تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,715,935 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,532,283 |
ردهبندی غزلیات سنائی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 9، شماره 1، خرداد 1394، صفحه 35-58 اصل مقاله (337.87 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید مهدی زرقانی* 1؛ نجمه دری2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه هرمزگان، ایران | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ردهبندی انواع سرودهها یکی از مباحث مهم در مطالعات ژانری است. غزلیات سنائی از معدود مواردی است که در نسخههای خطی ردهبندی شده است و این رده بندی وارد نوشتههای مصححان و دیگر سنائیپژوهان شدهاست. مقاله حاضر ضمن بررسی انتقادی ردهبندیهای گذشته، سعی میکند طرحی تازه را پیشنهاد کند که بر اساس آن غزلیات در دو سطح ساختاری و محتوایی ردهبندی میشوند. در سطح نخست غزلیات به چهار گروه تقسیم شده است و سپس معلوم شده که از این میان تنها بخشی را میتوان غزل نامید و بقیه غزلواره هستند که زمینه را برای تولد غزل فراهم کردهاند. در سطح محتوا هم غزلیات به دو گروه کلی توصیفمحور و توصیهمحور تقسیم شده، برای هر یک زیرگروههایی نیز اعتبار کردهایم. این طرح قادر است هم نقش سنائی را در تحول غزل فارسی نشان دهد و هم تصویر نسبتاً واضحی از ساختار و درونمایه غزلیات پیش روی خواننده قرار دهد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غزل؛ سنائی؛ شعر عرفانی؛ غزلواره | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. طرح مسأله سنائی غزنوی از آن حیث که در لحظة تحول غزل فارسی ایستاده، یک نقطه عطف است. می توان تاریخ غزل فارسی را به دو دورة پیش و پس از سنائی تقسیم کرد. هر چند این تحول فرآیندی است که در حدود صد سال و توسط چندین شاعر شکل گرفت اما نقش سنائی در این میان پررنگتر از بقیه به نظر میرسد. تغییرات بوطیقایی (اعم از ساختی و محتوایی) که او در غزل فارسی ایجاد کرد، چهارچوب اولیهای را پدید آورد که توسط شاعران بعدی به فرم نهایی خویش رسید. از این جهت سزاوار است اگر او را با عنوان پایهگذار بوطیقای غزل عرفانی به شمار آوریم. شاید همین جایگاه خاص بوده که محققان را بر آن داشته تا از منظرهای گوناگون به طبقهبندی غزلهای وی بپردازند. مسألة مقالة حاضر دقیقاً در همین نقطه شکل میگیرد: آیا میتوان ردهبندیای برای غزلیات سنائی پیشنهاد کرد که ساحتهای مختلف غزل او را مشخص کند؟ اگر بپذیریم که غزل دارای دو ساحت ساختار و محتواست، آیا میتوان از این دو منظر غزلیات سنائی را طبقهبندی کرد؟ پاسخ دادن به این پرسشها به ما امکان میدهد تا از منظر ردهبندی ژانری به غزل سنائی بنگریم و جایگاه شعر او را در تاریخ غزل عرفانی روشنتر کنیم.
2. بررسی انتقادی پیشینة تحقیق وجود ردهبندیهای ژانری در نسخههای خطی بیانگر آن است که چنین دیدگاهی ریشه در سنت ما داشتهاست. پس برای بررسی پیشینة تحقیق ابتدا باید به سراغ آنها رفت. در نسخة خطی کابل1 مجموعة اشعار دیوان در هشت ردة الزهدیات، المدحیات، القلندریات، الغزلیات، الهجویات، المرثیات، المقطعات، الرباعیات جای گرفتهاند؛ نسخة ملک2 آنها را در شش گروه «الزهدیات، المدایح، القلندریات، الغزلیات، الهجا و المراثی» ردهبندی میکند؛ در نسخة کتابخانة بایزید ولی الدین3 صراحتاً از «انواع سخنان» سنائی سخن به میان میآید که البته معطوف به تمام آثار وی است و نه فقط دیوان: «توحید باری، نعت رسول، سیر العباد، کارنامه، تحریمة القلم، توحید باری، نعت رسول، موعظه، قصاید مدح، قصاید هجو، قصاید هزل، مراثی، مقطعات، غزلیات، رباعیات». ردهبندی نسخة کتابخانة ملک4 معطوف به دیوان است که شش گروه را متمایز میکند: قصیدة زهدیه، قصیدة مدحیه، غزل، قلندریه، هجا و مرثیه که با انواع قبلی مطابقت کامل ندارد. نسخة کتابخانة ملی5 آشفتهتر است، چون در آن قصاید، مقطعات، غزلیات و رباعیات از یکدیگر جدا شدهاند، منتها در معرفی بخش غزلیات این عبارت عجیب آمدهاست: «باب هشتم اندر غزل است و دویست و شش قصیده است» (جلالی پندری، 1386: صد و هفده). نسخة6 دیگری هم در کتابخانة ملی هست که قصاید، ترکیببندها، رباعیات و غزلیات را از یکدیگر جدا کرده اما «سه غزل در میان قصیدهها» آورده و در بخشی هم که قرار بوده غزلیات بیاید، چند قصیده زهدیه و مدحیه دیده میشود. قصاید، ترکیببند، غزل و رباعی با هم در آمیخته اند. همین آشفتگی در نسخة کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران7 نیز دیده میشود. سه ایراد اساسی بر این ردهبندیهای میتوان وارد کرد: بینظمی و همپوشانی، مبهمبودن برخی ردهها و نامشخصبودن معیار ردهبندی که بر برخی از آنها یکی، بر برخی دو ایراد و برخی هر سه ایراد وارد است. مثلاً هیچکدام از نسخهها معیار مشخصی را برای ردهبندی لحاظ نکردهاند. بدین ترتیب که در ردهبندی واحدی، میان شاخص قراردادن فرم و محتوا سرگرداناند؛ نه یکی را اساس قرار دادهاند، نه هر دو را. به عنوان مثال در ردهبندی نسخة کابل، شش مورد نخستین بر اساس درونمایه است و دو مورد آخرین بر اساس فرم بیرونی. اینطور نیست که در همة موارد جنبة فرمی یا جنبة محتوایی یا هر دو با هم مبنای کار باشد. یا مثلاً در نسخة کتابخانة مرکزی تهران، غزلیات، قصاید و رباعیات در هم آمیخته شدهاست؛ آنچه این آشفتگی را دامن میزند محو شدن مرز میان قصیده و غزل است. مثلاً در نسخة کتابخانة ملی تعبیر «قصیدههای غزلآمیز» آمده (سنائی، 1386: صد و بیست و سه) که مرز میان دو فرم ادبی را محو میکند اما البته بیانگر تشخیص دقیق کاتب نسخه بودهاست و ما به جای خود دربارة آن سخن خواهیم گفت. در مورد ایراد مبهمبودن نیز این مقدار گفتنی است که ردة «قلندریات» که همة نسخهها آن را آوردهاند، مفهوم روشنی ندارد و ما اصلاً نمیدانیم این اصطلاح ناظر بر فرم است یا محتوا یا هر دو؛ چنانکه نمیدانیم مقصود آنها از «غزلیات» فرمی است که بعدها به «غزل» معروف شد یا محتوای تغزلی سرودههاست. این بدان معنا نیست که محققان بعدی همة این مشکلات را حل کردهاند بلکه قصد ما نشاندادن وضعیت ردهبندی ژانری آثار سنائی در نسخههای خطی است که بهخودی خود قابل توجه و تحقیق است. حُسن دیگر ردهبندیهای مذکور در این است که محورهای معنایی شعر سنائی را نشان میدهد؛ محورهایی که تحقیقات متأخر نیز آنها را اجمالاً تأیید میکند. مثلاً قطبهای سهگانهای که شفیعی کدکنی برای شخصیت سنائی مشخص کرده (شفیعی کدکنی،1376 : 25) و یا افقهای شعر و اندیشة سنائی که زرقانی تعیین کرده (زرقانی،1381: 33) با چهارچوب نسخههای خطی سازگاری دارد. از نسخههای خطی که بگذریم، مصححان دیوان سنائی نیز طبقهبندیهایی برای سرودههای وی پیشنهاد کردهاند که البته عمدتاً با محوریت همان نسخههای خطی است. مثلاً مدرس رضوی ردهبندی نسخة ملک را اساس قرار داده و البته چنان که خود نیز اذعان میدارد، چون قصد داشته دیوان را به ترتیب الفبایی تنظیم کند، تغییراتی در آن اعمال کردهاست: اولاً از علائم اختصاری بهره بردهاست: «ز» برای زهدیات، «م» برای مدایح و «ق» برای قلندریات و ثانیاً غزلیات را در بخشی جداگانه آوردهاست؛ اقدامی که نظم دیوان را آشفتهتر کردهاست چرا که غیر از برخی غزلهای تکراری که جلالی پندری آنها را مشخص کرده (1386: شصت تا شصت و هفت)، مخدوشبودن مرز بین غزل و غیر غزل و مشخصنبودن تعریف دقیق اصطلاحات کلیدی دو ایراد اصلی طبقهبندی ایشان است. ضمن اینکه همیشه هم عنوانهای مذکور تعریف درستی از شعر ارائه نمیدهند. به عنوان مثال، قصیدة زیر با حرف «ز» مشخص شده اما تماماً مدح است و انتظار بود مطابق با طبقهبندی مصحح با حرف اختصاری «م»، به معنای مدحیات، معرفی شود:
یا معلوم نیست قطعة شش بیتی زیر به چه اعتباری در بخش قصاید آمده و با حرف «ز»، به معنای زهدیات، مشخص شدهاست:
مصحح بعدی دیوان استاد مظاهر مصفا (1336) است که گویا آشفتگی فوق را دریافته است و اشعار سنائی را بر اساس فرم بیرونی آنها به قصیده، غزل و تغزل، رباعی، ترکیببند/ترجیعبند، مسمط، قطعه و قصیده تقسیم میکند. این طبقهبندی جز در مورد غزل/تغزل میتواند قابل قبول باشد؛ منتها صرفاً مبتنی بر فرم بیرونی است و فرم بیرونی بهتنهایی قادر نیست جهتگیری غزلیات را نشان دهد. در واقع روش مصفا کار را علمیتر کرده اما در عین حال آنقدر مسأله را ساده کرده که از قابلیت و صلاحیت لازم برای یک طبقهبندی استاندارد فاصله گرفتهاست. پس از اینها نوبت به جلالی پندری میرسد که با تمرکز بر روی فقط غزلیات سنائی (۱۳۸۶) مسیر تازهای را باز میکند. گویا او بهدرستی متوجه این نکته شده که اساساً وضع یک طبقهبندی علمی «واحد» برای همة دیوان امکانپذیر نیست؛ چون مرز میان قالبها و محتواها چنان در هم فرو میرود که کلیت طبقهبندی را مخدوش میکند. اما ایراد کار او در این است که اولاً دربارة مرز میان غزل و غیر غزل به نتیجة روشنی نرسیدهاست. در ادامه نشان خواهیم داد که سنائی در آستانة «تولد غزل فارسی به مثابه یک فرم مستقل» قرار دارد و همین وضعیت تاریخی سبب شده که در بسیاری موارد محقق با سرودههایی مواجه شود که نتواند آنها را یک غزل یا حتی غیر غزل به شمار آورد. در دوران جابهجایی و تولد ژانرهای جدید ما پیوسته با «ژانرهای واسط» مواجه میشویم که خصلت تلفیقی دارند. یعنی برخی ویژگیهای ژانرهای قبل و بعد از خود را در دل خویش جمع کردهاند. کاتب نسخة کتابخانة ملی هم که از تعبیر «قصیدههای غزلآمیز» استفاده کرده، متوجه همین نکته شدهاست. اهمیت چنین سرودههایی دقیقاً در این است که بر اساس آنها میتوان لحظات تغییر و تحول ژانرهای ادبی را تعیین کرد. پرسش نخستینی که در مواجهه با تصحیح جلالی پندری به ذهن محقق میرسد این است که منظور مصحح محترم از «غزلیات سنائی» که در عنوان مجموعه آوردهاند، چیست؟ آیا سرودههای «حد واسط» را هم لحاظ کردهاند یا فقط به سراغ غزلها رفتهاند؟ خواندن متن اثر نشان میدهد که مصحح محترم از کنار این مسأله عبور کردهاست؛ بدون اینکه پاسخ قابل قبولی ارائه دهد. ایراد دیگر این است که در مقدمه، غزلها را بر اساس درونمایه به دو گروه قلندرانه (مربوط به دورة دوم زندگی سنائی) و غیر قلندرانه (مربوط به دورة نخست زندگی او) تقسیم کردهاند، منتها خواننده هیچگاه متوجه نمیشود که قلندریات دقیقاً چگونه اشعاری هستند و مصحح محترم بر اساس کدام مبانیِ تعریفشده غزلیات را به دو گروه قلندرانه و غیر قلندرانه تقسسیم کردهاند؟ اگر ما درست تشخیص داده باشیم، به نظر میرسد جلالی همان طبقهبندی سنتی را که در نسخههای خطی و بعد هم آثار مصححان بعدی دیدیم، اساس قرار داده و آن را در محدودة غزلیات پیاده کردهاست. توضیحات مقدماتی ایشان البته ابهام معیارهای طبقهبندی را تشدید کردهاست. مثلاً ایشان در مقدمه آوردهاند که غزلیات غیر قلندرانه متعلق به دورة نخست زندگی سنائی و غزلیات قلندرانه مربوط به دورة دوم زندگی وی است (سنائی،1386: صد و پنجاه و نه). اینجا چند مشکل پیش میآید: نخست اینکه تحقیقات متأخر نشان میدهد زندگی سنائی سه دورهای است، نه دو دورهای (بنگرید به بروین، 1387؛ فرضی و زرقانی، 1388) و مصحح محترم دورة دوم زندگی سنائی را نادیده گرفته است. ثانیاً چگونه میتوان غزلهای بدون تاریخ را بدین ترتیب تاریخمند کرد؟ اساس قرار دادن مضمون و شیوة بیان که مصحح محترم در نظر داشتهاند، اصلاً قابل اعتماد نیست چرا که سیالبودن مفهوم دالها در غزل سنائی چندان هست که نتوان به قطع و یقین آنها را به دو گروه تقسیم کرده، هر گروه را به دورهای خاص از زندگی شاعر نسبت داد. مثلاً غزل زیر در تصحیح جلالی پندری در گروه «قلندریات» قرار گرفته بنابراین باید متعلق به دورة دوم زندگی وی باشد اما اگر کسی آن را یک غزل عاشقانه و مربوط به دورة نخست زندگی شاعر دانست، چگونه میتوان نظرش را رد کرد:
به نظر میرسد جلالی پندری علیرغم انتقاداتی که بر طبقهبندیهای پیشین وارد میداند، خود همانها را اساس قرار دادهاست. مثلاً قطعة زیر هم در نسخة کابل، هم ملک، هم مدرس و هم پندری همه جا جزء قلندریات آمده ولی محتوای آن بیشتر انتقاد اجتماعی با چاشنی وعظ و حکمت است:
جلالی پندری قطعة زیر را در شمار غزلیات غیر قلندری آورده اما اگر کسی با عنایت به دایرة واژگانی ضد شریعت و حال و هوای متن آن را قلندری به شمار آورد، آیا میتوان گفت اشتباه کردهاست؟
دیگر محققان هم ردهبندیهایی برای کل اشعار یا غزلیات سنائی ترتیب دادهاند. مثلاً داریوش صبور (1370، 194-190) بهطور ضمنی از غزلهای عاشقانه، عارفانه و قلندرانه سخن میگوید اما هیچ توضیحی دربارة تعریف و تفاوت اینها ارائه نمیدهد. منصور رستگار فسائی (1373: 586ـ585) هم غزلیات را به دو گروه زهدآمیز و قلندریانه تقسیم کرده اما نگفته منظورش از این تعبیرات دقیقاً چیست. همچنین شمیسا (211:1382) غزلیات سنائی را به دو گروهِ «آنها که رنگ و بوی تغزل دارند» و «اشعار اخلاقی و عرفانی» تقسیم میکند که این هم بسیار کلی و فاقد مبنای روشنی است. زرقانی (1381: 218-216) غزلیات سنائی را بر اساس درونمایه به سه گروه عرفانی، زمینی و دو پهلو تقسیم کرده است. و سعی کرده نشان دهد که هر کدام از اینها چه ویژگیهایی دارند. طاهری (1387) هم غزلهای سنائی را بر اساس نوع تجربه مطرح شده در آنها به چهار گروه تقسیم میکند: غزلهایی با تجربه عشق تردامنانه، غزلهایی با تجربه زهدورزی سختگیرانه، غزلهایی با تجربة عرفانی محافظهکارانه و غزلهایی با تجربة عرفانی قلندرانه. این طبقهبندی نسبتاً دقیق است اما ایراد کار این است که محقق در تشخیص نوع تجارب بهناچار دست به دامان متغیر «زبان» میشود و زبان در غزل بسیار شناور است؛ نکتهای که استاد پورنامداریان بر آن انگشت نهادهاند: «غزلهای عاشقانه و عارفانه در آثار سنائی در کنار هم قرار گرفتهاست، اما از آنجا که احوال عاشق در لحظههای استغراق در اندوه فراق و تأمل در حسن و جمال معشوق، خواه معشوق زمینی و خواه صورت آرزو و خیالی معشوق آسمانی، احوالی کم و بیش یکسان است، در زبان نیز محصولی شبیه به هم پدید میآورد که این شباهت گاهی تشخیص غزل عارفانه را از غزل عاشقانه در سطح زبان دشوار میکند» (پورنامداریان، 1388: 96). از محققان خارجی فرانکلین لوئیس (1995: 369ـ314) غزلیات سنائی را بر اساس درونمایه به ده گروه تقسیم کرده، برای هر کدام نمونههایی ذکر میکند. این نخستین جایی است که غزلهای سنائی به دقت طبقهبندی شدهاند: غزلیات عاشقانه و ستایشی، غزلیات برخوردار از عشق، غزلیات عشقی سوزناک، غزلیات شکایت از عشق، غزلیات عشق مذکر، غزلیات ستایشی، غزلیات مذهبی، غزلیات بزمی، غزلیات قلندری و غزلیات صوفیانه. طبقهبندی فرانکلین هم مبنای روشنی ندارد: برخی گروهها هم پوشانی دارند (مثل پنج گذاره نخست) و برخی نمونهها را که او در ذیل یک گروه آورده، بهتر بود در ذیل گروه دیگری قرار میداد. ضمن اینکه او توضیح نداده بر چه مبنایی این ده گروه را وضع کرده و هیچ کدام را هم تعریف نکردهاست. ما فکر میکنیم از آنجا که سنائی در نقطة تحول فرمی و محتوایی شعر عرفانی ایستاده، باید در طبقهبندی غزلیات سنائی دو عامل «فرم و محتوا» را به صورت تؤامان در نظر گرفت.
3. طبقه بندی ساختاری غزل در فرهنگ شعر فارسی کلمة غزل گاهی به معنای هر گونه شعر عاشقانه و یا ملحون به کار رفته است. مثلاً وقتی سخن از غزلهای «رودکیوار8» یا «غزل عنصری9» و یا حتی «غزل فرخی10» به میان میآید، بیشتر همین معنای لغوی کلمه مورد نظر است که ساختمان و فرم مشخصی ندارد و ممکن است در قالب مقدمة قصیده، قطعه یا فرمهای دیگر ظهور کند (شمیسا، 1386: 13-10، 41-40). معنای دوم غزل همان مفهوم اصطلاحی آن است که قالبی مستقل، دارای فرم مشخص و محتوای تاریخی تعریفشدهای است. قید «تاریخی» ناظر است بر تطور فرمی و محتوایی فرم غزل در طول تاریخ آن. سنائی در نقطة تحول شعر فارسی و در دوران زادهشدن غزل، به عنوان فرمی مستقل از قصیده، ایستاده و همین امر سبب اختلافنظر محققان در طبقهبندی اشعار او شدهاست. این اختلاف نظرها از نسخههای خطی آغاز میشود؛ مثلاً در نسخة کابل، دویست و هشتاد قطعه شعر ثبت شده که مشتمل میشود بر صد و هشتاد و دو غزل، نود و پنج نوع قلندریه و سه ترکیببند. حال آنکه در طبقهبندی نسخة بایزید با دویست و هشتاد و هفت غزل و قلندریه مواجهیم و در نسخه کتابخانة ملک با سیصد و چهار غزل که شامل صد و نود و هفت غزل و صد و هفت قلندریه میشود. در این سه نسخه مرز میان غزل، قلندریات و گاهی قصیده سیال است. ما درست نمیدانیم که بر چه مبنایی، قطعه شعری غزل قلمداد شده و یا اینکه قلندریات چه نسبتی با غزلیات دارند، آیا جزئی از آنها هستند یا به تعبیر منطقیان رابطة آن دو عموم و خصوص من وجه است یا مطلق. همچنین در مواردی مشخص نیست که به چه دلیل یک قطعه شعرکه ظاهراً مقدمة یک قصیده است، در شمار غزلیات آمدهاست. سیالبودن مرزهای مذکور به تحقیقات متأخر هم راه یافتهاست؛ بهطوریکه مصصحان و محققان متأخر نیز در طبقهبندی سرودههای سنائی به غزل و غیر غزل به توافق نظر نرسیدهاند. مثلاً در تصحیح مرحوم مدرس رضوی آمده که «دیوان حاضر شامل سیصد و ده قصیده از مدحیات، زهدیات و قلندریات است که قسمت مهم و عمدة کتاب را تشکیل میدهد و بهعلاوه دارای هشت ترکیببند و ترجیعبند و مسمط و چهار صد و پنج غزل و صد و هفتاد و نه قطعه و پانصد و سی و هفت رباعی میباشد» (سنائی،1354:صد و چل و سه). این بدان معناست که مرحوم مدرس غزلهای قلندری را که تعداد آنها یکصد و سه غزل است، جزو قصاید آوردهاست. جلالی پندری نسخة اساسش کابل بوده اما به نسخههای دیگر هم مراجعه کرده و برآیند کارش چنین است: چهار صد و دو غزل و قلندریه (یکصد و هشتاد و دو غزل از نسخة کابل، نود و پنج قلندریه از نسخة کابل، صد و بیست غزل از نسخة بایزید و دو غزل از نسخة کتابخانة ملک). بنابراین در طبقهبندی جلالی پندری قلندریات، بر خلاف نظر مدرس رضوی، بیشتر در زمرة غزلیات هستند نه قصاید. مظاهر مصفا نیز چهار صد و سی و پنج قطعه شعر ذیل غزلها و تغزلها آورده و مرز میان تغزل و غزل را سیال قرار دادهاست. شفیعی کدکنی در اقلیم روشنایی یکصد و هفتاد غزل آورده که برخی از آنها در طبقهبندی دیگران جزء قصاید قرار دارند. به عنوان مثال شعری با مطلع «ای ازل دایه بوده جان تو را» را مدرس رضوی و مظاهر مصفا ذیل قصاید آوردهاند ولی جلالی پندری و شفیعی کدکنی ذیل غزلها. یا شعر دیگری با مطلع «ای کوکب عالیدرج وصلت حرام است و حرج» را جلالی پندری و شفیعی کدکنی ذیل غزلها آوردهاند و دیگران ترجیعبند. شعری با مطلع «کسی کاندر صف مردان به بتخانه کمر بندد» را جلالی پندری و شفیعی کدکنی در ردیف غزلها و مدرس رضوی و مظاهر مصفا ذیل قصاید آوردهاند. یا قطعه شعر چهل و دو بیتی با مطلع «روحی فداک ای محتشم لبیک لبیک ای صنم»، که ساختار و محتوایش به قصیده شباهت بیشتری دارد، جلالی پندری بدان اعتبار که در نسخة اساسش ذیل قلندریات بوده، در شمار غزلها ثبت کرده است. به نظر میرسد علت اصلی این اختلافنظرها را باید در ذات شعر سنائی جستجو کرد؛ شعری که در آستانة تولد و نوپایی غزل، به عنوان فرمی مستقل از قصیده، قرار دارد و خود شاعر از کسانی است که در فرآیند مذکور نقشی اساسی ایفا کردهاست. با این حال آیا میتوان بر اساس ویژگیهای فرمی که ما امروزه برای غزل میشناسیم، تقسیمبندی دقیقتری ارائه داد؟ 3ـ1. تطور ساختاری از غزلواره تا غزل سنائی در دورة تولد غزل از دل قصیده قرار دارد و از جمله شاعرانی است که خود او نقش مهمی در این میان بر عهده داشتهاست. هر گونه تلاش برای طبقهبندی فرمی غزلیات سنائی بدون توجه به این نکته، عملاً محقق را در ورطة خطاهای پی در پی میافکند و نقش واقعی سنائی را در تحول غزل فارسی مخدوش میکند. او شاعر دورة انتقال است و غزلیات او سرودههایی هستند که نقش حلقة انتقال از دورة «مستقلنبودن فرم غزل» به عصر «استقلال غزل از قصیده» را بر عهده دارند. اگر بخواهیم ویژگیای برای غزل سنائی پیدا کنیم که بهتمامی آنها را معرفی کند و وجه تمایز و تشخص غزلیات سنائی از غیر سنائی باشد، چیزی جز همین «حلقة انتقال»11 نخواهد بود. بنابراین بهتر است در طبقهبندی غزلیات سنائی به این شاخصه اصالت بدهیم. تعداد ابیات، نظام قافیه و تخلص سه شاخصی هستند که فرم رسمی غزل بدانها شناخته میشود. با همین مبنا، در مجموعة جلالی پندری، چهار گونه سروده قابل تشخیص است: نخست سرودههایی که هر سه شرط فوق را دارند و با خیال راحت میتوان آنها را غزل نامید. از مجموع چهار صد و دو قطعة تصحیح جلالی پندری، یکصد و شصت و هفت قطعه در این گروه قرار میگیرند که در یکصد و پنجاه و هشت مورد تخلص در بیت پایانی آمده و در نُه قطعة دیگر در بیت آغازین یا دیگر ابیات غزل آمدهاست.12 گروه دوم سرودههایی هستند که از جهت نظام قافیه و تخلص تابع قواعد رسمی غزل هستند اما ابیاتشان کمتر از شش بیت یا بیشتر از پانزده بیت است. هشتاد و سه قطعه از سرودههای سنائی در ذیل این گروه قرار میگیرند که از این میان شصت و سه مورد زیر شش بیت و بیست قطعه بالای پانزده بیت دارند.13 گروه سوم سرودههایی که از جهت نظام قافیه و تعداد ابیات در چهارچوب رسمی غزل قرار میگیرند اما فاقد شرط سوم یعنی تخلص شاعریاند14. سرانجام به گروه چهارم میرسیم که شامل سیزده قطعه شعر هستند و هیچکدام از دو شرط تعداد ابیات و تخلص را ندارند15. هیچ دلیلی نداریم که این گروه را غزل به شمار آوریم بلکه باید آنها را قصیده محسوب کرد. نمودار زیر وضعیت کل سرودهها را پیش چشم میآورد:
شکل1: نمودار تنوع تجارب تغزلی سنائی اگر چهار صد و دو قطعة موجود در چاپ جلالی پندری را غزل به شمار آوریم، در همان دامی گرفتار میشویم که از آن انتقاد میکنیم. مثلاً چه دلیلی دارد که ما قطعات موجود در گروه چهارم را غزل به شمار آوریم در حالیکه تخلص شاعری در آنها نیامده و تعداد ابیاتشان هم بیشتر از حد متعارف است؟ مگر نه اینکه همین دو شرط است که قصیده را از غزل جدا میکند؟ ما فکر میکنیم این گروه از سرودهها «قصایدی» هستند که گرچه از نُرم قصیده فارسی فاصله گرفتهاند و زمینه را برای تولد فرم غزل مهیا کردهاند اما تغییرات به وجود آمده در آنها چندان نیست که آنها را به فرمی غیر قصیده تبدیل کند و عملاً «قصاید کوتاه» هستند. گروه سوم دو شرط قافیه و تخلص را دارند اما تعداد ابیاتشان بیشتر یا کمتر از حد متعارف فرم رسمی غزل است. اینها را میتوانیم «غزلواره» به شمار آوریم که یک گام از قصیده و یا سایر قطعات پیشینی فاصله گرفته و به شکلگیری فرم رسمی غزل نزدیکتر شدهاند. غزلوارهها هم در ادوار قبلی شعر فارسی هست و هم در ادوار بعدی وجود دارد. گروه دوم دو شرط قافیه و تعداد ابیات را دارا میباشند اما شرط مهم تخلص را ندارند. از آنجا که تخلص بهتدریج در سنت غزل فارسی متداول شد، ما میتوانیم این گروه را نیز غزلواره بنامیم که مثل سرودههای گروه دوم زمینه را برای تولد فرم رسمی غزل فراهم کردند. گروه نخست که با خیال راحت میتوان آنها را غزل نامید، بالاترین بسامد را به خود اختصاص دادهاست. این نشان میدهد که فرآیند تحول فرم رسمی غزل فارسی در شعر سنائی از مراحل اولیه (گروه چهارم) تا مرحلة ثانویه (گروه دوم و سوم) و مرحلة نهایی (گروه نخست) محقق شدهاست و دیوان او از این جهت یک نقطة عطف است. تزوتان تودوروف در توصیف تحولات ژانری به این نکته میپردازد که ژانرهای ادبی تحولیافتة صورتهای ادبی و ژانرهای ادبی پیش از خود هستند: «یک ژانر تازه، برآیند دگردیسی یک یا چند ژانر قدیمی است که پس از سپریکردن فرآیند وارونگی (inversion)، جابهجایی (displacement) یا تلفیق (combination) به وجود میآید. بدین ترتیب متن معاصر مدیون شعر و رمان قرن نوزدهم است. ادبیات هیچگاه از ژانرها خالی نیست، چه ژانرها نظامی را تشکیل میدهند که پیوسته در حال دگردیسی است» (Todorov, 2000: 197). بر این اساس میتوان گفت گروه چهارم، سوم و دوم در مجموعة بالا صورتهای پیشینی فرمی هستند که بعدتر «غزل» نامیده شد. در واقع، گروههای سهگانة فوق فرمهای واسطی هستند که یا از دل قصیده سر برآوردند و به استقلال فرمی رسیدهاند و یا صورت تحولیافتة قطعات کوتاهتری هستند که در روند تکاملی خود به فرم نهایی خویش رسیدند. آنچه سبب شده سنائیپژوهان در مورد تعداد غزلیات به توافق نظر جمعی نرسند، بیتوجهی به همین تنوع تجارب تغزلی سنائی است. در مجموع قطعات فوق، نُه بحر به کار رفته که به ترتیب بسامد از این قرار هستند: یکصد و چهل و هشت غزل در بحر هزج، یکصد و چهل و شش غزل در بحر رمل، سی و شش غزل در بحر خفیف، بیست و نه غزل در بحر مضارع، سیزده غزل در بحر رجز، ده غزل در بحر منسرح، نه غزل در بحر سریع، شش غزل در بحر مجتث و پنج غزل در بحر متقارب. اگر آمار ارائه شده توسط وحیدیان کامیار (1384) را اساس قرار دهیم، اوزان فوق از پر کاربردترین بحرها در غزل فارسی هستند.
4. طبقه بندی غزلها در سطح محتوا چنانکه در بحثهای مقدماتی دیدیم بیشتر تقسیمبندیها در غزلیات سنائی بر اساس محتوا بوده است اما چون اکثر آنها مبنای نظری تعریفشدهای ندارند، اولاً در مواردی مثل «غزل قلندری» خواننده نمیداند دقیقاً منظور چه نوع غزلی است و ثانیاً بسیاری از آنها همپوشانی دارند. ما سعی میکنیم بر اساس الگویی که یارمحمدی (1372) آن را روی رباعیات خیام پیاده کردهاست، طبقهبندی ارائه دهیم که فکر میکنیم در نشاندادن محورهای معنایی غزلیات سنائی روشنگر است. بر این اساس، همة غزلیات سنائی را میتوان در دو گروه توصیفمحور و توصیهمحور جای داد. حدود هفده قطعه از مجموعة جلالی پندری از این دو گروه بیروناند که برخی ابیات همانها نیز در گروه اول یا دوم قرار میگیرد. 4ـ1. گروه نخست: غزلیات توصیفمحور منظور ما از توصیفمحور آن گروه از غزلیات است که محور بحث در آنها توصیف حالات و کنشهای شخصیت شعری عاشق یا معشوق است. بررسی آماری ما نشان میدهد هفتاد و هفت درصد غزلیات سنائی (سیصد و ده غزل) در این گروه قرار میگیرد. اگر ابیات متفرقهای را که در دیگر غزلها آمده، به این مجموعه بیفزاییم، بسامد فوق بالاتر هم میرود. بر این اساس، میتوان گفت سنائی دست کم در غزلیاتش بیشتر شاعری است توصیفگرا تا توصیهگرا و حتی تعلیلگرا. این بدان جهت است که غزل از جمله قالبهایی است که در خانوادة ژانریک «غنائی» قرار میگیرد. در تعریف این ژانر گفتهاند که در آن «هدف نخستین شاعر گزارش عواطف درونی در صورت بیانی زیباست» (زرقانی، 1390: 109). برای بررسی دقیقتر میتوانیم این گروه از غزلیات سنائی را در قالب چهار زیرگروه ذیل طبقهبندی کنیم: ـ توصیف حالات و کنشهای عاشق که آن را با علامت اختصاری «ف ع» نشان میدهیم. ـ توصیف حالات و کنشهای معشوق که آن را با علامت اختصاری «ف م» مشخص میکنیم. ـ توصیف خود عشق که با نشانه «ف ش» نشان داده میشود. ـ توصیف امور دیگر (طبیعت، روزگار، مجالس می و غیره ) که آن را با «ف ز» نشان میدهیم. نسبت کمّی این زیرگروهها چگونه است؟ از میان سیصد و ده غزل توصیفی، یکصد و بیست و هفت غزل در زیر گروه نخست جای میگیرند، نود و یک غزل در زیرگروه دوم، هفتاد و پنج غزل در ترکیب زیرگروه اول و دوم، شانزده غزل در زیر گروه سوم و سرانجام شانزده غزل در زیرگروه چهارم. نمودار زیر وضعیت فوق را دیداری میکند:
شکل 2: نمودار نسبت کمی زیر گروه های توصیف محور
ملاحظه میکنید که سه زیرگروه نخست که موضوع محوری همة آنها عشق است (نود و سه درصد)، بیشترین حجم شعرها را به خود اختصاص دادهاست. این بدان معناست که مضمون عشق بزرگترین دغدغة سنائی در غزلیات است. دیگر اینکه مطابق با نمودار، سنائی بیش از آنکه به مفهوم عشق بپردازد، به تعینهای بیرونی آن (عاشق و معشوق) توجه داشتهاست. بر این اساس میتوان گفت سنائی در غزل بیشتر عینیتگراست تا ذهنیتگرا و بیشتر علاقهمند است که مفاهیم مربوط به عشق را در قالب شخصیتهای عینی مثل عاشق و معشوق توضیح دهد. عینیتگرایی هم با قرار گرفتن وی در دورة گذار شعر از «حماسه به تغزل» تناسب دارد و هم با شخصیت عملگرا و واقعگرای که تظاهرات آن را در سرودههای تعلیمی مثل حدیقه میتوان مشاهده کرد. از اینها که بگذریم، بالاتربودن بسامد زیر گروه «ت ع» نشان میدهد که نگاه او بیش از آنکه به دیگری معطوف باشد، بر خویشتن خویش متمرکز است. میتوانیم بگوییم غزلیات سنائی «منمحور» است تا «دیگریمحور»؛ این دیگری هر کسی و از جمله معشوق میتواند باشد. از این جهت غزل عرفانی قابل تحقیق است. مثلاً آیا در غزلیات عطار، مولانا و حافظ هم همین وضعیت وجود دارد؟ طراحی شخصیت تیپیک «قلندر» را که به احتمال زیاد در طراحی شخصیت «رند» در دیوان حافظ نقش زیادی داشته نیز در همین راستا باید قرار داد: عاشقی که با در پیش گرفتن شیوهای ملامتی در برابر دینداری عرفی زمان خویش قد علم میکند و آن را به سخره میگیرد:
در مرحلة بعدی و با اختلاف کمی معشوق قرار دارد. معشوق به مثابه رکن دوم در غزل عاشقانة سنائی، صرف نظر از اینکه زمینی یا آسمانی باشد، مطرح شدهاست. توصیف کنشها، حالات و ویژگیهای معشوق از او تصویری غالباً بیوفا و خونریز به ما نشان میدهد. نیز ذره ذره زمینة ذهنیشدن و اثیریشدن این معشوق شعری در دل همین توصیفات مطرح شده که نهاد غزل را برای ورود به قلمرو عرفان آماده میسازد. مثلاً در دل همین توصیفات است که از دالهای مربوط به گفتمان دین برای معشوق بهره میبرد تا زمینة عرفانیشدن او فراهم گردد:
ما میتوانیم برای طبقهبندی دقیقتر یک گام جلوتر هم برویم. برای مثال در زیر گروه «ت ع»، (توصیف عاشق)که بالاترین بسامد را به خود اختصاص داده، مضامین محوری مشخصی وجود دارد: بیان شوق و اشتیاق به معشوق (الف)، گلایه از بیوفایی معشوق (ب)، درخواست توجه، وفا و ترحم از معشوق (ج)، بیان سرسپردگی نسبت به معشوق (د) و تفاخر به عاشقی (هـ). در اکثر غزلها شاعر از ابتدای تا انتهای غزل الگوی «الف» و «د» را پیاده میکند یا اینکه در میانة غزل یکی دو بیت را به الگوی «ب» اختصاص میدهد. در الگوی «د» نیز گاه بیان سرسپردگی چندان اغراقآمیز میشود که بیاختیار غزلیات وقوعی را به ذهن میآورد. برای مثال غزلهایی با مطلع زیر از این جملهاند:
در الگوی «ب» نیز در میان گلایههای شاعرانه، گاه سیاق کلام کاملاً متمایل به بیان احساسات واسوختی از طرف شاعر میشود:
اینها نشان میدهد که ریشههای حرکتهای ادبیِ موسوم به وقوعگرایی و واسوخت را باید در نخستین دهههای شکلگیری غزل فارسی سراغ جست. الگوی «ج» معمولا در ابیات پایانی غزل دیده میشود. اهم موضوعات مورد درخواست در این ابیات، توجه و عنایت معشوق و یا درخواست ترحم است و مخاطب شاعر یا خود معشوق است یا ساقی یا عناصر طبیعی مثل باد سحرگاهی، پیک عاشقان و یا شخصیتهایی نظیر پاسبان و ساربان. 4ـ2. گروه دوم: غزلیات توصیهمحور منظور ما از توصیهمحور، غزلیاتی است که در آنها شاعر توصیهای به «دیگری» میکند. این دیگری میتواند معشوق، مخاطب فرضی خاص یا عام باشد: هر کسی که دیگری تلقی شود. از میان چهار صد و دو غزل سنائی، هفتاد و یک غزل (حدود هفده در صد) کل غزلها در این گروه قرار میگیرند که تفاوت بسیار زیادی با تعداد غزلهای گروه نخست دارد. این بسامد پایین البته با کارکرد ژانر غزل که «بیان موسیقایی هیجان در زبان» (ر.ک. زرقانی، 1390: 109) است، کاملاً تناسب دارد. غزلهای این گروه یا تماماً مشتمل بر توصیه هستند و یا در بیتی یا ابیاتی از الگوی «ت ع» و «ت م» استفاده شده، به عنوان تمهیدی و مقدمهای است برای محققشدن غایت کارکردی غزل که توصیه به دیگری است. موضوعهای اصلی این توصیهها را هم میتوانیم در پنج محور اصلی خلاصه کنیم: میگساری، اغتنام فرصت، زهدورزی، عاشقشدن، قلندر شدن و پرهیز از نفس و گناه. این غزلیات، مشتمل بر ششصد و شصت بیت شده که از آن میان، دویست و نه بیت (حدود سی و دو درصد) توصیه به عاشقشدن است، یکصد و هفتاد و هفت بیت (حدود بیست و هفت درصد) توصیه به میگساری، یکصد و چهل و سه بیت (حدود بیست و دو درصد) توصیه به در پیش گرفتن مرام قلندری، هشتاد و سه بیت (حدود سیزده درصد) توصیه به زهدورزی و ترک گناه و سی و هشت بیت (حدود شش درصد) توصیه به اغتنام وقت. نمودار زیر وضعیت توصیهها را دیداری نشان میدهد:
شکل 3: نمودار زمینه های معنایی توصیه ای از آنجا که «می» در غزلیات سنائی وجه سمبلیک پیدا میکند، میگساری نیز دربردارندة معنای سمبلیک است. اگر از برخی تجربههای پراکنده و مشکوک صرف نظر کنیم، دال «شراب» به همراه لوازم و متعلقات آن (مستی، میخانه) نخستین بار توسط سنائی وارد شعر فارسی شد. درصد بالای ردیف دوم نشان میدهد که حضور این دال با بار معنایی سمبلیک در شعر سنائی، از روی اتفاق و محدود به چند مورد خاص نیست و او آگاهانه و با طرح قبلی به سراغ این دال رفتهاست. اغتنام وقت نیز با مفهوم سیالی که دارد، هم میتواند اغتنام وقت عرفانی را در برگیرد و هم اغتنام وقت به مفهوم عامتر آن که در شعر کسانی مثل خیام مطرح شدهاست. بهراحتی میتوان «عشق، مستی، قلندری و زهد» را چهار کلمة کلیدی در غزلیات گروه دوم سنائی به شمار آورد.
5. نتیجه سنائی به عنوان طراح بوطیقای غزل عرفانی، هم در زمینة ساختمان و هم محتوا نقش عمدهای در تحول غزل عرفانی به عهده دارد. علی رغم اختلاف نظر میان محققان متقدم و متأخر دربارة تعداد غزلیات او میتوان مجموعةسرودههای او را که در تصحیحها و نسخه خطیهای مختلف با عنوان «غزل» معرفی شدهاند، در دو گروه غزلها و غزلوارهها جای داد. غزلوارهها صورتهای ادبی پیشینی هستند که در ادامة تحول ژانری خود، فرم رسمی غزل را شکل میدهند. از آنجا که در دیوان سنائی هم غزلواره وجود دارد و هم غزل، میتوان شعر او را نقطة عطف شکلگیری فرم رسمی غزل به شمار آورد. از جهت محتوا نیز مجموعة چهار و صد و دو قطعة موجود در تصحیح جلالی پندری را میتوان به دو گروه توصیفمحور و توصیهمحور تقسیم کرد.
پینوشتها 1- نسخة موزۀ کابل در کتابخانه نسخ خطی وزارت اطلاعات افغانستان نگهداری میشود. 2- نسخة ملک به شمارۀ 5468 در کتابخانة ملی ملک محفوظ است. 3- نسخة کتابخانه بایزید ولی الدین به شمارة 2627 در استانبول نگهداری میشود. 4- نسخة ملک به شمارة 5468 در کتابخانة ملی محفوظ است. 5- نسخة کتابخانة ملی شمارة 2353 در کتابخانة ملی محفوظ است. 6- نسخة دیگری از کتابخانة ملی به شمارة 2184 در کتابخانة ملی محفوظ است. 7- نسخة دیگری که در دانشگاه تهران نگهداری میشود به شمارة 232 8- فرخی دربارة «غزل رودکی» اینطور سرودهاست:
9- عنصری هم از «غزلهای من» سخن میگوید:
و خاقانی نیز عنصری را سرایندة غزل معرفی کردهاست:
10- فرخی شعر خویش را غزل نامیدهاست:
11- شاعران دیگری هم بودند که در انتقال شعر فارسی از قصیده به غزل نقش داشتند که امیر معزی، انوری و خاقانی از آن جملهاند. قطعاً هر کدام از اینها بهنحوی و از بُعدی در این انتقال نقش داشتهاند که تعیین آن مستلزم بررسی شعر هر کدام بهطور جداگانه است و فرصتی دیگر میطلبد اما اجمالاً این قدر معلوم است که سنائی با مفصلبندی دالهای مربوط به گفتمانهای متفاوت و گاه متضاد (گفتمان میخانهای، گفتمان مدرسه، گفتمان دینی، گفتمان طبیعت) بُعدی تازه به غزل داد که پیش از او در سطح گسترده وجود نداشت. نقش انوری را باید در بالا بردن بسامد غزلیات نسبت به قصاید جستجو کرد و امیر معزی نیز نمایندة پایان دورة غلبة قصاید ستایشی است (برای بررسی نوآوریهای سنائی در غزل (ر.ک. زرقانی، 1385: 118 به بعد). 12- اشعاری که از نظر تعداد ابیات و داشتن تخلص میتوانند نمونه کامل غزل باشند مانند: - غزل شماره 37 (9بیت):
- غزل شماره 164(11بیت):
- غزل شماره 362 (8بیت):
13- مقطع برخی از آنها به این شرح است: غزل شماره 216 (5بیت):
غزل شماره143(5بیت):
غزل شماره333(5بیت)
14- اشعاری که مضامین غزلی دارند ولی تخلص ندارند و کمتر از شش بیت هستند: غزل شماره 319(5بیت)
غزل شماره 296(4بیت):
غزل شماره 245(4بیت)
و یا
15- برای نمونه این قطعه شعر که 29 بیت دارد ولی تخلص ندارد با مطلع:
ویا شعر زیر که 22 بیت دارد با مطلع:
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- بروین، ی، ت، پ. (1378). حکیم اقلیم عشق. ترجمة مهیار علوی مقدم و محمدجواد مهدوی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی. 2- پورنامداریان، تقی. (1388). در سایه آفتاب (شعر فارسی و ساخت شکنی در شعر مولوی). تهران: سخن. 3- خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل. (1374). دیوان خاقانی شروانی. تصحیح ضیاالدین سجادی. تهران: زوار. 4- رستگار فسائی. (1373). انواع شعر فارسی. شیراز: نوید شیراز. 5- زرقانی، سید مهدی. (1390). تاریخ ادبی ایران و قلمرو زبان فارسی. تهران: سخن. 6- ------------. (1381). زلف عالمسوز. تهران: روزگار. 7- ------------. (1385). «سنائی و سنت غزل عرفانی» در شوریدهای در غزنه، گردآورنده محمود فتوحی و علی اصغر محمدخانی (ص.ص.145-119) تهران: سخن. 8- سنائی غزنوی، ابوالمجد مجدودبن آدم. (1354). دیوان اشعار حکیم سنائی غزنوی. تصحیح محمد تقی مدرس رضوی. تهران: کتابخانه سنائی. 9- -------------. (1388). دیوان اشعار حکیم سنائی غزنوی. به کوشش محمد تقی مدرس رضوی. تهران: انتشارات سنائی. 10- ------------. (1389). دیوان حکیم سنائی. تصحیح مظاهر مصفا. تهران: زوار. 11- ------------. (1386). غزلهای حکیم سنائی غزنوی، تصحیح یدالله جلالی پندری. تهران: علمی و فرهنگی. 12- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1376). تازیانههای سلوک. تهران: آگه. 13- ----------------. (1389). در اقلیم روشنایی. تهران: آگه. 14- شمیسا، سیروس. (1386). سیر غزل در شعر فارسی. تهران: نشر علم. 15- ----------. (1382). سبک شناسی شعر. تهران: انتشارات فردوس. 16- صبور، داریوش. (1370). آفاق غزل فارسی. تهران: گفتار. 17- طاهری، قدرت الله. (1387). «اصالت تجربه در غزلهای سنائی». فصلنامه پژوهشهای ادبی. سال ششم. شماره 22، ص. ص. 99-81 . 18- عنصری بلخی، ابوالقاسم حسن بن احمد(1363). دیوان اشعار. تصحیح محمد دبیر سیاقی. تهران: انتشارات کتابخانه سنائی. 19- فرخی سیستانی، علی بن جولوغ. (1393). دیوان حکیم فرخی سیستانی. تصحیح محمد دبیرسیاقی. تهران: زوار. 20- فرضی، سارا و زرقانی، سید مهدی. (1388). «تحلیل انقلاب روحی سنائی بر اساس نظریة ژک لکان». جستارهای ادبی. دانشگاه فردوسی مشهد. ش 166، ص. ص. 110-87 . 21- وحیدیان کامیار، تقی. (1390). بررسی منشأ وزن در شعر فارسی. مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی. 22- یار محمدی، لطفالله. (1372). شانزده مقاله در زبانشناسی کاربردی. شیراز: نوید شیراز. 23- Todorov, Tzvetan. (2000). The Origins of Genres. In David Duff (Ed.), Modern Genre Theory. New York : Longman. 24- Franklin Lewis(1995).Reading ,writing and recitation : Sana’I and the original of the Persian ghazal. University of Chicago. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 667 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 484 |