تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,311 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,868,119 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,943,927 |
تحلیل داستان «شیخ صنعان» منطق الطّیر عطار براساس نظریه کنشی گرماس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 5، دوره 6، شماره 2، شهریور 1391، صفحه 89-112 اصل مقاله (240.5 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مسعود روحانی* 1؛ علی اکبر شوبکلایی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ساختارگرایی ادبی به دنبال آن است تا علمیترین مبنای ممکن را برای مطالعات ادبی فراهم آورد. ساختارگرایی روش تحلیل متن و شناخت نظام آن است.ای.جی.گرماس یکی از روایت شناسانی است که با ارائه الگوی کنشی، تحلیل و شناخت روایت را آسانتر کرده است. گرماس با ساده کردن الگوی تحلیل قصه پراپ، نشان داد که همه عناصر تشکیل دهنده قصه، قابل تجزیه و تحلیل و دارای نقش مؤثّرند. این کنشگرها ممکن است، اشیاء، مفاهیم یا اشخاص باشند. مدل گرماس بسیار انعطاف پذیر است و ظرفیت بالایی برای تجزیه و تحلیل قصه دارد. در این مقاله کوشش شده است، نمونههایی روشن و عینی از داستان شیخ صنعان برمبنای الگوی کنشیگرماس ارائه شود. داستان شیخ صنعان، طولانیترین و مشهورترین حکایت منطقالطیر است و یکی از داستانهایی است که مورد توجه محقّقان منطق الطیر قرار گرفته است. داستانی است که دارای افت و خیزها و کششها و کوششهایی است که امکان تحلیل آن را بر مبنای الگوی یاد شده فراهم میکند. تحلیل قصه شیخ صنعان براساس مدل گرماس هم استواری قصه و ساختار و پیوستگی اجزای آن را نشان می دهد و هم بازگو کننده توانایی این الگو در شناخت ساختار و نظام قصههای کهن فارسی است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قصه؛ گرماس؛ الگوی کنشی؛ کنش گر؛ عطار؛ شیخ صنعان؛ دختر ترسا | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه کشف راز و تحلیل اشیاء و شناخت عناصر حیات دغدغة جاودانة انسان است. موضوعات مطرح در علوم انسانی از گذشتههای دور مورد بررسی و تحلیل بوده است. زبان و ادبیات و آثار مرتبط با آن نیز همواره مورد توجه زبان شناسان بوده است. فردینان دوسوسور در کتاب دورة زبان شناسی عمومی علم نشانهشناسی زبانی را پیریزی کرده است. اگرچه سوسور اصول این علم را برای بازشناسی نظام زبان طراحی کرد؛ لیکن اندک اندک و در امتداد آراء و نظریات او ساختارگرایی (Structuralism) جدیدی به وجودآمد که در بسیاری از رشتهها و شاخههای علوم؛ خصوصاً نقد ادبی به عنوان یک رویکرد مورد استفاده قرار گرفته است. از این نظر ساختارگرایی یک روشِ شناخته شده است که موضوعات گوناگون را در حوزههای مختلف در برمیگیرد. متدهای اصلی مورد استفاده در تمام این علوم، همه همان است که برای شناخت زبان و ساختار آن به کار میرود. «ساختارگرایی روشی است که میخواهد کلیة علوم را در نظام اعتقادی جدیدی وحدت بخشد» (اسکولز، 16:1383). «ساختارگرایی ادبی به دنبال آن است تا علمیترین مبنای ممکن را برای مطالعات ادبی فراهم آورد» (همان، 26). «مطالعة دقیق و منظم ساختار طرح در سال 1928 توسط ولادیمیرپراپ، صورتگرای روسی، آغاز شد. پراپ بر این باور بود که یک روایت کامل با وضعیت ثابت آغاز می شود، سپس این آرامش به وسیلة نیروهایی بر هم میخورد (علوی مقدم و پرشهرام، 1387: 165). ولادیمیرپراپ در این عرصه، گام مهمی برداشت و نظام او، به رغم کاستی هایش، نقطة شروعی برای نظریه پردازان بعدی شده است» (اسکولز، 1383: 134). ساختارگرایی فرانسه از دهة 1960 به بعد و البته تحت تأثیر صورتگرایان روس؛ بخصوص پراپ و اثر معروف او، ریختشناسی قصة پریان، با آرای کسانی چون تودورف، بارت و گرماس آغاز شد» ( سجودی، 1387: 113). در این مقاله نظریه گرماس مورد بررسی قرار میگیرد و پس از آن در یک متن داستانی (قصة شیخ صنعان) این نظریه تطبیق داده میشود. بر اساس و با تکیه بر الگوهای ارائه شدة گرماس داستان به عنوان یک مجموعة پیوسته و نظام مند تحلیل میگردد. «رولان بارت معتقد است که روایت یک جملة بلند است» (برتنز، 1382: 94). « همان طور که هر جملة قطعی به نحوی طرح کلّی اولیة یک روایت کوتاه است. برپایة این قیاس، پرداخت کلّی قصه از قواعد قراردادی معینی پیروی میکند، درست همانگونه که پرداخت جمله از قواعد نحو پیروی میکند» (هارلند، 1385: 361). «آنچه رویکرد ساختارگرایان به شیوة گفتن داستان را متمایز میکند، روش نظام بنیاد آنها و در نتیجه به طور اجتناب ناپذیر، توجه آنها بر ساختار بنیادی است که شناخت و تحلیل داستانها را (و در نتیجه معنا را) ممکن میکند. هدف نهایی روایت شناسی عبارت است از؛ کشف الگوهای عام روایت که همة شیوههای ممکن گفتن داستان را دربربگیرد و شاید بتوان گفت الگویی است که تولید معنا را ممکن میکند» (برتنز، 1382:99). «نظریة روایتی ساختارگرا، از پارهای قیاسهای زبانی مقدماتی آغاز میشود. نحو(قوانین ساختمان جمله) مدل اساسی قوانین روایتی است. پراپ با دنبال کردن این قیاس میان ساخت جمله و روایت، نظریة خود را دربارة افسانههای جن و پری روس تدوین کرد»( سلدون، 1384: 141) « اوکنشگران (Dcteur) را در هفت حوزه تقسیمبندی میکند: 1- قهرمان، 2- ضدقهرمان، 3- قهرمان دروغین، 4- بخشنده، 5- یاری گر، 6- دختر پادشاه، 7- فرستنده» (خراسانی، 1387: 26). «این هفت شخصیت هر یک حوزة عملیات خاص خود را دارند» (پراپ، 1386: 161).هرچند نظریة پراپ به همان شکل پذیرفته نشد و بویژه در آثار گرماس و برمون دگرگون شد؛ اما راهگشای تمام مباحث بعدی بود (احمدی، 1388: 147). سویة ترکیبی حکایتها که پراپ، نخستین بار کشف کرده بود، راهگشای بسیاری از مباحث اصلی نظریة جدید ادبی شده است (همان، 148).
2. پرسشهای تحقیق 1- الگوی کنشی گرماس چیست و چگونه به تجزیه و تحلیل روایت های داستانی می پردازد؟ 2- آیا تجزیه و تحلیل و شناخت ساختار قصههای کهن فارسی و از جمله قصه شیخ صنعان منطق الطیر با تکیه بر نقد ادبی جدید و الگوی کنشی گرماس امکان پذیر است یا خیر؟ 3- با توجه به الگوی کنشی گرماس و نظریات نقد ادبی جدید آیا داستان شیخ صنعان ساختاری منسجم و نظاممند دارد یا خیر؟ 1. چارچوب نظری تحقیق 1-1. الگوی کنش گر گرماس «از ساختار گرایانی که پژوهش پراپ را در سطحی گسترده، مبنا قرار داده آلژیرداس ژولین گِرِماس (A.J.Gremas) بود که با مطالعة معناشناسی و ساختارهای معنا توانست، فرضیة مدل «کنشی» را ارائه دهد. گرماس، الگوی معناشناسی خود را بر کنش روایت استوار کرد و کوشید آن را در نظام نشانه شناسی بسنجد» (علوی مقدم و پورشهرام (2)، 1387: 109). در شناخت روایت، داستانها «از نظر گرماس دلالت با تقابل های دوتایی (Binary opposition) شروع می شود. مفاهیم اولیه براساس تقابلی که با هم دارند، در ارتباط با یکدیگر تعریف می شوند. این مفاهیم در موقعیتی جدلی به مشارکینی بدل میشوند که اگر به آنها ویژگیهای فردیت بخش داده شود، کنشگر یا، به عبارت دیگر، شخصیت میشوند» (اسکولز، 1383: 147). «گرماس به شیوة پراپ شکل علمیتری بخشید و هفت نقش او را به شیوهای کاملاً ساختارگرا، در سه گروه دوتاییهای متضاد خلاصه میکند و اینها را کنشگر مینامد» (موران،1389: 229). «واژه کنشگر از شخصیت داستانی فراتر می رود؛ زیرا کنشگر ممکن است فرد، شیء، گروه و یا واژهای انتزاعی مانند آزادی باشد» (محمدی، عباسی، 1381: 113). ششکنشگر گرماسعبارتند از: 1- فرستنده(تقاضا کننده) (Sender) 2-گیرنده پیام (Receiver) 3- موضوع (Object) 4- یاری دهنده (Supporter) 5- مخالف (بازدارندة حریف) (Conflict) 6- قهرمان( فاعل) (Subject). در این میان،تأکید برموضوع است. قهرمان گاه خود گیرنده است و گاه نیست.گاه هر شش کنشگر در داستانی یافت می شوند و گاه شماری از آنان مطرح می شوند (احمدی، 1388 :163). «ممکن است چندین الگوی کنش بتدریج در یک شخصیت تحقق پیدا کند» (هارلند،1385: 364). «این نظام ساختارگرای گرماس سیاهة کاملی از مناسبات انسانی را گرد میآورد که چنانچه در برخورد با استرانژی های یک متن به کار گرفته شوند، به تحلیلگر اجازه میدهند، امکانات ناگفته را کشف کند» (سلدون، 1384: 127) و همانگونه که در تحلیل نحوی همة اجزای یک جمله شناخته می شود، همة شخصیتها در یک روایت شناخته و جایگاه و نوع کنش آنها روشن میشود. «در این الگو عدم توازن میان دو شکل مختلف و مخالفت دوتایی، مفاهیم ایستای دوتایی را به حرکت درمی آورد؛ هدف او گذشتن از نظام و رسیدن به فرآیند پویاست» (هارلند،1385: 366). «دو مورد از موارد شش گانه نقش کنشی بنیادیتر از چهارمورد دیگرند. فاعل (Subject) و هدف ( موضوع، مفعول)(Object). در این ساختار بنیادی، شاهد نوعی رابطة مبتنی بر «میل» هستیم؛ فاعل میل به هدف دارد و این میل است که داستان را پیش میبرد. هدف نیرومند است. به این دلیل که هدف پیوسته چیزی است که فاعل آن را میخواهد - میخواهد به تملّک خود درآورد، تحقّق آن را ببیند و... - پس میتوان گفت که پیوسته نیرویی را بر فاعل اعمال میکند. همانگونه که از وجود نقش کنشی (Actant) هدف برمیآید، این کنشگرها الزاماً انسان نیستند. حتی یک کنشگر ظاهراً انسانی، مثل « بازدارنده (مخالف) نیز الزاماً انسان نیست. هرچیزی که بر سر راه رسیدن به هدف مانعی به وجود آورد میتواند بازدارنده باشد» ( برتنز، 1382: 97). رابطه میان فاعل(قهرمان) و مفعول(هدف)؛ یعنی نیرویی که هدف بر فاعل وارد میکند و او را به دنبال خویش میکشد و جستجوی فاعل سبب فعال شدن کنشگرهای دیگر میشود. در حقیقت نیروی کشش هدف و جستجو و کوشش فاعل، عامل اساسی در شکلگیری قصّه (Tale) و حوادث آن است و همین تقابل، روابط و مناسباتی را میان شخصیتها به وجود میآورد. «گرماس رابطههای اساسی میان شخصیتهای شش گانه را باز میشناسد: فاعل در برابر مفعول، فرستنده در برابر گیرنده و یاری دهنده در برابر مخالف. رابطه میان فاعل و مفعول به رابطه میان فاعل اسمی و مفعول اسمی در جمله شباهت دارد، مانند: « شهسواران» در جستجوی « جام مقدس» بودند. رابطة میان فرستنده و گیرنده به رابطة میان فاعل اسمی و مفعول به واسطه اسمی در جمله شباهت دارد، مانند: حوا سیبی به آدم می دهد. اما در گزینة یاری دهنده و مخالف، گرماس این الگوی کنش را در حال پیش بردن یا واپس راندن جنبش فاعل به سوی مفعول در نظر میگیرد و آن را با اصول صفتی شدة توصیف فاعل اسمی مقایسه میکند، این موضوع با اندکی کشش می تواند در جملهای مانند: کسی که با اژدها میجنگید، به شیوهای جادویی شهسواران جستجوگر جام مقدس را یاری داد، جلوهگر شود» (هارلند، 1385: 3-362 ). گرماس شخصیتها را نه برمبنای آن گونه که هستند؛ بلکه برمبنای آن کنش هایی که دارند، دستهبندی کرده است و این دستهبندی سه جفت دوتایی«سه انگاره اساسی را توصیف می کنند که شاید در همه انواع روایت اتفاق می افتد: 1- آرزو یا جستجو ( فاعل، مفعول) 2- ارتباط ( فرستنده، گیرنده) 3- حمایت یا ممانعت (یاریگر، مخالف). گرماس ساختگرا تراز پراپ است؛ زیرا به جای آن که به ماهیت خود شخصیتها بپردازد، مناسبات میان این ماهیتها را مدّ نظر دارد» ( سلدن، 1384: 4-143 ) تقابل سازیهای سه گانة گرماس با شش کنشگر متقابل هیچ جزیی از روایت را نادیده نمی انگارد؛ یعنی هر گونه فعالیتی که در جریان روایت اتفاق می افتد در این مدل جایی و نامی دارد. با این شیوه نظام و ساختار یک روایت به طور کلّی و کامل تجزیه و تحلیل می شود. «مجموعه کارکردها را در سه ساختار (زنجیره) جمع میکند: 1- قراردادی (Contractual) 2- اجرایی (Performative) 3- انفصالی (Disjunctional) براین اساس روایتها ممکن است، یکی از ساختارهای زیر را به کار گیرند: قرارداد ( یا ممنوعیت) نقض مجازات فقدان قرارداد(بی نظمی) وجود قرارداد ( نظم)» ( سلدون، 145). «در چهارچوب داستان(قرارداد) میثاق در ابتدا میآید و پاداش در انتها. هرآزمونی ( اجرایی) برمبنای این قرارداد باید بین این دو بیاید. ساختارهای بنیادین نوع روایت در این جا سه کارکرد پایه و مشارکین ملازم آنها را دربردارند. این کارکردها عبارتند از: پیمان، آزمون و داوری؛ مشارکین عبارتند از: منعقدکنندة پیمان و متعهد پیمان، آزمونگر و آزمون شونده، داور و مورد داوری» (اسکولز، 1383: 6-155). «الگوی گرماس همانند دیگر الگوهای ساختگرایانه توجه خود را بر روابط متمرکز میکند» (برتنز، 1382: 97) و میکوشد از منظر معنا شناسی به روایت بنگرد (اسکولز، 1383: 13) و فهم «ساختارهای معناشناسیک را درک اشکال» می داند (احمدی، 1388: 161) او الگویی را ارائه کرد که می خواهد با یک متد ساختارگرایانه، آن نظام بنیادی را که امکان پدیدار شدن معنا را به وجود میآورد، توصیف کند؛ یعنی تحلیل ساختار قصه بر اساس این الگو و کشف نوع ارتباط و نسبت میان کنشگرها به کشف معنای قصه یاری می رساند؛ به عبارت دیگر معنادار بودن متن با توجه به تحلیل ساختار روایی آن ثابت می شود. در الگوی گرماس ادبیات را با شیوة هم زمانی بررسی میکنند و برقراری هیچ پیوندی را میان آثار ادبی با نویسنده، تاریخ و واقعیت بیرون از متن بایسته نمیدانند. (موران، 1389: 225) در عمل، این خواننده است که باید تصمیم بگیرد که برای مثال فلان شخصیت را «یاری رسان» تلقی کند یا « بازدارنده». این خواننده است که در مورد شخصیت ها و رویدادهای داستان قضاوت میکند. در واقع از دیدگاهی ساختگرایانه، معنای یک اثر ادبی؛ بخصوص محصول هم یاری خواننده و ساختاری است که امکان شکل گیری معنا را به وجود آورده است (برتنز، 1382: 8-97). گرماس در پی یافتن و ارائة مدلی بود که بسیار مشخصتر و کارآمدتر از چیزی باشد که پراپ در ریختشناسی پریان بیان میکند. او توانست این مدل پخته تر و کارآمدتر را ارائه کند. یکی از ویژگیهای مهم الگوی گرماس سیال بودن وانعطاف پذیری آن است. در این مدل هر شخص داستانی میتواند در چهرة کنشگران متفاوت ظاهر شود؛ یعنی کاراکتری که درآغاز فاعل بوده است، میتواند فرستنده، گیرنده وگاهی یاریگر شود و نقش آنها را برعهده بگیرد وگاهی یک یاریگر در شیوة عمل به کنش گربازدارنده تبدیل شود. این سیالیت و روانی الگوی گرماس سبب شده است که شاید بتوان براساس آن بسیاری از قصههای قالب گریز را تجزیه وتحلیل کرد و ساختارآن را به تجسم ونمودار کشید. 2-1. نمودارهندسی الگوی کنشی گرماس با توجه به همة توضیحات داده شده می توان الگوی کنشی گرماس را براساس نمودار زیر نشان داد: (آستین، 1386: 57).
3.عطار و منطق الطیر « منطق الطیر عطار یکی از برجستهترین آثار عرفانی در ادبیات جهان است و شاید بعد از مثنوی شریف جلالالدّین مولوی، هیچ اثری در ادبیات منظوم عرفانی، درجهان اسلامی، به پای این منظومه نرسد» (شفیعیکدکنی، 1378 :39). شرح سلوک عرفانی، در این کتاب با حکایاتی است که طولانیترین و مشهورترین این حکایات، حکایت شیخ صنعان است. شیخ صنعان خوابی می بیند و برای کشف راز این خواب به سوی روم می رود. گرفتار عشق دختر ترسا میشود و دختر ترسا شروطی برای وصال خود طرح میکند. شیخ به امید وصال دختر ترسا از مسلمانی خارج می شود و خوک بانی میکند و شراب می نوشد. مریدان او را ترک میکنند. مریدی پاکباز از ماجرا خبردار میشود، مریدان را به دعا و تضرّع به درگاه خدا میخواند. دعای مرید پاکباز اجابت می شود و با شفاعت پیامبر شیخ صنعان دوباره به راه هدایت برمیگردد. دختر ترسا هم به موجب خوابی مسلمان می شود و در مسلمانی به سوی پروردگار می رود. در مجموع شخصیتهای داستانی (کنشگرها) در این داستان به چهار صورت نمایان می شوند که در نقشهای متفاوت به کنش میپردازند: الف) کنشگر انسانی: شیخ صنعان، مریدان، دختر ترسا، مرید خاص، پیامبر(ص). ب) کنشگر معنوی و غیر مادی: خدا و عشق به او، مفهوم توحید و پاکی، الهام غیبی، اعتقاد دینی، قرآن و فراموشی آن. ج) کنشگرهای مادی: تنهایی، صحرا، گمراهی، خواب و رمزناکی آن، بیماری، سیم و زر. د) کنشگر افعال انسانی: پند و اندرز، دعا و زاری، چلّه نشینی، سفر، گناهان و کفر، عشق نامجاز.
4. انگارههای تحلیلی در الگوی گرماس در مباحث پیشین روشن شد، گرماس داستان و کنش روایی آن را براساس دو انگاره تحلیل میکند: الف - براساس الگوی تقابل سه گانه کنشگرها ( فرستنده - گیرنده، یاریگر - مخالف، قهرمان - هدف). ب- براساس طرح نحوی یعنی الگوی پی رفت ها ( اجرایی، پیمانی، انفصالی) و نسبتها. 4-1. تحلیل داستان شیخ صنعان براساس الگوی تقابل سه گانة کنشگرها داستان با دو بیت که به معرفی فاعل( قهرمان) می پردازد، آغاز می شود. فاعل (قهرمان) شیخ صنعان است و همة کنشهای داستان برمحور قهرمان می گردد.
در این جا عاملی که محرّک و برانگیزندة فاعل است، وارد عرصة داستان میشود. این عامل سبب می شود که شیخ به حرکت درآید. خوابی می بیند و همین خواب، کنجکاوی شیخ را برای حل معمّا و کشف راز برمی انگیزد و داستان با همین کشمکش ذهنی شیخ آغاز می گردد.
دراینجا خواب و رؤیا فرستنده است وعامل مأموریت شیخ صنعان برای جستجوی راز رؤیا وکشف آن. «درطرح گرماس فرستنده نیرو و موجودی است که بر فاعل تأثیر میگذارد و بدین وسیله آغازگرجستجوی فاعل برای یافتن مفعول به نفع گیرنده است و فاعل را چه یاری شود یا با وی مقابله شود، به پایان راه هدایت میکند» (آستین، 1386: 57). مریدان که همراهی شیخ را برعهده دارند، دراین جا یاری گرند.« یاریگر، پشتیبانی است که در دسترس فاعل(قهرمان) قراردارد؛ هرچیزی یا کسی یا مالی...» (مکاریک، 1385: 210). شیخ صنعان که در این جا فاعل است، به نفع خود براساس خواب و رؤیا که فرستنده است به حرکت در میآید، پس گیرنده هم هست. دوری راه و سفر به سوی روم و مشکلات آن مانع یا بازدارنده تلقی می گردد.
کشف راز هدف اولیه برای فاعل قصه است که مقدمه و بهانة ظهور هدف بعدی می شود. 4-2. نمودار تحلیلی مرحله اول داستان:
4-3. خواننده و تصمیم مؤثّر او در تحلیل داستان البته گرماس کنشگرها را به مقدماتی و اصلی تقسیم نمیکند. این تقسیم بندی را در این جا به این دلیل انجام دادهایم که از هیچ عامل در قصه نمیتوان گذشت و از فضای داستان هم آنچه دریافت میشود، این است که شیخ صنعان برای رسیدن به هدف بعدی که دختر ترساست به حرکت در نمیآید؛ بلکه برای تعبیر خواب و کشف راز آن به سفر میرود. اما در راه کشف راز و رسیدن به هدف اولیه، هدف دوم ظاهر میشود تا داستان با تقابل جدید، حرکت و نیروی تازهای پیدا کند. در دو بیت هدف دوّم معرفی میشود.
هدف یا مفعول در صورتی وارد صحنة داستان می شود که فرستندهای فاعل را به جستجوی او برانگیزد. در این جا دختر ترسا به عنوان یک فرستنده ظاهر میشود و شیخ را به نفع خود که در این جا گیرنده هم میشود، برمی انگیزد. در این جا هدف در نقش فرستنده و هم گیرنده ظاهر شده است و این جابه جایی در الگوی گرماس توجیه شده است.
اما بلافاصله دختر ترسا در جایگاه هدف( مفعول) قرار میگیرد و عشق به عنوان فرستنده سبب انگیزش شیخ برای رسیدن به دختر ترسا ( مفعول) میشود.
اگرچه عشق گناه آلود و غیرمجاز برای شیخ فرستنده و دختر ترسا هدف شده است؛ لیکن در فضای کلی داستان اینها موانعی بر سر راه شیخاند. شیخی که هدف او خدا و کعبه است. بنابراین از نظرگاه خواننده که در الگوی گرماس بسیار مهم است؛ دختر ترسا یک مانع تلقی میگردد. چون از نظر گرماس «شش نقش کنشی او و روابط ایستای بین آنها، چهارچوب بنیادی همه روایات را به وجود میآورد. اما معنای این حرف آن نیست که الگوی او نوعی دستگاه تفسیر است که شما صرفاً متون را به آن می دهید تا تحلیل شوند. در عمل این خواننده است که باید تصمیم بگیرد که برای مثال فلان شخصیت را « یاری رسان» تلقی کند یا « بازدارنده». این خواننده است که در مورد شخصیت ها و رویدادهای داستان قضاوت میکند. در واقع، از دیدگاهی ساختگرایانه، معنای یک اثر ادبی؛ بخصوص، محصول هم یاری خواننده و ساختاری است که امکان شکل گیری معنا را بوجود آورده است. چون مؤلّف و نیت مؤلّف در دیدگاه ساختارگرایانه هیچ نقشی به عهده ندارد، خواننده میماند و تجلّی خاص و عینیت یافتة یک ساختار ایستا و اوست که باید از این مواجهه به دریافتی نائل شود» (برتنز، 1382: 8-97). در این جا خواننده با توجه به مجموعة آگاهی و معرفتی که نسبت به موضوع دارد و با توجه به وضعیت اولیه فاعل ( قهرمان: شیخ صنعان) به این نتیجه می رسد که هدف شیخ در این مرحله در کلّیت داستان یک مانع و بازدارندة تلقی میگردد. با این توضیح پند دادن یاران برای ترک عشق دختر ترسا یک یاریگر در برابر عشق نامجاز است که البته کارگر نمیافتد چون عامل بازدارنده (عشق) بسیار قویتر از یاریگر است.این عامل بازدارنده در مقابل این یاری گران، برای شیخ فرستنده است.
و تاریکی شب و تنهایی در آن و خیال انگیزی شب این عشق را که برای شیخ فرستنده است و از نظر یاران و خواننده بازدارنده؛ تقویت می کند و بدان نیرویی مضاعف می بخشد.
در شبی این چنین یاران گرد او جمع می شوند و هر یک چارهای نشان میدهند که این راههای چاره یک یاریگر برای تقابل با عشق است. که البته این چاره گری ها هم سودی نمیبخشد.
آن دگر یک گفت تسبیحت کجاست؟... در این مرحله مجدداً یک مانع( از نظر خواننده) و یک عامل تقویت فرستنده پیشین که خود نیز فرستنده است وارد صحنة داستان میشود؛ بیماری حاصل از عشق، که سبب مقیم شدن شیخ در آستان محبوب می گردد.
در برابر شیخ یک مانع دیگر برای رسیدن به محبوب بوجود میآید وآن استدلال دختر ترسا در مقابل شیخ؛ یعنی عذر پیری شیخ است. مانعی که ظاهراً هیچ یاری گر قادر نخواهد بود که آن را کنار زند.
اما در برابر این عامل بازدارنده پاسخ شیخ عاشقانه و یاری گر هم اندازهای با عامل بازدارنده است. عشق تنها یاریگری است که می تواند پیری را نیز از جایگاه مانع و بازدارنده بو دن دفع و رفع کند.
مانعی دیگر بر سر راه شیخ برای رسیدن به هدف( دختر ترسا) بوجود می آید و آن شرطهایی است که دختر ترسا میگذارد. شروطی که در حقیقت مسلمانی شیخ را نشانه گرفته است. البته این آزمونی برای ادعای عاشقی هم هست.
شیخ شراب می نوشد تا او را برای رسیدن به دختر ترسا یاریگر باشد و یک عامل بازدارنده و مانع برای او در راه کمال معنوی و جمال خدا گردد. ( از نظر خواننده)
شراب یک مانع را از سر راه عشق مجازی او برداشت و یک مانع بر سر عشق حقیقی او گذاشت.
پس از شراب نوشی، دختر یک مانع دیگر بر سر راه او ایجاد میکند. از او میخواهد که کفر اختیار کند.
شیخ قدم در کفر می نهد و مصحف می سوزد و همه چیز را می بازد تا آمادة وصال گردد و داستان و تعلیق آن به پایان برسد.
در حالی که می رود تا داستان تمام شود و جستجوی قهرمان در مسیراین هدف به پایان برسد، عامل بازدارندة دیگری وارد عرصة قصه میشود. دختر ترسا خطاب به شیخ میگوید:
شیخ چیزی ندارد که بپردازد. این جا جهان عشق است. جهان عشق در ادبیات ما معاملات و معاملات خاص خود را دارد. در معاملات عاشقانة آنچه که در بیچارگی، چاره است و راه گشا، نالیدن و زاری است. یاریگری که در این مرحله برای دفع این عامل بازدارنده به صحنه میآید، نالیدن و اعلام بیچارگی است که متناسب با این وضعیت است.
دختر ترسا زاری او را می پذیرد و بازدارندهای دیگر که به نوعی با مسیر حرکت داستان هماهنگی دارد را جایگزین میکند.
شیخ خوک بانی می کند و مریدانش او را رها میکنند وبه سوی کعبه می روند و ظاهراً قصه باید تمام شود، اما؛
این مرید به صورت یک یاری گر وارد فضای داستان می شود. یاریگری که به نفع خواننده و وضعیت ذهنی او عمل می کند. پس خواننده و ذهنیت او در این حالت در نقش گیرنده است.
لابه و زاری و تضرّع به درگاه حق راه گشا و چاره گر است. برای آنکه گره کور قصّه باز شود و هدف سوم که هدف نهایی است برای فاعل حاصل شود، در فضای عرفانی و معنوی قصه، قویترین یاریگر فعال میشود تا روایت را به نفع ذهنیت خواننده به پیش ببرد. آن مرید صادق خطاب به دیگر مریدان میگوید:
به سوی شیخ و روم حرکت می کنند و برای نجات شیخ خود دست به دعا برمی دارند. از تضرّع مریدان و چلّه نشینی آنها جهان ملکوت به جنب و جوش می افتد و فرشتگان حامی و یاری گر دعای مریدان می شوند و در نقش یاریگر ظاهر می گردند.
«یاریگرِ» دعا و زاری بالاخره کار خود را میکند و نتیجه میگیرد. در فضای عرفانی دعا و زاری قویترین و محکمترین یاریگر است.
اجابت دعا به وسیلة یاری گری عظیم و کریم انجام میگیرد. حضرت مصطفی(ص) شفیع می شود و به یاری مریدان و آن مرید خاص و آرزوی درونی خواننده می آید.
مصطفی(ص) «یاریگرِ» «یاریگران» شد و ( مانع الموانع) بازدارنده اصلی که همه فاجعه از آنجا برخاسته بود را کنار زد. این یارگر به نفع چند گیرنده این هدف را برآورده میکند؛ شیخ صنعان، مریدان، مرید پاکباز، خواننده، مفهوم مقدس پاکی و توحید.
اما بازدارنده اصلی و یا مانع الموانع در این جا مشخص میشود و این مانع بزرگ غیبی و پنهان برای مرتفع شدن به یاریگری بزرگ و غیبی نیازمند است.
شیخ که دیگر دلش بابرخاستن غبار، روشن شده است، توبه میکند و توبه در نقش یک یاریگر، تمام آنچه را که او از دست داده بود به وی برمی گرداند.
4-4. نمودار تحلیلی مرحله دوم داستان:
همانگونه که توضیح داده شد تجزیه و تحلیل داستان و اهدای نقش به هرکنشگر در الگوی گرماس تحت تأثیر عوامل مختلف است که یکی از عمدهترین و مؤثرترین عوامل، خواننده و اراده و اختیار او است و نمودار زیرتحلیل داستان شیخ صنعان را ازنگاه خواننده نشان میدهد.
4-6. آغاز پردة دوم داستان و تحلیل آن پردة اول داستان در این جا به پایان میرسد و شیخ و مریدان و « خواننده» به آرامش میرسند. اما داستان با پردهای دیگر شروع میشود تا این آرامش و شادی در همة گیرندگان به اوج برسد. پردة دوم داستان هم با خواب و رؤیا آغاز میشود؛ یعنی فرستندة آغازین پرده دوم خواب است.
در این پرده دختر ترسا فاعل می شود. همان که اول مفعول (هدف) بود در ادامة همان قصة اصلی که پردة دوم آن آغاز شده است به عنوان قهرمان ظاهر میشود. این قهرمان اکنون با تحریک و برانگیختن به واسطة یک رؤیا به دنبال هدایت و مسلمانی(هدف، مفعول) می گردد. فرستنده و محرّکی دیگر او را به جستجوی هدف بر می انگیزد. این فرستنده عشق است.
در راه جستجوی او مانع و بازدارنده ای بوجود می آید. صحرا و گمراهی.
یاری گری متناسب با حال تنهایی و بیچارگی او و هماهنگ با فضای داستان وارد می شود. دعا و زاری.
وقتی زاری میکند و با دل شکسته خدای کارساز را صدا میزند، یک یاریگر متناسب با وضعیت یاریگر پیشین به مدد او میآید.
دختر ترسا به شیخ میرسد و از او درخواست اسلام ( هدف) میکند. شیخ در این جا در نقش یاریگر به او برای رسیدن به اسلام و مسلمانی یاری می رساند.
کنشگر پرده دوم ( فاعل - دختر ترسا) هم به هدف( مسلمانی) می رسد و خوانندة به اوج شادمانی و آرامش دست مییابد. اما این فاعل و قهرمان هدفی متعالی تر را هم جستجو میکند واین جستجو حاصل محرّک و انگیزه ای دیگر است که فرستنده می شود و او را به رسیدن آن هدف متعالی برمی انگیزد. ذوق ایمان و غم عشق پروردگار آخرین فرستندة این قصه است که او را به دیدار حضرت حق می کشاند.
4-7. نمودار تحلیلی پردة دوم داستان
در تحلیل و نشانهشناسی صورت گرفته، همه شخصیتها و عناصر داستان جایگاه خود را یافتهاند و چیزی از روایت بلاتکلیف و ناشناخته نمانده است. « در روایت شناسی گرماس مفهوم عنصرروایی، جایگاه مهمی دارد. عنصرروایی میتواند مانند فاعل در دستور زبان روایت، یک شخص یا چیز باشد. با عناصر ششگانه روایی گرماس، می توان نوعی «دستور زبان ژرف» را به وجود آورد و در نتیجه، روایت راکاملاً در چارچوب دستگاه اصطلاح شناختی زبانشناسی قرار داد. بنابراین، روایت به یک معنا رام می شود و به موضوع ممکن شناخت بدل میگردد» (مکاریک، 1385: 178). در تحلیل داستان شیخ صنعان این داستان به دو پرده تقسیم شد و پردة نخست به دو مرحله تقسیم گردید که در مرحله اول فاعل شیخ صنعان و هدف کشف راز رؤیاست. در مرحلة دوم فاعل همان شیخ صنعان است و هدف دختر ترسا. در پردة دوم دختر ترسا فاعل است و هدف مسلمانی و خداوند کارساز. اما یک نکتة مهم در الگوی کنشی گرماس نگرش خواننده است؛ یعنی تحلیل داستان از منظر خواننده. همان گونه که در جریان تحلیل روایت دیده ایم براساس الگوی گرماس «یک کنشگر واحد می تواند در لحظههای گوناگون یک روایت، عناصرروایی گوناگونی را نمایندگی کند» ( همان، 11) و یک عنصرروایی می تواند در لحظهها و مرحلههای مختلف به وسیلة کنشگران متفاوت به عمل و ظهور درآید؛ بویژه در داستان شیخ صنعان این سیالیت بسیار روشن و صریح قابل مشاهده است. یک کنشگر تا حد متضاد هم تغییر جایگاه می دهد.
5. تحلیل داستان شیخ صنعان براساس طرح نحوی پیرفتها و نسبتها «کنشهای روایی؛ یعنی آن که هر واحدی نشان دهندة آن است که داستان و توالی کنشها چگونه پیش میروند. هرگونه کنش داستان از گشودن دری تا کشتن کسی، با رمزگان کنش روایی مشخص می شود» (احمدی، 1388 :240). این کنشها براساس سه پی رفت به پیش میرود. «پیرفت اجرایی طرح اصلی داستان را میسازد و ساختار روایی متکی به آن است. پی رفت میثاقی(پیمانی) بررسی وضعیتهاست که همان پذیرش یا ردّ پیمان است. به گمان گرماس بیشتر داستانها یا از وضعیتی منفی به وضعیتی مثبت حرکت می کنند و یا از وضعیتی مثبت به شکستن پیمان منجر میشوند» (همان، 3 -162). پی رفت انفصالی در حقیقت بیانگر کنش های روایی موانعی است که سبب رفتن به مسیری منفی و انجام کنشی میگردد که به شکست و یا شکستن پیمان منجر میشود و پشیمانی به بار میآورد ( شکستن پیمانی که قهرمان با فرستنده در آغاز داستان می بندد، و یا براساس آن به جستجوی هدف برخاسته است). شیخ صنعان به عنوان شیخ صاحب چهارصد مرید وقتی به دنبال کشف راز خواب می رود، در حقیقت با یک پیمان درونی و با مددکاری مریدان جستجو را آغاز میکند.( پی رفت میثاقی: بستن و شکستن پیمانها) «اگر فاعل یا قهرمان به پیمان عمل کند به پاداش می رسد و اگر برخلاف پیمان رفتار نماید، شکست می خورد و مستوجب کیفر می شود. در چهارچوب ساختار کلّی داستان، میثاق همیشه در ابتدا میآید و پاداش در انتها» (اسکولز، 1382: 155). مجموعة حوادث و کنشهایی که در داستان روی میدهد چون گرفتاری شیخ در دام عشق دختر ترسا، شروط دختر ترسا و آمدن مرید پاکباز و رجوع به دعا و تضرّع و عاقبت نجات شیخ و مسلمانی و رهایی دختر ترسا، کنش هایی است که روایت داستان را به پیش می برد و طرح کلّی آن را می سازد.( پی رفت اجرایی: آزمون ها، مبارزهها) از آنجایی که شیخ صنعان پیرمعنوی است، خودباختگیاش در مقابل زیبایی دختر ترسا سبب محرومیت او از اندوختههای معنوی (قرآن و عبادات و اخبار) و دوری از کعبه و طهارت می شود. شاید اعتماد به دینداری و زهد خودش سبب افتادن در چاه نصرانی شد و دعای مرید پاکباز و دلشکستگی آن مرید وچلّه نشینی او سبب نجات شیخ و توبه و پشیمانی او از گذشته با یاری شفاعت حضرت مصطفی(ص) گردید. (پیرفت انفصالی: رفتنها و بازگشتنها) اکنون این پرسش مطرح میشود که حرکت شخصیتها و کنشگرها در جریان روایت چگونه بوده است؟ آیا خواننده از ابتدا تا انتهای داستان و در مواجهه با سه پی رفت ( میثاقی، اجرایی، انفصالی) با کاراکترهایی ثابت و بیتحرّک روبه رواست؟ آیا قهرمانان یا فاعل های روایت ( شیخ صنعان، دختر ترسا) متحول و پویا بودهاند یا خیر؟ پاسخ این است که مجموعة کنشگرها هم به داستان تحرک دادهاند و همه سبب شدهاند که فاعل در یک وضعیت ایستا باقی نماند. نیرومندی هدفها (دختر ترسا، خدای واحد قهار) و فرستندهها (عشق دختر ترسا، عشق به خدای واحد قهار) سبب حرکت هایی پرتلاطم شده است. به ویژه آنکه با تحلیل داستان از نظرگاه خواننده و ترسیم نمودار آن و دخالت خواننده و فعالیت او که به عنوان یک تصمیم گیرنده در تقسیم نقشهای کنشی در میان کاراکترها عمل کرده است، داستان بسیار پرتحرّک شده است. شش کنشگر الگوی گرماس در سیر و توالی داستان و ساختار روایی سه مناسبت را به وجود میآورند. «که در هر مناسبت، شخصیتها با موضوع خاصی مرتبط اند: 1- نسبت خواست و اشتیاق 2- نسبت ارتباط شخصیت ها 3- نسبت پیکار» (احمدی، 1388 :163). نسبت اول میان فاعل و مفعول، نسبت دوم میان فرستنده و گیرنده و نسبت سوم میان یاریگر و بازدارنده برقرار است.
5-1. نمودار نحوی و نسبت های داستان بر مبنای الگوی گرماس
نتیجه 1- الگوی گرماس اگرچه تحت تأثیر نظریة پراپ ارائه شده است؛ اما ظرفیت بسیار بالاتری در تحلیل ساختار و نظام روایت دارد. به همین دلیل می توان گفت گرماس ساختارگراتر از پراپ است. 2- الگوی کنشی گرماس بسیار انعطاف پذیر است و توانایی هر روایتی را دارد و نشان می دهد که همة روایتها ساختار قابل تأویل دارند. 3- جابه جایی کنشگران و پذیرش نقشهای متفاوت و گاهی متضاد در جریان روایت با تکیه بر این الگو هم روشن میشود و توجیه پذیر. 4- در تحلیل قصة شیخ صنعان بر مبنای الگوی گرماس روشن شد که هیچ بخش از حکایت در پیشبرد جریان روایت بی تأثیر نیست. 5- قصههایی چون قصههای شیخ صنعان ساختار تحلیل پذیردارند و باید با توجه به ساختار کهن و عامیانه بدان نگاه کرد. 6- تطبیق قصه شیخ صنعان بر الگوی گرماس استواری ساختار این قصه و پیوستگی و هماهنگی اجزای آن را با هم ثابت می نماید و توانایی این الگو را برای تحلیل ساختاری قصه های کهن فارسی، روشن می سازد. 7- تحلیل این قصه نشان داد که حضور خواننده و ایفای نقش او در خوانش داستان بسیار مهم است و خواننده تصمیم گیرنده نهایی در تعیین نقشهای کنشگرهاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- آلن، آستین؛ ساونا، جرج. ( 1386). نشانهشناسی متن و اجرای تئاتری، داود زینلو، زیرنظر فرزان سجودی، تهران: سورة مهر. 2- احمدی، بابک. (1387). ساختار و هرمنوتیک، تهران: گام نو، چاپ چهارم. 3- ----------. (1388). ساختار و تأویل متن، تهران: گام نو، چاپ یازدهم. 4- اسکولز، رابرت (1383). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمه فرزانه طاهری، تهران: آگاه. 5- برتنز، یوهانس ویلهلم. (1382). نظریة ادبی، ترجمه فرزان سجودی، تهران: آهنگ دیگر، چاپ اول. 6- پراپ، ولادیمیر. (1386). ریختشناسی قصههای پریان، ترجمه فریدون بدرهای، تهران: توس، چاپ دوم. 7- خراسانی، محبوبه. (1387). درآمدی بر ریخت شناسی قصههای هزار و یک شب، اصفهان: نشر تحقیقات نظری، چاپ اول. 8- سجودی، فرزان. (1387). نشانهشناسی کاربردی، تهران: نشرعلم، چاپ اول. 9- سلدون، رامان. (1384). راهنمای نظریة ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، تهران: طرح نو، چاپ سوم. 10- شفیعی کدکنی، محمدرضا. (1378). زبور پارسی، تهران: آگاه، چاپ اول. 11- علوی مقدم، مهیار و پورشهرام، سوسن (1). (1387). «نقد روایت شناختی سه داستان کوتاه نادر ابراهیمی»، ادب پژوهی، شماره ششم، ص 178-163. 12- علوی مقدم، مهیار و پورشهرام، سوسن (2). (1387). «کاربرد الگوی کنشگر گرماس در نقد و تحلیل داستانی نادر ابراهیمی»، گوهر گویا، سال دوم، شماره 8، ص 130-107. 13- عطار، محمّد بن ابراهیم. (1383). منطق الطیر، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: سخن، چاپ اول. 14- محمدی، محمدهادی- عباسی، علی. (1381). صمد: ساختاریک اسطوره، تهران: چیستا، چاپ اول. 15- مکاریک، ایرناریما. (1385). دانشنامة نظریههای ادبی معاصر، ترجمه مهران مهاجر، محمدنبوی، تهران: آگاه، چاپ دوم. 16- موران، برنا. (1386). نظریههای ادبیات و نقد، ترجمه ناصر داوران، تهران: نگاه، چاپ اول. 17- هارلند، ریچارد. (1385). از افلاطون تا بارت، گروه مترجمان، تهران: چشمه، چاپ دوم.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 16,789 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,071 |