش با آستیاگ (هرودوت،1368: کتاب1: 73) و کرزوس (گزنفون، 1352: کتاب3، فصل3: 93) را آگاهانه و با آب و تاب تمام برای بیگانگان نقل کنند، یا از جنبههای منفی و مثبت برای ترغیب مردم یا ایجاد رعب و هراس در میان آنان بهره برداری کنند. در این راستا، گویا تبلیغ رفتار بزرگوارانه کوروش، داریوش و خشایارشا، و برازندگی قد و قامت آنها در اداره سپاه کلان نیز در دستور کار بوده است (هرودوت، 1368: کتاب 7: 404). بر اساس منابع یونانی، خبررسانان، پیکها و مبلغان فرمانهای شاهی متعدد بودند: دستة نخست پیکها و مبلغان پارسی بودند که شاه آنها را به طور رسمی برای درخواست آب و خاک به سرزمینهای در معرض تصرف رهسپار میکرد؛ دسته دوم پیکها و مبلغان غیرپارسی بودند و دسته سوم آنهایی که هویتشان روشن و آشکار نیست، اما به طریقی در این امر سهیم هستند و از فحوای گزارشها میتوان به موجودیت آنها پی برد. پیکهای پارسی: از گزارش هرودوت چنین بر میآید که فرستادن پیکهایی برای نیروهای هوادار دشمن مبتنی بر تکنیک تشویق و تهدید آنها برای همکاری با شاه بزرگ و پشت کردن به همپیمان یا ارباب سیاسیشان بود و قصد بر این بود که از این طریق در مواضع دشمن رخنه و شکاف ایجاد گردد. در مورد ماد، گزارش خاصی در اختیار نداریم، اما رفت و آمد پیکها میان کوروش و هارپاگ و ایجاد تفرقه در تشکیلات سیاسی آستیاگ، گواه روشنی بر این امر است (هرودوت،1368: کتاب1: 2-71 و 36؛ کورت،1378: 40 و ادامه). هرودوت بویژه از اقدام کوروش در این زمینه، در طی نبرد با کرزوس یاد میکند که جز موافقت میلتوس(Miletus)، دیگر دولت شهرهای ایونی آسیای صغیر روی خوشی به آن نشان ندادند (هرودوت،1368: کتاب 1: 48؛ دیودور، 1384: کتاب9، بند31؛ داندامایف،1381: 47 ؛ اومستد،1372: 56؛ بریان، 1381: ج1، 54). هدف دیگر از فرستادن پیکهایی برای ایالات در معرض تصرف، دستور مستقیمِ تقدیم مشتی آب و خاک به نشانه انقیاد و تسلیم به دربار شاه بزرگ و به دست آوردن تابعیت و سرسپردگی به قدرت جدید با حفظ ساختارهای داخلی بود (هرودوت، 1368: کتاب 4: 282)1. پیکها دستور داشتند با توسل به قدرت شاه و ایجاد ترس و وحشت، حاکمان را به تسلیم وادارند و تا حد ممکن از بروز نبرد و اقدام به لشکرکشی جلوگیری نمایند. پس از اعزام پیکهای درخواست کننده نشانههای آب و خاک، در صورت دادن پاسخ منفی، تصمیم شاه برای گردآوری سپاه از ایالات گوناگون، کلید لشکرکشی و کشورگشایی را رقم میزد؛ در مواردی شاه آشکارا به خشثرپاونها فرمان میداد که هدف لشکرکشی را در ایالات زیردست اعلام نمایند؛ برای مثال، میتوان به گزارش هرودوت درباره اعلام هدف لشکرکشی به یونان، پس از نبرد ماراتن اشاره کرد که داریوش قصد داشت به آن مبادرت کند یا در مورد لشکرکشی خشایارشا به یونان که زمانی را برای گردآوری سپاه صرف نمود (هرودوت،1368، کتاب6: 349 و 361). به گزارش هرودوت، اقداماتی از همین دست موجب شده بود که ترس و هراس از نام پارسیان همچنان تا نبرد ماراتن طنین انداز باشد (هرودوت،1368: کتاب 6: 345). پیکهای غیر پارسی: کسانی بودند که از طرف شاهان هخامنشی مامور بودند قدرت و بزرگی آنها را خواه در سرزمین خودشان و خواه در برابر دشمن تبلیغ نمایند. اسکندر مقدونی، پسر آمونتاس از این دست مبلغان بود که از طرف مردونیاس برای مذاکره با آتنیان فرستاده شد و در آنجا قدرت خشایارشا را به آتنیان گوشزد نمود (هرودوت، 1368: کتاب8: 472). پیکهای ناشناس: رفت و آمد پیکها میان کوروش و هارپاگ (هرودوت، 1368: کتاب1: 2-71؛ داندامایف،1381: 36؛ کورت، 1378: 40 و ادامه) و گزارش تسلیم شدن ایالتهای شرقی به کوروش، پس از شنیدن پیوند خویشاوندی وی با آستیاگ، نمونههایی هستند که نشان میدهد پیکها و مبلغان کوروش در ماد و ایالات شرقی احتمالاً به خوبی از این قضیه به نفع وی استفاده کرده باشند (کتزیاس،1380: 20؛ گزنفون،1352: کتاب 1، فصل1، بند4). در اینکههر فرد از سپاه شاهی نیز میتوانست پس از بازگشت از لشکرکشی، در میان طایفه و قوم خویش نقش یک مبلغ شاهی را بازی کند، شکی نیست. این جریان زمانی مفید و مؤثرتر بود که سپاه شاهی پیروز به خانه باز میگشت؛ اما وقتی سپاه شاهی با شکست مواجه میشد، تحریک و اغوا به شورش نیز در ایالات، با رسیدن خبر شکست شاه بسیار بالا بود (هرودوت،1368: کتاب7: 350؛ کتاب8: 469). ج- سپاه شاهی؛ تکنیکهای تبلیغاتی آن شاهان هخامنشی در لشکرکشیها و کشورگشاییهایشان در مواردی به روشنی اهداف خود را اعلام میکردند یا رفتار آنها به گونهای نشان میداد که چه هدفی در پیش دارند. اگر بتوانیم به گفته هرودوت اعتماد کنیم، شاید بتوان نقطه آغاز تبلیغات در کشورگشاییهای کوروش را در این گفتار هرودوت دنبال کرد که در آن، کوروش خود را فرمانده سپاه از طرف آستیاگ معرفی کرد. هرودوت همراهی پارسیان با کوروش را به فرمانی نسبت میدهد که بر اساس آن کوروش ادعا میکرد آستیاگ خود در این فرمان، او را به سپهسالاری سپاه برگزیده است (هرودوت،1368: کتاب 1: 72). کتزیاس نیز از این فرماندهی به گونهای دیگری یاد میکند (داندامایف،1381: 31)؛ اینکه کوروش فرمانی دروغین و برساخته از طرف آستیاگ، مبنی بر گماشتن وی به سرداری پارس را جعل کرده و از این طریق خواسته باشد پارسیان را با شورش خود علیه آستیاگ همراه نماید، هم محتمل است و هم ابزاری تبلیغاتی که میتوانست میزان فرمان پذیری قبایل پارسی را نسبت به دستورهای کوروش مشخص نماید (هرودوت،1368: کتاب 1: 72). در برخی از لشکرکشیها که خود شاهان شخصاً فرماندهی آن را بر عهده داشتند، مانند لشکرکشی داریوش به سکاییه یا لشکرکشی خشایارشا به یونان، میتوان بر اقدام صرف شاهان برای تصرف منطقهای تاکید نمود. در این موارد، شاهان، قصد و منظور خود را آشکارا نشان میدادند، اما در برخی از این لشکرکشیها که بیشتر توسط فرماندهان صورت میگرفت، جنبه مانور تبلیغاتی آنها و تجدید قدرت سلطهآمیز شاه بر منطقه، پررنگتر بود؛ از جمله میتوان به مانور تبلیغاتی مردونیاس و شاید داتیس و آرتافرنس اشاره نمود (بریان،1381: 245 و 248). کمی پیش از ماموریت مردونیاس، آریستاگوراس میلتوسی نیز، برای شانه خالی کردن از زیر بار مسؤولیتش در قبال وعدهای که به آرتافرن، خشثرپاون سارد، برای تصرف جزایر سیکلاد داده بود، دست به مانوری تبلیغاتی زد که در آن، نظام جباری دولتشهرهای ایونی را برانداخت و ضمن اعلام حکومت عامه، خود اقدام به گردشی تبلیغاتی در آتن و اسپارت برای درخواست کمک و نیرو نمود. همین اقدامات تبلیغاتی آریستاگوراس بود که منجر به نخستین شورش ایونی گردید(هرودوت،1368: کتاب5: 308 و ادامه). سپاه شاهی در زمانی که در راس آن شاه قرار داشت و نقش فرماندهی را ایفا میکرد، در گذر از سرزمینهای زیر سلطه، در معرض تماشا و دید اقوام مختلفی قرار میگرفت که برای دیدن آن به نظاره ایستاده بودند (هرودوت،1368: کتاب7: 374). شکی وجود ندارد که همه اقوام و ملل حاضر در سپاه بزرگ هخامنشی، در طی گذر از سرزمینهای گوناگون، به خوبی جایگاه شاه را به عنوان دارنده القاب شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه سرزمینهای دارای همه گونه مردم و شاه دارای سرزمینهای بزرگ و دور و دراز، از نزدیک تبلیغ میکردند و شاه نیز ایده امپراتوری جهانی را تبلیغ مینمود (Kent,1953: DNa, 2; XPc; XPd; Badian, 1994: 110; Schmitt, 2003: 293). این عنوانها حتی در تصاویر نقش برجستههای شاهان در هنر امپراتوری نیز به تصویر کشیده شدند. پیوند میان شاه و خدایان، هم در سنگنوشتهها و نقش برجستهها به معرض نمایش گذاشته شدند و هم در لشکرکشیها، که در پیشاپیش شاهان، سوار بر گردونههای جنگی خود حضور پیدا میکردند و پشتیبانی خویش را از نمایندهشان بر زمین نشان میدادند (هرودوت،1368: کتاب 7: 375 و ادامه؛ گزنفون،1352: کتاب 8 فصل 3 بند 12: 296).در کنار منابع هخامنشی، منابع یونانی نیز این نکته را یادآور شدهاند که بیشتر اقوام آسیا، اروپا و آفریقا، در لشکرکشی شاهان هخامنشی، به ویژه خشایارشا شرکت داشتند و حرکت و گردش اجزای گوناگون سپاه در ایالات امپراتوری، کافی بود تا بزرگی و اقتدار امپراتوری شاهان پارسی را به رعایا و زیردستان تفهیم کند (هرودوت،1368: کتاب 7: 368 و 373؛ آیسیخیلوس، 1369: 111 و ادامه). به گفته هرودوت، سپاه خشایارشا به هر منطقهای که وارد میشد، مردم زیادی به صورت دستههای نظامی به آن میپیوستند و این نشان می دهد که در طول مسیر، تبلیغات زیادی برای پیوستن مردم و حمایت آنها از جنگ صورت میگرفت (هرودوت،1368: کتاب7: 386). به این ترتیب، خشایارشا در طول راه و با گذر از سرزمینهای امپراتوری نه تنها روابط سلطه آمیز خود را با اقوام زیردست تجدید میکرد، بلکه قدرت خود و شاهنشاهیاش را به نمایش میگذاشت. گذر خشایارشا از آناتولی، گردونه خالی زئوس که با هشت اسب سفید کشیده میشد و سایر گردونههای جنگی که خبر از همراهی خدایان با شاه و سپاهش میداد، دیدار شاه از تروا (هرودوت،1368: کتاب7: 369)، قربانی برای آتنا (Athenaous) و ادعای اینکه از تبار پرسوس (Perseus) هستند(هرودوت، 1368: کتاب7: 375)، از نمونههای تبلیغاتی پارسیان پنداشته شدهاند (Green,1996: 68; Tuplin,1991: 242-245; Kelly, 2003: 174). آنچه نگاه یونانیان را به ویژه به خود جلب کرده بود و آنها نیز با اغراق از آن دم میزدند، شمار سپاه شاهی و تنوع و گوناگونی بود که از مجموع اقوام و ملل امپراتوری فراهم شده بود. این جریان که هم از ناحیه پارسیان و هم از ناحیه یونانیان، به شکلهای مختلف تبلیغ و گزارش میشد، سیر کلی جنگهای مدیک یا جنگهای ایران و یونان را در عصر داریوش و خشایارشا در بر میگرفت. 1- تبلیغ شمار و تنوع سپاهیان: تکنیکهای روایتهای پارسی و یونانی شاهان در جنگهای مدیک بر آن بودند تا به شیوههای گوناگون، عظمت و بزرگی خود را برای اقوام زیردست و ایلات واقع در مسیر لشکرکشی تبلیغ نمایند، زیرا حفظ و بقای نام شاهان، در گرو ثبت رویدادهایی بود که خود مصدر وقوع آنها بودند؛ برپایی ستونهای سنگی به سه یا چهار زبان در تنگه بسفور (هرودوت،1368: کتاب4: 270) و کانال سوئز (Kent, 1953: DZ) و همچنین به تصویر کشیدن گذر داریوش از پل بوسفور توسط ماندروکل (هرودوت،1368: کتاب4: 270) بزرگی و عظمت شاه را در پیش چشم زیردستان به تماشا میگذاشت و به نوعی، دعوی ناگفته قدرت شاه را به تصویر میکشید. این ستونها، سیاههای از اقوام قلمرو امپراتوری را که شاه بر آنها فرمان میراند، در بر میگرفتند و تاییدی بودند بر اینکه شاه با گلچینی از اقوام زیردست، این مسیرها و محلها را در نوردیده است. در لشکرکشی خشایارشا، نه از ستون سنگی خبری است، نه از نقاشی گذر از پل؛ این بار، این هرودوت است که سیاههای از شمار و تنوع اقوام را با ذکر جزئیات آن در 67 قوم، هم در نیروی زمینی و هم دریایی به دست میدهد و پرتو روشنی بر تبلیغات هر دو طرف درباره سپاه شاهی میافکند. در مورد شمار نفرات و تجهیزات لشکریان شاهان هخامنشی در طی لشکرکشی به یونان در دوران داریوش و خشایارشا، نیز باید به دو تبلیغ از جانب یونانیان و خود پارسیان اشاره کنیم. تردیدی نیست که میهنپرستان یونانی در جنگهای مدیک در زمره مخاطبان اصلی تبلیغات پارسی بودند و واکنش آنها در این مورد بر این مبنا قرار داشت که برای باشکوه جلوه دادن پیروزی های خود و رقت بار نشان دادن شکستهای پارسیان، تلاش کردهاند با بالا بردن شمار سربازان، تدارکات جنگی، تجهیزات رقیب، و تبلیغ خونسردی و جنگجویی خویش2، اهمیت و ابهت پیروزیهای خویش را افزایش داده، یاد و خاطره آنها را جاودان سازند (بریان،1381: 7-826). یونانیان، این اطلاعات را یا از طریق جاسوسان خویش به دست آورده بودند یا از گفتههای امثال الکساندر، پسر آمونتاس مقدونی که در کوه المپ در تسالی برای یونانیان، شمار فراوان سپاه شاه را گزارش میداد (هرودوت،1368: کتاب7: 5-394،401؛ آیسیخیلوس،1368: 2-100). یکی از روشهای مرسوم مورخان یونانی در گزارش رویدادهای نبرد ایرانیان و یونانیان، اغراق آمیز نشان دادن پیروزیهای خویش و برتری عددی دشمن نسبت به نیروهای خودی بود، و واکنش و موضع ایرانیان نیز آنچنان که از گفتههای مردونیاس هویدا و آشکار است، این بود که نیروهای یونانی را در جنگاوری خوار و حقیر نشان دهند (هرودوت،1368: کتاب 7: 353). با اینکه هخامنشیان همانند پادشاهان آشور، در مقیاس گسترده، از تکنیک تبلیغاتی ایجاد ترس و وحشت در میان اقوام استفاده نمیکردند، اما اسناد و شواهد موجود در منابع نشان میدهند که پارسیان نیز در هنگام فرستادن پیکهایشان برای درخواست آب و خاک، آگاهانه و از روی عمد، هم بر مدت زمان گردآوری سپاه و هم بر شمار فراوان نفرات برای ایجاد ترس و وحشت در جبهه دشمن تاکید میکردند (هرودوت،1368: کتاب7: 361 و ادامه؛ Green, 1996: 61-63; Kelly, 2003: 210-211). پارسیان حتی ابایی نداشتند از اینکه که پیکهای اسپارتیان را که در ازای مرگ دو پیک داریوش فرستاده شده بودند، زنده نگه دارند تا آنها ضمن دیدار از عظمت و بزرگی سپاه شاه، ترس و وحشت را به اردوی یونانیان به ارمغان برند (هرودوت،1368: کتاب7: 395). خشایارشا حتی در موردی، به کشتیهای حامل آذوقه از دریای سیاه به اگینا و پلوپونز اجازه عبور داد تا به محض رسیدن به یونان، قدرت و بزرگی سپاه شاه را گزارش کنند و در دل دشمن ترس بیندازند (هرودوت،1368: کتاب7: 395). تبلیغ عظمت و بزرگی سپاه خشایارشا در میان مردم ایالاتی که سپاه شاهی از میان آنها میگذشت، کافی بود تا این باور را در دل مردم برانگیزاند که «خدایا، تو که اراده کردهای سرکردة افرادی از همه ملل باشی و با آنها به تسخیر یونان بروی، از چه رو خود را به صورت یک نفر پارسی در آورده و بر خود نام خشایارشا نهادهای؟ پروردگارا، در نابودی یونان چه نیازی به این همه دردسر بود؟» (هرودوت،1368: کتاب7: 374). بنابراین، تبلیغاتی از این دست، تاثیر فراوانی بر ذهن مخاطبانِ هدف بر جای میگذاشت. گذشته از این، برخی شواهد و مدارک حکایت از این امر دارند که شاهان هخامنشی در موارد نادری در کشورگشاییهایشان، به سیاست کوچ دسته جمعی یک قوم، تبلیغ نابودی شهرها، خانهها، دیوارها، پرستشگاهها و به بردگی کشاندن شورشیان نیز روی میآوردند (هرودوت، 1368: کتاب6: 333؛ بریان، 1381: 775 و 793). تبلیغ اغراق آمیز از ناحیه شاه و پارسیان را، به روشنی میتوان در استوانه کوروش و سنگنوشته بیستون داریوش دید؛ آنجا که کوروش از شمار فراوان سپاهیانش در هنگام ورود به بابل به مقدار آب رودخانه یاد میکند )ارفعی، 1369؛ (Pritchard, 1950: 315، این تبلیغ کوروش، این گزارش هرودوت را یادآور میسازد که رودخانه سکاماندر (Scamander)و لیسوس (Lisus)و دریاچه ایسمارس (Ismars)بر اثر نوشیدن سپاه خشایارشا به کلی خشک گردیدند (هرودوت،1368: کتاب7: 638 و 386 ؛Burn, 1962: 328).یا در تسالی که رودخانه ارنوخونوس، و در اخه، رودخانه اپیدانوس، هیچ کدام به قدر نیاز، آب برای لشکر بیشمار شاهی نداشتند (هرودوت،1368: کتاب7: 6-405). در سنگنوشته بیستون نیز داریوش در یک جا از شمار فراوان لشکریانش یاد می کند و در جاهای دیگر اشاره میکند که با نفرات کمی که از پارسیان و مادها در اختیار داشته، بر دشمن پیروز گشته است (شارپ، 1348: بیستون، ستون1، بند18، ستون2، بند25). گذشته از این، در سنگنوشتههای شاهان و منابع یونانی، با شکل دیگری از تبلیغات رو به رو هستیم که گام به گام با کشورگشاییها و پیروزیها، خود را نشان میدهد؛ شاه در مواردی که قصد داشته منطقهای را به تصرف خود در بیاورد، اما پیروزی خاصی را کسب نکرده، تلاش نموده آن منطقه را در زمره ایالات تحت اختیارش لحاظ کند و مناطقی که توسط خشثرپاون یا فرماندهان به تصرف در میآمد، در واقع میبایست به نام شاه تصرف و به قلمرو شاهی افزوده میشد (هرودوت،1368: کتاب5: 296). در اینجا نیز، شاه هم از تکنیک تبلیغاتی کلیگویی و دو پهلوگویی استفاده میکند و هم از تکنیک عبارات خوب، دهن پرکن و نگرشهای کلیشهای برای انتقال ایدئولوژی شاهی که تنها بخشی از حقیقت را میگوید، نه همه آن را. کوروش وقتی به بابل وارد میشود، گستردگی امپراتوریاش را این گونه تبلیغ میکند: «و همگی (شاهان) جهان از زیرین دریا (= دریای مدیترانه) تا زبرین دریا (= دریای پارس)، (همه) باشندگان سرزمینهای دوردست، همه شاهان آموری، باشندگان در چادرها، همه آنها باج و ساو بسیارشان را از بهر من؛ (= کوروش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند. از ... تا (شهر) آشور و شوش ...» (ارفعی، 1369؛ اوپنهایم،1386: 430). در سنگ نوشته بیستون، داریوش در همان ستون نخست، اعلام میکند که از طرف اهوره مزدا شمار 23 ایالت یا کشور را هدیه گرفته است. «اینها هستند کشورهایی که از آن من شدند»(Kent, 1953: DBI, §5). برای داریوش مهم نیست که همه این ایالات در اختیار شاهان پیشین بودند یا نه. آنچه برای وی مهم است، این است که او اکنون داعیهدار فرمانروایی بر آنها از طرف اهورهمزداست و به خواست او نیز گستره آن را افزایش خواهد داد. آن گونه که در سنگ نوشتههای بعدی می بینیم؛ با آغاز کشورگشاییهای جدید، شمار ایلات در سنگنوشتهها سیر صعودی به خود گرفت و داریوش شاه - و بعدها خشایارشا، ضمن افزودن سرزمینهای نوگشوده به این سیاهه، در سنگنوشتههای جدیدش، عناوین جدیدی را ابداع کرد که بازتابی از گستردگی قلمرو شاه و افزایش گام به گام شمار کشورها/ اقوام به شمار میرفت. این عنوانها را میتوان در چارچوب «شاه کشورهای دارای همه گونه مردم و شاه در این سرزمین بزرگ دور و دراز/ خشایثیه دهیونام ویسپ زانانام»یا «شاه کشورهای دارای همه گونه مردم/ خشایثیه دهیونام پروزنانام» یا «شاه در سرزمین بزرگ دور و دراز/ خشایثیه اهیایا بومیا وزرکایا دورَیی اپیه» مشاهده نمود (ویسهوفر،1378: 47Kent,1953: Dna Xpa, 10; Schmitt, 8; 2003: 293 ). در سنگنوشته داریوش در تخت جمشید، «کشور ایونیهای خشکی، کشورهایی که آن سوی دریا هستند و ایندوش یا سند» (Kent, 1953: DPe,§§5-18) پس از کشورگشاییهای داریوش در بخش شرقی ایران و ساحل دریای سیاه به سیاهه جدید افزوده شدند و شمار کشورها به 24 کشور رسید. در سنگ نوشتهای در تخت جمشید، داریوش حدود و گستره قلمرو خود را به این صورت نشان میدهد و کوش یا حبشه (اتیوپی) را نیز به آن افزوده است: «این است پادشاهی من، از سکاهای آن سوی سغد، از آنجا تا کوش، از هند، از آنجا تا سارد» (Kent, 1953: DPh§§3-10). در سنگ نوشتهای در شوش شمار کشورها به 27 میرسد (Kent, 1953: DSe§§14-30) و در سنگنوشته نقشرستم کشورهای جدیدی به نام سکاهای هومورگه، سکاهای تیزخود، اسکودر، ایونیاییهای پتاسوس3 بر سر، لیبیاییها و اهالی کاریان به سیاهه کشورها/ اقوام پادشاهی افزوده شدند که نشان از پهناورتر شدن قلمرو داریوش و برخورد آنها با اقوام جدیدی دارد که شاید شاه برخی از این قلمروها را مانند سکاها، بر طبق قومیت آنها تقسیم و هرکدام را با نام خودش ذکر کردهاست(Kent, 1953: DNa §§15-30; Schmitt, 2003: 299). به این ترتیب، شمار کشورها/ اقوام قلمرو داریوش از 23 کشور در بیستون، به 29 کشور در نقش رستم افزایش پیدا کرد (گزنفون،1375: 66). در سنگ نوشته خشایارشا در تخت جمشید، سرزمین دهه و اکئوفَکَ نیز به آنها افزوده شده اند و شمار آنها به 32 کشور رسیده است(Kent, 1953: XPh, §§13-28). سنگنوشتههای پارسی و منابع یونانی، هر دو این دیدگاه را به دست می دهند که خشایارشا نیز مانند پدرش، اِبایی از این نداشت که حدود و مرزهای قلمرو نیاکانش را به رخ حریفان بکشد و از این بابت احساس قدرت ننماید. پیشتر، داریوش در سنگنوشتههایش، به ویژه سنگ نوشته نقش رستم، از کشورهایی سخن به میان رانده بود که توسط شاه فتح شدهاند و نیزه پارسی تا دور دستها رفتهاست(Kent, 1953: DNa,§§15-47). آنچه در واقع ذهن و فکر خشایارشا را به خود مشغول کرده بود، تکمیل و تدوام طرحهای شاهان پیشین هخامنشی، خواه در گسترش مرزهای امپراتوری بود، خواه در تکمیل بناهای ساختمانی (هرودوت،1368: کتاب7: 3-352) 4. و اما تنوع و گوناگونی سپاه شاهی، نظر یونانیان را بسیار به خود جلب کرده بود و بخش بخش آن به گونهای تبلیغ عظمت شاه بزرگ محسوب میشد. سنگ نوشتهها نیز تایید میکنند که شاه سپاهش را با فراخوانی از سرتاسر امپراتوری گردآوری میکرد. اسناد و شواهد هیچ شکی باقی نمیگذارند که نماینده و تمرکز اقتدار شاه بزرگ، بیش از هر چیز در نیروی نظامی پارسیان، به ویژه ده هزارتن (ده هزار جاویدان یا همراهان)، سواره نظام پارسی و تیراندازان پارسی بود و پس از آن نیروهای نظامی ایرانی؛ یعنی مادها و سکاها که در کنار عیلامیان بخش اصلی سپاه شاهی را تشکیل میدادند (هرودوت، 1368: کتاب7: 379؛ ویسهوفر، 1378: 126؛ بریان،1381: 300 و ادامه؛ کوک،1386: 190 و ادامه؛). هر سواره نظام پارسی، تیرانداز یا پیاده نظام پارسی نماینده شاه به شمار میرفت و شاه را در سه حالت نبرد با دشمن که سکهها و مهرها نیز آن را تایید میکنند، به تصویر میکشید. این جاویدانها هستند که بر افریزهای تخت جمشید و کاشیهای شوش و مهرها حضور دارند (هرودوت،1368: کتاب7: 368؛ بریان،1381: 4-402). این نیروی مرکزی و اصلی، ارابههای جنگی نیز در اختیار داشت و در هنگام نبرد از آنها استفاده میکرد؛ درست به همان صورتی که شاه خود را سوار بر ارابه در نبرد با دشمن در مهرها نشان میداد. به گزارش هرودوت، نیروی نظامی پارس، بهترین، زبدهترین، مجهزترین و در عین، حال آموزشدیدهترین نیروی شاه بزرگ محسوب میشد و در همه نبردها پیشاپیش لشکر حمله میکرد و بیشتر کشورگشاییها نیز بر دست آنها انجام میشد. باز هم این پارسیان بودند که در راس فرماندهی هر نیروی نظامی که از اقوام گردآوری شدهبود، قرار میگرفتند. بنابراین، بخش اصلی تبلیغ قدرت شاهی بر نیروی پارسیان متمرکز بود و بخش دیگر آن بر نیروهای بسیار رنگارنگ و ناهمگون سایر اقوام که با جامههای عجیب و غریب و ابزارهای جنگی خاص خویش به نبرد آمده بودند. این اقوام حتی در ابزار جنگی نیز تنوع داشتند، اما باز هم این پارسیان بودند که در همه واحدها سرآمد بودند (هرودوت، 1368: کتاب7: 375 و ادامه ؛ بریان،1381: 299-302). در کنار نیروی زمینی، ناوگان دریایی شاه بزرگ نیز بسیار توجه یونانیان را به خود جلب کرده بود. این برای نخستین بار بود که یونانیان، ناوگانی دریایی با این بزرگی و گستردگی میدیدند و در واقع، این پارسیان بودند که برای نخستین بار بزرگترین ناوگان دریایی جهان را تشکیل دادند و خود هرچند در تغییر و تکمیل فنی و تکنیکی آن نقشی نداشتند، اما اقدام آنها در تشکیل این ناوگان، نه تنها قدرت و عظمت شاه و امپراتوری را بازنمایی میکرد، بلکه حضور این ناوگان در مرزهای یونان باعث شد که آتنی ها به فکر تجهیز ناوگانشان در واکنش به آن بیفتند(Ferrill, 1997: 85,89). 2- تبلیغات در سپاه شاهی تبلیغاتی که شاه در سپاه شاهی، مسبب و بانی آن بود، تحت تاثیر ایدئولوژی خاص شاهانه، اشکال گوناگونی به خود میگرفت. در برخی موارد، سیاست شاهان هخامنشی اقتضا میکرد که برای تحت تاثیر قرار دادن، جذب و جلب شنوندگان و بینندگان به همکاری و فرمانبرداری، خواه در پوشش نماینده و خواه در پوشش سرباز و غیره، از تکنیک تایید و سپاسگزاری استفاده کند. در این تکنیک، شاه به برگزاری مسابقات یا میهمانیهایی دست میزند که در آنها، قضیه دادن جوایزی به برندگان، از دست شاه در میان است، یا برای سرکردگان نظامی اقدام به سخنرانیهای تبلیغاتی میکند (گزنفون، 1352: کتاب2، فصل3: 61؛ کتاب3، فصل3: 86) و از خدمات کسانی مانند هیستیائوس، پیتیوس و سولون و غیره سپاسگزاری مینماید (هرودوت، 1368: کتاب5: 363). شکی وجود ندارد که در ایالات زیردست، خشثرپاونها و مبلغان آنها دستور داشتند به هر وسیلهای که میتوانند سرآمدی و برازندگی شاه را تبلیغ نمایند، خواه این تبلیغ در پوشش پاداش شاهدوستی باشد (بریان،1368: کتاب 3: 253)؛ خواه در شکل پاداش به خدمات زیردستان به شاه (هرودوت،1368: کتاب3: 9-247،404). خدمت پارسیان به شاه و پشت خم کردن در برابر او در هر شرایطی، زبانزد یونانیان بود. نگرش و ایدئولوژی شاهی به گونهای توجیه و تبلیغ میشد که شاه، تمام پارسیان را خواه ناخواه، بندگان خود میدانست و گویا پارسیان نیز برای اظهار وفاداری، خود را بندگان شاه میدانستند. وفاداری به شاه، نگرش پارسیان را شکل میداد و شخصیت میبخشید؛ به طوری که آنها موجودیت خود را از شاه میدانستند و همه خود را برای شاه و خدمت به وی ملزم میدیدند و این همان دیدگاهی بود که یونانیانی مانند هیستیائوس داشتند (هرودوت،1368: کتاب4: 286). علاقه خشایارشا به برگزاری مسابقات، بازدیدها و سانهای مکرر از نیروی زمینی و ناوگان دریایی در آبیدوس و دوریسک که در طی آن شاه، سوار بر گردونه، از مقابل صف سپاهیان نیروی زمینی و سوار بر یک ناو فینیقی از مقابل ناوهای جنگی گذر مینمود و از سربازان سوالاتی میپرسید، حکایت از این دارد که شاه لازم میدید که به هر طریقی، زیردستانش را مورد ملاحظه قرار دهد و حضور آنها را در خدمت پادشاه گوشزد نماید. این همان کاری بود که او در نبرد سالامیس کرد و دستور داد تا برای تشجیع سربازان، نام آنهایی را که از خود اقدام شجاعانه و فداکارانه نشان میدهند، یادداشت کنند (هرودوت،1368: کتاب8: 454). خشایارشا حتی تمایل داشت برتری اسبان شاهی را در مسابقهای که با اسبان تسالی برگزار شد، به چشم خویش مشاهده نماید، زیرا پیروزی در هر مسابقهای برای شاه و نیروهای در اختیارش، عظمت و بزرگی به ارمغان میآورد (هرودوت،1368: کتاب7: 405). جادهای در آتانتوس وجود داشت که بر اساس گزارش هرودوت، گویا اعلام صلح و دوستی در شهر آتانتوس، عبور سپاه شاهی از این منطقه، اعطای جامه مادی به مردم شهر در ازای هواداری آنها از جنگ علیه یونان و سرانجام شرکت آنها در کندن کانال آتوس، آنچنان بر مردم منطقه تاثیر نهاده بود که تا مدتها به این جاده احترام میگذاشتند و از شخم و کشت آن پرهیز میکردند (هرودوت،1368: کتاب7: 387). ترتیب و تنظیم دستههای نظامی در برابر نمایندگان هندی (گزنفون،1368: کتاب2، فصل4: 4-63)، و همچنین تحت تاثیر قرار دادن دشمن در لشکرکشیهای داریوش و خشایارشا، به خوبی بر این مهم مهر تایید میزنند. خواندن سرود و نیایشها به درگاه خدایان و برای پیروزی شاه، پیش از شروع نبرد، امری معمول و مرسوم بود (گزنفون،1352: کتاب3، فصل3: 93). منابع تایید و تصدیق میکنند که به جا آوردن تشریفات و آداب بزرگداشت در حق پادشاه، بیانگر تبلیغ عظمت و بزرگی شاه و دستگاه شاهی او به شمار میرفت (گزنفون،1352: کتاب7، فصل5: 216، کتاب8، فصل3: 242). برای مثال،ورود پیروزمندانه کوروش با کوکبه شاهی، در مقابل هزاران بابلی چشم به راه، به شهر بابل، (گزنفون، 1352: کتاب7، فصل7: 216) و خروج او از بارگاه شاهی در میان صف سران سپاه، گارد جاویدان، نیزه داران، سواره نظام، ارابههای جنگی مقدس برای خدایان، آتش و روحانیون که با اسبهای سفید کشیده میشدند، ارابه با شکوه کوروش که ردای شاهی بر شکوه و جلال آن افزوده بود، احترام توام با ترس حضار در برابر ابهت شاه و سرانجام حضور مبلغان و پیغام رسانان در کنار کوروش، تصویر زندهای است که با همه ایده آل بودنش، نشان از این دارد که راویان این روایتها تلاش میکردند بزرگی و شکوه شاه را به گوش همگان برسانند (گزنفون، 1352: کتاب 8، فصل 3: 4-242). در موارد دیگر، شاهان هخامنشی تلاش میکردند برای دستیابی به اهداف مقرر، عناصر غیر پارسی را بر اثر حمایت و تایید خود، شخصیت و شکل دهند و آنها را مبلغان منافع و سیاستهای خویش نمایند. جباران ایونی مانند هیستیائوس، هیپیاس، اسکندر و آمونتاس مقدونی، و بسیاری از دیگر جباران ایونی و یونانی که شیفته پادشاهی هخامنشی و اقتدار آن بودند، تلاش میکردند با پیوستن به شاه و خشثرپاونهای وی در آسیای صغیر، علاوه بر تحقق اهداف شاه بزرگ، خود نیز از این رهگذر قدرت و جایگاهی دست و پا نمایند (گزنفون،1352: کتاب4: 286؛ کتاب5: 313،9-398). برخی از دستاندرکاران امر تبلیغات برای امپراتوری هخامنشی را روحانیون، کاهنهها و پیشگوهای پرستشگاهها تشکیل میدادند که به ویژه میتوان از پرستشگاههای یونانی نام برد. 3- کاهنههای پیشگو سیاست تعامل شاهان نخستین هخامنشی با معابد بابلی، مصری و یونانی، از همان آغاز به فاتحان پارسی نشان داد که بخشی از موفقیت آنها در سرزمینهای گشوده شده، در گرو همکاری با روحانیون و دستاندرکاران امور دینی اقوام زیردست و تابعه است. پرستشگاهها و روحانیون مصدر ارجاع بسیاری از امور واقع میشدند. منابع یونانی نشان میدهند که یونانیان به ویژه در مواقع حساس، درباره بخت و اقبال خویش و تصمیمگیری در مورد رویدادی خطیر، از کاهنهها و پیشگوهای پرستشگاهها، کسب رای میکردند. این رویهای بود که کرزوس بارها از جمله در مورد نبرد با کوروش، به آن تمسک جسته بود (هرودوت،1368: کتاب1: 35 و ادامه). با استیلای پارسیان بر دولت شهرهای آسیای صغیر، پارسیان به خوبی اهمیت برقراری روابط با پرستشگاهها و کاهنههای آنها را درک کردند و تلاش کردند نظر آنها را نسبت به سیاستهای هخامنشی جلب نمایند. برقراری روابط نیک و حسنه با پرستشگاههای دولت ـ شهرهای یونانی در آسیای صغیر و تبلیغ این پیشگویی در جریان شورش ایونی که پیروزی از آن پارسیان خواهد بود، و همچنین نامه داریوش به گاداتس(Gadates) در لیدی، در خصوص دیدگاه نیاکانش راجع به معبدی در مگنسیا واقع بر مئاندر، گواه بر این امر هستند که پارسیان از همان آغاز، بر عامل روانی تبلیغات و همکاری معابد هوادار خویش حساب ویژهای باز کرده بودند (هرودوت، 1368: کتاب1: 80؛ بریان،1381: ج1: 653). در طی شورش دولت - شهرهای ایونی در زمان کوروش و فرار پاکتیاس، پیشگوی معبد برانخید در پاسخ به پرسش اهالی کوم درباره بازپس فرستادن وی به نزد پارسیان، پاسخ آمد که به نفع آنهاست که فراری را به پارسیان تسلیم نمایند (هرودوت، 1368: کتاب1: 80). پیشگویی دیگری از سوی معبد دلفی در جریان شورش ایونی به نفع پارسیان صورت گرفته بود که خبر از پیروزی پارسیان و چیرگی آنها بر میلتوس میداد (هرودوت،1368: کتاب 6: 333). در جریان لشکرکشی خشایارشا نیز چند پیشگویی تشویقگرایانه به نفع پارسیان صورت میگیرد که در یکی از آنها پیشگوی دلفی به اسپارتیان اظهار میدارد که یا شهرشان نابود خواهد شد یا یکی از شاهانشان کشته خواهد شد (هرودوت،1368: کتاب7: 412).چنین پیشگویی را در واقع به پس از روی دادن واقعه مرگ لئونیداس(Leonidas) در ترموپیل (Thermopylae) نسبت دادند (هیگ نت، 1378: 451-462 ؛77-88 (Fontenrose,1978:، ولی میتواند توسط پارسیان انتشار یافته باشد(Kelly, 2003: 201). کسب نظر و جلب توجه خدایان سرزمینی که شاه بزرگ قصد تصرف آن را داشت و تلاش برای اطمینان از موفقیت در امر کشورگشایی، زمینه ساز اقداماتی آیینی و تبلیغاتی از ناحیه خشایارشا در طول لشکرکشی به یونان بود. از جمله میتوان به حضور پیشگویانی مانند اونماکریتوس یونانی اشاره نمود که سعی میکرد تنها پیشگوییهای نیک و خوب را به عرض شاه برساند و از موارد منفی پرهیز کند (هرودوت، 1368: کتاب7: 351)، یا حضور پیشگویانی در اردوی مردونیاس در پلاته. اما مهمتر از این، قربانیانی بودند که خشایارشا به درگاه خدایان در تروا کرد و مغان نیز برای پهلوانان اساطیری دست به شراب افشانی زدند (هرودوت،1368: ک7: 369). در جایی دیگر در مقابل هلسپونت، خشایارشا چند شیئی آیینی مانند جام، شمشیر پارسی و جام دسته دار را در طی مناسک خاصی به دریا افکند تا از این طریق لطف و نظر خدایان ایرانی یا شاید یونانی را نسبت به پیروزیاش در نبرد پیش رو جلب نماید (هرودوت،1368: ک7: 373؛ بریان،1381: 2-861). در ترما خشایارشا قول داد در صورت پیروزی در نبرد با یونان، یک دهم از دارایی یونانیان پاک نهادی را که به وی تسلیم شده بودند، نذر خدای دلفی نماید (هرودوت، 1368: کتاب 7: 390). پیش از وقوع نبرد ترموپیل، پیشگویی کاهنه دلفی و پیام هشدارآمیز وی یونانیان را بر آن میداشت که از ایستادگی در برابر سپاه خشایارشا خودداری کنند، زیرا پیشگوی مزبور، پیشگویی یاس آور دال بر رسیدن نکبت، ادبار، تهدید و وخامت اوضاع اظهار داشته بود؛ هرچند پیشگویی دوم قدری امیدبخشتر بود (هرودوت،1368: کتاب7: 393). به گفته هرودوت این خدمه معبد بودند که راه دست نیافتنی صخرهای را برای فتح آتن به پارسیان نشان دادند (هرودوت،1368: کتاب8: 441). پس از گشودن شهر آتن، خشایارشا پیکی را به شوش فرستاد تا خبر پیروزی شاه را در یونان به گوش ارتبان و همگان برساند(هرودوت،1368: کتاب 8: 441). و خود نیز به آتنیان داخل شهر آتن اجازه داد به نیایشهای محلی خویش بپردازند(هرودوت،1368: کتاب 8: 441). آخرین حلقه تبلیغاتی خشایارشا در این لشکرکشی، پس از گشودن آتن مجال بروز پیدا کرد و به نظر میرسد به دو صورت خود را نشان داد: یکی، زمانی بود که شاه پیکهایی را به شوش فرستاد تا خبر پیروزی شاه بزرگ و تصرف آتن را به ارتبان اعلام نمایند و بدین ترتیب، پارسیان و دیگر اقوام به محض ورود شاه، آماده برگزاری جشن پیروزی باشند (هرودوت،1368: ک8: 441). و دیگری، اقدام به نوشتن سنگنوشته دئو و اعلام سرکوب ایالتی شورشی بود که شاه دیوپرستان آن را سرکوب و دیوخانههایش را ویران کردهبود؛ سنگنوشتهای تبلیغاتی که آشکارا و از روی عمد، از ایالت سرکوب شده نامی نمیبرد و تنها در بیزمانی و بیمکانی، بر آن است تا اقدامی شاهانه را به نمایش گذارد، خواه این نمایش درباره مصر باشد یا بابل یا آتن. این سنگنوشته هر ایالتی را که مد نظر داشته باشد، نمیخواهد شکستهای اخیر شاه را اعلام نماید، زیرا سیاستهای شاه در این مورد، سکوتی است که در دل خود، نفی شکستها را در بردارد (Kent, 1953: XPh, §4). پس از پایان جنگهای مدیک و بازگشت خشایارشا، تبلیغات لشکرکشی تنبیهی پارسیان و شاه بزرگ همچنان در یونان طنین انداز بود. در واقع، این گونه لشکرشی تنبیهی که با تبلیغات فراوان همراه بود، از ماراتن یا به عبارت دقیقتر از زمان شورش ایونیا در زمان داریوش شروع شده بود و با شکست ماراتن، سالامیس، پلاته و موکال به اوج خود رسید. همین تبلیغات برای لشکرکشی تنبیهی بود که یونانیان را وادار کرد ضمن تجهیز و تکمیل ناوگان دریایی خود، اتحادیه دلوس را برای مقابله با حمله احتمالی پارسیان تشکیل دهند. به نظر میرسد این رویدادها آخرین مرحله تبلیغات پارسی در لشکرکشیها بود، زیرا پس از پایان جنگهای مدیک و مرگ خشایارشا، اردشیر یکم از هرگونه لشکرکشی خودداری و تلاش کرد تنها از مرزهای شاهنشاهی دفاع نماید. صلح کالیاس باعث شد که ترس از حمله احتمالی پارسیان فروکش کند و دیگر همچون گذشته، شاهان هخامنشی در پی اردوکشی نظامی و لشکرکشی همراه با تبلیغات نظامی و سیاسی نیفتند، ولی قدرت، عظمت و ثروت شاه و نیروهایش، همچنان برای یونانیان وسوسه برانگیز بود و تا زمانی که اسکندر بر شاهنشاهی دست پیدا کرد، نیز ادامه داشت. نتیجه به طور کلی، از بررسی بالا این نتیجه به دست میآید که تبلیغات در امپراتوری هخامنشی مبتنی بر محور شاهان، شخصیت و جایگاه آنها بود؛ این شاه بود که نقش مرکزی و منبع را در تبلیغات ایفا میکرد و عوامل و عناصر تبلیغات پارسی نیز همگی در خدمت ایدئولوژی شاهانه بودند. در واقع، سازمان تبلیغاتی امپراتوری هخامنشی را شاه رهبری میکرد و پارسیان آن را اداره میکردند. رسالتی که بر عهده تبلیغات پارسی قرار داشت، این بود که با تکنیکهای گوناگون، بزرگی و اقتدار شاه و دستگاه پادشاهی را در میان اقوام و ملل زیردست به نمایش گذارد و آنها را قانع نماید که اظهار وفاداری و خدمت به شاه و سیاستهای او در هر زمینهای به نفع آنهاست. در این رویکرد، شاه، به عنوان نمونه اعلای قدرت، جنگجویی، زیبایی، دلیری، کاردانی، ثروتمندی و هر آن چیزی تبلیغ میشد که به ذهن یک زیردست میرسید. بنابراین، این مردم زیردست و تابع بودند که در معرض تبلیغات شاهی و پارسی قرار داشتند. شاه نیز بعد از پیروزیهایش، در هر فرصتی که به دست میآمد، به شکل دیداری یا نوشتاری، اما به صورت کلی و فارغ از اینکه بخواهد تمام حقیقت را بگوید، بزرگی و اقتدار خود را به نمایش میگذاشت و از بینندگان و شنوندگان نیز میخواست رفتار و کردار شاه را صادقانه به گوش همگان برسانند. شاه از یک سو با گردش در ایالات امپراتوری و از سوی دیگر با نوشتن و حک سنگنوشتهها و نقش برجستههای پیروزی، روابط سلطهآمیزش را با زیردستان تحکیم و تبلیغ میکرد. از سنگ نوشتهها و منابع یونانی چنین بر میآید که این تبلیغ که شاه همه کسانی را که به نحوی در پی جلب خشنودی وی باشند، پاداش شایسته میدهد و او را در سرتاسر امپراتوری بزرگ میدارد، در نزد همه اقوام و ملل، حتی یونانیان، رایج و متداول بوده است. سیاست تبلیغاتی پارسیان در کشورگشاییهایشان اقتضا میکرد با توسل به تکنیک ترغیب یا تهدید مستقیم، استفاده از پیشگوییهای تهدیدآمیز یا ترغیب برانگیزِ کاهنههای سرزمینهای یونانی و شاید سایر سرزمینها، بتوانند شرکت اقوام را در جنگهای مدیک، به میزان حداکثری خود برسانند. اعزام پیکها، مبلغان و خبررسانان تا دورترین مرزهای امپراتوری برای مکلف نمودن اقوام به تهیه و تدارک لوازم جنگی، تدارکات سپاه و فرستادن نیروی جنگی لازم، نقش بسزایی در امر تبلیغات داشت؛ اقوام و مللی که افراد بیشتر و مجهزتری میفرستادند، هم به گرفتن پاداش درخور و شایسته وعده داده میشدند و هم امید داشتند که غنایم فراوانی به دست بیاورند. با اعزام دسته دسته سپاهیان از اطراف و اکناف، که هر قوم نماد منطقه یا ناحیهای بود، فرماندهان پارسی در راس آنها قرار میگرفتند و در نهایت، این شاه بود که فرماندهی کل این سپاه گوناگون و متنوع را بر عهده میگرفت. شاه با نمادهای شاهی که نمادهای تبلیغاتی نیز به شمار میرفتند و هر کدام به گونهای بزرگی و اقتدار وی را منعکس میکردند، در این لشکرکشی حضور مییافت؛ گردونههای خدایان، گردونه شاهی، ده هزار جاویدان، سواره نظام پارسی و پیاده نظام پارسی، همراه با خادمان و ملازمان شاهی، مهمترین نمادهای تبلیغاتی شاهی بودند. سایر اقوام نیز با ترکیب عجیب و غریب خود و با حضور در سپاه شاهی، بخشی از تبلیغات سپاه شاهی را تشکیل میدادند. شاه و پارسیان در تبلیغات خویش تلاش میکردند با شیوهها و تکنیکهای گوناگون، دشمن یا حاکمان سرزمینِ در معرض تصرف را تحت تاثیر بزرگی و عظمت خویش قرار دهند؛ پیکهای شاهی نخستین کسانی بودند که این مهم را بر عهده داشتند و موظف بودند طرف مقابل را از قدرت شاه بزرگ آگاه کنند و به او این فرصت را بدهند تا با تقدیم مشتی آب و خاک، خود و سرزمینش را به شاه واگذار نماید. آنهایی که نمادهای تسلیم را تقدیم میکردند، از هجوم در امان میماندند، اما آنهایی که در برابر این خواسته ایستادگی میکردند و به مخالفت با شاه بزرگ میپرداختند، تاوان سرپیچی خود را با لشکرکشی از ناحیه شاه میپرداختند. پارسیان در جنگهای مدیک توانستند از این طریق اقوام بسیاری را در آسیای صغیر و یونان با خود همراه نمایند و با به راه انداختن سپاه شاهی به سمت یونان، ترس و وحشت در دل ساکنان سرزمینهای یونانی بیفکنند. ترس از تنبیه، اقوام بسیاری را واداشت برای خشایارشا پیکهایی اعزام کنند و مراتب اطاعت و فرمانبرداری خویش را نشان دهند. تنها آتن و اسپارت از این کار سر باز زدند و پس از وقوع سالامیس تبلیغات گستردهای را علیه خشایارشا در پیش گرفتند. بخشی از این تبلیغات برای مقابله با ترسی بود که از لشکرکشی احتمالی خشایارشا حاصل شده بود. تبلیغات لشکرکشی تنبیهی پارسیان و شاه بزرگ، از ماراتن یا به عبارت دقیقتر از زمان کمک آتن به شورش ایونیا در زمان داریوش شروع شده بود و با شکست ماراتن، سالامیس، پلاته و موکال به اوج خود رسید. همین تبلیغات ترسآور و وحشتانگیز بود که یونانیان را وادار کرد ضمن تجهیز و تکمیل ناوگان دریایی خود، اتحادیه دلوس را برای مقابله با حمله احتمالی پارسیان تشکیل دهند، اما پس از پایان جنگهای مدیک و مرگ خشایارشا، اردشیر یکم از هرگونه لشکرکشی خودداری کرد و همین امر در کنار صلح کالیاس، باعث شد که ترس از حمله احتمالی پارسیان فروکش کند و دیگر همچون گذشته شاهان هخامنشی در پی اردوکشی نظامی و لشکرکشی همراه با تبلیغات نظامی و سیاسی نباشند. پینوشتها 1. داریوش حتی از سکاهای اروپایی نیز درخواست مشتی آب و خاک نمود که در ازای آن نشانههایی مانند موش، پرنده، وزغ و چند تیر دریافت کرد (هرودوت، 1368: کتاب1: 48؛ کتاب5: 300؛ بریان،1381: ج1: 55). بعد از جریان لشکرکشی مردونیاس در سال 492 پ.م، شاه نمایندگانی به دولت شهرهایی ایونی اعزام نمود و نشانههای آب و خاک را درخواست نمود (هرودوت، 1368: کتاب 6: 339)، اما با این حال رویدادهای بعدی نشان داد که در خصوص برخی از دولتشهرها ایونی و بویژه در مورد آتن (Athen) و اسپارت (Spart)، پارسیان موفقیتی به دست نیاوردند (هرودوت،1368: کتاب 7: 365 و 389؛ (Kelly,2003: 202. در جریان لشکرکشی خشایارشا، بیشتر دولت شهرهای ایونی و دولت شهرهای یونان اصلی، به پیکهای شاهی پاسخ مثبت دادند، جز آتن و اسپارت که خشایارشا برای آنها پیکی نفرستاد. 2. هرودوت، یونانیان را در نبرد ترموپیل خونسرد و در حال شانه زدن موهای خود نشان می دهد تا تاکیدی بر این امر باشد که اسپارتیانِ لئونیداس هیچ هراسی از دشمن نداشتند (هرودوت،1368: کتاب7: 408). 3. کلاه کوتاه و لبه پهن یونانیان باستان 4. هیچ دلیلی در دست نداریم که بگوییم خشایارشا نیز تمایلی برای لشکرکشی به یونان و پیگیری طرحهای کوروش و داریوش در خود نمیدید و تنها در پی اغوای امثال مردونیاس و دماراتوس یا هیپپیاس به این مهم دست زد (هرودوت، 1368: کتاب 7: 3-351، 362)، بلکه برعکس، همچنان که خود هرودوت در جایی دیگر میگوید، او تلاش میکرد با تاسی به شاهان نیرومندی که آسیا، آفریقا و بخشهایی از اروپا را در نوردیده بودند، مرزهای امپراتوری هخامنشی را به حدی برساند که آفتاب در آن غروب نکند و سزاوار نام او و نیاکانش باشد (هرودوت،1368: ک7: 353؛ بریان،1381: 824). | ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,573 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 796 |