
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,706 |
تعداد مقالات | 13,972 |
تعداد مشاهده مقاله | 33,562,613 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 13,310,011 |
خواب و رؤیا در اندیشه مولوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 3، شماره 4، اسفند 1388، صفحه 1-20 اصل مقاله (230.18 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسینعلی قبادی1؛ تقی پورنامداریان2؛ امبرتو چیکیتی* 3؛ مهدیس معارفی4 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد زبان و ادبیات فارسی، عضو پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت مدرس | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خواب و رؤیا، جایگاهی مهم در دین اسلام دارد. وحی، در اوایل بعثت پیامبر(ص) به واسطه رؤیای صادقه بوده است. نویسندگان اولیه اسلامی توجه خاصّی به خواب و تعبیر آن داشته و نوعی ادبیات غنی در این باب به وجود آوردهاند. عرفا و صوفیه، نسبت به اعتقادات و پیش فرضهایی که علمای اسلامی در کتابهای تعبیر خواب آوردهاند، آشنایی داشته و از آن پیروی کردهاند؛ اما برای آنها رؤیای صادقه اهمیت خاصی داشته و به واسطه آن به معرفتی منحصر به فرد که به سیر روحانی آنها کمک میکرده است، دسترسی مییافتند. این مقاله به بررسی خواب و رؤیا در آثار مولانا میپردازد. مولوی در آثار خود سخنی منظم و مفصل و یا نظریهای کامل، در مورد خواب و رؤیا ارائه نمیکند؛ بنابراین برای بررسی این مسأله، به پنج بخش عمده نسبت به خواب و رؤیا، پرداختهایم: 1- تقسیمبندی خواب و رؤیا و برخی تعاریف مربوط به آن، 2- عالم خواب و رؤیا، 3- ارتباط بین عالم رؤیا و بیداری، 4- رؤیت خدا در خواب، 5- مسأله برگشت به اصل. به واسطه این پنج بخش، ابعادی از مسأله خواب و رؤیا در آثار مولوی و جایگاه آن در نظر او روشن میگردد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رؤیا؛ خواب؛ تعبیر خواب؛ عالم غیب؛ مولوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه در اکثر ادیان دنیا نوعی عالم ماورائی یا عالم غیب مورد توجه است که در آن گونهای از معرفت منحصر به فرد، میتوان کسب کرد. یکی از ابعاد این عالم، به وسیلة خواب و رؤیا مطرح میشود. در اسلام، خواب و رؤیا مقام و اهمیت ویژهای دارد و در حدیث آمدهاست که خواب یک چهل و ششم از وحی است. همچنین وحی، در چند ماه اول پس از بعثت پیامبر، به وسیلة رؤیای صادقه به آن حضرت نازل میشده است (!بخاری، 2003: 9-87-111). در آراء اغلب علمای اسلامی و نیز آنچه در کتابهای تعبیر خواب و رؤیا آمده، کیفیت رؤیای صادقه که برجستهترین نوع خواب است، به دو شکل مطرح شدهاست: یکی آنکه به هنگام خواب دیدن، روح از بدن جدا میشود و صعود میکند و به لوح محفوظ دسترسی مییابد و دیگر آنکه فرشته، چیزی از لوح محفوظ خوانده، به وسیلة رمز به انسان منتقل میکند (Lory, 2003: 130!). از این لحاظ، رؤیای صادقه به این دلیل که شبیه وحی است، نوعی تجربة مقدس به حساب میآید. عرفا اهمیت خاصی به خواب و رؤیا دادهاند، خواب انعکاس احوال عارف به حساب میآید و به وسیلة آن تجربه شهودی و مکاشفه امکان پذیر است. این مقاله در چهارچوب روش توصیفی-تحلیلی حاصل شده و بر آن است با استناد به آیات و احادیث و متون نظری، به بررسی چگونگی نگاه مولوی به مسألة خواب و رؤیا بپردازد؛ به این منظور به بررسی پنج موضوع، پرداخته است: 1- تقسیمبندی خواب و رؤیا و برخی تعاریف مربوط به آن، 2- عالم خواب و رؤیا، 3- ارتباط بین عالم رؤیا و بیداری، 4- رؤیت خدا در خواب، 5- مسألة برگشت به اصل.
بخش اوّل: تقسیم بندی خواب و رؤیا و برخی تعاریف مربوط به آن برای فهم خواب و رؤیا در آثار مولوی، باید خواب و رؤیا و تعبیر آن را در سنّت اسلامی و نظریات علمای مسلمان، مورد بررسی قرار دهیم؛ چرا که آن، زیرساخت اندیشة مولوی را در این زمینه تشکیل میدهد. لامورو، شرقشناس معروف، تحقیق عمیقی در مورد کتابهای اولیة تعبیر خواب در اسلام انجام داده است و به چند مشخصة برجستة آنها اشاره کرده است. به عقیدة او بدون استثنا، نویسندگان همة کتابهایی که بررسی کرده است، حتی ابن سینا که دید فیلسوفانه نسبت به این قضیه داشته، معتقدند معرفتی که در خواب به دست میآید، گونهای از وحی و نبوّت است(Lamoureaux, 2003: 83!). همچنین «لوری»، در تحقیق خود در مورد خواب و رؤیا به همین نکته تأکید میکند(Lory, 2003!). ارتباط بین وحی و نبوت و رؤیا، در پارهای از احادیث مطرح است؛ پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «رؤیا المؤمِن جُزءٌ مِن أجزاءِ النّبوّةِ» (!فرید تنکابنی،1364: 332) و «لا یبقی مِن بَعدی مِنَ النّبوّهِ إلّا المُبَشِّرات. قال: ما هی المُبَشِّرات؟ قال: الرُؤیا الصالحه، یَراها الرَجُلُ أو تُری له» (! بخاری، 2003: 9-87-119). بدون شک یکی از دلایل توجه خاصّ عرفا به خواب ورؤیا، همین وحیگونه بودن آن است. البته در اسلام دو نوع تقسیمبندی از خواب رایج است که برگرفته از احادیث پیامبر(ص) است: یکی تقسیمبندی کلی «خواب خوب» و «خواب بد» (!صحیح بخاری، 2003: 9-87-113) و دیگری که بیشتر به چشم میخورد، تقسیمبندی سهگانه است که از حدیث پیامبر (ص) ریشه میگیرد و در جای دیگر میفرماید: «الرؤیا ثلاثهٌ: فَبُشری مِنَ اللهِ و حدیثُ النَّفس و تَخویفٌ مِنَ الشَّیطانِ.» (! فرید تنکابنی،1364: 332). به مرور زمان تقسیمبندیهای گوناگون دیگری از خواب و رؤیا به وجود آمده است. در برخی از این تقسیمبندیها میان رؤیای صالحه و رؤیای صادقه تفاوتی در نظر گرفته شده است؛ رؤیای صالحه، نیاز به تأویل و رمزگشایی دارد، حال آنکه رؤیای صادقه که خاص خاصان حضرت حق است، بعینه اتفاق میافتد. مولانا در آثار خود به تفاوت میان رؤیای صالحه و رؤیای صادقه اشارهای نکردهاست. در آثار مولوی، هرچند تقسیمات سهگانة خواب و رؤیا (رؤیای صادقه، حدیث نفس و خواب شیطانی) وجود دارد، آنچه بیشتر به چشم میخورد، تقسیم خواب و رؤیا به صادقه و کاذبه است. این تقسیم دوگانه در مثنوی، همزمان به طور موازی در تقسیمات دوگانة مکرر «عام» و «خاص»، انعکاس مییابد. رؤیای صادقه اغلب مخصوص خواصّ و رؤیای کاذبه اغلب مخصوص عوامّ است. با وجود این در صورتی که خداوند اراده کند، فرد عام نیز ممکن است، رؤیای صادقه داشته باشد. به این مسأله در قرآن نیز اشاره شده است. به عنوان مثال میتوان به خوابهای آن دو نفر که با یوسف در زندان بودند اشاره کرد (یوسف/ آیة 36)؛ اما خواب اولیاءالله یا خواص همیشه صادقه است و حقیقت تجربیات خواب آنها و تجربیاتی که در بیداری دارند، یکی است. ایشان همیشه نسبت به حقیقت، بیدارند:
خواب حدیث نفس انعکاس هوسهای درونی شخص است و یا از ناهمگونی یکی از چهار مزاج بدنی ناشی میشود:
و همچنین در مورد خوابشیطانی اشاره میکند:
سخن مولوی هرگاه خواب حدیث نفس و شیطانی را مطرح میکند، حالتی هشدار دهنده دارد، از این لحاظ که میخواهد بگوید: به آن توجه نکنید و در پی تعبیر آن نباشید. برای عارف و صوفی، تنها خواب صادقه است که اهمیت دارد و در پی تجربة آن است.
برخی از متصوفه و عرفای اسلامی، تقسیمبندی پیچیدهتری از خواب و رؤیا ارائه دادهاند. به عنوان مثال کبرویه، وقوع خواب و رؤیا را با اصطلاحاتی همچون واقعه و خلسه طبقهبندی کردهاند. 1 برای برخی واقعه، یک نوع تجربة رؤیایی است که در حالت کاهش آگاهی و هوشیاری به طور داوطلبانه، حادث میشود؛ اما برای دیگران واقعه، مترادف رؤیای صادقه است. به طور مثال ابن عربی در فتوحات مکیه، میگوید: واقعه، چیزی است که از عالم بالا بر دل عارف وارد میشود، به هر نحو که باشد، مثلاً از نوع خطاب یا مثال یا غیر آن و آن مبشراتی است که خداوند از آثار و بقایای نبوت برای بندگان مخلص قرار دادهاست. پس وقایع، مخصوص اولیاء و وحی مخصوص پیامبران است و آن وقایع رؤیای صادقه است و اضغاث احلام (خوابهای آشفته) نیست و آن جزئی از اجزاء نبوت است که پیامبر اکرم (ص) اشاره فرموده است و گاهی ممکن است تنبیه الهی باشد و آن کاملترین اسباب بیداری است و آنها را مبشرات نامیدهاند و آن آغاز وحی الهی است که به آنها القاء میشود و برخاسته از اصل و ذات وجود انسان است (!ابن عربی، 1405: 2/ 130 ). 2 با وجود اینکه مولوی همچون پیشگام خود سنایی، در آثارش، قسمتی خاص را به خواب و رؤیا اختصاص نداده، میبینیم که او، با تقسیمبندی سهگانة سنّتی و با نظریات و اعتقادات اسلامی نسبت به خواب و رؤیا، آشنایی داشته است؛ زیرا که انعکاس آنها را در آثار او شاهد هستیم؛ به عنوان مثال کلمة واقعه، که خاص صوفیان است، گاه گاه در آثار مولوی دیده میشود و به نظر میرسد که آن را در همان معنای رؤیای صادقه به کار برده و جایگاه ویژهای به آن نداده است. برای مولوی، تنها این قسم از رؤیا، یعنی رؤیای صادقه است که اهمیت دارد.
بخش دوم: عالم خواب و رؤیا در نظر عرفا در جهان عوالمی وجود دارد که یکی از آنها عالم خواب و رؤیاست. صوفیه، علی الخصوص فرقة کبرویه، برای خواب و رؤیا، اهمیت فراوان قائل بودهاند. 3 خواب از یک نگاه، نوعی تجربه است که با برخی تجربیات عالم مادی مشترک است؛ این تجربه حسی است. در خواب، میبینیم، میشنویم، میبوییم، میچشیم و لمس میکنیم و همزمان احساسات و عواطفی مانند شادی و غم را تجربه میکنیم. هرکدام از ما در خواب، یک بدن مثالی داریم که دارای حواس مخصوص به خود است. چنانکه مولانا توضیح میدهد، این دیدن و شنیدن و لمس کردن، با حواس ظاهری صورت نمیگیرد.
در عالم خواب و رؤیا، این فعل و انفعالات به طور لطیف به واسطة حواس پنجگانة باطنی، تجربه میشود. قلب دو جنبه دارد: مادی و معنوی؛ قلبی که در آیات و احادیث از آن سخن میرود، با وجود اینکه مکان خاصی برای آن نمیتوان شناخت، در اندیشة عرفا جایگاه خداست و در حدیث قدسی آمده است: «لا یَسَعُنی أرضی و لا سَمائی و یَسَعُنی قَلبُ عَبدی المؤمِنِ» (! فروزانفر، 1381: 113)، به این معنی که قلب، نزد اکثر عرفا، به عنوان آیینهای است برای انعکاس نور حق و دریچهای است که انسان را به عالم خواب و رؤیا رهنمون میسازد.
مولانا مکرراً از ترکیب آینة قلب استفاده میکند؛ زیرا پس از اینکه این آینه صیقل خورد، میتواند اسرار دنیای دیگر را به دنیای خواب و رؤیا منعکس کند. قلب اولیاء دائماً بیدار است و ایشان چه در عالم بیداری، چه خواب، میتوانند آیات و اسرار الهی را درک کنند، در حالی که شاید برای افراد عادی، این اتفاق، به طور استثنایی، در خواب بیفتد. در این مورد مولانا وضعیت خود را با عوام مقایسه میکند و آن شبیه وضعیت پیامبر است که فرمود: « إنّا معاشِرَ الأنبیاء تَنامُ عُیونُنا و لا تَنامُ قُلوبُنا».
پس در این بخش به دو نکتة مهم اشاره شد: اول آنکه تجربة خواب از نظر مولوی، شباهت زیادی با تجربیات این دنیا دارد و او برای انسان بدنی مثالی قائل است. و دیگر آنکه او قلب را وسیلة ارتباط بین خدا و مؤمن میداند و رؤیای صادقه که در آن پیام الهی به دست میآید، ارتباط مستقیم با پاک بودن قلب دارد.
بخش سوم: ارتباط بین عالم رؤیا و بیداری عالم خواب و رؤیا و عالم مادی در مقابل هم نیستند؛ بلکه در ارتباط متقابل با همدیگراند، به این معنی که حوادث آن دو بر هم تأثیر میگذارد. مولوی در فیه ما فیه آورده است: «درویشی را شاگردی بود، برای او دریوزه میکرد. روزی از حاصل دریوزه او را طعامی آورد و آن درویش بخورد. شب محتلم شد. پرسید که این طعام را از پیش که آوردی؟ گفت: دختری شاهد به من داد. گفت: والله من بیست سال است که محتلم نشدهام، این اثر لقمة او بود و همچنین درویش را احتراز میباید کردن و لقمة هرکسی را نباید خوردن که درویش لطیف است، در او اثر میکند چیزها و بر او ظاهر میشود؛ همچنانکه در جامة پاک سفید اندکی سیاهی ظاهر شود.» (مولوی، 1362: 257- 256) این داستان و ماجراهایی از این قسم نشان میدهد، ارتباطی پویا (Dynamic) بین مادیت و غیر مادیت (عالم ملک و ملکوت و جهان برون و درون)، وجود دارد. چیزی مادی مانند غذا، میتواند دارای معنای پنهان حرام باشد و اگرچه حرام بودن آن چیز برای انسان آشکار نباشد، ممکن است بر حالت روحانی پاک او تأثیر بگذارد و آن را آلوده سازد و باز این حالت روحانی بر بدن او تأثیر میگذارد و به عنوان مثال با دیدن خوابهای شیطانی، موجب تحریکات شهوانی او در خواب میگردد. حوادث این عالم بر عالم رؤیا و عالم رؤیا بر جسم ما اثر میگذارد؛ بنابراین این دو عالم، با هم، یک شبکة پویا تشکیل میدهند.
همچنین ارتباط این دو عالم به شکلی دیگر نیز مطرح است: اگرچه خواب یک نوع تجربة شخصی است، میتواند به نوعی بین افراد مشترک یا مرتبط باشد و بین آنها ارتباط ایجاد کند. داستانی که مولوی در مثنوی آورده است، گویای این مطلب است. در این داستان که در دفتر ششم آمده، مردی که همة دارایی خود را از دست داده و خالصانه و از سر سوز دست به نیایش برداشته است، در خواب میبیند که هاتفی به او پیغام میدهد که هرچه زودتر از وطنش بغداد، رهسپار مصر شود. مرد به مصر میرود و شب زیر پلی می خوابد، در این هنگام پاسبانی به سراغش میآید و مؤاخذهاش میکند. مرد به شرح ماجرای خود میپردازد. پاسبان در پاسخ میگوید:
من بارها خواب دیده ام که در بغداد، در فلان محله، در فلان کوچه و فلان خانه گنجی نهفته است. مرد فقیر وقتی نشانی را با نشانی خانة خود منطبق میبیند، درمییابد گنجی که به دنبال آن است در خانة خود او، در بغداد نهفته است. سرانجام به خانه بازمیگردد و گنج را مییابد:
مثالی دیگر در این زمینه، در کتاب المباشرات آمدهاست. ابن عربی، واقعهای تعریف میکند که در آن مردی را میبیند و خداوند میپرسد: آیا میخواهی این مرد تحت تعلیم تو قرار گیرد؟ ابن عربی میپرسد: او کیست؟ خدا میگوید: او ابوالعباسبن جودی از ساکنان بشرات است. ابن عربی در آن زمان در بغداد به سر میبرد. پس به خدا میگوید: چگونه به او درس دهم درحالی که از او دورم؟ خدا میگوید: تو بگو و او خود از تو استفاده میکند؛ زیرا همانطور که او را به تو نشان دادهام، تو را هم به او نشان دادهام و الآن او تو را میبیند و با او حرف بزن. او سخن تو را میشنود (الغراب، 1993: 14). حوادثی که در عالم خواب و رؤیا اتفاق میافتد، یک نوع تاریخ موازی با تاریخ دنیای مادی ما تشکیل میدهد و با آن ارتباط دوسویه و متقابل دارد. همة سمبلها و رمزها و صورتها و حوادث رؤیایی با چیزهایی در این دنیا مطابقت دارند؛ رؤیای صالحه یک تجربة مستقیم و بنابراین مستلزم تفسیر است و مهمتر از آن مستلزم یک مفسر خوب. در اسلام خوابگزاری، علم دینی به حساب میآید و مقدس است. اگر کسی توانایی تأویل و تفسیر خواب را داشته باشد، آن عطای مستقیم خداوند به اوست و کرامت محسوب میشود و کار او جزئی از کار نبوت است. به تعبیر ابنعربی: «فالعابرُ الرؤیا هوَ الذی لهُ جُزءٌ مِن أجزاءِ النبوّت» (الغراب، 1993: 15). مفسر واقعی درک کاملتری از رؤیای خود نسبت به رؤیای دیگران دارد.
رمزهایی که در خواب میبینیم، در ظاهر مغشوش و غیرقابل فهم است؛ زیرا ما از دیدگاه دنیای مادّی به آنها مینگریم، درحالیکه آنها در بافت حادثهای عالم رؤیا قسمتهایی از یک کلّ منسجم هستند. به عنوان مثال، در فیه ما فیه آمده است: «احوال جمله عالم خوابی است، تعبیرش در آن جهان پدید شود. همچنانکه خوابی میبینی که سواری بر اسب، به مراد میرسی. اسب به مراد چه نسبت دارد؟ و اگر میبینی که به تو درمهای درست دادند، تعبیرش آن است که سخنهای درست و نیکو از عالِمی بشنوی. درم به سخن چه ماند؟ و اگر بینی که تو را بر دار آویختند، رئیس قومی شوی. دار به ریاست و سروری چه ماند؟ همچنین احوال عالم را که گفتیم، خوابی است که «الدنیا کحلم النائم» تعبیرهاش در آن عالم دیگرگون باشد که به این نماند، آن را معبر الهی تعبیر کند» (مولوی، 1362: 100). در اینجا بحثی پیچیده در ارتباط فرم و محتوا از دید مولوی، در مسألة خواب و رؤیا مطرح میشود و به نظر میآید که بین معنی و شکل، نوعی رابطه در این دنیا و دنیای خواب وجود دارد؛ اما این ارتباط در این دو عالم با یکدیگر متفاوت است؛ یعنی معنی یکی است، اما اشکالی که این معنی در این دو عالم پیدا میکند، هرکدام قواعد خاص خود را دارند. حادثهای که در دنیای مادی اتفاق میافتد، نوعی ظهور و تجلّی همزمان، ولی به شکل صوری متفاوت در عالم رؤیا دارد؛ معنای حادثه فی نفسه یکی است؛ اما اظهار خیالی و مادی آن؛ یعنی اظهار صوری آن متفاوت است، یک معنی واحد که به صور ظاهری متفاوت در این دو عالم پدیدار میشود. این فکر بوفور در روایتهای صوفیان دیده میشود. رمز و صور و احساسات و عواطفی که در دنیای رؤیا اتفاق میافتد، واقعی هستند، به همان اندازه که اتفاقات عالم بیداری واقعیاند. این اتفاقات و معادل آنها در دنیای بیداری به یک ذات یگانه برمیگردنند که میتواند به اشکال متفاوت اظهار شود. به طور مثال «رسیدن به هدف» یک معناست که در صورت «اسب راندن»، در خواب، تجسم یا به قول ابن عربی تجسد 4 مییابد. این فکر به طور دقیقتر در آثار ابن عربی توضیح داده شده است. به عنوان مثال، در یکی از واقعهها، فرشته به او سنگی میدهد که بر آن دو آیه از قرآن نوشته شده است و به این نتیجه میرسد که تجلّی مادی و خیالی قرآن یکی است و کشف شهودی خود را با یکی از تجربههای پیامبر (ص) مقایسه میکند: این کشفی است و مطابق با آن جمعهای است که خداوند به پیامبر نشان داد و آن عبارت بود از یک آیینة صافی روشن که فقط نقطهای در میان آن بود و جبرئیل گفت: ای رسول خدا این نقطه جمعه است و این نقطه عبارت است از آن ساعتی که جمعه (یگانگی)، در آن صورت ظهور مییابد وحدیث آن مشهور است، ببین امور الهی چقدر عجیب است و تجلّی آنها در قوالب حسّیه و جسمیه چگونه است؟! و این دلیل ارتباط امور بین حقّ و خلق است (الغراب، 1993: 71). با توجه به این رؤیا ابن عربی میخواهد بگوید که حتی کوچکترین معانی نیز در این دو عالم، ظهورمییابند. ابن عربی ظهور اشیاء را در این عالم، تجسّم و در عالم خواب، تجسّد 5 خوانده است. در اغلب کتب تفسیر خواب، تفاسیر، غالباً عکس آن چیزی است که در خواب دیده میشود و این یکی از اعتقادات عموم مسلمانان است. مولوی در مثنوی معتقد است، خنده و گریه در خواب نشان دهندۀ یک واقعیت مادی، مطابق، اما بالعکس است.
مولوی میگوید: خواب و رؤیا تجربهای است، واقعی همچون تجربههای این دنیا؛ گریه کردن در خواب، یعنی خندیدن در دنیای مادی و بالعکس. این نشان میدهدکه احتمال وجود دنیایی موازی با این دنیا هست که ما در این دو به طور همزمان، تجربیات متفاوت داریم. وقتی این دنیای مادی ما از نظرگاه دنیای خواب و رؤیا نگریسته شود، ارزشی سطحی و ناچیز مییابد. این دنیا، خود، خواب است و همة رفتار ما چه مادی و چه رؤیایی باشد، دارای شأنی است که به وسیلة خدا (مفسر اصلی)، تفسیر خواهد شد. مولانا همواره یادآوری میکند که این دنیا گذراست و برای بیان حقیقت، آن را با خواب مقایسه میکند و به حدیث پیامبر (ص) که فرمود: «الدنیا کَحُلمِ النّائم» (!فروزانفر، 1381: 416) و «النّاسُ نیامٌ إذا ماتوا إنتَبَهوا»( همان، 281) استناد میکند. عالم خواب و رؤیا، نوعی عالم برزخی است، از این لحاظ که آن، عالمی پویا است که بین عالم مادی و الهی، کثیف و لطیف، ارتباط برقرار میکند و در آن، پیام خدا دریافت میشود. کشف و شهود بعضی اسرار صرفاً به وسیلة خواب و رؤیا امکانپذیرند. از طریق خواب پیامهایی به خواب بیننده فرستاده میشود، این پیامها هشدار میدهد و راهنمایی میکند. هشدار الهی به وسیلة خواب، نقش بسیار مهمی در مثنوی و به شکلی عام در ادبیات عرفانی، به عهده دارد. در کتاب تذکرة الاولیاء فریدالدین عطار، در روایات اولیاءالله این قضیه بوفور دیده میشود و هدف اکثر این خوابها پیام دادن حق تعالی به اولیاءالله است. این پیامها در مثنوی و تذکرة الاولیاء سه نقش عمده ایفا میکند: اول، پیامی که در آن دستوری داده میشود: خدا یا شخصی که در رؤیای فرد است، از او تقاضای انجام دادن کاری را میکند، کاری که با خود خواب بیننده یا با شخص دیگری در ارتباط است. 6 دوم، پیامی که در آن از حادثه ای در آینده خبر میدهد. 7 سوم، پیامی که درجه و مرتبة اولیا را تعیین میکند. 8 همچنین در مثنوی ابیاتی دالّ بر ارتباط برقرار کردن با مردگان از طریق خواب وجود دارد. به طورکل اعتقاد به این نوع ارتباط در میان مسلمانان شایع است. بنابراین میبینیم که دنیای خواب و رؤیا و این دنیا، در مقابل هم نیستند؛ بلکه در ادامة یکدیگرند و این خواب، فضایی است که در آن نوعی ارتباط با اشخاص مثالی و دریافت پیام خداوند، انجام میپذیرد و در این دو عالم معانی متفاوت، اشکال گوناگون میگیرند.
بخش چهارم: رؤیت خدا در خواب و رؤیا بسیاری از صوفیان در مورد امکان دیدار خدا در خواب و رؤیا سخن گفتهاند بهاءولد نیز در معارف بعضی از واقعههای خود، که خدا را در آن دیده است، توصیف میکند که برخی از آنها به تلذذات جسمانی شباهت دارد. 9 در مقدمة معارف یکی از دیدارهای خود را با خدا تعریف میکند و از آنها که منکر دیدار خدا هستند ایراد میگیرد: «اگر گویند: تو الله را میبینی یا نمیبینی؟ گویم که من به خود نبینم که «لن ترانی»؛ اما چو او بنماید، چه کنم که نبینم؟» (بهاءالدین ولد، 1382: 1/ 110). حلاج به خواب خواهرش که در اندوه مرگ او بیقرار است، میآید و به او میگوید: «هنگامی که دست و پایم را میبریدند، دلم به محبت حق مشغول بود و زمانی که بر دارم میکردند، پروردگارم را مشاهده میکردم و هیچ خبرم نبود که با من چه میکنند...» (!پورنامدرایان، 1386: 192). همچنین در آثار ابن عربی معاصر مولوی، بوفور به دیدار خدا در رؤیا اشاره شده است. ابن عربی در لقاء با خدا، از او سؤال میکند و چیزهایی از دید باطنی، معنی پنهان آیات قرآنی و حدیث و ریشهشناسی کلمات قرآنی میآموزد. به عنوان مثال در فتوحات مکیه میگوید: «در شب چهارم ماه ربیع الآخر سال627، ظاهر و باطن هویت خدا را شهوداً و محقّقاً در واقعه دیدم. در هیچیک از مشاهد خود او را چنین ندیده بودم و از مشاهدة این برای من، از علم و لذّت و ابتهاج، چیزهایی حاصل شد که کسی آن را نمیشناسد، مگر آنرا بچشد (الغراب، 1993: 61). به نظر میرسد برای احمد غزالی و ابن عربی، رؤیت خدا رؤیت خود حقّ تعالی نیست؛ بلکه تجلی صوری صفات اوست که بر اثر موقعیت شخصی بیننده اظهار میشود؛ اما در مورد بهاءولد، جملة اخیر که از او ذکر شد، اوج صداقت و سادگی او را میرساند که میپندارد و بیان میکند که بواقع خود خدا را دیده است، نه تجلی صفات او را. هرچند که مولانا در آثار خود، در مقایسه با سایر عرفای همعصرش، بصراحت به مسألة رؤیت خدا نپرداخته و نسبت به آن محافظه کاری نموده است، با توجه به پیشزمینة فکری او و آنچه کما بیش اشاره کرده است، میتوان چنین برداشت کرد که او به دیدار خدا، با چشمی غیر از چشم ظاهری معتقد بوده است:
در شرح این بیت گفتهاند: «دیدگان حسی و ظاهری، روش معتزله را دارد، یعنی منکر شهود حق تعالی هست، ولی دیدگان دل و عقل، روش سنّیها را دارد؛ یعنی به شهود حق تعالی ایمان و ایقان دارد» (زمانی، 1386: 2/ 40). و در ادامه از قول اکبر آبادی آوردهاند: «اهل سنّت که صوفیه باشند، قائل به رؤیتاند مطلقاً، هم در دنیا و هم در آخرت... » (همان). مولوی خود در فیه ما فیه آوردهاست: «فلاسفه رؤیت را منکرند، زیرا میگویند که چون ببینی ممکن است که سیر و ملول شوی و این روا نیست، سنیان میگویند که این وقتی باشد که او یک لون نماید [چون به هر لحظه صد لون مینماید] که کلُّ یَومٍ هو فی شأنٍ و اگر صد هزار تجلّی کند، هرگز یکی به یکی نماند، آخر تو نیز این ساعت حق را میبینی در آثار و افعال، هر لحظه گوناگون میبینی که یک فعلش به فعلی دیگر نمیماند. در وقت شادی تجلّی دیگر، در وقت گریه تجلّی دیگر، در وقت خوف تجلّی دیگر، چون افعال حق و تجلّی افعال و آثار او گوناگون است و به یک دیگر نمیماند؛ پس تجّلی ذات او نیز چنین باشد مانند تجلّی افعال او. آنرا بر این قیاس کن» (مولوی، 1362: 113-114). توصیف رؤیایی از خدا در اشعار مولانا زیاد نیست و این تعریف ظاهری از حدّ معقول تجاوز نمیکند. چنین تعاریفی در غزلیات بیشتر به چشم میخورد. معشوق در غزلیات، بر چند مدلول دلالت میکند: شمس، خدا، حسام الدین و صلاح الدین زرکوب. بنابراین وقتی مولانا دیدار رؤیایی خود را با معشوق توصیف میکند، نمیتوانیم آنرا صرفاً دیدار خدا بدانیم؛ اگرچه بر آن نیز ممکن است دلالت داشته باشد.
بنابراین با توجه به اینکه کلمة معشوق در آثار مولوی هم بر شمس و هم برخدا دلالت میکند و در برخی موارد تشخیص این دو از هم غیر ممکن به نظر میرسد تا حدی خوانندة نا آشنا، این دو مقوله یعنی شمس و خدا را یکی میبیند و با توجه به سابقة فکری مولوی و تأثیرپذیری او از غزالی (!پورنامدرایان، 1386: 35)، به نظر میآید برای او، نوعی رؤیت انعکاس الهی در خواب، امکانپذیر است؛ اما او به هیچوجه همچون پدرش و ابن عربی، بوضوح، به شرح چنین رؤیتی نپرداخته است.
بخش پنجم: ارتباط خواب و رؤیا با مسألة بازگشت به اصل موضوع مهم و محوری در آثار عرفا و بخصوص در مثنوی، موضوع بازگشت به اصل است که مولوی در آغاز مثنوی، یعنی «نینامه» بصراحت به آن پرداخته و در اثنای مثنوی نیز آن را تفصیل داده است و میتوان گفت: تمام غزلیات شمس در یک نگاه، تماماً، اهتمام و چالشهای مولوی برای بازگشت به اصل و پشت سر گذاشتن درد هجران و فراغ از اصل است که در چهرة شمس تبریزی، متجسّم شده بود. این فکر نشأت گرفته از آیة «الستُ بربّکم؟ قالوا بلی» (سورة الأعراف/ آیة 172) است و در پیوند با آن بیشتر معنی پیدا میکند. در ادبیات عرفانی، این آیه، مثالی مهم و کلیدی به حساب میآید. آن ماری شیمل معتقد است، اهمیت دادن به آن از زمان جنید شروع شد (Schimmel, 1982: 249!). مولوی بازگشت به اصل را در واقع نوعی انتباه درونی و رسیدن به فرا آگاهی میداند که لازمهاش بیاعتنایی نسبت به این دنیا و تخلّف آگاهانه از تمتّعات آن است و برای تبیین آن دلیلی شاعرانه ذکر میکند و آن را به سبب مست شدن از می الست میداند؛ زیرا مستی فراموشی میآورد و هنگامی که در این دنیا بویی از آن مییابیم، آنرا به یاد میآوریم.
در خواب زمان و مکان معنی ندارد و این دو روال منطقی خود را از دست میدهند. 10 برای ولی خدا به هنگام خواب، دوباره ماجرای الست تکرار میشود و او «بلی» میگوید:
مولوی بین خواب و نهنگی که یونس در شکم آن بود، مقایسهای میکند. همزمان نهنگ، رمزی از رحم مادر است و بنابراین خواب یک فضاست که موجب بازگشت ما به شکل جنینی میشود و این بیداری دوباره، تولدی دیگر است. همچنین خواب، به دایه تشبیه میشود و دایهای که شیرش آگاهی از منبع ماست، زمانی که ذرّات هوای بیاراده بودیم. 11
بنابراین، عالم خواب امکاناتی برای شناخت و درک مبدأ و معاد و معرفتی نسبت به خداوند، فراتر از آنچه در این دنیا ممکن است، مهیا میسازد؛ اما این نیروی خواب تنها در کسانی که اصل خود را به یاد آوردهاند، بروز میکند؛ چرا که به قول مولوی، ما اینجا سایة اشیاء واقعیتر هستیم: «زیرا همه ظلّ حقّند و سایه به شخص ماند، اگر پنج انگشت باز شود و اگر در رکوع رود سایه هم در رکوع رود و اگر دراز شود هم دراز شود، پس خلقِ طالب، طالبِ مطلوبی و محبوبی اند که خواهند تا همه محبّ او باشند و خاضع، و با اعدای او عدو و با اولیای او دوست، این همه احکام و صفات حقّست که در ظلّ مینماید غایه ما فی الباب این ظلّ ما از ما بیخبر است، اما ما باخبریم؛ ولیکن نسبت به علم خدا این خبر ما حکم بیخبری دارد، هر چه در شخص باشد، همه در ظلّ ننماید جز بعضی چیزها، پس جملة صفات حق درین ظلّ ننماید بعضی نماید که وَ ما اوتیتم مِن العلمِ الّا قلیلاً» (مولوی، 1362: 231). مولوی، اولیاءالله را به فیل و عوام را به خر، تشبیه میکند. فیل نشانة اولیاءالله و کسانی است که بیدارند و هندوستان (منزل ازلی) را در خواب میبینند، در حالیکه خرها یعنی عوام امکان چنین دیداری را ندارند.
مولانا این تبعید انسانی را با استفاده از ضرب المثل معروف «فیل کسی یاد هندوستان کردن»، با تبعید فیل مقایسه میکند. در زبان فارسی این اصطلاح به دو صورت وجود دارد: 1- فیل کسی یاد هندوستان کردن، به معنی به یاد گذشته افتادن. 2- فیل کسی را یاد هندوستان دادن، به معنی خارج کردن او از حال عادی و پدید آوردن شور و شوق در وی (دهخدا، 1377: ج11، 17265). مولانا هم در مثنوی و هم در غزلیات شمس این اصطلاح را به هر دو شکل، فراوان به کار برده است. در یک شکل به معنای کوشش شخصی فرد برای به یادآوردن روز الست و در شکل دیگر، به معنای بخشش و جذبة خداوند که وسیلهای است برای ادامه دادن راه و رسیدن انسان به اصل خود. به عنوان مثال در دیوان شمس میخوانیم:
در جای دیگر، در مثنوی، دل را به هند تشبیه کردهاست:
اگرچه مولانا بین اولیاء و عامّة مردم، تفاوتی از زمین تا آسمان قائل است و این تفاوت را همواره با استفاده از گروه دوگانة کلمات (کلمات متناقض)، مانند: عام- خاص، فیل- خر، کور- بینا و غیره مطرح میکند، معتقد است که هر شخص، به اذن و عنایت حق تعالی، استعداد و توانایی ولی شدن را دارد:
بهطور خلاصه میتوان گفت: دعوت به بازگشت؛ بخصوص در حالت خواب و رؤیا شنیده میشود و اگرکسی میخواهد این ندا را بشنود، باید از پیروی از خواهشهای نفس و احساسات کودکانه دوری گزیند و دل را پاک و بیآلایش سازد. به وسیلة این قلب لطیف که مرکز محوری کیهان است، به عوالم دیگر دسترسی داریم. در این عوالم، ذاتها و معنیها، بر اساس محدودیتشان، شکل و صورت میپذیرند. نتیجهگیری خواب و رؤیا جایگاه بسیار مهمّی در اسلام دارد و به واسطة آن، ارتباط با خدا امکانپذیر است و نوعی معرفت منحصر به فرد، حاصل میشود. علاوه بر این رؤیای صادقه که صوفیان توجه فراوانی به آن نشان داده اند، گونهای از وحی است؛ بنابراین نوعی تجربة مقدس به شمار میآید. مولانا همچون دیگر صوفیه، به آنچه علمای مسلمان در کتابهای تعبیر خواب مطرح کردهاند، معتقد است، با این تفاوت که او در این باب قدمی فراتر نهاده است. در این مقاله، به پنج موضوع در مورد خواب و رؤیا پرداخته شده و نتایج ذیل از آن حاصل شده است: 1- تقسیمات سهگانة خواب و رؤیا؛ یعنی رؤیای صادقه (او در آثارش به تفاوت رؤیای صالحه و رؤیای صادقه اشارهای نکردهاست)، حدیث نفس و خواب شیطانی، در مثنوی مطرح شده و این نشان میدهد که مولوی با فرهنگ اسلامی در مورد خواب و رؤیا آشنایی داشته است؛ اما ذکر او از خواب حدیث نفس و شیطانی، تنها برای هشدار به عوام است که در پی تعبیر آن نباشند و برای او تنها رؤیای صادقه اهمیت دارد. 2- بین این دنیا و دنیای خواب و رؤیا، نوعی ارتباط پویا وجود دارد. آن دو در مقابل هم نیستند؛ بلکه در امتداد هماند. به نظر میآید که معنا، به دنبال شکل است و شکلی که آن به خود میگیرد، در این دو عالم متفاوت است؛ با وجود این تجربة رؤیایی با تجربهای که در دنیای مادی داریم، شباهتهای زیادی دارد، در خواب بدن مثالی داریم، میبینیم، میشنویم و.... کیفیت این تجربه در خواب و رؤیا به میزان پاک بودن قلب بستگی دارد و برای کسی همچون مولوی، تجربة رؤیای صادقه در بیداری نیز حاصل میشود. 3- بسیاری از صوفیان به دنبال تجربة رؤیت خدا در خواب بودهاند، همچون عین القضاة، احمد غزالی، ابن عربی و بهاء الدین، پدر مولوی که در معارف او شاهد ذکر گونهای عجیب از این رؤیت هستیم؛ اگرچه مولوی در پارهای از موارد از رؤیت معشوق در عالم خیال، سخن به میان آورده است، بروشنی نمیتوان تشخیص داد که مقصود او از این معشوق، خداست یا شمس. در آثار او، از رؤیت خدا در خواب، به طور واضح و روشن ذکری به میان نیامدهاست؛ اما بر اساس پیش زمینة فکری اشعری و تأثیرپذیری او از غزالی، میتوان گفت: به گونهای به رؤیت خدا در خواب معتقد بوده است. 4- مولوی در مثنوی از اصطلاح فیل کسی یاد هندوستان کردن مکرراً استفاده میکند و به کمک این مثال، خاطر نشان میسازد که به واسطة خواب، میتوان به نوعی از معرفت دست یافت و چیزهایی را به یاد آورد که در بیداری امکان آن نیست. از این لحاظ خواب، تجربهای عارفانه را که در بیداری حاصل نمیشود، امکانپذیر میسازد.
پینوشتها 1- در این مورد رجوع شود به آثاری که از نویسندگان طریقة کبرویه همچون سمنانی، اسفراینی و نجم الدین رازی در دست است، مثلاً: نجم الدین رازی، فصل شانزدهم :« در بیان بعضی وقایع غیبی و فرق میان خواب و واقعه » (1383: 289-298). 2- مولانا نیز خواب را برخاسته از اصل وجود انسان میداند:
3- رجوع شود به کتاب فوائح الجمال و فواتح الجلال) نجم الدین کبری، 1368( و -Massignon, Louis (1945); Corbin, Henry (1972) 4- ابن عربی به ظهور رسیدن معانی را در عالم بیداری، «تجسّم» و در عالم خواب، «تجسّد» خوانده است. برای جستجوی بیشتر رجوع شود به کتاب «الخیال، العالم البرزخ و المثال، یلیه الرؤیا و المباشرات من کلام الشیخ الأکبر محی الدین بن عربی(الغراب ، 1993) 5- مولوی، برای بیان این ظهور، این اصطلاحات را به کار نبرده است. 6- مانند داستان پیر چنگی که در آن خداوند بر عمر خوابی میگمارد و در خواب به او دستور میدهد به پیر چنگی کمک مالی کند (!مولوی، دفتر اول/1913). 7- مانند داستان پادشاه و کنیزک که در آن به پادشاه، در خواب، خبر پیدا شدن شخصی در آینده دادهمیشود (!مولوی، دفتر اول/62). 8- مانند داستان دقوقی (!مولوی، دفتر سوم/1924). 9- اینگونه توصیفات در آثار مولانا راه پیدا نکرده است. 10- خواب از این جهت با ساختار اسطوره شباهت پیدا میکند. 11- شیر در کتب تفسیر خواب، نشانۀ دانش و در متون اسلام نیز دانش به شیر تشبیه شده است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- قرآن مجید. 2- ابن عربی، محمد بن علی .(1405ه.ق). فتوحات المکیه، مصر: الهیئه المصریه العامه لکتاب. 3- بخاری، ابو عبدالله محمد بن اسماعیل .(2003). صحیح بخاری، عمان. 4- پورنامداریان، تقی .(1364). دیدار با سیمرغ، تهران: انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ چهارم(ویراست 3). 5- دهخدا، علی اکبر .(1377). لغتنامه، تهران : انتشارات دانشگاه تهران،چاپ دوم از دوره جدید. 6- زمانی، کریم .(1386). شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: انتشارات اطلاعات، تهران، چاپ هجدهم. 7- الغراب، محمود محمود .(1993). الخیال (العالم البرزخ و المثال، یلیه الرؤیا و المبشرات من کلام الشیخ الأکبر محی الدین بن عربی)، دمشق : دارالکتب العربی. 8- غزالی، احمد بن محمد .(1359). سوانح، مصحح نصرالله پورجوادی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. 9- فرید تنکابنی، مرتضی .(1364). رهنمای انسانیت، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول. 10- فروزانفر، بدیع الزمان .(1381). احادیث و قصص مثنوی، تهران : انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم. 11- مولوی، جلال الدین محمد .(1381). غزلیات شمس تبریزی، مصحح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات قطره. 12________________ .(1362). فیه ما فیه، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم. 13_______________ .(1375). مثنوی معنوی، مصحح رینولد نیکلسون، تهران: انتشارات توس، چاپ اول. 14- محمدبن حسین، بهاءالدین ولد .(1382). معارف، مصحح بدیع الزمان فروزانفر، تهران : طهوری، چاپ سوم. 15- نجم الدین کبری، احمد بن عمر .(1368). فوائح الجمال و فواتح الجلال، مترجم محمد باقر ساعدی، به اهتمام حسین حیدرخانی، تهران: انتشارات مروی. 16- نجم الدین رازی .(1383). مرصاد العباد، به اهتمام محمد امین ریاحی، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی. 17. Corbin, Henry .(1972). Correspondance Spirituelle échangée entre Nuroddin Esfarayani (ob. 717/1317) et son disciple ‘Alaoddawleh Semnani (ob. 736/1336), Texte Persan Publié avec une Introduction par Hermann Landolt, Tehran : Le Département d’Iranologie de l’Institut Franco-Iranien de Recherche, Imprimerie Taban. 18. Lamoreaux, John C. (2003). The Early Muslim Tradition of Dream interpretation, New York: State University of New York Press. 19.Lory, Pierre .(2003). Le rêve et ses Interprétations en Islam, Paris : Albin Michel. 20. Massignon, Louis .(1945). « Thèmes Archétypiques en Onirocritique Musulmane » Eranos Jahrbuch, 12, pp.242-256. 21. Nicholson, Reynold .(1963). The Mystics of Islam, London: Routledge and Kegan Paul Ltd. 22. Plotin .(1982). Ennéades, E.Bréhier (Ed.), Paris : Belles-Lettres. 23. Schimmel, Annemarie. (1978). The Triumphal Sun, A Study of the Work of Jalaloddin Rumi, London: Fine Books.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 25,312 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,117 |