تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,652 |
تعداد مقالات | 13,415 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,325,759 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,095,874 |
قهرمان مسألهدار در رمانهای مدیر مدرسه و سووشون | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
مقاله 6، دوره 5، شماره 1، خرداد 1390، صفحه 125-146 اصل مقاله (319.34 K) | ||
نویسندگان | ||
علی حسن زاده میرعلی1؛ سید رازق رضویان* 2 | ||
1استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان | ||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سمنان | ||
چکیده | ||
با ظهور رنسانس و انقلاب صنعتی در اروپا، رمان به سبب برخورداری از قابلیت نشاندادن واقعیتهای زندگی، جای حماسه را میگیرد و در نیمه اول قرن بیستم، جورج لوکاچ، رمانهای رئالیستی را بهعنوان اصلیترین شکل اثر ادبی همخوان با جامعه بورژوایی مطرح میکند. پس از او پیرو و همفکرش، لوسین گلدمن نیز هر اثر سازگار با رئالیسم را اثری ارزشمند میداند، بنابراین با توجه به دیدگاههای این دو مارکسیست، در رمانهای رئالیستی شخصیتهایی وجود دارند که به سبب پایبندی به اصول و ارزشهای راستین پروبلماتیک(مسألهدار)اند. از دیدگاه لوکاچ و گلدمن، قهرمان پروبلماتیک، فردی مسألهدار، بیآینده، معترض و پرمشکل است که در جهانی تباه، جویای ارزشهای کیفی و اصیل انسانی است. کنش و عملکرد چنین قهرمانانی، با لحاظ برخی تفاوتها و تشابهات، در رمانهای رئالیستی ایرانی نیز موجود است. در این پژوهش ضمن توضیح و تبیین قهرمان پروبلماتیک، رمانهای مدیر مدرسۀ جلال آلاحمد و سووشون سیمین دانشور از این جنبه مورد بررسی قرار میگیرند. قهرمانان این دو رمان به ترتیب (مدیر و یوسف) به دلیل مخالفت با جامعه تباه خود، بهعنوان افرادی پروبلماتیک معرفی میشوند. | ||
کلیدواژهها | ||
قهرمان مسألهدار؛ رمان مسألهدار؛ رمان معاصر فارسی؛ ادبیات داستانی | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه پروبلماتیک (Problematic) که در زبان فارسی به مسألهدار، مشکلآفرین، بغرنج، معضل و غیرقابل پیشبینی، ترجمه شدهاست، در حوزههای علوم اجتماعی، جامعهشناسی و نظریه و نقد ادبی متعهّدِ سیاسی کارکرد فراوانی دارد؛ اما در ادبیات به دلیل محدود و جزئیبودن چندان شناختهشده و پرکاربرد نیست. معنای لغوی این واژه در مباحث علوم اجتماعی و جامعهشناسی، «مسأله و معضل» است؛ امّا در اصطلاح، شکلی خاص از نگرش به پدیدههای جهان است و دربرگیرندة نظریهها، روشها، مفاهیم و فرضیههای گوناگون است. به باور لویی آلتوسر(L. Althusser)، پروبلماتیک عبارت است از «شبکة تئوریکی- سیستماتیکی برای طرح هر نوع پرسش». به دیگر سخن، برپایة یک چنین تعریفی، پروبلماتیک، آن ساختار پیچیده و پنهانی است که موضوعات و پرسشهای مهم را از سایرین متمایز میسازد (!مشایخی،1380: 91). در حوزة علوم اجتماعی و جامعهشناسی نظریة لویی آلتوسر (1918-1990) حاکم است؛ اما در حوزة ادبیات این مفهوم از برساختههای لوکاچ(G. Loucach) است. او در سال1920م، برای اولین بار «قهرمان پروبلماتیک» را مطرح میکند. این قهرمان چه در جامعه و چه در تقابل با جهان، در رمان متجلّی میشود؛ زیرا رمان میان تراژدی و شعر غنایی از یک سو و حماسه و قصه در سوی دیگر، جای دارد. آنچه صورت درونی رمان را تشکیل میدهد، پیشروی تدریجی به سوی انسان مسألهدار است. او این مفهوم را از پیامدهای جامعة سرمایهداری میداند. پس از لوکاچ، لوسین گلدمن(L. Goldman) این اصطلاح را به شکلی کارآمدتر و عینیتر در کتاب جامعهشناسی ادبیات (دفاع از جامعهشناسی رمان) شرح و تحلیل میکند. روش تحقیق در این پژوهش براساس نظریة نقد جامعهشناختی و با تکیه بر نظریات لوکاچ و گلدمن است. هر اثر ادبی کم و بیش از جامعه و تحوّلات آن تأثیر میپذیرد و تا حدّی بر جامعه نیز تأثیر میگذارد، بنابراین میتوان از تعامل ادبیات و جامعه سخن گفت و این دادوستد دوسویه میان جامعه و ادبیات نیز مقولهای است که در نقد جامعهشناسی ادبیات به آن پرداخته میشود (!عسگری، 1387: 44). خوانش جامعهشناسانه رمانها، علاوه ذبر ایجاد لذّت بیشتر در مخاطب، به او قدرت بهرهبرداری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بیشتر از این آثار را هم میدهد. نقد جامعهشناسانة داستان به نوعی کارکردهای گوناگون آن را نیز آشکار میسازد. این نوع نقدها و پژوهشها رمان را در بستر اجتماعی و تاریخی آن قرار میدهد و از این طریق به مخاطب آن کمک میکند تا بتواند نسبتهای ممکن بین خود و متن رمان را دریابد و به آن وقوف و آگاهی پیدا کند. این آگاهی میتواند منشأ شکلگیری پیوندهای مادی و معنایی گوناگون بین زندگینامة هر فرد با متون داستانی شود. رمانهای رئالیستی مدیر مدرسه(1337) و سووشون(1348) به دلیل واقعگرایی و حقیقتنمایی و همچنین توانایی نمایان ساختن رونوشتی از امور مادی زندگی، با توجه به دیدگاههای لوکاچ و گلدمن به یک دورة حقیقی از رمان تعلّق دارند؛ زیرا تفکر بورژوازی و سرمایهداری در ساختار جامعة ایرانی کاملا ً مشهود است و به سبب نگاه واقعگرایانه و انتقادی، از خصلت رمانهای پروبلماتیکی برخورداراند؛ اما کنشها و عملکرد این قهرمانان بنا به دلایلی که در صفحات بعد میآید، تفاوتهایی با دیدگاههای لوکاچ و گلدمن دارد. با توجه به دلایل ذکر شده، در بخش دوم مقاله، این رمانها مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرند. ضمناً در بررسی دیدگاههای لوکاچ و گلدمن نگارندگان به این نتیجه میرسند که با توجه به تعلّق خاطر آنان به مکتب مارکسیسم و اشتراکات ایدئولوژیکی، در اصل و بنیان این مفهوم تفاوت اساسی در عقاید آنان دیده نمیشود، مگر در چند مورد جزئی که در ادامه، به آنها اشاره خواهد شد. این اشتراکات و پیوندها موجب میشود که گلدمن اصطلاح «قهرمان پروبلماتیک» را بسط و گسترش دهد و افزون بر آن، با ساختارهای اقتصادی حاکم بر جامعه منطبق سازد. همچنین دربارةپیشینة پژوهشدر جامعهشناسی ادبیات و نقد جامعهشناختی رمانهای فارسی تاکنون، تحقیقات جامع فراوانی در قالب کتاب، ترجمه، مقاله و پایان نامه انجام شدهاست. از مهمترین آنها می توان به واقعیت اجتماعی و جهان داستان از جمشید مصباحیپور ایرانیان (1358)، ترجمههای محمدجعفر پوینده از نظریات گلدمن و لوکاچ، مقالة سیر نظریههای نقد جامعهشناختی(87-1386) و کتاب نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی(1387) از عسگر عسگری حسنکلو و مقالة ایدهآلیسم انتزاعی در رمانهای داییجان ناپلئون و دونکیشوت از ایلمیرا دادور (1384) را نام برد. اما با توجه به اهداف کلّی این تحقیقات، مجال پرداختن به مسائل جزئی وجود نداشته است. این مقاله بر آن است تا با نگاهی جزئی و دقیق مفهوم قهرمان پروبلماتیک را در رمان فارسی شکلی کاربردیتر بخشد و بیشتر بتواند کنش و عملکرد این قهرمانان را، توضیح و تبیین کند. بحث و بررسی 1- قهرمان پروبلماتیک از دیدگاه لوکاچ (1885-1971) هویت مستقل رمان را، باید متعلّق به سدههای هفدهم و هجدهم؛ یعنی بعد از نویسندگانی نظیر سروانتس (Cervantes) و رابله (Rabelais) در اروپا، دانست. با شکست فئودالیسم (Feudalism) و شکستهشدن مطلقگرایی و فضای خشک و سلحشوری رمانس، جامعة بورژوایی گسترش یافت و تحولات اقتصادی و اجتماعی عظیمی رخ داد. بورژوازی (Bourgeois) پیوندها را از هم درید و ارتباط دیگری میان انسانها، بهجز منفعتطلبی عریان و بهجز پول بیرحم باقی نگذاشت. شور و جذبة غیرت مذهبی، اشتیاق قهرمانانه و نیز احساساتیگری عوامانه را در آبهای سرد حسابگریهای خودپرستانه غرق کرد و برای لیاقت شخصی، ارزش مبادله قائل شد و به جای آزادیهای انکار ناشدنی بیشمار، تنها آن آزادی نامعقول خاص را نشاند، آزادی تجارت را (وین،1381: 113). همزمان با گسترش این تفکرات، لوکاچ به تأسّی از اندیشههای هگل، معتقد بود که: «رمان اصلیترین شکل ادبی همخوان با جامعة بورژوایی است و تحوّل آن با تاریخ این جامعه پیوند تنگاتنگی دارد» (لوکاچ، 1380: 182). پدیدارشدن رمان بهعنوان اصلیترین ژانر ادبی این دوران، نتیجة تغییر ساختاری آگاهی بشر بود و تکامل آن نمایانگر تغییر شیوهای بود که انسان به واسطة آن خود را در ارتباط با همة مقولههای هستی، شناسایی میکرد. از نظر لوکاچ، رمان شرح فراق، شرح دور ماندن از خانه و شرح بیخانمانی استعلایی فرد است. او نیز همانند شیلر (Schiller) و هگل (Hegel)، فرهنگ کلاسیک و حماسة یونان باستان را دورانی آرمانی و خاص در تاریخ قلمداد میکرد و مقولة کلیت (Totality)؛ یعنی همان وحدت همنوا و هماهنگ ذات و زندگی آدمی و جهان را، متعلّق به آن دوران میدانست. در جهان حماسه، تضادی بین وظیفه و واقعیت، هنر و هستی دنیوی، فرد و اجتماع و روح انسان و جهانی که روح خویشتن را در آن مییابد در کار نیست (فین برگ، 1375: 381). قهرمان حماسه، اجتماع است، درحالیکه قهرمان رمان، فرد است. فردی که خاستگاه او بیگانگی انسان مدرن با جهان بیرون است. لوکاچ معتقد است در عصر حاضر، تنها طبقة پرولتاریا (Proletarian) است که شایستگی آن را دارد که در «حضور کلیت»، زندگی کند؛ زیرا تشابهات جدّی و مهم، تنها، میان نقش یونانیان باستان و نقش طبقة پرولتاریا به چشم میخورد. در نظر او گروههای دیگر جامعه با پست و کمبها جلوه دادن فرهنگ، به مفهوم «شیشدگی» و «بیگانگی» نزدیک شدهاند. او متأثّر از مارکس (Marx) گفتهاست: «تنها پرولتاریا میتواند واقعیت شیئگون شدة جامعة سرمایهداری را تغییر دهد و فرهنگی نو و اجتماعی جدید بیافریند. چرا که تنها طبقة کارگر میتواند کلیت عصر جدید را درک کند و آن را با انقلابهای اجتماعی دگرگون سازد» (اباذری، 1377: 178). رمان براساس اندیشة لوکاچ، نشان میدهد که آدمی و جهان هر دو اسیر تباهی و کذباند و اینهمه معانی ذاتی و بنیادینی که آدمی برای مقابله با تباهی و انحطاطِ واقعیت برپا میدارد، خود تباه و منحطاند. جهان بهمثابة کلیتی است که از هم پاشیده شدهاست و بین قهرمان رمان، جهان کلّیت و ارزشهای کیفی جدایی ایجاد شده. قهرمان رمان در درون چنین جامعهاى است که به جستجو برمیخیزد تا حقوق از دسترفته را به آن بازگرداند. براى تحقّق آرمانها و خواستهای خود دست به عمل میزند و تن به مبارزه میدهد. لوکاچ اصطلاح «فرد پروبلماتیک» را برای توصیف قهرمان رمان به کار میبرد. فرد پروبلماتیک (مسألهدار) جستجوگر است و آنچه او میجوید، خود اوست. سفر او از اسارت در واقعیتی بیمعنا شروع میشود و به معرفت نفس میانجامد. ایدهآل (Ideal) او آن است که زندگیاش به زندگی راستینی تبدیل شود. او ذات زندگی را در دگراندیشی (Dissent) میداند و به تمام جوانب این دگراندیشی میپردازد. آرمانهایی که قهرمان را به مقابله و تعارض با جهان برمیانگیزد، جملگی کاذباند، با اینهمه این آرمانها قادرند، نارسایی و نابسندگی واقعیت موجود را برملا سازند. این آرمانها بیانگر اشتیاق نوستالوژیک (Nostalgic) آدمی برای عصری است که درآن کلّیت به نحوی بیمیانجی در زندگی حضور دارد و بدینترتیب این آرمانها در حجاب جامعة تباه شده رسوخ میکنند و پوچی و بیرحمی آن را نشان میدهند (!فین برگ، 1375: 385). لوکاچ براساس رابطة میان قهرمان رمان و جهان، سه شکل برای رمان غربی در نظر میگیرد: 1- رمان «ایدهآلیسم انتزاعی» که با پویایی قهرمان و آگاهی بسیار محدود او نسبت به پیچیدگی جهان، مشخص میشود. (دنکیشوت، سرخوسیاه) 2- رمان «روانشناختی» که به بررسی زندگی درونی اشخاص میپردازد و با انفعال قهرمان و آگاهی بسیار گستردة او مشخص میگردد، بدین معنی که او به آنچه دنیای مرسوم میتواند در اختیارش بگذارد، دلخوش نمیدارد (اوبلوموف از گنجاروف و پرورش احساساتی از گوستاو فلوبر). 3- رمان «آموزشی» که به خودبازدارندگی میانجامد. خودبازدارندگیای که گرچه قهرمان، از جستجوی پروبلماتیک دست میکشد؛ اما این نه درحکم پذیرش جهان مرسوم است و نه به معنای دستکشیدن از مقیاس ضمنی ارزشهای راستین. این خودبازدارندگی با عبارت «پختگی مردانه» تعریف میشود (رمانهای ویلهلم مایستر از گوته، هانری سبز از گوتفرید کلر) (گلدمن، 1371: 21-22). با توجه به این تقسیمات سهگانه از رمان، رمانهای «آموزشی» به سبب برخورداری از شاخصههای رمانهای رئالیستی، عرصهای برای حضور قهرمانان مسألهدار است. ادبیات داستانی، از بدو پیدایش درصدد بوده تا ترسیمگر وضع جامعة خود باشد و به شیوههای گوناگون، حوادث جوامع مختلف را ارزیابی کند. هرگاه ادبیات داستانی به نحلة رئالیسم (Realism) نزدیکتر شده، بهتر توانستهاست، زیرساختهای جامعه و نحوة دگردیسی آن را نمایان سازد. به زعم لوکاچ ادبیات و هنر نیز بازتاب دهندة کلیتی از حوادث تاریخی و اوضاع اجتماعی زمانهاند، نه بیان مکانیکی و سندگونه از جزئیات سطحی. او بالزاک (Balzac) و شکسپیر (Shakespear) را در زمرة بزرگترین رئالیستهای تاریخ ادبیات داستانی میداند؛ چرا که شخصیتهای این دو تبلور منشهای تاریخی عاماند و رئالیسم را نه فقط سبکی در زمرة دیگر سبکها، بلکه شالودة ادبیات به حساب میآورد. به این دلیل فرمالیسم (Formalism)، مدرنیسم (Modernism) و تجربهگرایی در ادبیات را، سخت نکوهش میکند و نویسندة مدرن را به دلیل گریز از واقعیت عینی، از تأثیرگذاری بر جهان خارج، ناتوان میداند و میگوید: «ذهنگرایی در تجربة متفکران بورژوا ریشه دواندهاست. فرد در برابر سنگدلی عصر، نومیدانه به درون خویش میخزد تا شاید در وضع پریشان خود، افسون مست کنندهای به او دست دهد» (موقن، 1369: 36). با توجه به چنین رویکردی به رمان و ادبیات، بسیاری از منتقدان معتقدند که او با بیتوجهی به ادبیات مدرنیستی زمان خودش، نسبت به ادبیات نگاه جامع و کاملی ندارد و از سوی دیگر در نقدهایش رویکردی ایدئولوژیک دارد.
2- قهرمان پروبلماتیک از دیدگاه گلدمن (1913-1970) لوسین گلدمن را میتوان متفکّری در مسیر اندیشههای هگل، مارکس و لوکاچ دانست. از نظر او ادبیات، هنر و فلسفه در زندگی روزانه ریشه دارند و در حکم ابزاری هستند که انسان به کمک آنها میکوشد، به مسائل اجتماعی خود پاسخ دهد. او نیز همانند لوکاچ به پشتوانة مطالعات فلسفی و تاریخی، سعی داشت، بین ساختارهای اجتماعی و ساختارهای ادبی داد و ستد متقابلی را برقرار کند؛ اما علی رغم برخورداری از اشتراکات ایدئولوژیکی با لوکاچ، در بعضی مقولات، رویکردهای متفاوتی اتخاذ کردهاست. او با مطالعة کتابهای «نظریة رمان گئورگ لوکاچ» و «دروغ رمانتیک و حقیقت رمانی رنه ژیرار» به این نتیجه میرسد که میان ساختار کلاسیک رمان و ساختار مبادله در اقتصاد آزاد، همخوانی و پیوندی عمیق وجود دارد. از نظر لوکاچ و ژیرار(R.Girard)، رمان، قالب ادبی است که هدفش به تصویرکشیدن جستجوی انسانهای پروبلماتیکی است که فقط به کمّیت میاندیشند. لوکاچ این جستجو را «اهریمنی» نامیدهاست و ژیرار «تعصبآمیز و بتپرستانه». گلدمن معتقد است که غیرممکن است، ارزشهای راستینی که لوکاچ و ژیرار در نظر دارند، به صورت اشخاص آگاه یا واقعیتهای عینی و آشکار در اثر ادبی حضور یابند؛ بلکه این ارزشها فقط در ذهن رماننویس و به صورت انتزاعی و در قالب مفاهیم وجود دارند و در آنجا، خصلتی اخلاقی به خود میگیرند. به این ترتیب اندیشههای انتزاعی و ذهنی جایی در اثر ادبی ندارند. پس برای اینکه این ارزشهای انتزاعی به صورت عنصر اساسی درآیند، باید با واقعیتهای اجتماعی پیوند برقرار کنند. زیرا در نظر گلدمن «فرم رمانی، درواقع، برگردان زندگی روزمرّه در عرصة ادبی است، برگردان زندگی روزمرّه در جامعة فردگرایی که زادة تولید برای بازار است» (گلدمن،1371: 29). او نظریة خود را با عنوان «تأثیر عوامل اقتصادی و اجتماعی بر آفرینش ادبی» در دفاع از جامعهشناسی ادبیات بنا مینهد و در این نظریه، دیدگاهش را بر پایة دیدگاه مادی- دیالکتیکی استوار میسازد. درنهایت با استفاده از این نظریه، همخوانی انواع رمان با مراحل تکامل سرمایهداری را تدوین میکند: 1- سرمایهداری آزاد (لیبرال) که با رشد خردگرایی و آزادی عمل و ابتکار و اقدام فردی مشخص میشود. 2- پیدایش سرمایهداری انحصارها که حذف هرگونه اهمیت اساسی فرد و زندگی فردی در درون ساختارهای اقتصادی و درنتیجه در مجموعة زندگی اجتماعی را در پی دارد. 3- گسترش نظامهای دولتی و ساختارهای تنظیم خودکار که به حذف هرگونه ابتکار فردی یا گروهی منجر میشود. نخستین مرحله، با رمان فرد مسألهدار همراه است. دومین مرحله، با حذف قهرمان مسألهدار مشخص میشود و سومین مرحله، دورة محو قهرمان در رمان نو است (!گلدمن، 1371: 129). طبقهبندی گلدمن از مراحل تکامل سرمایهداری، دستکم به لحاظ تاریخی، جای ایراد دارد. برای نمونه، اگر امپریالیسم (Empirealism) را، موافق تعبیر کلاسیک (Classic) آن، شاخصة فشارهای درونی سرمایهداری مالی یا انحصاری بدانیم، زمان آغاز آن حداکثر به دهة هشتاد قرن نوزدهم برمیگردد. همچنین، درخصوص تفاوت میان موقعیتهای اجتماعی قبل و بعد از جنگ دوم جهانی، باید گفت: نمیتوان ارتقای سطح زندگی و کاهش بیکاری و گسترش خدمات به بخش عمومی و نظارت تکنوکراتها (Technocrat) بر جامعه را در پیدایش «بیگانگی» و «انسان زدایی» دخیل دانست، یا دستکم پذیرفت که این دو پدیده به نهایت درجة خود رسیده باشند (!علایی، 1380: 28). در خاتمه به مواردی از زمینههای اشتراک و افتراق گلدمن و لوکاچ در حوزۀ رمان و قهرمان پروبلماتیک اشاره میشود: یکی از موارد افتراق، تفاوت در رویکرد این دو به رمانهای مدرن است. گلدمن، با توجه به نویسندگانی چون ناتالی ساروت (Sarraute) و رب گریه (Robbe-Grillet) عدم همسویی کامل خود را با لوکاچ نشان میدهد و با چنین نگرشی مهر تأییدی بر رمانهای مدرن میزند. از موارد اشتراک، موافقت با اندیشههای مارکس و لوکاچ، در مورد مفهوم «شیئوارگی» است. او معتقد است که «این مفهوم نه تنها مصداق خود را در جوامع سرمایهداری لیبرال (Liberal) از دست نداده؛ بلکه ابعاد گستردهتری نیز یافته است و جریان تبدیل مناسبات کیفی انسان به روابطی صرفاً کمی با وضوح بیشتری قابل رؤیت است. استقلال فردی که در جامعة لیبرالی قرن نوزده یک واقعیت بود، در جامعة مصرفی مبتنی بر تولید انبوه امروز، درحال محوشدن است» (علایی، 1380: 27). همچنین، وی همانند لوکاچ، از میان گروههای اجتماعی به طبقة کارگر (پرولتاریا) نظر دارد. به زعم او تنها طبقة کارگر است که آگاهی ممکن او بیش از همه به واقعیت نزدیک است.
3- دلایل تفاوت کنشها و عملکرد قهرمانان لوکاچ و گلدمن با قهرمان رمانهای ایرانی سخنگفتن از مناسبتها و پیوندهای رمانهای فارسی و عناصر داستانی آنها با نظریهها و مکاتب نقد ادبی غرب، نیازمند نگاهی جامع و دقیق است؛ اما از سوی دیگر بیاعتنایی به یافتههای جدید جامعهشناختی، زیباییشناختی، روانشناختی و... بهمنزلة به انزوا و بنبست کشاندن آثار ادبی و هنری است. باید توجه کرد که رمان معاصر فارسی، رمان غربی نیست؛ بلکه رمان بومی است. اگرچه اصطلاحات و ساختار و تکنیک را از غرب به وام گرفته است، ولی داستانهای امروزی، داستانهایی کاملاً بومی است و باید با ملاکهای خاص خود بررسی شود، بنابراین نظریههای امثال لوکاچ و گلدمن از جهاتی بر رمانهای فارسی منطبق نیست. دریافت یک بحث و یک نظریه، مخصوصاً در معنای عام آن و تطبیق آن با ادبیاتی دیگر که ریشههای مشترک با آن نظریه را ندارد، کاری بس دشوار است. وقتی ما این نظریهها را مطالعه میکنیم و دربارة ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و تطبیق آن بر ادبیات داستانی صحبت میکنیم، بین نظریه تا اثر در دنیای غرب و نیز بین نظریه تا شخصیتی که میخواهد در رمان فارسی نقش فرد مسألهدار را ایفا کند، فاصلة زیادی میبینیم (!عسگری، 1388: 25). انسان داستان ایرانی، ایرانی است و در دنیای زبان فارسی و در جامعة ایرانی زندگی کرده است و با دنیایی که شخصیتهای کامو (Camus) و یا کافکا (Kafka) در آن زندگی میکنند، فاصله و تفاوت بسیار زیادی دارد، بنابراین مسألهدار بودن راوی بوف کور، با مسألهدار بودن شخصیتهای کامو یا کافکا و دیگران تفاوتهای بسیاری دارد و به همین دلیل است که نظریة جامعهشناختی که آثار غربی را مطالعه میکند، بر آثاری که قبلاً تألیف شده، بنا شدهاست، لذا من فاصلة بین نظریه تا نقد علمی را تأیید میکنم (!همان). میتوانگفت که رمان فارسی از نظر صورت وامدار رمان غربی است و از نظر درونمایه و مصالح تا حدود زیادی مستقل است. در مجموع عوامل زیر را، میتوان در تفاوت کنش و عملکرد شخصیت های رمانهای مورد مطالعة لوکاچ و گلدمن، با رمانهای ایرانی دخیل دانست: 1-گسترش سرمایهداری در غرب و پیامد آن، ایجاد شکاف عمیق میان علم و تکنولوژی مدرن از یک سو و نهادهای اجتماعی از سوی دیگر، در جامعة ایرانی آن دوره شکل نگرفته بود؛ یعنی هنوز از تئوری پس افتادگی فرهنگی (Cultural lag) در ایران نشانی نبود. 2- جنگهای جهانی اول و دوم و تبعات و تأثیرات ناشی از آنها، تحولات عظیمی در همة زمینههای جامعة غربی پیش آورد که در جامعة ایرانی، به آن شکل اثرگذار نبود. 3- دینستیزی و یأس و ناامیدی از آموزههای دینی و اندیشههای زیباییشناسانه در غرب، نسبت به جامعة ایرانی شتاب بیشتری داشت. 4- دوری از دین و گرایش به باورهای مارکسیستی، لوکاچ و گلدمن را متقاعد کرده بود که نویسندة رمان در داستانش، پیشاپیش به شهودی طنزگونه از واقعیتی دستیافته که در آن هر آرمانی فاقد ارزش شده است و زندگی قهرمان خویش را در پرتوی از شکست ناگزیر به تصویر میکشد، درحالیکه نویسندگان رئالیست ایرانی، با خلق شخصیتهایی آرمانگرا و انقلابی، در جستجوی تحول و دگرگونی بودند.
4- مختصری دربارة دو رمان مدیر مدرسه، داستانی است که ساختی ساده دارد. داستان با بهرهگیری از شیوۀ گزارشگری واقعگرایانه و بدون تخیّل و پرداخت هنری، با نثری موجز و بیآلایش نوشته شدهاست. «آلاحمد» از دریچة حوادثی که در مدرسهای کوچک میگذرد، مسائل جامعه را وارسی کرده است. او کوشیده است از طریق حوادث و شخصیت های داستانی حرف خود را بزند و در این راه از تمامی تجربههای دوران معلّمی خویش سود برده است. این رمان یادداشتهای روزانة مدیری است که جامعهشناسی، روانشناسی و سیاست جامعه را میداند و با دید یک منتقد اجتماعی به تماشای امور از پشت پنجرة دفتر مدرسه نشسته است. در واقع، این داستان به نوعی شرح حالی از خود نویسنده است. شخصیتها، احساسات، افکار و اندیشهها مبین نظرها و ویژگیهای شخصیتی اوست. صدای یک اندیشه در داستان طنینانداز است، اندیشههای اصلاحطلبانه، نقّادانه، سیاسی و سنّتی مؤلّف. مدیر مدرسه آمیزهای از رمانهای جامعهشناختی و سیاسی است که مشخصههای رمان رئالیستی ناب را دارد. واقعگرایی آلآحمد از نوع تعریفی است که لوکاچ از رمان رئالیستی عرضه کردهاست. او واقعیت روزمرّه را به شکلی اندیشمندانه در اثرش منعکس کردهاست. رمان سووشون (1348) اثر سیمین دانشور از تأثیرگذارترین رمانهای معاصر است، هم از نظر تأثیر در مخاطبان بسیارش و هم از نظر تأثیر بر ذهن و زبان نویسندگان بعدی (!میرعابدینی، 1380: 197). این اثر به نثری نزدیک به زبان عامیانه نوشته شدهاست. ماجرای رمان در سالهای جنگ دوم جهانی و ایام نفوذ بیگانگان در جنوب کشور رخ میدهد. زری و یوسف دو شخصیت اصلی این رماناند. سالهایی که انگلیس در فارس نیرو پیاده کرده بود و جنگِ ناخواسته با خود قحطی و بیماری آورده بود. دانشور در این رمان به جایگاه مرد آرمانگرا توجه دارد. فکر اصلی رمان، پرداختن به انسان مبارز است. یوسف، همچون یک قهرمان حماسی ظاهر میشود. این رمان به یک تعبیر، نمودهایی از تقابل و تعامل میان نیروهای مردمی و ملّی با استعمار پیر و دیگر کارگزاران ریز و درشت آن و با رویکرد پسااستعماری ناظر به همین تعامل و تقابل است. سووشون، علاوه بر داشتن شاخصههای رئالیسم، با ویژگی رمز و ایهام به بیان مسائل تاریخی و اساطیری نیز میپردازد و شالودة داستان، آمیزهای از چندین مکتب ادبی است.
5- بررسی و تحلیل شاخصههای قهرمانان مسألهدار ادبیات رئالیستی، طبعاً موضوع خود را جامعة معاصر و ساخت و مسائل آن قرار میدهد؛ یعنی جامعة موجود اثر ادبی را مجبور میسازد که به تبیین و تحلیل آن بپردازد. نویسندة رئالیست لزومی نمیبیند که فرد مشخص و غیرعادی را بهعنوان قهرمان داستان خود انتخاب کند. او قهرمان خود را از میان مردم و از هر محیطی که بخواهد گزینش میکند و این فرد درعینحال نمایندة همنوعان خویش است و وابسته به جامعهای است که در آن زندگی میکند. او امکان دارد نمونة برجستة گروهی از مردمان باشد؛ ولی فردی خاص و غیرعادی نیست (سید حسینی،1387: 280). این دو رمان، تصویرگر همگونی و همنوایی درونمایهها و ساختارهای متن، با زیرساختها، کنشگرها و بایستههای فرهنگی- اجتماعی واقع در جهان بیروناند. نویسندگان این رمانها، علاوه بر ذکر خصوصیات روشن و برجستة این شخصیتها، ناتوانی آنها را نیز به مخاطب نشان میدهند تا منطق حاکم و جاری در زندگی، واقعیتر نمایان شود. لوکاچ در مقالة «روایت یا توصیف»، از قهرمان رمان بهعنوان میانجی و نقطة تلاقی نیروهای متضاد اجتماعی سخن میگوید و بحث اهمیت یافتن «چهرهای مرکزی» در رمان را پیش میکشد و مینویسد: «مسأله عبارت است از یافتن چهرهای مرکزی که همة قطبهای مخالف جهان داستان در زندگی او به سوی هم بگرایند و به این ترتیب این امکان فراهم آید که بر گرد او جهانی کامل با همه تضادهای حیاتی آن سامان بگیرد» (لوکاس، 1379: 57). درحقیقت، چهرة مرکزی، همان انسان مسألهدار این دو رمان است که در مرکز حوادث این رمانها قرار میگیرد و در پی احیای وضعیت موجود است. با توجه به اشتراکات بنیادین این دو رمان، شاخصههای زیر را میتوان برای قهرمانان آنها، ذکر کرد: 1-5- تلاش و مبارزه علیه میانجیهای تباهگر موجود در ساختار جامعه: عرصة زندگی انسان هیچگاه از مبارزه و کشمکش و جنگ خالی نبوده است و هرگز نیز نخواهد بود. «ارسطو» در کتاب سیاست خود گفتهاست: «آنان که نمیتوانند دلیرانه به پیشباز خطر بروند، به اسارت هر مهاجمی درمیآیند» (سرشار،1382: 20). قهرمان مسأله چهرهای متجلّی است، کسی است که دیدگاهی خاص را نمایندگی میکند و با وجود انواع موانع، در پی خلق موقعیتهای ماندگار در ساختار جامعه است. او میان خود و جریان متوالی زندگی سازگاری پیش نمیگیرد و زندگی روزمره را به کناری مینهد و به دنبال فضیلت و افتخار است. شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعة ایرانی، پس از کودتای 28 مرداد 1332، سالهای وحشت و خشونت بود. سالهایی که آمال و آرزوهای ملّتی آزادیخواه و استقلالطلب بر باد رفت و یأس و ناامیدی، گریبانگیر جامعة فرهنگی ایران گردید. در هر دو رمان بسیاری از وقایع حقیقی دورهای از تاریخ واقعی ایران منعکس گردیده و بدین جهت میتوان آنها را در شمار آثار مستند مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی دوران مذکور به شمار آورد. به بیان دیگر، این رمانها آلبومی از تابلوها و تصاویر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ایران آن دورهاند. مدیر و یوسف پایبند ارزشهاییاند که برنامهها و خواستههای دولت مرکزی هیچکدام از آنها را برنمیتابد. از سوی دیگر ترفندهای دولتهای استعماری در دورة آنها، نه تنها اجازة رشد و گسترش خواستهها و آرمانهایشان را نمیدهد؛ بلکه مقدمات پرورش افراد و شرایط تباه را برای مقابله علیه آنان فراهم میسازد. به گفتة گلدمن: «این قهرمانان کسانیاند که با وجودآنکه اندیشه و رفتارشان تابع ارزشهای کیفی است، قادر نیستند اندیشه و رفتار خود را از وجود میانجیهای تباهگر موجود در ساختار جامعه و تأثیر بازار و شیوارگی، کاملاً در امان بدارند» (گلدمن، 1381: 320). برای نمونه، در هر دو رمان، اشخاص و ابزاری را میتوان برشمرد که بهعنوان میانجیهای تباهگر در ساختار جامعه فعالانه حضور دارند، بدون آنکه مانعی یارای بیاثر کردن آنها را داشته باشد، تا جاییکه جستوجو و تلاش قهرمانان در این جامعة تباه، با مشکلاتی مواجه میشود. این موانع به قهرمانان فرصت نمیدهد که شخصیت خود را گسترش دهند. این شرایط، موجب دوری آنان از استعلای عمودی میشود و تباهی را گسترش میدهد. این میانجیها عبارتند از: در مدیر مدرسه: پول، کارچاقکنها و واسطهها. «کار به همین حرفها کشیده بود که واسطة قضیه فهماند که باید در کیسه را شُل کنم» (آل احمد، 1387: 12). «صاف برگشتم به کارگزینی کل، سراغ آنکه بفهمی نفهمی، دلّال کارم بود» (همان، 12). «آقا... رسمشون همینه آقا. اگه باهاشون کنار نیایید کارمونو لنگ میگذارند آقا...» (همان، 40). درسووشون: خانکاکا (ابوالقاسمخان)، حاکم شهر، عزّت الدوله، سرجنت زینگر و... خانکاکا آهسته گفت: «داداش بیخود لج میکنی. هرچه باشد اینها مهمان ما هستند همیشه که اینجا نمیمانند، اگر هم ندهیم خودشان به زور میستانند، از قفل یا مهر و موم انبارهای تو که نمیترسند. بعد هم مفت که نمیخواهند، پول میدهند. من هرچه در انبارهایم بوده چکی فروختهام، پیشقسط سبزه را هم که هنوز دانه نبسته گرفتهام، هرچه باشد صاحباختیار آنها هستند». یوسف گفت: «مهمان ناخوانده بودنشان تازگی ندارد خانکاکا... از همه بدتر احساس حقارتی است که دامنگیر همهتان شده. همه تان را در یک چشم بههمزدن کردند، دلال و پادو و دیلماج خودشان. بگذارید لااقل یک نفر جلو آنها بایستد تا توی دلشان بگویند خوب آخرش یک مرد هم دیدیم» (دانشور، 1380: 16). 2- 5-گرایش به ارزشهای کیفی و والا: سدههای نوزدهم و بیستم، دوران رواج فرهنگ بورژوازی مبتنی بر سوداگری، انباشت ثروت و از خود بیگانگی بشر است. شخصیت افراد تبدیل به کالاهایی برای فروش میشود. افرادی بدون وابستگی به یکدیگر و بیگانه با خود، در نقش بستههایی پنهان از نگاه هم نوعان. اینان از هرگونه تغییر کیفی در زندگی خود رویگرداناند. بسیاری از آنان، بخشی از پایههای اجتماعی محافظهکارانة سرمایهداری شدهاند و بعید است که انقلاب و تحوّلی صورت بگیرد. از اینرو مارکوزه (Marcuse)، چنین جامعهای را «جامعة وقیح» مینامد و مینویسد: «تصویر زنی عریان که موهایش را در معرض تماشای همگان میگذارد، وقیح نیست. وقیح ژنرالی است که مدالهایی را که در جنگ تجاوزکارانه به دست آوردهاست، به نمایش میگذارد» (مارکوزه،۱۳۸۰: 76). جایی که شیءوارگی کلّیت جامعه را تصاحب کرده، یا باید از مقاومت در برابر آن دست شست یا باید اشکالی پیچیده از مقاومت را متصوّر شد. به عبارتی دیگر باید در پی اشکالی بود که در دام پیچیدگیهای جامعة مصرفی گرفتار نیامد. در اینجا، قهرمانان مسألهدار درعین حفظ آرمانهای خود، دریافتهاند که تحقّق آنها در جامعة موجود امکانپذیر نیست. هیچ گروه اجتماعی تکیهگاه و حامی آنها نیست و گرایش به زندگی اقتصادی نیز همة ارزشهای راستین و متعالی را تباه و دستنیافتنی ساخته است. در چنین جامعهای که کلّیة ارزشها با کمیت و پول دستیافتنی است، جستجو برای فضیلت، افتخار و شهرت تلاشی حقیر و بیارزش است. در جامعهای که ملاکش طلاست، روح نسبت به خود غریبه میشود و هرچیزی درواقع عکس آن است که مینماید (!هیپولیت، 1371: 161). چنین جامعهای در حال زوال است و فرهنگ در آن جایگاهی ندارد و این حالتها نشانة آن است که جامعه جوهریت خود را از دست داده است. در این نوع جوامع، افراد خاصی وجود دارند که با خودشناسی و گرایش به ارزشهای والای انسانی، در جستجوی آزادی درونی و رهایی از خویشتناند. مدیر و یوسف در این رمانها قهرمانانی هسنتد که پایبند اصولی همچون شرافت، برابری، آزادی، گذشت، مدارا و تقدّسزداییاند. مدیر خواهان اصلاح نظام آموزشی بیمار است. یوسف مبارزه میکند تا نظام سلطه را ریشهکن کند و در راه آرمان خود کشته میشود تا زندگی واقعی را برای مردمان منفعل جامعة خود، معرفی کند. گلدمن میگوید: مرگ واقعیتی است که در برابر هر جهانبینیای قد علم میکند و هر جهانبینی را اقدامی میدانست برای آفرینش زندگی معنادار و دلالتگر (گلدمن، 1382: 94). «هم آبپاش را هم تلمبه را دادم از جیب خودم مرّمت کردند. نمیشد به انتظار وصول تنخواهگردان مدرسه، بچه ها را تشنگی داد» (آل احمد، 1387: 35). یوسف گفت: «یک نفر باید کاری بکند... زری گفت: «اگر به تو التماس کنم که این یک نفر تو نباشی، قبول میکنی»؟ (دانشور، 1380: 223). 3-5- مبارزه با استعمار و استبداد داخلی و خارجی: شکست نهضت ملّی، اشغال ایران در سالهای جنگ جهانی دوم و حضور آمریکاییها و انگلیسیها در ایران، از فجایع تاریخی برای سرنوشت ملّت ایران هستند. این حوادث موجب شد تا مردم ایران، امیدشان را برای استقلال و آزادی از سلطة بیگانه، از دست بدهند و ظهور استبداد به مخوفترین و مخرّب ترین شکل، میسّر شود. امپریالیسم و استعمار با رویکردی حاکی از برتراندیشی و تحقیر و تخفیف نژادی، ملّتهای دیگر را به ناتوانی محکوم میکند. ادوارد سعید (Said Edward) مینویسد: استعمارگران معتقدند که ملّتهای استعمارزده مثل ما نیستند و ما باید بر آنها حکومت کنیم. آنان ملّتهای زیر سلطه و استعمار زده را با اصطلاحات دیگری(The other) و غیرخودی (Not me) خطاب میکنند. او معتقد است، باید تقابلهای دوگانهای مانند «شرق و غرب» و «خودی و غیرخودی» با همة بافت پیچیدة تعصّب مذهبی و نژادپرستانهاش کنار گذاشته شود و به جای آن روایت (Narration) یا نگاه تاریخی را جایگزین ساخت که بر تنوّع تجربیات بشری در همة فرهنگها تأکید میکند. دیدگاه روایی (تاریخی) تفاوتها را انکار نمیکند؛ بلکه آنها را به شیوهای عینی معرفی میکند (!اسحاقیان،1389: 7). مبارزه با نیروهای اجنبی و کوتاهکردن دست متجاوزان و ستمگران داخلی و خارجی از اهداف کلّی این رمانها است. در سووشون، مخالفت سرسختانة یوسف از حضور انگلیسیها در شیراز که با توصیف عکس العملهای او و همسرش زری در مواجه با اشخاصی همچون: سرجنت زینگر، خانم حکیم و مدیر مدرسة زری، نشان داده میشود. در داستان مدیر مدرسه، تنها چهرة خارجی داستان یک امریکایی است که با یکی از معلّمان مدرسه تصادف میکند و غیرمستقیم به خواننده معرفی میشود: «آخر چرا؟ چرا این هیکل مدیر کلی را با خودت اینقدر اینوروآنور بردی تا بزنندت؟ تا زیرت کنند؟ مگر نمیدانستی که معلم حق ندارد اینقدر خوشهیکل باشد؟ آخر چرا اینقدر چشم پرکن بودی؟ حتی کوچه را پر میکردی. سد معبر میکردی. مگر نمیدانستی که خیابان و راهنما و تمدن و آسفالت همه برای آنهایی است که توی ماشینهای ساخت مملکتشان دنیا را زیر پا دارند؟» (آل احمد، 1387: 76) قهرمانانی که نویسندگان این رمانها برگزیدهاند از حاکمان و دستیارانشان نیستند؛ بلکه در جهت برانداختن این دسته تلاش میکنند. فضای این رمانها نشاندهندة ناسازگاری و آشتیناپذیری افکار و عقاید قهرمانان داستانها با واقعیتهای سیاسی نظام است و ماهیت حقیقی آنان را با حکومت، نشان میدهد. 4-5- متعهّد و آرمانگرا:ادبیات داستانی با توجه به ظرفیت، سرشت، چشمانداز و ساختار وجودی هیچگاه از تعهّد و آرمان و جهتگیری فرهنگی تهی نیست (!زرشناس،1381: 22). منتقدان تأثیرگذار ادبیات غرب همانند لوکاچ، گلدمن، رنه ولک (Wellek) و ایگلتون (Eagelton) در بررسیهای منتقدانة خود، بروشنی نشان میدهند که ادبیات فاقد تعهد و آرمان بیمعناست (همان،25).تعهد و آرمان، بهعنوان یک فرهنگ متعالی(high culture) در زمرة عالیترین مفاهیم الهی و نتیجة والاترین ارزشهایی است که یک انسان متعهد میتواند به آن مقام دست یابد. این مفاهیم اثرگذار و حرکتآفرین، قادرند تا فضای یک جامعه را به صورت گسترده تحت تأثیر قرار دهند و والاترین برکات را برای آن، به همراه داشته باشند. تعهد به هنجارهای اجتماعی، آرمانخواهی و استقلال فردی، عواملیاندکه به هویت انسانها معنا میبخشند. پیکر جامعه آنگاه مجروح میشود که هویت افراد خردهخرده زایل گردد و سیاهیلشکری پدید آیدکه استعداد فراوانی در تن سپردن به هر حقارتی و نابودکردن هر ارزشی را دارند. جامعة آن روز ایران، نمایانگر جامعهایی اخلاق زدوده و سترون بود که بذر آرمانگرایی در آن بخت روییدن نداشت. سازوکارهای سرمایهسالاری و سوداگری و هنجارها و ارزشهای فرهنگ بورژوایی، آرمانها را خنثی و عقیم میساخت. مدیر و یوسف شخصیتهایی خاص و استثناییاند؛ اما شخصیتهایی که بهوسیلة خود زندگی و با تمام بیمحتوایی و پوچی آن آفریده شدهاند. روح جاویدان انسانیت در کالبد آنان بیدار است و خیزش به سوی ایدهآل در جان آنان موجود. نقّاد موجودیتهای ناانسانیاند، چون افقی انسانی و برتر پیشروی دارند. آنان نهایت تلاش خود را برای تغییر وضعیت موجود بهکار میبندند، انعطافپذیری و انطباق با وضع موجود را نمیپذیرند. علت اینکه به هدف خود نمیرسند، یا به چیز دیگری دست مییابند، برتری قدرت نیروهای اجتماعی در برابر خواستهای آنهاست. این برتری هدف و فرجام زندگی آنان را دگرگون میسازد، به تعبیری آنان را در رسیدن به اهداف اولیه ناکام میسازد. این قهرمانان نمیخواهند آرمانها و باورهای خود را همخوان با دگردیسیهای منحط جامعه، تغییر دهند. سرخوردگی و فروشکنی، این شخصیتهای مسألهدار، تا حدود زیادی معلول انحطاط و گسیختگی سیاسی- اجتماعی جامعه و آرمانستیزی آن است. «من نمیتوانم مثل همة مردم باشم. نمیتوانم رعیتم را گرسنه ببینم. نباید سرزمینی خالی خالی از مرد باشد» (دانشور، 1380: 18). بعد هم مدتی درد دل کردیم. معلوم شد که معلم کلاس چهار با زنش متارکه کرده و مادر ناظم را سرطانی تشخیص دادهاند. دو روز تمام مدرسه نرفتم. خجالت میکشیدم توی صورت یک کدامشان نگاه کنم و در همین دو روز، همان حاجیآقا با سه نفر شان آمده بودند.....و هشتاد دست کفش و لباس.(آل احمد، 1387: 49). «پرسیدم تا بهحال با این سالن چه میکردهاید؟ معلوم شد هیچی. نه فیلمی، نه اجتماعی، نه نمایشی» (همان، 20). 5-5- پایبندی به ایدئولوژی: از رمان بهمثابة ژانری(Genre) ادبی، برای ترویج ایدئولوژیها، آموزههای دینی و فلسفههای مختلف استفاده میشود. اسلاوی ژیژک(Zizek Slavoj)در کتاب«شناخت ایدئولوژی»، آن را اینگونه تعریف میکند: «یک نظریه، مجموعهای از عقاید، اندیشهها و مفاهیم که برآنند تا ما را به حقیقتداشتن خود قانع کنند؛ اما درواقع در خدمت منافع یک قدرت بینام خاصاند» (ژیژک، 1994: 10). هر متنی تا حدی، ایدئولوژیهای برتر جامعه و نویسندة خود را بازتاب میدهد یا آنها را در خود میگنجاند. قهرمان ایدئولوژیک (Ideological) نفی وضع موجود را هدف قرار میدهد. وی با مشروع دانستن ذات جهان، با عناصر و عواملی که جهان را به تباهی میکشاند، مبارزه میکند. او میخواهد سازندة جامعه باشد. خواهان آن است که مردم جامعه را همراه خود سازد. انسانی است که سازندة ارزشهای ایدهآل و آرمانی است در این راه مبارزه میکند و خود را فدا میکند. نویسندة هر دو رمان با تکیه بر ایدئولوژی شورش در برابر قدرت، با خلق شخصیتهایی معترض و شورشی، حکومت و نیروهای استعماری را در جایگاه نمایندگان قدرت به چالش میکشند و با این شیوه، خواننده را امیدوار به دگرگونی انقلابی در ساختار جامعة خویش میکنند. مدیر و یوسف خواستههای خود را در تعارض با صاحبان قدرت میبینند و در نتیجه علیه آنان قیام میکنند. در مدیر مدرسه، ایدئولوژی به شکلی آشکار بر ادبیت متن پیشی میگیرد و رمان فرصتی برای بیان عقاید سیاسی «آلاحمد» میشود. در سووشون، تفکر و ایدئولوژی حاکم بر ذهن قهرمان داستان (یوسف)، شباهتهای زیادی به تفکر جلال آلاحمد دارد. اصل در زندگیش مبارزه است و میتواند همه چیز، حتی خانوادهاش را هم، فدای آن کند. البته باید پذیرفت که ایدئولوژی یک مفهوم «عصری» است. یک ایدئولوژی به یک دوره و عصر خاص اختصاص دارد و با سررسیدن این دوره و عصر، ایدئولوژی متناسب با آن نیز به فراموشی سپرده میشود. 6-5- گسست رفعنشدنی میان قهرمان رمان و جامعه: رمان، هنگامی پدید میآید که یکپارچگی هماهنگ انسان و جهان پیرامونش درهم میشکند. گلدمن میگوید: «رمان آن نوع حماسی است که برخلاف حماسه یا افسانه با گسست رفعنشدنی میان قهرمان و جهان، مشخص میشود. در واقع گسست قاطع و صرف، به تراژدی یا به شعر غنایی میانجامد و نبود گسست یا وجود گسستِ صرفاً تصادفی به حماسه یا افسانه میرسد. رمان که در میان تراژدی و حماسه واقع شده، دارای ماهیتی دیالکتیکی (Dialectical) است. اتحاد قهرمان و جهان حاصل آن است که هم قهرمان و هم جهان، در مقایسه با ارزشهای راستین، تباه هستند و تقابل میان قهرمان و جهان، نتیجة تفاوت ماهوی میان هریک از این دو تباهی است» (گلدمن، 1371: 21-20). شخصیت رمان برخلاف قهرمان حماسه، نه گذشتهای دارد که به آن تکیه کند و نه آیندهای روشن که بدان امیدوار باشد، از اینرو، چنین شخصیتی که از «کل» خود و از جامعة مبتنی بر ارزشهای کیفی بریده و در جامعهای کمیت محور( شیء واره) گرفتار آمده است، پیوسته تنها و درگیر تعارض درون و بیرون است (غلام، 1383: 139). درنتیجه، نمیتواند هیچ پیوندی میان خود و جهان تباه بوجود آورد. در هر دو رمان ارزشهای راستین آنان با عرف و ساختار جامعه سازگار نبود.آنان قربانی شکاف میان آرمان و واقعیتاند، قربانی انواع ستیزها و تضادها هستند. جهان بهمثابة کلیتی از هم پاشیده شده است. بین قهرمان و جهان کلیت و ارزشهای کیفی جدایی ایجاد شده. در نهایت قهرمانان سرنوشتی تباه دارند. به قول لوکاچ«وضعیت قهرمانان در داستانها شبیه وضعیت زنبوری است که پشت یک شیشه گیر کرده است. او متوجه است که بیرون شیشه، جهان ارزشهای کیفی و جهان آزادی وجود دارد؛ اما او درک نمیکند که چیزی نامرئی حایل بین او و جهان حقیقی است. آنقدر تقلّا میکند و بالا و پایین میرود که عاقبت شما جسد او را پشت شیشه پیدا خواهیدکرد. او متوجه نیست که چه سازوکاری مانع دستیابی او به رهایی میشود» (لوکاچ، 1380: 172). مدیر، در پایان هنگامیکه از تحقّق ارزشها و معیارهای خود در جامعه ناامید میشود، احساس میکند که نمیتواند خود را با جامعة موجود وفق دهد، ناگزیر استعفا میدهد و ناامید از رسیدن به ارزشهای خود، ترجیح میدهد که از این اجتماع و ارزشهایش دوری گزیند و به حاشیه رانده میشود و به «پختگی مردانة» لوکاچ و گلدمن میرسد. از نظر گلدمن پختگی مردانه در رمانی مشاهده میشود که با خود بازدارندگی قهرمان به پایان میرسد. استعفای مدیر از شغلش، پختگی مردانة این داستان است. او تصمیم میگیرد که از تلاش خود دست بردارد و کنارهگیری کند؛ اما ارزشها و معیارهای اجتماع موجود خود را نیز نپذیرفته است. «استعفا نامهام را نوشتم و به نام همکلاسی پخمهام که تازه رئیس فرهنگ شده بود، دم ِدر، پست کردم» (آل احمد، 1387: 112). در سووشون، یوسف بخوبی میداند که در مقطع فعلی و درحالیکه همهٔ مقامات کشور در خدمت متفقین هستند، پیروزی بر ارتش انگلیس و بیرون راندنشان از کشور افسانهای بیش نیست. به همین دلیل همواره خطاب به پسرش، خسرو میگوید: «پسرم، اگر من نتوانستم تو خواهی توانست» (عسگری، 1387: 170). هرچند سرنوشت یوسف، با مرگش به خودبازدارندگی میانجامد؛ اما تلاش و مبارزة او پایان نمیپذیرد و موجب آگاهی واقعی و راستین دیگران میشود. روشنفکران و چهرههای شناخته شدۀ داستان همراه با مردم عادی مسئولیت مبارزه را برعهده میگیرند و با افتادن پرچم مبارزه از دستان یوسف، مردم کوچه و بازار آن را برمیدارند و احساس قهرمانی میکنند. آنان نیز همچون یوسف خواهان گشودهشدن بنبست بورژوازی و شکستن سد حکومت و استعمار در این جامعه هستند. «فتوحی گفت: این طور ثابت میکنیم که هنوز نمردهایم و قدر خونی را که ریختهشده، میدانیم» (دانشور، 1380: 292). زری: «بگذارید مردم در مرگش نشان دهند حق با او بوده... بعلاوه با مرگ او حق و حقیقت نمرده و دیگران هم هستند» (همان، 294). زری: «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم؛ اما حالا با کینه بزرگ میکنم. به دست خسرو تفنگ میدهم» (همان؛ 252).
نتیجهگیری این مقاله مدعی آن نیست که همة شاخصههای قهرمانان پروبلماتیک که در نظریات لوکاچ و گلدمن بیان شده است، در این دو رمان نیز تمام و کمال یافت میشود. باید پذیرفت که رمانهای ایرانی اگرچه در فرم وامدار رمانهای غربیاند و تشابهاتی در ساختار و تکنیکهای داستانی با آنها دارند؛ اما در محتوا، بهسبب تفاوت در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی و درونمایه و مصالح تا حدود زیادی مستقلاند. ظهور فرهنگ بورژوازی و سرمایهداری و تغییر طبقات اجتماعی در ساختار جوامع غربی و ایرانی و بازتاب این واقعیتها در رمان، موجب خلق شخصیتهایی در رمانهای این جوامع شده است که در جستجوی ارزشهای مطلق و راستین بوده و در فرجام نیز علیرغم تلاشهای فراوان از دستیابی به آنها ناکام ماندهاند. مدیر مدرسه و سووشون بر اساس تقسیمات لوکاچ، در ردیف رمانهای آموزشی قرار میگیرند که سرانجامِ قهرمانان آنها با پختگی مردانه و خودبازدارندگی لوکاچ و گلدمن انطباق دارد؛ اما از نگاهی دیگر مدیر و یوسف با ایدههای سیاسی و عمل گرایانه ناخواسته در برههایی از تاریخ این سرزمین، پیوندی پنهان و نامرئی، ولی درعینحال ناگسستنی برقرار کردهاند. با تأمّل و تعمّق در پیام کلّی این دو رمان میتوان دریافت که مدیر معترض و اصلاحطلب در رمان سووشون با خلق شخصیت یوسف، تولّدی دوباره مییابد و با محقّق ساختن «خطابة اعتراض»، شخصیتهایی عملگرا و معترض، در دهة پنجاه، در کوچههای اعتراض اجتماعی این سرزمین، برای خونخواهی و انتقام به راه میاندازد. میتوان پایان هر دو رمان را، به داستانهای آیینهوار نزدیک دانست و یا حرکتی دایرهوار برای آنها متصوّر شد. حرکتی که لوکاچ این چنین توصیف میکند: «راه به پایان میرسد، سفر آغاز میشود» (لوکاچ، 1380: 185). | ||
مراجع | ||
منابع 1- آل احمد، جلال.(1387). مدیر مدرسه، تهران: نشر جامهداران، چاپ چهارم. 2- اباذری، یوسف.(1377). خرد جامعهشناسی، تهران: انتشارات طرح نو، چاپ اوّل. 3- ابومحبوب، احمد.(1382). «جامعهشناسی و رمان فارسی»،کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 70، ص 80- 87 . 4- اسکار پیت، روبر.(1374). جامعهشناسی ادبیات، ترجمة دکتر مرتضی کتبی،تهران: نشر سمت، چاپ اول. 5- اسحاقیان، جواد.(1389). «سووشون و نظریة پسااستعماری»، 6- ایرانیان، جمشید.(1358). واقعیت اجتماعی و جهان داستان، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول. 7- ایگلتون، تری.(1383). مارکسیسم و نقد ادبی، ترجمة اکبر معصومبیگی، تهران: نشر دیگر، چاپ اول. 8- پارکینسون، جی.(1375). «لوکاچ و جامعهشناسی ادبیات»، ترجمة هاله لاجوردی، فصلنامه ارغنون، شماره 9 و10، ص 221- 238 . 9- پرستش، شهرام.(1383). « بررسی کتاب نظریة رمان جورج لوکاچ»، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 78، ص 14- 17. 10- ترابی، علیاکبر.(1376). جامعهشناسی ادبیات فارسی، تبریز: نشر فروغ آزادی، چاپ اول. 11- ---------- .(1379). جامعهشناسی هنر و ادبیات، تبریز: نشر فروغ آزادی، چاپ اول. 12- دانشور، سیمین.(1380). سووشون، تهران: نشر خوارزمی، چاپ پانزدهم. 13- زافا، میشل.(1386). جامعهشناسی ادبیات داستانی، ترجمة نسرین پروینی، تهران: نشر سخن، چاپ اول. 14- زرشناس، شهریار.(1381). «نسبت ادبیات، تعهد و آرمانگرایی»، مجلة ادبیات داستانی، شمارة 67 و 66، ص 25- 22. 15- سرشار، محمدرضا.(1383). «رابطة ادبیات و جنگ در طول تاریخ»، مجلة ادبیات داستانی، شماره 73، ص 30- 20. 16- سلدن، رامان و پیتر ویدوستون.(1377). راهنمای نظریة ادبی معاصر، ترجمه عباس مخبر، خرمشهر: نشر طرح نو، چاپ اول. 17- سید حسینی، رضا.(1387). مکتب های ادبی، تهران: نشر نگاه، چاپ پانزدهم. 18- شمیسا، سیروس.(1385). نقد ادبی، تهران: نشر میترا، ویرایش دوم چاپ اول. 19- عسگری حسنکلو، عسگر.(87-1386). «سیر نظریههای نقد جامعهشناختی ادبیات»، ادبپژوهی، شمارة چهارم، ص 43- 64. 20- ---------------.(1387). نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی، تهران: نشر فرزان روز، چاپ اوّل. 21- -------------- .(1388). «نقد و بررسی کتاب نقد اجتماعی رمان معاصر فارسی»، کتاب ماه ادبیات، سال سوم، شمارة 28، ص 27- 15. 22- علایی، مشیت.(1380). «نقد ادبی و جامعهشناسی، کتاب ماه ادبیات و فلسفه»، شمارة 10و11، سال چهارم، ص 20- 33. 23- غلام، محمد.(1383). «جامعه شناسی رمان معاصر فارسی»، مجلة دانشکد، ادبیات و علوم انسانی، شمارۀ 46 و 45 سال دوازدهم، 173- 130. 24- فدرستون، مایک.(1380). «زندگی قهرمانی و زندگی روزمره»، ترجمة هاله لاجوردی، نشر ارغنون، شماره 19، ص159-186. 25- فین برگ، آندرو.(1375). «رمان و جهان مدرن»، ترجمة فضلالله پاکزاد، فصلنامة ارغنون، شمارة 11و 12، سال سوم، ص 391- 379. 26- گلدمن، لوسین.(1381). جامعه، فرهنگ، ادبیات، گزیده و ترجمة محمدجعفر پوینده، تهران: نشر چشمه، چاپ سوم. 27- --------- .(1382). نقد تکوینی، ترجمة محمدتقی غیاثی، تهران: نشر نگاه، چاپ اول. 28- --------.(1371). جامعهشناسی ادبیات، ترجمة محمد پوینده، تهران: نشر هوش و ابتکار، چاپ اول. 29- لوکاچ، جورج.(1380). نظریة رمان، ترجمة حسن مرتضوی، تهران: نشر قصه، چاپ اول 30- --------- .(1373). پژوهشی در رئالیسم اروپایی، ترجمة اکبر افسری، تهران: نشر علمی و فرهنگی، چاپ اول. 31- لوکاس بلانچارد، جورج.(1379). نویسنده، نقد، فرهنگ، ترجمة اکبر معصوم بیگی، تهران: نشر دیگر، چاپ اول. 32- مارکوزه، هربرت،.(۱۳۸۰). گفتاریدر رهایی، ترجمة محمود کتابی، آبادان: نشر پرسش، چاپ اوّل. 33- محمودیان، محمدرفیع.(1387). نظریة رمان و ویژگیهای آن، تهران: نشر فرزان روز، چاپ دوم. 34- مشایخی، مهرداد.(1380). «جنبش سوسیالیستی و پروبلماتیک وابستگی»، فصلنامة گفتگو، شمارۀ 31، ص 142- 91 35- موقن، یدالله.(1369). «لوکاچ و مدرنیسم»، مجلة گردون، شمارة 8 و 9، سال یکم. 36- میرعابدینی، حسن.(1380). صد سال داستاننویسی ایران، 4 جلد در 2 مجلد، تهران: نشر چشمه، چاپ دوم. 37- وین، فرانسیس.(1381). «کارل مارکس»، ترجمة شیوا رویگریان، نشر ققنوس، چاپ اوّل. 38- ولیپور هفشجانی،شهناز.(1386). «نگاهی به آرای جورج لوکاچ در زمینة نقد مارکسیستی»، مجلة دانشکدة علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال ششم، شمارۀ20، ص 87- 98. 39- ---------------- .(1387). «لوسین گلدمن و ساختگرایی تکوینی»، مجلة دانشکدة علوم انسانی دانشگاه سمنان، سال هفتم، شماره 25، ص 129- 143. 40- هیپولیت، ژان.(1371). پدیدار شناسی روح برحسب نظر هگل، تألیف و اقتباس کریم مجتهدی، تهران: نشر علمی و فرهنگی، چاپ اول. 41- Zizek, Slavoj. (1994). Mapping Ideology. ed. Slavoj Zizek. London: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,229 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 852 |