تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,639 |
تعداد مقالات | 13,334 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,918,835 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,970,006 |
نقد و بررسی علل و پیامد اقامت اسماعیل میرزای صفوی در گیلان (بین سالهای898-905هـ. ق) | ||
پژوهش های تاریخی | ||
مقاله 1، دوره 2، شماره 1، اردیبهشت 1389، صفحه 1-16 اصل مقاله (189.32 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
حسین میرجعفری1؛ اصغر فروغی ابری2؛ علی اکبر کجباف2؛ محمد شورمیج* 3 | ||
1استاد تاریخ دانشگاه اصفهان | ||
2استادیار تاریخ دانشگاه اصفهان | ||
3دانشجوی دکتری تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان | ||
چکیده | ||
مقاله حاضر، به چند نکته مهم در زمینه تشکیل حکومت صفوی میپردازد. ابتدا علل ورود اسماعیل میرزای صفوی به گیلان و انتخاب این منطقه به عنوان پناهگاهی برای رهایی از دست آق قوینلوها بررسی میشود. سپس به سیاست حاکم محلی گیلان؛ یعنی میرزا علی کیا در حمایت از اسماعیل میرزا و همراهانش پرداخته میشود. سرانجام، علل قیام و خروج اسماعیل میرزا از گیلان بررسی و تحلیل میگردد. در این پژوهش با استناد به منابع عصر صفوی به نکات مذکور پرداخته و سعی شده است به وسیله تطبیق دادهها با نوشتههای کتب مطالعاتی جدید، نقش گیلان در شکل گیری حکومت صفوی برای صفویه شناسان روشن گردد. | ||
کلیدواژهها | ||
گیلان؛ اسماعیل میرزا؛ میرزا علی کار کیا؛ تشیع؛ آق قوینلو | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه یکی از مسایلی که در بررسی تشکیل دولت صفوی باید به آن توجه کرد، انتخاب گیلان به عنوان محل اقامت اسماعیل میرزا از اواخر(898 یا اوایل 899 تا 905 هـ .ق) است. گیلان، از زمان قدیم به خاطر موقعیت طبیعی و جغرافیایی همواره پناهگاه مخالفان حکومت مرکزی بود. علاوه بر آن، وجود سادات شیعه کیایی در منطقه بیه پیش گیلان، که در این زمان با دولت آق قوینلو منازعه سیاسی و ارضی داشتند، بر اهمیت این منطقه میافزود. از سوی دیگر، از زمان شیخ زاهد و شیخ صفی، گیلان به عنوان یکی از مناطق طرفدار طریقت صفوی دارای جایگاه خاصی بود. درنتیجه، اسماعیل میرزا به همراه عده ای از مریدان خاص در زمان تعقیب آق قوینلوها به گیلان آمد و در مدت شش سالی که در گیلان اقامت داشت، همواره از سوی آنها حمایت میشد. در پیشینة تحقیق باید گفت، منابع متقدم صفوی، مانند: حبیب السیرخواندمیر و ذیل آن به نام تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب تا احسن التواریخ روملو و منابع متأخر صفوی و همچنین محققان جدید، مانند: سیوری، مزاوی، غلام سرور و دیگران در زمینة شکلگیری حکومت صفوی نوشتهاند، اما به اقامت اسماعیل میرزا در گیلان، علل خروج و قیام او توجه اندکی نمودهاند. بنابراین، در زمینة پیشینة تحقیق مذکور، نوشته یا مقالهای به طور اختصاصی موجود نیست و برای اولین بار در مورد علل و پیامد اقامت اسماعیل میرزا در گیلان مقاله ای مستقل نوشته می شود. این پژوهش به بررسی پرسشهای زیر میپردازد: 1- چه عواملی باعث ورود اسماعیل میرزای صفوی به گیلان شد؟ 2- حاکم محلی لاهیجان در پرورش اسماعیل میرزا چه نقشی داشت؟ 3- آغاز حرکت اسماعیل میرزای صفوی از گیلان(در سال 905 هـ .ق) به چه دلایلی بود؟ روش پژوهش در این مقاله به صورت کتابخانه ای، گردآوری و تحلیل اطلاعات با استناد به منابع اصلی و تطبیق آن با کتب مطالعات جدید است. الف)علل ورود اسماعیل میزرا به گیلان و سیاست حکام محلی گیلان انتخاب گیلان از سوی هواداران اسماعیل میرزا به عنوان پناهگاه که به پیروزی صفویان انجامید، اقدامی در سطح هواداران مذهبی طریقت صفویه بود. شیوخ اردبیل از اعقاب زمینداران گیلان ونماینده حیات کشاورزی ایران بوده، تفاوت اساسی با چادرنشینان ترکمن داشتند. امراء و اعیان جنبش صفوی؛ یعنی هفت نفر اهل اختصاص1، طریقت صفوی را در لحظات پرمخاطره بخوبی حفظ کردند. این شیوه حمایت در تداوم سنت دورة شیخ زاهد بود، زیرا شیخ صفی و طرفدارانش، شیخ زاهد را در لحظات پر مخاطره حمایت کردند (ابن بزاز، 1376: 2-131). البته، باید توجه کرد که شروع جنبش سیاسی صفویه از زمان شیخ جنید است. در توصیف فضای دربار آل کیا، نویسنده عالم آرای شاه اسماعیل، امیرکیا را از مریدان شیخ صفی میداند(عالم آرای شاه اسماعیل، 1349: 35). عالم آرای صفوی مینویسد: « امیرکیا از مریدان شیخ صفی بوده و از دل و جان دوستدار آل آن شیخ بود... . »( عالم آرای صفوی، 1363: 39 ). در اواخرسال 898 هـ. ق، رستم بیک آق قوینلو دریافت که آرمانهای سیاسی صفویان تهدید و خطری برای موقعیت و مقام اوست. از این رو، سلطان علی وبرادرانش را دستگیر ساخته، آنها را به اردوی خود منتقل کرد تا رابطه آنها را با مریدانشان قطع کند. سرانجام به این نتیجه رسید، مقام خود را فقط با کشتن سلطان علی میتواند حفظ کند. به همین جهت، نقشه قتل عام هواداران صفوی را در تبریز و اردبیل کشید. سلطان علی از تصمیم رستم میرزا آگاه و از اردوگاه خارج شد، امّا در بین راه بازگشت به اردبیل، با نیروی آق قوینلو مواجه شد و شکست خورد (سیوری و دیگران، 1380: 54؛ جهانگشایی خاقان، 1364: 7-56: روملو، 1384، ج2: 2-901؛ خواندمیر، 1362، ج4: 1-440). به استناد منابع، او اسماعیل میرزا را جانشین خود کرد ( جهانگشایی خاقان، همان:57؛ حسینی قمی، 1359، ج1: 44؛ (Seddon, 1934,vol. II, p. 2. در اینکه چرا اسماعیل را به برادر ارشد خود، ابراهیم -که طبیعتاً باید جانشین علی میشد، ترجیح داد، منابع متقدم عصرصفوی سکوت اختیار کردند. آیا ابراهیم جانشین شد و مرگ زود هنگام او موجب شد تا مورخان صفوی از نام او بگذرند؟(به آذین، 1418، ج10: 55؛ الشیبی، 1374: 385؛(Savory,1995,vol. VIII, p.766، اما این مطلب درست نیست و اکثر منابع از حضور ابراهیم در گیلان یاد میکنند. یا اینکه کنار گذاشتن ابراهیم نتیجه شکاف در ایدئولوژی صفویان بین ابراهیم، به عنوان نماینده صوفیان عزلت نشین و اسماعیل به عنوان نماینده غُلات مجاهد شیعی بوده است (سیوری و دیگران، همان: 70؛Savory,op. cit, pp. 766-7 ). البته، این نظر صحیح تر به نظر میرسد. بعد از قتل سلطان علی، اردبیل دیگر محل امنی برای خاندان صفوی نبود و اسماعیل میرزا پناهگاه مطمئنی در آنجا نداشت(سرور، 1374: 40). سرانجام با تصمیم رستم بیک آق قوینلو در قتل خاندان صفوی، اقامت در اردبیل را مصلحت ندیدند(حسینی قمی، 1359: 5-44؛ امیرمحمود خواندامیر، 1370: 8-37؛ امینی هروی، 1383 :69). در نتیجه، به استناد منابع متعدد به عنوان جانشین برادر به همراه صوفیانی، مانند: دده بیگ تالش، حسین بیگ لله و غیره درآخر ذی الحجه سال 898 هـ. . ق به گیلان رفت2(خواندمیر: همان، ج4: 441؛ خورشاه، 1379: 4؛ اسکندربیگ منشی، 1382، ج1:25؛ تتوی و قزوینی، 1378: 319؛ سومر، 1371: 23). در سفرنامه بازرگانان ونیزی در ایران، به اقامت اسماعیل میرزا در میان ارامنه و کشیش مسیحی در جزیرهای در دریاچه وان قبل از ورود به گیلان اشاره شده است (آنجللو، 1381: 6-325، زنو، همان:262؛ بازرگانان ونیزی، همان: 431 ). این مطلب، تنها در همین منبع ذکر شده و در منابع ایرانی هیچ اشارهای به آن نشده است و به احتمال زیاد، نوشتههای بازرگانان ونیزی صحت ندارد3. اسکندر بیگ منشی و حسینی استرآبادی، حرکت اسماعیل میرزا به سوی گیلان را با مشورت والده محترمه میدانند(اسکندر بیگ، 1377، ج1: 42؛ حسینی استرآبادی، 1366: 32). امّا اکثر منابع معتقدند، حرکت وی به همراه صوفیان به صلاحدید پاشاخاتون، زوجه محمدبیک ترکمان بود. علت اصلی این تصمیم را خویشاوندی امیره اسحاق حاکم رشت با زوجه محمدبیک ترکمان ذکر میکنند(جهانگشای خاقان، همان: 62؛ روملو، همان، ج 2: 905). احسن التواریخ، امیره اسحاق را از طرفداران طریقت صفوی و عاشق اهل بیت معرفی میکند(روملو، همان: 907) امّا پذیرش آن جای تردید دارد، زیرا وی اهل تسنن بود؛ دیگر اینکه اسماعیل میرزا مدت کمی در رشت ماند(روملو، همان: 908) و این نشان دهندة بدگمانی نسبت به امیره اسحاق بود. امّا به این نکته باید توجه کرد، درکنار این عوامل ظاهری علل مهمتری درحرکت اسماعیل میرزا به گیلان نقش دارند وآن زمینههای معنوی تصوف زاهدیه، حاکمیت سیاسی، موقعیت جغرافیایی و استراتژیک گیلان و نزدیکی آن به اردبیل به عنوان پناهگاهی مناسب برای فرار از دست آق قوینلوها بود. شرح ماجرا این گونه بود که درآغاز، مریدان صفوی به همراه اسماعیل میرزا و برادرش، ابراهیم به سوی گیلان حرکت کردند. ابتدا در تول4چند روزی اقامت گزیدند، ولی به خاطر رسیدن نامهای از طرف رستم میرزا به حاکم آنجا؛ یعنی امیره مظفر، به گسکر5رفتند. زیرا توقف بیشتر را مصلحت ندیدند و درآنجا احساس امنیت نمیکردند. در گسکر، امیره سیاوش از آنها پذیرایی کرد، امّا به خاطر تعقیب آققوینلوها به رشت رفتند و تحت حمایت امیره اسحاق قرار گرفتند. نزدیک به یک ماه در مسجد سفیدرشت اقامت کردند(روملو، همان: 8-906؛ هینتس، 1362: 123؛ و اله اصفهانی، خلدبرین، 1372: 69-73). در نهایت، با صلاحدید امیره اسحاق و نجم الدین زرگر رشتی، به لاهیجان نزد کارکیامیرزا علی رفتند( روملو، همان: 908). به نظرروملو، امیره اسحاق توان محافظت ازآنها را نداشت(همانجا ). علاوه براین، به احتمال زیاد رابطه حکام بیه پس گیلان با آق قو ینلوها حسنه بوده و لاهیجی، مورخ بومی گیلان به این موضوع در زمان الوند میرزا آق قوینلو اشاره دارد(لاهیجی، 1352 :104). بنابراین به دعوت حاکم لاهیجان و به خاطرامنیت بیشتر و شیعه بودن حاکم آنجا، به لاهیجان رفتند. در آنجاکارکیامیرزاعلی(909-883 هـ. . ق)، همواره رعایت احترام آنها را به جا می آورد( خواندمیر، همان، ج 4 :442؛ لاهیجی، همان:103؛ عبدی بیگ شیرازی، 1369: 36 ؛(Seddon, op. cit: 4 منشی بوداق مینویسد:« کارکیا میرزاعلی، برای اومکانی مرغوب تعیین کرد و همواره درمجلس در کنار او بود»( بوداق منشی، 1378: 111). در مدت اقامتش در لاهیجان، رستم بیک آق قوینلو مکرراً به سوی لاهیجان سفیر میفرستاد تا کارکیا میرزا علی، آنها را تسلیم کند، اما کارکیا اظهار بیاطلاعی از وجود آنها کرد(یحیی قزوینی،1363: 371؛ Savory, History of Shah Abbas,1978,vol.I,:41 ). وقتی رستم میرزا متوجه حضورآنها در لاهیجان شد، کارکیا را تهدید به کشتار و خرابی گیلان کرد ولی باز هم موفق نشد( بوداق منشی، 1999: 13؛ حسینی قمی، همان، ج1: 45). کارکیا به پیرو دستوراتی که به قول خودش از مولا علی(ع)، اسماعیل میرزا و صوفیان همراهش دریافت کرد، قسم یاد کرد که فرزندان حیدر در گیلان نیستند6( جهانگشای خاقان، همان: 70-72؛ عالم آرای صفوی، همان: 42-43؛ هینتس، همان: 125). واضح است خاندان صفوی برای بزرگ جلوه دادن مقام اسماعیل و ربط دادن خاندانش به آل علی(ع)، این داستان غیر منطقی را به وجود آوردند. اسماعیل به روایت منابع حدود شش یا شش سال و نیم در گیلان ماند و در این مدت چرخ زمان نیز به نفع او در حرکت بود(یحیی قزوینی، همان: 391؛ غفاری قزوینی، 1343: 264؛ وحید قزوینی، 1383: 27). زیرا نزاع خونین برای تصاحب سلطنت در میان شاهزادگان آق قوینلو دوباره شروع شده بود و همچنان ادامه داشت( خورشاه الحسینی، همان: 4- 5). ب) نقش حاکم لاهیجان در رشد و پرورش اسماعیل میرزای صفوی اسماعیل میرزا در لاهیجان به کمک معلم و مشاور دینی خود، شمس الدین لاهیجی، به فراگیری زبان عربی و فارسی مشغول شد و قرآن را در خدمت اوآموخت( روملو، همان:910؛ مزاوی، 1368: 164 ). شمس الدین لاهیجی از علمای دینی و مردم لاهیجان بود، که به امر کارکیا میرزاعلی مأمور تربیت اسماعیل میرزا شد(پارسادوست، 1381: 6- 245؛ سیوری، 1380: 33؛ هینتس، همان:124). رویمر در مجموعه پژوهش کمبریج، تاریخ ایران دوره صفویان، شمس الدین لاهیجی را به یقین مرید سید محمد نوربخش میداند، بدون اینکه مستندات خود را بیان کند(پژوهش کمبریج، 1380:15؛ Roemer, 1986 , vol. 6:197). رویمر در اثری دیگر مینویسد:«اگر شمس الدین لاهیجی و شاگرد دیگر سیدمحمدنوربخش که همنام شمسالدین بود، یک شخص واحد باشد... »(رویمر، 1365: 263). در نتیجه، وی شمس الدین لاهیجی را نور بخشی میداند. همچنین زرین کوب معتقد است، پیوستگی شمس الدین محمد لاهیجی، معلم اسماعیل میرزا در گیلان به سید محمدنوربخش، پیچیدگی مذهب درگیلان و آل کیا زیدی مذهب را شدت میبخشد( زرین کوب، 1369: 26-324)، امّا نمی توان شمس الدین لاهیجی را با شمس الدین محمد نور بخشی یکی دانست7، چون شمس الدین محمد نوربخشی به نوشته خودش در سال 849 هـ. . ق به خدمت سید محمد نوربخش درآمد(لاهیجی، 1337: 76) و حدود بیست سال نزد او بود(سمیعی، مقدمه مفاتیح الاعجاز، همان: 82). او در شیراز ماند و همانجا مُرد(شوشتری، 1377، ج2: 6-153). درحالی که شمس الدین محمد لاهیجی، معلم اسماعیل میرزا در گیلان و دربارآل کیا بود و در زمان پادشاهی اسماعیل به مقام صدر رسید(سیوری و دیگران، 1380: 234). در نتیجه، نظر رویمر و زرین کوب در مورد نوربخشی بودن معلم اسماعیل میرزا را نمی توان پذیرفت. علاوه برآن، در منابع نوع آموزش علوم شیعی لاهیجی به اسماعیل میرزا دقیقاً مشخص نشده است(Mazzaoui,1972,p. 80). در مورد پرورش دینی و فکری اسماعیل میرزااسکندربیک مینویسد:« مولانا شمس الدین ومیرزا علی و کارکیاحسن در خدمت اسماعیل میرزا بودند تا او را به تشیع دوازده امامی و شریعت آن آشنا سازند» (اسکندر بیک منشی، 1382، ج 1: 26؛Savory,loc. cit ). در حالی که به نظر میرسد، این تفسیرها برای توجیه مشروعیت دینی صفوی بعد از اعلام رسمی مذهب تشیع بوده و درست نیست، زیرا به استناد شوشتری، مورّخ قرن یازدهم، آل کیا مذهب زیدیه داشتند(شوشتری، 1377، ج1: 96). مردم گیلان از نیمه دوم قرن سوم هجری به دلیل فعالیت علویان، به تشیع زیدی گرایش یافتند. علاوه برآن، سایر مذاهب اسلامی به خاطر موقعیت جغرافیایی گیلان به آنجا راه یافت. با توجه به اینکه آلکیا بر پایه نیروی مادی و معنوی مذهب زیدیه قدرت را به دست گرفتند، تلاش زیادی در جهت اشاعة این مذهب در گیلان انجام دادند(ظهیرالدین مرعشی، 1364 :133و8-134). شاید در راستای تربیت اسماعیل میرزا، باورهای غالیانه تشیع را در او با توجه به روحیه صوفیانه ای که داشت، دوچندان نمودند، زیرا به روایت جهانگشای خاقان، اسماعیل میرزا در گیلان ادعای نمایندة امام زمان(عج) و دیدار با آن حضرت را کرد(جهانگشای خاقان، همان:9-84؛ یوسف جمالی، 90:1385-287). اما به نظر منابع صفوی در این مورد را باید با تردید نگریست. در مورد فضای مذهبی گیلان باید گفت، اکثریت مردم آنجا قبل از ظهور صفویه، در قسمت بیه پیش( شرق گیلان)، شیعه زیدی و در بیه پس( غرب گیلان )، سنی مذهب بودند(رابینو، 1374: 7-26). گرایش گیلان به تشیع دوازده امامی بعد از ظهور دولت صفوی است. نکته مهم این است که آل کیا در طی قرون هشتم، نهم و دهم هجری برخورد خصمانه ای با سایر مذاهب نداشتند؛ هر چند برخی از نبردهای آنها با حاکمان محلی گیلان، بخصوص در دیلمان به اسم مذهب تمام میشد (ظهیرالدین مرعشی، 1364: 66- 68). امّا این جنگ ها برای توسعه ارضی آنها بوده است و توانستند تا قزوین -که منطقه حساس تجاری و سیاسی بود- دسترسی پیدا کنند( مرعشی، همان: 69-70). شاید در همین راستا از اسماعیل میرزا و مشاوران اهل اختصاص پذیرایی کردند. کسروی معتقد است که اسماعیل میرزا در هنگام توقف خود در گیلان، تحت پناهندگی کارکیامیرزاعلی شیعه را پذیرفت (کسروی، 1379: 87). اما باید توجه کرد اسماعیل در سن بسیار کمی؛ یعنی هفت سالگی بود( وحید قزوینی، همان: 27) و هنوز شعور عقلانی لازم برای اخذ مذهب خاصی را نداشته است. از دیگر سو، نباید غافل شد که در تمام این مدت صوفیان و مریدان آناتولی با او در ارتباط بودند و کمتر تحت تأثیر شیعه امامی بود. بنابراین، درست نیست. صوفیان و مریدان آناتولی، دارای تشیع غالی بودند. نفوذ فرقه بکتاشیه و غلات شیعه در میان کوچ نشینان آناتولی بتدریج آنها را به تشیع و طریقت های همسوی آن متمایل ساخت. این ترکان قزلباش آناتولی، اسماعیل میرزا را به چشم پیغمبر(ص) یا مهدی موعود و حتی خدا مینگریستند و حاضر به هر گونه فداکاری و از جان گذشتگی برای او بودند(سومر، 1371: 13). در نتیجه، اسماعیل میرزا با این گونه اعتقادات وارد گیلان شد. شاید به همین خاطر امیر آل کیا، آموزشهای دینی اسماعیل میرزا را در دستور کارش قرار داد. در این مدت، اسماعیل میرزا با امیرنجم زرگر آشنا شد( جنابدی، 1378: 6-204). آغاز آشنایی با او در رشت بود و از آن زمان پیوسته با او ارتباط و معاشرت داشت(جنابدی، همان: 6-205) و به احتمال قریب به یقین تحت تأثیر راهنمایی های او قرار گرفته بود. اسماعیل در لاهیجان، علاوه بر فراگرفتن آموزش قرآنی و همنشینی با ایرانیان و مریدان خود، به شکارعلاقهمند بود( بوداق منشی، 1378: 111). اسماعیل میرزا به کمک دربارآل کیا و صوفیان اهل اختصاص، کلیه فنون جنگی و آموزشهای نظامی لازم را فرا گرفت( حسینی قمی، همان، ج1: 47؛ پارسادوست، همان: 249 ). به عبارتی، اسماعیل میرزا در لاهیجان تقویت شد و فعالیت او در آنجا با موفقیت پایهریزی شد(Sykes,1951,vol. II, p. 159). اسماعیل میرزا بعد از تعلیم کافی در گیلان خود را برای قیام آماده کرد. او پیوسته با صوفیان صفوی ولایتهای مختلف، از جمله عثمانی، شام، دیاربکر، قراجه داغ و اهر که با نذور و هدایا به نزد اومی آمدند، درارتباط بود( شاملو، 1371، ج1: 33؛ مترجم اسپناقچی، 1379: 40). وقتی که نزاع های افراد خاندان آق قوینلو افزایش یافت و آمدن مریدان به لاهیجان شدت گرفت، اسماعیل میرزا آماده خروج از گیلان شد. ج) روابط آل کیا با آق قوینلوها( بین سال های 898 تا 905هـ .ق ) روابط آق قوینلوها با آل کیا، بخصوص بعد از اوزون حسن به دلیل عواملی، چون تلاش آل کیا برای تضعیف موقعیت آق قوینلوها در مازندران و جنگهای مرزی و حملة ترکمن ها به قزوین تیره بود؛ به حدی که رویارویی آن دوقدرت را اجتناب ناپذیرمیکرد. چیرگی اوزون حسن بر آذربایجان در سال 872 هـ. . ق، حکمران قزوین را سخت نگران کرد. از آن جایی که قزوین در این زمان تحت فرمان آل کیا بود(طهرانی، 1356: 432 و442)، بزرگان قزوین به سید محمد کیا دوم(883-851 هـ. ق)نامه نوشتند و از او خواستند آنها را در برابرتوسعه طلبی دولت آق قوینلو یاری کنند(مرعشی، گیلان و دیلمستان، 1364: 329). این واقعه باعث شد، کیاییان و آق قوینلوها رو در روی هم قرار گیرند (همان: 332-333). چون قدرت آل کیا آن قدر زیاد نبود که در برابر آق قوینلو ها قرار گیرند، با اوزون حسن(882-857 هـ. ق) رابطه دوستانه برقرار کردند(همان: 334؛ رابینو، 1369: 133). در سال873 هجری لشکریان آق قوینلو بر اثر توسعه طلبی ارضی به تارم وارد شدند و قزوین را غارت کردند و بدین گونه نبرد آق قوینلوها و آل کیا به وقوع پیوست(مرعشی، همان:ص3-342). در دوران بعد از مرگ اوزون حسن، به دلیل عواملی، مانند: منازعات مرزی و حمله به قزوین روابط آنها تیره بود؛ به طوری که در سال 887 هـ. .ق سلطان یعقوب آق قوینلو با بهانه کمک به رستم کُهدمی، در امور گیلان دخالت کرد(مرعشی، همان: 433؛ لاهیجی، همان: 3-20). اساساً حکومتهای حوالی کناره خزر مشکل عمده ای در زمان سلطنت سلطان یعقوب (896-883 هـ. ق) محسوب میشدند (Woods,1976,p. 147). بعد از وقایع سال 887 هـ. ق، درسال 3-892هجری میرزین العابدین خان مازندران، برادرش میرشمس الدین را نزد سلطان یعقوب فرستاد و به خاطر زیاده روی های میرزا علی کیا در مازندران، او را به تسخیر گیلان تشویق کرد(گیلانی، 1352: 58؛ میرتیمور مرعشی، 1364: 47). درنهایت، با دخالت سادات قزوین صلح برقرار شد و میرزا علی کیا پذیرفت که، مبلغی به عنوان خراج و پیشکش بفرستد( فضل الله خنجی، 1382: 40-236؛ میرتیموری مرعشی، همان: 60). بعد از چندی سلطان یعقوب مبلغ مقرری را بخشید( خنجی، همان: 241). پیرو معاهدة مذکور در سال 895 هـ. ق نماینده آل کیا به دربار سلطان یعقوب آمد و خواستار تداوم صلح و دوستی شد(همان: 367 ). امّا بعد از مرگ سلطان یعقوب و تضعیف آق قوینلوها، آتش فروخفتة میرزا علی کیا دگر باره شعله ور شد و او را بر هجوم به منطقه تارم و باز پس گیری آن و قزوین برانگیخت. لذا در سال 896 هجری قزوین و طارم و قلعه آن را فتح کرد( لاهیجی، همان: 34 و 36)و سپاه آق قوینلو را در قزوین و سلطانیه شکست داد( همان: 39 و 41) و شهرهای قزوین، ری و سلطانیه را غارت کرد(تتوی و قزوینی، 1382، ج8: 5474؛ واله اصفهانی، 1379: 728). به دنبال این اقدام رستم میرزا دست به اقدامی تلافی جویانه زد و سپاهی از قاجار به سرکردگی آیبه سلطان را در سال 898 هجری برای تسخیر و غارت گیلان فرستاد. در نتیجه، آنها رودبار را غارت کردند و بسیاری از افراد میرزا علی کیا را کشتند و از سرهای کشته شدگان کله منار ساختند(روملو، 1384، ج2: 893؛ واله اصفهانی: همانجا؛ بوداق منشی، 1378: 94). با این درگیری هر چند نزاع نظامی میان این دو قدرت به پایان رسید، ولی نتایج مهمی به دنبال داشت که مهمترین آنها تبدیل سرزمین گیلان به منطقه ضد آق قوینلوها بود. از این رو بین کارکیامیرزا علی و رستم میرزا آق قوینلو( 902-897 ق ) خصومت ایجاد شد و همواره مترصد فعالیت سیاسی و نظامی علیه یکدیگر بودند. پیامد دیگرآن، تبدیل شخص میرزاعلی کارکیا به یک قدرت سیاسی بزرگ در منطقه علیه آق قوینلوها بود. بنابراین، قدرت سیاسی میرزاعلی کیا میتوانست نقش بزرگی در حمایت از اسماعیل میرزا داشته باشد و شاید در راستای مخالفت با قدرت سیاسی آق قوینلوها، از جنبش صفوی حمایت کرد. بنابراین، انتخاب این شخص برای حمایت از اسماعیل میرزا از سوی مریدانش سنجیده و حساب شده بود. در مقابل سیاست میرزا علی کیا در حمایت از اسماعیل میرزا دو جانبه بود. از یک طرف، خود را از مریدان اجداد اسماعیل میرزا میدانست و با توجه به نفوذ مذهبی شیوخ صفوی در گیلان، سعی میکرد موقعیت خود را بین طرفداران شیوخ صفوی و بقایای شیخ زاهد مستحکم کند و از سوی دیگر نمیخواست گرفتار خشم و تاخت وتاز آق قوینلوها شود. بنابراین، با سیاستی درست با آنها برخوردکرد و با موقعیت سنجی موفق شد اسماعیل صفوی را از تعقیب آق قوینلوها در امان بدارد تا وی بعد از مدتی در سال907هجری به نام شاه اسماعیل(930-907ق) سلسله صفویه را تأسیس کند. د) علل خروج و قیام اسماعیل میرزا از گیلان(905هـ. ق) در تحلیل علت خروج و قیام اسماعیل میرزا از گیلان، تاریخ نگاری عصر صفوی تحت تأثیر اندیشه های دینی، تأویل گرایی و موعود گرایی است(آرام، 1386: 260-245). در راستای همین اندیشه، اکثر تواریخ رسمی عصر صفوی آورده اند که او در سال 905 هـ. ق از طرف امام زمان(عج) به عنوان نایب برحق آن سرور گرامی انتخاب شد تا کاف کفر و ریشه ظلم و ستم ظالمان این مرز و بوم را از بیخ و بن برکند8( خواندمیر، همان، ج4 : 447؛ جهانگشای خاقان، همان:42... )؛ حتّی ریشه این مهدویت گرایی را به پیشگویی شیخ زاهد گیلانی نسبت می دهند، که از ترقی اولاد شیخ صفی تا زمان مهدی موعود(عج)خبر داده بود(جهانگشای خاقان، همان: 20). خواند میر در مورد علل خروج می نویسد: «به الهام هاتف غیب و تلقین ملقن لاریب، خاطر عالی مآثر بر آن قراردادکه از ولایت غربت متوجه خطه جنت رتبت اردبیل گردد... » (خواندمیر، همان، ج4: 447). امیرمحمود خواندمیر در مورد علل خروج از گیلان و قیام او مینویسد:« بعد از انقضای مدت مدید که در لاهیجان اوقات گذرانید، هدایت هادی غیب و دلالت والی لاریب رأی صواب نمایش مقتضی آن شد که از زوایای غربت بیرون آمده و جانب اردبیل نماید، ... بعد از استمداد از ارواح عزیزان بر سمند کشورگشایی نشسته و دمار از روزگار دشمنان ضلالت شعار برآورد. این اندیشه را با زمره ای از غازیان اخلاص پیشه در میان نهاده... ایشان نیز صلاح نموده که این مقدمات مستند بر الهام غیبی و تلقین لاریبی است، لاجرم »( امیرمحمود خواندمیر، همان: 43). اسکندر بیک منشی نیز علاوه بر مقتضای زمان و اختلاف و ضعف آق قوینلوها، به الهام غیبی برای خروج و قیام از گیلان اشاره می کند( اسکندر بیک، همان، ج 1: 26 ). امینی هروی، واله اصفهانی، عبدی بیگ شیرازی نیز به اشارت غیبی وبشارات لاریبی اشاره دارند( واله اصفهانی، همان:77؛ امینی، همان:79؛ عبدی بیگ شیرازی، 1369: 36). این تفسیرها از قیام اسماعیل میرزا، به اندیشه دینی حاکم بر تاریخ نگاری عصر صفویه اشاره دارد که بر اکثر منابع رسمی دربار صفوی حاکم و بر نویسندگان عصر متأخرمانند هدایت نیز تأثیر گذاشته است(هدایت، 1380، ج8 : 6349). امّا برای اهل پژوهش مبرهن و آشکار است که این گونه تفسیرها برای مشروعیت دینی قیام شاه اسماعیل وحکومت صفویه ساخته شده و عقلانی و طبیعی نیست، امّا از بین مورخان عصر صفوی، میرزا بیگ جنابدی علت قیام اسماعیل میرزا را معقول و منطقیتر بیان میکند، هر چند او نیز تحت تأثیر بینش حاکم است. وی مینویسد: « شاه اسماعیل که استعداد کشورستانی و قدرت جهانبانی در طینت باطنش مقصور گردانیده، اماصغرسن و فقدان اسباب گیتی ستان، قلت غازیان دلیل قاطع برعدم تحقیق بود، تا اینکه در سال 905 هـ .ق این معنی برآورده شد » (جُنابدی، 1378: 114). در ادامه مینویسد: « دیروقت است در گیلان هستند،...هنگام آن است که بر سمند کشورگشایی نشسته و دفع انتقام معاندان بکنند»(همان: 115). جنابدی در بیان خود از ظهور دولت صفویه و قیام اسماعیل، اندیشه تقدیر و تبشیر را در هم آمیخته است و عوامل عینی تحقق تبشیر را مدنظر دارد و تحقق آن را به فراهم آمدن زمینههای عینی و ملموس منوط میکند(آرام، همان:257 ). یحیی قزوینی هم تحت تأثیر اندیشه تأویل گرایی بوده، ولی به درستی مینویسد: « رایات شاهی به عون الهی در اواسط محرم سال 905 ق به عزم تسخیر ممالک ایران و اطفاء نایرة ظلم و طغیان در حرکت آمد... »( یحیی قزوینی، همان: 392). سام میرزا صفوی نیز به طور نکته سنجانه علت خروج شاه اسماعیل ازگیلان را عزم جهانگیری نوشته است(سام میرزا، بیتا: 9). امّا متأسفانه هیچ یک از آنها به توسعة سیاسی جنبش صفوی که از جنبه طریقتی وتصوف، به یک جنبش سیاسی محض تبدیل شده بود، اشاره ای نکردهاند، در حالی که این گروه سیاسی نهضت بودند که اسماعیل میرزا را با کمک اندوخته های مادی ومعنوی که از طریقت صفوی به ارث رسیده بود، برای کسب قدرت از گیلان خارج کردند، تا انتقام پدر و اجداد خود را از آق قوینلوها بگیرد و آرمان سیاسی طریقت صفویه را که کسب قدرت وحکومت متمرکز بود، عملی گرداند. در نتیجه مریدان صفوی از اغتشاشات استفاده برده، اسماعیل میرزا را به خروج از گیلان و تصاحب تاج و تخت تشویق کردند(یوسف جمالی، 1372: 129؛ 767 :Savory,1995,vol. VIII). اما مسألة ساختن داستان های دینی واینکه نماینده امام زمان(عج)است، توسط مورخان درباری و طرفدارصفوی از جمله عالم آرای صفوی( همان:43 -47) ساخته شده، قابل استناد نیست، بویژه صوفیان ترکمن آناتولی که از لحاظ مذهبی دارای چنین گرایشهای غالیانه بودند، زیرا در این زمان قبایل قزلباش ترکمن شرق و مرکز آناتولی، آسیبهای شدید اقتصادی دیده، از سیاست محدود کردن حرکت عشایر، اعمال کنترل شدید دولت عثمانی برخودشان شکایت داشتند. این فقر و محدودیت ناشی ازنابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سدههای هشتم ونهم هجری درآناتولی با ظهور منجی پیوند مییافت. به همین علت، اندیشههای موعودگرایانه ومهدویت به شدت در بین آنها گسترش یافت. این اندیشهها با اهداف سیاسی شیوخ صفوی سازگاری داشت و مورد استفاده قرار گرفت. البته، بایدتوجه کرد آن اندیشههایی که در میان صحراگردان آناتولی رواج داشت، گرایش خاص غالیانهای از تشیع بود که پس از تشکیل دولت صفوی زیر نفوذ تشیع اثنی عشری قرار گرفت(صفت گل، 1381: 5-74). همزمان با آن، اختلافات درونی آق قوینلوها به این صوفیان فرصت داد آزادانه در ایران تردد نمایند وحتّی برخی از آنها در گیلان ماندند و شرایط را برای قیام اسماعیل میرزا فراهم کردند؛ به طوری که وقتی اسماعیل میرزا از گیلان به اردبیل رفت، طوایف ترکمن از بایبردلو و استاجلو و دیگر طوایف به او پیوستند( بوداق قزوینی، 1999: 16؛ غفاری قزوینی، همان: 264)، امّا مردم اردبیل به خاطر عیال، اطفال و محافظت اموال خود با او همراه نشدند(میرجعفری، 1384: 911؛ حسینی قمی، همان، ج1: 49-53). خروج اسماعیل میرزا از مسیر لاهیجان به دیلمان و از آنجا به ارجوان آستارا بود. بعد از اقامتی کوتاه درآنجا، سرانجام وارد اردبیل شد( خورشاه، همان:6-7؛ غفاری قزوینی، همان:264). مسیر حرکت اسماعیل میرزا به سمت اردبیل دقیقاً شامل مناطقی میشد که محل فعالیت طرفداران تصوف زاهدیه و صفوی بود. از سوی دیگر به خاطر نزدیکی این مسیر با مناطق مرزی عثمانی، صوفیان آناتولی زیادی به او پیوستند؛ به طوری که درسال 906 هـ .ق/ 1500م صوفیان زیادی نزدیک به هفت هزار نفر در ارزنجان به اسماعیل میرزا پیوستند( روملو، همان، ج2:ص 935؛ طاهری، 1349: 148). در نتیجه، مسیر حرکت او به سوی اردبیل بسیار سنجیده بود. در یک جمع بندی باید گفت، در زمان قدرت گیری صفویه، حکومت های ایرانی بر اثر کشمکش های تمرکز گرایی و گریز از مرکز به ستوه آمده و بسیاری از مدعیان قدرت در حال جنگ با یکدیگر بودند. صفویان با پیشینة تصوف و ادعای سیادت، تشیع و با حمایت بسیاری از قبایل شیعی و دهقانان ناراضی از آق قوینلوها، از موقعیت استفاده کردند و به قدرت رسیدند(نویدی، 1386: 47). تشکیل حکومت صفوی در عرصة تاریخ ایران، از یک سو به نهضت های مذهبی، سیاسی و فکری ایران در ادوار بعد ازاسلام و در رویارویی با دستگاه خلافت و حکومتهای همسوی آن در ایران و از سوی دیگر، به نیروی ایلات و عشایر آناتولی که مریدان خانقاه اردبیل بودند و همچنین به نقش گیلانیان در مساعدت با اسماعیل میرزا ارتباط مییابد. در نتیجه، جنبش اسماعیل میرزا بیشتر سیاسی و نمونة جالبی از بهترین روش دست یافتن به قدرت، به شیوه ایرانی بود. این جنبش به روشنی نشان می دهد که داعیه داران ایرانی فقط از طریق تصوف و ولایت میتوانستند اذهان مردم را متوجه خود سازند (الشیبی، 1374: 367). فرجام سخن اینکه، گیلان با توجه به ساز وکارهای دینی، جغرافیایی و سیاست حاکم محلی لاهیجان، در مهیا کردن جنبش صفوی نقش مؤثری داشت.
نتیجه گیلان با توجه به سوابق تاریخی، دینی و موقعیت جغرافیایی همواره دارای جایگاه ویژه ای در تاریخ ایران بوده است. این شهر در اواخر سال 898 یا اوایل 899 هجری به دلایلی از سوی هواداران صفوی به عنوان پناهگاه اسماعیل میرزا انتخاب شد، از جمله آنها: وجود موانع طبیعی و صعب العبور بودن راه ها، پایگاه و نفوذ دینی گیلان، وجود حاکم شیعی مذهب در گیلان و پایگاه سیاسی رقیب در برابر آق قوینلوها بود. بنابراین، به درستی از سوی هواداران صفوی به عنوان محل اقامت اسماعیل میرزا انتخاب شد. رفتار حکام و شخصیت های بزرگ در زمان اقامت شش سال و اندی اسماعیل میرزا در گیلان، نشان داد که این انتخاب مناسب بوده است. شخصیتهایی مثل شمس الدین لاهیجی، امیرنجم زرگر، کارکیا میرزاعلی و هفت صوفی اهل اختصاص در تقویت و رشد اسماعیل میرزا هفت ساله تأثیرگذار بودند، اما نکته مهم این است که شخصیتهای دربار آل کیا آموزش اصول اولیه دینی، مانند قرآن، یادگیری زبان عربی و همچنین اصول اولیه مدیریت و سیاست نظامی را به او آموختند، ولی نتوانستند برتفکرات غالیانه اهل اختصاص صفوی تأثیر بگذارند. با توجه به اینکه همواره اهل اختصاص و صوفیان آناتولی مشاور و همراه اسماعیل میرزا بودند، در نهایت تأثیرات اندیشههای غالیانه شیعیان آناتولی بر اسماعیل میرزا بیشتر بوده است. این مسأله هیچ تناقضی با پرورش اولیه اسماعیل میرزا در گیلان نداشته است، زیرا آموزش های اولیه دینی در بین فِرق شیعه تفاوت چندانی ندارد و از سوی دیگر، آل کیا زیدی مذهب نیز دارای تمایلات غالیانه بودند. امّا نکته مهم این است که گیلان با شرایط جغرافیایی( زیست محیطی) ودارا بودن پایگاه معنوی، زمینه را برای نجات جان اسماعیل میرزا، رشد و قیامش فراهم ساخت. به همین جهت، صفویه در تشکیل حکومت خود مدیون گیلان است.
پی نوشتها 1- اهل اختصاص یا گروه ویژه اسماعیل میرزا در گیلان هفت یا هشت نفر بودند. برخی ابدال علی بیگ ذوالقدر را ذکر کرده، از دده بیگ تالش نامی نمی برند [میر جعفری، 1384: 910 ]. برخی دده بیگ تالش را نام برده، ابدال علی بیگ ذوالقدر را ذکر نمیکنند [سیوری، 1380: 279 ]. خواند میر و امینی هروی، به تصریح از دده بیگ نام میبرند [ خواند میر، 1362، ج4: 441؛ امینی هروی، 1383: 69 ]. اسکندر بیگ منشی و وحید قزوینی از ابدال علی بیگ ذوالقدر نام بردند [ اسکندر بیگ منشی، 1377، ج1: 42؛ وحید قزوینی، 1383: 27 ]. 2- حسن روملودر وقایع سال 900هجری از ورود اسماعیل میرزا به رشت و لاهیجان صحبت میکند(روملو، 1382، ج2: 8-903). بوداق منشی، سال 899 هجری را ورود اسماعیل میرزا به لاهیجان میداند(منشی قزوینی، 1378: 94). اگر899 هجری سال ورود به لاهیجان باشد، پس درآخرین ماه سال 898 هجری به گیلان وارد شد. غلام سرور مدت اقامت اسماعیل میرزا در گیلان را پنج سال ذکر میکند(سرور، 1374: 42)، امّا با توجه به تاریخ ورود اسماعیل میرزا به گیلان که آخرین ماه سال 898 یا اوایل 899 هجری است و خروج آن که سال 905 است و در منابع متعدد عصر صفوی آمده است، نظر غلام سرور درست نیست. 3-گزارشهای بازرگانان ونیزی با نوشتههای منابع متقدم صفوی همخوانی ندارد. آنها سن اسماعیل میرزا را در هنگام ورود به نزد ارامنه سیزده سال و هنگام ترک آن و رفتن به قره باغ، هیجده سال نوشتند(زنو، 1381 :262)، امّا در هیچ یک از منابع ایرانی متقدم صفوی به آن اشاره ای نشده است. آنها مدت اقامت در نزد ارامنه را چهار تا پنج سال نوشتند(زنو:همانجا؛ آنجللو، همان:328). اگر این مدت اقامت طولانی در میان ارامنه و تعلیم آیین تورات و انجیل به اسماعیل میرزا درست باشد(بازرگانان ونیزی، همان:431)، حتماً در منابع متقدم غیر ایرانی و خارجی اشاراتی به آن می شد. احتمالاً آنها با نگارش این مطالب قصد استفاده سیاسی از دولت صفوی علیه عثمانی را داشتند. 4- امیره مظفر حاکم تول و ناو بود. ناو یکی از دیه های ییلاقی بخش اسالم است که درآن زمان شامل تالش میشد( ستوده، 1374، ج1: 69). رابینو تول را جزو کرگانرود و ناو را جزو اسالم میداند(رابینو، 1369: 57). 5-گسکردرسی کیلو متری شمال غربی رشت واقع است(رابینو، 1374: 171). 6- نظرعا لم آرای صفوی و منابع مشابه آن، مانند عالم آرای شاه اسماعیل و جهانگشای خاقان در مورد دستورهای کارکیا میرزا علی از مولا علی(ع) را نمیتوان پذیرفت، امّا نشان از ایدئولوژی حاکم در عصر صفوی دارد. نوشتههای این سه منبع در مورد اسماعیل میرزا در موارد زیادی شبیه به هم هستند. احتمالاً اطلاعات آنها از یک منبع یا شخص سر چشمه میگیرد. 7-کیوان سمیعی در مقدمه کتاب مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز محمد لاهیجی و شوشتری در مجالس المؤمنین به شرح وحال محمد لاهیجی نوربخشی پرداخته، مستندات آنها نشان می دهد که وی با معلم اسماعیل میرزا فرق دارد(مقدمه لاهیجی، 1337: 82-88؛ شوشتری، 1377، ج2: 6-150). از سوی دیگر، محمد لاهیجی نوربخشی در مفاتیح الاعجاز اشاره میکند که در سال 849 هجری به خدمت سید محمد نوربخش در آمد(لاهیجی، همان: 76). و حدود بیست سال در خدمت او بود(سمیعی، همان:82) و بعد از مرگ استاد در شیراز ماند(همان:87-88). شوشتری اشاره میکندکه شاه اسماعیل هنگام تسخیر فارس و شیراز به ملاقات او میرود(شوشتری، همان:153). در جای دیگر آورده است که بعد از فوت شیخ محمد نوربخش در شیراز ماند و قبر او آنجاست(همان: 156). شرح و حال نویسانی مانند معصوم علی شاه و فرصت شیرازی همین مطالب را تکرار کردهاند(معصوم علی شاه، 1345، ج3: 129-130؛ فرصت شیرازی، 1377، ج2: 772)، در حالی که شمس الدین محمد لاهیجی معلم اسماعیل میرزا در گیلان و دربار آل کیا بود و بعد از پادشاهی اسماعیل به مقام صدر رسید، امّادر شرح حال لاهیجی نوربخشی هیچ صحبتی از مقام صدر و درباری او نزد شاه اسماعیل نشده است. از طرف دیگر، او نمی توانست در دربار آل کیا زیدی مذهب باشد. بنابراین، نظر رویمر و زرین کوب در مورد نوربخشی بودن لاهیجی معلم اسماعیل میرزا را نمی توان پذیرفت. 8- برای آگاهی بیشتر از روایت منابع مختلف عصر صفوی به کتب زیر رجوع کنید:(یوسف جمالی، 1376: 8-247؛ یوسف جمالی، 1385: 287-297). | ||
مراجع | ||
1- ابن بزاز، درویش توکلی بن اسمعیل.(1376). صفوة الصفا، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران:زریاب، چاپ دوم. 2- امینی هروی، امیر صدرالدین.(1383). فتوحات شاهی، تصحیح و اضافات محمد رضا نصیری، تهران:انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 3- آرام، محمد باقر.(1386). اندیشه تاریخ نگاری عصر صفوی، تهران:امیرکبیر، چاپ اول. 4- باربارو، جوزافا و کنتارینی و دیگران.(1381). سفرنامههای ونیز یان در ایران، ترجمه منوچهر امیری، تهران:خوارزمی، چاپ دوم. 5- به آذین.(1418ق). «لاهیجان»، دایرة المعارف اسلامیه الشیعه، حسن الامین، المجلد العاشر، بیروت: دارالتعاریف للمطبو عات. 6- پژوهش دانشگاه کمبریج .(1380). تاریخ ایران دوره صفویه، ترجمه یعقوب آژند، تهران:جامی، چاپ اول. 7- پارسا دوست، منوچهر.( 1381). شاه اسماعیل اول، تهران: سهامی انتشار، چاپ دوم. 8- تتوی قاضی احمد و قزوینی آصف خان .(1378). تاریخ الفی، تصحیح و اهتمام سیدعلی آل داود، تهران: فکرروز، چاپ اول. 9- تتوی قاضی احمد و قزوینی آصف خان.( 1382). تاریخ الفی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، ج 8، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول. 10- جهانگشای خاقان.(1364). مقدمه و پیوست الله دتا مضطر، اسلام آباد: مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان. 11- جنابدی، میرزا بیگ .(1378). روضة الصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات بنیاد موقوفات محمودافشار، چاپ اول. 12-الحسینی، خورشاه بن قباد.( 1376 ). تاریخ ایلچی نظام شاه، تصحیح وتحشیه و توضیح و اضافات: محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. 13- حسینی استرآبادی، سید حسین .(1366). تاریخ سلطانی از شیخ صفی تا شاه صفی، کوشش احسان اشراقی، تهران: علمی، چاپ دوم. 14- حسینی قمی، قاضی احمد.(1359). خلاصه التواریخ، تصحیح احسان اشراقی، ج1، تهران: دانشگاه تهران. 15- خواندامیر، غیاث الدین بن همام الدین.(1362). حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، ج 4، تهران: خیام. 16- خواندامیر، امیرمحمود.(1370). تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب، تصحیح و تحشیه محمدعلی جراحی، تهران: گستره، چاپ اول. 17- خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان.( 1382). تاریخ عالم آرای امینی، تصحیح محمداکبر عشیق، تهران: میراث مکتوب، چاپ اول. 18- رابینو، هـ.. ل.(1374). ولایت دارالمرز ایران گیلان، ترجمه جعفر خمامی زاده، رشت: طاعتی، چاپ چهارم. 19- ـــــــــــــــ .(1369). فرمانروایان گیلان، ترجمه جکتاجی و رضا مدنی، رشت:گیلکان. 20- روملو، حسن بیگ.(1384). احسن التواریخ، تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوایی، ج 2، تهران: اساطیر، چاپ اول. 21- رویمر، هانس روبرت.(1385). ایران در را ه عصر جدید، ترجمه آذر آهنچی، تهران:دانشگاه تهران، چاپ دوم. 22- زرین کوب، عبد الحسین.(1369). جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر. 23- ستوده، منوچهر.(1374). ازآستارا تا استارباد، ج1، تهران: آگاه، چاپ دوم. 24- سرور، غلام.(1374). تاریخ شاه اسماعیل صفوی، ترجمه محمدباقر آرام و عباسقلی غفاری فرد، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول. 25- سیوری، راجر.( 1380). در باب صفویان، ترجمه رمضان علی روح الهی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول. 26- سیوری، بنانی و دیگران.(1380). صفویان، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران، مولی. 27- سومر، فاروق.(1371). نقش ترکان آناطولی در تشکیل وتوسعه دولت صفویه، ترجمه احسان اشراقی ومحمدتقی امامی، تهران: گستره، چاپ اول. 28- الشیبی، کامل مصطفی.(1374). تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگز لو، تهران:امیرکبیر، چاپ دوم. 29- شوشتری، قاضی نورالله.(1377). مجالس المومنین، ج1 و 2، تهران: اسلامیه. 30-شاملو، ولی قلی.(1371). قصص الخاقانی، تصحیح سید حسن سادات ناصری، ج1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 31- شیرازی، عبدی بیگ .(1369). تکملة الاخبار، مقدمه و تصحیح و تعلیقات عبدالحسین نوایی، تهران: نی، چاپ اول. 32- شیرازی، محمد معصوم.(1345). طرایق الحقایق، تصحیح محمد جعفر محجوب، ج3، تهران: بارانی. 33- صفت گل، منصور.(1381). ساختار نهاد و اندیشه دینی در ایران عصر صفوی، تهران: رسا، چاپ اول. 34- صفوی، سام میرزا.(بیتا). تحفه سامی، تصحیح ومقدمه رکن الدین همایون فرخ، تهران: سهامی چاپ و انتشارات کتب ایران. 35- طاهری، ابوالقاسم.(1349). تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، تهران: حبیبی و فرانکلین. 36- طهرانی، ابوبکر.(1356). تاریخ دیار بکریه، تصحیح و اهتمام نجاتی لوغال و فاروق سومر، جزءاول و ثانی، تهران: طهوری. 37- عالم آرای صفوی.( 1363). به کوشش یدالله شکری، تهران: اطلاعات، چاپ دوم. 38- عالم آرای شاه اسماعیل.(1349). مقدمه وتصحیح اصغر منتظر صاحب، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 39- غفاری قزوینی، قاضی احمد.(1343). تاریخ جهان آرا، تهران: حافظ. 40- فرصت شیرازی، محمد نصیر.(1377). آثار عجم، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایی، ج2، تهران: امیرکبیر، چاپ اول. 41- قزوینی، بوداق .(1999). جواهر الاخبار، به کوشش محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا، توکیو: مؤسسه مطالعات فرهنگ ها و زبان های آسیا و آفریقا. 42- قزوینی، منشی بوداق .( 1378). جواهر الاخبار، مقدمه، تصحیح، تعلیقات از:محسن بهرام نژاد، تهران: میراث مکتوب، چاپ اول. 43- قزوینی، یحیی بن عبدالطیف .(1363). لب التواریخ، تهران: انتشارات بنیاد و گویا، چاپ اول. 44- کسروی، احمد .(1379). شیخ صفی و تبارش، تهران: فرودس، چاپ اول. 45-گیلانی، ملا شیخعلی.(1352). تاریخ مازندران، تصحیح وتحشیه منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 46- لاهیجی، علی بن شمس الدین .(1352). تاریخ خانی، تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران. 47-لاهیجی، شیخ محمد.(1377). مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه کیوان سمیعی، تهران:محمودی. 48- مزاوی، میشل .(1368). پیدایش دولت صفوی، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره. 49- مرعشی، سیدظهیرالدین.(1364). گیلان و دیلمستان، تصحیح وتحشیه منوچهر ستوده، تهران: اطلاعات، چاپ دوم. 50- مرعشی، میرتیمور.(1364). تاریخ خاندان مرعشی مازندران، تصحیح منوچهر ستوده، تهران: اطلاعات، چاپ دوم. 51- منشی ترکمان، اسکندربیک.(1382). عالم آرای عباسی، زیرنظر ایرج افشار، ج 1، تهران، امیرکبیر و چاپ محمد اسماعیل رضوانی.(1377)، ج1، تهران: دنیای کتاب. 52- مترجم، محمد عارف(اسپناقچی پاشازاده).(1379). انقلاب الاسلام بین الخواص والعوام، به کوشش رسول جعفریان، قم: دلیل. 53- میرجعفری، حسین.(1384). «شوریدگان شاه اسماعیل در آناطولی در گذشته و حال»، اهتمام مقصود علی صادقی، مجموعه مقالات همایش صفویه در گستره تاریخ، تبریز: ستوده و دانشگاه تبریز، صص 916-905. 54- وحید قزوینی، میرزا محمدطاهر .(1383). تاریخ جهان آرای عباسی، مقدمه و تصحیح و تعلیقات از:سید سعید میرمحمدصادق، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 55- نویدی، داریوش.(1386). تغییرات اجتماعی ـ اقتصادی ایران عصر صفویه، ترجمه هاشم آغاجری، تهران: نی، چاپ اول. 56- واله اصفهانی، محمدیوسف.(1372). تاریخ خلدبرین، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار. 57- ــــــــــــــــــــــــــــ .(1379). روضه ششم و هفتم از خلدبرین (تاریخ تیموریان و ترکمان)، به کوشش میرهاشم محدث، تهران: میراث مکتوب، چاپ اول. 58- هینتس، والتر.(1362). تشکیل دولت ملی در ایران، حکومت آق قوینلوو ظهور دولت دولت صفوی، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران: خوارزمی، چاپ سوم. 59- هدایت، رضاقلی خان.(1380). روضۀ الصفای ناصری، تصحیح و تحشیه جمشید کیان فر، ج8، تهران: اساطیر، چاپ اول. 60- یوسف جمالی، محمدکریم .(1385). تاریخ تحولات ایران عصرصفوی( شیخ صفی تا شاه عباس اول )، اصفهان: دانشگاه آزاد اسلامی نجف آباد، چاپ اول. 61- ـــــــــــــــــــــــــ .(1372). تشکیل دولت صفوی و تعمیم مذهب تشیع دوازده امامی به عنوان تنها مذهب رسمی، اصفهان:امیرکبیر. 62- ـــــــــــــــــــــــــــ .(1376). زندگانی شاه اسماعیل، کاشان: محتشم، چاپ اول. 63. Mazzaoui, M.(1972). The origins of The Safawids, Siism, Sufism and Gulat, Franz Steiner Verlag Gmbh, Wiesbaden. 64. Roemer.(1986). The Cambridge History of Iran edited by peter Jackson and Laurence Lochart, volume. 6, CambridgeUniversity. 65. Savory. R. M. (1995). »Safawids«,The Encyclopaedia of Islam,edited by c. E. Bosworth, E. Van Donzel,W,P. Heinrichs and G. Lecomte, volume. VIII, Leiden. 66. Savory. R. M. (translated). (1978). History of Shah Abbas the Great, by Eskandar beg Monshi, volume. I, II, westview press, Boulder, Colorado. 67. Sykes, Sir P. (1951). A History of Persia, Vol. II, Third edition, Macmillan and co,limited st. Martin's street, London. 68. Seddon, C. N. (translated).(1934). A chronicle of The Early Safawis, Being the Ahsanu'l-Tawarikh, of Hasan-1-Rumlu, volume. II, Oriental institute, Baroda. 69. Woods, J. (1976), The Aqquyunlu clan, confederation Empire, Minneapolis and Chicago, Bibliothecal Islamica.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,925 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 556 |