تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,638 |
تعداد مقالات | 13,318 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,874,338 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,945,874 |
درباره یک فعل در اسرارالتوحید (کفتن یا گفتن؟) | |||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||
مقاله 1، دوره 6، شماره 1، شهریور 1391، صفحه 1-10 اصل مقاله (143.01 K) | |||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||
حسن زیاری* 1؛ اسحاق طغیانی2 | |||||||||||||
1دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||
چکیده | |||||||||||||
کتاب اسرارالتوحید با تصحیح و تعلیقات مستوفای شفیعی کدکنی چند سال پیش به صورت مهذّب و منقّح، چاپ و منتشر شد. در این چاپ، گره بسیاری از مشکلات گشوده شده؛ ولی در برخی موارد، ابهاماتی چند، همچنان برجای مانده است. از جمله این مشکلات، فعل «بکفت» در عبارت «به ارادت شیخ بکفت» است که شفیعی کدکنی حدس زدهاند که فعل «کفتن» در این جمله به معنای «انس و الفت گرفتن» آمده است. در این مقاله با شواهدی مستدل نشان داده شده که صورت درست این فعل به احتمال زیاد، فعل رایج و متداول «گفتن» است که با حرف اضافه «به» در برخی متون کهن مستعمل بوده است. قابل ذکر است که یکی از معانی «گفتن» در متون فارسی «قائل بودن و معتقد شدن به چیزی» است. این تعبیر به احتمال زیاد، از «قال ب(فلان)» در زبان عربی گرفته شده است. | |||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||
اسرارالتوحید؛ ابوسعید ابیالخیر؛ گفتن به؛ قال ب(فلان) | |||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||
مقدمه کتاب اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید، تصنیف محمّد بن منور میهنی در زمرة آثار متین و استوار نثر فارسی به حساب میآید. این کتاب در شرح احوال و حالات و زندگینامة ابوسعید بن ابی الخیر میهنی(440-357) نگاشته شده است و با وجود اینکه در اواخر قرن ششم هجری نگارش یافته، از سلاست و روانی نثر سادة قرن پنجم برخوردار است و نثر مصنوع و متکلّف غالب زمان نویسنده، در آن تأثیری ننهاده است؛ البته ناگفته نماند که مقدمة این کتاب از این تأثیرپذیری برکنار نمانده و تا حدودی متکلّفانه است (! صفا،1369: 2/982). از امتیازات برجستة این کتاب، بسامد بالای استعمال کلمات و ترکیبات اصیل فارسی است که «با در نظر گرفتن حجم کتاب»، شگفتانگیز است (! محمّد بن منور،1366: صد و هفتاد و دو). اسرارالتوحید نخستین بار به سعی مستشرق روسی ژوکوفسکی به چاپ رسید. این چاپ که قدیمیترین چاپ این کتاب به شمار میرود، به اعتقاد شفیعی کدکنی بهترین و درستترین چاپ اسرارالتوحید است (! همان، دویست و یازده). چاپ بعدی کتاب به کوشش احمد بهمنیار صورت گرفته که در اصل، وی همان چاپ ژوکوفسکی را با حذف نسخه بدلها و افزودن مقدمه و چند حاشیه، دیگر بار به دست چاپ سپرده است. برای سومین بار ذبیحالله صفا این کتاب را تصحیح و چاپ کرد. این تصحیح، به علت داشتن اشکالات و اغلاط زیاد، خوانندگان را به طور جدی با مشکل مواجه میکرد؛ تا اینکه تصحیح دقیق و علمی شفیعی کدکنی به بازار عرضه شد. در این کار، ایشان بسیاری از موارد مشکل کتاب را شرح و توضیح دادهاند و از سر هیچ مشکلی بیطرفانه رد نشدهاند و «به هیچ روی... نکوشیده[اند] جاهایی را که برای متخصصان نیز ابهام دارد، با سکوت، بگذارد و خواننده را به امان خدای تعالی بسپارد» (همان، دویست و سی و شش). یکی از موارد مبهم و بحث برانگیز این متن که شفیعی کدکنی در حاشیهای مفصّل به آن پرداخته است، صیغهای غریب و نادر از مصدر «کفتن» است. در این مقاله سعی شده است با دلایل و شواهد، صورت و معنای درست این فعل نشان داده شود.
پیشینة بحث این فعل در متن کتاب اسرارالتوحید بدین گونه استعمال شده است: «درآن وقت که خواجه حسن مودب رحمت الله علیه به ارادت شیخ بکفت در نیشابور، و به خدمت شیخ بایستاد» (همان، 195). شفیعی کدکنی در یادداشت این صفحه نوشتهاند که: «به ارادت شیخ بکفت: کفتن گویا به معنی انس و الفت گرفتن و خوگر شدن است و بدین معنی از فرهنگها فوت شده است»، سپس افزودهاند: «فعل کفتن با همین تعبیر موجود در اسرار التوحید، یعنی به صورت «به ارادت کسی کفتن» در نوشتة سمعانی نیز آمده است: «بندار بن الحسین به ارادت شبلی بکفت هر چه داشت از مال دنیا بداد» (روحالارواح نسخة توبینگنB 82) و شاید همان معنی شکفته شدن را هم برساند» (محمّد بن منور، تعلیقات، 1367: ص562-563). ایشان در ادامه، کلمة «اکفت» را ضد «کفتن» (آ=اَ: حرف نفی شبیه امرداد) دانستهاند و شواهدی برای این کلمه در معنای جدائی نشان دادهاند (!همان). پس از چاپ و انتشار این کتاب، مقالاتی چند در نقد و معرفی آن نگاشته شد. از آن میان، علی رواقی در نقد خود که غالباً به مباحث لغوی این کتاب پرداخته است، همین فعل مانحن فیه را نیز مورد انتقاد قرار داده است. ایشان در این قسمت از مقالة خود بر صحّت و درستی این حدس به دیدة تردید نگریسته و در این باره چنین نوشته است: «کفتن در نوشتههای فارسی میانه به معنای افتادن است... و به گمان من در شاهد اسرارالتوحید «کفتن» میتواند به معنی «افتادن» باشد و یکی از معنیهای مجازی افتادن گرفتار شدن است:
... همچنانکه معنی شکفته شدن هم به هیچ روی با شاهد اسرارالتوحید سازگاری ندارد» (رواقی، 1368: 49).
گفتن به: باور و اعتقاد داشتن به چیزی مقدار زیادی از مشکلاتی که مصحّحان در تصحیح متون با آن مواجه میشوند، از نارساییهای رسمالخط فارسی ناشی میشود. «وجود و وفور تصحیفات و تحریفات که در زبان فارسی و دیگر زبانهایی که در تمدن اسلامی از الفبای اسلامی و خط آن استفاده کردهاند دیده میشود، به دلیل نقصهایی است در خط فارسی که گریبانگیر کاتبان گذشته بوده است» (مایل هروی، 1369: 81). همانطور که شفیعیکدکنی نوشته است در این چاپ «واژگان بسیار متنوّع و مهمّی برای اولین بار در متن اسرارالتوحید دیده میشود [که] در چاپهای قبل به علّت بیاطّلاعی کاتبان غالباً حذف یا تبدیل به کلمات جدید شده بود» (محمّد بن منور، 1366: دویست و بیست و دو). این فعل به هیچ صورت دیگری، در تصحیحات قبلی اسرارالتوحید یافتنی نیست (! محمد بن منور، 1361: 211، 1357: 160) و شفیعی کدکنی در یادداشت خود اشاره نکردهاند که آیا در نسخههای بدل، صورت دیگری از این فعل وجود داشته یا جمیع نسخ به اتفاق «بکفت» بوده است. نگارندگان معتقدند صورت صحیح این کلمه، فعل متداول «گفتن» است. املای مشابه این دو کلمه مصحّح را به اشتباه انداخته است. در نسخههای خطی گاف و کاف یکسان و همانند کتابت میشده است و باید همانگونه که ایشان در جایی دیگر آوردهاند، بگوییم «این اشتباه نتیجة فقدان علامت برای گاف فارسی در رسم الخط قدیم است» (جمال الدین ابوروح، 1366: 115). یکی از معانی فعل گفتن، «باور داشتن و اعتقاد داشتن به چیزی» است. در لغتنامه دهخدا ذیل «گفتن» به این معنا تصریح و به این بیت حافظ استشهاد شده است:
یعنی بلبل اعتقاد و باور تو چیست. همین استعمال است که در ترکیبهای فعلی «دو گفتن» و «یکی گفتن» در معنی قائل به دوئی و ثنویّت شدن و قائل به یگانگی بودن نیز مشهود است که در شواهد زیر میتوان نشان داد: - «یار بدآموز آن بود که دو گوید، دو گفتن کفر بود، ازین حذر باید کرد و این نفس تست که سخنها با تو در میگوید و ترا با خلق به هم درهم می افکند.گفتار دراز مختصر باید کرد آنست که یکی گویی، بس» (محمد بن منور،1366: 286).
گذشته از آنکه از فعل «گفتن» به طور مستقل معنای «معتقد بودن»، مفهوم میشود، از این فعل به کمک حرف اضافة «به» نیز همان معنای »اعتقاد داشتن» بر میآمده است که البته، این شکل فعل با حرف اضافه در فرهنگنامههای فارسی به استثنای فرهنگ معین، ضبط نشده است. در فرهنگ معین ذیل کلمة «گفتن» به این معنای کلمه با حرف اضافة «به» اشاره گردیده و به شاهد زیر استشهاد شده است: «ترسایان به سه قدیم گفتند: اقنوم الاب، اقنوم الابن و اقنوم روح القدس» (معین: ذیل:گفتن، به نقل از کتاب النقض). برای کاربرد این فعل با حرف اضافه «به» میتوان به شواهد زیادی استناد کرد: - «و این خلاف، آن کسان راست که به قدم ارواح بگویند و ذکر ایشان گذشت» (هجویری، 1386: 411). - «وگروهی دیگر از مشبهه تولا بدین طریقت کنند و حلول و نزول حق به معنی انتقال روا دارند- لعنهم الله- و به جواز تجزیت بر ذات باری- تعالی- بگویند و...» (همان، 352-353). - «به قدم ارواح بگویند» یعنی قائل به قدیم بودن ارواح باشند و «به جواز تجزیت بر ذات باری بگویند»؛ یعنی قائل و معتقد به تجزیهپذیر بودن ذات خداوند هستند. در عبارت مورد اختلاف اسرارالتوحید هم «به ارادت شیخ بکفت» همان «به ارادت شیخ بگفت» است؛ جمله را این گونه میتوان معنا کرد که «به ارادت شیخ قائل شد و ارادت پیدا کرد و مرید شیخ گشت». به شواهد بیشتر زیر نیز بنگرید: - «بندار بن الحسین به ارادت شبلی بگفت1» (سمعانی، 1384: )؛ یعنی قائل به ارادت شبلی شد. - «استاد ابوعلی [رحمه الله] گفتی روا بود که داند و این گفتی و این اختیار جایز دارد و ما نیز آن را برگزیدهایم و بدان گوییم [و این] واجب نیست... » (عثمانی، 1345: 626)؛ یعنی بدان قائلیم. - «از استاد ابوعلی شنیدم [رحمه الله] که گفت ابویزید بسطامی را صفت کردند که فلان جای مردی پدیدار آمده است که به ولایت میگوید، بو یزید قصد او کرد... »(همان، 427). یعنی قائل به ولایت است. - «پیری بود وی را دو شاگرد بود میان ایشان، خلاف افتاد اندر حدیث خواب و بیداری، یکی گفت خواب بهتر است؛ زیرا که خفته معصیت نکند. دیگر گفت: بیداری بهتر است که بیداری بر معرفت خدای بود. به حاکم شدند، نزدیک پیر خویش، پیر گفت ترا که به تفضیل خواب میگوئی مرگ بهتر از زندگانی و ترا که به تفضیل بیداری میگوئی زندگانی بهتر از مرگ» (همان، 703). - «از استاد ابوعلی شنیدم که [گفت] استاد ابوسهل صعلوکی [رحمه الله] ابوسهل زجاجی را به خواب دید گفت خدای با تو چه کرد [و این ابو سهل به وعید ابد بگفتی] گفت آنجا کار آسانتر از آن است که ما میپنداریم» (همان، 707). یعنی تو که به برتری خواب قائل هستی و تویی که به برتری بیداری قائل هستی. به دلالت فرهنگ معین به کتاب «نقض» عبدالجلیل رازی دست یافتیم که شواهد متعددی در تأیید این حدس در آن یافتنی بود که ذیلاً مرقوم میشود: - «و به ری در عهد قشقر و امیرعباس که اصحاب بوحنیفه را به محفل پادشاه حاضر کردند بکرّات که به دیدار خدای تعالی بگوئی و بنویسی که قرآن قدیم است» (رازی، 1358: 41). - «تا بدانی که شیعه امامت به نسبت نگویند الا به علم و عصمت» (همان، 49). - «دین و ملت و خلاف به نسبت گفتن مذهب گبرکان است» (همان، 187). - «و مشابهت دارد به نصاری که به سه خدای گفتند لقد کفر الذین ان الله ثالث ثلاثه. و مشابهت دارند به طبایعه که به چهار ارکان گفتند»2 (همان، 448). اما در متون دورههای متأخّر(نه در قرون 5-6) هم استعمال این فعل رواج داشته است: «گوییم که شیخ [ابوعلی سینا] متصل به این کلام گفته، آنچه مضمونش این است که گاهی معقول، کمال عقل و حسن ایالت است» (قاضی نورالله شوشتری، 1365 : 2/187). با دقت در منابعی که شواهد از آنها نقل شد میتوان گفت که استعمال این فعل در متونی که به نوعی در اثبات و بیان آموزههای دینی و اعتقادی بوده است، یافتنی است.
قال ب(فلان) استعمال این فعل در معنای ذکر شده، گویا از زبان عربی مأخوذ شده است یا حداقل آن است که در هر دو زبان، ساختار و کاربردی مشابه داشته است بدین صورت که «گفتن به» دارای همان ساختار«قال ب(فلان)» عربی است. ذکر این نکته ضروری است که جلال الدین محدث، نیز در تصحیح کتاب «النقض» با مواجه شدن با این قاعده به چنین استنباطی رسیده و متذکّر این نکته شده است که «تعبیر متن مأخوذ از لغت عرب است که گویند: قال به ای اعتقده و اتخذه له مذهباً و تدین به و منه قولهم: قلان یقول بالمبدء و فلان لایقول بالمعاد» (رازی، 1358: 187). برای روشن شدن بیشتر مبحث باید بگوییم: در زبان عربی برای این کاربرد شواهد متعددی وجود دارد؛ در ابتدا به چند مورد از شواهد کتاب «البدء و التاریخ» که با عنوان «آفرینش و تاریخ» به قلم شفیعی کدکنی ترجمه شده است، اشاره میکنیم تا نحوة تلقی ایشان را هم از این کاربرد بنگریم و سپس به چند شاهد دیگر اشاره میکنیم: - «و اختلفوا أ ذاته مرئیّة أم غیر مرئیّة فمن قال بالتشبیه أو راى الرؤیة العلم...» (مقدسی، 1899: 1/ 103). - «و اختلاف کردهاند در اینکه آیا ذات او قابل رؤیت است یا نه؟ آنها که قایل به تشبیه شدهاند یا قایل به اینکه قابل رؤیت است» (مقدسی، 1374: 1/ 197). - «المعطّلة الأخرى یقولون بالتوحید غیر أنّهم یبطلون الرساله» (مقدسی، 1899: 1/ 144). - «و معطلة دیگرى که قایل به توحیدند جز اینکه اینان نبوّت را انکار مىکنند» (مقدسی، 1374: 1/ 229). - «و من قال بوجود الجنّة فی الوقت قال هی فی السماء...» (مقدسی، 1899: 2/ 9). - «و کسانى که هم اکنون بهشت را موجود مىدانند، برآنند که بهشت در آسمان هفتم است» (مقدسی، 1374: 1/ 282). - «...و المعطّلة منهم قالوا بعدم العالم فی أجسامه و أعراضه» (ابی زید بلخی، 1899: 4/ 25). - «و از این میان «معطّلة» قایل به قدم عالم در اجسام و اعراض آن هستند» (مقدسی، 1374: 2/ 572). در همة موارد، «قال ب(فلان)» در زبان عربی، در ترجمههای فارسی، معانیای از قبیل «قایل شدن، معتقد بودن به» به خود گرفته است. برای پرهیز از اطالة کلام و ارائة شواهد فراوان، در این مورد، تنها به یک شاهد دیگر بسنده میشود: - «یقال له الکوسان، و الآخر دروسان، أحد الصنفین یقول بقدم العالم و معان غیر ذلک أعرضنا عن ذکرها» (مسعودی، 1409: 1/ 72). «یکى از دو فرقه کوسان و دیگرى دورسان نام دارد، یک فرقه به قدم عالم و مطالب دیگر معتقد است که از بیم تطویل از ذکر آن صرف نظر میکنیم» (مسعودی، 1374: 1/ 52). در پایان باید گفت که امروزه نیز «قایل شدن به چیزی» مصطلح است و این کاربرد «قایل شدن» را میتوان در متون قرن نهم به بعد نشان داد: «عبدالله بن عبّاس به جواز متعه قائل است» ( قزوینی،1371: 250). اینک چند شاهد:
نتیجه در این مقاله با شواهد متعدد نشان دادیم که صورت درست عبارت «به ارادت شیخ بکفت» که در متن کتاب اسرارالتوحید به کار رفته و محل اختلاف واقع شده، به احتمال قریب به یقین «به ارادت شیخ بگفت» است که به علت نانوشته بودن سرکش حرف گاف، «کفتن» خوانده شده و «انس و الفت گرفتن» معنا شده است. تعبیر «گفتن به چیزی» گویا از تعبیر «قال ب(فلان)» زبان عربی به صورت ترجمه به زبان فارسی راه یافته و به کار گرفته شده و معنای «اعتقاد داشتن و باور داشتن به چیزی» از آن مستفاد گشته است.
پینوشتها 1. شفیعی کدکنی در یادداشت فعل«کفتن»، به این شاهد استشهاد کردهاند؛ ولی گویا صورت درست این شاهد نیز همانگونه که نجیب مایل هروی در تصحیح خود آورده است، «گفتن» باشد. 2. برای مشاهدة شواهد بیشتر از همین منبع، بنگرید به صفحات: 455، 457، 458، 489، 501، 550. | |||||||||||||
مراجع | |||||||||||||
منابع 1- جمالالدین ابوروح لطفالله. (1366). حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر، به تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه، چاپ اول. 2- دهخدا، علی اکبر. (1373). لغتنامة دهخدا، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول از دوره جدید. 3- رازی، عبدالجلیل. (1358). نقض، به تصحیح میرجلال الدین محدث، تهران: انجمن آثار ملی. 4- رواقی، علی. (1368). نگاهی به «اسرارالتوحید» بخش دوم، نشر دانش، مرداد و شهریور، شمارة 53، ص 61- 49. 5- سعدی، مصلح بن عبدالله. (1381). بوستان، به تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: خوارزمی، چاپ هفتم. 6- سنایی، ابوالمجد مجدود بن آدم. (1362). دیوان، به اهتمام مدرّس رضوی، تهران: کتابخانة سنایی، چاپ سوم. 7- سمعانی، شهاب الدین ابوالقاسم احمد بن ابی المظفر.(1384). روح الارواح، به اهتمام نجیب مایل هروی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 8- صائب، محمدعلی. (1370). دیوان، شش جلد، به کوشش محمد قهرمان، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول. 9- عثمانی، ابوعلی. (1345). ترجمة رسالة قشیریه، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول. 10- قاضی نورالله شوشتری. (1365). مجالس المومنین، دو جلد، تهران: کتابفروشی اسلامیه، چاپ سوم. 11- قزوینی، محمدصالح. (1371). نوادر، به تصحیح احمد مجاهد، تهران: سروش. 12- مایلهروی، نجیب. (1369). نقد و تصحیح متون، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی. 13- محمد بن منور میهنی. (1366). اسرارالتوحید، دو جلد، به تصحیح محمدرضاشفیعی کدکنی، تهران: آگاه، چاپ اول. 14- -------------- . (1357). اسرارالتوحید، به کوشش احمد بهمنیار، تهران: طهوری، چاپ دوم. 15- --------------. (1361). اسرارالتوحید، به اهتمام ذبیح الله صفا، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم. 16- مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. (1409ق). مروجالذهب و معادن الجواهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره، چاپ دوم. 17- --------------. (1374). مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی. 18- معین، محمد.(1381). فرهنگ فارسی، تهران: امیرکبیر، چاپ نوزدهم. 19- مقدسی، مطهّر بن طاهر. (بیتا). البدء و التاریخ، بورسعید، بیجا: مکتبه الثقافه الدینیه. 20- مقدسی، مطهّر بن طاهر. (1374). آفرینش و تاریخ، ترجمه محمد رضا شفیعى کدکنی، تهران: آگه، چاپ اول. 21- نسیمی، عمادالدین. (1372). دیوان، به کوشش یدالله جلالی پندری، تهران: نشر نی، چاپ اول. 22- نظامی، الیاس بن یوسف . (1380). مخزن الاسرار، به تصحیح حسن وحید دستگردی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: قطره، چاپ پنجم. 23- وحشی بافقی. (1339). دیوان، ویراستة حسین نخعی، تهران: امیرکبیر. 24- هجویری، ابوالحسن علی بن عثمان. (1386). کشفالمحجوب، به تصحیح محمود عابدی، تهران: سروش، چاپ سوم. | |||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,328 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 281 |