تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,650 |
تعداد مقالات | 13,402 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,205,403 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,074,904 |
لایههای پنهان ضمیر حافظ (تحلیلی تازه از شعر حافظ بر اساس صور ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 6، شماره 3، اسفند 1391، صفحه 35-58 اصل مقاله (390.81 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مریم روضاتیان* 1؛ افسانه غفوری2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درباره حافظ و غزل او سخن بسیار گفتهاند؛ شاید بسی بیش از دیگر سخنوران زبان فارسی. علت این امر را میتوان در اشعار چند پهلو و سرشار از ابهام و رمز و راز او بازجست. از این رو، یکی حافظ را عارفی وارسته مینامد که تمامی اشاراتش تأویل عارفانه دارد و دیگری، او را انسانی میپندارد که هرلحظه در حال و هوایی متفاوت سیر میکند. برخی نیز او را شاعری هنرمند و زیرک دانستهاند که تنها به خلق اثری ادبی پرداخته است؛ بیآن که باورهای خود را در آن دخیل کرده باشد. به همین سبب، برای بیشتر ابیات دیوان حافظ، چندین تفسیر و تأویل متناقض و حتی مغایر با یکدیگر ارائه شده و هنوز راه برای تحلیل یا تأویلی دیگر بازمانده است. یکی از دلایل تأویل پذیری شعر حافظ، وجود شخصیتهای متعددی همچون رند، پیرمغان، ساقی، شیخ، صوفی، محتسب و... در دیوان اوست که برای برخی از آنها در پارهای از آثار، معادلهای تاریخی نیز معرفی شده و بعضی پژوهشگران کوشیدهاند، اثبات کنند که هریک از این شخصیتها در عصر حافظ یا پیش از او، وجود حقیقی و خارجی داشتهاند. غور در حال و هوای شعر حافظ، این پرسش را به ذهن میآورد که آیا میتوان هریک از این شخصیتها را لایههای پنهان ضمیر حافظ دانست که من خودآگاه او بر آن است، تا با شناخت این لایههای پنهان ناخودآگاه و ایجاد تعادل و سازگاری میان آنها، به خودشناسی و کمال دست یابد؟ در این پژوهش با بهرهگیری از دیدگاهی که در روانشناسی تحلیلی درباره صور ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی مطرح شده است، درصدد یافتن پاسخی برای این پرسش بودهایم، تا به افقی نو در تحلیل اشعار حافظ دست یابیم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حافظ؛ نقد روانشناختی؛ ضمیر ناخودآگاه جمعی؛ صور ازلی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه فقدان یا قلّت شرح حالهای معتبر دربارة بسیاری از شاعران و نویسندگان زبان فارسی، سبب شده تا غالب شروح و تفاسیری که از آثار آنان ارائه میشود، حول محور ناخودآگاه فردی شاعر و نویسنده باشد و مفسّر و شارح میکوشد، از خلال آثار، به اسرار زندگی شخصی شاعر و نویسندة مورد نظر دست یابد. لسانالغیب شعر فارسی نیز، از این امر مستثنا نبوده و در آثار مختلف، دربارة او و زندگی شخصیش افسانه بافیها شده است و شارحان غزلهایش نیز کوشیدهاند، در برابر هریک از شخصیتهای دیوان او معادلی بیرونی و شخصیتی حقیقی بیابند؛ مثلاً محتسب را برابر امیر مبارزالدین دانسته (غنی، 1369: 172)، یا شیخ جام را به شیخ احمد جام ژنده پیل نسبت داده (خرمشاهی، 1368: 147) و شاخ نبات را نام همسر یا معشوق حافظ ذکر کرده ( براون، 1366: 384) و حتی شخصیتهایی همچون پیرمغان را جلوهای از ارادت حافظ به امیر مومنان (ع) دانسته اند (فخرالزمانی قزوینی، 1367: 86 ـ 88). شاید چنین دیدگاهی دربارة برخی شخصیتهای دیوان حافظ، تا حدی قابل قبول باشد؛ اما بیشتر شخصیتهای دیوان در خارج از فضای شعر حافظ، معادل ندارند و یا حداقل برابر فردی نمیتوان برای آنها قائل شد. به همین دلیل، پژوهشگران هرکجا نتوانستهاند شخصیتی تاریخی یا مذهبی بیابند، گروه یا فرقة خاصی را معادل شخصیت دیوان معرفی کردهاند؛ مثلاً صوفی، زاهد، واعظ و.. را نمایندة ریاکاران عصر حافظ دانستهاند (خرّمشاهی، 1368: 366 )، یا رند را نشانهای از انتساب حافظ به فرقة ملامتیه شمردهاند (مرتضوی، 1370: 134). بیشتر این توجیهات، در فضای تحلیل ناخودآگاه فردی حافظ محدود میماند. فروید، ناخودآگاه فردی را مجموعة خاطرات شخصی انسان و تجربیاتی میدانست که از بدو تولّد کسب کرده است. این خاطرات که در ضمیر ناخودآگاه فردی محفوظ میماند، در شرایط خاص به خودآگاه راه مییابد. از نظر فروید، ناخودآگاه فردی دنیای وسیعی از خواستهها، تمایلات، انگیزهها و عقاید سرکوب شدهای است که انسان از آنها آگاهی ندارد و تعیین کنندة اصلی رفتار بشر، همین عوامل ناخودآگاه اوست که از سه قسمت نهاد، خود و فراخود ساخته شده است. از نظر فروید، شخصیت انسان همیشه محصول ارتباط این سه عامل است. او، نهاد را شامل تمام انگیزههای خام و تشکلنیافتة حیوانی، مانند غریزة جنسی یا پرخاشگری میداند که هیچ قانونی نمیشناسند و از هیچ اصلی به غیر از اصل لذّت تبعیت نمیکنند. اگر در زندگی حافظ، در پی شخصیتهایی باشیم که بر خاطرات، اندیشهها و اشعار او تأثیر گذاشتهاند و رد پای این تأثیر را در شخصیتهای دیوان جستجو کنیم، آنگاه حافظ شیرین سخن و اشعار نغز او را در چارچوب نظریة فروید محدود کردهایم؛ حال آن که اگر اندکی از ناخودآگاه فردی فراترگام نهیم، فضای رازناک تصاویر ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی را برای تحلیل شخصیتهای دیوان حافظ مناسبتر خواهیم یافت؛ به همین دلیل، در این مقاله برآنیم تا در کنار تمام شروح ارزشمندی که از غزلیات حافظ در دست است، تحلیلی دیگر برمبنای تصاویر ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی ارائه دهیم. فرضیة مورد نظر، این است که اشعار حافظ با دیدگاه یکی از معروفترین شاگردان فروید، یعنی کارل گوستاو یونگ 1 که مکمل اندیشة او درباب ضمیر ناخودآگاه نیز به شمار می آید، تناسب بیشتری دارد و میتوان شخصیتهای دیوان حافظ را، لایههای پنهان ضمیر ناخودآگاه جمعی حافظ دانست. با وجود رواج روزافزون نقد و تحلیل آثار ادبی با رویکرد روانشناختی، دربارة تحلیل روانکاوانة اشعار حافظ تاکنون پژوهش مستقلی انجام نگرفته و این مقاله برای نخستین بار، دستاوردهای حاصل از چنین پژوهشی را ارائه میدهد.
متن 1ـ من (Ego) و خود (Self) در میان قالب های شعر فارسی، غزل بیش از همه، بیانکنندة عواطف فردی شاعر است و به همین نسبت، شاعر در غزل گفتگوی درونی صریحتری با خود دارد. در غزل، گوینده، «منِ» خودآگاه شاعر است و تخلص شاعر، «خودِ» ناخودآگاه جمعی اوست که شاعر او را از اعماق ناخودآگاه بیرون میکشد و با او سخن میگوید. 2 من، مرکز خودآگاهی است و خود، صورتی ازلی است که مرز خودآگاه و ناخودآگاه به شمار میآید و مبنای کمال یافتن فرد است. به اعتقاد یونگ، خود انسان دربدو تولّد هنوز به طور کامل شکل نگرفته است؛ بلکه به مرور زمان و در طی فرایند تفرّد (Individuation) به مرحلة کمال نزدیک میشود. خود،کنشی است که همة عناصر، خودآگاهی و ناخودآگاهی، خیر و شر و غیره را به هم میپیوندد و با چنین عملی، آنها را قلب و تبدیل میکند. «من آدمی، برای نگهداری تمامیت، جامعیت و استقلال روان، باید با خودآگاهی و ناخودآگاهی جمعی در ارتباط باشد و با هر کدام، مناسبات استوار برقرار سازد» (جونز و دیگران، 1366: 65). هرچه اندیشة مطرح در متن ادبی متعالیتر باشد، تعامل من و صور ازلی عمیقتر خواهد شد. بلندای اندیشة حافظ نیز، چنین تعامل عمیقی را میطلبد و به همین دلیل، دیوان حافظ پهنة مناسبات متقابل صور ازلی و بویژه تعامل میان من و خود است. من خودآگاه حافظ، در جایگاه سرایندة اشعار، با هریک از صور ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعیاش، به گونهای خاص ارتباط برقرار میکند. در میان این صور، خود که غالباً با تخلّص شعری حافظ مطرح میشود، از جایگاه ویژهای برخوردار است و من خودآگاه، با این صورت ازلی، در تمام غزلهایش گفتگوی درونی دارد. شاید بارزترین تفاوت خود با سایر صور ازلی در غزل حافظ، همین حضور مداوم او در تمام غزلها باشد و این نشان دهندة اهمیت جایگاه خود، در فرایند تفرّد است. صور ازلی ذووجهین هستند؛ یعنی از دو بعد مثبت و منفی برخوردارند و من خودآگاه در جریان تفرّد میکوشد، ابعاد مثبت این صورتها را تقویت و ابعاد منفی را تضعیف و میان صور ازلی تعادل و سازگاری ایجاد کند (یونگ، 1383: 15). این کوشش، توسط من خودآگاه حافظ در ارتباط با هریک از شخصیتهای دیوان، دیده میشود. خود حافظ نیز، از این امر مستثنا نیست و من خودآگاه هم وجوه مثبتش را میستاید و هم از کاستیهایش گلهمند است:
البته، با توجه به تبحر حافظ در سرودن ابیات چند پهلو، گاه نیز میتوان یک بیت را با دو تعبیر، هم ستایش از ویژگی مثبت صورت ازلی خود و هم سرزنش بعد منفی آن تأویل کرد:
ایجاد تعادل میان ابعاد مثبت و منفی صور ازلی، بآسانی انجام نمیگیرد و به همین دلیل، طی کردن فرایند تفرّد برای همه کس ممکن نیست (فوردهام، 1356: 113). من خودآگاه حافظ نیز، رمز کامیابی در این مسیر دشوار را، شکیبایی صورت ازلی خود در مقابل سختیها میداند:
البته، خودشناسی و رسیدن به تفرّد چنان دشوار است که گاه نا امیدی بر روحیة امیدوار حافظ غالب میشود و خود را به دست تقدیری میسپارد که همچون صور ضمیر ناخودآگاهش، ازلی است:
گفتگوی من خودآگاه با صورت ازلی خود در برخی ابیات دیوان حافظ، صمیمانهتر میشود و خود، در جایگاه کودکی دوست داشتنی مخاطب قرار میگیرد. در روانشناسی یونگ، کودک رمز و تمثیل شایع خود است که گاهی به شکل کودک آسمانی یا جادویی و گاهی به شکل کودک عادی به نظر میآید (فوردهام،1356:117-112). در غزل حافظ نیز، گاه صورت ازلی خود از تخلّص شعری شاعر فراتر میرود و با الفاظی چون شیرین پسر، نازنین پسر، مغبچه و... مطرح میشود:
در دیدگاه یونگ نیز، این تجسمهای متناقض از صورت ازلی خود، کوششهایی است، برای بیان جوهر وجودی خارج از زمان (یونگ،1383: 299). 2 ـ پیر فرزانه (Wise old man) و آنیما (Anima) فرایند تفرد، در پرتو حمایت و هدایت یکی از صور ازلی؛ یعنی پیر فرزانه، صورت میپذیرد. پیر فرزانه؛ بخصوص در حل مسائل دشوار اخلاقی، به نوآموز کمک میکند (بیلسکر،1387: 58). حافظ نیز در مسیر کمال، نوآموزی است که با مدد پیرمغان، مراحل دشوار خودشناسی را بدرستی طی میکند. پیرمغان که در غزل حافظ پیر میکده، پیر میخانه، پیر خرابات، پیر میفروش، پیر دردیکش، پیرگلرنگ و... نیز نامیده شده، یکی از صور ازلی ضمیر حافظ و یاریکنندة او در طریق کمال است:
اما این صورت ازلی، شیوة خاصی برای هدایت حافظ دارد؛ هم او را پیوسته توصیه به شراب نوشیدن میکند و هم خود برای حل مشکلات، از شراب مدد میجوید:
توصیة پیرمغان برای می نوشیدن، رمز یاری رساندن او به من خودآگاه است تا بتواند به اعماق ناخودآگاه راه یابد و از این طریق، به شناخت صورتهای ازلی پنهان در ضمیر ناخودآگاه جمعی، نائل آید. در غزل حافظ، علاوه بر پیرمغان، معشوق نیز با نوشاندن شراب، حافظ را در راهیابی به لایههای پنهان ناخودآگاه جمعی، مدد میرساند. معشوق، یکی از نمادهای صورت ازلی آنیماست. «الهام و جذبه که تماس با عالم متافیزیک است، درواقع تماس با همین آنیماست؛ به نحوی که خودآگاه، مضمحل شود و آنیما از اعماق ناخودآگاه، سخن بگوید. در بسیاری از آیینهای مذهبی قدیم، خودآگاه را به گونهای ضعیف یا محو میکردند که مانع بروز ناخودآگاه نشود» (شمیسا، 1373: 227 ـ 231). ازآنجا که رسیدن به سعادت و آرامش مطلق، حاصل خودشناسی است، همواره باید کوششی در جهت شناخت و رسیدن به توازن و همزبانی با آنیما صورت گیرد. ساقیگری روان زنانة ضمیر حافظ، خود نشاندهندة اهمیت این بعد از ضمیر ناخودآگاه در دستیابی به کمال است. «آنیما، روان مونث درون مرد یا طبیعت زنانة مستتر در مرد است که در رویاها، شعرها، داستانها و نقاشیها، به صورت معشوق رویایی (Dream-girl) تجلی میکند. البته باید به این نکته توجه داشت که پدیدههای مجهول و پیچیده، نامهای متعددی دارند که نشانة کوشش ذهن در جهت شناخت آنهاست» (همان، 234). در غزل حافظ نیز، آنیما پیچیدهترین صورت ازلی است که حافظ نامها و ویژگیهای متعدد برای او ذکر کرده و خود، تصریح میکند که یک صورت ازلی واحد را با نامهای متعدد در غزلهایش مطرح کرده است:
با این حال، ارتباط این صورت ازلی نیز ـ همچون پیرمغان ـ با شراب که رمز راهیابی به ناخودآگاه است، در بسیاری از ابیات دیوان، مشهود است:
یاری صورت ازلی آنیما به فرد برای خود شناسی، سرانجام به آرامش و تعادل روانی خواهد انجامید(جمشیدیان، 1385: 86). ساقی نیز، به عنوان نمادی از آنیما، به حافظ مدد میرساند، تا از جور عالم خودآگاه، به راحت عالم ناخودآگاه برسد:
البته، دیدار با آنیما بآسانی رخ نمیدهد؛ زیرا فرد باید یکیک لایههای پنهان وجودش را کنار بزند، تا به دیدار این صورت ازلی نائل شود (صرفی، 1387: 79):
به همین دلیل است که یونگ تأکید میکند، صور ازلی در رویا بیشتر مجال ظهور و بروز مییابند (یونگ، 1377: 184):
با توجه به ویژگی های صورت ازلی آنیما، می توان بسیاری از ابیات دیوان حافظ را به گونهای دیگر تحلیل کرد. به عنوان مثال در غزلی که با ابیات
آغاز می شود، ویژگیهای این صورت ازلی به تصویر کشیده شده است.آشفتگی زلف معشوق بر پیچیدگی صفات آنیما و ظهورش با چهرههای متعدد دلالت دارد. مست بودن و صراحی در دست داشتن معشوق، ارتباط او را با شراب نشان میدهد. آنیما، خودش مست است؛ چون متعلّق به ناخودآگاه است و صراحی نیز همراه دارد تا من خودآگاه را به عالم ناهشیاری ببرد. دیدار با او در نیم شب رخ داده؛ زیرا عالم ناخودآگاه به دلیل ناشناخته بودن تاریک است. در خواب بر من خودآگاه ظاهر شده، چون صور ازلی در رویاها و اساطیر و قصهها ظهور مییابند. پیرهن چاک است؛ یعنی گوشهای از حقیقت وجودش را بر من خودآگاه ظاهر کرده و بالاخره غزل خوان است؛ چون همان بخش از وجود شاعر است که شعر را به او الهام می کند؛ زیرا «آنیما در وجه مثبتش می تواند الهام آفرین باشد، چنان که بئاتریس به صورت فرشته بر دانته متجلّی می شود و او را با خود به سیر در بهشت می برد» (فوردهام،1356: 99). 3 نرگس عربده جوی و لب افسوس کنان معشوق نیز در مقایسه با خندان لب بودن او، بیانگر پیچیدگی صفات آنیماست که گاه حتی با ویژگیهای بظاهر منفی ظهور می کند. 4
3 ـ سایه (Shadow) و نقاب (Persona) سایه، بعد خبیثانة وجود انسان است و شامل خصلتهای منفی است که فرد همواره تلاش در پنهان کردن آنها دارد. سایه، نیرومندترین کهنالگو و بالقوه زیانبخش است؛ زیرا غرایز حیوانی ما را در بر میگیرد. سایه، به طور خاصی آزاردهنده است و سیمای تاریک ما به شمار میآید. اگر بخواهیم با دیگران به طور هماهنگ کنار بیاییم، باید آن را رام کنیم. اگر بخواهیم از سایة خویش آگاه شویم، باید به جنبههای خبیثانة شخصیتمان چنان بپردازیم که گویی آن جنبهها حی و حاضرند ( بیلسکر، 1387: 66). سایه، در حقیقت چیزی از وجود ماست که انکارش میکنیم. بر ما میشورد و باید به نوعی مهار ورامش کرد. به عبارت دیگر، سایه محتوای ناخودآگاهی است که در حکم ضد و مخالف فضایل ماست (یونگ، 1376: 16). سایه، جنبة وحشیانه و خشن طبیعت انسان است. افکار و احساسات ناپسند سایه، گرایش دارند که در خودآگاه و در رفتار آدمی بروز کنند؛ ولی آدمی معمولاً آنها را به وسیلة نقاب از دیگران پنهان میدارد، یا اینکه واپس میزند و به ناخودآگاه شخصی میراند. یونگ، نقاب را مترادف نوعی ماسک میداند که ما انسانها برای پنهان کردن خصلتهای واقعیمان استفاده میکنیم. در بسیاری از موقعیتها، ما هویتمان را با اجرای یک نقش در زندگی یا برخورداری از یک حرفه وشغل مشخص میکنیم، یا به رغم اعتقاد و میل باطنی، همرنگ جامعه میشویم، یا خود را در پس یک نقاب پنهان میسازیم و یا ظاهرسازی میکنیم. در پارهای موارد، نگرش نقاب بکلّی مخالف شخصیت درونی ماست. اساساً نقاب هیچ واقعیتی ندارد؛ بلکه حاصل سازش فرد با جامعه بر سر این موضوع است که انسان در ظاهر چه باید باشد (یونگ، 1372:60-59). یونگ معتقد است، چون همة ما در زندگی نقشهایی را بازی میکنیم، استفاده از صورتکهای مختلف چندان زیانآور به نظر نمیرسد. در واقع به اعتقاد یونگ، صورتک حتی برای مقابله با رویدادهای گوناگون زندگی، میتواند مفید باشد. البته، اگر نقاب بر طبیعت فرد تأثیر بگذارد، آنگاه میتواند بسیار زیانآور باشد؛ زیرا شخص، دیگر نقش بازی نمیکند؛ بلکه به نقش تبدیل میشود. در واقع، نقاب صورت ظاهر فرد در اجتماع و زره محافظ سازگاری اجتماعی است و چون حاصل مصالحهای ضروری است، ممکن است چنان رشد نامتناسبی بیابد که به نقابی نفسگیر بدل شود (یونگ، 1372: 17). هرچند در آثار مربوط به دیدگاه یونگ به تعامل سایه و نقاب اشاره شده، اما این تعامل در برخی آثار ادبی، با وضوح بیشتری دیده میشود. تعامل سایه و نقاب در دیوان حافظ چشمگیر است؛ به گونهای که میتوان گفت، شخصیتهای منفی دیوان حافظ، همچون زاهد، صوفی، محتسب، شیخ، واعظ و رقیب، در حقیقت ابعاد منفی وجود حافظ و نماد صورت ازلی سایه هستند که با نقاب زهد و صوفیگری و... حقیقت وجود خود را پنهان ساختهاند. من خودآگاه حافظ برای شناخت این ابعاد، باز هم به می پناه میبرد؛ تا به فضای رازناک ناخودآگاه جمعی وارد شود:
هرچند غزل حافظ، سرشار از ابهام و رمز و راز است، اما خواجة شیراز، خود، کلید حل اسرار را به دست خواننده میدهد. بیت مذکور و ابیاتی از این دست که خواجه، حافظ یا صورت ازلی خود را درکنار چهرههای منفوری، چون شیخ وصوفی و محتسب قرار داده، نشان میدهد که همة این شخصیتها، ابعاد پنهان وجود حافظند و به واسطة این ابیات، ابهام برخی ابیات دیگر نیز برطرف میشود:
امام خواجه، بعد دیگری از وجود خواجة شیراز است؛ همان سایة ریاکاری که نقاب نمازگزاری و عبادت بر چهره دارد؛ اما با توجه به اینکه سایه نیز به ضمیر ناخودآگاه جمعی تعلّق دارد، خرقة او که نماد نقاب است، با می ـ نماد ناهشیاری ـ قصارت شده است. بیت دیگر همین غزل نیز، ارتباط صورت ازلی خود و ناهشیاری را نشان میدهد:
برخی مواقع، فرد بیش از حد به نقاب متکّی میشود. در این موقعیت ها که یونگ اصطلاح نخوت را برای توصیفشان به کار می برد، هم هویتی با نقاب، ممکن است حل کردن مسائل مربوط به سایه را برای فرد دشوار کند، یا به حقیر پنداشتن خود منجر شود (بیلسکر، 1387: 60). در دیوان حافظ نیز، بستگی بیش از حد سایه به نقاب و در نتیجه تحقیر خود دیده میشود. حافظ لفظ نخوت را به رقیب نسبت میدهد:
و تأکید میکند، از طعنه و تحقیر رقیب هراسی ندارد:
حافظ، الفاظی همچون غرور، عجب و خودبینی را نیز به زاهد و صوفی و... نسبت میدهد که در حقیقت، همان سایههای ریاکار ضمیر او هستند و گرفتار هم ذات پنداری با نقاب زهد و صوفیگری و... شدهاند:
نتیجة این هم ذات پنداری با نقاب، چیزی جز حقیر پنداشتن خود نخواهد بود:
من خودآگاه حافظ، به پیروی از توصیة پیرمغان، راه نجات را در شراب میبیند؛ یعنی فرو رفتن در اعماق ضمیر ناخودآگاه و شناخت هرچه بیشتر لایههای پنهان آن. در فرایند تفرد، نوآموز باید بکوشد هریک از صور ازلی را بخوبی بشناسد، ابعاد مثبت آنها را تقویت و ابعاد منفی را تضعیف کند. تطهیر با می که در بسیاری از ابیات حافظ دیده میشود، میتواند نماد همین تلاش باشد:
باتوجه به اینکه نقاب همیشه هم دست آویز سایه نیست؛ بلکه در بسیاری موارد زره سازگاری اجتماعی ما به شمار میآید، من خودآگاه به این نکته واقف است که حافظ نیز، همچون صوفی و محتسب، نقاب بر چهره دارد؛ اما راه تشخیص درست، وارد شدن در عالم ناخودآگاه و شناخت صور ازلی است و این شیوه را معشوق و پیرمغان با رمز شراب نوشیدن، به من خودآگاه حافظ آموختهاند. حافظ به نقاب زدن خود، در ابیات دیگر نیز تصریح میکند:
اما به صورت ازلی خود هشدار میدهد که از نقاب به درستی استفاده کند و بویژه، مقدسات دین را به عنوان نقابی برای فریب مردم، دستاویز خویش قرار ندهد:
زیرا آن نقابی که تنها برای تظاهر به دینداری و عوام فریبی بر چهره زده شود، مستحق سوختن است. در غزل حافظ، خرقه یکی از نقابهایی است که نشانة ریاکاری و مردم فریبی است:
در غزل حافظ، حتی صورت ازلی آنیما نیز نقاب دارد؛ زیرا نمیخواهد حقیقت وجودش را بر اغیار که میتواند نماد ابعاد منفی ضمیر حافظ، یا همان سایه باشد، آشکار کند:
4 ـ انسان فردیت یافته در روانشناسی تحلیلی، من خودآگاه طی جریان دائمی و غریزی تفرّد، در جهت ایجاد هماهنگی با ابعاد مثبت و منفی ناخودآگاه، تلاش میکند. «این فرایند غریزی، در ناخودآگاه انسان انجام میگیرد و جریانی است که بدان وسیله، طبیعت ذاتی انسانی بروز پیدا میکند» (یونگ، 1383: 251). در فرایند تفرد، من خودآگاه و ابعاد مختلف ناخودآگاه با یکدیگر سازش پیدا کرده و فرد را در جهت دستیابی به شخصیت متعادل و رشدیافته، یاری میکنند. «در جریان این فرایند، خودآگاه و ناخودآگاه درون فرد، میآموزند که همدیگر را بشناسند، محترم بشمارند و همساز شوند... انسان وقتی تمامعیار، وحدتیافته، آرام و شادمان میشود که فرایند فردیت در وجود او کامل شود و خودآگاه و ناخودآگاه او، بیاموزند که در صلح و صفا با هم زندگی کنند و مکمل یکدیگر باشند» (همان، 15). هر اندازه که من، از تأثیر نیروهای منفی آزاد شود و بتواند با آنها سازگار گردد و نیز ابعاد مثبت شخصیت را تقویت کند، در این کوشش همهجانبه موفقیت بیشتری کسب خواهد کرد. در دیوان حافظ، رند نماد انسان فردیت یافته است. «حافظ، رند را بر صورت خویش میآفریند و همه آرزوهای خود را که میخواهد آزاده، بیقید، قلندر، وارسته و ملامتی باشد، در شخصیت او خلق میکند و از آنجا که میخواهد اهل تساهل، توکّل، ظرافت، زیبایی، نیاز و شکستهدلی در برابر خداوند و از همه مهمتر عشق باشد، رند را با همین صفات میسازد» (خرّمشاهی، 1366: 404 ـ 406). رند دیوان حافظ نیز، همچون ساقی و پیرمغان، ارتباطی ناگسستنی با شراب دارد:
به همین دلیل است که رند ـ انسان فردیت یافته ـ از راز درون پرده که میتواند نماد عالم ناخودآگاه باشد، باخبر است؛ حال آن که زاهد ـ یکی از جلوههای سایه ـ به سبب هم ذات پنداری با نقاب زهد، از حقیقت وجودی خود فاصله گرفته و از اسرار عالم ناخودآگاه، بی خبر مانده است. رند دیوان حافظ، فریب صورتکهایی را که برای مصلحتبینی بر چهره گذارده میشود، نمیخورد و اصلاً در قید و بند مصلحت اندیشی نیست. رند « نه نسبتی با صلاح و تقوی دارد، نه اعتنایی به مصلحتبینی و سود و زیان» (پورنامداریان، 1382: 25). به همین دلیل، صادقانهترین چهرة دیوان حافظ که بیپرده حقیقت وجودش را عیان میسازد، رند است:
رند حافظ، عاشق نیز هست و عشق، نماد شناخت و برقراری ارتباط مناسب با صورت ازلی آنیماست:
عشق، عامل اصلی حرکت به سوی تفرد نیز به شمار میآید؛ زیرا گرایش به فردیت، اغلب به شکلی پوشیده در عشق مفرط اشخاص به یکدیگر پنهان است (یونگ،1383: 281). انسان فردیت یافته، تمامی ابعاد مثبت و منفی وجودش را میشناسد و با آنها بدرستی ارتباط برقرار میکند. در فرایند تفرد، نباید در پی نابودکردن جنبههای منفی صور ازلی برآمد؛ بلکه ایجاد تعادل و سازگاری میان ابعاد مثبت و منفی است که فرد را به تفرد نزدیک میکند. رند دیوان حافظ نیز، با جنبههای منفی وجودش محتاطانه روبه رو میشود. زاهد را که نمادی از سایه است، عالی مقام و پاکیزه سرشت میخواند و یاران شهر را که نمادی از سایر صور ازلی هستند، از گناه مبرا میداند. با توجه به اینکه «فردیت، انسان را از دنیا جدا نمیکند؛ بلکه دنیا را در انسان جمع میکند» (یونگ، 1370: 409) رند حافظ نیز، از دنیا جدا نیست؛ بلکه عالم درون او جامع تمامی اضداد و تناقضاتی است که در عالم واقع وجود دارد؛ اما رند میان تمامی این تناقضات تعادل و سازگاری ایجاد کرده است. «او معلم اخلاق نیست؛ اما بیاخلاق و منکر اخلاق هم نیست. لاابالی است؛ امّا در لاابالیگری، حد نگاه میدارد. تظاهر به بزرگواری نمیکند؛ چه نه اهل تظاهر است و نه مایل به بزرگواری. اهل فضل است؛ امّا فضلفروش نیست. شاد و امیدوار است؛ اما ناامیدیها و ناشادیها را هم تحمل میکند» (خرّمشاهی، 1366: 409 ـ 408). رند، بر خلاف زاهد و صوفی و واعظ و...که شخصیت حقیقی خود را با نقابهایشان یکی پنداشته و به دنبال آن گرفتار نخوت شدهاند، حتی اگر نقاب هم بر چهره داشته باشد، به آن اعتراف میکند و میپذیرد که حقیقت وجودش، چیزی کمتر از زرق و برق ظاهری نقاب است:
با این حال، گاه و بیگاه این نکته را یادآور میشود که رند، همان حافظ - صورت ازلی خود- است که با طی فرایند تفرد، به مقام رندی و کمال رسیده است؛ مرتبهای که هم در دیدگاه یونگ و هم در مکتب حافظ، فرایندی اعتقادی است و ریشه در ایمان بشر دارد:
زیرا در حقیقت، خود همان صورت ازلی است که بیانکنندة تمامیت، یکپارچگی و کمال شخصیت؛ یعنی ثمرة فردیت یافتگی است (آرگایل، 1384: 331).
5 ـ تحلیلی از نخستین غزل دیوان حافظ علاوه بر اینکه بیشتر شخصیتهای دیوان حافظ را میتوان نماد صور ازلی ناخودآگاه جمعی دانست، بسیاری از غزلهای دیوان نیز جولانگاه تعامل این صور ازلی به چشم میآید. نخستین غزل دیوان حافظ، بروشنی نماینده تعامل صورازلی ناخودآگاه جمعی حافظ و طی مراحل تفرد است.
من خودآگاه برای طی کردن فرایند تفرّد، باید گام در عالم ناخودآگاه جمعی نهد و سفری دشوار را آغاز کند. به عقیدة یونگ، سفر، نشانة نارضایتی است و به جست و جو و کشف افقهای تازه منجر میشود. میل به سفر، نشاندهندة میل به تغییر درونی است و نیاز به تجربهای جدید (شوالیه، 1382: 3/ 587). این سفر، مراحل مختلفی دارد و نوآموز باید هرمرحله را بدرستی شناخته و پشت سر بگذارد. توقف در هریک از مراحل، به معنی توقف فرایند تفرد است. پیشرفت انسان، به حرکتی مداوم بستگی دارد و قانون پیشرفت بر این حرکت مبتنی است (همان، 252). یکی ازکلیدیترین مراحل سفر، مواجهه با آنیماست که در رسیدن فرد به مرحلة کمال و خودشناسی نقشی اساسی دارد؛ زیرا این مرحله، با عشق پیوندی عمیق دارد و در حقیقت، عشقی که از حد متعارف فراتر رود، سرانجام به راز تمامیت دست مییابد (یونگ، 1383: 309). به همین دلیل من خودآگاه حافظ، از آنیما که در این بیت با لفظ ساقی خطاب قرارگرفته، میخواهد تا او را با نوشاندن شراب ـ رمز ورود در عالم ناخودآگاه ـ یاری کند؛ زیرا درعالم خودآگاهی، تصور رسیدن به کمال که عشق، مهمترین ویژگی آن است، آسان مینماید؛ اما پس از وارد شدن به عالم ناشناختة ناخودآگاه جمعی و مواجهه با صور پنهان ضمیر ناخودآگاه که هریک از ابعاد مثبت و منفی بسیاری تشکیل شده اند، من خودآگاه با مشکلات بسیاری روبه رو خواهد شد.
در فرایند تفرد، شناخت آنیما و ارتباط صحیح با این صورت ازلی، مهمترین مرحله است؛ زیرا این صورت ازلی با ویژگیهای متعدد و پیچیده ظاهر میشود (جمشیدیان، 1385: 86). پیچ و خم زلف معشوق، حکایت از ابعاد و و ویژگیهای گوناگون صورت ازلی آنیما دارد که شناخت گوشهای از این ویژگیها نیز، دشوار و طاقت فرساست و گاه برای نوآموز به صورت آرزویی دست نیافتنی جلوه میکند و مردان بسیاری هستند که هرگز قادر نخواهند بود، صدای روان زنانة خویش را بشنوند، یا این بعد مهم وجود خویش را بدرستی بشناسند (شمیسا، 1373: 228). در غزل فارسی، صورت ازلی معشوق گاه چنان دست نیافتنی است که شاعر ناگزیر است، از طریق واسطهای، با این صورت ازلی ارتباط برقرار کند. در شعر حافظ، صبا واسطه و قاصدی است میان شاعر و آنیمای درونش؛ اما توجه به یک نکته ضروری است. ماهیت حقیقی صبا، باد است و باد میتواند رمز ناپیدا بودن، بیرنگی و غیر مادی بودن ارتباط انسان با تصاویر ناخودآگاه جمعی باشد. یونگ نیز به ارتباط آنیما و باد اشاره کرده است (یونگ،1380: 23) تا جایی که حتی گاه خود آنیما در ادبیات با ویژگی بادگونگی ظاهر میشود (جمشیدیان، 1385: 87). انتخاب صبا که در شعر فارسی، حرکت آرام و بیمارگونه دارد نیز نماد کند و دشواربودن برقراری ارتباط با صورت ازلی آنیما است.
هرچند شناخت آنیما در فرایند تفرد اهمیت بسیار دارد؛ امّا بتنهایی کافی نیست. فرد باید آنیمای وجودش را بشناسد؛ اما به طور کامل تحت تملّک و تسخیر او قرار نگیرد؛ زیرا مردی که مسخر آنیمای وجودش شود، نابود خواهد شد (وزیرنیا، 1383: 101). من حافظ نیز، پس از شناخت صورت ازلی معشوق، نمیتواند در این مرحله آرام بگیرد؛ بلکه باید به سفر پر خطر خود در عالم ناخودآگاه ادامه دهد. زیرا حرکت در مسیر فردیت، حرکتی بیانتهاست و دستیابی به هریک از مراحل تفرد، فرد را به مرحلهای برتر و بالاتر راهنمایی میکند (بیلسکر، 1387: 53).
عالم ناخودآگاه، به دلیل ناشناخته بودن، تاریک است. شب تاریک در این بیت، راه یافتن حافظ را به ناخودآگاه روان تأیید میکند.یونگ نیز روان آدمی را به جزیرهای تشبیه میکند که تنها بخش کوچکی از آن بیرون آب است. این بخش کوچک، همان خودآگاه است و بخش اعظم زیر آب، عالم ناخودآگاه. در حقیقت، فرایند تفرد برابر با مفهوم نوعی سفر شبانه از روی دریاست (ستاری، 1380: 35). حافظ نیز سیر پرخطری را در ژرفنای تاریک ناخودآگاه روان خویش آغاز کرده است؛ اما کسانی که تنها بر لبة خودآگاه روانشان ایستادهاند، از حال او بیخبرند. 5
سیر در عالم ناخودآگاه، به یاری پیرخرد انجام میگیرد. من خودآگاه حافظ نیز در طول سفر، از عمل به سخنان پیرمغان غفلت نمیکند.البته باید توجه داشت که روانکاوی یونگ، بر مبنای دین نهاده شد و یکی از علل اختلاف نظر او با فروید نیز این بود که یونگ، اندیشههای فروید را از رنگ مذهب خالی میدید. در غزل حافظ نیز، سیر کمال با دینداری و عبودیت همراه است؛ اما سجاده به می رنگین کردن رمز آن است که عبادت ظاهری بدون خودشناسی، نمیتواند کامل باشد. بنابراین، نماز نوآموز نیز باید با راه یافتن من خودآگاه به ژرفای ناخودآگاهی همراه باشد و بدین ترتیب تمام ابعاد خودآگاه و ناخودآگاه فرد در هنگام عبادت حضور خواهد داشت.
یونگ اعتقاد دارد، اگر جوششهای حیوانی سایه را فروننشانیم، با واکنش آداب و رسوم و قوانین جامعهای که در آن زندگی می کنیم، روبه رو خواهیم شد. حافظ نیز بر این نکته تأکید میکند که در صورت ظهور و بروز خصلتهای ناپسند سایه ـ که خودکامی، یکی از نشانههای آن است ـ کار فرد نهایتاً به بدنام شدن در جامعهای میانجامد که بعد منفی سایه، آداب و رسوم آن را زیر پا میگذارد. درحقیقت، سایه همان رازی است که اگر از پس نقاب ظاهر شود، فرد بر سر زبانها خواهد افتاد؛ زیرا سایه دربرگیرندة صفات ناپسندی است که انسان میکوشد، آنها را در وجود خودش نادیده گرفته، انکار کند؛ اما در صورتی که همان صفات را در وجود شخص دیگری ببیند، به ملامت او برخواهد خواست (فوردهام، 1356: 93).
در جریان تفرد، من خودآگاه تا آنجا پیش خواهد رفت که نهایتاً به خود خودآگاه تبدیل شود. تفرّد به معنی جامع و تمام بودن، یعنی توافق و آشتی با وجوهی از شخصیت است که به حساب نیامده بودند. درحقیقت، تفرد زمانی صورت میگیرد که خودآگاه و ناخودآگاه بیاموزند، در صلح و صفا با یکدیگر کنار بیایند. شخص فردیت یافته، به واسطة پذیرش ناخودآگاه خویش، با آنکه از شخصیت واحد خود آگاهی دارد، به مقام بستگی و اخوت با همة موجودات زنده و خود جهان هستی نایل میشود (فوردهام، 1356: 138 ـ 140). سیر کمال در دیوان حافظ نیز، چنین نتیجهای در بر خواهد داشت. رها کردن عالم خودآگاه و فرو رفتن در ژرفترین لایههای ناخودآگاه، برقراری تعادل و سازگاری میان صور ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی و سرانجام به دستآوردن حضوری راستین در عالم آفرینش. 6
نتیجهگیری عالم شعر حافظ، سرشار از ابهام و رمز و راز است و برای پرده برداشتن از اسرار شعر او درهای تأویل و تحلیل تا ابد باز خواهد ماند؛ زیرا هر خوانندهای به فراخور دانش و آگاهی خود، گوشهای از ابهامات غزل حافظ را میگشاید. یکی از دیدگاههایی که از طریق آن میتوان به تأویلی دیگرگونه از شعر حافظ دست یافت، طرح صور ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی در روانشناسی تحلیلی است. بدینترتیب، فضای شعر حافظ، عالمی است رؤیاگونه که در آن صور ازلی در قالب شخصیتهای متعدد نمود یافتهاند. صورت ازلی آنیما، با جلوههایی گوناگون، همچون معشوق، ساقی و... متجلّی شده و دیدار با او که حول محور عشق میگردد، یکی از مهمترین اندیشههای غالب در غزل حافظ است. صورت ازلی پیر فرزانه، در چهرة پیرمغان متجلی شده و حافظ را گام به گام در فرایند تفرّد همراهی میکند. در این فرایند، من خودآگاه میکوشد، با راهنمایی پیرمغان لایههای ناخودآگاه را یکیک کنار زند و با ابعاد مثبت و منفی صور ازلی ضمیرش آشنا شود. یکی از صورتهای ازلی، خود است که مرز میان خودآگاه و ناخودآگاه به شمار میآید و در اشعار لسان الغیب، غالباً با نام حافظ معرفی میشود. هرچند یکی از جلوههای خود، کودک است و شخصیتهایی همچون مغبچه و نازنین پسر نیز در غزل حافظ، نماد صورت ازلی خود به شمار میآیند. در فرایند فردیت، نوآموز باید بُعد خبیثانة وجود خود؛ یعنی سایه را بشناسد و بیآنکه در پی نابودی این بخش از وجودش باشد، بکوشد ابعاد منفی سایه را کمرنگ کند و مانع شود سایه با پنهان شدن به زیر نقاب و هم ذات پنداری با آن، گرفتار نخوت شده به تحقیر صورت ازلی خود بپردازد. حافظ نیز، پیوسته در غزلهایش نقاب از چهرة زاهد و صوفی و شیخ و... برمیدارد و مانع تحقیر صورت ازلی خود و واپس رانده شدن او به اعماق ناخودآگاه میشود. حاصل این تلاشها در فرایند تفرد، به ایجاد انسان فردیتیافته میانجامد. رند دیوان حافظ نیز، توانسته است با استفاده از راهنماییهای پیرمغان و به واسطة نیروی عشق که نماد شناخت صحیح از روان زنانة وجود اوست و نیز با شناسایی درست جنبههای مختلف سایه که نقابهای گوناگون زهد و وعظ و صوفیگری و... بر چهره دارند، به طی فرایند تفرّد نائل شود و در جایگاه انسان فردیتیافته قرار گیرد.
پینوشتها 1- یونگ که مدتی از پیروان مکتب فروید بود به سبب پافشاری فروید بر برخی عقاید از جمله تأثیر غریزه جنسی در رفتار آدمی، از او جدا شد و بعدها مکتبی مستقل را بنیان گذاشت که به طرح مباحث مهمی از جمله ضمیر ناخودآگاه جمعی و کهن الگوها انجامید. دیدگاههای یونگ به دلیل علاقه او به مباحث عرفانی و مطالعاتش در عرفان مشرق زمین در نقد ادبی تاثیر قابل ملاحظهای بر جا گذاشت. خود یونگ نیز به فوایدی که در تحقیقات ادبی از روانشناسی می توان حاصل کرد اهمیت خاص می دهد و از جمله درباره فائوست (Faust، یکی از مهم ترین آثار گوته) بررسی های جالبی دارد. در روانشناسی یونگ اصطلاحات مهمی چون ناخودآگاه جمعی، درون گرایی و برون گرایی، آرکی تایپ و... مطرح است که همه در مباحث جدید نقد ادبی مخصوصاً نقد روانشناسانه و نقد اسطوره گرا مورد توجه قرار می گیرد. آرکی تایپ طرح کلّی رفتارهای بشری است که ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد و در حقیقت میراثی است از زندگانی تاریخی گذشته و بنابراین همه افراد بشر در آن سهیم اند. یونگ آرکی تایپ هایی همچون آنیما، آنیموس، سایه، خود، نقاب و... را مطرح کرده و ویژگی های آنها را برشمرده است که هریک می تواند زمینه مطالعات جالبی را در نقد ادبی فراهم کند.ترجمه تحت اللفظی کلمه آرکی تایپ «سنخ باستانی» است و به صورت کهن الگو، صورت ازلی، سرنمون و صورت اساطیری نیز ترجمه شده است که ما در این مقاله با توجه به فضای شعر حافظ معادل صورت ازلی را مناسب تر یافتیم. زیرا خود یونگ نیز این عبارت را برای توصیف آرکی تایپ به کار می برد : «برای بحث درباره کهن الگو بد نیست ابتدا به اولین عبارتی توجه کنیم که یونگ برای توصیف این مفهوم به کار میبرد؛ یعنی صورت ازلی. یونگ در نوشته هایش این عبارت را برای اشاره به اندیشه های بنیانی و بدوی به کار می برد که در ضمیر ناخودآگاه فرد باقی می مانند اما از تجربیات فردی او سرچشمه نگرفته اند. به عبارتی میتوان گفت فرد صرفا زمانی از این تصاویر ازلی آگاه می شود که تجربیات خاصی در زندگیش مجدداً آن تجربیات اولیه را زنده کنند» (بیلسکر، 1387: 60). 2- هر سخن گفتنی به منظور ارتباطی کلامی میان فرستنده پیام و گیرنده پیام و بنابراین نوعی گفتگو یا مکالمه به معنای وسیع کلمه است. وقتی نویسنده یا شاعری در غیاب مخاطب یا گیرنده پیام می نویسد در واقع با مخاطبی فرضی به گفتگو می پردازد.در انتزاعیترین شعرهای غنایی که تولید کننده اثر مخاطبی را در نظر ندارد مخاطب را می توان من نویسنده و شاعر دانست که در این صورت او با خود گفتگو میکند (پورنامداریان، 1387:12). البته باید توجه داشت که در بسیاری از آثار ادبی، شاعر یا نویسنده هر تعداد مخاطبی که در نظر داشته باشد بازهم صادقانهترین گفتگو را با خود خواهد داشت. به عنوان نمونه ناصر خسرو که مخاطبان متعددی از قبیل خلیفه فاطمی، هم کیشان اسماعیلیش، خلفای بغداد، عامه مردم و...را در نظر دارد و گاه حتی در یک قصیده نیز با چندین مخاطب گفتگو میکند، بازهم صمیمانهترین گفتگو را با خود دارد و اتفاقا در شعر ناصر خسرو بروشنی مشهود است که او "خود" حقیقیش را جدا از "من" خویش می داند که همان سراینده اشعار است و ناصرخسرو اصالت را برای "خود" قائل است -که گاه آنرا نفس ناطقه و نفس سخنگو می نامد- نه برای «من». در غزل که به قول پورنامداریان از انتزاعیترین اشعار است گفتگوی شاعر با «خود» مشهودتر است و این گفتگو بویژه در تخلّص به اوج خود می رسد. 3- در شرح حال برخی عارفان، حکایتهایی نقل شده که موضوع آن دیدار با زنی گمنام است. زمان این گونه دیدارها غالباً شب هنگام است و زن با «صوتی حزین» اشعاری را قرائت میکند که موضوع آنها غالباً عاشقانه است. در بسیاری از این گونه حکایات، این زن است که عارف را میشناسد و او را خطاب قرار میدهد و در تمامی این حکایتها، زنان راه آموز و درس آموز مردان عارف اند. این زنان، همان آنیمای عارف هستند (حسینی،1388: 172-149). 4- باتوجه به این که صور ازلی در رویا متجلّی میشوند، می توان استفهام بیت سوم این غزل را نه به صورت توبیخی که شارحان مطرح کردهاند (!سودی، 1381: 201)ـ بلکه در معنای ثانویه تشویق و ترغیب در نظر گرفت. آنیما با جلوه ای تمام و کمال، بر من خودآگاه حافظ ظاهر شده و می پرسد، آیا می خواهی به خواب بروی تا به عالم ناخودآگاه جمعی راه پیدا کنی؟ 5- حافظ در غزلی دیگر نیز به سفر دریایی خود اشاره کرده و در آنجا نیز از باد برای دیدار با صور ازلی ضمیرش مدد می جوید:
6- صورت دیگر مصراع اول این بیت، «ز ما غافل مشو» است که اتفاقاً با توجه به مبحث صور ازلی، قابل توجیه است. اگر قرار است حافظ به عنوان نوآموز، در مسیر تفرّد قرار گیرد، نباید از صورتهای ازلی ضمیر ناخودآگاه جمعی که با لفظ ما عنوان شده غافل شود. پس هرگاه فرد بخواهد با این صور ملاقات کند، باید عالم خودآگاه را رها کرده، در ناهشیاری جمعی غوطه ور گردد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1ـ آرگایل، مایکل.(1384). «یونگ و نمادپردازی دینی»، ترجمه احمدرضا محمدپور، نقد و نظر، س 10، ش 1 و 2، ص 328 ـ 336. 2ـ آلندی، رنه.(1378). عشق، ترجمة جلال ستاری، تهران: توس، چاپ دوم. 3ـ الیاده، میرچا.(1384). اسطورة بازگشت جاودانه، ترجمة بهمن سرکاراتی، تهران: طهوری، چاپ دوم. 4- ------- .(1375). اسطوره، رویا، راز، ترجمة رویا منجم، تهران: فکر روز، چاپ دوم. 5ـ براون، ادوارد.(1366). از سعدی تا جامی، تاریخ ادبی ایران از نیمة دوم قرن هفتم تا آخر قرن نهم هجری عصر استیلای مغول و تاتار، ترجمة علیاصغر حکمت، تهران: ابن سینا، چاپ سوم. 6ـ بولن، شینودا.(1380). نمادهای اسطورهای در روانشناسی زنان، ترجمة آذر یوسفی، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، چاپ دوم. 7ـ بیلسکر، ریچارد.(1387). اندیشة یونگ، ترجمة حسین پاینده، تهران: آشیان، چاپ دوم. 8ـ پایمرد، منصور.(1382). «پیرمغان، کلیدیترین رمز فرهنگ ایرانی در اشعار حافظ»، حافظپژوهی، دفتر ششم، به کوشش جلیل سازگارنژاد، شیراز: مرکز حافظشناسی، چاپ اول. 9ـ پورنامداریان، تقی.(1382). گمشدة لب دریا، تأملی در معنی و صورت شعر حافظ، تهران: سخن، چاپ اول. 10- -----------.(1387). «بلاغت مخاطب و گفتگوی با متن»،نقد ادبی، 1(1). 11ـ تبریزی، غلامرضا.(1373). نگرشی بر روانشناسی یونگ، مشهد: جاودان خرد، چاپ اول. 12ـ جمشیدیان، همایون.(1385). «بانوی بادگون، بررسی و تحلیل آنیما در شعر سهراب سپهری»، پژوهشهای ادبی، شمارة 12 و 13، ص 97ـ83. 13ـ جونز، ارنست و دیگران.(1366). رمز و مثل در روانکاوی، ترجمه جلال ستاری، تهران: توس. 14ـ حافظ، شمسالدین محمد.(1362). دیوان اشعار، تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران: زوار. 15ـ حسینی، مریم.(1388). «زن سوفیایی در رویاهای عارفان»، مطالعات عرفانی، دانشکده علوم انسانی دانشگاه کاشان، شمارة دهم. 16ـ خرّمشاهی، بهاءالدّین.(1366). حافظنامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، تهران: علمی و فرهنگی و سروش، چاپ اول. 17ـ درگاهی، محمود.(1382). حافظ و الهیات رندی، تهران: قصیدهسرا، چاپ اول. 18ـ رجایی بخارایی، احمدعلی.(1358). فرهنگ اشعار حافظ، تهران: علمی، چاپ دوم. 19ـ رضی، احمد.(1383). «دیوان حافظ، بازترین متن ادب فارسی»، پژوهشهای ادبی، شمارة 4، ص 130ـ115. 20ـ ستاری، جلال.(1381). اسطوره و رمز در اندیشة میرچا الیاده، تهران: مرکز، چاپ اول. 21- --------- .(1372). مدخلی بر رمزشناسی عرفانی، تهران: مرکز، چاپ اول. 22- ---------- .(1380). «رموز قصه از دیدگاه روانشناسی»، هنر و مردم، ش 109، صص 32 ـ 35. 23ـ سودی بسنوی، محمد.(1381). شرح سودی بر حافظ(1)، ترجمه عصمت ستارزاده، تهران: زرین، چاپ ششم. 24ـ سیاسی، علیاکبر.(1367). نظریههای شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران: دانشگاه. 25ـ شمیسا، سیروس.(1371). بیان، تهران: فردوس و مجید، چاپ دوم. 26- ----------- .(1374). سبکشناسی شعر، تهران: فردوس، چاپ اول. 27- ----------- .(1373). سیر غزل در شعر فارسی، تهران: فردوس، چاپ چهارم. 28- -----------.(1372). کلیات سبکشناسی، تهران: فردوس، چاپ اول. 29- ------------.(1385). نقد ادبی، تهران: میترا، ویرایش دوم، چاپ اول. 30- ------------.(1373). نگاهی به سپهری، تهران: مروارید، چاپ پنجم. 31ـ شوالیه، ژان و گربران، آلن.(1382). فرهنگ نمادها، ترجمة سودابه فضایلی، تهران: جیحون، چاپ اول. 32ـ صرفی، محمدرضا.(1387). «نمودهای مثبت آنیما در ادبیات فارسی»، نقد ادبی، سال 1، شمارة 3، ص 86ـ59. 33ـ فخرالزمانی قزوینی، ملاعبدالنبی.(1367). تذکرة میخانه، تصحیح احمد گلچین معانی، تهران: اقبال، چاپ پنجم. 34ـ فدایی، فربد.(1381). کارل گوستاو یونگ و روانشناسی تحلیلی او، تهران: دانژه. 35ـ فوردهام، فریدا.(1356). مقدمهای بر روانشناسی یونگ، ترجمة مسعود میربها، تهران: اشرفی، چاپ سوم. 36ـ فون، مری لوئیزه.(1383). فرایند فردیت در افسانههای پریان، ترجمة زهرا قاضی، تهران: شرکت سهامی انتشار، چاپ اول. 37ـ گورین، ویلفرد. ال و همکاران.(1370). راهنمای رویکردهای نقد ادبی، ترجمه زهرا میهن خواه، تهران: اطلاعات. 38- محمدی آسیابادی، علی.( 1390). مولوی و اسرار خاموشی،تهران: سخن. 39ـ مرتضوی، منوچهر.(1370). مکتب حافظ: مقدمهای بر حافظشناسی، تبریز: ستوده، چاپ سوم. 40ـ مزارعی، فخرالدین.(1373). مفهوم رندی در شعر حافظ، تهران: کویر. 41ـ نیازکرمانی، سعید.(1368). حافظشناسی، مجموعه مقالات، تهران: پاژنگ، چاپ اول. 42ـ هال، کالوین و نوربادی، ورنون جی.(1375). مبانی روانشناسی تحلیلی یونگ، ترجمة محمدحسین مقبل، تهران: جهاد دانشگاهی تربیت معلم، چاپ اول. 43ـ یونگ، کارل گوستاو.(1383). انسان و سمبلهایش، ترجمة ابوطالب صارمی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول. 44- --------------- .(1372). جهان نگری، ترجمة جلال ستاری، تهران: توس، چاپ اول. 45- --------------- .(1368). چهار صورت مثالی (مادر، ولادت مجدد، روح، مکار)، ترجمة پروین فرامرزی، مشهد: آستان قدس رضوی، چاپ اول. 46- -------------- .(1370). خاطرات، رویاها، اندیشهها، ترجمة پروین فرامرزی، مشهد: آستان قدس رضوی. 47- ----------------.(1377). روانشناسی ضمیر ناخودآگاه، ترجمة محمدعلی امیری، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 48- --------------- .(1370). روانشناسی و دین، ترجمة فؤاد رحمانی، تهران: کتابهای جیبی با همکاری امیرکبیر، چاپ سوم. 49- Jung, Carl Gustav.(1959). the Archetypes and the Collective Unconscious, Trans, by: R.F. Hull, New York, Pantheon Books. 50- --------------, & De Laszlo.(1958). V. S.: Psyche and Symbol: A Selection from the Writings of C.G. Jung. Garden City, N.Y.: Doubleday.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,794 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,785 |