تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,640 |
تعداد مقالات | 13,343 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,979,343 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,001,074 |
مقایسه تحلیلی طرح و محتوای نمایشنامه «پرنده آبی» از موریس مترلینگ با منظومه عرفانی «منطق الطیر» عطار | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 5، شماره 3، آذر 1390، صفحه 125-142 اصل مقاله (180.87 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمدرضا نصر اصفهانی* 1؛ محبوبه همتیان2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوشتار حاضرتحلیلی است، از نمایشنامه نمادین «پرنده آبی» اثر موریس مترلینگ نویسنده بلژیکی قرن نوزدهم و بیان مفاهیم نمادین حوادث و رویدادهای ذکر شده در این نمایشنامه و مقایسه طرح کلّی و مفاهیم نهایی آن با «منطق الطیر» از آثار برگزیده عرفانی شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری شاعر بزرگ قرن ششم هجری. روح کلّی موجود در این آثار که همان جستجو برای درک حقیقت و یافتن مطلوب مورد نظر، از جنبههای مشترک این دو اثر است که در نهایت قهرمانان هر دو داستان پس از سیر و سلوک بسیار، مطلوب خود را نزد خود مییابند و بررسی روند طرح این موضوع و پرورش این روح کلّی یکسان در دو نوع ادبی متفاوت در این دو اثر، مطلبی است که در این نوشتار به آن پرداخته شده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مفاهیم نمادین؛ پرنده آبی؛ سیمرغ؛ سیر و سلوک؛ رسیدن به مطلوب | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدّمه تأمّل در آثار ادبی ملل مختلف مشخص میسازد که برخی از این آثار با مفهوم کلّی مشترک سفر و حرکت به سوی هدفی خاص آفریده شدهاند. در همة این آثار به نوعی شخصیتها و قهرمانان طی سفری طولانی و پشت سر نهادن مراحل پی در پی، سرانجام مطلوب خود را که سخت مشتاقانه در پی آنند، در نهایت سیر در نزد خود مییابند. خودی که دیگر اکنون با خود روز اوّل و در ابتدای راه بسیار متفاوت است. طی این سلوک تغییراتی در مسافر ایجاد شده و شایستگی دستیابی به آن مطلوب را یافته است. به نظر میرسد ساختار آثاری چون منطق الطیر و مصیبت نامة عطار، کیمیاگر پائوکوئیلو، نمایشنامة پرندة آبی از موریس مترلینگ و نظایر این آثار همه یکسان و بر یک محور است، به نحوی که در همة این داستانها به نوعی سالکانی وجود دارند که یا مثل منطقالطیر پرندگانی در جستجوی سیمرغاند یا چون مصیبت نامه، سالک فکرت در جستجوی حقیقت است و در کیمیاگر شخصی به دنبال گنج رهسپار شهرها و بیابانها که در نهایت به سوی گنج وجودی راهنمایی میشود. میتوان گفت این آثار گر چه در فرهنگها و ملل گوناگون جهان، در قالبهای متنوّع نظم و نثر؛ اعمّ از نمایشنامه، داستان و منظومه آمده است؛ ولی همه در پی بیان یک حقیقت کلّی است و سیر کلّی بشریت و هدف خلقت را در خود نهفته دارد. از میان این آثار، داستان رمزی منطق الطیر عطار و نمایشنامة نمادین پرندة آبی، علی رغم تفاوتهایی چند، دارای نکتههای مشترکی است که میتوان آن دو را با یکدیگر مقایسه کرد: در هر دو اثر مطلوب مورد نظر در قالب یک پرنده ترسیم شده است. طالبان حقیقت در هر دو اثر متعددند، مسیری دشوار را میپیمایند، در میانه راه برای ادامه ندادن مسیر عذر و بهانه میآورند، به راهنما یا مرشد تمسّک میجویند و در نهایت فقط تعدادی از آنها به مطلوب میرسند. همچنین در پایان هر دو داستان مسافران به خود مراجعه میکنند و حقیقت را نزد خود مییابند. در واقع در این دو اثر نوعی سیر و جستجوی درونی که با گذشتن از پیچ و خمهای خیالی است و سرانجام به آگاهی و نور میرسد، دو اثر را به هم نزدیک میسازد.
مترلینگ و نمایشنامة پرندة آبی موریس مترلینگ، نویسندة پرکار فرانسوی زبان و برندة جایزة نوبل (1864- 1949) در روزگار خویش نامبردار بود (برونل، و دیگران، 1387 : 333). مترلینگ بخش زیادی از وقت خود را صرف خواندن آثار فلاسفه، متألّهین، عرفا و شعرای دینی و معتقد به ماوراء الطبیعه گذرانده بود، تدریجاً حساسیتها و طرز تلقّیها و دیدگاههای خاصی نسبت به «وجود»، «انسان»، «حقیقت»، «سرنوشت»، «هنر» و «تأتر» پیدا کرد و این ذهنیتها و تفکّرات جدید را در تصنیف نمایشنامههای خود منعکس گردانید. وی نه تنها آثار ادبا و فلاسفهای چون «افلاطون»، «پلوتونیوس»، «مارکوس اوره لیپوس»، «بوئم»، «نوالیس»، «کارلایل» و «امرسن» را مطالعه نمود؛ بلکه تدریجاً متوجة فلاسفة شرقی نیز گردید و به پژوهش در آثار آنها مبادرت ورزید (ناظر زاده کرمانی، 1368 : 217). وی پیشوای بزرگ نمایشنامه نویسان نمادگراست. آثار بسیاری از وی به یادگار مانده است: شاهدخت مالن، نابینا، پلئاس و ملیزاند، پرندة آبی که معروفترین نمایشنامة اوست. همچنین نمایشنامة مرگ و معجزة سن آنتوان. بیشتر این آثار از تاریخ و افسانه مایه میگیرد و از جهت ظرافت، توهّم و غرابت، اندوه مبهم، سادگی و نمادگرایی مبتنی بر اخلاق و روانشناسی شهرت یافته است (باکنر تراویک، 1373: 523). آثار مترلینگ، به سوی هدفی واحد، کلّی و منسجم تنظیم یافته است و ساختار آنها سنجیده و از حشو و زواید خالی است. در آثار او، وحدتهای سه گانة «زمان، مکان، موضوع» که در دورة «نئوکلاسیسم» فرانسه متداول بوده همچنان معتبر انگاشته شده و رعایت گردیده است. به نظر میرسد، مطالعة زبان نمایشی در آثار مترلینگ اهمیت فراوانی دار؛ زیرا او در این امر ابتکارات فراوانی به عمل آورده و تأثیرات بسیاری از خود به جای گذاشته است (همان، 221- 219). مترلینگ در اوج خوشبینیاش نمایشنامهای نوشت که از هر لحاظ بزرگترین و پایدارترین موفقیت او به حساب میآید. اکثر منتقدان پرندة آبی را همراه با پلئاس و ملیزاند بزرگترین دستاورد هنری مترلینگ میدانند. بخش اعظم این نمایشنامه را مترلینگ در تابستان 1905 نوشت و نخستین بار در 1908 در مسکو به صحنه رفت (استو، 1383 : 59). «پرندة آبی» نمایشنامهای است، تخیلی و نمادگرای که اثری کاملاً پریوار و فلسفی بوده و اشعارش به زبان دوران کودکی سروده شده است و بطور غریزی آکنده از افکار و اندیشههای فراوان و دارای رونق و جلایی خاص است (الستروم،گونارودیگران،1369: 75 و90). سمبولیسم این اثر که دارای پیامی روشن و نشاطانگیز است، نیازی به تحلیل سنگین و خسته کننده ندارد. فضای افسانة پریان به کمک شعر، افسون و چاشنی خوشایند شوخ طبعی، در سرتا سر نمایش حفظ میشود ( استو، 1383: 61). نمای کلّی نمایشنامة پرندة آبی جریان اصلی اثر بدین گونه است که شب پیش از کریسمس، دو کودک فقیر، تیلتیل و میتیل از رختخواب بلند میشوند تا جشنی را که آن طرف خیابان در خانة کودکان ثروتمند برپاست، تماشا کنند. ناگهان یک پری زشت، که نامش برلیون است و شبیه همسایه شان مادام برلینگو است، ظاهر میشود و از آنها میخواهند بروند و «پرندة آبی» ای را برای دخترش پیدا کنند. «دختر بسیار بدحال و مریض است و دلش میخواهد شاد باشد» پری برای کمک به آنان در جستجویشان، یک کلاه جادویی به آنها میدهد که با الماسی تزیین شده است که آنها را یاری میکند تا گوهر و ذات هر چیزی را ببینند. وقتی که تیلتیل کلاه را بر سرش میگذارد و الماس را میچرخاند، همه چیز ناگهان دگرگون میشود. بریلون دلبر و زیبا میشود، خانة محقر مثل جواهر میدرخشد، حیوانات خانگی شروع به حرف زدن میکنند و روح همة چیزها در خانه آزاد میشود. بچهها به همراهی تیلو سگ خانه، تیلت گربة خانگی و ارواح نان، شکر، آتش، آب و نور از پنجره، خانه را ترک میکنند تا جستجویشان را آغاز کنند. نخستین توقفگاهشان قصر بریلون است و بعد بچهها خودشان سفری به «سرزمین خاطرات» میکنند. در آنجا یعنی جایی که دیگر چیزی برای ترسیدن نیست و مرگ معنایی ندارد؛ شادمانه پدر بزرگ و مادر بزرگشان و خواهرها و برادرهایی را که مردهاند دیدار میکنند. جستجوی آنها و ماجراهایشان ادامه پیدا میکند. به «قصر شب»، «جنگل»، «گورستان»، «قصر خوشبختی» و «قلمرو آینده» میروند؛ اما نمیتوانند «پرندة آبی» را بگیرند. وقتی که صبح روز بعد بیدار میشوند، همه چیز آشناست؛ امّا در عین حال همه چیز به نظر تازه و زیباتر میآید. تیلتیل میبیند که قمری دستآموزش در طول شب آبی شده است و آن را به مادام برلینگو میدهد تا به دختر فلجش بدهد. این هدیه قدرت راه رفتن را به دخترک بر میگرداند؛ اما وقتی که دخترک میآید و از تیلتیل میپرسد؛ چطور باید به این پرنده غذا بدهد، میپرد و میرود. تیلتیل دخترک را دلداری میدهد و میگوید دوباره پرنده را خواهد گرفت، آنگاه رو به سوی تماشاگران میکند و از آنها میخواهد هر کس که پرنده را یافت به او بازش گرداند چون به گفتة او: «بعداً برای آن که خوشبخت باشیم به آن نیاز خواهیم داشت» (مترلینگ، 1353 : 60). همانگونه که ملاحظه شد، مطلوب مورد نظر در این اثر، پرندهایی آبی رنگ است و بچهها و نمایندگان عناصر و حیوانات برای رسیدن به آن دشواریها و مراحل بسیاری را طی میکنند و در نهایت مییابند که آنچه در خارج و در مکانهایی چون جنگل، قصر تاریکی، گورستان و... به دنبال آن میگشتهاند، نزد خودشان بوده و فقط آنها حقیقت آن را درک نمیکردهاند و صرفاً پس از طی این مراحل و دشواریها بود که توانستند، آبی رنگ بودن پرندة خانگی خود را بیابند و به این استعداد و ظرفیت در خود پیببرند. طرح کلّی فضای ترسیم شده در این اثر میتواند تا حدودی با طرح کلّی منطقالطیر عطار و کوشش مرغان در آن برای رسیدن به سیمرغ قابل تطبیق باشد؛ زیرا در این منظومه نیز در نهایت پرندگان به این معرفت نائل میشوند که خود سیمرغی هستند که در جستجوی سیمرغ اند و در واقع این داستان به این نتیجه میرسد که خود این طالبان و سالکان، عین همان مطلوبی هستند که در طلب آنند. لذا در ادامة این پژوهش، ضمن ارائة طرحی کلّی از داستان پرندگان منطق الطیر به بررسی و مقایسة تحلیلی این دو اثر پرداخته میشود.
عطّار و منطق الطیر عطار بحق از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور تاریخ ادبیات ایران است. اما در میان بزرگان شعر عرفانی فارسی، زندگی هیچ شاعری به اندازة زندگی عطّار مبهم نیست. سال تولّد و حتی سال وفات او بدرستی روشن نیست. صرفاً تا این حد معیّن است که او در نیمة دوم قرن ششم و ربع اوّل قرن هفتم میزیسته، اهل نیشابور بوده است و چند کتاب منظوم و یک کتاب نثر از او باقی است و استادان، معاصران و سلسلة مشایخ او در تصوف هیچ کدام به قطع مشخص نیست (شفیعیکدکنی، 1387: 30). از مطالعة آثار او بر میآید که وی مردی مطّلع از علوم و فنون ادبی و حکمت و کلام و نجوم و محیط بر علوم دینی بوده است.در فاصلة سنایی تا عطار در شعر عارفانة پارسی چهرة چندان درخشانی وجود ندارد و به لحاظ تاریخی نیز شعر عطّار بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی فارسی است. ترتیب تاریخی آثار عطار را میتوان از این قرار دانست: الهینامه، اسرارنامه، منطق الطیر، مصیبتنامه، دیوان اشعار و مختارنامه. مضمون و درون مایة اصلی داستانهای جامع و اصلی کتابهای منطق الطیر و مصیبت نامه و نیز بسیاری از غزلهای عطار و نیز تمثیلهای متفاوتی از مثنویهای او گونههای مختلفی از دیدار با خویشتن خویش است (پور نامداریان، 1374 : 106 – 107). از میان این مثنوی های عرفانی مهمتر و شیواتر از همه منطق الطیر است که منظومهای است، رمزی به بحر رمل مسدّس مقصور، مشتمل بر4800 بیت. این منظومة عالی و کم نظیر که حاکی از قدرت ابتکار و تخیّل شاعر در به کار بردن رمزهای عرفانی و بیان مراتب سیر و سلوک و تعلیم سالکان است، از جمله شاهکارهای زبان فارسی (!صفا، 1381: 863 ؛ فروزانفر، 1374: 313) و یکی از برجستهترین آثار عرفانی در ادبیات جهان است که شاید پس از مثنوی شریف جلال الدین مولوی، هیچ اثری در ادبیات منظوم عرفانی، در جهان اسلام، به پای این منظومه نرسد. در این کتاب لطیفترین بیان ممکن از رابطة حق و خلق و دشواریهای راه سلوک عرضه شده است (شفیعیکدکنی، 1387: 35 ). در واقع این اثر در یک نظام رمزی آنچه را صوفیه در طی سلوک روحانی خویش سیرالیالله میخوانند، تمثیل میکند که چارچوب قصه و پارهای از جزئیات آن از رسالة الطیر امام محمد غزالی و یا از ترجمة فارسی آن که پرداختة احمد غزالی است، اخذ شده است (زرّین کوب،1380 : 93). عطّار حتی مطالب پیچیده و مبهم عرفان را در قالب داستانهایی شرح و بسط میدهد. او گاه «رموزی» در شعر خود به کار میبرد که نمونة بارز آن مثنوی منطقالطیر است که در آن سیمرغ مظهر و رمزی از حقیقت مطلق است و هر یک از مرغان، رمزی و نمودی از دستهای از سالکان و گروه مردمند (اشرف زاده، 1373: 48). البته رمز سیمرغ رمزی، دوسوگرا و پیوند دهندة اضداد است. و عطار رمز این وحدت و یگانگی در عین دوگانگی را به بهترین وجه بیان کرده است: بدین معنی که در مقاماتالطیور، سیمرغ، همان سیمرغ اند (ستاری،135:1372-133).
نمای کلّی داستان پرندگان منطق الطیر طرح اصلی عبارتست از اجتماع مرغان و مجمع ساختن آنها برای برگزیدن و پیدا کردن پادشاهی که بر آنها فرمانروایی کند؛ زیرا معتقد بودهاند که بدون پادشاه زندگانی کردن و آسوده زیستن کاری دشوار و صعبناک است و در آن مجمع هدهد بر میخیزد و سخن میگوید و خود را بدان که فرستادة سلیمان به سوی بلقیس بوده وصف میکند و سیمرغ را شایستة سلطنت و فرمانروایی بر مرغان معرفی مینماید. پس از آن هر یک از مرغان عذری پیش میآورند و از طلب سیمرغ و جستجوی جایگاه و آشیانة او کناره گیری میکنند؛ ولی هدهد با دادن جوابی شایسته به هر یک، آنها را اقناع میکند تا اینکه بالاتفاق او را به عنوان پیشوای خود بر میگزینند و او بر کرسی مینشیند و برای آنها سخن میگوید، مرغان مشکلات خود را عرضه میکنند و هدهد با ارائة پاسخی صحیح به آنان، منازل و مدارج طلب را شرح میدهد، سرانجام مرغان براه میافتند و اکثراً در طلب مقصود باز میمانند تا اینکه سیمرغ نحیف و بال و پر سوخته به حضرت سیمرغ میرسند و آنجا درک میکنند که طالب و مطلوب یکی است زیرا آنها سیمرغ طالب بودند که مطلوبشان سیمرغ بود (فروزانفر، 1374 : 316).
مقایسة تحلیلی دو اثر باید توجه داشت که این دو اثر هر دو از آثار رمزی و سمبولیک محسوب میشود و داستانهای سمبولیک عموماً مضمونگرا یا مضمون محور است. در حقیقت سمبول نشانهای است، هجرت کرده از پایگاه زبانی خود و نشسته در جایگاهی جدید برای عوض کردن دنیای انسانها که خواننده با خواندن اینگونه داستانها بکلّی از فضا، حوادث و شخصیتهای قالبی ذهن خود جدا میشود و با شخصیتها و رخدادهای تازهای در فضای خاصی روبه رو میگردد. البته با توجه به مختلف بودن نوع ادبی این دو اثر به نظر میرسد، ساختار ظاهری آنها به لحاظ مرحله به مرحله و وادی به وادی بودن آن میتواند، قابل مقایسه با یکدیگر باشد به گونهای که میتوان هفت وادی سیر و سلوک ذکر شده در این داستان منطق الطیر را با تابلوهای دهگانة «پرندة آبی» مقایسه کرد. از جمله مواردی که میتوان در این آثار مورد توجه قرارداد، طرح زندگی بر اساس الگوی معرفتی مشخص، تقویت اراده جهت شکست قالبهای زندگی مثل زندان خود، نفس و هوی و به دنبال تغییر در دیگران و سرانجام در خود بودن است که از وجوه مشترک و روح واحد این آثار تلقّی میشود. در داستان منطق الطیر پرندگان برای رسیدن به سیمرغ هفت وادی طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت و فقر را طی میکنند و در نهایت به پیشگاه سیمرغ که میرسند در مییابند که خود سیمرغ اند که به سیمرغ رسیدهاند و به معرفت و شناخت یگانه بودن طالب و مطلوب نائل میشوند. در کار عطار خود پرنده یا به عبارت دیگر خود سالک نقش میانجی یگانهای را در نظر و عمل ایفا میکند. به بیان دیگر اینجا موجهات نظری یا برون سوی فیلسوفان با تجربة معنوی و درون نگر عرفانی تلفیق میگردد. پرندگان هم قهرمانان برون سو و برون آموزند و هم پهلوانان درون ورز که در شدن خویش بسط وجود مییابند و جزء جزء از ظلمت به نور یا از کنش به بینش تبدیل میشوند. در نظر روایتگر هر یک از این پرندگان به اندازة وسع وجودی و حجم بینش خویش اقدام میکند و پیش میرود و در ادامه با صراط مستقیم یکی میشود همان که نقش میانجی را از میانه برمیدارد و سالک و راه و هدف را یکی میکند. «در اینگونه داستانها هر زائری نوعی مستشرق و در صدد نوعی استشراق یا سلوک در راه شرق است. زائر عارف مستشرقی است که از بینشی به بینش دیگر، از جذبهای به جذبة دیگر (که هر کدام موت اصغر نامیده میشود) میگذرد و مشارق پیاپی را در مینوردد تا به مقام موت اکبر برسد. در راه این سلوک چون حجاب برداشته شود، روان حقیقتش را آشکار میکند و اشراق حضوریش را بر موضوع میتاباند؛ لذا آن موضوع بدون هیچگونه واسطهای روشن میگردد. هنگامی که موضوع در برابر نگاه است و هیچگونه حجابی هم میان آن و نگاه وجود ندارد، روان بیدرنگ آن موضوع را میشناسد؛ زیرا خود روان در آن حضور دارد و هیچ گونه صورت واسطی در میان نیست. این معرفت، همان شناخت اشراقی معرفتی نجات بخش و رستگار کننده است که در نظر تعقّل بشری، عقل قدسی زیر بنای اینگونه معرفت است. این شناخت، معرفتی است که همة دادههای مادی حواس را به ارقام و رموز معنوی که تنها در عالم مثالی نفس نمودار میشوند برمیگرداند. به همین دلیل، اینگونه شناخت را میتوان نوعی استحالة حواس نامید» (شایگان، 1371: 218- 215). در نمایشنامة پرندة آبی هم ساخت نمایش به صورتی تنظیم شده که دو کودک مسافر این سفر و همراهان آنها، پس از عبور از نه مرحله که در قالب نه تابلو ترسیم شده است، سرانجام در تابلو دهم که به نام تابلو «بیداری» است، کودکان بیدار میشوند و میبینند که پرندة خانگی خودشان در طول این سفر رؤیایی آنها به رنگ آبی درآمده است. این بیداری و آگاهی آنها به این مسأله منجر میشود که پرندة خود را به دختر فلج همسایه میبخشند که این امر موجب بهبودی و سلامت دختر میشود و این روحیة ایثار و فداکاری و بخشش تنها پس از طی مراحل نه گانه و در مرحلة دهم یعنی وادی «بیداری» در بچهها ایجاد میشود. مشترکات زیر در مقایسة این دو اثر مورد نظر بوده است: 1- هر دو داستان دربارۀ پرنده است، گروهی هستند که سفر میکنند، میروند، جستجو میکنند و سرانجام به خود میرسند و مطلوب را نزد خود مییابند. 2- هر دو نویسنده معنی گرایان متافیزیسین هستند که با نگاه به آسمان آثار خود را نوشتهاند. 3- سیر یا حرکت انسان از مسائل اصلی دو نویسنده است به بیان دیگر هر دو نویسنده انسان را در مقام شدن مطالعه میکنند و مورد بحث قرار میدهند. 4- هر دو عمدۀ آثارشان به صورت سمبلیک و با زبان رمزی بیان شده است، بنابراین رمزگشایی معنوی این آثار راه تقریباً مشابهی را پیش پای ما مینهد. 5- دغدغة خود، کاوش در خود سیاه و تیره، خود در حال شدن و خود آیینهوار که بیانگر مراتب خود آدمی است و سرانجام به آگاهی و اشراق محض میرسد و خود را شناور در آگاهی مییابد، موضوع قابل توجه و مشترک این دو اثر است. 6- درونمایة اشراقی و یا باصطلاح افلاطونی بخشی از کار دو اثر است. 7- اگر نگاه دراماتیک در یکی از اصول خود به تقابل چهرهها و گفتگو بپردازد و نمایش را با حس چند بعدی شدن گزارش بر مبنای کشمکش میان آدمیان و زندگی دنبال کند، عطّار نیز با مقابل همدیگر قرار دادن و طرح چالش زندگی به یکی از جدّیترین کوششهای هنر دراماتیک دست زده است که این خود میتواند بهترین علت برای بررسی مشابهتهای این دو اثر به حساب آید.
شباهتها با تأمّل در سیر وقایع در نمایشنامه «پرندة آبی» به نظر میرسد، مطالبی که در مراحل دهگانة آن مطرح شده است، میتواند با برخی از مطالب بیان شده در منطق الطیر معادل سازی شود؛ لذا در این نوشته به برخی از این شباهتها اشاره شده است. 1- در ابتدای نمایش که پری برای اولین بار در عالم خواب با بچهها ملاقات میکند. صحنه به نحوی تنظیم میشود و گفتگوهای بچهها با پری به شیوهای نقل شده است که میتوان پری را نماد همان پیر و مراد و مرشدی دانست که انسان یا نوع بشر که خود را در کودکی و مادیات، اسیر کرده است، بیدار می کند. لمحهای از لذّتهای معنوی را به او نشان میدهد و او را برمیانگیزد تا با کمک گوهر جادویی اراده و عزم خود برای یافتن پرندة آبی یا همان سیمرغ حرکت کند. معادل «پری» در این نمایشنامه میتواند همان «هدهد» در منطق الطیر باشد که پرندگان او را در مسیر رسیدن به سیمرغ به عنوان رهبر و پیشوای خود برگزیدهاند. 2- در ابتدای راه برای اینکه بچهها بتوانند آنچه در باطن موجودات است و آنچه را که به چشم ظاهر دیده نمیشود، ببینند، پری کلاهی سبز رنگ که الماسی در جلوی آن تعبیه شده است به آنها میدهد تا با چرخاندن آن باطن همه چیز نمایان شود (مترلینگ، 1353: 12). رنگ سبز در قدیم نماد استدلال و فرزانگی و برای مسیحیان نشانة امید و تقوا بوده است، ضمن اینکه خصوصیت شگفت انگیز آن چنین به ذهن متبادر میکند که این رنگ رازی را که نماد شناختی عمیق و نهانی از اشیاء است، در خود پنهان میکند (شوالیه، 1384: 3/ 520- 525). بر این اساس و با توجه به اینکه خاصیت خارقالعادة کلاه سبز و الماس آن بر روی سر آشکار میشود، این گوهر میتواند نماد همان گوهر یکدانة عقل و ارادة انسان باشد که اگر انسان به کمک و ارشاد پیر و مراد که میتواند همان فطرت خود او باشد، میل خود را از جهت مادیات بچرخاند، آنگاه قادر خواهد بود، روح واقعی همة اشیاء و آفریدهها را ببیند و این نقطة آغاز حرکت و سیر تکاملی اوست. 3- پس از نمایان شدن باطن موجودات، بچهها که تا آن روز چنین ارواح و موجودات عجیب و غریبی را ندیدهاند، برای فهم ماهیت آنها سؤالاتی را از پری میپرسند، او نیز در معرفی این باطنها مطالبی را برای آنها بیان میکند. این سؤال و جواب سالکان کوچک این سفر از پری، حداقل در سطح پرسشی دیالوگ، شبیه سؤالاتی است که پرندگان در ابتدای سیر و حرکت خود برای یافتن سیمرغ از پیر خود «هدهد» میپرسند و او نیز به رفع شبهات آنان میپردازد و سعی میکند عذر و بهانههای آنان را پاسخ گوید. 4- قهرمانان در نمایشنامة «پرندة آبی» دو کودک، یک دختر و یک پسر، انتخاب شدهاند که میتوان آنها را نماد فطرت پاک و معصوم انسانها دانست. در منطقالطیر نیز هر کدام از این پرندگان نمودار یک طبقه و تیپ شخصیتی خاص است که عذر و بهانهها یا سؤالاتی که مطرح میکند، کاملاً با ویژگی این دسته از انسانها مطابقت دارد. باطن موجوداتی که در این نمایش با کودکان قهرمان ماجرا همراه میشوند؛ یعنی بواطن روشنایی، سگ، گربه، آب، آتش، نان، قند و شیر، میتواند معادل همان مرغهایی باشد که باید در طی مسیر با یکدیگر همراه باشند و در نهایت به حضور سیمرغ برسند. البته مقصود معادل سازی یک به یک این عناصر با پرندگان منطق الطیر نیست؛ بلکه در کلّیت ماجرا این عناصر در روند نمایشنامه همان جایگاه را دارند که پرندگان در داستان منطق الطیر دارا هستند. نخست اینکه این عناصر نیز چون پرندگان داستان منطق الطیر در جریان داستان یا نمایشنامه نقش دوم را ایفا میکنند. دیگر اینکه هر کدام با آوردن عذرها و بهانههای مختلف یکی یکی از سالکان و راهیان راه جدا میشوند. سه دیگر که از نظر مفاهیم نمادین این عناصر هر کدام میتواند مانند پرندگان منطقالطیر مشخصه و نشانة یک دسته و گروه خاص از افراد بشر یا ویژگیها و خصوصیات و صفاتی خاص باشد. به عنوان مثال کاربرد اسطورهای سگ وظیفة راهنمایی ارواح است. به تعبیر دیگر سگ پس از آنکه در روز زندگی همراه انسان بوده است در شب مرگ راهنمای اوست (! همان، 602) یا آب نماد تطهیر از امیال است تا به والاترین شکلش برسد که نیکویی است (! همان، 1/ 69) همچنین سایر این عناصر که هر کدام مفهومی نمادین دارند. 5- در مرحلهای از نمایشنامه مترلینگ، قرار بر این میشود که باطنهای موجودات ذکر شده، همراه کودکان سفر را آغاز کنند تا به پرندة آبی یا مطلوب خود برسند؛ ولی وقتی از زبان پری میشنوند که هر کس در این سفر همراه این دو کودک برود، در آخر این سفر میمیرد، تقریباً تمام آنها به جز سگ و روشنایی، هر کدام سعی میکند که از رفتن به سفر خودداری کند و به گفتة پری ترجیح میدهند، در قالب تنگ مادیات بمانند تا اینکه به جستجوی «پرندة آبی» بروند تا جایی که پری آنها را اینگونه مورد خطاب قرار میدهد که «آخ چقدر اینها احمق هستند! چقدر نفهم و ترسو هستند!... پس شما ترجیح میدید که توی جلدهای زشت و تاریکتون زندگی کنید،... و همراه این بچهها که به جستجوی پرندة آبی میرند، نرید؟» (مترلینگ، 1353: 17). این ماجرا نیز همانند صحنه آغاز سیر پرندگان در منطق الطیر است که مرغان مختلف هر یک با بیان بهانههایی واهی از طی مسیر خودداری میکنند. لذا قبل از شروع سیر در هفت وادی نیز هدهد به آنها گوشزد میکند که هفت وادی در پیش داریم که چون آنها را طی کنیم به درگاه سیمرغ میرسیم؛ ولی هیچ کس از این راه دور بازنگشته است.
6- در بخشی که بچهها در سیر خود برای یافتن پرندة آبی به نزد «ننه تاریکی» میروند، ملاحظه میشود که همة موجودات همسفر بچهها، در این قسمت همراه آنها نیامدهاند و بهانهای نیز برای نیامدن هرکدام بیان شده است؛ آب ناخوش شده است و نتوانسته بیاید، آتش هم چون با روشنایی قوم و خویش است، نتوانسته بیاید و روشنایی هم که اصلاً نمیتواند به قلمرو تاریکی وارد شود؛ لذا تنها تیلتیل، میتیل، نان، قند و سگ به نزد ننه تاریکی میروند (مترلینگ، 1353: 36) این بخش نیز با آن قسمت از منطقالطیر که هر یک از مرغان در پیشگاه هدهد برای نیامدن خود بهانهای میآورند، قابل مقایسه است. 7- موجوداتی که در ابتدای نمایشنامه به کمک پری شخصیتشان برای دو کودک آشکار میشود، نمادهایی از تمام هستی است؛ آب و آتش، ماده و عنصر، حیوان و جماد که روشنایی را از بدترین دشمنان خود و تاریکی را دوست قدیمی خود میدانند (همان،32،23) همانگونه که در منطق الطیر نیز هر کدام از پرندگان در آغاز داستان نماد یک طبقه و گروه خاص از افراد بشر هستند. 8- در اثنای نمایشنامة «پرندة آبی» از موجوداتی به عنوان دشمن انسان بر سر راه رسیدن به مطلوب و مقصود، نام برده شده است. دشمنان بشر برای طی این مسیر و رسیدن به پرندة آبی و فهم اسرار؛ یکی تاریکی است و دیگری گربه که تاریکی او را بچة خود خطاب میکند (همان، 35) که ظاهراً اینها از دست بشر یک دقیقه راحتی ندارند و دیگر نمیفهمند خیال بشر چیست، بشری که تا به حال یک سوم اسرار تاریکی را فهمیده است. تاریکی در حالی که بسیار از دست بشر متأثّر شده، میگوید: «هیچ کدام از «وحشت» های من دیگر جرأت نمیکنند، از زیر زمینهایشان بیرون بیایند. همة «شبح»ها و دیوها و غولهای من فرار کردهاند. بیشتر «ناخوشی»های من حالشان خوب نیست...». (همان، 36) و گربه نیز اذعان دارد که «ما برای جنگ با بشر تقریباً تنها ماندهایم» (همان) بواطن سایر موجودات نیز از دست یابی بشر به فهم اسرار نگرانند؛ زیرا این استقلال اندکی را که دارند بدان سبب میدانند که آنها دارای روحی هستند که هنوز بشر آن را نشناخته و به آن دست نیافته است و باز گربه که به ظاهر پس از تاریکی سر دستة مخالفان را بر عهده دارد، پیشنهاد میدهد که باید با هر وسیله و به هر اندازه که ممکن است این زندگی را درازتر کنند و باید فکری برای بقای نسل و سرنوشت خودشان بیندیشند؛ زیرا سلامت و صلاح آنها در این است که به هر قیمتی نگذارند، بشر این پرندة آبی را بیابد، حتی به قیمت جان بچهها، زیرا در این صورت اسرار برای بشر کشف میشود و آنها کاملاً در چنگال بشر خواهند افتاد (همان، 21). اگر چه در داستان منطق الطیر اشاره مستقیمی به دشمنان انسان در این سیر معنوی نشده است؛ ولی در قالب پرسشهایی که از زبان پرندگان از هدهد پرسیده میشود، به مواردی به عنوان موانع و مشکلات انسان اشاره میشود که شاید بتوان تلویحاً آنها را معادل همین دشمنان ذکر شده در نمایشنامة «پرندة آبی» دانست. 9- در انتهای نمایش در صحنه آخر که تابلو بیداری نامیده شده است، بچهها به بیداری واقعی میرسند و درمییابند که در این سیر شبانه، پرندة خانگی آنها به رنگ آبی درآمده است. گذر از این مراحل و کوشش برای یافتن پرندة آبی، بچهها را به آن مرتبه از کمال و شناخت رساند که توانستند حقیقتی را که در پی آن بودند؛ یعنی رمز سعادت و خوشبختی یا همان پرندة آبی را در نزد خود بیابند و در آخرین مرحلة این سیر مییابند که آنچه را در جستجوی آن بودند، در نزد خودشان بوده و آنها از آن غافل بودند. این صحنه از زبان تیل تیل اینگونه بیان میشود: «میتیل قفس را میبینی؟... نگاه کن ببین رنگش چقدر آبی است!... شاید پرندة آبی که عقبش میگشتیم همینه!... آخ ما این همه دور رفتیم و او اینجا بود!... » (مترلینگ، 1353: 92). در منطق الطیر نیز پرندگان پس از طی مسیر و پس از آنکه تنها سیمرغ به مرحلة نهایی سیر خود میرسند، مییابند که مطلوب آنها نزد خودشان است و آن سیمرغی که در جستجوی آن بودند خود آن سیمرغ اند و در واقع سیمرغ به مرحلة شناخت و معرفت نائل میشوند. چنانکه در پایان این سیر راز این ماجرا را با زبان حال از حضرت سیمرغ میپرسند و چنین پاسخ میشنوند که:
سپس برای رهایی آنها از حیرانی به آنها چنین خطاب میکند که:
در نهایت نیز «چون رسیدند و نه سر ماند و نه بن» لاجرم «رهرو و ره برنماند و راه شد» (همان).
تفاوتها 1- تأملی در ریخت دو داستان و جای قرار گرفتن عناصر به ما نشان میدهد که سیر و سلوک پرندگان در منطق الطیر یکسره موجّه به دلیل است و گرچه در عذرها و بهانههای هر یک از مرغان جنبههای طبیعی زندگی بیتأثیر نیست؛ ولی عمدةً موجبات فکری و توجیهات روحی و ذهنی است که پرندگان را به راه وا میدارد یا از رفتن معذور میدارد. پرندگان به نسبت، معرفت کسب کردند و آمادة رفتن میشوند و از موانع طبیعی و سختیهای راه نیز نمیهراسند. اما در نمایشنامة پرندة آبی موقعیتها و جریانهای طبیعی حوادث نیز در حرکت و عدم حرکت قهرمانان مؤثّر است. به بیان دیگر اینجا شخصیتها گاه علّتگرا هستند و گاه دلیلگرا. به بیان دیگر ارادة فوق العادهای آنها را به سوی تغییر شرایط نمیکشد؛ بلکه مثل زندگی عموم ما آدمیان آمیزههای از جبر طبیعی و اجتماعی، با تربیت و اراده نقش هدایتگری و راهیابی را ایفا میکند. 2- در نمایشنامه «پرندة آبی» پری در آغاز راه از مسافران مسیر یک به یک اقرار میگیرد و نظر آنها را جویا میشود که آیا میخواهند همراه بچهها باشند یا خیر، که در جریان نمایش جواب هر کدام از آنها به سؤال پری و پاسخ پری به آنها به صورت جداگانه ذکر میشود. البته این مسأله در منطقالطیر به صورت عکس اتفاق میافتد و این مرغان هستند که هر کدام به عنوان نماد و نمایندهای از یک تیپ شخصیتی خاص در بین انسانها، عذر و بهانههایی برای عدم همراهی با سایر مرغان در این مسیر تکامل و یا سؤالاتی در مورد کیفیت طی این مسیر بیان میکنند و هدهد بهانهها و سؤالات آنان را با زیرکی و هوشیاری پاسخ میگوید. 3- از جمله تفاوتها این که در منطق الطیر، عطار خود به بیان مصادیق پرندگان و رمزگشایی از مفاهیم رمزی داستان اقدام ننموده و به طور صریح ذکر نکرده است که مثلاً بلبل نماد چه افرادی است و اغلب در شرح و تحلیلهای این متن است که به رمزگشایی این نمادها پرداخته میشود؛ مثلاً بلبل را نماد جمال پرستان ذکر کردهاند و به همین ترتیب در مورد سایر پرندگان (فروزانفر، 1374: 355 به بعد) این در صورتی است که در نمایشنامة «پرندة آبی» این موجودات از زبان گربه خود را حیوانات، اشیاء و عناصر اصلی معرفی میکنند (!مترلینگ، 1353: 21). 4- فراتر از موارد مذکور، گاه نکاتی در نمایشنامة «پرندة آبی» وجود دارد که اگر چه مصداق روشن و معادل دقیقی در منطق الطیر ندارد؛ ولی در جهت گیری کلّی ماجرا تقریباً در همان راستا مطرح شده است. از جمله در یکی از صحنهها وقتی که بچهها برای یافتن پرندة آبی به جنگل میروند، درختان جنگل پرندة آبی را راز بزرگ و راز سعادت هستی میدانند که به این ترتیب بشر با دست یافتن به آن، رازی را که آنها از آغاز به وجود آمدن زمین تا به حال پنهان داشتهاند، از آنها میفهمد و باز هم بندگی شان را سختتر میکند (!همان، 50، 51). از طرف دیگر، در بخشی از داستان به نقل از روشنایی که به جانشینی پری، رهبری و هدایت بچهها را در این سفر بر عهده دارد، خطاب به تاریکی به عنوان پاسبان اسرار طبیعت اینگونه آمده است که اگر بشر، کلید این اسرار را بخواهد آنها حق ندارند به او ندهند. یعنی در واقع اگر این خواست و طلب در افراد بشر ایجاد شود، دیگر مانعی بر سر راه او نخواهد بود و او قطعاً به خواستة خود خواهد رسید. 5- از دیگر وجوه تمایز دو اثر این که در منطق الطیر، سالکان خود را عین مطلوب یعنی سیمرغ مییابند، ولی در «پرندة آبی» بچهها تنها به این درجه از شناخت و معرفت میرسند که مطلوبی را که گرد جهان به دنبال آن میگشتهاند، نزد خود آنهاست و پس از این معرفت است که به دریافت و درک آن حقیقت و راز نائل میشوند. 6- تفاوت دیگری که بین دو اثر مورد نظر میتوان از آن یاد کرد، این نکته است که در آغاز نمایش نامة مذکور در مرحلة شروع سفر شبانه، پری اشاره میکند که هر کس در این سفر همراه بچهها برود دیگر زنده نمیماند و در انتهای سفر میمیرد؛ ولی بر خلاف این مطلب در انتهای پردههای نمایش سخنی از فانی شدن و مردن این موجودات مطرح نشده است. در صورتی که در منظومة منطق الطیر در انتهای سفر، مرغان به مرحلة فنا میرسند و پس از فنای از خود است که موفق به درک و شناخت سیمرغ میشوند و به بقای بعد از فنا میرسند.
7- ازجمله مواردی که میتواند از وجوه تمایز دو اثر تلقی شود، این مطلب است که در منطق الطیر مرغان در مسیری که طی میکنند، هفت وادی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فقر را پشت سر میگذارند و در این سیر سلسله مراتبی، هر مرحله مقدمة مرحلة دیگر و نسبت به آن به کمال نزدیکتر است در واقع هر مرحله مقدمهای است که سالکان را برای سیر در مرتبة بعدی آماده میکند و حوادث دارای سیر خطی است که هر کدام علت ایجاد مرحلة بعدی و حوادث بعد از آن تلقّی میشود و در نهایت سالکان پس از معرفت و شناخت سیمرغ محو او گشته و به مرتبة فنا میرسند:
ولی در نمایشنامة پرندة آبی گرچه بچهها در ده صحنة نمایش از مراحلی عبور میکنند و در وادیهای مختلف به جستجوی مطلوب خود، پرندة آبی، میپردازند؛ ولی این مراحل ترتیب سلسله مراتبی ندارند و اینگونه نیست که هر کدام مقدمة وادی بعدی تلقی شود به نحوی که شاید تقدّم و تأخر آنها چندان مورد نظر نبوده است. 8 - در پرندة آبی بچهها پس از این سفر طولانی و عبور از وادیها و دشواریهای راه، در نهایت به مرحلة از خود گذشتگی و به تعبیری فنا و شناخت پرندۀ آبی میرسند و صرفاً دیدگاه و سطح معرفتی آنهاست که تکامل مییابد. ولی در منطق الطیر سالکان راه همه به وادی هفتم؛ یعنی مرحلة آخر نمیرسند و تنها سیمرغ از بین تمام مرغان میتوانند به این رشد و تکامل و معرفت نائل شوند و هفت وادی را پشت سر بگذارند. البته تغییرات و تکامل ایجاد شده در این سیمرغ پس از وادی آخر نسبت به احوالش پیش از وادی نخست و پیش از قدم نهادن در این مسیر بسیار کلّی و اساسی است، به گونهای که آنها به طور کلّی دچار تحوّل و تغییر میشوند.
نتیجهگیری از مقایسة داستان سیر پرندگان در منطق الطیر با نمایشنامة پرندة آبی چنین بر میآید که بحث سیر و سلوک و طی مراحل گوناگون سلوک برای رسیدن به مطلوب، بحثی است که در بین ادیان و فرهنگهای مختلف جهان مشترک است و حتی این نکته که در هر دو این آثار قهرمانان داستان در نهایت پس از طی مراحل سلوک به این نتیجه میرسند که مطلوب آنها در نزد آنهاست و طالب و مطلوب یکی است و صرفاً با سپری کردن این مراحل دشوار میتوان خلوص و معرفت مورد نیاز برای شناخت حقیقت و مطلوب مورد نظر را به دست آورد. لذا علی رغم تفاوتهایی که از نظر معرفت شناسی بین این آثار وجود دارد، تنها روح مشترک بین آنهاست که پیوندی مفهومی بینشان ایجاد میکند به نحوی که میتوان برخی از مباحث مطرح شده در این دو اثر را معادل و نظیر یکدیگر دانست.از اصلیترین وجوه اشتراک این دو اثر میتوان به موارد زیر اشاره کرد: 1- مطلوب در هر دو اثر در قالب پرندهای ترسیم شده است. 2- پس از طی مراحل مختلف و تحمل سختیهای راه تحوّلی ژرف در قهرمانان و سالکان ایجاد میشود و آنها را به درجهای از کمال میرساند که به قابلیت شناخت مطلوب مورد نظر خود دست مییابند. 3- وجه اشتراک دیگر در نتیجة هر دو داستان است که رسیدن قهرمانان به مرحلة ایثار و از خود گذشتگی و مقدم داشتن دیگران بر خود در پرندة آبی میتواند به نوعی معادل فنای سیمرغ منطقالطیر باشد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- استو، ریچارداس. (1383). موریس مترلینگ (نویسندگان قرن بیستم فرانسه؛ 25) ترجمة لیدا نصرتی، تهران: نشر ماهی. 2- اسکولز، رابرت. (1377). عناصر داستان، ترجمة فرزانه طاهری، تهران: نشر مرکز، چاپ اول. 3- اشرفزاده، رضا. (1373). تجلّی رمز و روایت در شعر عطّار نیشابوری، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول. 4- الستروم، گونار و دیگران . (1369). بیوگرافی و نقدی بر آثار موریس مترلینگ، ترجمة ضیاء الدین هاجری، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم. 5- اخوت، احمد. (1371). دستور زبان داستان، اصفهان: نشر فردا، چاپ اول. 6- برونل، پیرو ایون بلانژه و دیگران . (1387). تاریخ ادبیات فرانسه (جلد چهارم، قرن نوزدهم) ترجمة سیدضیاء الدین دهشیری، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول. 7- بودریار و دیگران. (1374). سرگشتگی نشانهها، نمونههایی از نقد پسامدرن، مترجمان بابک احمدی و دیگران، گزینش و ویرایش مانی حقیقی، تهران: نشر مرکز، چاپ سوم. 8- پورنامداریان، تقی. (1375). رمز و داستانهای رمزی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم. 9- ------------- . (1374). دیدار با سیمرغ، هفت مقاله در عرفان و شعر و اندیشة عطار، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول. 10-تراویک، باکنر. (1373). تاریخ ادبیات جهان، ترجمة عربعلی رضایی، تهران: نشر فرزان، چاپ اول. 11- دقیقیان، شیرین دخت. (1371). منشأ شخصیت در ادبیات داستانی، چاپ رنگ، چاپ اول. 12- ریتر، هلموت. (1388). دریای جان، ترجمة عباس زریاب خویی و مهر آفاق بایبوردی، تهران: انتشارات بین المللی الهدی، چاپ سوم. 13- زرّینکوب، عبدالحسین. (1380). صدای بال سیمرغ، دربارة زندگی و اندیشة عطار، تهران: انتشارات سخن، چاپ سوم. 14- ستّاری، جلال. (1372). مدخلی بر رمز شناسی عرفانی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول. 15- شایگان، داریوش. (1371). هانری کربن؛ آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی، ترجمة باقر پرهام، تهران: انتشارات آگاه. 16- شجیعی، پوران. (1373). جهان بینی عطّار، تهران: نشر ویرایش (به مناسبت کنگرة جهانی هشتصدمین سالگرد وفات شیخ عطار نیشابوری)، چاپ اول. 17- شوالیه، ژان، آلن گربران. (1384). فرهنگ نمادها، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی، تهران: انتشارات جیحون، چاپ دوم. 18- صفا، ذبیحالله. (1381). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: انتشارات فردوس، چاپ پانزدهم. 19- فروزانفر، بدیع الزمان. (1374). شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فرید الدین محمد عطّار نیشابوری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم. 20- مترلینگ، موریس. (1353). پرندة آبی، ترجمة فردوس، تهران: انتشارات امیرکبیر. 21- مورگان فاستر، ادوارد. (1352). جنبههای رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول. 22- میرصادقی، جمال. (1388). عناصر داستان، تهران: انتشارات سخن، چاپ ششم. 23- ناظر زاده کرمانی، فرهاد. (1368). نماد گرایی (سمبولیسم) درادبیات نمایشی، تهران: انتشارات برگ، چاپ اول. 24- عطّار، محمد بن ابراهیم . (1378). منطق الطیر، به اهتمام و تصحیح سید صادق گوهرین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پانزدهم. 25- ---------------- . (1387). منطق الطیر، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: انتشارات سخن، چاپ چهارم. 26- یوسفی، غلامحسین. (1373). چشمة روشن، تهران: انتشارات علمی، چاپ پنجم. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,771 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 372 |