
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,713 |
تعداد مقالات | 14,040 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,955,592 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,594,615 |
تشبیهات اقلیمی در داستانهای شمال و جنوب ایران | ||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||
مقاله 7، دوره 5، شماره 4، اسفند 1390، صفحه 175-196 اصل مقاله (194.61 K) | ||||
نویسندگان | ||||
علی نوری* 1؛ علی قره خانی2 | ||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لرستان | ||||
2کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لرستان | ||||
چکیده | ||||
طبیعت، اقلیم و شرایط زیستمحیطی، اجتماعی و فرهنگی محل زندگی هر شاعر و نویسنده، خاستگاه اصلی صور خیال خلق شده و به کار رفته در سخن اوست و هیچ شاعر و نویسندهای نمیتواند خود را کاملاً از تأثیر آن دور نگهدارد؛ براین اساس، گذشته از اینکه اقلیم، کم و بیش مورد توجه بیشینه بلاغیون قرار گرفته و در بررسی، فهم و تفسیر درست سخن ادبی بر آن تأکید شده است، متون معتبر ادبی نیز از این حیث قابل تأمّلاند و با نگاهی به آثار برجسته ادبی می توان بر این نکته صحّه گذاشت که نابترین صور خیال در شعر و حتی گونههای منثور سخن ادبی، انواعی بودهاند که از بوم و اقلیم و محیط زندگی شاعر و نویسنده الهام گرفته و برخاستهاند. تشبیه یکی از انواع اصلی صور خیال است و می توان به اعتباری، آن را اساس بلاغت و وجه تمایز ادبیات از غیر ادبیات دانست و با نظری کلّی، دیگر صورتهای خیالی را مبتنی بر آن و متأثّر از آن به حساب آورد. تشبیه نیز مانند دیگر صورتهای خیالی و بلکه از جهاتی بیش از آنها تحت تأثیر اقلیم قرار میگیرد؛ چنانکه در بررسی متون ادبی به تشبیهات فراوانی برمیخوریم که میتوان با توجه به مشبّهبه و وجهشبه اخذ شده از آن، آنها را تشبیهات اقلیمی نامید. در این مقاله، پس از توضیحاتی درخصوص ادبیات اقلیمی، داستان اقلیمی و تشبیه اقلیمی، گونههای تشبیه اقلیمی در برخی داستان های اقلیمیِ نویسندگان شمال و جنوب بررسی و مقایسه شده است. | ||||
کلیدواژهها | ||||
ادبیات داستانی؛ تشبیه اقلیمی؛ ادبیات اقلیمی؛ داستانهای شمال و جنوب | ||||
اصل مقاله | ||||
مقدمه ادبیات اقلیمی را ادبیاتی دانستهاند که اولاً مختص منطقة جغرافیایی خاص - دور از مرکز - باشد (خدادوست، 1380: 4) و ثانیا مشخصهها و ویژگیهای مربوط به محیط، آداب، پوشاک، طرز تفکّر و احساسات منطقه مورد نظر در آن متجلّی باشد (Abrams, 1993: p.89 ) و ثالثاً این آداب و رسوم و ویژگیهای مختلف زبانی، اقلیمی و فرهنگی، بر فضاسازی، لحن، شخصیت پردازی و...تأثیر آشکار گذاشته باشد(179&Ibid: p.178 ). برخی نیز تنها وجود شاخصههای جغرافیایی، معیشتی، زبانی و فرهنگی یک منطقه خاص را در ادبیات اقلیمی ضروری دانستهاند (!دستغیب، 1381: 9-7 ؛ عبدالهیان، 1379: 123 و جعفری، 1381: 140. نیز ر.ک: داد، 1375: 192و152). داستانهای بومی، روستایی، ناحیهای و محلّی را که کم وبیش در آنها وجوه فرهنگ، زبان، طبیعت، افکار و عقاید مناطق خاصی منعکس و بلکه غالب است نیز در شمار ادبیات اقلیمی به شمار آوردهاند (میرصادقی،1377: 147). سابقه داستانهای اقلیمی، گذشته از برخی اشارات در آثار دهخدا و جمالزاده - با توجه به تعاریف یاد شده- در روسیه به آثار گوگول( میرصادقی، 1376: 184 ) و در ادبیات انگلیسی، توماس هاردی و ویلیام فاکنر(داد، 1379، ص152) میرسد. رگههایی از این نوع ادبیات را نیز میتوان در برخی داستانهای احمد خداداده تیموری، نیما یوشیج، صادق هدایت، بزرگ علوی و محمود اعتماد زاده پیدا کرد؛ امّا میتوان گفت به شکل جدی، ادبیات داستانی اقلیمی در ایران، در دهة سی ظهور کرد و در دهه چهل به عنوان نوعی اعتراض علیه اصلاحات ارضی شاه و به قصد بازنمودن مبارزات رعایا با زمینداران که متضمّن نوعی ستیز بین سنّت و مدرنیته در ایران نیز بود تشخّص یافت و هم در آن دهه و نیز در دهههای پنجاه و شصت بالید. از دهههای سی و چهل میتوان به برخی داستانهای چوبک، به آذین، ساعدی، محمود دولت آبادی، فقیری، دانشور، درویشیان، یاقوتی، احمد محمود، میرصادقی و گلشیری اشاره کرد. در دهههای اخیرنیز کماکان این گونه ادبیات داستانی آزموده، خلق و منتشر میشود. پیشینة تحقیق پیش از همه، محمدعلی سپانلو اشاراتی به وجوه اقلیمی داستانهای جنوب کرده و نام «مکتب خوزستان» را به سبک و فضای حاکم بر شیوة نگارش این داستانها اطلاق نموده است(سپانلو، 1358: 8). پس از او نیز برخی از منتقدان و صاحبنظران، ضمن ارائه مؤلّفههایی کم و بیش روشن، دستهبندیهایی برای داستانهای اقلیمی ارائه کردهاند. برخی داستانهای اقلیمی ایران را به دو دسته کلّی شمال و جنوب تقسیم کردهاند (میرعابدینی، 1380: 400، 500- 516 و 525؛ تسلیمی، 1383: 131 و داد، 1375: 199 و صدیقی، 1381: 31 ) و برخی به وجود چهار مکتب داستاننویسی اقلیمی در ایران معتقدند(سپانلو، 1376: 62-64)؛ گروهی این نوع داستانها را هشت دسته میدانند(آژند،1369: 13) و برخی نیز به وجود هفت مکتب داستاننویسی اقلیمی قائلند(شیری، 1382: 148). قدر مسلّم در همه این دستهبندیها دو مکتب داستاننویسی اقلیمی شمال و جنوب، پذیرفته شده است و در این مورد، هیچیک اختلافی با هم ندارند. در هر دو دسته از داستانهای اقلیمی شمال و جنوب، بطور کلّی، آب و هوا، طبیعت، مکانها، آداب و رسوم، پوشش، خوراک، زبان و فرهنگ و اقتصاد و مذهب، حضور مشخص ومؤثّر دارد ( میرعابدینی، 1380: 500-516، 525، 534-546؛ شکریزاده، 1388).
تشبیه اقلیمی با نگاهی به آثار ادبی می توان ادعا کرد که صمیمانهترین و نابترین صور خیال در شعر و دیگر گونههای نوشتاری، انواعی بودهاند که از بوم و اقلیم و محیط زندگی شاعر و نویسنده الهام گرفته شدهاند و این امر، علّت و دلیل صمیمیت و موجب اثرگذاری بیشتر آنهاست. شفیعی کدکنی در کتاب«صورخیال در شعرفارسی» به بررسی جنبههای تصویری شعر شاعران سدههای نخستین فارسیگو پرداخته است. او معتقد است مهمترین رکن تصویری شعر شاعران، استفاده آنها از تشبیهات؛ بویژه تشبیهاتی است که شاعر، آنها را از اقلیم و محیط زندگی خود اخذ کرده است؛ یعنی تشبیهات حسیای که مشبّهٌ به آنها - با ویژگی ها و به اصطلاح، وجه شبههای خاص- در طبیعت و عالم خارج وجود دارد و شاعر توانسته بین مشبّه و چنین مشبّهٌبههایی، ارتباط تصویری و تشبیهی مناسبی برقرار کند که قبل از او دیگران نتوانسته باشند، چنین ارتباط و تشبیهی بیافرینند. صاحبنظران و منتقدان آگاه و بصیر، این تشبیهات را بر تشبیهات عقلی و درونی رجحان می نهند و چنین شاعران مبدعی را بر شاعرانی که از تصویرهای تکراری شعر دیگران تقلید میکنند، برتر میدانند. میتوان تشبیه را از جهاتی اساس بلاغت و وجه تمایز ادبیات از غیر ادبیات دانست؛ چنانکه در کتب بلاغی همواره نخستین و اصلی ترین بحث، از آن تشبیه و گونههای آن است. تشبیه از منظرهای گوناگون انواع مختلفی دارد: مثلاً از نظر طرفین تشبیه شامل انواع حسی به حسی، عقلی به حسی، عقلی به عقلی و حسی به عقلی است؛ از جهت داشتن همه ارکان یا حذف برخی از آنها، انواعی چون تشبیهات مؤکد، مفصّل و بلیغ دارد؛ از لحاظ اجزا و عناصر ساختاری آن شامل انواع مفرد، مقیّد و مرکب؛ و نیز تخییلی و تحقیقی و جز آن است (!شمیسا،1373: 57-131). تشبیه را از نظر خاستگاه و زمینه و اقلیم و براساس تأثیر جدی و عمیق محیط و زمینههای طبیعی، فرهنگی و اجتماعی محل زندگی شاعران و نویسندگان نیز میتوان بررسی کرد. نزد ادیبان و بلاغیون گذشته نیز زمینه و خاستگاه تشبیهات مورد توجه قرار گرفته است؛ چنانکه مثلاً در مقایسه اشعار ابن رومی و ابن معتز، تشبیهات یکی، متأثّر از دربار و زندگی درباری و تشبیهات دیگری متأثّر از زندگی فقیرانه و بادیه نشینی دانسته شده است و ابن رومی در پاسخ این ایراد که «»چرا مانند ابن معتز تشبیه نمیآوری با اینکه تو شاعرتر از اویی؟«» و پس از شنیدن نمونه هایی از شعر ابن معتز میگوید: «ابن معتز از کالای سرای خود سخن می گوید، چرا که خلیفه زاده است... آیا هیچ کس رنگین کمان را بهتر از من وصف کرده است؟(شفیعی کدکنی،1372: 50، 51). معنای سخن او این است که ابن معتز در دربار و زندگی شاد و پرزرق و برق درباری مستغرق بوده و لذا تشبیهات و صور خیالی او نیز اینگونه است؛ ولی من در بادیه زیستهام و این محیط و این شیوة زندگی بر نوع تشبیهات من مؤثّر بوده است. در این مقاله، ابتدا از ویژگیهای تشبیه اقلیمی و تفاوت آن با تشبیهات غیر اقلیمی بحث شده؛ سپس به بررسی تشبیه در داستانهای اقلیمی شمال و جنوب پرداخته شده و پس از آن، شباهتها و تفاوتهای تشبیهات اقلیمی در داستانهای شمال و جنوب بررسی شده است. لازم است، یادآوری شود در این مقاله، تشبیهات داستانهای مورد بحث را بیشتر از حیث زمینه و فضای تشبیهسازی و به عبارت دیگر، زمینه اخذ وجه شبه و انتخاب مشبهٌبههای خاصی که از جهاتی در یک محیط متمایز باشند مینگریم. داستانهای تنگسیر و انتری که لوطیاش مرده بود از صادق چوبک، همسایه ها از احمد محمود واهل غرق و کینزو از منیرو روانیپور در حوزه جنوب و داستانهای دختر رعیت و مهره مار از به آذین، طرحها و کلاغها از محمود طیاری وآتش بدون دود و مکان های عمومی از نادر ابراهیمی، از حوزه داستانهای اقلیمی شمال، در این مقاله و بدین منظور بررسی و مقایسه شدهاند. برای بررسی بهتر تشبیهات اقلیمی در داستانهای شمال و جنوب و مقایسه بهتر و آسانتر تشبیهات اقلیمی دو حوزه، کوشیدیم ابتدا دستهبندی گویا و روشنی از زمینهها و سرچشمههای اصلی اخذ این گونه تشبیهات به عمل آوریم و پس از مطالعه و بررسی داستانهای مورد نظر، شواهدی را استخراج و ذیل هر دسته برشماریم. بدین منظور، تشبیهات اقلیمی را در شش دسته عمده طرح کردیم و نمونههای متعددی را از هر دسته در داستانهای مورد نظر یافتیم و ذکر کردیم. این شش دسته عبارتند از: الف) تشبیهات برگرفته از دریا وملحقات آن در منطقه. ب) تشبیهات برگرفته از پوشش گیاهی منطقه. ج) تشبیهات برگرفته از آب و هوای منطقه. د) تشبیهات برگرفته از فرهنگ، آداب و رسوم،خوراک و پوشاک و ساخت و ساز منطقه. ه) تشبیهات برگرفته از حیوانات و جانوران خاص منطقه.
تشبیهات اقلیمی و تفاوت آن با تشبیهات غیر اقلیمی تشبیه اقلیمی اصطلاح تعریف شده و آشنایی نیست و نگارندگان، آن را با ملاحظاتی، از طریق قیاس و بر اساس ویژگیها و مؤلّفههای ادبیات اقلیمی و تشبیهاتی که در آثار اقلیمی دیده میشود برساختهاند. تشبیهات اقلیمی دو ویژگی عمده دارند که آنها را از تشبیهات دیگر متمایز می کند: ویژگی نخست، هدف خاص نویسنده از خلق آنهاست. هدف کلّی و عمومی شاعران از تشبیه کردن،نشاندادن نوعی رابطة تشبیهی تسویهای یا تفضیلی بین دو طرف تشبیه و برجستهسازی وجه شبه در یکی از طرفین تشبیه، بویژه مشبّهٌبه است؛ یعنی شاعر علاوه بر اینکه بظاهر، مشبه را به مشبّهٌبه تشبیه میکند، میخواهد مشبهبه و در مواردی، مشبه را در داشتن صفتی خاص، بر طرف دیگر برتری دهد. در حالی که نویسندة داستان اقلیمی در خلق تشبیه، از این حدود در میگذرد و اهداف دیگری را نیز در نظر میگیرد. مقصود او غیر از اهداف کلّی و عمومی تشبیه، ایجاد و القای حال و هوای بومی و بخشیدن رنگ محلّی به فضا، صحنه، شخصیتپردازی و عناصر دیگر در داستان خود است. برای نمونه، نویسندهای که داستانی دربارهْ محیط ترکمن صحرا مینویسد، نهایت زیبایی وخوش اندامی معشوق خود را اینگونه تشبیه میکند: «گالان، سولماز را دید که همچون مادیانی خوش اندام و مغرور از کف میرود» که عمدة هدف نویسنده از خلق چنین تشبیهی، ایجاد حال و هوای اقلیمی و بومی محیط ترکمن صحرا و القای نوع زندگی ترکمانان به فضای داستان و به تعبیری، تمهیدِ نوعی فضاسازیِ خاصِ منبعث از محیط و اقلیم در داستان است. ویژگی دیگر تشبیهات اقلیمی این است که چون نویسنده، این تشبیهات را از پدیدههای محیطی واقلیم خاص محل زندگی خود انتخاب می کند، بتنهایی میتوانند معرّف فضا، زمینه و مکان حقیقی روی دادن حوادث داستان و تلویحاً معرف محل زندگی، رشد و بالیدن خود نویسنده نیز باشند. همچنین در تشبیه اقلیمی به سبب رابطة نزدیک و عاطفی راوی و نویسنده با محیط، فرهنگ و شرایط اقلیمی مکان رخ دادن داستان، نسبت به تشبیهات دیگر، صمیمیت، بالا و درنتیجه، باورپذیری و اثرگذاری در اوج است. بدین ترتیب، شناسایی، تحلیل و بررسی این تشبیهات از راههای بررسی و شناخت درست داستانهاست؛ به عنوان نمونه، یک نویسنده جنوبی با توجه به محیط زندگی خود، جهت تشبیهسازی از نخل استفاده می کند: « خونَش مثه یه نخل جلوم سبز شد»؛ در حالی که یک نویسندة شمالی هرگز از چنین تشبیهی در داستان خود بهره نمیبرد. نویسنده شمالی قاعدةً عنصری از اقلیم شمال، مثلاً برنج را به عنوان مشبّهٌبه به کار میگیرد: «دخترم به برنج کال می مونست» طبیعیاست که با دیدن چنین تشبیهی ناخودآگاه، شمال کشور در ذهن خواننده تداعی میشود یا اگر به تشبیهی مثل « انگار بوی دلاویز طلع است در گرمای دم کردهْ کنار کارون » توجه کنیم، متوجه خواهیم شد که به احتمال قریب به یقین، نویسنده باید خود اهل جنوب باشد؛ زیرا آفریدن و به کار بردن چنین تشبیهی، بطور معمول و منطقی از یک نویسندة جنوبی که با چنین فضایی مأنوس است، انتظار میرود.
تشبیهات اقلیمی در داستانهای جنوب جنوب کشور به دلیل برخورداری از آب و هوای گرم و سوزان همراه با رگبارهای تند و رعدآسا؛ بیابانهای خشک باپوشش گیاهی بیابانی؛ درختان خرما و نخلستانهای فراوان؛ وجود دریا و نیز رود پرآب کارون و انواع ماهیها و پرندگان دریایی؛ رواج ماهیگیری؛ وجود شرکتهای نفتی و پالایشگاهها و مردمانی با چهرههای سوخته و شمایلی ویژه، زمینهساز غالب تشبیهات داستاننویسان جنوبی گردیده است. اقلیمینویسان جنوب، بر اساس شناخت کامل و پیوند عمیقی که با طبیعت، آب و هوا، فرهنگ، افکار، آرزوها و زبان مردم این خطه دارند(الشکری، 1386: 566)، صمیمانهتر مینویسند و لذا تشبیهات اقلیمیشان نیز بغایت طبیعی و غیر تصنعی است. احمد محمود میگوید: «من معتقدم برای نوشتن شناخت لازم است و من خصوصیات مردم جنوب را خوب میشناسم...» (گلستان، 1374: 28). الف) تشبیهات برگرفته از دریا و اشیاء و موجودات مربوط به آن - « خون مثل دریا تو کاسه سرم موج می زند» (همسایه ها: 337). - « دهانش تلخ بود... دنیا مثل خار ماهی تو گلویش گیر کرده بود»( کینزو،16). - «آبی ها گیج و سرگردان، انگار هزاران موج سایهدار بر پشتشان کوبیده شود به جانب آبادی میآمدند»( اهل غرق،ص172). - « سیاه اخمو جلوش نگاه می کرد... چشمانش مثل شاهی سفید( نوعی ماهی ) تو صورتش برق میزد»( انتری که لوطیش مرده بود،ص22). - «حتی بوبونی که مردی در دریا نداشت، آبی ها را فراموش کرده بود و در ساحل نشسته بود. مویه می کرد مثل کشتی بی صاحبی روی دریا تکان می خورد»( اهل غرق، ص 62). - «حالا کنیزو و با لباس بلند طلائی می رقصید. شانه هایش را تکان می داد... و آنها دورش کرده بودند. مثل ماهی طلائی کوچکی که بمبکها ( کوسهها) دورش را گرفته باشند نداند که کجا باید فرار کند» (کنیزو،ص26). «صبح آبی دریا را دیده بود و او را شناخته بود. صورتش خیس گریه بود. موهای آبی اش به پیشانی و گونه ها چسبیده بود و دانه های درشت اشک مثل دانه های مروارید از روی گونه اش سر می خورد و به لبها می رسید»( اهل غرق،ص75). -«دهان بچه ها از حیرت مثل دهان ماهی باز مانده بود»(کنیزو،ص27). -«وای اگر آدمیزاده ای دچار تردید شود. مانند کشتی بی لنگری هر لحظه به پهلو می غلتد و سرانجام تسلیم موج های بلند و سایه دار می شود و در قعر آبهای گل آلود فرو می رود»(اهل غرق،ص136). - «موجهای دریا مثل قیر آب شده در کش و قوس بود»( انتری که لوطیش مرده بود،ص34). - «به هر دو دستش دو نفر آویزان است. عین نهنگی که از دریا بیرون کشیده باشند»( همسایهها، ص 362). - «اما گلپر نگاهش کرد. همانطور که مرغان دریایی نگاه می کنند؛ همانطور که ماهیهای نقرهای کوچک نگاه می کنند» ( کنیزو،ص42). - «رئیس زندان میغرد، دندانهای ریز یکدستش بیرون می افتد. مثل تمساح می خزد به طرف پندار» ( همسایهها، ص 445). - «» باد صدای دی منصور را تو آبادی بخش می کند. مثل ناخداها داد می زند، مثل آنوقتی که دریا طوفانی می شود و همه چیز بهم میریزد ( کنیزو، ص51). - «مه جمال که در کنار ابراهیم پلنگ نشسته بود، حیرت زده و گیج نگاه میکرد. راسه های شهر سیاهرنگ و صاف بود پیکاب مانند قایقی که بر سطح دریای آرام براند، بی آنکه تقلا کند و تکان بخورد...» (اهل غرق،ص205). - «لوسکی گفت: مگه دیونه شدی. مثه دریا ازم خون می یاد»( انتری که لوطیش مرده بود،ص 51). - «خیلی قشنگ است. آبی است و صورتش هم آبی است و موهایش هم نقره است، مثل رنگ دریا، وقتی که صبح زود است و ماهی گیرها زنبیل های پر از ماهی را به ساحل می آورند» (کنیزو،ص50). - «جوی باریک آبی که معلوم نیست از کجا میآید و از زیر درختها رد می شود تا زنها زیر سایه وسیع و معطّرش آبادی را پر از صدای ظرف کنند و یا بچه های بی خبر و بازیگوش درباریکه آب مثل ماهی دراز بکشند و بروند»( همان، ص 68). - «نباتی مثل بمبک ( کوسه ) فیره می کشید و آبادی را گل آلود می کرد» (اهل غرق، ص 219). - «چشمهایش آنقدر آرام بود که فکر می کردی خودت را ول داده ای روی دریا، روی رود، نه بازخواستی می کرد و نه حرفی می زد» (کنیزو،ص74). - «تا صبح در کنار مردان تنگسیر مینشست. به خبرهای جهان گوش میداد و صبح سحر با قوسی که بر گردنش می افتاد در هیأت مرغی دریایی به سوی دریا می شتافت» (اهل غرق،ص268). - «چشم های بی مژه اش تکان نمی خورد و مثل چشم ماهی همیشه باز است» ( کنیزو،ص78). - «مرد بلند شده بود و رو به در پس پس می رفت مثل دریا وقتیکه غروب می شود»(همان،ص 95). - «هیچ کس نمی توانست زنی که دستانش را مثل بال مرغان دریایی باز کرده بود و میدوید از رفتن باز دارد»(اهل غرق، ص 359). - «همیشه وقتی ستاره چشمک زن توی آسمان می نشست. بلند می شد، کنار پنجره میایستاد و جوری به ستارگان نگاه می کرد انگار که روی عرشه ناوچه ایست و دریا طوفانی است و شب تاریک است و او می خواهد جهت را پیدا کند.» (کنیزو،ص100). - «ساختمان داشت تکان می خورد، انگار ناوچه ای که روی دریا باشد، در و دیوار داشت از هم میپاشید، انگار بدنه ناوچه ای که هدف موشکهای لایزری قرار گرفته باشد. گلدانهای توی خانه تکان تکان می خوردند» (همان، ص103). ب) تشبیهات برگرفته از پوشش گیاهی منطقه - «ته ریش سنبادهای زیر دستش مثل خار شتر بود» ( انتری که لوطیش مرده بود، ص35). - «زانوهایش را تو بغل گرفت و به مورچه سواری درشتی که می کوشید سوسک نیمه جانی را به دنبال خودش بکشد خیره ماند.سوسک گنده وبراق و سیاه بود قد یک خرما بود. » (تنگسیر،ص12). - «گیج بود و منگ. از هرطرف صدا، و تا چشم کار می کرد موجهای سیاه و بلند. انگار تو گوشش هسته خرما چپانده بودند.» (اهل غرق،ص45). - «مادربزرگ تو آب که آتش نیس! برمیگردد نگاهم می کند. چشمانش رنگ خرماست.»کنیزو،ص54). - «من چرا اومدم خونه این ارمنی؟ منکه همچو خیالی نداشتم خونش مثه یه نخل جلوم سبز شد(همان، ص306). - « با موهایی که داشت و مثل درویشها دورش ریخته بود. خوب....معلوم بود.... فانوس مشکش را یه ور گرفته بود. این جور، او هم مثل نخلی که صدسال تشنگی کشیده باشد آب میخورد.» (کنیزو،ص73). - «چشمانی که نا به هنگام کور می شد. شکمهایی ورم کرده که مثل دمامهای عزاداری صدا میداد.» ( اهل غرق،ص266). -«تفنگچیهای حکومتی چون کندههای نخل خشکیده تو زمین ریشه بند کرده بودند»(تنگسیر، ص321). ج) تشبیهات برگرفته از آب و هوای منطقه - «عطر مویش مستم میکند. انگار بوی دلاویز طلع است در گرمای دم کرده کنار کارون» (همسایهها، ص359). «هوا داغ و سوخته بود شعاع خورشید از پشت رو بندهم، مانند شعلهجوش اکسیژن، تو نینی چشمانش مینشست» ( تنگسیر،ص11). - « صدای ریزش باران که شلاق کش روی چادر کلفت آب پس مانده کامیون میخورد مانند دهل تو گوششان میخورد.» انتری که لوطیش مرده بود، ص10). - «پوست تنش رنگ چرم قهوه ای سوخته بود- تکه چرمی که سالها تو صحرا زیر آفتاب و باران افتاد و دیگر چرم نیست سفال است» ( تنگسیر، ص 11). - «سیاه مانند عروسکی مومی که واکسش زده باشند با چهره فرسوده رنجبردهاش کنار منقل و وافور و بطری عرق چرت می زد» ( انتری که لوطیش مرده بود، ص9). - «این نمیشه که تو همش بیایی سرخاک شوورت زار بزنی،پاشو، از هوا آتیش می باره» (تنگسیر،ص41). - «آفتاب سوزان مانند ورقه جیوه گداخته ای خودش را رو زمین انداخته بود» (تنگسیر،ص52). - «تندر تازه ای از دل آسمان مثل قارچ جوانه می زد. مثل اینکه از آسمان حلب نفت خالی بر زمین میبارید» ( انتری که لوطیش مرده بود، ص 55). - «چهره محمد مثل گون مشتعلی می سوخت»(تنگسیر، ص 157) - «همه چیز بیگانه و تهدید کننده بود. مثل اینکه همه جا رو زمین سوزن کاشته بودند یک آن نمیشد درنگ کرد، زمین مثل تابه گداخته ای پایش را می سوزاند و به فرارش ناچار می کرد» ( انتری که لوطیش مرده بود، ص106). - «لبهاش طعم خارک لیلو می دهد. گس است. قامت میانه و پر گوشتش مثل مار پیچ و تاب میخورد.» (همسایهها، ص39). د) تشبیهات برگرفته از فرهنگ، آداب و رسوم، خوراک و پوشاک و ساخت و ساز ناحیه - «محمد]مثل[ زن لچک به سری نیست که بیاد بره تو کپر[ مثل مرغ ] کِر شه» (تنگسیر،ص193). - «نباتی حامله بود و منصور بیشتر در کنارش می ماند تا زنان دوگانه خانهاش مانند خروسجنگی به هم نپرند و همدیگر را لت و پار نکنند» (اهل غرق، ص196). - « لبهایش از هم جدا بود و خفت رو دندان هایش خوابیده بود، مثل لیفه ی تنبان»( انتری که لوطیش مرده بود، ص14). - « رنگش عین چلوار( نوعی پارچه سفید رنگ که بیشتر در جنوب مرسوم است) است»(همسایه ها، ص78). - «پاهایش به زمین چسبیده است. عین خرپا محکم است...» (همسایهها، ص362). - «دریا خوب آرومه، مثل روغن از جوش افتاده میمونه، چقدر هوا برای ماهی گیری خوبه» (تنگسیر، ص264). - « دریا چون دیگ نیل نیم جوش، سنگین و غلیظ، از پای ساحل راه افتاده بود و در کرانة افق فروکش کرده بود و سوز خورشید روی آن جوش میزد» ( تنگسیر،ص27). - «چشمان بی حالش از حدقه بیرون زده است.انگارزردچوبهآبکردهاستوبهصورتشمالیدهاست.» (همسایهها، ص7). ه) تشبیهات برگرفته از حیوانات و جانوران خاص ناحیه - «ابراهیم مثل موشخرما جیرجیر می کند»(همسایهها،ص 78). - «سروان از اتاق می آید بیرون، چکمه هاش برق می زند. سبیلش رو به بالا تاب داده شده عینهو دم عقرب، برگشته است» (همان،ص13). - «ولی ناصر.... اونا آدمن..... رفقای ما هستن – مثل خروس گردن می کشد» (همان،ص 423). - «بلورخانم زنجموره می کند. تو زیرپیراهن کوتاهش مثل لندوک می لرزد» (همان،ص13).
تشبیهات اقلیمی در داستانهای شمال شمال کشور که از یک سو دریا و از سوی دیگر جنگل و رشته کوههای البرز آن را فرا گرفته است، از اقلیمی متنوّع برخوردار است. وجود دشت و صحرای پوشیده از گلهای شقایق وحشی و بوتههای اسفند ترکمن صحرا که دامداران و کشاورزان ترکمن در سراسر صحرا سیاه چادرهای خود را در میان آنها برپا کرده اند؛ گله های بزرگ شتر، اسب و گوسفندی که مشغول چرا هستند؛ سگ های چوپان که تمام حواس خود را معطوف مراقبت از گلّه در مفابل درندگان صحرا کرده اند؛ محبوبیت خیلی زیاد اسب در نزد ترکمانان و نقش بسیار مهم آن در زندگی آنان به دلیل علاقه زیاد به سوارکاری و تیراندازی؛ مهارت زنان ترکمن در بافتن قالی و قالیچه و گلیم و خورجین ترکمن؛ طبیعت ساده و خشن صحرا و تاثیرات آن بر روحیات صحرانشینان(جنگ و درگیریهای خونین قبایل مختلف و تعصّبات قومی) از یک سو، و وجود جنگلهای انبوه و درختان سر به فلک کشیده؛ آب و هوای مه آلود و همیشه بارانی؛ شالیزارهای سرسبز و مرتع های وسیع؛ خانههای سفال پوش شده دارای حیاط های بزرگ پرچین شده با چوب درختان جنگلی؛ که معمولاً چند رأس گاو و گوسفند و تعدادی مرغ و خروس و اردک در آن مشغول چرا و گشت و گذارند و آبشارها وتالاب های زیبایی که انواع پرندگان شکاری و مهاجر در آن گرد آمده اند از سوی دیگر، زمینه ساز غالب تشبیهات و تصاویر تشبیهی نویسندگان شمالی در این آثار هستند. تشبیهات اقلیمی به کاررفته در داستانهای شمال به دو بخش عمدة اقلیمی شمال( مازندان، گیلان) و شمال شرق(گلستان و ترکمنصحرا) تعلّق دارند. 1-تشبیهات اقلیمی ترکمن صحرا و گلستان 2- تشبیهات اقلیمی مازندان، گیلان
تشبیهات اقلیمی ترکمن صحرا( ترکمانان) الف) تشبیهات برگرفته از دریا
ب) تشبیهات برگرفته از طبیعت و پوشش گیاهی و درختان منطقه - «بگذار مثل سنگ باقی بمانم» (آتش بدون دود،ج 1، ص111). - «گالان، چون درختی تنومند که بر آن انواع سلاحها را، به میخ و شاخه های بریده اش آویخته باشند، از چادر خود بیرون آمد و بر اسب نشست» (همان، ص84). - «گالان دانسته بود که سولماز وسوار، هردو یک تبارند واز یک چادر، واینک میان خواهر وبرادری دلدار وسخت، همچون دانه ی گندم میان دو سنگ آسیا می شکست وخرد می شد» (همان،ص125). ـ «آت میش بر اسب نشست و چه نشستنی! انگار گالان اوجا بود – اما کوچک شده با چشمانی چون گل انار » (همان، ص129 ). - « آیدین، مثل کهربا زرد بود و مثل کاه، سبک» (همان، ص209). ج) تشبیهات برگرفته از آب و هوای منطقه - «اگرآفتاب داغ تنِ برهنهتان را میسوزاند/کلاه دردی را دوا نمیکند؛سایهای مانند}ابرسیاه بخواهید!» (آتش بدون دود،ج 1، ص149). - «... گالاناوجا... این طوفان روبنده، این گرداب مرگ...» (همان،ص246). د) تشبیهات برگرفته از فرهنگ و آداب و رسوم و حرف و مشاغل ناحیه - «یازی اوجا، انگار چادر گشودهیی بود که ناگهان دیرک از زیرش کشیده باشند» (آتش بدون دود،ج 1، ص64). - «نه گله می خواهم،نه اسب می خواهم،نه آب اسب کهرم تو، گله بزهای سپیدم تو، چشمه ام تو، سولماز! نه روز می خواهم،نه شب می خواهم، نه نان خورشیدم تو، مهتابم تو، محبوبِ گندمگون من سولماز! تو برای من تونیستی، تمامِ صحرایی سولماز! توبرای من توفان نیستی، تمام دریایی سولماز! توبرای من قصه نیستی، تمام تاریخی سولماز! مثل گریه وآواز وعطراسفند، سرشار از صفایی سولماز!»(همان ص191). - «با این وجود، سولماز که خوشنقشترین قالیچه صحرا بود، چشمت را خیره می کرد و درجا نگاهت میداشت» (همان، ج2، ص 18). - «دست گالان، مثل یک قالیچه، پهن وبزرگ بود» (همان، ص19) . - « نازلی... بی هیچ دلیل آشکاری روز به روز لاغرتر میشد و شده بود مثل نی چوپانها»(همان، ص 95). - «سولماز بیدار بود و آق اویلر کچک را سیر می داد که صدای قاباغ، چون تنور آماده گرفتن نان، اورا به درون هود کشید، بدنش به لرزه افتاد. عرق چون تنور سفید سرد سراسر تنش را پوشاند، و راه گلویش چنان تنگ شد که آب دهان، مادری سخت، امکان عبور یافت» (همان،ص119). - «اما مرض،{مانند یک لشکر} ناآشنا آمد وخیمه زد؛ چه عظیم خیمهیی! وسوارانش با جامههای بلند سپید واسبهای اصیل سپید، داس بردست و رحم ناشناس، اینچه برون را درنوردید» (همان،ص55). ـ « مارال ! خط تو مثل روح صحرا، ساده و ابتدایی است» (همان، ص172). ـ « آق اویلر فروکشید. دانست که خشونت،{مانند}خنجر کندی است که هیچ نمی برد و کاری از پیش نمیبرد» (همان، ص256). - «گوکلانها، بیصدا،سواران گالان را {مانند}نگین{محاصره} کردند» (همان، ص92). - «آفتاب صلاۀ ظهر {مثل شمشیر}تیز و برهنه میتابید» (همان، ص107). ه) تشبیهات برگرفته از حیوانات و جانوران خاص ناحیه - «گالان، سولماز را دید که همچون مادیانی خوش اندام و مغرور از کف می رود و خود، کف بر دهان آورد» ( آتش بدون دود،ج1،ص35). - « از خشم می لرزید که چرا چون گوسفندی بر ترک اسبش نینداختم و نبردم (همان، ص35). - بومیان میش!سولماز را می سپرم دستت. مثل سگ ازش مواظبت کن و هر چیز که می خواهد برایش فراهم کن» (همان، ص84). - «سولماز لبخند بر لب، بی اعتنا و چنان که انگار گالان از برداشتن تخم مرغ از زیر مرغ خانگی بازگشته، در چهارچوب در ظاهر شد» (همان،ص94). - «گالان از چادرش درآمد. ای خدا! چه قدرتی داشت:سوارهها در مقابلش احساس پیادگی میکردند. گرگها در برابرش {گویی} کمتر از موش صحرایی بودند» (همان،ج2،ص14). - «گالان چون گرگ گرسنه به سوی گلهی بویان میش میدوید» (همان،ص125). - «سولماز، غمین چون مرغ حق، شکسته چون بال تزرو تیرخورده، گرفته چون آسمان ابری صحرا، به چشمان در کاسه بلور نشسته گالان نگاه می کرد» ( همان،ج1،ص102). - «هنوز صدای نفسهایت را پشت سرم می شنوم که عین صدای نفس های اسب صد فرسخ تاخته رو به مرگ بود» (همان، ص138). - «آنی، با قد بلند، سینهی پهن وچشمان سیاه مسلط، اینک چون برهیی ناتوان که گرگ گرسنه راهش را بسته باشد، لرزان ومضطرب به زمین دوخته شده بود» (همان،69). - «آتمیش چنان از اسب به زیر آمد که انگار پرندهی تیر خوردهیی از قلب آسمان سقوط کرده است» (همان، ص132). - «کسی که از توی تاریکی تهدید میکند، مثل سگی است که از توی تاریکی برای یک گرگ زوزه می کشد» (همان، ص163). ـ «زانوهای آریاچی لرزید، لرزید و خم شد، آریاچی به زانو در آمد، پیش از پدر، و دستهایش ستون شده بر خاک چون سگی شده بود نشسته و تکیه داده به دو دست و سر فرو افکنده» (همان، ص168). - «هنوز صدای نفسهایت را میشنوم که عین صدای نفسهای اسبِ صدفرسختاختهی روبهمرگ بود» (ص138).
2-تشبیهات اقلیمی مازندران وگیلان الف) تشبیهات برگرفته از دریا - «نالهها و فریادهایی که از هزاران سینه برمیخاست، هر لحظه به هم می پیوست و مانند موجی سهمگین روی بام های سفالین خانه فرود می آمد» ( مهره مار، ص46). ب) تشبیهات برگرفته از پوشش گیاهی و درختان منطقه -«چارقد سفید آهاری به سر خانم بود، موهای بلوطیش را تیرهتر و گونه هایش را سرختر و درخشندهتر نشان می داد» (دختر رعیت، ص20). -«لخت وارفته دراز کشیده بود وحتی توانایی هذیان بافتن نداشت. تنهایک خرخر متمادی وضعیف مانند صدایی که از رها کردن شاخههای تر برمی خیزد، از گلوی خشکیده اش، به گوش می رسید» (مهره مار،ص41). -« شالیزار]مانند فرشی[زیر پای باد گسترده بود» ( طرحها و کلاغها، ص43). ـ « علیمراد با سرافکندگی از آنجا رفته بود. گوشهایش به سرخی آلبالو شده گویی شعله می کشید» (مهره مار، ص72). -«به یه بیست وچند ساله شهر میگه:]پسر چون}میوة درخت شو بازم کال چیدن، پسرشو میگه: بردن به نظام !» ( طرحها و کلاغها،ص15). ـ «حالیش نیس، ناسلامتی سیزده ساله شد. نگاش کن! به برنج کال میمونه !» (طرحها و کلاغها، ص54). ـ «آن وقت زهرا هنوز چهارده سالش تمام نشده بود، دخترک باریک و سبزه ای بود، مثل نهال تازه نارون » (مهره مار، ص 65). ـ « دخترم به برنج کال میمونست! » (طرحها و کلاغها، ص82). ـ «تریش به شاخة درخت میرفت و سبزیش به دامنه]میرفت[ ! »( طرحها و کلاغها، ص71). ـ «آخر، بیش از هر زمان دیگر به زهرا، به نگاه شاداب چشمان بلوطی اش، به لبخند تازهتر از گلهای سفید صحرایی اش، احتیاج داشت» (مهره مار، ص76 ). ـ «پیر زن بینوا ! حالا کم کم ارزش او را می فهمیم. این روزها غالباً یادش میکنم. صورت لاغر سفیدش را، با آن چین و چروک ریز، به گلابی آخر زمستان می مانست» (همان، ص101). ج) تشبیهات برگرفته از آب و هوای منطقه ـ «آتش از دهانة مسلسلها میبارید. چک چک برخورد چرخها و زنجیرها، مانند صدای ریزش بهمن در کوهسار، هراسی قوی در دل می افکند» (دختر رعیت، ص90). ـ «زهرا آن دخترک باریک که با پای برهنه روی مرز کشتها می رفت و رشتههای ریزباف گیسو همچون آبشار سیاهی از پشت سرش فرو می ریخت، در یاد او زنده بود» (مهره مار، ص67). ـ «چه درد آور و مطبوع صدایم را میشنیدم که بلند و پست میشد. به ذهنم میآمد که]گویی[ یکی از چشمه های ابدی دماوند است که میجوشد » (مکانهای عمومی، ص69). ـ «اصلاً این جوان به اندازه یک دماوند جا افتاده و سنگین است. بگذار این چند روزه امتحان بگذرد، باید خوب تکانش بدهم. مثل بزغاله وادار به جست و خیزش می کنم» (مهره مار، ص155). ـ «از پیش مامان که برگشتیم، پکر پکر بودم. از بابا لجم می گرفت، از بابا و از همة مردها....جوانی و شادابی زن را مثل زالو می مکند، هر وقت هوس کردند، با یک تیپا میندازنش بیرون» (مهره مار، ص 108). د) تشبیهات برگرفته از فرهنگ، باورها، آداب و رسوم،خوراک و پوشاک و حرف و مشاغل ناحیه - «کیف بزرگ من در دهکدة کوچک چه کارها که نمی کند! وقتی آن را به دست می گیرم باران {مثل}یک سلام روستایی است که برمن می بارد!» (طرحها وکلاغها، ص9). ـ «برنج از دهانه گونیها مانند جریان زندگی سرازیر می شد و گرد سفیدی از آن روی چهره پر موی حمالها می نشست» (دختر رعیت، ص 91). ه) تشبیهات برگرفته از حیوانات و جانوران خاص ناحیه - «وحشتی سنگین تنش را درهم می فشرد در گوشه ای کزمیکرد وعبا را به سرمیکشید و مانند ماکیان باز در آسمان دیده منتظرمی ماند» (مهره مار، ص46). - « رستمعلی، با زلفهایی که از زیر کلاه نمدی در آمده مثل دم اردک برمی گشت، آستینهارا بالا زده وپاهاهم گشاده، تکهای صابون رودبار به دست، رختها را در آب نیمگرم سربی رنگ چنگ می زد ومیچلاند» (دختر رعیت،ص36). - «مانند سگهای پیر از کار افتاده که گاهی به خیال واهی پارس کنند، یک جفت توپ سر پر، که قشون قبلة عالم از روز پیش در قرن کارگزاری به زنجیرشان بسته بود، با غرش خفهای تحویل روز را به مردم رشت اطلاع دادند... » (دختر رعیت، ص26). ـ «شکافی در ردیف صندوقها و بستهها دهن می گشود، که در پس آن کیسه های برنج، مانند گوسفندهای پروار در آغل خود خفته بودند» (همان، ص 81 ). ـ «و از گذشته، آن ارادة سمجی که از پدران خود به ارث برده بود درست مانند گاو نر که با کشتن همة ماهیچههای گردن و دست و پا آن قدر تلاش می کنند تا سینه را چاک می دهد و آن را پذیرای تخم زندگانی بخش میکند» (مهره مار، ص70). ـ «پس از ساعتی که مهدی روی تخت در تاریکترین گوشه مطبخ نشسته بود، به بهانه خستگی به زیر آمد، آهسته به صغری نزدیک می شد و مانند مرغ شکاری گرد او می گردید» (دختر رعیت، ص109). ـ «لحن گرم و لرزان گفتار او، خنده های شکسته وتو دماغی او، دختر را گیج کرد. اندوه لذتباری، مانند نوازش پنجه گربه بازیگوش، سینه و گلویش را میخاراند (همان، ص109). ـ «وقتی که فکر می کرد هم اکنون جعفر چه جور هشتش همیشه در گرو نه است و مثل یابوی وامانده به هن هن افتاده است» (مهره مار، ص73). ـ «انگلیسها مانند شغالان کتک خورده سراسیمه از باکو برگشتند و عمال گول خورده را به دست عدالت زحمتکشان رها کردند» (دختر رعیت، ص113). ـ «صغری در مطبخ بیکار نشسته بود. پس از سالها کار و زحمت شبانه روزی، که مانند رفتار سنگین گاوان ورز همیشه با فریاد و فحش و تهدید همراه بود، اینک برای نخستین بار خود را فارغ از شتاب و ترس می دید» (دختر رعیت، ص122). ـ «از دیشب انگار هوایی شده ام. وسط درس خواندن، خیال گریزفام مرا به هزار راه و بیراه میبرد و همه جا نگاه دو چشم سبز با ابروهای به هم پیوسته سیاه – مثل بالهای گستردة باز – دنبالم میکند» (مهره مار، ص140). ـ «مهدی خم شد. صورتش را نزدیک برد، آنقدر که لبهایش به سبکی بال پروانه یک لحظه بر قله آرزو نشست. آنگاه مانند شیری گرسنه که بر غزالی بپرد...» (دختر رعیت، ص131). ـ « گلدان بزرگ یاسمان رو لبه نرده، کنج دیوار بود و عطرگلهای نیمه بازش مثل بال پروانه تو هوا موج میزد» (مهره مار، ص161). ـ «دلم می خواست دوتایی تا شب، تا شب ها و روزها، مثل دو تا آهو تو آن باغ بگردیم» مهره مار، ص166).
شباهتها و تفاوتهای تشبیهات اقلیمی شمال و جنوب در مقایسة تشبیهات موجود در داستانهای اقلیمی شمال و جنوب، شباهت ها وتفاوتهایی بدین شرح جلب توجه میکند: از مهمترین نکات تشابه داستانهای اقلیمی شمال وجنوب درتشبیهسازی، استفاده هر دو گروه، از پدیدهها و عناصر خاص منطقه و محل زندگی خویش، در این خصوص است. به عبارتی یک نویسنده جنوبی در خلق تشبیه، از پدیدهها وعناصری که در محیط زندگی او وجود ندارد، کمتر استفاده میکند و بیشتر، عناصری چون درختان نخل وخرما، بیابانهای خشک وسوزان و دریا و متفرعات آن را اساس تشبیهات خود بر می گزیند؛ همان طور که یک نویسندة شمالی از برنج و شالی زار و جنگل و دماوند و... جهت خلق تشبیهات خود سود بیش از عناصر دیگر سود میبرد. از نکات دیگر تشابه و اشتراک در تشبیهات داستانهای اقلیمی شمال و جنوب، هدف کم و بیش یکسان نویسندگان آنها از خلق چنین تشبیهاتی جهت القای حال و هوای بومی و محلّی به فضای داستان خود است. ویژگی مشترک دیگر در تشبیهات این داستانها، دلالتگری این تشبیهات و معرّف و مشخص کننده بودن آنهاست. در هر دو دسته، تشبیهات اقلیمی - بطور غیرمستقیم- نویسندگان، مکانها و صحنههای داستان را معرفی میکنند. در بیان تفاوت این داستانها از این حیث، باید به نوع پدیدهها و عناصر بومیای که این نویسندگان جهت خلق تشبیهات خود به کار می برند، اشاره کنیم؛ مثلاً یک نویسندة جنوبی به دلیل سرو کار داشتن با محیط دریا و زندگی ساحل نشینی در اکثر شهرهای جنوبی، اندوه و ضجّه و فریادِ زنی را این گونه تشبیه میکند: «نباتی مثل بمبک (کوسه ) فیره می کشید وآبادی را گل آلود می کرد » درحالی که نویسندهای که دراقلیم شمال و در ترکمنصحرا زندگی میکند و با آمیختگی زندگی مردم آن سامان با اسب آشناست، چنین صحنهای را به گونهای دیگر و با استفاده از وجه شبه و مشبهٌبه دیگری میسازد: «زن،چون اسبی وحشی شیهه میکشید» یا نویسنده اهل گیلان و مازندران، کسالت و رنگپریدگی دختری را اینگونه به تصویر میکشد: « دخترم به برنج کال میمونست! » و نویسندة جنوب، با این تشبیه: «چشمان بیحالش از حدقه بیرون زده است. انگارزردچوبهآبکردهاستوبهصورتشمالیدهاست»؛ در اقلیم جنوب این تشبیه به کار میآید: « تو زیرپیراهن کوتاهش مثل لندوک می لرزد» و در اقلیم شمال، این تشبیه: «اصلاَ این جوان به اندازهْ یک دماوند جا افتاده سنگین است بگذار این چند روزه امتحان بگذرد، باید خوب تکانش بدهم مثل بزغاله وادار به جست وخیزش کنم» یا وجه شبه (ایستادگی و ثبات ) در داستان اقلیمی جنوب با چنین مشبّهٌ به ای نشان داده میشود: «تفنگچی های حکومتی چون کنده های نخل کشیده تو زمین ریشه بند کرده بودند » و در داستان اقلیمی شمال با این مشبّهٌ به: « آن ارادة سمجی که از پدران خود به ارث برده بود درست مانند گاو نر که با کشتن همة ماهیچههای گردن و دست و پا آن قدر تلاش میکنند تا سینه را چاک میدهد » و خیلی از تشبیهات دیگر که به این تفاوت ها اشاره میکنند. یکی دیگر از جنبههای تفاوت تشبیهات در داستان های اقلیمی شمال و جنوب، به کار نبردن و استفاده نکردن از عنصر دریا و فروعات آن در تشبیهات داستانهای شمالی، به رغم وجود دریاچة بزرگ خزر در شمال است؛ در حالی که داستان نویسان جنوبی مکرّر و بوفور از دریا و مسائل مربوط به آن برای خلق تشبیهات اقلیمی سود بردهاند.
نتیجه داستاننویسانی که در مناطق دور از پایتخت زندگی میکنند، بیشتر از دیگران تحت تأثیر عناصر مختلف فرهنگی، زیستی و اقلیمی محل زندگیشان قرار میگیرند. این اثرپذیری تا بدانجاست که حتی در صور خیال و ازجمله تشبیهات برساخته و مورد استفادهشان نیز نمود مییابد. وجوه اشتراک روشن و قابل توجهی در تشبیهات اقلیمی داستانهای دو گروه وجود دارد. از مهمترین وجوه اشتراک این است که اولاً هر دو گروه نویسندگان اقلیمینویس، در توصیفات و تشبیهاتشان، مکرّر از عناصر فرهنگی، طبیعی و اقلیمی محل زندگی و مکان الهام ادبی و عاطفی خود بهره بردهاند؛ ثانیاً در هر دو دسته از آثار داستانی شمال و جنوب، تشبیهات اقلیمی، نویسندگان، مکانها و صحنههای داستان را نیز معرفی میکنند؛ و ثالثاً نویسندگان آنها از خلق چنین تشبیهاتی هدفی کم و بیش یکسان دارند که همانا القای حال و هوای بومی و محلّی به فضای خلق و روایت داستانهاست. نقاط تفاوت و تمایز این داستانها از حیث تشبیهات اقلیمی نیز چشمگیر و قابل توجه است. در بیان تفاوت داستانهای مورد نظر در نوع و محتوای تشبیهات اقلیمی بهکار رفته در آنها، باید اولاً به نوع و نقش کم و بیش متفاوت پدیدهها و عناصر بومیای که این نویسندگان از محیط، اقلیم و فرهنگ محل زندگی خود اخذ و جهت خلق تشبیهات خود به کار بردهاند، اشاره کرد و ثانیاً کاربرد چشمگیر و قابل توجه عنصر دریا و فروعات آن در تشبیهات اقلیمی داستانهای جنوب و بیتوجهی به آن در تشبیهات اقلیمی داستانهای شمال ، به رغم وجود دریاچة بزرگ خزردر شمال را عنوان کرد. | ||||
مراجع | ||||
منابع 1- آژند،یعقوب .(1369). «وضع ادبیات داستانی در قبل و بعد از انقلاب»، مجلة سوره؛ دورة دوم، ش12. 2- ابراهیمی، نادر .(1386). آتش بدون دود، تهران: روزبهان، چاپ ششم. 3- -------- .(1350). مکانهای عمومی، تهران: امیر کبیر، چاپ دوم. 4 – اعتمادزاده، محمود .(1384). دختر رعیّت، تهران: دنیای نو، چاپ اول. 5- -----------.(1371). مهرة مار، تهران: آگاه، چاپ اول. 6- تسلیمی، علی .(1383). گزارههایی در ادبیات معاصر ایران، داستان، تهران: اختران، چاپ اول. 7 - جعفری(قنواتی)، محمد .(1381). «ادبیات اقلیمی»، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، سال اول، ص 140-145 8- چوبک، صادق .(1352). انتری که لوطیش مرده بود، تهران: جاویدان، چاپ پنجم. 9- -------- .(1384). تنگسیر؛ تهران: جامه دران. 10 - خدادوست، ابراهیم .(1380). «داستان بومی در اقلیم سبز شمال»(گزارشی از همایش بررسی ادبیات اقلیمی)، نشریه ادبیات داستانی، سال اول، شماره 58، ص 38-41. 11 - داد، سیما .(1375). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید، چاپ دوم. 12 - دستغیب، عبدالعلی .(1376). به سوی داستان نویسی بومی، تهران: حوزة هنری، چاپ اول. 13 - ---------- .(1383). کالبد شکافی رمان فارسی، تهران: سوره، چاپ اول. 14- روانی پور، منیرو .(1368). اهل غرق، تهران: خانه آفتاب، چاپ اول. 15- ---------- .(1370). کنیزو، تهران: نیلوفر، چاپ سوم. 16- سپانلو، محمدعلی .(1358). «گزارشی از داستاننویسی یکسالة انقلاب»؛ اندیشة آزاد، دوره جدید، سال اول، ش1، ص 7-9. 17- ----------- .(1376). «داستاننویسی معاصر:مکتبها ونسلهایش»؛آدینه، ش121و122. 18 - الشکری، فدوی .(1373). واقعگرایی در ادبیات داستانی معاصر ایران؛ تهران: آگاه، چاپ اول. 19- شمیسا، سیروس .(1373). بیان، تهران: فردوس، چاپ چهارم. 20- شیری، قهرمان .(1382). «پیشدرآمدی بر مکتبهای داستاننویسی در ادبیات معاصر ایران»؛ نشریة دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش189، ص 147-190. 21 - صدیقی، علی .(1380). مروری بر ادبیات اقلیم گیلان (سالهای چهل و موج ادبیات اقلیمی)، نشریة ادبیات داستانی، سال اول، شماره 56، ص 30-33. 22 - طیّاری، محمود .(1344). طرحها و کلاغها؛ رشت: چاپ نو، چاپ اول. 23 - عبداللهیان، حمید .(1381). شخصیت و شخصیت پردازی در داستان معاصر، تهران: پایا، چاپ اول. 24 - ---------- .(1379). کارنامة نثر معاصر، تهران: پایا، چاپ اول. 25 - گلستان، لیلی .(1374). حکایت حال«گفتگو با احمد محمود»، تهران: کتاب مهناز، چاپ اول. 26- محمود، احمد .(1361). زمین سوخته، تهران: نشرنو، چاپ دوم. 27- -------- .(1353). همسایهها، تهران: امیر کبیر، چاپ اول. 28 – میرصادقی، جمال .(1376). ادبیات داستانی، تهران: سخن، چاپ سوم. 29- ------------ و میرصادقی(ذوالقدر) میمنت .(1377). واژهنامه هنر داستاننویسی؛ تهران: کتاب مهناز، چاپ اول. 30 - میرعابدینی، حسن .(1380). صد سال داستان نویسی در ایران ( ج 4 )، تهران: چشمه، چاپ دوم. 31. Abrams, M.H,( 2009),A Glossary of Literary Terms,9th edition, Boston: Michael Rosenberg
| ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,912 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 584 |