تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,658 |
تعداد مقالات | 13,563 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,147,559 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,271,803 |
بررسی تمنّای لکانی در خسرو و شیرین نظامی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 4، دوره 5، شماره 3، آذر 1390، صفحه 57-78 اصل مقاله (220.22 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مهدخت پورخالقی چترودی* 1؛ سارا فرضی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در این پژوهش با محوریّت مضمون تمنّا در تئوری روانکاوی لکان، خوانشی نو از خسرو و شیرین نظامی ارائه و تعاریف تازهای از شخصیت های اصلی داستان و جایگاه هر یک از آنها به دست داده شده است. برای روشن شدن مفهوم تمنّای لکانی، ابتدا مقوله های تمنّا/آرزومندی، مطلوب گمشده، ژوئی سانس/ تمتّ، تعین ما بعدی، رانش، خلأ /هیچی از روانکاوی لکان را که با موضوع این پژوهش همسو هستند، شرح داده شده، سپس در پایان هر مقوله بخشهای مختلف داستان همراه با نمونهای از متن تعریف و تحلیل شده است. این پژوهش در بررسی خود بدین نتیجه رسیده است که ارتباط خسرو با شیرین، مریم و شکر بر اساس جستجوی «مطلوب گمشده» شکل گرفته است؛ در مسیر این جستجو، مریم و شکر نقش مطلوب های کوچک و جزئی را برای خسرو ایفا کردهاند و شیرین به دلیل به تأخیر افکندن وصال، برای خسرو این توهّم را پیش آورده که مطلوبِ اصلی آرزومندی است؛ در حالی که پس از وصل، مطلوب گمشده همواره دست نیافتنی و جستجوی خسرو به دلیل حضور او در امر خیالی لکان، همچنان بیپایان خواهد ماند. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ژک لکان؛ مطلوب گمشده؛ تمنّا؛ تعیّن مابعدی؛ خلأ؛ خسرو؛ شیرین؛ نظامی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
درآمد این مقاله نمونة یکی از رویکردهای لکانی به متون ادبی است. نقد روانکاوانه یا روانکاوی کاربردی، همواره بر محتوای آثار ادبی و روان شناسی نویسنده یا شخصیتها متمرکز بوده است. هدف این مقاله نیز آن بوده است که با طرح مباحثی روانکاوانه، امکان خوانشی نو در متونی که بارها و بارها خوانده شدهاند، فراهم آورده و پیش روی پژوهشگرانی که همواره در جستجوی نگاه و چشم اندازی تازه در علوم مختلف هستند، راه تازهای بگشاید. در این خوانش داستان نظامی از دیدگاه دیگری مورد مطالعه قرار گرفته است و اگرتوانسته باشد، چراغی هر چند کم سو در ذهن علاقه مندان به موضوع های روانکاوی و نیز ادبی روشن کرده باشد، به هدف خود دست یافته است. داستان عشق خسرو و شیرین در میان مجموعه آثار نظامی منظومهای فراموش ناشدنی است. مفهوم تمنّا و آرزومندی لکان در کنش عشّاق داستان خسرو شیرین آشکارا نمود یافته و می تواند اساس این خوانش قرار گیرد. بدین ترتیب عنصر مورد بحث این خوانش مفهوم تمنّا و آرزومندی(Desire) است که ابعاد آن ضمن بررسی منظومه، توضیح داده خواهد شد. ژک لکان(Jacques Lacan) (1901–1981) از مهمترین روانکاوان فرانسوی بود. او پایه های تئوریک نظریه اش را بر بنیاد افکار فروید بنا کرد و با شعار بازگشت به فروید به طرح اندیشههای خود در بطن نظریّة او پرداخت تا آن جا که اکنون در میراث عظیم روانکاوی سهم بسزایی داراست. لکان در رویکرد فلسفی خود به تمنّا، از مطلوبات متعدّدی نام میبرد که همه نهایةً به دیگریبزرگ(Other)باز میگردند. او بارها تکرار میکند که «میل، میلِ دیگری است»(Lacan,1977:235-264)؛ میل جستجویی ناخودآگاه برای یک ابژة مفقود است. از منظر او جستجوهای آدمی در طلب دست یافتن به خواستههای متعدّد، نوعی جستجو برای یافتن گمشدة اصلی و اوّلی آدمی است؛ گمشدهای که هیچگاه از دست نرفته؛ امّا «میباید آن را باز یافت»(SeminarIII: 85). در این خوانش عشق خسرو وشیرین در بافت تحلیل لکان از این مفهوم قرار گرفته است.
1- تمنّا/آرزومندی امر خیالی(The imaginary)، امر نمادین(The symbolic) و امر واقع(The real) نام ساحات سه گانهای است که لکان برای روان انسان قائل شده است. در اندیشة او ساختمان روان هر فرد به نوع پیوند میان این سه ساحت بستگی دارد. شکلگیری امر خیالی منوط به تصویر و ادراک آن از سوی آدمی است. این ادراک و شناسایی طی فرایندی صورت میگیرد که لکان آن را «مرحلة آینه» (The mirror stage) میخواند؛ مرحلة آینهای در این نظریه حائز اهمّیت بسیار است و پایة نظریّات لکان را شکل میدهد. مرحلهای که بنیاد نظریات لکان بدان استوار بوده و او تأمّلات خود را در باب این ساحت روانی با اتّکا به زمینة گفته شده مطرح میکند. بنا بر نظر لکان در این مرحله هویّت خیالی کودک شکل میگیرد و او را فریفتة خویشتن میکند. آنچه از این مرحله عاید او میشود، تنها درکی نادرست است؛ چرا که کودک به غلط، تصویر منسجمِ درون آینه را به مثابه خود(Ego) شناخته است. حاصل این شناختِ غلط، ازخودبیگانگی(Alienation) است که تا زمانِ حضور در این مرحله با او خواهد ماند. ورود به امر نمادین پایانِ فریفتگیها و ازخودبیگانگی کودک است. کودک در امر خیالی در خیال وحدت و یگانگی با مادر خویش به سر میبرد و او را به عنوان یگانه مطلوب خویش در نظر میگیرد. با ورود به امر نمادین و ساحت رمزی و اشاری، به درکِ حضور پدر نائل آمده، با ممنوعیّتِ تمتّع از مادر و قانون منع زنا با محارم رو بهرو میشود و همین بخشِ ازدسترفته، از این پس مطلوب یا موردِ اصلی آرزومندی او را تشکیل می دهد و موجب میگردد که آرزومندی، حالتی پایان ناپذیر پیدا کند. میل و آرزومندی انسان در ارتباط مستقیم با ممنوعیّت است و خارج از قلمرو آن نمی تواند وجود داشته باشد(مولّلی،1383: 24). درست از همین زمان تمنّای یافتن مطلوب در او شکل میگیرد و این آغازِ جستجوی اوست. احساس بازیافتنِ مطلوبی که از دست رفته مینماید در عرف لکان آرزومندی دیگری(Other) خوانده می شود که فرد را به جستجو در مسیر یافتن وا میدارد. فرد در چنین موقعیّت روحی- روانیی مطلوبِ تمنّایش را می جوید. این تمنّا از یک فقدان(Lack) ناشی می شود. فقدان ابژه از نظر لکان علّت تمنّا و آرزومندی است. جستجوهای ما در بزرگسالی(Adult quest ) برای بهشت گمشده(Lost paradises) و خوشیهای گمشده هزاران شکل از فقدان ابژه است که لکان آنها را ابژه های کوچک(other/Objet petit a) می نامد(Lacan,1968: 166). لکان مفهوم تمنّا را از طریق روشن کردن دو مفهوم تقاضا(Demand) و نیاز(Need) بخوبی نشان می دهد. برخلاف نیاز که تا زمانی که نیازهای جدید بروز نکنند، میتواند برآورده شود، تمنّا هرگز برآورده نمی شود. نیاز باید با یک تقاضا بیان شود؛ به عنوان مثال کودک جیغ می کشد تا پس از آن نمایندهای برای «دیگری بزرگ» بیابد. به بیانی روشن، دیگری بزرگ را که شکل نیازهای اوست، با کشیدنِ جیغ حاضر کند و از این طریق، نیاز به دیگری بزرگ را برطرف کند؛ امّا بزودی درخواهد یافت که دیگری بزرگ ورای ارضای نیازهاست. بدین معنا که سوژه هرگز نمیتواند ابژهای را به طور قطع جایگزین دیگری بزرگ کند؛ بلکه صرفاً میتواند برای مدّتی یک ابژه یا مطلوبی کوچک را در جایگاه دیگری بزرگ بنشاند و این بدین معنا نیست که می توان نامی مشخّص یا مقولهای غیر قابل تغییر را به دیگری بزرگ اطلاق کرد و درست به همین دلیل دیگری بزرگ ورای ارضای نیازهای سوژه است. دیگری بزرگ میتواند ابژه هایی فراهم کند که سوژه برای ارضا شدن نیاز دارد؛ امّا نمیتواند عشق مطلق و بی قید و شرطی را که سوژه احتیاج دارد، فراهم کند. نیازها تقاضایی برای عشق هستند. پس از برآورده شدن نیازها هنوز تقاضای عشقِ سوژه برآورده نشده و ارضانشده باقی می ماند. نیازهای آدمی نمادی از عشق به دیگری بزرگ است که همیشه ارضانشده باقی خواهد ماند؛ این بخشِ باقی مانده همان تمنّاست. دیگری بزرگ دارای امتیاز و برتری نسبت به دیگران(Other-ness) است، بدین دلیل که دیگری بزرگ نمی تواند از طریق تطبیق هویّت(Identification)، با کسی یا چیزی همانند شود(ایستوپ، 1382: 33-128). دیگری بزرگ قبل از هر چیز باید به عنوان یک جایگاه و مقام(Locus) در نظر گرفته شود. این جایگاه می تواند برای مدّتی توسّط یک سوژه اشغال شود(SeminarIII: 275). تمنّا به مثابه مکانیزم اشتیاق، خود را ارضانشدنی و سیری ناپذیر نشان می دهد و همواره برای میل شدید خود در جستجوی جانشین است(Ragland-Sullivan,1987: 77-8). بدین معنا که تمنّا و آرزومندی هرگز برآورده نمی شود؛ زیرا پس از به دست آوردن ابژة مورد میل، سوژه در وجود خود میل به ابژة دیگری را احساس میکند و به همین دلیل پایانی برای این جستجو وجود ندارد. با دقّت در ابتدای داستان خسرو و شیرین نظامی گنجوی می توان دریافت که خسرو و شیرین هر دو در مسیر این جستجو قرار گرفته و در طلب مطلوب تمنّای خویش هستند. ابیات زیر شکل گیری این تمنّا را در خسرو پس از شنیدن اوصاف شیرین بیان میکنند:
این تمنّا هنگام دستور دادن خسرو به شاپور برای باز جستن شیرین نیز دیده می شود:
تجلّی مطلوب تمنّا در شیرین سویة دیگرِ داستان است؛ جایی که شاپور در طلب شیرین به ارمن میرود و صورت خسرو را به شیرین نشان می دهد:
در این ابیات نگهبانان صورت را از شیرین پنهان میکنند؛ امّا میل به مطلوب در شیرین شکل گرفته است و او اکنون در مسیر جستجو قرار گرفته است:
تمنّا و میلی که در جان شیرین است با پاره پاره کردن صورت نیز از بین نمی رود. به همین دلیل، دیگربار شاپور تصویر را بر سر راه شیرین قرار می دهد و از این طریق میل درونی شیرین پر رنگتر میشود. نشانه های تجلّی آرزومندی را در شیرین در ابیات ذیل می توان دید:
شیرین پس از آگاهی یافتن از متعلّقِ عکس از نزد مهین بانو می گریزد و در جستجوی خسرو به مداین می رود. این جستجو و حرکت جغرافیایی را می توان با جستجوی درونی شیرین همسو دانست:
جستجوی خسرو و شیرین جستجویی همزمان است. با جستجوی شیرین، خسرو نیز در طلب مطلوب آرزومندی خود به ارمن و نزد مهین بانو می رود و اتّفاقاً این دو سرگشته یکدیگر را در چشمه ساری ملاقات می کنند؛ امّا هر دو آنها با اینکه ندایی درونی آنان را ایمن میکند، در تشخیص مطلوب تمنّایشان در تردید هستند. با وجود این هر یک در ادامة مسیر، به جستجوی مطلوب تمنّای خود میپردازند:
2- مطلوب گمشده آنچه در ادامة تبیین و توضیح نظریّة لکان، قابل اشارت است، جاودانگی میل و تمنّا است. بارزترین مشخصة امر نمادین ماهیت زبانی آن است(SeminarIII: 63). بدین طریق که در این ساحت، واژه جایگزین شیئی میشود که بدان دلالت میکند. از همین رو واژه حضوری ساخته شده از غیاب است(Evans, 1997: 1). لکان خود بر این باور است که به محض این که حرف(Letter) به زبان آورده شود، کشته میشود(Ecrits: 423)، در این ساحت «من »(je/ I) از طریق زبان به خود هویت میبخشد و بدین ترتیب خود را مفقود میسازد؛ درست مانند ابژهای که سوژه با نامیدن آن از حقیقت ادراکش دور میشود(Lacan, 1968: 63). به همین دلیل وقتی سوژه با فقدان شیء رو به رو میشود، در تلاش بر میآید تا بر آن نامی بگذارد و به آن ماهیت عینی بدهد و با این نامگذاری به ابژه حضوری دیگر ببخشد. از این رو در نظر لکان «فقدان» هستی انسان را با زبان برش می زند و موجب شکل گیری میلی جاودان در درون آدمی می شود. بدین معنا که با دسترسی به زبان و قدرت تکلّم و در پی آن، نام گذاری ابژه ها و اشیا، آن ابژه ها از دست رفته و این نامیدن منجر به فقدان آنها میشود. در نظر لکان ماهیت مطلوب در ازدستدادگی آن معنا می یابد و از همین رو میل، همیشه میل به آنچه مفقود است، محسوب میشود(Lacan, 1977: 62-3). او هرگاه که در مورد ماهیّتِ مطلوب و ابژه سخن میگوید، از دست رفتگی آن را یادآور میشود. در اندیشة لکان کودک پس از مواجهه با قانون منع تمتّع از مادر یا زنا با محارم، به دنبال مطلوب آرزومندی خود میگردد و از این پس مطلوب را به عنوان یک گمشده باز می جوید؛ زیرا وصال با این ابژه غیر ممکن است. بازجستن این مطلوب نیز از آن جهت است که لکان اعتقاد دارد، مطلوب گمشده(lost object) مطلوبی است که سوژه زمانی در وحدت با آن به سر برده و بعداً از آن جدا شده است. بنابراین اکنون باید بازیافته شود. لکان جستجوی دایمی سوژه برای مطلوب گمشده را در ارتباط با دیگر مطلوبات آرزومندی به پیچة مدوّر یا مداری بسته تشبیه کرده است. در شکل «ب» سوژه متوجّه مطلوبات متعدّد است و ارتباط با ابژههای کوچک او را از نوع اصلی حرکتی که در شکل «الف» می بینیم غافل کرده است، در حالی که در حرکت شکل الف، او در پی بازیافتن مطلوب گمشدة اصلی و اوّلی است.
تمنّای آدمی نسبت به ابژهها و مطلوبهای مختلف در واقع جستجوی مطلوب اصلی و اوّلی است؛ هر مطلوبِ مورد میلی برای سوژه، به مثابه مطلوب اصلی محسوب می شود؛ امّا پس از دست یابی بدان، سوژه در می یابد که این ابژه به فقدانِ درونی او پاسخ نداده است و هنوز میل مطلوبی دیگر در درون او وجود دارد. حرکت دورانی به دنبال مطلوب گمشده، در حول فضایی خالی صورت میگیرد و تکرار مداوم آن به دلیل همین فقدان است؛ زیرا مطلوب اصلی دست نایافتنی است و سوژه در هر دور خود موفّق به دسترسی به مطلوب گمشده نشده و به همین دلیل حرکت خود را از سر میگیرد. بنابراین جستجوی مطلوب گمشده یعنی از دست دادن مداوم آن(مولّلی،1383: 7-266). چنان که سرایندة داستان از احوالات خسرو و شیرین میگوید، آنان به دنبال مطلوب گمشدة خویشند، امّا به دلیل «کارسازیهای فلک» و «بازیهایی که در پرده دارد» آن را نمییابند. شیرین پس از آب تنی، در ادامة جستجوهای خود به مشگوی خسرو در مداین میرسد:
«آتش خواستن خسرو» که همان جستجوی شیرین است، این گونه در داستان دنبال می شود:
خسرو با رسیدن به ارمن باز هم مطلوب تمنّایش را نمییابد و بنابراین همچنان در مسیر جستجو است:
شاپور به نزد شیرین میرود و او را بر می گرداند:
از دست رفتگی مطلوب که از نتایج بازجستنِ مطلوب است، در این جا بروشنی نمود دارد. خسرو در ارمن و شیرین در مداین هر دو ناکام و همچنان در انتظار وصال هستند. شاپور برای بازگرداندن شیرین راهی قصر خسرو می شود تا دیدارِ آن دو میسّر گردد؛ امّا درست پیش از دیدن شیرین، خبرِ مرگِ پدر به خسرو داده می شود و شاه را ناگزیر از رفتن می کند و بار دیگر دیدار به تأخیر می افتد و مطابق با نظر لکان هر دو با ازدستدادگی مطلوب مواجه میشوند و به جستجوی خود ادامه میدهند:
خسرو پس از مرگ پدرش، هرمز، و فراغت از «شغل ولایت» بار دیگر مطلوب تمنّای خود را میجوید:
شاپور شیرین را به ارمن باز میگرداند؛ امّا میعادگاه را از خسرو تهی می یابد یا به تعبیر لکانی شیرین بار دیگر با از دست دادگی مطلوب تمنّا مواجه می شود:
سرانجام «دو یار از عشق خود مخمور مانده» به دنبال نجوای عشق، «به صید یکدگر پرواز کردند» و اتّفاق را، در شکارگاهی یکدیگر را ملاقات می کنند.
3- ژوئی سانس/ تمتّع ژوئی سانس(Jouissance) در روانکاوی لکان کیفیتی است که شامل حالات متناقضی می شود. به بیانی ساده تر ژوئی سانس می تواند ترجمهای از مفهوم لیبیدوی فرویدی باشد که انسان را میان حالاتی متناقض در نوسان قرار می دهد. در تعریف ژوئی سانس می توان از حالاتی چون خوشی، لذّت، وجد و نیز رنج، رخوت، عدم ارضا و ناخرسندی نام برد. تعریفی که لکان از این واژة فرانسوی ارائه میکند، معنای دو گانهای را در بر دارد؛ این معنا از سویی حاکی از احساس لذّتِ حاصل از وحدت و یکی شدن در تجربة جنسی و از دیگر سو، شامل احساسی مهلک، دردآور و کشنده است(Ragland-Sullivan, 1995: 10-11). لکان قائل به دو نوع ژوئی سانس است: 1- ژوئی سانس فالوسی(Phallic jouissance): ژوئی سانسی است ذَکَری و مبتنی بر کسترسیون(Castration). در این نوع، آدمی به علّت عدم وصول به «دیگری» همواره پاره ای از وجود او را برگزیده و مورد تمتّع قرار می دهد؛ ازاینرو در تمتّع ذَکَری، «دیگری» به عنوان موجودیّتی غیر قابل دسترس باقی می ماند و تمنّا/ آرزومندی فقط به جزئی از او تعلّق می گیرد. تمتّع ذَکَری تمتّعی مذکر است که منجر به ارضای جنسی گردیده، زن را به عنوان «دیگری» از دست میدهد و تمتّع از او را غیر ممکن می سازد؛ لکان گاهی به آن عنوان «ژوئی سانس منحرف» داده است(Ibid, 1995: 95). 2- ژوئی سانسِ دیگری بزرگ(Other's jouissance): در این نوع ژوئی سانس که اساسی غیر ذَکَری دارد، آنچه مورد توجّه است «دیگری» و وجود مبهم آن است که موجب تمنّا و آرزومندی میشود. غایت این تمتّع دسترسی به دال(Signifier) و معنای «دیگری» است و رسیدن به پاسخ این پرسش که «دیگری» چیست و چه کیفیتی دارد(SeminarXI: 316). مفهوم ژوئی سانسِ لکان در ادامة داستان مطرح شده است: پس از این که خسرو و شیرین یکدیگر را در شکارگاه دیدار میکنند و مطلوب آرزومندی خود را به دست می آورند، خسرو قصد تمتّع از شیرینی را دارد که قرار است برای او نقش «دیگری بزرگ» را بازی کند. تمتّعی که خسرو به دنبال آن است مربوط به نوع اوّل می شود:
شیرین، شاه را به «وثاق» خود دعوت میکند و خسرو به جان می پذیرد. «پس از چندین شکیبایی» زمان آن است که دو عاشق به عیش و عشقبازی بپردازند و سرانجام روزی در بزمگاه، هنگامی که خسرو با شجاعت تمام شیری را از پای در می آورد، شیرین بر دستان او بوسه می زند و از این پس خسرو از او تمتّع می جوید، امّا هر بار با منع شیرین مواجه می شود:
همان گونه که پیشتر در مبحث تمنّا/آرزومندی گفته شد، عشق مابازایی است در مقابل فقدان ذَکَر. از همین رو لکان عشق را عبارت از اعطای چیزی می داند که فرد فاقد آن است. لذا عشق، اعطای فقر ذاتی عاشق است به معشوق؛ معشوقی که به نوبة خود کاری جز عدم قبول آن نمیکند(مولّلی،1383: 7-306). معشوقِ این داستان (شیرین) نیز همین کار را انجام میدهد تا جایی که خسرو نا امید از وصلیافتن، او را ترک می کند:
3-1- رانش معنای رانش(Drive) نزد لکان از گردش بیپایان و تکراری حکایت میکند و هر یک از رانشها وجهی جزئی برای تحقّق آرزومندی انسان هستند(پیرکلرو، 1385: 90). رانه با نیازهای بیولوژیک کاملاً متفاوت است و به همین دلیل هرگز ارضا نمی شود. رانه مربوط به هیچ ابژهای نیست، اگرچه همیشه پیرامون آن می چرخد. لکان معتقد بود که قصد و نیّت رانه رسیدن به یک هدف مشخّص نیست؛ بلکه جستجو کردن و دنبال کردن هدف است. خودِ مسیر است؛ یعنی گشتن و چرخیدن پیرامون ابژه. به همین دلیل رانه به دنبال ارضای کامل نیست و به معنای قرار گرفتن در مسیر دوّار جستجو است(ژیژک، 1386: 79-378). بدین سان بازدهی و حاصل تمتّع چیزی جز تألّم نیست. به عبارتی دیگر تمتّع چیزی جز تألّم و وصال چیزی جز فراق نیست. بنابراین سوژه موفّق به دسترسی مطلوب نشده، حرکت خود را از سر میگیرد (همان،268). منظومة عاشقانة نظامی نیز همین روال را طی میکند؛ بدین ترتیب که خسرو پس از ناکام ماندن از شیرین حرکت خود را از سر می گیرد و به دنبال مطلوب دیگری است:
چنانکه پیشتر مطرح شد، ماهیّت مطلوب در ازدسترفتگی آن است. لذا مطلوب همواره مطلوبی است از دست رفته و تعیّنِ آرزومندی آدمی بر چنین فقدانی تکیه دارد؛ امّا آرزومندی نمیتواند از تشکیلات خاصّ رانشها خلاصی یابد. ماهیّت رانش ایجاب می کند که سوژه هر بار با مطلوبی جزئی سر و کار داشته باشد. این مطلوبها و ابژههای جزئی مانع از آن میشوند که سوژه واجد رابطهای قطعی با مطلوب اصلی خود باشد و بتواند بدان وصال یابد. به همین جهت تکراری بیپایان در رانش تشکّل مییابد؛ زیرا هر بار موجب عدم وصال نسبت به مطلوب اصلی و اوّلی میگردد(مولّلی،1383: 42-337). هر عنصر جدیدی از آن جهت مطلوب و مورد تمنّا قرار می گیرد که یادآور مطلوب اصلی یا گمشده است(!همان،265). ازدواج خسرو با مریم و شکر، نوعی بازجستنِ همان مطلوب اوّلیّه است که منتهی به وصل نشده، است و این ازدواجها همان گردش بیپایان و تکراری رانشهاست. داستان به جایی رسید که خسرو «به خشم» از برِ معشوق رفت و به روم رسید و چون به مطلوب تمنّایش دست نیافت، همچنان در مسیر جستجو قرار گرفت:
لکان معتقد است که افول آرزومندی جهش مجدّد آن را در پی دارد؛ آرزومندی آتشی فناناپذیر است که پیوسته از خاکستر خود زاده می شود. یافتن هر مطلوبی، فرد را به این توهّم می اندازد که سرانجام بر فقدان ذاتی خود فائق آمده است؛ امّا هر بار کسب ارضا از مطلوب، مجدداً فرد را در مقابل فقدان او قرار می دهد و موجب بازگشت آرزومندی وی می شود و این مکانیزم تکرار عملکردی است که توسّط واقعیت ژوئی سانس آشکار می شود(SeminarXVII: 46). «شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین» از نشانه های بازگشت این آرزومندی است:
علی رغم مخالفتهای مریم، خسرو شاپور را به دنبال شیرین میفرستد:
امّا شیرین باز هم مانع وصل او می شود و در جواب شاپور این گونه میگوید:
در ادامة داستان مریم می میرد و خسرو از شیرین طلب وصل میکند؛ امّا باز هم با ازدسترفتگی مطلوب مواجه میشود:
3-2- تعیّن مابعدی مطلوب، مقولهای اساسی را در روانکاوی شکل میدهد؛ زیرا همواره واجد رابطهای متقابل با سوژه است. حال این پرسش بهوجود میآید که منظور از «ازدسترفتگی» مطلوب چیست که این چنین آدمی را به عنوان سوژة آرزومند در پی خویش میخواند. آیا شیءِ از دست رفته در گذشتة فرد وجود داشته یا واجد خصوصیّتی دیگر است؟ «تعیّن مابعدی»(Differed action) پاسخی است به این پرسش؛ یعنی واقعهای بیاهمیت که در گذشته مورد تجربة فرد قرار گرفته، میتواند به مدد واقعهای که بعدها اتّفاق میافتد، معنای خود را بیابد. این تعیّن معنا امری است، مابعدی که در مورد واقعهای که قبلاً روی داده، اطلاق پیدا می کند، خواه امر مورد نظر رویدادی واقعی باشد، خواه واقعهای درونی. شکلگیری مطلوب از دست رفته نیز چنین خصوصیّتی دارد؛ یعنی حاوی تعیّن مابعدی است. شیءِ از دست رفته در واقع ازدسترفتگی خود را به طور مابعدی کسب می کند(مولّلی،1383: 42-337). دو شخصیّت (مریم و شکر اسپهانی) در خوانشی لکانی واجد ویژگی تعیّن مابعدی هستند. خسرو که برای چندمین بار از شیرین پاسخ منفی میشنود، از جستجوی مطلوب آرزومندی باز نمیایستد و از دست رفتگی شیرین را این بار توسّط شکر اسپهانی جبران می کند:
خسرو پس از وصال شکر هنوز سودای شیرین را در سر دارد و همانگونه که در ادامه میآید، دو عاشق دیرینه که زار در فراق یکدیگر عمر به سر بردند، وصال یکدیگر را می جویند:
4- خلأ/ هیچی(Void) ماهیّت تمنّا و میل آدمی در این است که سوژه همواره با عنصری سروکار دارد که تهی و خالی است و درست به همین دلیل آرزومندی آدمی پایان ناپذیر باقی میماند (مولّلی،1383: 42-339). مطلوب آرزومندی موجودی نیست که با حضور خود خلأ سوژه را پر و تمنّای او را ارضا کند. چنان که پیشتر اشاره شد، ذات مطلوب در فقدان و تهی بودگی آن است و تصوّر این که خیری مطلق وجود دارد که می تواند به آرزومندی آدمی نقطة پایانی بخشد، فرسنگها با وجه نظر روانکاوی فاصله دارد. لکان بارها تکرار میکند که تمنّای آدمی تمنّای دیگری بزرگ است(Lacan,1977: 264). به علّت ماهیّت فقدانی مطلوب، سوژه هر بار فقط با مطلوب جزئی/کوچک سروکار دارد؛ زیرا که معشوق یا معبود موجودی است، غیر قابل دسترسی. آنچه هر بار دستگیر آدمی میشود، فقط پاره و جزئی از اوست. لکان بر این باور است که آنچه خودش را برای سوژه به عنوان علّت تمنّا(Cause of desire) نشان می دهد، با ابژة کوچک/مطلوب جزئی برابر و مساوی است(SeminarXVII, 106). ابژة کوچک اساساً امری است مشتبه(Semblance)، بدین معنا که این امر همواره بر سوژه مشتبه میگردد که علّت اصلی میل است؛ امّا به دلیل ماهیت فقدانی ابژة اصلی یا دیگری بزرگ، سوژه همواره با دیگری کوچک یا مطلوب جزئی سروکار دارد(Evans, 1997: 124-6). ابژه a نمادی است برای فقدان. لکان ابژه a را در کارکرد نمادین سازی این فقدان، ناپایدارترین(Most evanescent) میداند(SeminarXI: 105). بدین معنا که تمامی ابژهها و مطلوبها در حکم مطلوبات جزئی هستند و تنها تصوّر سوژه است که آن را در آغاز مطلوب اصلی می پندارد، زیرا پس از دسترسی بدانها سوژه در می یابد که همچنان آرزومندِ رسیدن به ابژة دیگری است. به همین دلیل ابژههای کوچک تنها نمادی برای فقدان هستند. چنان که در داستان آمده است، شیرین به دلیل به تأخیر افکندن وصال، برای خسرو این توهّم را پیش آورد که مطلوبِ اصلی و اوّلی آرزومندی است؛ امّا در واقع، سوژه مطلوب را درست در لحظهای از دست می دهد که در واقعیّت بدان دست می یابد. چنانکه از متن داستان پیداست خلأ درونی خسرو پس از وصالِ شیرین با حضور او پر شده است و شیرین همچنان در جایگاه مطلوب اصلی آرزومندی خسرو باقی مانده است. این اتّفاق درونی در نظر لکان به یک جدال درونی تعبیر میشود. سوژة لکانی سوژه ای منقسم(Divided subject) و دو نیمه است. این انقسام وجودی باعث می شود که سوژه میان خصوصیات امر خیالی و امر واقع در نوسان باشد. انقسام و دو نیم شدن پدیدهای است که در فرایند رشد ایجاد میشود. این دونیمهشدگی شرطی لازم برای وجود فرهنگ و تمدن است و میان ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه پدید میآید(Ragland-Sullivan, 1995: 30). یک سوژة ناخودآگاهوجود دارد که از ضمیر خودآگاه خط خورده و منشعب شده(Barred from consciousness) و در طلب است که خودش را به دیگری بزرگ، سوژة دیگرِ ضمیر ناخودآگاه برساند. به بیانی دیگر، این گفتمان دیگری بزرگ است. سوژه هرگز چیزی غیر از این انقسام و دوگانگی نیست او به واسطة همین شکافِ غیر قابل تقلیل(Irreducible) که بهبود یافتنی نیست از خود بیگانه میشود. لکان این بیگانگی را نتیجة روابط سوژه با تصویر آینهای دیگری(The mirror image of the other) میداند(Lacan, 1968: 262). همزمان با دسترسی به زبان، کودک به ساحت نمادین گام مینهد. در امر خیالی، خود/ اگو ( (Egoبا ایجاد غفلت و از خودبیگانگی مانع آگاهی از انقسام ذاتی وجود آدمی می شود. بدین معنا که اگو با ایجاد تفاخری دروغین مانع از آن میشود که فرد نسبت به حقیقت ذاتی خود، آگاه شود؛ حقیقتی که بیانگر انقسام وجودی اوست. ماهیت این انقسام به آنچه قدمای ما وجود برزخی خواندهاند، بسیار نزدیک است (مولّلی،1381:25) و مقصود از این انقسام وجودی یا حالت برزخی این است که وجود آدمی همواره میان دو امر متناقض- خوبی و بدی، تاریکی و روشنی، مهر و کین، خیر و شر و...ـ درگیر است. ورود به امر نمادین پایان مرحله از خود بیگانگی است و فرد را از این انقسام آگاه میکند. حالت برزخی فوق باعث میشود، وجود آدمی در این ساحت همواره دچار جدال و کشمکش بماند؛ جدالی که او را در سیر تکوینی درونی گاهی به امر خیالی و گاهی به امر واقع نزدیک میکند. برای این سوژة منقسم امکان هیچ سنتز همنهادی وجود ندارد؛ از همین رو، نزد لکان توسط یک خط، نماد پردازی شده و همواره خط خورده است. خسرو در این جدال درونی، گاه به امر خیالی نزدیک و گاه از آن دور می شود. ابیاتی که در ادامه خواهد آمد نزدیک شدن خسرو به موقعیت مطلوب حقیقی و دور شدن او از امر خیالی را بیان میکند. با توجّه به پایان داستان و مضامین مطرح شده در آن می توان به این نتیجه رسید که خسرو پس از دست یابی به مطلوب خود، شیرین، درگیر این جدال و کشاکش درونی است. آنجا که به پیشنهاد شیرین نزد بزرگ امید می رود و قصد دارد به آموختن مسایلی در باب مبدأ و معاد، چگونگی فلک، جنبش اوّل و مهمتر از آن مسألة مرگ و بقای جان در زندگی پس از مرگ بپردازد. طرح این گونه مضامین و کسب آگاهی در چنین زمینه هایی نشانة حضور خسرو در جریان جدال درونی است. آنچه در ادامه میآید، حاکی از مواجهة خسرو با ماهیت تهی مطلوب تمنّاست و نشاندهندة کشش به سوی مطلوب حقیقی و نزدیک شدن به موقعیت آن است:
حال «خرابی» که در «دل آباد» خسرو پدید آمده است همان نشانهای است که به مواجهة خسرو با خلأ و ماهیت تهی مطلوب تمنّا اشاره میکند. چنانکه از این بیت بر می آید، خسرو بدین امر واقف است که «هر آنچه آباد شد» لاجرم دچار خرابی میشود و این تعبیر، به مفهوم لکانی «تجربة خلأ درونی پس از دستیابی به مطلوب تمنّا» بسیار نزدیک است. در این صورت می توان گفت خسرو پس از رسیدن به شیرین این خلأ را تجربه کرده است و به تعبیر نظامی دل آبادش دچار خرابی شده است؛ امّا در جدال درونی اش از توجّه به مطلوب حقیقی سر باز زده است. پیشنهاد شیرین به خسرو در باب کسبِ آگاهی از « پردة پوشیدة راز» نشانة دیگری برای نزدیک شدن او به موقعیت مطلوب حقیقی است:
با توجّه به این ابیات، نزدیک شدن خسرو به موقعیت مطلوب حقیقی، در هیأت کسب دانش و آگاهی از مسائلی چون مبدأ و معاد، آخرت، مرگ و بقای جان، بیان شده است. امّا چنانکه در ادامة داستان آمده است، خسرو در این جدال باطنی به امر خیالی نزدیک و از مطلوب حقیقی دور می شود. در متن داستان خسروپرویز سه بار به دین اسلام دعوت میشود؛ یکبار توسط بزرگ امید، یکبار در خواب توسط پیامبر (ص) و یکبار توسط اردشیر بابکان؛ امّا هر سه مرتبه پاسخ رد به این فراخوان میدهد و بدین ترتیب از پذیرش دین اسلام که هدف آن رساندن انسان به مطلوب حقیقی است، سر باز میزند و به همان مطلوب کوچک، یعنی شیرین بسنده میکند و به تعبیر نظامی از آیینی که دارد بر نمی گردد:
در این بخش پیامبر خسرو را به مطلوب حقیقی فرا می خواند؛ امّا «غرور پادشاهی» او را از راه میبرد. این غرور، یکی از نشانه های امر خیالی لکان است که خسرو با انتخاب «راه و رسم نیاکانش» در ساحت آن قرار می گیرد و موجب می شود که در پاسخ به شیرین چنین بگوید:
یکی از مشخصههای امر خیالی لکان انطباق هویت(Identification) و تقلید از همنوعان است. تقلید خسرو از راه و رسم «شاهان گذشته» و آیین نیاکانش نشان دهندة حضور او در امر خیالی است و به همین علّت در جدال درونی با انتخاب ابژهای کوچک و همسان سازی با پیشینیان، از پذیرش مطلوب حقیقی سر باز می زند و خود را از موقعیت آن دور میکند.
نتیجهگیری اکنون این پرسش مطرح می شود که سوژة آرزومند منظومة نظامی، خسرو، در کجای نظریة لکان قرار گرفته است و چه موقعیتی دارد. بررسی مطلوبات آرزومندی داستان - مریم، شکر و شیرین- و تعیین نسبت هر یک از این ابژهها با خسرو که سوژة آرزومند لکانی در این داستان است، موقعیت او در مسیر فرایند آرزومندی را روشن خواهد ساخت. در نگاه لکانی به این داستان، مریم و شکر نماد و نشانههایی از ابژهها و مطلوبهای کوچک و جزئی هستندکه برای مدّت زمانی نقش مطلوب اصلی را برای خسرو ایفا کردند، بدین دلیل که پس از وصال بدانها هنوز میل «دیگری» در خسرو وجود داشت و تمنّای خسرو همچنان ارضا نشده باقی مانده بود. این بخش باقی مانده همان بروز و شکلگیری تمنّای وصال شیرین در درون خسرو است که به زبانی لکانی دلیل و نشانی برای دست نیافتنی بودن مطلوب اصلی و اوّلی آدمی و جستجوی بی پایان او حول محور مطلوب/ابژه است. خسرو نیز در این مسیر بی انتها قرار گرفته است و در این جستجو ابژههای گوناگونی را مورد میل قرار می دهد. مدار آرزومندی لکان که پیشتر شرح داده شد مشخص کنندة دو نوع حرکت است:
جستجوی خسرو از آنجا ناتمام است که او در مسیر خود تنها متوجّه مطلوبهای کوچک است؛ یعنی آنچه در حرکت شکل «ب» دیده می شود. امّا بنابر آنچه لکان گفته است و مسیری که در این مدارها تعریف میکند، حرکت سوژه حول مطلوبات آرزومندی در نهایت او را به موقعیت مطلوب مطلق نزدیک می کند به نحوی که حرکت او به دنبال ابژهها حول محور اصلی میچرخد؛ همانگونه که در حرکت شکل «الف» آمده است. در نگاه لکانی مرگ مریم و شکر به منزلة مرگ میل و تمنّای خسرو بدانهاست. میل وصال به مریم و شکر پس از وصال بدانها در درون خسرو از بین میرود و یاد شیرین را دوباره برای خسرو زنده میکند؛ ابژهای که بر طبق نظر لکان باید در نهایت یکی از مصداقهای مطلوب جزئی باشد؛ چرا که هر دست یافتنی، منجر به از دست دادن می شود. امّا اینکه خسرو تا پایان داستان خلأ درونیاش را با شیرین پر کرده است و شیرین برای او به منزلة مطلوب اصلی آرزومندی باقی میماند و پاسخ اینکه چرا شیرین مانند مریم و شکر نه در داستان و نه در ذهن خسرو نمیمیرد، مشخص کنندة نوع حرکت خسرو در مسیر تکامل شخصیتی لکان است و موقعیت روانی او را در ساحات سه گانة لکانی روشن میکند. حرکت خسرو در مسیر جستجو به دنبال ابژههای مورد میلش در شکل ب خلاصه شده است و نوع حرکتش علی رغم اندرزهایی که به او داده میشود به نوع ب محدود شده و این نوع حرکت نشانة حضور او در امر خیالی لکان است. مسیری که لکان برای سوژه و آرزومندی او از ابتدای تشکّل تا رسیدن به مطلوب حقیقی توصیف کرده است، مسیری است که برای روحی تکامل یافته در نظر گرفته میشود. امّا خسرو در این مسیرِ تعریف شده نیست و همچنان درگیر امر خیالی و حالات مختص به آن است. به همین دلیل از توجّه به مطلوب حقیقی سر باز می زند. چنانکه پیشتر شرح آن آمد، سوژه هرگز نمیتواند ابژهای را به طور قطع جایگزین دیگری بزرگ کند؛ امّا اینکه خسرو شیرین را جایگزین دیگری بزرگ کرده است، حضور او در امر خیالی لکان را نشان میدهد؛ زیرا در یک روال طبیعی جایگاه دیگری بزرگ می تواند تنها برای مدّتی توسط سوژه اشغال شود؛ امّا در این داستان خسرو تا پایان عمر شیرین را در این جایگاه نشانده و در نتیجه از توجّه به مطلوب حقیقی سر باز می زند. بدین ترتیب خسرو در جدال و کشاکش درونی میان مطلوب کوچک و مطلوب حقیقی اینگونه دست به انتخاب زده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- ایستوپ، آنتونی. (1382). ناخودآگاه، ترجمة شیوا رویگریان، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل. 2- پیر کلرو، ژان. (1385). واژگان لکان، ترجمة کرامت مولّلی، تهران: نشر نی، چاپ اوّل. 3- پین، مایکل. (1380). لکان دریدا کریستوا، ترجمة پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل. 4- ژیژک، اسلاوی. (1388). کژ نگریستن، ترجمة مازیار اسلامی و صالح نجفی، تهران:رخ داد نو، چاپ اوّل. 5- صنعتی، محمّد. (1380). تحلیل های روان شناختی در هنر و ادبیّات، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل. 6- کدیور، میترا. (1381). مکتب لکان، تهران: انتشارات اطّلاعات، چاپ اوّل. 7- مولّلی، کرامت. (1383). مبانی روانکاوی ( فروید- لکان)، تهران: نشر نی، چاپ اوّل. 8- نظامی، الیاس بن یوسف. (1313). خسرو شیرین، به تصحیح وحید دستگردی، تهران: ارمغان. 9- Cutrofello, Andrew. (1961). Continental Philosophy. New York: Routledge 10- Evans, Dylan. (1997). An Introductory Dictionary of Lacanian Psychoanalysis, London & New York: Routledge. 11- Lacan, Jacques. (1977). Seminar Of Jacques Lacan, Book XI, The Four Fundamental Concepts of Psycho-analysis, trans. Alan Sheridan, London: Hogarth. 12- -----------------. (1968). The Language Of The Self, Trans. Anthony Wilden, New York: JohnsHopkinsUniversity Press. 13- ----------------. (2000). Seminar Of Jacques Lacan. Book III. The Psychoses.(1955-1956). Ed. Jacques- Allain Miller. Trans. Russell Grigg. London: Routledge. 14- ------------------. (2007). Seminar Of Jacques Lacan. Book XVII. The other side of psychoanalysis.(1969-1970). Ed. Jacques- Allain Miller, Trans. Russell Grigg. London: Norton & Company. 15- Ragland-Sullivan, Ellie. (1987). Jacques Lacan And Philosophy Of Psychoanalysis, University Of Illinois Press Urbana & Chicago. 16- -----------------. (1995). Essays on the Pleasures of Death from Freud to lacan, London: Routledge.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,633 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 389 |