
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,973 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,635,642 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,344,733 |
بررسی و تحلیل ساختار روایی هفت خوان رستم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 5، شماره 4، اسفند 1390، صفحه 93-118 اصل مقاله (225.66 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علیرضا نبی لو* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در این پژوهش، داستان هفت خوان رستم از منظر ساختارگرایان، تحلیل و بررسی شده است. در بررسی ساختار روایت و داستان، ضمن پژوهشِ روابط حاکم میان اجزای روایت، به شناخت سازههای داستانی و دریافت الگوی مشترک و محدود می توان دست یافت. در این مقاله، داستان هفت خوان رستم از منظر سه تن از روایت شناسان ساختارگرا؛ یعنی پراپ، گرماس و تودوروف بررسی شده است. در روش پراپ جستجوی خویشکاریها و حوزههای عمل اشخاص برجسته تر است. از نظر گرماس داستانها دارای کنشگرهای ششگانه و سه زنجیره اجرایی، میثاقی و انفصالی هستند. تودوروف نیز در بررسی روایت، تمام داستانها را به قضایا و جمله هایی تقلیل می دهد که شامل یک نهاد و یک گزاره است، نهاد نقش عامل را دارد و اغلب معادل یک اسم خاص است، گزاره نیز شامل یک صفت یا فعل است. هفت خوان رستم از منظر پراپ دارای مراحل آغازی، میانی و پایانی است و هفت حوزه عمل و خویشکاریهای متعددی در آن دیده می شود؛ شش کنشگر مورد نظر گرماس عبارتند از: فرستنده: زال + فاعل: رستم+ هدف: نجات کیکاووس + یاریگر: جهان آفرین، رخش و اولاد( بعد از اسیر شدن) + رقیب: همه نیروهای شرور در هفت خوان اعم از شیر، اژدها، تشنگی، زن جادوگر، اولاد، ارژنگ دیو و دیو سپید +گیرنده: کیکاووس؛ از منظر تودوروف این داستان را به قضیههای زیر میتوان تقلیل داد: Kشاه است؛ R پهلوان است؛ D دیو و نیروهای شرور است؛ K گرفتار D می شود؛ R، D را می کشد؛ R، K را از دست D نجات میدهد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هفت خوانِ رستم؛ ساختار؛ روایت؛ پراپ؛ گرماس؛ تودوروف | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- مقدمه هدف و ضرورت این نوع پژوهشها شناساندن نظام ساختاری آثار سنّتی ادبیات است، از سوی دیگر نشان می دهد که آثار ادبی ما از طرح، برنامه و انسجام لازم برخوردارند و بیانگر آن است که رویکردهایی از این دست، فقط خاص ادبیات غرب نیست و ما نباید آثار خود را فاقد زیر بنای نظری و نظام مند استوار بدانیم. محدوده و دامنه تحقیق حاضر، داستان هفت خوان رستم است که با گرفتار شدن کیکاووس گره میخورد، در این مقاله، خویشکاریهای اشخاص و روابط کنشگرها و شخصیتهای داستان در کانون توجه قرار گرفته است. روش این پژوهش، بهره گیری از سه الگوی تحلیل ساختار روایت است که در عین بررسی جداگانه، به تحلیل و مقایسه سه روش مذکور نیز پرداخته شده است، این سه روش به نوعی هر کدام مبتنی بر دیگری است و از سیر تاریخی و تقدم و تأخّر زمانی برخوردارند. اگر چه درباره هفت خوان رستم آثاری نوشته شده است؛ ولی در هیچ یک به بررسی ساختار روایی این داستان پرداخته نشده است و پژوهش حاضر از این نظر تازگیهایی دارد. جهت اطّلاع بیشتر به برخی از منابعی که دربارة هفت خوان رستم نوشته شده است، اشاره می شود: دو هفت خان(نعمتزاده، ۱۳۸۵: ۲۳ )، در این مقاله به مقایسه هفت خوان رستم و هفت خوان اسفندیار پرداخته شده و فاقد بررسی روایت شناسانه است؛ عبور از هفت خوان رستم(شاهحسینی، ۱۳۷۵: 3)، در این مقاله نیز به داستان هفت خوان رستم و توصیف روند داستان توجه شده است؛ هفت خوان رستم(جنیدی، ۱۳۷۶: ۷۷)، این کتاب برگزیدهای از داستان هفت خوان رستم است و فاقد تحلیلهای ساختارشناسانه است؛ هفت خوان رستم(شیرازی، ۱۳۷۸: 90). در این کتاب فقط به بیان قصه و داستان هفت خوان پرداخته شده است؛ از هفت خوان رستم تا دوازده خوان هرکول (ذوقی، 1388: 10)، در این مقاله به مقایسة مراحل هفت خوان رستم و دوازده خوان هرکول پرداخته شده و بیشتر مقایسه شخصیت رستم و هرکول مورد نظر قرار گرفته است. داستان هفت خوان رستم در ضمن ماجراهای کیکاووس بیان شده است و با سفر او به مازندران شکل میگیرد.کیکاووس در دژی اسیر دیوان مازندران است، رستم به نجاتش میرود و در راه از هفت بلا و مهلکه جان سالم به در میبرد. این داستان اگر چه به سرگذشت کیکاووس مرتبط میشود؛ اما از وحدت روایی برخوردار است و قابلیت تحلیل روایت شناسانه را دارد. مرکز ثقل روایت، سفر رستم است و حوادثی که با آن دسته پنجه نرم می کند به پیشبرد روایت می انجامد. نظیر این هفت خوان در حماسة ملل دیگر وجود دارد و غالبا همة آنها از وحدت ساختاری و محتوایی برخوردارند. «محتوای عمومی هفت خوانها دشوار گزینی پیاپی قهرمان و سرانجام کامیاب بیرون آمدن از همة تنگناهایی است که با نخستین گزینش خود را با آنها درگیر ساخته است. شگرد عمومی در آنها تسلسل وقوع رویدادهای دشوار و تسلسل چیرگی قهرمان بر آنهاست» (سرّامی، 1383: 993). در بسیاری از داستانهای حماسی به بن مایههای یکسانی می توان دست یافت. اصولاً در قصهها و داستانهای کهن، اشخاص و حوادث، گسترش دهندةبن مایهها و مفاهیمی مکرّر هستند. این موضوع در پژوهشهای پراپ و در تحلیل قصههای روسی اثبات شده است. «پراپ با تحلیل محتوای حدود صد قصةعامیانةروسی، به بن مایههای تکرار شوندةآنها دست یافت»(گیرو، 1383: 109). اگرچه این داستان منظوم است و جنبة اساطیری آن بر جنبة داستانیش می چربد؛ ولی در داستانهای اسطورهای نیز می توان ساختار داستانی و عناصر روایی را مشخص نمود. این قسم داستانها از خصوصیاتی چون اتفاق و حادثه، خرق عادت، ایستایی، پیرنگ ضعیف، مطلق گرایی، زمان و مکان نامشخص، تاثیر سرنوشت، شگفتآوری و...برخوردارند، به همین دلیل این قصهها استحکام داستانهای امروز را ندارند؛ زیرا حقیقت مانندی در آنها ضعیف و حوادث خارق العاده پیشبرندة امور است. به عبارت دیگر « در قصه، وقایع اتفاقی و تصادفی بر واقعیتها غلبه دارد» ( میرصادقی، 1365: 77). داستانهای حماسی مانند دیگر انواع، قابل بررسی و ارزیابی است، زیرا این داستانها نیز مانند سایر انواع روایی و داستانی از ساختار و ضوابط مشخص و نظاممندی برخوردارند. بررسی کارکردهای روایی منحصر به نوع ادبی خاصی نیست و هر ژانر ادبی که جنبة حکایی و روایی دارد از نظر ساختار روایی قابل بررسی است. «مشاهدة این کارکردها نه تنها در افسانههای جن و پری روسی یا حتی غیر روسی؛ بلکه در کمدیها، اسطورهها، حماسهها، داستانهای عاشقانه و قصهها به طور کلی دشوار نیست»(سلدن، 1384: 142). فراگیری روایتها به گونهای است که در زندگی نامهها، حسب حالها، تاریخ، خاطرات، قصههای کودکان و...می توان رد پای روایت و ساختارهای روایی را دید. برای بررسی ساختار روایی داستان هفت خوان رستم، ابتدا معنای اصطلاحی ساختار و روایت بررسی شده است، هر چند این نوع داستانها از نظر عناصری نظیر زبان و گفتگو، شخصیت، راوی، زاویة دید، کنش، نتایج اخلاقی، حوادث خارق العاده، زمان و مکان نیز قابل بررسی است؛ ولی در این مقاله، هدف، بررسی عناصر داستان نیست؛ بلکه بررسی ساختار روایی آنها در قالب نظریة پراپ، گرماس و تودوروف غرض اصلی است.گفتنی است که این نوع نگرش جدید به آثار سنتی سبب دریافتهای تازه و بررسی نظام مند و روشمند ادبیات خواهد شد و به شناخت نظریههای جدید و کاربرد آن در قالب ادبیات سنتی و معاصر کمک میکند.
2- ساختارگرایی در داستان ساختار در نگرش سنتی، به فرم و شکل ظاهری یک اثر یا نوع ادبی می پردازد؛ ولی در معنا و کاربرد جدیدش بیشتر ناظر بر روابط پنهان حاکم میان سازههای یک متن است.ساختار در نقد و تحلیل آثار داستانی با تعبیر ریخت شناسی گره میخورد که به تجزیه و تحلیل سازههای قصهها و زنجیرههای پنهان آن می پردازد. ویژگیها، اهداف، کارکرد و اعمالی که ساختارگرایان در تحلیل متن انجام میدهند، عبارتند از: 2-1. بررسی روابط حاکم میان اجزاء: ساختارگرایان بیشترین اهتمام را در بررسی داستانها و قصهها داشتهاند و از کوچکترین عناصر داستانی تا بزرگترین آنها و روابط حاکم میان آنها را مورد مطالعه قرار دادهاند، آنها به جای بررسی امور انتزاعی و مجرد، به روابط حاکم میان آنها و سازمان دهی معنا می پرداختند.«ساختگرایی برخلاف صورتگرایی از اینکه امر واقع و ملموس را در برابر امر مجرّد و انتزاعی قرار دهد و اهمیت بیشتری برای مجردات قائل شود، ابا می ورزد.صورت در مقابل محتوا یا مضمون تعریف می شود و مضمون امری بالذات تلقّی می گردد؛ اما ساختار، مضمون یا محتوای متمایزی ندارد: خود آن مضمون و محتواست، و سازمان منطقیای که در آن جا افتاده خاصة واقعیت تصور میشود» (پراپ، 1371: 45). 2-2. شناخت کوچکترین سازههای داستانی و نظم دادن به آن: در بررسی داستانها و قصهها مانند سایر موضوعات و انواع، باید به دنبال کشف ساختار بود و برای این غرض باید کوچکترین سازة داستانی را شناخت.البته بررسی روابط حاکم میان سازههای یک اثر، منحصر به یک نوع ادبی نیست و موضوعات متعددی را در بر میگیرد.در عین حال روابطی باید بررسی شود که به تولید معنا منجر گردد.«ساختگرایی یعنی بررسی روابط متقابل میان اجزای سازای یک شیء یا موضوع فولکلوریک.[ساختگرایی] تنها محدود به قصههای عامیانه و اسطوره نیست....روش ساختگرایانه را می توان دربارة هر موضوعی به کار بست» (همان، 1386: هفت). 2-3. نامرئی بودن ساختارها: یکی از ویژگیهای ساختارها، پنهان بودن و نامرئی بودن آنهاست که نیاز به کشف دارند.«ساختارها موضوعهایی نیستند که با آنها بتوان مستقیماً روبه رو شد؛ بلکه آنها نظاماتی از روابط پوشیدهاند، بیشتر به ادراک میآیند تا به دریافت»(سجودی، 1388: 154). 2-4.دست یافتن به الگوهای محدود و مشترک: از سوی دیگر با تولید الگوهای محدود و مشترک میتوان تعداد بسیاری از دادههای ادبی را با آن الگوها تطبیق داد و آنها را تحلیل کرد.«دیوید لاج بدرستی میگوید، ویژگی برجستة ساختارگرایی آن است که تلاش میکند، الگوهای تفسیری ای ارائه دهد که به کمک آنها انبوهی از دادههای ادبی طبقه بندی و تفسیر می شوند»(برتنس، 1384: 92). در داستانها، شخصیتها از تنوّع زیادی برخوردارند؛ ولی از طریق ساختارشناسی می توان به خصوصیات مشترک محدودی از آنها دست یافت و شخصیتها را در آن نقشها و خصوصیات دسته بندی کرد.«ساختارگرایی میکوشد، ساختارهایی را که حاملان واقعی معنا هستند و نیز روابط متعدد مابین عناصر درون این ساختارها را ترسیم کند...ساختارگرایی ادبی در گام نخست میکوشد تنوعات بیپایان شخصیتهایی را که در داستانها و رمانها می بینیم، به تعداد محدودی نقش که معمولاً با رابطهای ثابت در کنار هم قرار میگیرند، تقلیل دهد» (همان). قصهها اگرچه از جهات متعدد با هم تفاوت دارند؛ ولی با تمرکز بر نوع کنشها و روابط اشخاص می توان به ساختی مشترک در آنها دست یافت.«میتوانیم قصهها را از لحاظ ترکیب بندی و ساختارشان مقایسه کنیم و به این ترتیب شباهتشان در پرتو تازهای خود را نشان خواهد داد.می توان ملاحظه کرد که شخصیتهای قصههای پریان با این که از لحاظ ظاهر، سن، جنسیت، نوع دل مشغولی، موقعیت اجتماعی و دیگر خصوصیات ایستا و وصفی بسیار با هم متفاوت اند، در جریان کنش، کارهای یکسانی را به انجام می رسانند» (تودوروف، 1385: 264). 2- 5.کمک به ظهور معنا: ساختار را نباید با فرم اشتباه گرفت؛ زیرا ساختار بسیار فراتر از فرم است، فرم در مقابل معناست؛ ولی ساختار به ظهور معنا ختم میشود«ساختار بسیار بنیادیتر از فرم است، فرم مقید به معنا است، اما ساختار آن چیزی است که شکلگیری معنا را ممکن می سازد.ساختار آن چیزی است که معنا را به وجود می آورد و به ارائة آن یاری میرساند» (برتنس، 1384: 69). ساختارگرایان در عرصههای مختلف ادبی به تحقیق پرداختهاند؛ ولی بیشترین کوشش آنها صرف بررسی و پژوهش در داستان و روایت شده است.«بررسی ساختار تعداد زیادی از داستانهای کوتاه برای پی بردن به قواعد زیر بنایی حاکم بر ترکیب بندی آنها- مثلاً قواعد پیشروی روایت یا قواعد شخصیت پردازی – کار ساختارگرایان است.همچنین توصیف ساختار یک اثر ادبی برای پی بردن به چگونگی بازتاب قواعد زیر بنایی یک نظام ساختاری معین در ترکیب بندی آن، کار ساختارگرایان است...در تحلیل ساختارگرایانة روایت، جزئیات ظریف سازوکارهای درونی متون ادبی بررسی می شوند تا واحدهای ساختاری بنیادی یا عملکردهای(مانند عملکرد شخصیت)حاکم بر کارکردهای روایی متون کشف شوند.» (تایسن، 1387: 364). فرمالیستها یا صورتگرایان از نخستین کسانی بودند که به مطالعة روایت و ساختارهای روایی پرداختند.آنها درصدد کشف قواعد و فرمولهایی بودند تا ساختار داستانها را بر اساس آن، بررسی کنند.آنها ادبیات را بصورت علمی و ریاضیوار مورد توجه قرار دادند.آن چنانکه فرمالیستها در عرصة مطالعات ساختار زبانی، به تجزیة جملات به اجزای قابل تحلیل و تکواژها می پرداختند، در بررسی داستانها نیز در صدد کشف الگوهایی خاص از راه تجزیه و تحلیل بر آمدند.بعد از فرمالیستها، ساختارگرایانی نظیر گرماس، تودوروف، ژنت و برمون به مطالعة روایت و ساختارهای آن پرداختند.در این نوع تحلیلها به جزئیات و عناصر داستان زیاد توجه نمی شود؛ زیرا غرض پژوهشگر کشف الگوها و بن مایههای زنجیرهای داستانهاست.«از نظر تودورف همچون گرماس و دیگران روایت صرفا مجموعهای است از امکانات زبانی که به طریقی خاص بر اساس مجموعهای از قواعد ساختاربندی زبردستوری یک جا جمع آمده اند» (همان، 160). پراپ، گرماس و تودوروف سه تن از روایت شناسان ساختارگرا هستند که در بررسی ساختار روایی داستانها نظریات قابل توجهی دارند و الگوی ساختارشناسانة آنها مورد توجه پژوهشگران نقد داستان و حکایات قرار گرفته است و از اقبال خاصی برخوردار شدهاند.از سوی دیگر در اغلب کشورها الگوهای آنها با داستانها و قصص آن کشور تطبیق داده شده است، در ایران نیز به دیدگاههای پراپ بیشتر پرداخته شده است؛ ولی دیدگاههای گرماس و تودوروف هنوز مانند نظریات پراپ عمومیت نیافته است. در روایت شناسی جوانب مختلف روایت مورد مطالعه قرار میگیرد؛ اما هدف نهایی روایت شناسی کشف الگوی جامع روایت است، الگوهایی که ناظر بر صورت زبانشناختی روایتها یا ساختار قابل توصیف آنها باشد.در ادامه به بررسی ساختار روایی هفت خوان رستم از منظر پراپ، گرماس و تودوروف پرداخته می شود. دلیل کنار هم نشاندن سه نظریه در بررسی ساختار روایی هفت خوان، نشان دادن اعتبار و انسجام کار فردوسی است؛ زیرا مقاله بر اساس نظر پراپ، بیشتر بر حوادث و رویدادهای داستان متمرکز می شود و بر اساس نظر گرماس و تودوروف به نقش شخصیتها، کنشگرها و جوانب معنایی، نحوی و کلامی این داستان توجه میشود و به نوعی به سیر تاریخی روایتشناسی معاصر و انطباق آن با این داستان نیز توجه شده است و مخاطب بهتر میتواند کارکرد هر سه نظریه را در آنِ واحد در یک متن ببیند. (در عین حال این امکان نیز وجود دارد که داستان هفت خوان بر مبنای یکی از این نظریهها تحلیل شود که از این منظر، نظر گرماس و تودوروف سنخیت و قرابت بیشتری دارد.) از سوی دیگر باید گفت که هر کدام از الگوهای تحلیل ساختارهای روایت منطبق بر متون خاصی است و چنانچه متنی با این الگوها مطابقت نداشته باشد از ارزش آن اثر کاسته نمی شود؛ زیرا هر کدام از این نظریهها از افقهای خاصی به متن می نگرند و تطابق یا عدم تطابق این الگوها بر متن نباید سبب حکم دادن به ضعف یا قوت آن اثر شود.ارزش و اعتبار آثاری چون شاهنامه از دیرباز و قبل از بروز این نظریهها، قطعی و مسجل بوده است.
3.تحلیل ساختار روایی هفت خوان رستم از منظرساختار گرایان 1-3.بررسی ساختار روایی هفت خوان رستم از منظر پراپ:ولادیمیر پراپ(متولد 1895م)بیشترین تلاش خود را صرف پژوهش و تحقیق در فولکورها نمود، در سال 1928کتاب ریخت شناسی قصههای پریان را منتشر کرد و آرا و نظریات خود را در آن بیان نمود.پراپ کارش را با طبقه بندی قصههای عامیانة روسی شروع کرد او عناصر ثابت و متغیّر قصهها را بررسی نمود و دریافت که با وجود شخصیتهای متغیّر در قصهها، کارکردهای آنها ثابت و محدود است.او کارکرد را چنین توصیف میکند«عمل یک شخصیت که بر حسب میزان اهمیت آن در پیشبرد کنش تعریف می شود»(اسکولز، 1383: 96). علاوه بر ثابت و محدود بودن کارکردها، او معتقد است، توالی کارکردها همیشه یکسان است و همة قصههای عامیانه از لحاظ ساختار به یک نوع متعلّق هستند.او تعداد کارکردها را به سی و یک مورد محدود می کند و معتقد است در هر قصه تعدادی از این کارکردها آورده می شود.این سی و یک کارکرد در مراتب کلّیتری قرار می گیرند که شامل مراحل تدارک، پیدایش گرفتاری، جا به جایی، مبارزه، بازگشت و شناسایی است.هر روایت ممکن است این سه وضعیت آغازی، میانی و پایانی را در خود داشته باشد، معمولاً وضعیت آغازی با تعادل و آرامش همراه است و با پیش رفتن حوادث، روایت وارد مرحلة میانی می شود، در این مرحله تعادل به هم می خورد و غالباً با دخالت شریر، تشویش و بحران در روایت به وجود می آید، سپس با ورود قهرمان این بحران و عدم تعادل به پایان میرسد و روایت وارد مرحلة پایانی شده و تعادل و آرامش به حالت آغازی بر میگردد. این کارکردها با نشانههای مشخصی فرمول نویسی می شوند و می توان ساختار و بن مایة داستان را با آن خلاصه کرد و الگویی به دست داد تا بتوان داستانهای متعددی را با آن بررسی و مقایسه نمود. این نگرش پراپ علاوه بر قصههای عامیانه، سایر داستانها را نیز در برمیگیرد و هر نوعِ روایی را میتوان از نظرگاه او بررسی کرد. این شیوه در انواع مختلف ادبی نظیر داستانها، روایتها، امثال و... امکان ورود دارد؛ زیرا با مشخص شدن کوچکترین واحد ساختاری، نحوة ترکیب، انسجام و روابط متقابل آنها می توان به شناخت ساختار دست زد، آن چنان که پراپ در قصه های پریان روسی به کار گرفت. «پراپ کوچکترین جزءسازای قصههای پریان را خویشکاری (function)می نامد و خویشکاری را به عمل و کار یک شخصیت از نقطه نظر اهمیتش در پیشبرد قصه تعریف میکند» (پراپ، 1386: هشت). اکنون داستان هفت خوان رستم را از نظر کارکردهای مورد نظر پراپ تحلیل میکنم، به همین منظور به بررسی کارکردها و خویشکاریهای این داستان از نظر پراپ می پردازیم و آنها را با الگوی پراپ دسته بندی میکنیم: جدول 1:کارکردها و خویشکاریهای داستان هفت خوان رستم از منظر پراپ
فرمول داستان مذکور و الگوی زنجیره ای آن طبق نظر پراپ عبارت است از: α γ1 δ1 γ2 δ2 B2 ↑ M Nε 2ζ 2 G3 G4 η1θ 1 A A14 E E1 G2 η1 η2 η3θ 1 A A14 E E1 Rs9θ 1 A A7 A14 E η1 η2 η3 θ 1 A A7 A11 A14 A15 a2 B1 E E1 E5 F F2 F5 F6 F9 K8 θ 1 A A1 A2 D2 D8 E G3 G4 K8 θ 1 A A13 A14 E E9 F2 I I1 K8 θ 1 A A14 E E9 F2 I1 K8 B3 E4 K1 K10 ↓ Wº چنان که می بینیم داستان هفت خوان رستم از روند روایی جامعی برخوردار است و مراحل سه گانة آغازی، میانی و پایانی را دارد.در مرحلة تدارک؛ یعنی توصیف مازندران و رفتن کیکاووس به آنجا، وضعیت آغازین شکل می گیرد، رایزنی زال، رفتن رستم و عبور از هفت خوان وضعیت میانی را پدید می آورد و نجات کیکاووس، کشتن دیو سپید، بازگشتن بینایی کیکاووس و پاداش یافتن رستم وضعیت پایانی است.به عبارت دیگر در مرحلة تدارک رستم مقدمات سفر و مسیر را جستجو می کند، در هفت خوان گرفتاریهایی برای او پیش می آید و با آنها به مبارزه می پردازد و در مرحلة بازگشت و شناسایی، کیکاوس نجات می یابد و رستم به پاداش درخوری دست می یابد. علاوه بر سی و یک کارکرد، پراپ هفت حوزة کنش را نیز مشخص می کند که هفت شخصیت اصلی قصه را در بردارد؛ یعنی شخص خبیث، بخشنده، مددکار، شاهزاده و پدرش، اعزام کننده، قهرمان و ضد قهرمان.او معتقد است در تمام داستانها، این اشخاص حضور دارند، البته ممکن است یک شخصیت بیش از یک نقش را در روایت ایفا کند، مثلاً شخص خبیث، قهرمان دروغین نیز باشد یا بخشنده همان اعزام کننده باشد. از سوی دیگر ممکن است برای یک نقش چند شخصیت استفاده شود مثلا چند شخص بخشنده یا چند شخص خبیث. جدول2: اشخاص هفت گانة مورد نظر پراپ در داستان هفت خوان رستم
چنان که می بینیم در این داستان شخص خبیث بیش از یک نفر بوده و این شخص با قهرمان دروغین یکسان است.همچنین نیروهای شرور و دیوها علاوه بر نقش خبیث، نقش قهرمان دروغین را نیز ایفا میکنند. بخشنده و اعزام کننده نیز یک شخص؛ یعنی زال است و رستم به عنوان قهرمان و شخص مورد جستجو کیکاووس است.معمولاً در قصه های عامیانه شخص مورد جستجو شاهزاده خانمی است که قهرمان پس از نجات به پاداش ازدواج با او می رسد؛ ولی در اینجا کیکاووس است و رستم پس از نجات او به پاداش مادی و موقعیتی می رسد. همان طور که دیده می شود، همة هفت شخصیت نیز در طول روایت درگیر هستند، یعنی نیروهای شرور، زال و بزرگان، جهان آفرین، سایر مددکاران، رستم و نهایةً یافتن کاووس. با این اوصاف در مییابیم که هفت خوان رستم در دیدگاه پراپ دارای ساختار روایی کامل و معینی است؛ زیرا بر خلاف برخی از داستانهای سنتی زبان فارسی، در هفت خوان رستم اشخاص هفت گانه مورد نظر پراپ حضور دارند و این امر نشانگر آن است که اجزای سازنده روایت به شکل کامل در داستان رعایت شده است. (این موضوع در الگوی زنجیره ای گرماس نیز توضیح داده خواهد شد). 2-3. بررسی ساختار روایی هفت خوان رستم از منظر روایت شناسی گرماس: آلژیرداس جولیوس گرماس (1917تا 1992م) از کسانی است که در شناخت و بررسی ساختارهای روایت، نوآوریهایی کرد، او از نظر مبانی فکری در زمرة متفکران مکتب نشانه شناسی است و به ساختارگرایی فرانسه وابستگی نظری دارد.گرماس ساختار روایت را بسیار نزدیک به ساختار گرامری زبان می داند و داستانها را با وجود تفاوت هایشان متاثّر از یک الگو و ساختار می یابد، «آنچه برای گرماس حائز اهمیت است، دستور زیر بنایی و سازندة روایت هاست نه متنهای منفرد...علاوه بر این، گرماس اعتقاد دارد که دستور روایت نیز مانند دستور زبان محدود است.تلاش برای یافتن توصیفی از دستور روایتها از جمله مهمترین اقدامات ساختارگرایی محسوب می شود»(گرین و لبیهان، 1383: 110). این ساختار کلّی علاوه بر قصه و داستان، سایر ساختارهای روایی را نیز در بر می گیرد.«هدف گرماس آن است که با بهرهگیری از تحلیل معنایی ساخت جمله به دستور زبان جهانی روایت دست یابد»( سلدن، 1384: 144). او به تأثیر از نشانهشناسی به نقش تقابلهای دوگانه در داستان و روایت توجه زیادی دارد. «او از جمله معنی شناسان و روایت شناسان ساختگراست که اساس کار خود را بر تقابلهای دوگانه میگذارد» (سجوی، 1383: 73). این تقابل دوگانه در الگوی گرماس عبارت است از: فاعل و هدف/اعطا کننده و دریافت کننده/یاریگر و رقیب. «گرماس مدعی بود که سه تقابل دو تایی اصلی بر تمام مضمونها، کنشها و انواع شخصیتها حاکم اند»(چندلر، 1386س: 151). این کنشگرها هم شامل نقشها و هم عملکردهاست: «انواع الگوهای کنش در نظریات گرماس را در اصل میتوان از نقطه نظر پیچیدگی ساختاری نقشها و یا افعال در نظر گرفت»(دینه سن، 1380: 127). «گرماس چند رابطة اساسی را میان آنچه که آن را الگوی کنش می خواند باز می شناسد: فاعل در برابر هدف، فرستنده در برابر دریافت کننده، و گزینههای یاری دهنده یا مخالف.رابطة میان فاعل و مفعول به رابطة میان فاعل اسمی و مفعول اسمی در جمله شباهت دارد»(هارلند، 1385: 363). به عبارت دیگر وی به جای هفت نقش و حوزة عمل پراپ، سه جفت تقابل دو تایی پیشنهاد می کند که شش نقش(کنشگر)مورد نظر او را شامل می شود: شناسنده/موضوع شناسایی؛فرستنده/گیرنده؛کمک کننده/مخالف.مطلبی که گرماس بر آن تاکید دارد آن است که ممکن است در یک روایت هر شش عنصر مورد نظر حضور نداشته باشند و یا یکی از عناصر نقش دوگانه ای را بازی کند. گرماس با طرح الگوی کنشی خود کوشید تا الگوی پراپ را اصلاح نموده و روایتها را از منظری دیگر مورد ازریابی قرار دهد. « وی کارکرد را کنار گذاشت و به جای آن پی رفت را تعریف کرد»(خدیش، 1387: 67). «به نظر گرماس طرز نگاه پروپ بسیار درگیر درون مایه است و به اندازة کافی ساختاری نیست.در نتیجه او الگوی کنشی را مطرح می کند که بسیار انتزاعی است و باید بتواند روایت به مفهوم عام را توصیف کند و تمامی عناصر احتمالی یک روایت و انواع ترکیبات این عناصر در متون ادبی و غیر ادبی را مشخص سازد» (برتنس، 1384: 85). چنانکه دیدیم در نظر پراپ حوادث و رویدادهای داستان نقش برجسته ای دارند؛ ولی در دیدگاه گرماس بیشترین نقش به شخصیتها داده میشود و ارزیابی گرماس با محوریت این عنصر روایتی انجام می شود، «گرماس عکس طرح پراپ را پیشنهاد میکند که در آن وقایع نسبت به شخصیت، تبعی هستند. او پیشنهاد می کند که فقط شش نقش یا به تعبیر خود او عملگر به منزلة مقولات کلّی در زیر بنای همة روایات وجود دارند که سه جفت مرتبط با هم را تشکیل می دهند: اعطا کننده + دریافت کننده؛ فاعل + هدف؛ یاریگر + رقیب»(تولان، 1386: 150). فاعل عنصر محوری کنش داستان است و کسی یا چیزی است که کنشی را انجام میدهد. هدف چیزی است که فاعل با کنشهایی در پی دستیابی به آن است. فاعل به هدف میل دارد. هر چیزی که بر سر راه رسیدن به هدف قرار می گیرد، ضد قهرمان یا رقیب است. فرستنده فاعل یا کنشگر را به دنبال موضوع شناسایی یا هدف می فرستد؛ از این جستجو گیرنده یا دریافت کننده برخوردار خواهد شد.در این بین دو نیروی یاریگر و مخالف در صدد یاری و ممانعت برمی آیند. چنانکه می بینیم کنشگر اعم از شخصیت است و میتواند افراد، اشیا و امور دیگر را شامل شود. در داستان هفت خوان رستم شش کنشگر مورد نظر گرماس عبارتند از: فرستنده: زال؛ گیرنده: کیکاووس/ فاعل: رستم؛ هدف: نجات کیکاووس/ یاریگر: جهان آفرین، رخش و اولاد بعد از اسیر شدن؛ رقیب: همة نیروهای شرور در هفت خوان اعم از شیر، اژدها، تشنگی، زن جادوگر، اولاد، ارژنگ دیو و دیو سپید. داستان هفت خوان رستم بر اساس الگوی گرماس مطابق زنجیرة زیر تلخیص می شود و جایگاه شش کنشگر گرماس در آنها بهتر تبیین می گردد: اعطا کننده یا فرستنده + فاعل یا شناسنده + هدف یا موضوع شناسایی + یاریگر یا کمک کننده + رقیب یا مخالف + دریافت کننده یا گیرنده. زال فرستنده است + رستم فاعل است + هدف نجات کیکاووس است + جهان آفرین، رخش و اولاد - بعد از اسیر شدن - نقش یاریگر را ایفا می کنند + همة نیروهای شرور در هفت خوان اعم از شیر، اژدها، تشنگی، زن جادوگر، اولاد، ارژنگ دیو و دیو سپید رقیب هستند + گیرنده کیکاووس است. گرماس بر اساس روابط حاکم میان کنشگرها، الگوی زیر را به دست می دهد که بیانگر ارتباط کنشگرهاست(همان: 151)، الگوی مذکور در داستان هفت خوان رستم به شکل زیر ترسیم می شود که حاکی از روابط کنشگرهای این داستان است: نمودار1:مطابقت الگوی کنشگر گرماس با هفت خوان رستم
با دقت در الگوی فوق اهمیت کنشگر فاعل و هدف در دیدگاه گرماس بهتر نشان داده می شود، درحالی که الگوی پراپ این تأکید را ندارد.در واقع کانون و گرانیگاه روایت، هدف و فاعل است؛ زیرا سایر کنشگرها به نوعی تحت تأثیر آن دو هستند.ممکن است گاهی یک شخص نقش دو کنشگر را داشته باشد، مثلاً فرستنده می تواند، گیرنده نیز باشد یا فاعل می تواند نقش گیرنده را نیز ایفا کند.قصههای شاهنامه با توجه به حضور یا عدم حضور یکی از شش کنشگر مورد نظر گرماس، قابل دسته بندی و کدگذاری هستند.در برخی از داستان ها هر شش عنصر حاضرند و در برخی یک یا دو مورد از این شش کنشگر در داستان حضور ندارند، البته این امر چیزی از ارزش پژوهش نمیکاهد؛ زیرا خود گرماس بر وجود چنین ویژگی یعنی حاضر نبودن یک یا چند کنشگر و ادغام آنها در همدیگر واقف بوده است. فرستنده-گیرنده و فاعل-هدف چهار کنشگری هستند که به نظر گرماس«در برخی روایتها میتوان این چهار مشارک را فقط با دو کنشگر عرضه کرد»(اسکولز، 1383: 150)مثلا در این داستان کیکاووس هم نقش هدف را دارد و هم گیرنده است. این الگو به شکل دیگری نیز قابل ترسیم است:
در این الگو کنشگر فاعل در کانون و گرانیگاه روایت قرار میگیرد و کنشگران گیرنده، فرستنده و یاری دهنده او را در رسیدن به هدف کمک می کنند، همچنین کنشگر بازدارنده مانع رسیدن او به هدف یا شیء ارزشی می شود. چنانکه دیده می شود الگوی گرماس مطابقت بسیاری با داستانها و قصههای فارسی دارد، این داستان ها بر اساس نظر گرماس به گونه ای علمی و روشمند قابل تحلیل و تشریح هستند و بسیاری از اجزای نظریة او در این داستانها قابل پیگیری و ارزیابی است. یکی دیگر از مباحث روایت شناسی گرماس، توجه به زنجیرههای روایتی است که به نظر او در سه قسم قابل بررسی است: اجرایی، میثاقی و انفصالی.برای کامل شدن دستور زبان روایت به فهرست ساختارهای نحوی یا اصول ساختار دهنده نیاز است و گرماس سه نوع زنجیرة مجزا را در روایتها یافته است: 1.اجرایی(آزمون ها، مبارزهها) 2.میثاقی(بستن و شکستن پیمانها) 3.انفصالی(رفتنها و بازگشتنها) «بدین ترتیب ساختارهای بنیادین نوع روایت، سه کارکرد پایه و مشارکین ملازم آنها را دربردارند این کارکردها عبارتند از پیمان، آزمون و داوری، مشارکین عبارتند از منعقد کننده پیمان و متعهد پیمان، آزمون گر و آزمون شونده، داور و مورد داوری» (همان، 155). در زنجیرة اجرایی به آزمونها، مبارزهها، تلاشها و کارکردهایی از این دست پرداخته می شود که بخشی از هر روایت به این موضوعات و امور اختصاص دارد و کمتر روایتی دیده می شود که این بعد در آن وجود نداشته باشد. «پی رفت اجرایی، طرح اصلی داستان را می سازد و ساختار روایی هر داستان متکی به آن است»(احمدی، 1382: 162). در زنجیرة میثاقی به عهد و پیمان ها، قول و قرارها و بستن و گسستن آنها پرداخته میشود، اغلب قصهها از چنین خصلتی برخوردارند.در زنجیرة انفصالی سیر و سفرها و رفت و برگشتها مورد نظر است که غالب داستانها این ویژگی را دارند و جریان داستان با این نوع سفرها و گشت و گذارها پیش می رود. در داستان هفت خوان رستم این زنجیرة سه گانه وجود دارد و در بخشهای مختلف داستان دیده میشود: اجرایی:کیکاووس با شنیدن وصف مازندران به قصد تسخیر، به آنجا سفر میکند، زال و بزرگان دیگر او را برحذر می دارند، رستم تلاش می کند تا او را نجات دهد، هفت خوان و مرحله برای او پیش میآید، رخش با شیر جنگید و او را کشت، رستم در بیابان گرفتار تشنگی می شود، پس از چند بار ظاهر شدن و پنهان شدن اژدها، رستم به کمک رخش او را می کشد، رستم با زن جادوگر روبه رو میشود، او را به بند میکشد، او گنده پیری است که به خنجر رستم دو نیم می شود، رستم اولاد را به بند میکشد، رستم ارژنگ دیو را می کشد، رستم در خوان آخر دیو سپید را می کشد و خونش را در چشم کاووس می چکاند، کاووس از بند رها شده به ایران برمی گردد و به رستم پاداش درخوری میدهد. میثاقی:کیکاووس نقض عهد کرده به سرزمین دیوها می رود، زال و بزرگان دیگر او را بر حذر میدارند، زال می گوید مبادا ارژنگ دیو و دیو سپید زنده بمانند، رستم به زال قول می دهد که کیکاووس را نجات دهد، رستم عهد می بندد که بر حوادث غلبه کند و به عهد جهان آفرین دربارة خودش اعتماد دارد، در این خوان رستم در بیابان گرفتار تشنگی می شود و جهان آفرین او را مدد میدهد، پس از شکار و خوردن آن می خوابد به رخش سفارش کرد که با کسی مکوش، اولاد قول میدهد، در عوض زنده ماندن رستم را به آنجا راهنمایی میکند.
انفصالی کیکاووس به مازندران می رود، زال رستم را به مازندران می فرستد تا کیکاووس را نجات دهد، زال به رستم دو راه برای رفتن به مازندران نشان می دهد، یکی آنکه کیکاووس رفت و دیگری راهی که پر از دیو، شیر و اژدهاست و کوهستانی و صعب العبور است اما کوتاه تر است.زال می گوید تو راه کوتاه را برگزین، هفت خوان و مرحله برای او پیش می آید، کاووس از بند رها شده به ایران برمیگردد. چنانکه دیده می شود زنجیره های سه گانة مورد نظر گرماس در این داستان ها قابل بررسی و اثبات است.این زنجیرهها به نوعی بیانگر خویشکاریهای مورد نظر پراپ است که از منظر و زاویة دید دیگری حوادث داستان را دسته بندی و ارزیابی میکند. با توجه به مباحث فوق، داستان هفت خوان رستم از منظر گرماس نیز نظام روایی کاملی دارد و هر سه زنجیره مورد نظر در این داستان رعایت شده و فردوسی آگاهانه یا ناخودآگاهانه جوانب مختلف آفرینش روایی نظاممند را رعایت کرده است. 3-3. بررسی ساختار روایی هفت خوان رستم از منظر تودوروف: تزوتان تودورف متولد سال(1939م) است و آثار متنوّعی دربارة روایت شناسی ساختارگرا و قرائت متون دارد، مهمترین اثر او در بررسی ساختار روایت کتاب دستور زبان دکامرون است که در آن الگوی مورد نظر خود و در واقع نظریة خود را بیان کرده است «تودوروف زنده ترین مثال های خود را از بررسی کتاب دکامرون اثر بوکاچیو ارائه می کند...کوشش او به منظور تدوین یک نظام نحوی جهانشمول برای روایت کاملا حال و هوای یک نظریه علمی را دارد»(سلدن، 1384: 146). همچنین بوطیقای نثر یکی دیگر از آثار اوست که شامل مباحثی دربارة ادیسه، هزار و یک شب، دستور زبان دکامرون، دگردیسی روایی و... است.در این کتاب به روایت و ساختار آن و همچنین ساختار روایی دکامرون میتوان دست یافت. روش او یکی دیگر از روش های روایت شناسی مبتنی بر ساختارگرایی است، او سه جنبة کلّی متن روایت را به سه بخش معنایی، نحوی و کلامی تقسیم می کند. از میان آنها بخش نحوی را بیشتر در کانون مطالعات روایت شناسانة خود قرار میدهد.«از نظر تودورف همچون گرماس و دیگران روایت صرفا مجموعهای است از امکانات زبانی که به طریقی خاص بر اساس مجموعهای است از امکانات زبانی که به طریقی خاص بر اساس مجموعه ای از قواعد ساختاربندی زبردستوری یک جا جمع آمده اند» (اسکولز، 1383: 159). تودوروف هر حکایت را به قضیهها و واحدهایی تقلیل می دهد که حداقل از یک نهاد و یک گزاره تشکیل شده است.نهاد نقش عامل را دارد و از شخصیتهایی تشکیل می شود که با اسم خاص آن را می توان نشان داد.گزاره نیز شامل صفت یا فعل است که با عنوان ویژگی و کنش از آنها یاد می شود، در واقع گزاره از تلفیق یک شخصیت با یک کنش یا یک ویژگی پدید میآید.«در این دستورِخلاصة روایت، یک گزاره از تلفیق یک شخصیت و یک کنش(که ممکن است شامل عنصری دیگر به عنوان مفعول باشد)یا یک ویژگی تشکیل می شود.شخصیت یا اسم خاص صرفا یک ویترینی خالی است که باید با صفت(ویژگی)یا فعل(کنش)پر شود»(همان،161) عمدةً صفات وضعیت ایستا و ثابتی را بیان میکنند و افعال وضعیت پویا و متغییر را. هر داستان ممکن است از یک یا چند قضیه یا زنجیره تشکیل شود و این زنجیرهها در بردارندة گزارهها هستند. «گزارهها ممکن است مانند صفت عمل کنند و به وضعیت ایستای امور اشارت داشته باشند(شهریار بودن)یا مانند فعل به گونه ای پویا عمل کنند و تخطّی از قانون را نشان دهند.»(سلدن، 1384: 145)گزاره و زنجیرة داستانی مانند جمله و پاراگراف در کلام است. تودوروف صفات یا ویژگی ها را نیز در سه بخش دسته بندی می کند: 1- وضعیتها: این صفات ناپایدارند و از خوشبختی تا بدبختی را شامل می شود. 2- کیفیتها: این صفات در مقایسه با وضعیت ها پایدارترند و از خیر تا شر را در برمی گیرد. 3- شرایط: شامل ماندگارترین اوصاف است مانند جنسیت، دین و موقعیت اجتماعی. او افعال و کنش را نیز به سه دسته تقسیم می کند: 1- تعدیل کردن: این نوع کنش، موقعیتی را توصیف میکند و نشانگر تغییر یا دگرگون کردن آن موقعیت است. 2- تخطی کردن: کنشی که نشانگر ارتکاب به جرم است. 3- مجازات کردن: کنشی که برای بیان مجازات به کار می رود. تودوروف برای گزارهها پنج حالت را معین می کند: 1- اخباری: رویدادهایی که واقعاً رخ می دهند و گزاره ها از آن خبر می دهند. 2- الزامی: نوعی ارادة جمعی و مدوّن که قانون جامعه را شکل می دهد و گزاره ها الزام و اجبار آن را نشان می دهند. 3- تمنّایی: آنچه شخصیت های داستان در گزاره ها آرزو دارند که اتفاق بیفتد. 4- شرطی: شروطی که شخصیت ها برای انجام کنشی قرار میدهند و در گزارههای داستان نمایان میشود. 5- حدسی یا پیش بینی: پیشگویی و پیش بینی پدیده های در شرایط خاص. «در وجه حدسی همان ساختار شرطی را دارد ولیکن فاعلی که حدس می زند و پیشگویی می کند نباید فاعل گزاره دوم(نتیجه)مهم باشد»(تودوروف، 1388: 73). گزارههای اصلی داستان هفت خوان رستم مطابق الگوی تودوروف بدین قرار است: K(کیکاووس)شاه است. R (رستم)پهلوان است. D (دیو)جادوان، دیوها و نیروهای شرور است. K گرفتار D می شود. R، Dرا می کشد. R، K را از دست D نجات می دهد. گزارههای فرعی و حالات پنجگانة آنها، نوع کنشها و صفات داستان مذکور عبارتند از: 1-کاووس Kشاه است(ویژگی- شرایط)اجباری 2- رستم R پهلوان است( ویژگی -کیفیت) اجباری 3- کاووس Kبه سفر می رود(کنش- تخلف)اخباری 4- زالZ کاووس را برحذر می دارد(کنش- تغییر) پیش بین 5- کاووس Kزندانی می شود(کنش – مجازات) اخباری 6- رستم R عازم می شود(کنش- تغییر) اخباری 7- رستم R یاری می شود(کنش- تغییر)تمنایی 8- رستم R شیرŠ را کشت(کنش – مجازات) اخباری 9- رستم R از تشنگیT نجات یافت(کنش- تغییر)تمنایی 10- رستم R اژدهاŽA را کشت(کنش – مجازات) اخباری 11- رستم R بر زن جادوگرJ پیروز می شود(کنش- تغییر) اخباری 12- رستم R اولاد Oرا به بند کشید(کنش – مجازات) اخباری 13- رستم R راهنمایی می شود(کنش- تغییر)تمنایی 14- رستم R ارژنگRA را کشت(کنش – مجازات) اخباری 15- رستم R دیو سپیدSD را کشت(کنش – مجازات) اخباری 16- رستم R کاووس K را نجات داد(کنش- تغییر) اخباری 17- کاووس K به رستم R پاداش داد(کنش- تغییر)شرطی روایتها عمدةً حاوی مراحل تعادل، از بین رفتن تعادل و برگشتن تعادل هستند.در این داستان سه وضعیت اصلی وجود دارد: تعادل(1)؛ آرامش و ثبات از بین رفتن تعادل؛ کاووس به سرزمین جادوان می رود و گرفتار می شود. تعادل(2)شکست دادن نیروهای جادویی به دست رستم و نجات کاووس و برگشتن آرامش و ثبات چنان که دیده می شود در هفت خوان رستم وجوه مختلف روایت شناسی تودوروف قابل بررسی است و علاوه بر گزارههای داستانی حالات پنج گانة گزارهها نیز در این داستان قابل ترسیم است.کنش تغییر و تعدیل به کنش تخلف انجامیده و به همین دلیل کنش مجازات پدید آمده است.
4- تحلیل نهایی هر سه دیدگاه در هفت خوان رستم با توجه به دیدگاه پراپ نشان داده می شود که داستان هفت خوان از آغاز، میانه و پایان روایی برخوردار است، اگر چه در اغلب داستانهای پریان، اعزام کننده پادشاه است؛ ولی در این داستان، نجات شاه، هدف است و اعزام کننده زال است که نشان میدهد، برخلاف نظام قدرت حاکم بر داستان پریان، در این جا قدرت پهلوانی مؤیّد و نگاهدارنده اقتدار شاه است. مددکار، خبیث و قهرمان دروغین نیز غالبا غیر مادی و دارای قدرت تأثیر فرا انسانی هستند. میزان درگیری هفت شخصیت نیز در خور توجه است و تقریباً در سراسر روایت عملکرد آنها در هم تنیده است و هیچ کدام در اصل روایت صحنه را ترک نمی کنند. خویشکاری های رستم و میزان پیشبرد کنش او بیشتر است، در این داستان زمینه چینی، پیچیدگی مسأله، انتقال، ستیز و بازگشت دیده می شود. از منظر گرماس فاعل، رستم و هدف، نجات کیکاووس است که در روایت نقش محوری دارند و اگر چه هر شش کنشگر در پیشبرد روایت نقش دارند؛ ولی نقش فاعل بیشتر است، زیرا زنجیره اجرایی و انفصالی به عملکرد و میل او بستگی دارد و اگر او میثاق و پیمان خود را سست کند دو زنجیره دیگر قطع می شود و روایت ناقص می ماند. رابطة رستم (فاعل) و نجات کیکاووس(هدف)بر حسب جستجو و پیگیری است، رابطة حاکم میان یاریگر و رقیب بر حمایت و ممانعت استوار است، حمایت یاریگران به نفع رستم و کیکاووس است و ممانعت رقیبان در مقابل خواست آن دو قرار دارد.چنانکه می بینیم در نگرش پراپ توجه به درونمایه بیشتر است؛ ولی در نظر گرماس تأکید بر روابط اشخاص است که بر مبنای جستجو، ارتباط و حمایت یا ممانعت استوار است، یعنی حوادث و رویدادها در نگاه گرماس تبعی است.در اغلب داستانهای پریان، هدف به فاعل نیرو می دهد؛ ولی در هفت خوان رستم، یاریگران نیز در این امر دخیل هستند، معمولاً عملکرد کنشگرانِ گرماس یا عبور از وضعیت منفی به مثبت و یا از وضعیت مثبت به شکستن پیمان است که در هفت خوان، مورد اول دیده می شود. در هر دو دیدگاه نبرد به قصد پیروزی و فائق آمدن بر مشکلات و رفع تهدید است. در نگرش تودوروف تلخیص روایت دیده می شود، هفت خوان از منظر او از تعادل اولیه شروع میشود سپس با گرفتار شدن کیکاووس تعادل اولیه به هم می خورد و با رفتن رستم و نجات کیکاووس تعادل دوم- که همان بازگشت به تعادل اولیه است- ایجاد می شود. در این دیدگاه بیشتر تمرکز بر تعادل اول و دوم است در حالی که بخش اعظم داستان هفت خوان بر مرحله دوم - یعنی از میان رفتن تعادل و کوشش در برطرف کردن آن – متمرکز است.در عین حال این دیدگاه از نظر نشان دادن وضعیت های چندگانه و بیان مرحله گذار قابل توجه است؛ زیرا هر کدام از هفت خوان بیانگر وضعیت هستند و پایان هر خوان و ورود به خوان بعدی بیانگر گذار از وضعیتی به وضعیت دیگر است. با دقت در این سه دیدگاه در می یابیم که در هر سه، عبور از یک وضعیت بغرنج و دچار نقصان شده به سوی یک وضعیت تعادل یافته و کامل شده دیده می شود و از این منظر الگوی پراپ و تودوروف بیشتر به هم نزدیک می شوند، در حالی که از نظر تأثیر شخصیتهای هفت خوان و روابط حاکم میان آنها الگوی گرماس قابل تطبیقتر است.با توجه به سه دیدگاه، هفت خوان رستم دارای ویژگیهای روایتی زیر است: 1- مراحل آغازین، میانی و پایانی یا تعادل اولیه، بر هم خوردن تعادل و برگشتن به تعادل در آن دیده میشود. 2- داستان دارای چند وضعیت و مرحله گذار است. 3- روابط متفاوتی از نظر جستجو، ارتباط، اقتدار، حمایت و ممانعت میان شخصیت ها و کنشگران داستان حاکم است. 4- نقش محوری رستم در پیشبرد روایت و تعامل یا مبارزه او با یاریگران و رقیبان و فرستندگان کاملا مشهود است. 5- هم بر مبنای نگرش درونمایه گرایانه پراپ و هم بر مبنای نظر شخصیت گرایانه گرماس و هم بر مبنای نظر نحوگرایانه تودوروف، شبکه روایی قابل تشخیص و قابل اثباتی در هفت خوان رستم دیده می شود. 6- اگر بررسی خویشکاریها و رویدادهای این داستان بر مبنای نظر پراپ، روابط اشخاص و کنشگرها بر مبنای نظر گرماس و تلخیص نحوی داستان بر مبنای نظر تودوروف انجام شود، شناخت بهتری از الگوی روایی و ساختاری هفت خوان رستم برای خواننده پدید می آید.
نتیجه بررسی داستان هفت خوان رستم از منظر سه روش ساختارگرایانة روایت شناسی نشان می دهد، این داستان از الگوی جهانی برخوردار است و قابلیت تحلیل ساختارگرایانه را دارد و از سوی دیگر نشان می دهد، بطور ناخودآگاه این داستان بر مبنای ساختاری منطقی استوار بوده و فردوسی دانسته یا ندانسته، اختیاری یا غریزی، ذهن کارآمدی در ترسیم حوادث داستانی داشته است. بررسی این داستان از نظر پراپ نشان داد که در آن، خویشکاریهای متعددی وجود دارد و داستان از ساختار روایی آغازی به میانی و سپس به پایانی ختم می شود و شخصیتهای هفت گانة مورد نظر او در این داستان درگیر هستند. بررسی از منظر گرماس نشان داد که هفت خوان رستم دارای کنشگرهای شش گانه است و جفت های متقابل مورد نظر او در این داستان رعایت شده است و زنجیرههای سهگانة رویدادها(اجرایی، پیمانی و انفصالی) به شکل گیری روایت انجامیده است.هفت خوان رستم از منظر تودوروف نیز دارای نظام روایی کاملی است گزارههای اصلی و فرعی داستان قابل ترسیم است و حالات پنج گانة گزاره ها، تنوع افعال و صفات نیز در آن، دیده می شود. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- احمدی، بابک.(1382).ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم. 2- اسکولز، رابرت.( 1383). درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم. 3- برتنس، هانس.(1384 ).مبانی نظریة ادبی، ترجمه محمد رضا ابوالقاسمی، تهران: نشر ماهی، چاپ اول. 4- پراپ، ولادیمیر.(1368 ).ریخت شناسی قصههای پریان، ترجمةفریدون بدره ای، تهران: توس، چاپ اول. 5- --------- .(1371). ریشههای تاریخی قصههای پریان، ترجمةفریدون بدرهای، تهران: توس، چاپ اول. 6- تایسن، لیس.(1387). نظریههای نقد ادبی معاصر، ترجمة مازیار حسین زاده و فاطمه حسینی تهران: نشر نگاه امروز/حکایت قلم نوین، چاپ اول. 7- تولان، مایکل.(1386).روایت شناسی: درآمدی زبان شناختی- انتقادی، ترجمة فاطمه علوی و فاطمه نعمتی، تهران: سمت، چاپ اول. 8- تودوروف، تزوتان.(1385).نظریة ادبیات، ترجمة عاطفه طاهایی، تهران: اختران، چاپ اول. 9- ----------- .(1388).بوطیقای نثر، ترجمة انوشیروان گنجی پور، تهران: نشر نی، چاپ اول. 10- جنیدی، فریدون، (1376). هفت خوان رستم، تهران: نشر بلخ. 11- چندلر، دانیل.(1386).مبانی نشانهشناسی متن، ترجمة مهدی پارسا، تهران: سوره مهر. 12- خدیش، پگاه.( 1387).ریختشناسی افسانههای جادویی، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول،. 13- دینه سن، آنه ماری.(1380 ).درآمدی بر نشانه شناسی، ترجمة مظفر قهرمان، آبادان: نشر پرسش. 14- ذوقی، مجتبی.(1388). «از هفت خوان رستم تا دوازده خوان هرکول»، هفته نامة رودکی، سال 4، شمارة 53 و54، ص 10. 15- سجودی، فرزان.(1383). نشانهشناسی کاربردی، تهران: نشر قصه، چاپ دوم. 16 - ---------- .(1388). ساختگرایی، پساساخت گرایی و مطالعات ادبی، تهران: سوره مهر، چاپ دوم. 17- سرّامی، قدمعلی.(1383).از رنگ گل تا رنج خار، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم. 18- سلدن، رامان.(1384 ).راهنمای نظریة ادبی معاصر، ترجمةعباس مخبر، تهران: طرح نو، چاپ سوم. 19- شاهحسینی، مژگان.(1375). «عبور از هفت خوان رستم»، فرهنگ آفرینش، سال ۴، ش ۱۷۲، ص ۳. 20- شیرازی، محمدحسن.(1378). هفت خوان رستم، تهران: نشر دانشآموز. 21- فردوسی، ابوالقاسم.(1374).شاهنامه، تهران: نشر قطره، چاپ اول. 22- گرین، کیت و لبیهان، جیل.( 1383).درسنامة نظریه و نقد ادبی، ترجمة گروه مترجمان، تهران: روزنگار، چاپ اول. 23- گیرو، پی یر.(1383 ).نشانه شناسی، ترجمةمحمد نبوی، تهران: آگه، چاپ دوم. 24- میرصادقی، جمال.(1365 ).ادبیات داستانی، تهران: ماهور، چاپ دوم. 25- نعمتزاده، محمدتقی.(1385). «دو هفتخان»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش ۷۸، ص ۲۳. 26- هارلند، ریچارد.( 1385 ).درآمدی تاریخی بر نظریة ادبی از افلاطون تا بارت، ترجمة علی معصومی و شاپور جورکش، تهران: نشر چشمه، چاپ دوم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 10,159 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 792 |