تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,762 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,193,798 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,745,661 |
تحقیق تطبیقی داستان حضرت یعقوب (ع) و فریدون و فرزندان آنان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 5، شماره 3، آذر 1390، صفحه 99-124 اصل مقاله (300.24 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد مهدی پور* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در مطالعه داستانهای دینی از جمله قرآن کریم و داستانهای شاهنامه فردوسی که حماسه ملّی ایران است، با شخصیتهایی مواجه هستیم که در اعمال و رفتار و زندگی، وجه مشترک و همانندی زیادی بین آنها وجود دارد. این شباهتها یا به جهت وجود حقایق واحد و مشهوری است که در نقطهای واحد پدید آمده، سپس به دلیل گردش در بین ملّتهای دیگر در افکار و باورهای آنان تأثیر گذاشته و رنگ بومی و نژادی هریک از آن ملل را به خود گرفته و روایت دیگر از داستان اصلی است و شاید هم وجود حوادث مشابه و شخصیتهایی با اعمال مشابه در بین ملّتهای مختلف و از سنخ تکرار تاریخ است. این نوشته از میان موضوعات متعدد قابل تطبیق، صرفاً تحقیق در داستانهای حضرت یعقوب و فرزندان او با استناد به سوره یوسف از قرآن کریم و داستان فریدون و فرزندان او، با تکیه بر شاهنامه فردوسی، را وجهه همت خود قرار داده است که با تأمّل بیشتر معلوم میگردد، این دو داستان بخوبی استعداد تطبیق با یکدیگر را دارا هستند. به اعتقاد مؤلّف، این دو داستان را نه متأثّر از یکدیگر میتوان دانست و نه کار او قیاس بین اسطوره با وحی الهی است؛ زیرا اسطوره در قیاس با وحی چیزی شبیه خیال در مقابل یقین است و مبنای کار مؤلّف تنها بررسی و بازنمایی وجوه تشابه و تمایز از صورت مکتوب و مشهور این دو داستان است. مقایسه و تطبیق دو داستان یاد شده، در یک مقدمه- با عنوان تحقیق تطبیقی- و در پانزده محور شامل نه وجه مشابهت و شش وجه تمایز و مغایرت عرضه میگردد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحقیق تطبیقی؛ یعقوب و فرزندان؛ قرآن کریم؛ فریدون و فرزندان؛ شاهنامه وجوه مشابهت و مغایرت | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمهای در تحقیق تطبیقی ادبیات تطبیقی از شاخههای نقد ادبی است که به سنجش آثار و... دو یا چند فرهنگ و زبان مختلف میپردازد. ادبیات تطبیقی از ادبیات و روابط ادبی ملل مختلف، و بازتاب ادبیات یک ملّت در ملتهای دیگر سخن میگوید چه در سبک، چه از دیدگاه و جریان فکری و رسالت ادبیات تطبیقی بازنمایی پیوندهای ادبی ملتهای گوناگون و بخشیدن روح تازه به آنهاست و میتواند جوامع بشری را به سوی ایجاد روح تفاهم و همکاری میان انسانها سوق دهد (انوشه، 1376، 42- 41). «وقتی دو اثر را از نظر ادبیات تطبیقی بررسی میکنیم، ضروری است که میان آن دو مشترکات فکری، علائق، پیوندها و اهداف واحدی وجود داشته باشد. موضوع اثرپذیری و اثرگذاری دو شاعر یا نویسنده بریکدیگر نیز از نکتههای دیگری است که هنگام تطبیق و مقایسه میان آنها باید لحاظ گردد» (رزمجو، 1381: 447). اضافه میکنم که در تطبیق دو اثر، گاه با وجوه مشترک و همانند، گاه با وجوه متمایز و ناهمانند و حتی گاه با جنبههای متضاد مواجه هستیم. در مطالعة شاهنامة فردوسی (حماسة ملی ایران) که در بردارندۀ تاریخ باستانی ایران از بدو خلقت تا پایان دورة ساسانیان است، با شخصیتهایی برخورد میکنیم که در بخشهایی از اعمال و رفتار و زندگی خود با دیگر شخصیتهای غیرایرانی از جمله از نژاد سامی که در متون دینی عهد قدیم و جدید و بویژه در قرآن کریم آمده است، قابل تطبیقاند و در بین آنها شباهت و اشتراک اجتنابناپذیری به چشم میخورد. به نظر میرسد، وجود رخدادها و حقایق واحد مشهور در تاریخ بشر و گردش آنها در بین ملل مختلف باعث شده است که آن اتفاقات و حقایق، رنگ بومی و نژادی برای هر قوم پیدا کرده، نهایةً جزو اساطیر، تاریخ و باورهای ملّی آن اقوام شده باشد. البته شاید نیز بتوان گفت که تکرار تاریخ در ادوار زیستی بلندمدت بشر، موجب پدید آمدن حوادث و اعمال، رفتار مشابه در بین مردم نقاط مختلف جهان گردیده باشد. اینک، پیش از ورود به بحث اصلی مقاله، ابتدا نمونههایی از شباهتها و همانندیهای موجود در شاهنامه و متون دینی به اجمال ذکر میشود: الف) در داستان هوشنگ، پسر سیامک بحثهای مربوط به در اختیار گرفتن گوهر آتش و هنر بیرون کشیدن آهن از دل سنگ و پیشۀ آهنگری و ساختن ابزار آلات فلزی توسط هوشنگ (کزّازی، 1385، 27) به داستان حضرت داود (ع) و نرم شدن آهن به دست او و زرهگری آن حضرت شباهت پیدا میکند: «و لقد آتینا داود منّا فضلا یا جبال اوّبی معه و الطیر و النّا له الحدید ان اعمل سابغاتٍ و قدّر فی السّرد...» (قرآن، سبأ/ 11-10). ب) دیوبندی تهمورت پسر هوشنگ و جهان خدایی او، رام کردن دیوان و در خدمت گرفتن آنها نیز ناخودآگاه داستان حضرت سلیمان و ملک و قدرت او را به یاد میآورد که البته ادامة این تسلّط بر دیوان و انجام کارهای عمرانی و معماری از سوی آنها، در داستان جمشید فرزند تهمورت تداوم مییابد که باز جمشید در این ابعاد با حضرت سلیمان (ع) قابل تطبیق میگردد: «ولسیلمان الریح... و من الجنّ من یعمل بین یدَیهِ باذن ربّه و من یزع منهم عن امرنا نذقه من عذاب السعیر. یعلمون لَهُ ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفانٍ کالجواب و قدورٍ راسیات...». (همان، 13- 12) و در همین زمینه در شاهنامه درباره جمشید آمده است:
ج) داستان سرکشی جمشید و زوال فرّه ایزدی از او و ساختن تختی که دیو آن را از زمین به آسمان میبرد و حتی سرکشی کیکاوس، بیشباهت به داستان نمرود و سرکشی و ادعای الوهیت او نیست. د) همسانی رفتار سودابه، همسر کیکاوس با سیاوش (فرزند خواندۀ خود) با رفتار زلیخا همسر عزیز مصر با حضرت یوسف (که او نیز به نوعی فرزند خواندۀ عزیز مصر تلقی میشود) و عشق یک سویة این زنان. ه) همچنین داستان در آتش افکنده شدن حضرت ابراهیم (ع) و سیاوش و سالم بیرون آمدن از دل آتش و موارد مشابه دیگر میتوانند در جای خود نمونههایی از شباهتها و همانندیهای روایات در بین حماسههای ملّی ایران و روایات اقوام سامی و متون ادیان الهی باشد. شباهتهای موجود در بین قصص قرآن مجید و اساطیر ایرانی هرگز به معنای یکی دانستن تمام زوایای این داستانها نیست؛ اما یقین داریم که میبایست حقایق مسلّم تاریخی، از سنخ آموزههای ادیان الهی و قرآنی، در ادوار زندگی بشر بوده باشد تا زمینه برداشت های متفاوت وخاستگاه تکوین برخی باورهای اساطیری در بین اقوام و ملل، از جمله ایرانیان گردیده باشد. «قصص قرآن یکی از علوم قرآنی و شاید دلچسبترین آنهاست... قصّه و داستانگویی مهمترین وسیله و ابزار کتب آسمانی برای تبشیر و انذار بشر بوده است. در پایان داستان یوسف که منسجمترین و کاملترین قصص قرآن است، خداوند میفرماید "براستی که در بیان داستان ایشان مایة عبرتی برای خردمندان است (و این قرآن) سخنی ساختگی نیست؛ بلکه تصدیق ماجراهایی است که در دیگر کتابهای آسمانی نیز موجود است و روشنگر همه چیز و رهنمود و رحمتی برای اهل ایمان است" ... در قرآن قصهها نه تنها بر واقعیت تطبیق دارند؛ بلکه این وقایع مهمترین و حساسترین وقایع تاریخی هستند. وقایعی که هرکدام کاروان آدمی را به سو و جهت خاصی سوق دادهاند و تا ابد نقش خود را بر پیشانی او خواهند داشت و برای او بیدارگر، زنده و روشنگر خواهند ماند“ (محمد احمد جاد المولی، 1384، 26). نکتة دیگر اینکه قرآن کریم اساساً کتاب قصّه و داستان نیست، امّا در راستای اهداف انسانسازی و هدایت، هر جا ضرورت اقتضا کرده، به پارهای از زوایای داستانهای انبیا و اقوام و ملل دیگر اشاره نموده است. به اعتقاد ما هر آنچه در قرآن کریم بیان شده است؛ از حقایق مسلّم و قطعی تاریخی حکایت دارد و از سوی دیگر طبق نص صریح قرآن، قوم یهود در طول تاریخ به تحریفات زیادی دست زده و از آن جمله، با برافزودههای جعلی و ساختگی، قصص انبیا را در مواردی از زلال حقیقی آن دور کرده و شکل افسانه و اسطوره به آن دادهاند؛ امّا در بررسی های مربوط به قصص قرآنی، ما نصوص مصرّح قرآنی را حق دانسته و آن را با جان و دل می پذیریم؛ برافزودههای اسرائیلی و تصوّرات آمیخته با افسانهها و اساطیر آنان را که متأسفانه در متون تفسیری آغازین ما نیز بوفور راه یافته است، با تردید و دید احتیاط و نقّادانه می نگریم. پس از بیان مقدمة فوق، داستانهای حضرت یعقوب و فرزندان او را با تکیه بر آیات قرآن کریم و داستان فریدون و فرزندان او را با تأکید بر شاهنامه فردوسی (حماسة ملّی ایران) مورد تأمّل قرار داده، در پانزده محور جنبههای شباهت و همانندی و یا وجوه تمایز و ناهمانندیهای آن دو را مورد مقایسه و تطبیق قرار خواهیم داد: 1- موقعیت خانوادگی یوسف (ع) و ایرج 2- ناتنی بودن آن دو با دیگر برادران 3- ویژگیهای فردی و اخلاقی 4- نارضایتی برادران از پدر و حسادت به موقعیت یوسف (ع) و ایرج 5- نقش شیطان و دیو نفس در این داستانها 6- بث الشکّوی و نابینایی یعقوب (ع) و فریدون 7- جابه جایی در نقش و شخصیت یوسف (ع) و ایرج 8- بازیافتن بینایی یعقوب (ع) و فریدون 9- مکنت و اقتدار یوسف (ع) و منوچهر 10- ارتباط مستمر یوسف (ع) با پروردگار و برخورداری از عنایات حق 11- نتیجة حسادت و دشمنی برداران یوسف و ایرج 12- صبر یعقوب، کین فریدون 13- عذرخواهی برادران یوسف (ع) و ایرج و نتیجة آن 14- علم تأویل احادیث و تعبیرخواب و نبوت یوسف، عشق یک سویة زلیخا 15- پایان داستان یعقوب (ع) و فریدون و فرزندان آنها. از محورهای پانزدهگانة فوق، نُه مورد اوّل از سنخ شباهت و همانندی و شش مورد اخیر وجوه افتراق و ناهمانندی میباشند.
1- موقعیت خانوادگی یوسف (ع) و ایرج در مقام مقایسه، حضرت یوسف (ع) و ایرج هر دو از موقعیت خانوادگی والایی برخوردارند، یوسف فرزند پیامبر بزرگ الهی حضرت یعقوب پسر اسحاق بن ابراهیم (ع) است او در خاندان نبوت و رسالت تولّد و نشو و نما یافته و بشدّت محبوب پدر خویش است تا جایی که این امر چنانکه معروف است موجب برانگیخته شدن حسادت برادران نسبت به او میگردد. ایرج نیز فرزند فریدون پسر آبتین از نژاد تهمورث (از شاهان پیشدادی ایران و پدر جمشید) است. فریدون پس از تقسیم ممالک تحت سلطة خود بین فرزندان (سلم و تور و ایرج) نیابت و ولایت عهدی ایران را به ایرج واگذار میکند؛ امّا پس از مدتی او نیز مورد حسادت برادران خود قرار گرفته، به قتل میرسد.
باتوجه به موارد فوق، از حیث موقعیت خانوادگی، شباهت و همانندی بین این دو داستان وجود دارد. 2- ناتنی بودن آن دو با دیگر برادران از همانندیهای دیگر این دو داستان اینکه یعقوب (ع) پدر یوسف با دو دختردایی خود به نامهای لیا (اولیا) و راحیل ازدواج میکند که جز یوسف و بنیامین که از راحیل (کهین خواهر) متولّد میشوند، دیگر برادران از لیا (مهین خواهر) و یا کنیزان آنان به دنیا میآیند (طبری، 1356، 765-762). فریدون پدر ایرج نیز که پس از غلبه بر ضحّاک (آژی دهاک) به سلطنت میرسد با دو دختر (و به قولی دیگر دو خواهر) جمشید به نامهای شهرناز (مهین دختر) و ارنوار (کهین دختر) ازدواج میکند که حاصل آن، تولّد سلم و تور از شهرناز و زادن ایرج از ارنواز است (کزّازی، 1385، 60)؛ لذا راحیل مادر یوسف و ارنواز مادر ایرج کوچکترین خواهرند و یوسف و ایرج نیز کوچکترین برادران.
3- ویژگیهای فردی و اخلاقی مشهور است که یوسف در حسن و جمال یگانه بود و شهرت عالمگیر داشت و در ادب فارسی نماد زیبایی و خوبرویی است، سخن زنان مصر در مجلس زلیخا پس از دیدن یوسف این بود:... و قُلنَ حاش لِلّه ما هذا بشراً ان هذا الاّ مَلَک کریم. و گفتند منزّه است خدا، این بشر نیست. این جز فرشتهای بزرگوار نیست (یوسف، 31) حضرت یوسف به جهت داشتن ویژگیهای منحصر به فرد و فضل و کمال خدادادی، برای یعقوب(ع) دوست داشتنیترین بود، در قرآن کریم بارها به صفات ویژۀ او اشاره رفته است ازجمله: علم تأویل احادیث (همان، 21)، داشتن ملک و حکُم و علم الهی (همان، 22 و 100)، محسن (همان، 22)، بندۀ مخلص (همان، 24)، صدّیق (همان، 46) امین، حفیظ و علیم (همان 5-54) متصدّق (همان، 88) و... و بالاتر از همه داشتن مقام نبوّت و رسالت الهی. امّا دربارۀ ایرج در فرهنگ اساطیر آمده است که «بنابر برخی فرهنگها (آنندراج و نظام) فلکِ آفتاب (فلک چهارم) را نیز ایرج خوانند و به مناسبت خوبرویی و خوش پیکری، این نام بر او نهادند؛ زیرا که هرکس او را بدیدی مهر او ورزیدی. خوبرویی و مهرآوری ایرج از شاهنامه هم پیدا است:
گذشته از خوبرویی و خوش صورتی که برای ایرج یاد شده از دیگر ویژگیهای او این است که وقتی فریدون به منظور آزمودن فرزندان، خود را با جادوگری به شکل اژدهایی در میآورد، ایرج با درایت و شجاعت خاصی با اژدها برخورد میکند که مورد تحسین پدر قرار میگیرد:
و قضاوت فریدون در حق ایرج در ابیات زیر ملاحظه میشود:
و پدر به جهت این قبیل صفات و کمالات به ایرج علاقه بیشتر داشت و نیابت و ولایت عهدی و حکومت شهر ایران را به او واگذار کرد. داشتن دلی صاف و بیکینه و سرشار از محبت و کشته شدن مظلومانة او از دیگر ویژگیهای ایرج است. بنابر آنچه گذشت میتوان گفت که خصوصیاتی مانند خوبرویی، عشق و علاقۀ شدید پدر به آنان، نیابت پدر، مهرورزی وافر حتی به دشمنان و مخالفان خود از دیگر جنبههای شباهت این دو داستان است.
4- نارضایتی برادران از پدر و حسادت به موقعیت یوسف (ع) و ایرج در داستان یوسف، برادران از محبوبتر بودن یوسف نزد پدر، اعلام نارضایتی کرده، آتش حسادت در درونشان زبانه میکشد تا جایی که برای رسیدن به جایگاه یوسف در نزد پدر، نقشة قتل یا لااقل دور کردن او را از کنار پدر را طرحریزی میکنند:... اذقالوا لَیوسفُ و اخوهُ اَحَبُّ الی اَبینا مِنّا و نَحنُ عُصبه اِنّ ابانا لفی ضلال مبین. اُقتلوا یوسف اواطرحوه ارضاً یخلُ لَکم وجه ابیکم و تکونوا من بعده قوماً صالحین. هنگامی که [برادران او] گفتند: یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما که جمعی نیرومند هستیم، دوست داشتنیترند، قطعاً پدر ما در گمراهی آشکاری است. [یکی گفت] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد و پس از او مردمی شایسته باشید (یوسف، 9- 8). در قصص الانبیا آمده است: «و یعقوب که علم گفتی، همه روی به یوسف داشتی و خطاب با وی کردی و برادران را از آن غم آمدی تا آنگاه که قضای خدای را یوسف آن خواب بدید و با پدر بگفت. پدر گفت یا یوسف این خواب با برادران مگو. چند گاه برآمد با خواهر بگفت. خواهرش با برادران بگفت که یوسف چنین می گوید. برادران را از آن غم آمد حسد کردند برای این تدبیر کردند تا با او بدی کنند» (نیشابوری، 1382، 83). طبری دربارۀ دلیل محبت بیشتر یعقوب به یوسف و بنیامین آورده است: یعقوب به جهت فوت مادر یوسف و بنیامین و به جهت احتیاج به محبت بیشتر، آن دو را بیش از سایر برادران دوست میداشت و مورد شفقت قرار میداد... و رؤیای یوسف بر شدّت محبت یعقوب بیفزود (!طبری، 1356، 770- 767). در داستان ایرج میبینیم که برادران او سلم و تور، مدتی پس از اینکه فریدون ممالک سرزمین بزرگ ایران را بین فرزندان خود تقسیم میکند، نسبت به این بخش و تقسیم اعتراض کرده آن را ناعادلانه میدانند که باز در اینجا هم حسادت و دیوآز، آتش بیار معرکه است. سلم و تور در پیام اعتراض خود خطاب به فریدون میگویند:
بطوری که از ابیات فوق برمیآید، ریشة حسادت و دشمنی برادران با ایرج، از دید آنان تقسیم ناعادلانة حکومت از سوی پدر و توجه ویژه به ایرج است. در هر دو داستان محبت مضاعف نسبت به یکی از فرزندان انگیزه حسادت و دشمنی نسبت به برادر و از سوی دیگر اعتراض بیادبانه و گستاخانه به تصمیم پدر است که مصلحت کار را بهتر از فرزندان خود میداند؛ لذا شباهت در بین این دو داستان از این بعد نیز روشن میگردد.
5- نقش شیطان و دیو نفس در این داستانها در داستان حضرت یوسف وقتی او خواب خود را با پدر در میان میگذارد، حضرت یعقوب میگوید: ای پسرک من خوابت را برای برادرانت حکایت مکن که برای تو نیرنگی میاندیشند؛ زیرا شیطان برای آدمی دشمنی آشکار است (یوسف، 5) و آنگاه که برادران، یوسف را در چاه افکنده و فریبکارانه با پیراهن خونآلود پیش پدر میروند و اظهار میدارند که یوسف را گرگ خورده است، پدر در پاسخ آنان میگوید: « قال بل سَوَّلَت لکم انفسکم امراً فصبر جمیل والله المستعان علی ماتصفون». [یعقوب] گفت: [نه] بلکه نفس شما کاری [بد] را برای شما آراسته است. اینک صبری نیکو [برای من بهتر است] و برآنچه توصیف میکنید خدا یاری ده است (همان، 18). در خصوص دخالت شیطانِ نفس در کار برادران یوسف، یکبار نیز درآوردن خبر گرفتاری بنیامین به اتهام سرقت در مصر، نمود پیدا میکند (همان، 83). در آیه 100 سورة یوسف، بعد از اینکه برادران و پدر و مادر در مصر پیش یوسف (ع) حضور مییابند، آن حضرت میگوید: ای پدر این است تعبیر خواب پیشین من، بیقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد. بطوری که ملاحظه میشود، در این داستان از زبان یعقوب دوبار به تسویل نفس برادران یوسف و دوبار نیز از نقش شیطان و وساوس او سخن رفته است. در داستان فریدون و فرزندان او نیز بارها از نقش دیوآز، اژدها و اهریمن در فریب سلم و تور سخن به میان آمده است:
از زبان فریدون نسبت به سلم و تور آورده است:
و یکبار هم خود سلم و تور پس از برتخت نشستن منوچهر، از ترس انتقام، عذرخواهانه از چیرگی دیو برعقل خود و خطاکاریشان سخن گفتهاند:
همان طورکه در داستان برادران یوسف، نقش شیطان نفس نمودِ کامل دارد، از ابیات شاهنامه نیز نقشآفرینی نفس امارة برادران ایرج با عناوینی چون آز، دیو، اژدها و اهریمن کاملاً پیدا است و این مورد نیز از جمله جنبههای شباهت این دو داستان میتواند باشد.
6- بثالشکوی و نابینایی یعقوب و فریدون یکی دیگر از وجوه شباهت در این دو داستان، غم و اندوه شدید یعقوب (ع) و فریدون در فراق فرزندان عزیز خود و زاریها و نابینایی آنهاست. سالیان زیادی از فراق یوسف و درد و اندوه یعقوب سپری شد تا اینکه یوسف پس از ابتلائات سخت و محنتهای فراوان به لطف الهی در مصر بر کرسی حکومت و مسند عزت نشست. برادران او برای دومین بار به همراه بنیامین در آن خشکسالی پیش آمده، عازم مصر شدند و طبق قرار قبلی به دربار یوسف بار یافتند. یوسف که تا حدودی توانسته بود، نقشة خود را درآوردن بنیامین به مصر عملی کند این بار با نقشهای دیگر توانست بنیامین را از برگشت باز دارد و برادران در حالی که از این امر ناراحت بودند، به اجبار بدون بنیامین پیش پدر آمدند و ماجرای اتهام سرقت او را به پدر گفتند. یعقوب از شنیدن این ماجرا بسیار اندوهگین شد. «سیل غم و اندوه به دل یعقوب هجوم آورد و خیالهای گوناگون، خواب از چشمش بربود و هیچگونه وسیله تسلیت و دلداری برایش نماند... روزگاری بر این منوال گذشت و گریة دمادم و اشک پیاپی، چراغ بنیایی یعقوب را فرو نشاند و جسمش نزار و چهرهاش پرچین و شکن شد» (بلاغی، 1354، 115). قرآن کریم حال یعقوب را در فراق یوسف و بنیامین چنین بیان میکند: «و تولّی عنهم و قال یا اسفی علی یوسفَ و ابیضّت عیناه فهو کظیم. قالوا تاللهِ تفتؤُا تذکر یوسف حتی تکون حرضاً و تکون من الهالکین. قال انّما اشکوا بثّی و حُزنی الی الله و اعلم من الله ما لاتعلمون». [یعقوب] از آنان روی گردانید و گفت ای دریغ بر یوسف و درحالی که اندوه خود را فرو میخورد، چشمانش از اندوه سپید شد. گفت من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا میبرم و از [عنایت] خدا چیزی میدانم که شما نمیدانید (یوسف، 86- 84). ناگفته نماند که قرآن کریم در بازگویی ریزهکاریهای داستان به اجمال سخن گفته است؛ امّا در کتب قصص قرآنی و داستان انبیا و برخی تفاسیر، ماجرای یعقوب و یوسف (ع) و اندوه و سوزوگدازهای یعقوب در بیت الاحزان و از دست دادن بینایی او لطایف فراوان به رشتة تحریر درآمده است. (ازجمله !ذیل آیات مربوط در تفسیر کشفالاسرار وعده الابرار میبدی، بخش النوبة الثالثة) اما در داستان فریدون و فرزندان، آنگاه که او در کمال ناباوری و خلاف انتظار، از کشته شدن ایرج به دست سلم و تور آگاه میگردد اندوهی بزرگ بر دل او مستولی میشود:
فریدون در این غم جانکاه، جامۀ عزا به تن کرده، به سوگواری میپردازد:
فردوسی در ابیات بالا از تأثر بسیار شدید فریدون در غم کشته شدن ایرج به دست برادران پرده برداشته، به برگزاری آیین سوگواری او و اطرافیان بتفصیل اشاره کرده است؛ ازجمله به خاک نشستن، جامه چاک کردن، کندی موی، نگون کردن درفش و کوس، سیاهپوشی و بهرهگیری از نماد سیاه عزا در جنبههای مختلف آن، خاک بر سر پاشیدن، ناله سردادن، خروش مغانی برآوردن و به آتش کشیدن و نابود کردن هرآنچه تعلق به جوان و عزیز از دست داده دارد.
7- جابهجایی در نقش و شخصیت یوسف (ع) و ایرج در داستان یوسف (ع) پس از آنکه برادران با اصرار زیاد او را از پیش پدر بردند و در چاه انداختند و با خبر مرگ یوسف پیش پدر آمدند، یعقوب هرچند ماجرای ساختگی آنها را باور نکرد؛ امّا در نبود یوسف به بنیامین دل بست و خاطر خود را به دیدار بنیامین تسلّی میداد و پس از سالیان دراز وقتی برادران باز با اصرار زیاد بنیامین را از پیش پدر میبرند تا از مصر آذوقه تهیه کنند، یعقوب به منظور بازگرداندن بنیامین از فرزندان خود تعهد و میثاق محکمی میگیرد: «قالوا یا ابانا مُنع منّا الکیل فارسل معنا اخانا نکتل و اناله لحافظون. قال هل آمِنُکُم علیه الاکما اَمِنتکم علی اخیه من قبل... قال لن اُرسله معکم حتی تُؤتون مَوثقاً من الله لتاُتُنَّنی به...» (یوسف، 66- 63) قول برادران، با تدبیر یوسف در نگهداشتن بنیامین در پیش خود باطل میشود و آنها بی بنیامین نزد پدر بازگشته و خبر ناگوار اتهام سرقت و گرفتاری و جلب او را به پدر رساندند یعقوب از آنان روگردانده، به جای ناراحتی برای بنیامین از فراق یوسف تأسف میخورد و در این غم چشمان خود را از دست میدهد: «و تولّی عنهم و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضّت عیناه من الحزن...» (همان، 84). از این عکسالعمل برمیآید که بنیامین در نظر یعقوب جلوهای از یوسف (ع) است و نقش و شخصیت یوسف در سالهای فراق و دوران بیخبری پدر به بنیامین انتقال یافته؛ اما پس از پایان این دوران مجدداً شخصیت خود را بازمییابد. در داستان ایرج نیز پس از قتل او دیدیم که فریدون در نبود او به اندوه شدید دچار میگردد و در انتظار ایرج صفتی لحظه شماری میکند تا اینکه با تولد منوچهر (نوۀ دختری ایرج) این انتظار برآورده میشود و گویی که ایرج برای فریدون دوباره زنده شده است. آرزوی فریدون از درگاه حق چنین است:
از این آرزوی فریدون چندان نمیگذرد که خبری خوش و آرامبخش به او میآورند که یکی از کنیزان ایرج از او بار دارد:
فریدون دختر ایرج را پس از بلوغ به عقد برادرزادة خود پشنگ درمیآورد که محصول این ازدواج تولد منوچهر است همو که در نظر فریدون جلوة کاملی از ایرج است:
از مطالب فوق میتوان نتیجه گرفت که بنیامین در دوران فراق یوسف از پدر، نقش یوسف را گویی برای یعقوب بازی کرده و جلوهای از یوسف برای پدر است تا این فراق به وصال منتهی میگردد و دوباره یوسف به ایفای نقش خود میپردازد و برای فریدون نیز با کشته شدن ایرج، ابتدا دختر او، سپس نوهاش منوچهر نقش ایرج را به عهده میگیرند و اینگونه خلأ پدید آمده در هر داستان با این نقش آفرینیها کامل میگردد تا سالهای سکون و سکوت بار دیگر جای خود را به سر زندگی و شادمانی میدهد. لذا به نظر میرسد وجود جابهجایی در نقش و شخصیت میتواند از موارد شباهت و همانندی در این دو داستان به حساب آید.
8- بازیافتن بینایی یعقوب (ع) و فریدون برادران یوسف پس از دستور پدر برای جستجوی از یوسف و بنیامین و امیدوار بودن به رحمت الهی، برای سومین بار پیش عزیز مصر رفته و درخواست آذوقه کردند: گفتند ای عزیز به ما و خانوادۀ ما آسیب رسیده است و سرمایهای ناچیز داریم؛ بنابراین پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق کن که خداوند صدقهدهندگان را پاداش میدهد. یوسف از آنان پرسید که آیا دانستید، وقتی که نادان بودید با یوسف و برادرش چه کردید؟ او با این سؤال زمینة معرفی خود را با برادران باز کرد و پس از گذشت از خطای آنان گفت: این پیراهن مرا ببرید و آن را برچهرۀ پدرم بیفکنید [تا] بینا شود و همة کسان خود را نزد من آورید و چون کاروان رهسپار شد پدرشان گفت: اگر مرا به بیخردی نسبت ندهید بوی یوسف را میشنوم. گفتند: به خدا سوگند که توسخت در گمراهی دیرین خود هستی. پس چون مژده رسان آمد آن [پیراهن] را برچهرة او انداخت پس بینا گردید (قرآن، یوسف، 96- 88). در داستان فریدون هم او از خدای خود میخواهد به او چندان عمری عطا کند که نامداری از تبار ایرج برای گرفتن کین او به عرصة وجود آید. تا اینکه بازادن دختر ایرج و به دنبال آن تولد منوچهر نور امید در دل او روشن میگردد. مژده رسان به فریدون میگوید:
با شنیدن این خبر مسرّتبخش نور دیدگانش نیز به او باز میگردد و بینایی خود را بازمییابد:
بازیافتن بینایی حضرت یعقوب و فریدون پس از آنکه مدّتها به دلیل فراق فرزندانِ محبوب خود و گریههای مداوم به نابینایی دچار شده بودند، از جنبههای مشابه و قابل تطبیق این دو داستان است.
9- مکنت و اقتدار یوسف و منوچهر حضرت یوسف (ع) در ایام فراق، به محنتهای زیادی مبتلا گردید؛ ازجمله افتادن به چاه برادران، به بردگی فروخته شدن در مصر، و ماجرای عشقورزی یک سویة زلیخا همسر عزیزمصر، اتهام خیانت به عزیز مصر و زندان زلیخا. تا در نهایت، او با تعبیر خواب پادشاه مصر همچنین روشن شدن پاکدامنی و بیگناهیاش، مورد توجه ویژۀ پادشاه قرار گرفته، امین اموال و خزائن و حکومت او گردید: «و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا وی را خاص خود کنم. پس چون با او سخن راند، گفت: تو امروز نزد ما با منزلت و امین هستی. [یوسف] گفت: مرا بر خزانههای این سرزمین بگمار که من نگهبانی دانا هستم و بدین گونه یوسف را در سرزمین [مصر] قدرت دادیم که در آن هرجا که میخواست سکونت میکرد...» (یوسف، 55- 54). در آیات 21 و 101 همین سوره باز هم از تمکّن و اقتدار یوسف سخن رفته است. بطوری که قبلاً نیز اشاره شد، برای فریدونِ داغدیده، تولّد منوچهر (نوة ایرج) به منزلة حیات مجدّد ایرج و جلوه جدیدی از او بود و از اینرو به شکرانة این نعمت، فریدون با محبت تمام به پرورش منوچهر کمر همت بربست و هنرهای لازم را نیز به او آموخت، آنگاه تاج و تخت سلطنت را به او واگذار کرد (همانطور که پیش از آن، ایرج این مقام را عهدهدار بود):
ملاحظه میشود که موضوع رسیدن به مکنت و منزلت و فرج بعد از شدّت، یکی دیگر از جنبههای همانندی داستان یوسف و ایرج (= منوچهر) است. قبلاً متذّکر شدیم که با کشته شدن ایرج و تولّد منوچهر بین آنها جابهجایی نقش و شخصیت ایجاد شده و در نظر فریدون، منوچهر تجلّی ایرج است. شاید اشاره به برخی ویژگیهای فردی و اخلاقی منوچهر در این قسمت، بیارتباط نباشد: «گذشته از شاهنامه و مدارک تاریخی، منوچهر در ادب فارسی نیز به عنوان پادشاهی خوش سیما، با جاه و جلال و ایران دوست مورد توجه بوده است» (یاحقی، 1369، 397). همچنین آوردهاند که منوچهر در خطابة خود هنگام تاجگذاری، ضمن مژدهدادن مردم به داد و آیین و فرزانگی و بیان هنرها و افتخارات بزرگی که کسب کرده بود خود را بندة خدای و پیرو راه فریدون خوانده و بر عزم و ارادهاش به برقراری امنیت و آرامش در جهان و سرکوب کردن ستمگران تأکید کرد، در اوستا نیز از او با صفت پاکدین یاد شده است (مسرّت، 1386، 187- 183) و در شاهنامه آمده است:
محورهای نهگانة بالا نشان دهندة جنبههای شباهت و همانندی دو داستان است؛ امّا شش محور که ذیلاً میآید، از موارد اختلاف و ناهمانند این داستانها به حساب میآید: 10- ارتباط مستمر یوسف (ع) با پروردگار و برخورداری از عنایات حق یکی از عمدهترین وجوه تمایز بین این دو داستان این است که در داستان یوسف پیامبر، شاهد رویکرد مستمرّ و خالصانة آن حضرت به درگاه خداوند هستیم و متقابلاً لطف و عنایت الهی را نیز در حق یوسف ملاحظه میکنیم. بطوری که در داستان فرزندان فریدون چنین ویژگی مشهود نمیباشد. آنجا که همسر عزیر مصر از روی کامجویی، یوسف (ع) را به سوی خود فرا میخواند، آن حضرت میگوید: پناه بر خدا، او آقای من است، به من جای نیکو داده است. قطعاً ستمکاران رستگار نمیشوند. در همین امتحان عنایت الهی را نیز در حق او میبینیم که خداوند میفرماید: در حقیقت [آن زن] آهنگ وی کرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او میکرد. چنین کردیم تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم، چرا که او از بندگان مخلص ما بود (!یوسف، 24-23). و آنگاه که زلیخا در مقابل ملامت زنان مصر برای توجیه دلداگی خود یک میهمانی ترتیب داده، یوسف را به آنان مینمایاند و سپس یوسف را به دلیل امتناع از درخواست خود به حبس تهدید میکند، آن حضرت رو به درگاه خدا کرده، اظهار میدارد: پروردگارا زندان برای من دوستداشتنیتر است، از آنچه مرا به آن میخوانند و اگر نیرنگ آنان را از من بازنگردانی، به سوی آنان خواهم گرایید و از [جملة] نادانان خواهم شد. پس پروردگارش [دعای] او را اجابت کرد و نیرنگ زنان را از او بازگردانید، آری او شنوای داناست (یوسف، 33-32) و در آیه 53 همین سوره باز تصریح میکند که من نفس خود را تبرئه نمیکنم؛ چرا که نفس قطعاً به بدی امر میکند، مگر کسی را که خدا رحم کند زیرا پروردگار من آمرزندة مهربان است. این قبیل رویکرد صادقانه و نیازمندانه به درگاه الی را بارها در گفتار و رفتار یوسف (ع)، چه در داستان زلیخا که در بالا گفته شد، چه در داستان دو زندانی همبند او آیات 37 و 38 و چه در داستان برادرانش؛ از جمله آیات 99 تا 101 سوره یوسف بوضوح میتوان دید که در داستان فریدون و فرزندان او نمودی ندارد.
11- نتیجه حسادت و دشمنی برادران یوسف (ع) و ایرج یکی از وجوه اختلاف داستان حضرت یوسف در متون دینی؛ بویژه قرآن کریم با داستان ایرج در شاهنامه نتیجة حسادت برادران آنهاست که در اوّلی به افکنده شدن یوسف در چاه، به بردگی رفتن، دوری از پدر و جلای از وطن (البته با تعبیر کشته شدن) منتهی میشود و به تعبیر دیگر حسادت آنان جنبه شدیدتر و کینتوزی و انتقام به خود نمیگیرد؛ اما در داستان ایرج حسادت برادران به مراحل باریک کشیده و از سر انتقام و کینتوزی و با قساوت قلب، ایرج را به قتل میرسانند و سرش را از تن جدا کرده و به نزد فریدون میفرستند. برادران یوسف وقتی تصمیم به دور کردن یوسف از پدر گرفتند برای اجرای نقشة خود پیش یعقوب آمدند و «گفتند: ای پدر تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمیدانی درحالی که ما خیرخواه او هستیم؟ فردا او را با ما بفرست تا [در چمن] بگردد و بازی کند و ما بخوبی نگهبان او خواهیم بود. گفت: اینکه او را ببرید مرا سخت غمگین میکند و میترسم، از او غافل شوید و گرگ او را بخورد. گفتند: اگر گرگ او را بخورد با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم در آن صورت ما قطعاً [مردمی] بی مقدار خواهیم بود» (یوسف، 14- 11). برادران با تعهد محافظت یوسف و سالم بازگرداندن، او را از پیش پدر بردند و در چاه افکندند و شبانه، گریان، فریبکارانه و با پیراهن خونآلوده یوسف پیش پدر بازگشتند کاروانی بر سر چاه رسید و برای برداشتن آب دلوش، را به چاه انداخت، یوسف را بالا کشیدند و او را به مصر برده و به بردگی فروختند. معروف است، وقتی کاروانیان یوسف را از چاه بیرون کشیدند برادران او سر رسیدند و او را به عنوان بندة گریختة خود به بهای ناچیز بیست درم سیاه به مالک بن زعر فروختند و قباله نوشتند (طوسی، 1367، 192). «قوله تعالی: و شروه بثمنٍ بخسٍ... عجب نه آن است که برادران، یوسف را به بهایی اندک فروختند، عجب کار سیاره است که چون یوسفی را به بیست درم به چنگ آوردند... اگر آنچه در یوسف تعبیه بود از خصائصِ عصمت و حقایق قربت و لطایف علوم و حکمت، بر برادران کشف شدی نه او را به بهای بخس فروختندی و نه او را نام غلام نهادندی» (میبدی، 1339، 42). امّا در داستان ایرج، وقتی برادرانش سلم و تور، حسادت و کینه خود را آشکار نمودند و دلیل نارضایتی خود از پدر را با پیکی به گوش او رساندند فریدون در پاسخ فرستادة سلم و تور گفت:
فریدون در مقابل تهدیدات سلم و تور، ایرج را به جنگ با برادران ترغیب میکند؛ امّا ایرج با برخورد خردمندانه و مهرآگین، برای رفع کدروت و کینه، آماده رفتن پیش برادران میشود حتی اعلام میکند که آمادگی دارد برای این منظور از تاج و تخت پادشاهی دست بردارد:
ایرج با این تصمیم، به همراه نامة محبتآمیزی از پدر، پیش سلم و تور میرود:
امّا سلم و تور در مقابل مهربانی و تواضع ایرج و سفارشهای محبتآمیز و درخواست پدر، دشمنی خود را به اوج میرسانند. تور خنجر گرفته و با ناجوانمردی تمام ایرج را به قتل رسانده، سپس سرش را به پدر میفرستند.
نکتة جالب توجه در کنار این مورد ناهمانند اینکه اگر طبق قول مشهور، برادران یوسف، او را به خاطر قدرناشناسی به بهایی اندک فروختند و یا لااقل با کار خود باعث شدند کاروانیان او را به بهای ناچیز بفروشند (وشروه بثمنٍ بخسٍ دراهم معدوده...)، فریدون نیز عمل سلم و تور را در نحوۀ برخورد با ایرج نوعی برادر فروشی قلمداد کرده است و از این حیث بین دو داستان شباهتی مشهود است:
بنا بر آنچه گفته شد داستان فرزندان فریدون حول دو محور حسادت و کینخواهی میچرخد و به قساوت، بیرحمی، جنگ و قتل منتهی میشود، حال آنکه در داستان فرزندان حضرت یعقوب (ع)، تنها عنصر حسادت مشهود است تا جایی که صرفاً به دور کردن یوسف (ع) از پدر رضایت میدهند و در نهایت آنگاه که یوسف (ع) را در مصر دیده و میشناسند، با شرمساری خطاب به او میگویند: به خدا سوگند که واقعاً خدا تو را بر ما برترب داده است و ما خطاکار بودیم (یوسف، 91).
12- صبر یعقوب، کین فریدون از دیگر موارد ناهمانندی داستان یوسف و ایرج و پدران آنان اینکه: حضرت یعقوب (ع) در هر دو مصیبت طاقتفرسای پیش آمده (خبر کشته شدن یوسف و تهمت سرقت و گرفتاری بنیامین) به «صبر جمیل» روی میآورد (!قرآن، یوسف، آیات 18، 83) و به خداوند استعانت میجوید «والله المستعان علی ماتصفون» و در دل او نسبت به یافتن هر دو فرزند نور امیدی وجود دارد «عسی الله اَن یأتینَی بهم جمیعاً» و به همین جهت از فرزندان میخواهد که به دنبال یوسف و بنیامین بگردند: «یا بنّی اذهبوا فتحسّسوا من یوسف واخیه و لا تایئسوا منَ روح الله...» همچنین در برخورد یعقوب (ع) با فرزندان خطا کارش، هرگز از نفرین و برخورد قهرآمیز و انتقام جویانه خبری نیست و رویگردانی از آنان نیز صرفاً برای هدایت، تنبّه و بیدار شدن آنهاست. اما در داستان فریدون و فرزندان که به نوعی داستان دنیایی، کسب قدرت و حفظ موقعیت است، فریدون حتی پیش از ماجرای قتل ایرج، در پاسخ پیغام درشت و گلایهآمیز دو فرزند خود، سلم و تور که به تقسیم ناعادلانة سرزمینهای تحت فرمانروایی خود بین فرزندان اعتراض دارند، ایرج را به جنگ با برادران فرا میخواند و از روی قهر و کین با آنان وارد میشود:
و آنگاه که سلم و تور، پدر را در سوگ ایرج مینشانند، میبینیم که فریدون سر ایرج را درکنار میگیرد و سر به سوی آسمان کرده، سلم و تور را بشدّت نفرین میکند و از خدا میخواهد به او چندان مهلت بدهد تا به چشم خود ببیند که از تخم ایرج نامداری پدید آمده و انتقام او را از سلم و تور میگیرد:
ملاحظه میشود که تفاوت در این بُعد از دو داستان زیاد است و نه تنها از وجوه تمایز آن دو به شمار میرود؛ بلکه در نقطة متضاد هم هستند.
13- عذرخواهی برادران یوسف (ع) و ایرج و نتیجة آن یکی دیگر از وجوه تمایز و اختلاف این دو داستان در پوزشخواهی برادران یوسف و ایرج از خطا کاریهایشان است که نتایج ناهمانندی دارد. برادران یوسف، هم از پدرشان یعقوب عذرخواهی میکنند هم از خود یوسف و سلم و تور نیز هم از پدرشان فریدون پوزش میطلبند هم از منوچهر (نوۀ ایرج). برادران یوسف پس از بازشناختنِ او «گفتند: به خدا سوگند که واقعاً خدا تو را بر ما برتری داده است و ما خطا کار بودیم. [یوسف] گفت: امروز بر شما سرزنشی نیست خدا شما را میآمرزد و او مهربانترین مهربانان است» (یوسف، 92- 91). یوسف از خطای برادران بی سرزنش و منت در میگذرد. ابوالفضل میبدی در تفسیر خود در این زمینه آورده است: «قال لا تثریب علیکم الیوم ای لا تعییر علیکم بعد هذا الیوم و لا مجازاه لکم عندی علی ما فعلتم و لکم عندی الصفح و الحرمه و حقّ الاخوّه. یوسف ایشان را بر مقام خجل و تشویر دید دانست که ایشان را آن خجل در آن مقام، عقوبتی صعب است نخواست که ایشان را عقوبت افزاید» (میبدی، 1339، 127) و آنگاه که بشیر (مژدهرسان)، پیراهن یوسف را نزد یعقوب آورد و با انداختن آن بر چهرۀ یعقوب، بینایی خود را بازیافت به فرزندان گفت: مگر به شما نگفتم که من چیزی میدانم که شما نمیدانید؟ برادران یوسف «گفتند ای پدر بر گناهان ما آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم. گفت: بزودی از پروردگارم برای شما آمرزش میخواهم که او همانا آمرزندة مهربان است» (یوسف، 98- 97). از آنچه گذشت ملاحظه میکنیم که حضرت یعقوب نیز در پاسخ استغفار فرزندان، از خطای آنان در میگذرد و آنها را به غفران و رحمت الهی امیدوار میکند. اما در داستان ایرج میبینیم، نه سلم و تور از دشمنی و کینه و خونریزی کوتاه میآیند و نه فریدون و منوچهر. تنها خود ایرج است که با دست شستن از تمام تعلقات و بانهایت فروتنی و مهرورزی پیش برادران میرود؛ امّا آن حق ناشناسان، ناجوانمردانه ایرج را به قتل رسانده و سر از بدنش جدا میکنند و در نهایت قساوت آن را به سوی فریدون میفرستند. از طرف دیگر فریدون سر ایرج را در کنار گرفته، با نفرین سلم و تور، در استغاثه به درگاه خداوند، در انتظار گرفتن انتقام خون ایرج از فرزندان لحظهشماری میکند و آنگاه که سلم و تور از تولّد و به قدرت رسیدن منوچهر باخبر میشوند، ترس وجودشان را فرا میگیرد به دنبال راه چاره میافتند و چه چارهای برای آنان بهتر از عذرخواهی و پوزش؟
آنها برای تمهید عذر خود، فرستادهای به سوی فریدون گسیل میدارند، فرستاده در خدمت فریدون میگوید:
و آنگاه:
فریدون با شنیدن پیام فریبکارانة سلم و تور، پاسخی کوبنده و تهدیدآمیز به فرستاده داده، میگوید که خون را با خون پاک خواهیم کرد:
سپس فریدون منوچهر را به جنگ سلم و تور میفرستد و عذرخواهی آنان از منوچهر نیز ثمری نمیدهد:
منوچهر پس از نبردی سخت، سلم و تور را به قتل رسانده و سرشان را از تن جدا میکند و بر تابوتی نهاده پیش فریدون میفرستد (همان، 90 ، 95). فریدون شادمان از پیروزیهای منوچهر، به استقبال لشکر پیروز منوچهر میرود و پس از دلجویی و اظهار لطف به او، سر به سوی آسمان میکند و شکر خداوند را به جای آورده، او را با صفت عدل و داد و یاریگری و نصرتدهی میستاید:
در داستان فریدون و منوچهر پوزشپذیری جایی ندارد که شاید به دلیل فریبکاری پوزش خواهندگان بوده است و برعکس آنان برطبل جنگ میکوبند تا انتقام ایرج را بگیرند و آنگاه که خطاکاران به مجازات اعمال خود میرسند، فریدون احساس آرامش درونی کرده و به درگاه خداوند سپاس میگزارد.
14- علم تاویل احادیث و تعبیرخواب و نبوت یوسف، عشق یک سویة زلیخا یکی از ویژگیهای داستان یوسف (ع) که نمونة آن در داستان ایرج و منوچهر نیست و یکی از وجوه ناهمانند این دو داستان است، علم خدادادی تأویل احادیث و تعبیر خواب، نبوت و رسالت الهی یوسف و وجود داستان عشق یک سویة زلیخا (همسر عزیز مصر) به یوسف است.
15- پایان داستان یعقوب (ع) و فریدون و فرزندان آنها آخر این دو داستان نیز با یکدیگر متفاوت است و شباهتی بین آنها وجود ندارد. حضرت یوسف با معرفی خود به برادران از خطای آنها در میگذرد و با سپردن پیراهن خود به آنها و افکندن آن بر روی پدر، بینایی پدر را نیز به او باز میگرداند، یوسف مهربانانه از برادران میخواهد که همه کسان خود را نزد او بیاورند. با ورود آنان به بارگاه یوسف، پدر و مادر را کنار خود میگیرد و میگوید با امنیت داخل مصر شوید. پدر و مادر را برتخت مینشاند و همه به سجدۀ او میافتند. در این حال میگوید: این است تعبیرخواب پیشین من، به یقین پروردگارم آن را راست گردانید و به من احسان کرد، آنگاه که مرا از زندان خارج ساخت و شما را از بیابان [کنعان به مصر] باز آورد پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را به هم زد. بیگمان پروردگار من نسبت به آنچه بخواهد صاحب لطف است، زیرا او دانای حکیم است... (مضمون آیات 89 تا 100 سورۀ یوسف). اما داستان فریدون و فرزندان او پایانی تراژیک و غمانگیز به خود گرفته است، چون سلم و تور که با اعتراض به عملکرد پدر در تقسیم ملک تحت امر خود بین فرزندان، زمینه کینه و جنگ را فراهم آوردند با کشتن ایرج باعث پدید آمدن ماجرایی غمبار شدند و فریدون هرگز از خطای بزرگ فرزندان نگذشت و با سربرآوردن منوچهر، او را به گرفتن انتقام ایرج ترغیب و گسیل داشت و درنهایت منوچهر با سلم و تور مقابلة به مثل کرد و آنان را کشت و سرهایشان را از بدن جدا کرد و به پیش فریدون فرستاد. فریدون پس از کینخواهی ایرج، به ظاهر خوشحال و شادمان از رسیدن به آرزوی دیرینهاش، تاج و تخت شاهی را به منوچهر سپرد و در حالی که سرهای بریدۀ هر سه فرزند (سلم و تور و ایرج) را در کنار خود نهاده بود آخر عمر خود را با درد و اندوه به پایان برد.
داستان یوسف (ع) در قرآن کریم که به احسن القصص شهرت یافته، با رؤیای صادقة یوسف آغاز میشود و پس از بیان عبرتهایی چون: صبر در شدائد و فرج بعد از شدّت، عدلگستری در کشورداری، تقوی و پاکدامنی، حفظ حرمت سروران، ترک هوای نفس و عفو در قدرت، پایانی، زیبا و امیدبخش به خود میگیرد آری پایان داستان حضرت یعقوب و فرزندان، وصال و اتحاد، مهرو محبت، و خوشحالی و شادمانی واقعی است. اما داستان فریدون با یک امر دنیایی و مادی (تقسیم ملک و مملکت) آغاز و با درد و تلخکامی به پایان میرسد؛ زیرا که پایان این داستان، جدایی، کشتار، کینکشی و غم و اندوه است.
نتیجهگیری از بررسی داستانهای حضرت یعقوب (ع) و فرزندان او در قرآن کریم و فریدون و فرزندان او در شاهنامة فردوسی چنین برمیآید که هر چند نمیتوان قضاوت کرد که این داستانها متأثّر از هم هستند، با این حال بین این دو داستان مکتوب و مشهور شباهتهای زیادی وجود دارد که بخوبی استعداد تطبیق را پیدا میکنند و در کنار آن وجوه اختلافی هم مشهود است. بحثهایی چون: موقعیت خانوادگی، ناتنی بودن حضرت یوسف (ع) و ایرج با دیگر برادران، ویژگیهای فردی، نارضایتی برادران و حسادت آنها نسبت به جایگاه یوسف و ایرج نزد پدر، معرکهگردانی شیطان و دیونفس، جابهجایی در نقش و شخصیت، ناله و اندوه و نابینایی پدران در فراق عزیزان خود، بازیافتن بینایی یعقوب و فریدون از وجوه مشابه داستانهاست؛ اما مباحث دیگری چون: ارتباط مستمّر یوسف (ع) با پروردگار و برخورداری از عنایات حق، نتیجة حسادت برادران، صبر یعقوب و کین فریدون، نتیجة عذرخواهی برادران، پایانبندی دو داستان، همچنین ویژگی علم تأویل احادیث و تعبیرخواب و نبوت یوسف (ع) و عشق یک سویة زلیخا در داستان یوسف از وجوه ناهمانند این داستانهاست. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولاوند. تحقیق و نشر دارالقرآن کریم. 2- انوشه، حسن .(1376). فرهنگنامة ادبی فارسی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول. 3- بلاغی، صدرالدین .(1354). قصص قرآن، امیرکبیر، چاپ نهم. 4- رزمجو، حسین .(1381). قلمرو ادبیات حماسی ایران، ج2، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 5- طبری، محمدجریر .(1356). ترجمة تفسیر طبری، ج3، به اهتمام حبیب یغمایی، چاپ افست، زر اردیبهشت. 6- طوسی، احمدبن محمدزید .(1367). الجامع السّتین لِلّطائف البساتین (قصه یوسف)، به اهتمام محمد روشن، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم. 7- فردوسی، ابوالقاسم. (1386). شاهنامه فردوسی، به اهتمام جلال خالقی مطلق، دفتر یکم، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: چاپ اوّل. 8- کزّازی، میرجلالالدین .(1385). نامة باستان، تهران: سازمان سمت. 9- مسرّت، مهین .(1386). اوستا و حماسة ملی ایران، ج1، (پایاننامه دکتری- دانشگاه تبریز). 10- محمد احمد جاد المولی .(1384). قصههای قرآن یا تاریخ انبیا، ترجمه مصطفی زمانی، ویرایش محمد نوروزی، قم: پژواک اندیشه، چاپ دهم. 11- میبدی، ابوالفضل .(1339). کشفالاسرار وعدةالابرار، ج5، به اهتمام علی اصغرحکمت، انتشارات دانشگاه تهران. 12- نیشابوری، ابواسحق ابراهیم بن منصور .(1382). قصصالانبیاء، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم. 13- یاحقی، محمدجعفر .(1369). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران: موسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,830 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 627 |