![سامانه مدیریت نشریات علمی دانشگاه اصفهان](./data/logo.png)
تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,682 |
تعداد مقالات | 13,758 |
تعداد مشاهده مقاله | 32,155,985 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,731,545 |
جایگاه شفایی در سبک هندی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 3، شماره 3، آذر 1388، صفحه 109-130 اصل مقاله (209.93 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سعید شفیعیون* | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شرفالدین حسن شفائی، معروف به حکیم شفائی، شاعر برجسته و طبیب دانشمند دوره صفوی است که بسیار محل توجه و مورد احترام بزرگان معاصر و نسلهای پس از خود بوده است. شعر وی با وجود برخورداری از ویژگیهای سبک هندی تا حد قابل قبولی از افراطکاریهای شعرای آن دوره در خیال و زبان عاری است و پارهای اطلاعات مهم اجتماعی و زبانی از آن مستفاد می شود. با اینهمه تا امروز تحقیق و تصحیح جامع و شایان توجهی از احوال و آثار او؛ بخصوص مثنویاتش صورت نگرفته است. پژوهش حاضر سعی دارد تا با اتکا به منابع اصیل و متقدم آگاهیهای تازهتری در باب اهمیت مقام شاعری وی به دست دهد. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شفائی؛ زندگی؛ افکار؛ اشعار؛ سبک هندی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه بیآنکه در این مجال اندک، قصد ورود به بحث جدلی و درازدامن نامگذاری مسامحهبار سبکهای شعر فارسی را داشته باشم و از معطل ماندن مباحث جدید و نظاممند ادبی؛ بویژه فن سبکشناسی ادبیات فارسی اظهار تأسف کنم و احیاناً دوباره دعواهای در لفّافة امیری فیروزکوهی و نورانی وصال و سادات ناصری1 را با یکدیگر بر سر اطلاق عنوان سبک هندی یا اصفهانی به شعر دورة صفوی زنده کنم، باید بر این امر تأکید بورزم که این شیوه دستکم از اواخر قرن یازدهم به دو جریان منشعب شد و هر دو نیز از اصفهان سرچشمه گرفت. یکی از آنها سبک تمثیلی و اعتدالگرا و دیگر شیوة افراطی و انتزاعی محور خیالگراست. جالب آنکه در هر دو شیوه استادان و شاعران جریانسازی قرار داشتند، نظیر حکیم شفائی از گروه اول و زلالی خوانساری و جلال اسیر از گروه دوم که هیچکدام حتی برای یکبار هم پا به هند نگذاشتند و اغلب خود از منتقدان حوزة ادبی هند و ایرانیان پناهنده به هند بودند. البته دیوان اشعارشان در هند دست به دست میگشت و به نوعی همپای آثار انقلابیون این جریان ادبی، نظیر ظهوری و عرفی و طالب آملی شد و نهضتی را پدید آورد که هیچگاه زوال نیافت و گرانگوهرانی چون بیدل و غالب و اقبال را به خزانة ادب فارسی افزود. به بیانی دیگر در این دوره، ادیبان و شاعران برجستة ایرانی و هندی بسیاری قرار دارند که جامعة ادبی امروز ما یا آنها را اصلاً نمیشناسد و یا بسیار کم و سطحی به آنها وقوف دارد. نمونهاش شاعر دانشمند و پرقدرت و تأثیرگذار دورة صفوی حکیم شفائی است که حتی توجه و تحسین آذربیگدلی و رضاقلیخان هدایت، از ادبای بازگشتی را برانگیخته است2 .باید ضمن قدردانی از اندک پژوهشهای گذشته در باب این شاعر، اذعان کرد که هنوز جستار بسامان و بایستهای؛ بویژه دربارة مثنویات وی و ارزش و اعتبارش به لحاظ شعری و درونمایههای فکری و مسائل مربوط به حیات شاعر انجام نگرفته است. نگارنده علاوه بر اهتمام به این امر تلاش کرده است تا با حذف منابع و اقوال ناموثّق و متأخّر و تکراری و نهایتاً اشارات گهگاهی و بضرورت به آنها در بخش پینوشت خوانندة پروسواس و دقیق را تلویحاً در جریان نقد منابع تحقیق قرار دهد. زندگی شرفالدین حسن3 شفائی اصفهانی (!اوحدی بلیانی، 297- الف؛ کاشانی،325:1386)، در اصفهان به سال 966 چشم به جهان گشود4 .خاندان شفائی از عالمان و فضلای برجستة عهد خود بودند. پدرش حکیم ملا یا حکیم مولانا و یا حکیم خواجه ملا (!اوحدی بلیانی، 297-الف؛ امین احمد رازی،2:1378/982؛ زوارهای اردستانی،281:1374) از شاگردان میرغیاثالدین منصور شیرازی بود (!اوحدی بلیانی، 297-الف) و طبیب برجستة عصر خود به شمار میآمد و بر در مسجد جامع اصفهان به مداوای مریضان میپرداخت. شرفالدین، طب و دیگر علوم را ابتدا نزد پدر و سپس برادر خود حکیم نصیرا آموخت 5.مدتی نیز در شیراز از شاه تقیالدین محمد نسابة شیرازی حکمت را فرا گرفت (!زوارهای اردستانی، 281). هم از فحوای اشعار حکیم شفائی در نصیحت به فرزندش6 و هم از حکایاتی که منابع در باب ارتباط این خانواده با شاعران عصر نقل کردهاند، معلوم است، شاعری نزد ایشان از مهمات هنر و فضایل به حساب میآمده است، چنانکه یکبار که در چهارده سالگی با محتشم کاشانی در خانة پدری دیدار داشته و دو غزل نیز برای او خوانده بود که « ملامحتشم میگوید که خوب گفتهای؛ اما به خربوزه گرمک اصفهان میماند که به حسب ندرت شیرین واقع میشود. حکیم در جواب میگوید الحمدالله به گرمک کاشان نمیماند که در کل شیرینی ندارد» (نصرآبادی، 1/309). به هر حال هر چند شفائی از نوجوانی به شعر میپرداخته و پدر نیز مشوّق وی بوده، همت اصلی خود را بر سر یادگیری علوم؛ بویژه طب میگماشت، تا آنجا که خلفی شایسته بود، برای پدر و جایگاه وی بر در مسجد جامع را به کمال برازنده بود (!اوحدی بلیانی، 297-الف). شعر برای شفائی تنها تفنّن و جولانگاه ذوق به حساب میآمد، چنانکه هیچگاه آن را وسیلة کسب معاش نکرد. شفائی شاعر پرسفری نبود و بیشتر عمرش را در اصفهان گذراند. در سایر منابع و همچنین اشعار شفائی به سفر وی به خراسان و یزد و مازندران اشاراتی شده است، چنانکه در سفر نخست ضمن زیارت مشهد مقدس دو سال " 1014-1012" نیز مقیم هرات بوده (!سیستانی،گ137) و به مصاحبت با شعرای آن دیار اشتغال داشت که البته سرانجام کارش با برخی از ایشان به تیرگی و مهاجات کشید و از آنجا به اصفهان بازگشت. در راه بازگشت مدتی را در یزد سپری کرد و برخلاف خاطرة تلخ خراسان، در آن سامان خشنودی بسیار نصیبش گشت تا آنجا که در اشعارش به ستایش آن شهر و مردمان عالمش پرداخت. شفایی دو مرتبه نیز به طبرستان و مازندران رفته است (!زوارهای اردستانی، همان) که از این میان سفر دومین به امر شاه صورت گرفت (ادامة همین مقاله)، اما در باب سفر هند باید گفت وی نه تنها هیچگاه به آنجا نرفت که حتی برای یک لحظه هم سودای همهگیر سفر هند را در سر نپروراند. شفائی به سبب کبر و حشمت علمایی و طبع ناساز هجوپیشهاش با اغلب معاصران و حتی یارانش دوستیهای بسامانی نداشت. یکی از ایشان در باب وی گفته «بس که متکبر و خودپسند است اگر کسی در حال نزع باشد، نمیخواهد به او رجوع کند. طبع شعرش خوب است، ولی از تکبر و خودستائیاش کسی به شنیدن اشعارش رغبت نمیکند» (صادقی افشار،204:1327). در 1000 هجری شاعران اصفهان و دیگر نقاط ایران به همراه یکدیگر قطعهها و غزلها در هجو او طرح میکنند7 (اوحدی، همان). در سفر هرات نیز در مجلس امیرحسینخان شاملو با فصیحی شاعر کارش به منازعه و مجادله میکشد و هجوهای سختی میان این دو شاعر بزرگ رد و بدل میشود که بخشی از این اشعار در دست است8 (!اوحدی بلیانی، گ435؛ شفائی99:1362-100؛ همو، هزلیات، گ100، 114). از معدود معاصرانش که از تیغ زبان او رستهاند، نخست صحیفی شاعر (همان،852) و حسنبیگ ذوالقدر شیرازی، متخلص به انسی است که هر دو بسیار مورد احترام شفائی بودهاند، به گونهای که بین شفائی با انسی نامههای ملاطفهآمیزی هم رد و بدل شده است (!نصرآبادی،1/428؛ گلچین معانی،1346: ج7، ب2/592) دیگر ملاعشرتی شاعر که پیش وی در کنار شعر، طب هم میخوانده است (!نصرآبادی، 1/480) و یا فضلی جرباذقانی و طبعی قزوینی و ملاافضل همتی و باقیای مصنّف (!همان،1/374، 431، 436؛ فخرالزمانی،872) که در شعر شاگرد او بودند، البته برخی منابع صائب را نیز پیرو و شاگرد او دانستهاند (!واله داغستانی،2:1384/1207) که به نظر میرسد، اگر چنین ارتباطی بین این دو بوده باشد، مربوط به پیش از سفر مولانا صائب به هند است، چراکه در بازگشت صائب از سفر هند، حکیم دیگر در قید حیات نبوده است (!سهیلی خوانساری،427:1316). از دیگر کسانی که با شفائی همطرح بودهاند و یا مشاعره داشتهاند، میتوان به مستعلی اصفهانی و میرالهی اشاره کرد (نصرآبادی،1/363: 600). شیخ محمد اصفهانی نیز از شاگردان نزدیک او بوده که پس از فوت حکیم، سعی در ترتیب دیوان وی داشته و از میرزا جلالا خواسته تا دیباچهای بر دیوان استادش بنگارد (!زوارهای اردستانی، 275). بنا به قول برخی از منابع متقدم، شفایی در تاریخ 1037 (اسکندر منشی،1082:1382؛ دولتآبادی، گ6) یا به عبارت دقیقتر، پنج رمضان 1037 فوت کرده است که ظاهراً پیکرش را نیز برای دفن به کربلا بردهاند9 (!زوارهای اردستانی،281:1374-282) . از شفایی گویا تنها یک فرزند، به نام محمد راغب (دیدة بیدار، گ64) برجای مانده بوده است که برخلاف نظر یکی از محققان (شفائی،44:1362) تا پس از حیات پدر بر جای بوده و حتی یکسال پس از فوت پدر بر جای او به طبابت مشغول بوده است (!دولتآبادی، گ6). با تخلص شفایی سه شاعر دیگر در ادب فارسی سراغ داریم. متقدمترینشان همان شاعر طنزگوی بیمعنیسرای معاصر و مصاحب شفائی است با نام حکیم باقر شفائی محلاتی که حلّاجی میکرده است؛ اما معلوم نیست از چهرو لقب حکیمی داشته و از او و حکیم شفائی مناظرهای جالب نقل شده است (!نصرآبادی، 646). دیگری حکیم عبدالاسحق شفائی خراسانی است که تنها یک منبع در باب او اطلاعات اندکی ارائه کرده و گفته «ظاهراً [از] مردم خراسان باشد از هند برگشته سوی وطن میرفت» (قانع تتوی،335:1957-336). سومین ملا محمدجواد شفائی نراقی فرزند ملا احمد نراقی است که دنبالة مثنوی طاقدیس پدرش را سروده است (آقابزرگ طهرانی، 1983، 15/134؛ دانشپژوه، 1340: 13/3178). ب- شعر شفائی در میان شاعران دورة صفوی هم به لحاظ سلامت زبان و هم به لحاظ غنای فکری و برخورداری از پشتوانة علمی از مقام و اعتبار قابل ملاحظهای برخوردار است تا آنجا که صائب در باب فقدان او اظهار تأسف نموده و گفته:
در واقع همّت وی در بهکارگیری معیارهای طرز تازه و در عین حال سرنپیچیدن از سنن جاافتادة شعر استادان قدیم به همراه ورود اصطلاحات و تعابیر پزشکی و فلسفی به شعرش، طرز و سبک منحصری برای او حاصل کرده که بحق آن را میتوان سبک شفائی نامید، چنانکه خود او نیز بر این امر چندین جای اشاره و اصرار دارد:
1)عواطف شفایی در واقع از معدود شعرای این دوره است که شعرش را به لحاظ انوع عاطفههای شخصی و اجتماعی و حتی انسانی میتوان مورد بحث قرار داد و به سبب اصالت آنها بدرستی در بابشان حکم کرد. 1- 1- حس میهن دوستی وی در باب ایران و تحقیر هند و آرزومندان آن شفایی نه تنها هیچگاه به هند نرفت که حتی برای یک لحظه هم سودای همهگیر سفر هند را در سر نپروراند. دلایل آن چنانکه از اشعارش بر میآید میهن دوستی و بیزاری از شاعر پیشگی است.
ترجیح اصفهان و شعرای آن دیار به دیگر جایها بخصوص خراسان
1- 3- شکایت از عوام زدگی اوضاع ادبی و شیوع شعر سست و بی معنی
1-4- بی تعصبی و خرد گرایی اگر از بعضی تفکرات و عقاید متعصبانة رایج این دوره بگذریم، شفایی نسبت به اغلب معاصرانش از روح علمی و تفکر خردگرایانه ای برخوردار است، چنانکه تا حد ممکن بر عادات فکری غلوآمیز رایج عصرش غلبه کرده و این نکته را هم در اشعار مدحی و خردگرایانهاش در شأن معصومین (ع) بویژه حضرت علی (ع) میتوان دریافت(!شفایی،نمکدان حقیقت،18-16) و هم در مذمت نسب تراشان مدعی سیاست و مقلدان بی مغز و نسب تراشان مدعی سیادت و حاجیان و زائران ریاکار و سوداگرچشمگیر به نظر می رسد.
افکار علمی و اخلاق عملی شفائی را بحق میتوان خاقانی ثانی یا خاقانی سبک هندی نامید، هم به لحاظ وجوه اخلاقی و هم به سبب تمایل بسیار وی به زهد و عرفان. همچنین اصرارش در نمایش آگاهیهای مختلفش از علومی مثل طب و فلسفه و در عین حال آگاهی به رموز و دقایق سخنوری، شفائی را بتحقیق از برجستهترین شاعران این عصر قرار داده است. اجتهاد پرجسارتش در بسیاری از مسائل جدلی و بغرنج کلامی، مثل مخالفت با عقیدة رایج معتزله و شیعه و اعلام دیدن حق با چشم سر و علّت نبودن علم واجبالوجود و داوری کلامی بین اشاعره و معتزله(!همان،14-10) نشان دهندة آگاهی عمیق وی از فلسفة اسلامی و دگراندیشی در این حوزهها است10.
با اینهمه بر فلسفة یونانی سخت میتازد و از آن بیزاری میجوید و میگوید:
1- 6- هجوپیشگی و هزّالی در حقیقت این بخش، تاریک ترین وجه شخصیت اجتماعی و هنری شفایی است، چنانکه میرداماد در باب وی گفته است «شاعری فضیلت حکیم شفائی را پوشیده و شعرش را هجا پنهان ساخته است» (نصرآبادی، 1/309). چندان بر ما روشن نیست دلیل اینکه حکیمی چون او چرا میخواسته در این عرصه سرآمد قرون و اعصار شود تا حدی که معاصرانش در باب وی بگویند «در هزالی از سوزنی و انوری گرو برده. اگر این دو هزال زنده بودند، غاشیهکشی وی نمیتوانستند کرد» (فخرالزمانی، 1367: 523) و یا معتقد باشند «از شمشیر مهاجات او اکثر شعرای عراق و غیره بر خود میلرزند» (اوحدی، 297-الف)، اما به نظر میرسد، غیر از اهمیت هنری هجو بعنوان نوعی از انواع ادبی؛ بویژه در این دوره که کثرت شعرا و قلّت مضامین و سرقت ادبی به اوج خود رسیده، خلق تند و متکبرانه و طبع طنزگرا و نگاه تفننی او به شعر با تحریکات برخی از دوستانش در هجو و مسخره کردن معاصرانش مجموعه دلایلی است که از وی شاعری اینچنین برساخته که حتی در دشنام دادن هم منّتگذار است و میگوید:
نتیجة این بیبندوباریهای شاعرانة حکیم و دشمنتراشیها چنان میشود که مشتی از ایشان تهمت هجو شاه به وی درمیبندند و این خبر به گوش شاهعباس میرسد. حکیم برای تبرا از این اتهام قصیدة قسمیهای بلند میسراید و یادآوری میشود که
وی در دو قطعة دیگر که برای رفع این اتهام و التماس عفو و پوزش از شاه سروده است، ضمن اظهار توبه مجدد از هجوگویی به ناخشنودی پیشین شاه از این عمل شنیع اشاره دارد و می گوید:
البته الزاماً خاستگاه این هجویات دشمنی نبوده، چنانکه وی و بهترین دوستش، اوحدی که بیش از صد و پنجاه غزل به طرح و استقبال یکدیگر ساخته بودند و رفیق سفر و حضر هم به حساب میآمدند، هجوهای تندی در باب یکدیگر میگفتند (! شفایی، نمکدان حقیقت، گ124) هرچند در این بین شفایی اغماض بیشتری میکرده و اوحدی هم خود معترف است که «قائل این مقال در بدایت حال از شوخی طبیعت و اقتضای سن و زمان اگرچه اهاجی رکیکه به جهت وی گفته؛ اما وی با همة آتش فطرتی بزرگی نموده بر روی عظمت خویش نیاوردهاند و در برابر خود شرمسار کرده» (اوحدی بلیانی، گ297). به هر تقدیر کمتر کسی از معاصران و معاشران شفایی است - از صالح شلغم و محمد خباز و هدایت بقال- (!شفایی، هزلیات، گ100، 19، 125) تا خواجه ملکحسین مالمیری و محمدرضا فکری و ذوقی اردستانی و جلالای نائینی و اقدسی و نظیری نیشابوری و شاپور تهرانی و وحشی بافقی و میرزا محمد مؤمن کرمانی که طعمة شمشیر هجو او نشده باشد. چنانکه گفتهاند، میرزا مؤمن پس از هجای گزندهی حکیم که ترانهوار ورد زبان رنود و لوانید اصفهان شده بوده است، دو هفته بیشتر زنده نماند (!همان، گ85، 94، 118، 112،100، 121؛ هاشمی سندیلوی،1970: 2/899، نصرآبادی،1/432). البته هجوهای گزندة او همیشه بیپاسخ نمیمانده و بعضاً جواب های دندان شکنی دریافت میکرده است. 11 چه بسا حکیم در این میانه نه تنها معاصرانش را هجا گفته؛ بلکه برخی از شاعران بزرگ گذشتة ادب فارسی نظیر ناصرخسرو و جامی را نیز به بهانة کجی اعتقادشان منکوب کرده است (!همان، 165؛ نمکدان حقیقت، گ67-68). هرچند باید اعتراف کرد که نشانههایی هم در اشعار شفائی، دال بر تکریم شعرای بزرگ فارسی، نظیر فردوسی، سنائی، جمالالدین عبدالرزاق، کمال اسماعیل، خاقانی و نظامی وجود دارد (!شفایی، مهر و محبت، گ32-33). بعنوان مثال عرفی شیرازی را به سبب یکی از همین بیادبیها و مفاخرههای بیوجهش هجو کرده و در قصیدهای که به استقبال او سروده، میگوید
1- 7- مدح گریزی و آزادگی شفائی به لحاظ اخلاقی، شخصی مستغنی و البته عافیت جو بوده است؛ و بنابراین فاصلة خود را همیشه با دربار حفظ می کرده تا آنجا که او را باید شاعری آزاده و مدیحهگریز دانست که حتی شعر را در نفس خود، نقص حکما میداند (!شفائی،150:1362) و نیز تنها «وجه معیشتش از ممر طبابت» میگذشته است (فخرالزمانی،524:1367). هم از اینروست که به هجو بسیاری از شعرای همروزگارش پرداخته و آنهایی را که بخصوص برای کسب صله، جلای وطن میکنند و هند را کعبة آمال خود قرار میدهند، نکوهش میکند و میگوید:
او هرچند به ملکالشعرایی دربار مرشد اعظم ملقب است (اسکندر منشی، 1082)، اما نه در اشعارش به این امر اشارهای دارد و نه در روابط گهگاهی و احتیاط آمیزش با درگاه صفوی، میتوان رفتار ندیمان و شاعران درباری را از او سراغ گرفت. هم از این بابت است که در توصیف وی گفتهاند «از لوند مشربی ملازمت رکاب اشرف کمتر مینمود» (همان) و هرگز «به سعادت بندگی آن پادشاه ستاره سپاه مستسعد نگردیده و داخل فهرست ملازمان شاه عالمیان پناه نشده» (فخرالزمانی، 1367: 523). با این حال باید گفت وی در این نوع روابطش هیچگاه بیاحتیاطی و بیادبی نکرده و هر گاه شاه عباس او را به حضور میطلبیده با دل و جان حاضر میگشته و اشعار دلکشی در ستایش وی میسروده، چنانکه یکبار هم از اصفهان به دعوت شاهی، با همراهی پیک سلطنتی راهی مازندران میشود و اشعاری در وصف آبادانیهای شاه در فرحآباد میسراید:
او حتی از اینکه در دربار به طبابت مشغول شود، هم ابا دارد و به فرزندش نیز نصیحت میکند تا عمل آلودة دیوان نشود:
در دیوان شفائی نزدیک به 12 قصیده 3 قطعه و 1 ترکیببند، در ستایش شاه عباس میتوان یافت که تعداد قابل توجهی از آن هم اشعاری خالی از تملق است، چنانکه بعضاً تنها اشارههایی به مدح شاه دارد(!شفایی، نمکدان حقیقت،گ33). بر این نمونهها البته باید ستایشنامههای منظومههای دیدة بیدار (گ 35-30 و 64-60) و مهر و محبت (ص 18-14) را افزود. دو سه قصیده نیز در مدح وزیری از وزرای شاه عباس گفته که به سبب سادهلحنی و ستایش اشارهوار آن معلوم نیست کدام شخصیت تاریخی مراد او بوده است (!شفائی، 108:1364، 193-141، 173).
او خود البته از این خلقش اظهار رضایت دارد و صراحتاً میبالد که:
با همة این مسائل شاه عباس او را بسیار بزرگ میداشت و یکبار که حکیم به تختگاه هارون ولایت میرفته، در محلة نیماورد چون به او برخورد میکند، میخواهد «که از مرکب به زیر آید، حکیم مانع شد شفقت بسیار به حکیم فرمودند و روانه شدند. جمیع امرا جهت مراعات حکیم پیاده شدند تا حکیم گذشت» (نصرآبادی، 1378: 309). 2)زبان به لحاظ زبانی شعر شفائی یکی از بیعیبترین و محکمترین اشعار این دوره است که دلایل اصلی این قوّت را میتوان در تسلطش به زبان فارسی و عربی و تتبعش از دواوین اشعار استادان پیشین بزرگ سخن نظیر خاقانی و انوری و سعدی و حافظ سراغ گرفت12 (!شفائی، 1362، نود و دو – صد و هجده). با اینهمه توجه وی به ویژگیهای طرز جدید و استقبال اشعار استادان این شیوه چون بابافغانی و عرفی (همان) موجب شده است تا از الگوهای پیشرو آغازین شعر دورة صفوی به شمار آید. ورود جسارتآمیز واژگان و اصطلاحات عامیانه در کنار کاربرد انواع اصطلاحات علمی؛ بویژه پزشکی و عبارات جاافتاده و فصیح عربی، شعر او را یکی از متنوعترین و دلانگیزترین اشعار سخته و پختة این روزگار قرار داده است که گاه به همراه مایة هجوآمیز و طنزگونهاش، حظ وافری نصیب خواننده میکند، چنانکه در هجو حاسدان گفته است:
همچنین سعی شفایی در ساختن ترکیبهای جدید مثل آدمگری به معنی پزشکی(همین مقاله) جلوههای تازگی شعر او را بیشتر کرده است.
دیوان هزلیات شفائی با همة زشتی الفاظ و بیرسمیهای اخلاقی خزانة شگفتآوری از اصطلاحات عامیانه و فرهنگ کوچه و بازار و اسامی اعلام نادر است که گاه تنها مآخذ شواهد فرهنگنامههای فارسی است، مثل واژة هلهلم و چُملان و کِکِه چندین لغات غریب دیگر در ترکیببند هجویه مؤمن کرمانی
3)خیال به لحاظ حوزة بیانی شعر شفائی از شاخصهای برجستة سبک هندی برخوردار است. البته این امر در همة آثار او یکدست نیست و بسته به نوع آنها تغییر میکند. بعنوان مثال مثنویهای عرفانی و اخلاقیاش نمکدان حقیقت، دیدة بیدار و مجمعالبحرین که به اقتفای سنایی، نظامی و خاقانی رفته کمتر از مثنوی بزمی مهر و محبت یا محبتنامه که به تقلید از خسرو شیرین سروده، از بار استعاری و خیالپردازی برخوردار است و یا در قصایدی نیز که در استقبال قصاید خاقانی ، انوری ،عرفی و کمال بعضاً با التزام ردیفهای اسمی و دشوار مثل نرگس، آتش، تشنه و نگاه سروده بیشتر از دیگر قصاید و ترکیبات و ترجیعاتش از عنصر خیال بهره برده است (!شفائی، 1362: 68-69، 76-79، 147- 145). غزلیاتش هم با آنکه اغلب به پیروی از بابافغانی و گاه حافظ و سعدی است، جزء غزلیات هندی به شمار میآید؛ ولی زبان و خیالش تا حد زیادی از افراطکاریهای این دوره خالی است. شفائی چنانکه گفته شد، شاعر استخوان خردکردهای است و اغلب دواوین شعرای بزرگ فارسی را خوانده و بعضی از اشعار مشهورشان را هم جواب گفته است (!همان).این امر به او امکان داده است تا در انواع شعر دستی پیدا کند، چنانکه امروز با نگاهی به آثارش میتوان دریافت وی نسبت به شعرای عصر خویش هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ فرم شعر در دایرة وسیعتری شاعری کرده و البته این ویژگی کمی نیست. 4)موسیقی اشعار شفایی بنا به دید موسیقائی نیز چندان جای بحث ندارد،؛ زیرا مثل اغلب شعرهای این دوره پیرو هنجارهای معمول عروضی شعر فارسی است و اوزان اشعارش اغلب اوزان خوشاهنگ و جاافتادة شعری است(!همان،هشتاد و یک- نود و یک). اگر گناه برخی لغزشها در نسخههای اشعار شفائی به گردن ناسخان نباشد، باید گفت یکی دو سه مورد اشکال قافیه که جزء تسامحات موسیقائی شعر این دوره است، در اشعار این حکیم بزرگ هم هست؛ نظیر قافیه کردن مرضی و مرعی یا نفسی و معنی (!شفایی، نمکدان حقیقت، 33،12) و آوردن ردیف در شعر بدون ذکر قافیه.
نوع شناسی آثار شفایی شـــفائی بـــه جـــز دیــــوان دوازده هــــزار بــــیتی شامـــل قصــاید و ترکیبات و قطعات و غزلیات و رباعیات که یکبار در سال 1362 در تبریز به کوشش لطفعلی بنان به چاپ رسیده، مثنویها و دیوان هزلیاتی موجود است. شاید نخستین اثر او هزلیاتش باشد؛ زیرا که در مثنوی نمکدان حقیقت اشاره به مذمّت هجو و ترک کلی آن کرده است. یک نسخة خطی از هزلیاتش با 1930 بیت به همراه مثنوی نمکدان حقیقت که تعداد ابیات آن بالغ بر 2800 بیت است، به شماره 4697 در کتابخانة ملک موجود است. هزلیات او اغلب در قصاید و ترکیب بند و در هجو محمد رضا فکری شاعر همعصر وی و مؤمن کرمانی سروده شده است .معدود مثنوی و قطعاتی نیز در هجو همکارانش مثل حکیم هدایت و یا شعرای خراسان و هند واصفهان گفته است .ترکیب بندی نیز در هجو یزید دارد وتعداد قابل توجهی رباعی که سهم عمده اش در هجو بینی ذوقی اردستانی، شاعر همعصر اوست.هر خواننده ای با مطالعة این بخش آثار او بی اختیار به قدرت بالای او در هجو پی می برد. مثنوی های شفایی در تبعیت از آثار قدمایی چون نظامی از یک ساختار کلی و کلیشهای برخوردار است به گونهای که مقدمات همة آنها با توحید حق و مناجات و نعت پیغمبر و تعریف سخن آغاز می شود. افزون بر اینها شفایی به منقبت علی(ع) و ستایش شاه عباس هم پرداخته است اگرچه در نمکدان حقیقت، شاید به سبب محتوای تعلیمی و زاهدانهاش، از پادشاه ایران تنها با نام «خداوند چارمین اقلیم » آنهم در اواسط کتاب با لحنی کاملاً نصیحت بار یاد کرده است(شفایی، نمکدان حقیقت،گ33) . مثنوی مهر و محبت یا محبتنامه، سرودة 1021 هـ.ق مطابق ماده تاریخ «این نسخة مهر» (محبتنامه، گ53) که به قول اوحدی کوشش ارجمندی برای رسیدن به طرز تازه است (!اوحدی، 297- الف) و گاه به نام «نسخة محبت» هم خوانده شده (!زوارهای اردستانی، 278)، نسخة نسبتاً کاملی در 3900 بیت به شماره 3040 متعلق به کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران به تاریخ کتابت 1052 هـ.ق موجود است که نسبت به سایر نسخ ناقص این اثر مغتنم است. شفائی در مثنویهایش؛ بویژه نمکدان حقیقت و مجمع البحرین اغلب به مسائل کلامی و گاه عرفانی می پردازد. در این میان البته از گریزهای اخلاقی و ذکر حکایات پندآمیز و ایراد شکوهها و نکوهشهایی فراخور موضوع و مقال دریغ نمی کند. در مثنوی نمکدان حقیقت که به پیروی از حدیقة سنایی سروده شده است و البته بیشتر در بردارندة مسائل کلامی است، کمتر مسائل لفظی لحاظ شده و زبان شعر تا حد زیادی از دورة خود فاصله گرفته و عقب نشسته است، به گونهای که تا قرنهای متمادی آن را جزء آثار سنایی به شمار میآوردند (!هدایت، ص357).این مثنوی سرشار از طرح مباحث کلامی شیعی با بعضی دیدگاههای شخصی است.سعی او در ذکر نقل حکایات مفید و غیر مشهور؛ پسندیده است؛ بویژه آنکه فضل و تخصص پزشکی وی؛ بویژه در توصیههای اخلاقی مثل مسائل زناشویی این اثر را تا حد مرجعی مطمئن برای بررسی مسائل رایج اجتماعی آن عصر ممتاز کرده است(!شفایی، نمکدان حقیقت،49-56، 76). مثنوی دیگر وی به نام دیدة بیدار در 1027 هـ.ق بنا به ماده تاریخ سرودة شاعر (!شفایی، دیدة بیدار، گ70) به تقلید از مخزنالاسرار یکی از شعرای ترک به نام حیدر تلبه13 سروده شده که در اصل بنای این کار فرمایشی است، از جانب شاهعباس که به او و چند شاعر دیگر مثل اوحدی به طور جداگانه محول شده بوده تا از آن مثنوی و حکایتهایش نمونههایی مترجم و منظوم به دست دهند(اوحدی،297- الف). این منظومه نسبت به نمکدان حقیقت، بار عرفانی بیشتری دارد. شفایی در بخشی از توحیدیه هایش فصلی سروده «در توسیع و ترجیع حروف مفرده به تشبیهات لایقه»که بنا به مقتضیات سیاسی آن دوره کمی غریب می نماید. از این اثر نسخهای به شمارة 4684 در کتابخانة ملک نگاهداری میشود. از مثنوی دیگر شفائی که در جواب تحفةالعراقین گفته شده به نام مجمعالبحرین، امروز نسخههای ناقصی باقی مانده که در ذیل یا ضمن نسخ بعضی دیگر از آثار او به عنوان مثال دیدة بیدار به شماره 4684 با 839 بیت در کتابخانة ملک موجود است. در این منظومه شاعر بسیاری از طبیعیات و اشیاء را مثل شراب و شمع و هوا و کرة زمین مورد خطاب قرار داده است و در ضمن آن دیدگاه های خود را به مخاطب توصیه کرده است. از مجموع حدودی 11774 بیت- مثنویها و هزلیات و دیوان 12 هزار بیتی شفائی چنین برمیآید که نسخههای دسترس ما نزدیک دو هزار بیت بیشتر از نسخ جامع آثار او محمدتقی دولتآبادی داشته باشد (!دولتآبادی، گ12) هرچند فاصلة نسبتاً زیادی با دیوان 30 هزار بیتی فراهم آمدة شاگردش دارد (!زوارهای اردستانی، 281).
نتیجهگیری حکیم شفائی از شعرای پراقتدار و در عین حال متفاوت سبک هندی(اصفهانی) است که ضمن طبعآزمایی در انواع شعر به لحاظ فکری و اصالت عواطف و نیز ویژگیهای زبانی اشعارش، امتیاز قابل قبولی نسبت به دیگر شعرای این دوره دارد. طبیب دانشمند و فلسفهدان صاحب فکر شیعهای که ضمن برخورداری از شأن بلند اجتماعی و دربار پادشاهی، بر بسیاری از مسائل اجتماعش نگاه منتقدانهای دارد و از بسیاری تملّقات شاعران این دوره و یا غلوهای مذهبی رایج این زمان به دور است. مثنویهای او که تا به حال در کسوت چاپ نیامده، جزو باارزشترین آثار او به شمار میآید و عجیب آنکه به سبب بار اندیشگی آن در طول چندین قرن آن طور که باید، مورد توجه عام جامعة ادبی و نسخهنویسان قرار نگرفته، لذا نسخههای کامل و قابل توجه چندانی هم از آنها آنطور که باید و شاید در کتابخانهها وجود ندارد.
پینوشتها 1- امیری فیروزکوهی معتقد بود، سبک هندی را منتقدان به جهت تحقیر بر این شیوه اطلاق کردهاند و ضمن دلایلی بیان میدارد که میبایست دستکم سبک اشعار شعرای برجستة ایرانی این دوره را اصفهانی و یا سبک صائب و دورة صفوی بنامیم. این عقیدة او مورد اعتراض و نقد برخی از محققان مثل عبدالوهاب نورانی وصال و سیدحسن سادات ناصری قرار گرفت و چنین گفته شد که نام سبک هندی، نخست بیان کنندة برخی از ویژگیهای منحصر به فرد این طرز؛ یعنی خیالاندیشی و مضمونپردازی و باریکبینی است و مهمتر از آن نشان دهندة دامنةگسترده زبان پارسی تا دورترین نقاط بیرون از ایران است. برای اطلاع بیشتر از محتوای این مقالات (! دریاگشت، صائب و سبک هندی، 1371: 283-295، 471-478، 546). 2- هدایت هم در مجمعالفصحا (1382، ب1 ج2/ 68) و هم در ریاضالعارفین شخصیت علمی و عرفانی و اشعار بلند او را ستوده و گفته است «نامش حکیم شرفالدین حسن و افضل فضلای زمن بوده، میرداماد او را تمجید نمود و جامع کمالات صوری و معنوی و حاوی حکمت علمی و عملی از عالم توحید و تجرید، بهره داشته و در طریقت شعر و شاعری لوای شهرت افراشته قصاید و غزلیات دلکش به رشتة نظم کشیده و بادة معرفت چشیده مثنویات متعدده دارد. از جمله مثنوی به بحر حدیقه موسوم به نمکدان حقیقت که الحق کمال فصاحت و بلاغت حکیم از آن ظاهر است» (هدایت، 1385: 440) و نیز !آذر بیگدلی، 1339-1340، 950. 3- بعضی منابع به اشتباه نامش را با نام دیگر طبیب معروف دورة صفوی، مظفربن محمد حسینی شفائی کاشانی اصفهانی (م963هـ.ق) درآمیختهاند و نامهای اختراعیای چون، شرفالدین ظفر حسین (نصرآبادی،1:1378/309) یا سیدامیر مظفربنمحمد حسینی اصفهانی (مدرس تبریزی،3:1369/226) را برای وی قائل شدهاند، در اصفهان به سال 966 چشم به جهان گشود. برای اطلاع بیشتر از این حکیم !صفا، 1373: 361-362. جالب آنکه بجز نامش کتاب طبی قرابادین و بیست باب وی را نیز به حکیم شفائی نسبت دادهاند (آزاد بلگرامی، 193: 47؛ مدرس تبریزی، همانجا؛ آذر بیگدلی،950). 4- این سال بر اساس قول اوحدی (همانجا) برآورد شده، آنجا که میگوید «در سنة 1023 تخمیناً 57 سال از حیات وی گذشته باشد، چه بیشتر از پنج سال از قائل در راه سنین بیشتر نیست». 5- در برخی منابع نام پدر و برادر شفائی متفاوت و پریشان نقل شده است. زنوزی نام پدر را حکیم نصیر و سادات ناصری گاه ملا محمدحسین و گاه ملا محمد نقل کردهاند (!شفائی، 1362: مقدمة بنان، 38؛ آذر بیگدلی، 1340: 950).
7- اوحدی ضمن ترجمة حال اقدسی به این واقعه اشاره میکند و میگوید «در سنة هزار و یک چون پشیمان شده از آنها توبه کرده بود باز به وی کمال دوستی و یاری نمودیم. در آن وقت مابین بنده و حکیم شفائی بر سر مآخذ معانی فیالجمله مناظره بود. چون وی دررسید در آن اثنا سه غزل مطرح گردیده. با شعرا شرط نمودیم که همه شش غزل بگوییم سه در تغزل و سه در هجای حکیم مذکور پس جمیع شعرایی که در صفاهان بودند حتی اقدسی رفاقت کرده گفتند» (اوحدی، 87- الف تا 87- ب). 8- فصیحی از شعرای ملازم و مورد علاقة شاهعباس در قزوین بوده که برای رفتن به هرات مدتی از شاه مرخصی میگیرد؛ اما به سال 1022 در آنجا با محبوبی آشنا شده و همراه وی به هند میگریزد. چون شاه از این مسأله خبردار میشود، حاکم خراسان، حسینخان شاملو را مسئول باز گردانیدن وی میکند. سرانجام فصیحی با خفت و خواری به خراسان دست بسته عودت داده میشود و خان دستور میدهد تا ریش وی را برکنند و در زندانش افکنند. البته بعد از مدتی هم حسینخان و هم شاهعباس دل وی را خوش میکنند. (!فخرالزمانی، 1367: 574-575) 9- این در حالی است که نصرآبادی (1/309) ضمن نقل ماده تاریخ ملاعرشی در بیان فوت حکیم به سال 1038 یعنی «به شاه دین شفائی داد جان را» این واقعه را یکسال به عقب برده است. از مورخان متأخر، هرمان اته، گویا به سبب غلط بودن یا بدخوانی نسخة در دسترساش، این تاریخ را 5 رمضان 1021 ثبت کرده است (اته،198:1355-199) و البته از این دست اشتباهات در کار او و سایر شرقشناسان که اتکاء آنها تنها به تذکرهها و نسخ خطی آنهاست، کم نیست. بر این اساس حکیم به هنگام مرگ حدود هفتاد و یکسال داشته است. 10- برای اطلاع بیشتر از عقاید کلامی در باب لقاءالله !نصراله پورجوادی، ماه در آسمان، 1375، تهران، مرکز نشر دانشگاهی؛ نمکدان حقیقت، گ33). 11-. به طور مثال گفتهاند: آنگاه که فغفور لاهیجی «از مسافرت به آذربایجان و گرجستان بار دیگر به عراق معاودت مینماید و در این مرتبه با سر غزل دیوان نکتهسرایی حاضر بوده [..] در درآمد آشنایی این دو معنی آفرین اول شفایی متکلّم شد و از فغفور به این عبارت بیکم و بیش که: میر من تو کجاییای؟ فغفور جواب داد که گیلک. آن هزال بیعدیل فیالحال بدو گفت که گیلک و کودن به حساب جمل در عدد با هم مطابقند. فغفور بیاندیشه و تأمل گفت: آری همچنانکه شفائی و صاحب جهل مرکب به همان حساب با هم موافق و برابرند. صفاهانی از بدیههگویی گیلانی حساب تمامی گرفت و دیگر با او از روی هزل سخنی نگفت» (فخرالزمانی، 1367: 455- 454). 12- البته برخی ایرادات جزئی دستوری در اشعار او مشاهده میشود. نظیر «بیدمی» به جای «بودمی» و «میشاستی» به جای «شایسته میبود» که به نظر تبعیت زبانی وی از لهجة خاصی یا نوعی بازی در زبان باشد (!شفائی، 1362، مقدمة بنان، 72-73). 13- به نظر میرسدة این حیدر تلبه همان مداح سلطان اسکندر شیرازی نبیرة امیرتیمور از استادان شعر ترکی باشد که امیرعلیشیر نوائی (1363: 124-125) به او اشارة کوتاهی کرده و از مثنوی او با نام مخزنالاسرار بیتی نقل کرده است. صاحب تذکرة خرابات (گ102-107) حدود 200 بیت از آن را ذکر کرده است.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- آذر بیگدلی، لطفعلی بن آقاخان .(1340-1339). تذکرة آتشکده، تصحیح سیدحسن سادات ناصری، تهران: امیرکبیر، چاپ اول. 2- آزاد بلگرامی، میرغلامعلی. (1913). سرو آزاد، تصحیح عبداللهخان، لاهور: چاپ سنگی. 3- آقابزرگ طهرانی، محمّد محسن .(1983). الذریعه الی تصانیف الشیعه. بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم. 4- اته، هرمان. (1355). تاریخ ادبیات ایران، ترجمة رضا زادة شفق، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول 5- اوحدی بلیانی اصفهانی، محمدتقی. عرفات العاشقین و عرصات العارفین، نسخة خطی کتابخانه ملک به شماره 5324. 6- اسکندر منشی. (1382). تاریخ عالمآرای عباسی، تصحیح ایرج افشار، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم. 7- امیناحمد رازی .(1378). هفت اقلیم، تصحیح محمدرضا طاهری «حسرت»، تهران: انتشارات سروش، چاپ اول. 8- دانشپژوه، منوچهر. (1340). فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول. 9- دریاگشت، رسول. (1371). صائب و سبک هندی، مجموعه مقالات، تهران: قطره، چاپ اول. 10- دولتآبادی، محمدتقی. دیباچة اشعار حکیم شفائی، نسخة خطی ملک به شماره 3755. 11- زوارهای اردستانی، محمدجلالالدین طباطبایی. (1374). نامهها و نوشتهها، تصحیح قاسم صافی گلپایگانی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول. 12- سهیلی خوانساری، احمد. (1316). «ملکالشعرا حکیم شفائی اصفهانی»، ارمغان، سال 18، شماره 6-7، ص 36- 423. 13- سیستانی، ملکشاه. خیرالبیان، نسخة خطی کتابخانه مجلس به شماره 923. 14- شفائی، شرفالدین حسن. (1362). دیوان حکیم شفائی، تصحیح لطفعلی بنان، تبریز: چاپ اول. 15_______________ .دیدة بیدار و مجمع البحرین، نسخه خطی کتابخانه ملک شماره 4686. 16_______________ .محبتنامه، نسخة خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، شماره 3040. 17_______________ .نمکدان و دیوان هزلیات، نسخة خطی کتابخانه ملک، شماره 4697. 18- صائب، محمدعلی. (1371). دیوان صائب، تصحیح محمد قهرمان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 19- صادقی افشار، صادقبیک. (1327). مجمعالخواص، تصحیح و ترجمه عبدالرسول خیامپور، تبریز: اختر شمال، چاپ اول. 20- صفا، ذبیحالله. (1363). تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، چاپ اول. 21- فخرالزمانی، عبدالنبی بن خلف. (1367). تذکرة میخانه، تصحیح احمد گلچین معانی، تهران، چاپ پنجم. 22- قانع تتوی، میرعلیشیر. (1957). مقالات الشعرا، تصحیح حسامالدین راشدی، کراچی، انجمن ادبی اردو، چاپ اول. 22- کاشانی، تقیالدین. (1386). خلاصة الاشعار و زبدة الافکار، تصحیح عبدالعلی برومند و محمدحسین نصیری کهنموئی، تهران: میراث مکتوب، چاپ اول. 23- گلچین معانی، احمد. (1346). فهرست آستان قدس رضوی، مشهد: آستان قدس، چاپ اول. 24- گوپاموی، محمد قدرتالله. (1336). نتایج الافکار، بمبئی: چاپ سنگی. 25- مدرس تبریزی، محمدعلی. (1369). ریحانة الادب، تهران: خیام، چاپ سوم. 26- نصرآبادی، محمدطاهر. (1378). تذکرة نصرآبادی، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر، چاپ اول. 27- هاشمی سندیلوی، شیخ احمدعلیخان. (1970). مخزنالغرائب، تصحیح محمدباقر، لاهور: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، چاپ اول. 28- هدایت، رضاقلی بن محمّد هادی .(1382). مجمعالفصحا، تصحیح مظاهر مصفا، تهران: امیرکبیر، چاپ دوم. 29____________________ .(1385). ریاضالعارفین، تصحیح ابوالقاسم رادفر و گیتی اشیدری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و فرهنگی، چاپ اول. 30- واله داغستانی، علیقلی بن محمّد علی. (1384). ریاضالشعرا، تصحیح محسن ناجی نصرآبادی، تهران: اساطیر، چاپ اول. 31- تذکرة خرابات، نسخة خطی کتابخانه ملک به شماره 3841. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,506 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 383 |