تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,677 |
تعداد مقالات | 13,681 |
تعداد مشاهده مقاله | 31,752,421 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,550,908 |
مرزبان نامه یادگاری از ایران عهد ساسانی | ||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||
مقاله 3، دوره 4، شماره 1، خرداد 1389، صفحه 47-68 اصل مقاله (198.58 K) | ||
نویسنده | ||
مهدی رضایی* | ||
استادیار زبان و ادبیات فارسی مرکز آموزش عالی کازرون | ||
چکیده | ||
مرزبان نامه دربردارنده داستان ها و حکایتهای بسیار کهن است و باور بر این است که این کتاب در اصل به یکی از گویش های فارسی میانه و آن طوری که وراوینی می گوید به زبان طبری کهن تألیف شده بوده است که دو بار به طور جداگانه توسط سعدالدین وراوینی و محمد بن غازی ملطیوی به نثر فنی فارسی دری برگردانده شده است. با بررسی درونمایه داستان های آن مشخص می شود که طبق گفته وراوینی اصل کتاب از سابقه ای کهن و حتی کهن تر از آنچه وی ادعا می کند، برخوردار بوده است. این کهنگی اثر را در محتوا و درون مایه بسیاری از حکایتهای اصلی و فرعی و اشارات کنایی و لفظی آن بروشنی می توان دید. این مقاله با تحلیلی تاریخی- اسطوره ای و اجتماعی - فرهنگی از محتوا و زبان مرزبان نامه وراوینی و روضه العقول ملطیوی بر آن است تا ضمن یافتن ریشه بسیاری از داستان ها و حکایت های این اثر در باورهای کهن ایران و ملل همسایهای که فرهنگشان بر فرهنگ ایران تأثیر گذاشته است و با استناد به آداب و رسوم اجتماعی، فرهنگی و دینی ایرانیان قبل از اسلام، تاریخ تقریبی تألیف این اثر را که مسلماً به ایران پیش از اسلام و به احتمال زیاد به اواسط روزگار ساسانیان می رسد، مشخص کند. | ||
کلیدواژهها | ||
مرزبان نامه؛ روضه العقول؛ انوشیروان؛ بابل؛ طبرستان؛ اسطوره | ||
اصل مقاله | ||
- مقدمه مرزبان نام یکی از آثار مصنوع نثر فارسی است که در سدة ششم هجری توسط سعدالدّین وراوینی نوشته شده است. وراوینی خود در این کتاب معترف است که اصل کتاب که به زبان فارسی قدیم و طبری توسط شخصی به نام مرزبان بن رستم نوشته شده، به نثر مصنوع درآورده است. اصل این کتاب علاوه بر وراوینی به دست محمّد بن غازی ملطیوی نیز افتاده و او نیز تقریباً همزمان با وراوینی شروع به تزئین کلام آن کرده است و نام اثر جدید خود را روضة العقول نهاده است. تفاوت کار وراوینی و ملطیوی در آن است که ملطیوی تمام کتاب را بدون حذف به نثر فنی آراسته است؛ اما وراوینی برخی از حکایات آن را حذف و کتاب را خلاصه کرده است؛ به طوری که خود میگوید: «همان زمان میان طلب دربستم و ننشستم تا آن گنج خانه دولت را به دست آوردم. زوایای آن همه بگردیدم... از حاصل همه ملخصی ساختم باقی انداختم... و بر همان صیغت اصل بگذاشتم» (وراوینی،1370: 22). آنچه که در این تحقیق مورد بررسی قرار میگیرد، اصل کتاب و محتوای آن است، فارغ از ظاهر فنی و آراستهاش؛ چه مطالب از مرزباننامه وراوینی باشد یا روضة العقول ملطیوی. اصل کتاب که منسوب به مرزبان پسر رستم است، کتابی است حاوی داستانهای عامیانه و فولکلورهای ایران قبل از اسلام ودیگر ملل همسایة آن روز و عقاید رایج در آن روزگار. مطالعه و دقت در این اثر، راهی مناسب است، برای جستجو در زیرساختهای اجتماعی و هنجارهای عامّة مردم تاکنون از این دیدگاه تا حد زیادی مغفول مانده است. در این تحقیق چند بحث دربارة مرزبان نامه مطرح میشود که در ذیل هر بحث، به دنبال یافتن پاسخهایی مناسب از زوایای مخفی و پنهان این اثر سترگ اجتماعی هستیم.
2- فرضیات تحقیق تاریخ تألیف مرزباننامه بسیار قدیمتر از آن چیزی است که تصور میشود. بر اساس متن مرزباننامه وراوینی و شواهدی در قابوسنامه این کتاب در سدة چهارم به وسیلة مرزباننامه پسر رستم تألیف شده است (عنصر المعالی، 1385: 271). یوسفی در مقدمة قابوسنامه با عنایت به همین مستندات میگوید که «مرزباننامه کتاب معروفی است که نخست آن را مرزبان بن رستم بن شروین در اواخر قرن چهارم به زبان طبری نوشته بود» (همان). اصل این سخنان را میتوان مستقیم از زبان عنصرالمعالی بدین صفت شنید که خطاب به فرزندش میگوید: «ترا ای پسرتخمه بزرگ و شریف است و از هر دو طرف کریم الطرفینی و پیوسته ملوک جهانی؛ جدت شمسالمعالی قابوس وشمگیر بوده که نبیرة آغش وهادان بود و آغش وهادان ملک گیلان بود به روزگار کیخسرو ... و جدة تو، مادرم، دختر ملکزاده المرزبان بن رستم بن شروین بود که مصنّف مرزبان نامه است سیزدهم پدرش کابوس بن قباد بود برادر ملک انوشیروان عادل (همان، 6). در مورد علّت تألیف کتاب، وراوینی حتماً به نقل از اصل کتاب مرزباننامه، مقرّ است که «جمعی از اکابر و اشراف ملک، که بر این حال (دعوای مرزبان و برادرش بر سر شاهی و تصمیم مرزبان به انزوا) وقوف داشتند، از او التماس کردند که چون رفتن تو از اینجا محقّق شد، کتابی بساز مشتمل بر لطایف حکمت و فواید فطنت که در معاش دنیا و معاد آخرت آن را دستور حال خویش داریم» (وراوینی، 1370: 41-40). ظاهراً اگر این استدلال را درست بدانیم لااقل با توجه به مستندات بعد باید گفت که مرزبان برای تألیف این کتاب به آثار کهن متوسل شده، اغلب داستانها را از منابع کهنی که در اختیار داشته، تألیف کرده است. چون که او شاهزاده بوده و از کتابخانة شاهی که حتماً در اثرگذر ایام بسیار غنی بوده، استفاده کرده است چون، همان طور که گذشت، خاندان مرزبان از نژاد قباد پادشاه مشهور ساسانی است؛ کواد (قباد) سه پسر داشت که قابل پادشاهی بودند؛ کاوس ارشد بود... بر ولایت پدشخوارگر«ناحیه کوهستانی پدشخوار» (طبرستان) تسلّط داشت ... فرزند دوم کواد، جم از یک چشم نابینا بود و این نقص جسمانی معمولاً موجب حرمان از سلطنت میشد ... پسر سوم او خسرو نام داشت ... .(کریستن سن، 1380: 6-255). «کاووس» که پسر ارشد قباد بوده است، ظاهراً به خاطر مزدکی بودن و مخالفت بزرگان زرتشتی از جانشینی پدر محروم شده است و مدتی پس از مرگ قباد درگذشته است (! همان)؛ امّا ولایت طبرستان بر فرزندان او مقرر شده است. بنابراین مطالب آشکار میشود که حکومتی با این قدمت در منطقة آرام طبرستان که حتی از ضرب و طعن شمشیر و نیزة اعراب در امان ماند، دارای منابع غنی فرهنگی مانند کتابخانههای کهن بوده است که دسترسی به آن به وسیلة مرزبان که شاهزادهای متین و موقّر است، کار چندان مشکلی به نظر نمیرسیده است؛ اما این سخن یک احتمال است و با توجه به مطالب آینده، تا حدی روشن خواهد شد که اصل کتابی که به مرزبان نامه مشهور است، به همین صورت کل واحد قبل از مرزبان پسر رستم تألیف شده بوده است و اینکه چرا به اسم مرزبان شناخته شده. به طوری که مؤلّف قابوس نامه- که از همعصران و خویشان او است- این ادّعا را قطعی تلقّی کرده است، میتواند دلایل چندی داشته باشد. ممکن است، اصل این کتاب که مسلماً قبل از اسلام و در عهد ساسانیان تألیف شده است، به وسیلة مرزبان از فارسی میانه به زبان طبری برگردانده شده باشد و عمداً یا سهواً نام اصلی کتاب از آن حذف شده است. با توجه با مطالب فوق فرضیات این تحقیق در ذیل بدین صورت خلاصه می شود: 1- اصل کتاب مرزبان نامه مربوط به ایران قبل از اسلام و به احتمال قریب به یقین، مربوط به زمان خسرو انوشیروان است و مرزبان بن رستم آن را از فارسی میانه به فارسی دری برگردانده است. 2- این کتاب در عهد انوشیروان یا اندکی پس از آن؛ یعنی بعد از ورود کلیله و دمنه، بنا به درخواست برخی از بزرگان علمی و فرهنگی در پاسخ به کلیله تألیف شده است. 3- تاریخ تألیف اصل این کتاب، بر اساس ادعای صاحب قابوس نامه و سعدّ الدین وراوینی، سدة چهارم هجری است و به وسیلة مرزبان بن رستم انجام شده است؛ اما وی حکایات و وقایع تاریخی را فقط از کتب قدیمی تری که در اختیار داشته، در کنار هم نهاده و به شکل کتابی در آورده است. دلایل برای اثبات این که زمان تألیف اصل کتابی که منتسب به مرزبان بن رستم است به چند صد سال قبل از عصر حیات او که قرن چهارم است باز میگردد، بسیار زیاد است که ما درضمن این مقاله درصدد ذکر تعدادی از آنها هستیم.
3- مقایسة مرزباننامه و قابوسنامه یکی از دلایل متقن که با توسل بدان میتوان اثبات کرد که تاریخ تألیف مرزباننامه قدیمتر از آن چیزی است که ادعا میشود، مطابقت و مقایسه آن با دیگر کتابهای همعصر آن است. بهترین کتابی که میتواند مورد قیاس و استناد قرار گیرد قابوسنامه است؛ زیرا بر اساس شواهد، هر دو کتاب در خطة شمالی کشور، سرزمین طبرستان، که دارای یک فرهنگ مشترک است، تألیف شده است و علاوه بر یگانگی فرهنگ منطقه، هر دو اثر به وسیلة دو نفر که از یک فرهنگ خانوادگی هستند، نوشته شده است؛ مرزباننامه به وسیلة مرزبان بن رستم و قابوسنامه به وسیلة نوة دختری مرزبان؛ یعنی عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر. بنابراین، دو اثر که در یک فرهنگ و در یک زمان تألیف شده است، حداقل باید ویژگیهای مشترک زیادی داشته باشد. از آنجایی که اصل مرزباننامه در دست نیست تا از نظر زبانی با قابوسنامه مقایسه شود، بالاجبار باید به ویژگیهای مشترک دیگری که بین مرزباننامه و قابوسنامه وجود دارد، استناد کرد: 3- 1- محتوا و تاریخ حکایات یکی از مهمترین ویژگیهای درونی این دو اثر که شاهد مهمی بر ادعای ما است، محتوای این دو کتاب است. مرزباننامه شامل مجموعه حکایاتی است که تاریخ وقوع آنها با توجه به محتوای درونیاش مربوط به ایران قبل از اسلام و حتی دورههای بسیار کهنتر از آن است؛ مثل آنچه درباره بابل و حوادث آن میگوید که سابقهای بس کهن دارد. به طوری که از مجموعة حکایات مرزباننامة فعلی و روضةالعقول حتی یک حکایت مربوط به ایران اسلامی یا فرهنگ وتاریخ ایران بعد از اسلام دیده نمیشود؛ اما در قابوسنامه حدود 43 حکایت وجود دارد که 31 حکایت آن مربوط به حوادث دوران اسلامی است و تنها هشت حکایت کهن در آن دیده میشود که از این هشت حکایت، شش حکایت مربوط به دوران ایران قبل از اسلام و آن هم بیشتر مربوط به دوران خسرو انوشیروان است و دو حکایت مربوط به یونان کهن از زبان افلاطون و ارسطو است. چهار حکایت نیز بدون تاریخ و صرفاً حکمت گونه است. نکتة قابل توجه اینکه حتی یک حکایت مانند آنچه در مرزباننامه در حوادث و سنتهای بابل کهن دیده میشود، در قابوسنامه نیامده است و همین دلیل ذهن را به سویی میکشد که احتمالاً اصل مرزباننامه جمعآوری از کتابهای کتابخانههای کهن نیست؛ بلکه اصل کتاب به صورت یک کل واحد در اختیار مرزبان بوده است و او آن را احتمالاً از زبان فارسی میانه یا یکی از زبانهای رسمی امپراتوری ساسانی مثل سریانی به طبری (بر اساس ادعای وراوینی) یا دری برگردانده است؛ چون اگر این کتاب جمع آوری از کتب کهن بود، به غیر از باب اول که شرح حال نویسنده (مرزبان) است 1 حتماً حکایاتی دیگر که نشان دهنده اوضاع زمان نویسنده باشد در آن دیده می شد؛ ولی به طور قطع می توان مدعی شد که نه در مرزبان نامه وراوینی نه در روضة العقول، حتی یک نشان از فرهنگ ایران بعد از اسلام یافت نمی شود. دلیل دیگر ما برای این فرضیه آن است که اگر کتابخانهای با این توصیف فرضی وجود داشت، مؤلف قابوسنامه- که نوة دختری مرزبان بن رستم است- نیز حتماً میتوانست از آن بهره ببرد و در اثر خود از آن استفاده کند. 3- 2- نام ها و عنوان ها دومین نکتة قابل توجه در مقایسة مرزباننامه و قابوسنامه، کاربرد اسامی خاص، اعلام و عنوان حکایات است. اگر آنگونه که عنصرالمعالی ادعا کرده که مؤلّف مرزباننامه جدّ مادری او است، چون از یک فرهنگ دینی و قومی و خانوادگی برخاستهاند، باید اتحادی در اسامی و اعلام این دو کتاب به چشم بخورد؛ اما با استقرایی تام میتوان به نتیجهای خلاف این رسید. در قابوسنامه در کنار چند نام خاص محدود ایرانی مانند آغش و هادان (عنصرالمعالی، 1385: 4 ، 270)، آل باوند (همان، 271)، آل ساسان (همان،220)، تقریباً همه اسامی خاص، مربوط به دورة اسلامی است مانند: صاحب بن عبّاد (همان، 65)، فخرالدّوله (همان، 146)، محمّدبن زکریا (همان، 37)، مهلّب (همان، 145) ابن مقله (همان، 73)، اسکافی (همان، 304) ابوحنیفه نعمان بن ثابت (همان، 384) ابوعلی سیمجور (همان، 210، 211، 212)، سلمان فارسی (همان، 8-137) و ... و حتی جایی در باب نامگذاری میگوید: «نام آن باشد که تو به هنر خویشتن نهی تا از نام جعفر و زید و عمر و عثمان و علی و ... (همان، 27). اما اگر تمام مرزباننامه فعلی و روضة العقول را با حوصله به دنبال اسامی خاص بگردیم، شاید یک اسم خاص که مربوط به دوره ایران اسلامی باشد، نتوان یافت و تمام اسامی بدون استثنا، اسمهای ایرانی قبل از اسلام و بندرت اسامی یونانی است؛ ولی اسم عربی مطلقاً دیده نمیشود. اسامی ایرانی خاص مانند: خرّه نما (وراوینی،1370: 59)، دانای مهران؛ (همان، 179)، اردشیر(همان) زامهران (همان، 146)، نوخره (همان، 130)، دادمه و داستان (همان، 277)، برزوجمهر (همان، 246)، آزاد چهر و ایرا (همان، 651)، فرخزاد (همان، 330) و اسامی ایرانی دیگری مانند ایراجسته، زیرک، زروی، هنبوی (ملطیوی، 1383: 78)، نوخرّه (همان، 50) وهری (همان، 53)، زرّین گوش (همان، 43)، اسکندر (همان، 205)، شهریار (همان، 230)، پیروز (همان، 238)، یونا (همان، 481)، فیقراووس (همان، 504)، نازنه و نازروی (همان، 518) کمینوش (همان، 147)، مهرسپند (همان، 141) و ... . در مرزباننامه حتی نام کاووس پسر قباد نیز به صورت کهن و اصل خود؛ یعنی به شکل کیوس نوشته شده است (وراوینی، 1370: 39؛ همان، 1376: 23). همان طور که صفا در حماسه سرایی اشاره کردهاند، این نام مشتق از «کی» و «اوس» است؛ پس کیوس که در مرزباننامه آمده به اصل خود؛ یعنی «کی اوس» نزدیکتر است. این نام در واقع «کوی» (لقب شاهان کیانی) و «اوسن» بوده که در پهلوی تبدیل به «کیاوس» (که در مرزبان نامه از نظر نگارشی سر هم نوشته شده به صورت کیوس) شده است (صفا، 1378: 485). نام تمام مکانهایی که در این دو اثر؛ یعنی مرزباننامه و روضة العقول ثبت شده، همه متعلق به قلمرو ایران قبل از اسلام است و هیچ اسمی مربوط به قلمرو اسلام در آن دیده نمیشود، بر خلاف قابوسنامه که نام بغداد و مکّه و یثرب و ... زیاد به چشم میخورد. همة اسامی مکانها و شهرها در این دو اثر عبارت است از اسامی شهرهایی مانند سهند (ملطیوی، 1383: 428)، بلخ (همان، 219)، خراسان (همان، 59)، پارس (همان، 77)، سبلان (وراوینی، 1370: 330)، آذربایجان (همان، 651)، بابل (وراوینی: 1376؛ ملطیوی، 1383: 51).
4- قرائن لفظی به احتمال قریب به یقین، پس از آوردن کلیله و دمنه از هند و ترجمة آن، عدهای از درباریان انوشیروان، خواستهاند تا کتابی در مقابل آن تألیف کنندکه حاصل کار، مرزباننامه است که با توجه به قرائنی میتواند تاریخ تألیف آن به عصر خسرو انوشیروان برگردد: 4-1- دربارة «خسرو» -که اسم انوشیروان است- در مرزباننامه حکایات زیادی وجود دارد؛ از 48 حکایت مرزباننامه هشت داستان آن درباره خسرو است. 4-2- اسم هیچ یک از شاهان پس از خسرو انوشیروان در مرزباننامه نیامده است. دو حکایت دیگر در مرزبان نامه درباره شاهان ایران وجود دارد که یکی دربارة اردشیر است و دیگری دربارة بهرام گور که هر دو از متقدمان خسرو هستند و این نکته را نمی توان حمل بر اتفاقی بودن کرد. 4-3- آنچه که ظن ما را قویتر میکند کاربرد خاصی از فعل مضارع برای خسرو در روضةالعقول است که نمیتواند اتفاقی باشد، آنجا که نوشته است: «اهل پارس گفتهاند که شهریار منصف آن است که مصالح خویش با مصالح رعایا برابر دارد و نوشیروان عادل گوید که راستی مادة کارهاست.» (ملطیوی، 1383: 77). این کاربرد فعل مضارع اتفاقی نیست و هر چند با توجه به ساختار تاریخی و مسائل دستور تاریخی، فعل در وجه التزامی به کار رفته، ولی معنای آن مضارع اخباری یا زمان حال است و علت اینکه گفته شد، نمی تواند اتفاقی باشد کاربرد فعل ماضی نقلی «گفتهاند» قبل از آن است و دیگر آنکه جهت احترام به خسرو نیز نبوده که فعل را مضارع به کار برده است؛ زیرا چند صفحه بعد دربارة اردشیر میگوید: «اردشیر گفته است که سفک و هتک جزوی، حقوق دمای کلی را متضمّن بود» (همان، 81). 4-4- نکته دیگر آنکه اصل این کتاب در سرزمینی غیر از پارس که منشأ نخستین شاهان ساسانی است، نوشته شده و همچنین دلیلی است، بر اینکه زمان تألیف آن به دورة ساسانیان باز میگردد؛ زیرا در سه مورد سخنان حکیمانهای را از قول «دانایان پارس» که منظور موبدان است، نقل میکند. روشن است که شهر استخر که جایگاه اصلی موبدان بوده و آتشکدة آذرفرنبغ که آتشکدة خاص روحانیان زرتشتی بوده، در پارس قرار داشته است و دانایان پارس منظور همان روحانیان زرتشتی و موبدان هستند و این کاربردها زمانی معنی مییابد که دین کلّی جامعة زرتشتی باشد وگرنه در جامعة اسلامی پارس و موبدان و دانایان از ارزش و اعتبار میافتند. در روضة العقول از اهل پارس و دانایان پارس بسیار سخن و حکمت نقل شده که چون فصل الخطاب بدان روایات و سخنان نگریسته شده است. اینک چند مورد از این عبارات به این ترتیب است: «عقلای پارس گفتهاند...» (ملطیوی،1383: 153)، «اهل پارس گفتهاند که سیاست پادشاه باید که از سرتجور و تهور نباشد» (همان، 85) و «اهل پارس گفتهاند که شهریار منصف آن است که ...» (همان، 77).
5- مضامین دینی زرتشتی در مرزباننامه مضامین زیادی به کار رفته که همه نشان از جامعه زرتشتی دارد و برعکس آن کمتر موردی میتوان یافت که رنگ فرهنگ اسلامی داشته باشد. از جمله کاربرد زیاد «دیو» در داستانها و حکایات است. دو حکایت مستقیم را میتوان در این اثر دید که قهرمان یا بهتر بگوییم ضد قهرمان آن دیو است، یکی داستان «دیو گاو پای با دانای دینی» که از صفحه 213 مرزباننامه شروع میشود و دیگر داستانی است که در مرزباننامه با عنوان «آهنگر و مسافر» ذکر شده و در صفحه 143 آمده است که در روضةالعقول به جای مسافر یک شتربان است و در صفحه 53 آن ذکر شده است. در رشته عقاید کهن هند و ایرانی دو دسته خدایان وجود داشتند که در ایران به آنان اهوره و دئیوه (در فارسی دیو) میگفتند. این آئین کهن هند و ایرانی در سرزمین ایران تحولی چند یافت. در مرحلة نخست، دیوان از خدایی افتادند و به مظاهر نیروی شرّ تبدیل شدند (بهار،1386: 94). در واقع نسل دیوان در ایران به اهریمن میرسد؛ یعنی آفریدههای اهریمن هستند و در مینوی خرد گفته شده که اهریمن بدکار، دیوان و دروجان و دیگر فرزندان اهریمنی را از عمل لواط خود به وجود آورد. (مینوی خرد، 1380: 31). طبق عقاید زرتشتی، دوران فعلی جهان، زمان آمیختگی نیروهای خیر و شرّ است. پیوسته دیوان انسانها را اغوا میکنند، همانطور که در مرزباننامه نیز به این نکته اشاره شده که «در عهود مقدم و دهور متقادم، دیوان که اکنون روی در پرده تواری کشیدهاند و از دیدها ظاهر بین محسوب گشته، آشکارا میگردیدند و با آدمیان از راه مخالفت و آمیزش در میپیوستند و به اغوا و اضلال، خلقان از راه حق و نجات میگردانیدند تا آنکه که در زمین بابل مردی دین دار بادید آمد بر سر کوهی مسکن ساخت و صومعه ترتیب داد و آن جایگه سجاده عبادت گسترد و ...» (وراوینی، 1370: 213). پایان این داستان پیروزی دانای دینی است، بر دیو گاو پای که بر اساس این حکایت سرکرده دیوان است (همان، 272). در مینوی خرد حکایتی از زرتشت و اهریمن (که در باور زرتشتیان سر کرده دیوان است) ذکر شده که بیشباهت به داستان مرزباننامه نیست. آنجا که میگوید: «زرتشت به سبب پرخردی و خیم و رفتار نیکو به آن سخن اهریمن (پیشنهاد او که در قبال ترک دین مزدیسنان، پادشاهی هزار ساله دنیا را دریافت کند) گوش نداد و به آن فریب گنامینوی ملعون فریفته نشد و به اهریمن گفت که میشکنم، نابود میکنم و سرنگون میکنم ترا و کالبد شما دیوان و دروجان وجادوگران و پریان را ... اهریمن چون آن سخن شنید مبهوت و مغلوب شد و به دوزخ دوید و زمان درازای مبهوت بر جای ماند» (مینوی خرد،1380: 66). اینک به چند شباهت کلّی بین حکایت مرزباننامه و روایت مینوی خرد میپردازیم. اول اینکه دانای دینی به داشتن علم و خرد متصف است و با علم خود و پیروزی در مناظره و مجاب کردن دیو او را شکست میدهد. در قطعه مینویخرد نیز بر صفت پرخردی و دانایی زرتشت تأکید شده است. در حکایت مرزباننامه دیوان به زیر زمین میروند و در «وهدات و غارات» مسکن میسازند (وراوینی، 1370 : 272) و در مینوی خرد اهریمن به دوزخ میافتد و نباید از نظر دور داشت که دوزخ در باورهای زرتشتی در زیرزمین است. نکتة دیگر آن است که مینوی خرد سؤال و جوابی بین خرد و شخصی به نام دانا است و بدین گونه است که دانا از مینوی خرد پرسشی میکند و خرد به او جواب میدهد در حکایت مرزباننامه نیز رقیب دیو «دانای دینی» نامیده شده که نمیتواند این حادثه اتفاقی باشد. البته حکایت کهن دیگری نیز در ادبیات دینی زرتشتی قبل از اسلام به نام «رساله یوشت فریان و اَخت» وجود دارد که روند داستان شباهت هایی به این داستان مرزبان نامه دارد. در این رساله سخن از فردی به نام یوشت است که از خاندان فریان بوده و برای آناهیتا، صد اسب نر و هزار گاو و ده هزار گوسپند قربانی می کند و از آناهیتا می خواهد که وی را بر «اَخت بداندیش کور دل» پیروز کند و بتواند به نود و نه پرسش وی پاسخ گوید که آناهیتا این خواهش وی را برآورده میکند. در آغاز، اخت جادوگر، با هفتاد هزار سپاه به شهری وراد می شود و هر کس که از پاسخ به پرسش های وی درمی ماند، می کشد تا در نهایت یوشت فریان، قهرمان پانزده ساله داستان، بر وی چیره می شود و اخت، ناگزیر به ترک شهر می شود (تفضلی،1376: 5- 254). این حکایت از نظر دربرداشتن مناظره یک بهدین با یک گجستک، شبیه داستان دیو گاوپای و دانای دینی است؛ ولی در جزئیات با آن تفاوت های چشمگیری دارد، اما به هر حال می توانسته مورد استناد مؤلّف مرزبان نامه قرار گیرد. اما حکایت دیگری که در آن سخن از دیو رفته است؛ یعنی «مسافر و آهنگر» از این قرار است که مسافری دیوی را که در چاه افتاده و بچهها بر سر او سنگ میزنند، نجات میدهد و دیو به پاس جبران آن هنگامی که مسافر در بند سلطان است و قصد کشتن او را دارند، وارد رگ و پی فرزند سلطان میشود و او را بیمار میکند و شرط بیرون آمدن خود را نجات مسافر میداند و این عقیده که بیماری معلول ورود دیو یا شیاطین در بدن است، مربوط به گذشتهای بسیار کهن است. یعنی زمانی که بیماریها را با سحر و جادو درمان میکردند و به همین سبب «جادوگران و غیبگویان بیش از پزشکان موردتوجه مردم بودند. در نتیجه همین نفوذ در مردم، راههای درمان نامعقولی وجود داشت به عقیدة ایشان، بیماری از آن پیش میآمد که بر اثر گناهی که مریض مرتکب شده، شیطان به جسم او در میآید به همین ترتیب پایه معالجه بر خواندن عزایم و اوراد و سحر و جادو قرار داشت (دورانت،1381: 304). شباهت این عقیده کهن بینالنهرین و ایرانی باستان با داستان مرزباننامه کاملاً مشهود است؛ دیوی در قالب پسری وارد میشود و او را بیمار میکند، به طوری که همه پزشکان از درمان آن باز میمانند. علّت ورود دیو را ویل دورانت گناه مریض میداند که در حکایت مرزباننامه در واقع گناه پدر بیمار است که او را گرفتار دیو کرده است.
6- حکایت هنبوی و ضحاک این حکایت با همین نامها و بن مایه، هم در روضةالعقول و هم در مرزباننامه وراوینی ذکر شده است. بر اساس روایت روضةالعقول و مرزباننامه، ضحّاک برای کشتن و مداوای زخم دوش خویش، برادر، پسر و شوهر زنی به نام هنبوی را به زندان میافکند و هنگامی که زن مخیّر میشود، یکی از آنها را انتخاب کند تا از مرگ نجات یابد، او برادر خود را انتخاب میکند (وراوینی،1370: 50). ویل دورانت درجلد اوّل تاریخ تمدن این حکایت را با قدری تغییر ذکر میکند و نتیجهای از آن میگیرد که باز نشان از کهنگی روایت مرزباننامه دارد. در جلد اول تاریخ تمدن پادشاه مذکور، داریوش کبیر هخامنشی است و زن نیز اینتافرنس نام دارد و روال داستان همانند مرزباننامه است. ویل دورانت معتقد است که به این علت زن برادرش را از مرگ نجات میدهدکه «در دوران مدنیت قدیم برادر نزد زن گرانتر از شوهر بوده و [این سنت] مربوط به زمانی است که روابط خانوادگی چندان شکل نگرفته بوده وزنان با پدران و برادران خود میزیستهاند نه با شوهران خویش و روابط مهر و محبت میان برادر و خواهر به طور کلی شدیدتر از روابط بین زن و شوهر بوده است» (دورانت، 1381: 40). پس این داستان نیز حکایت از عهدی بسیار کهن دارد که از لابلای اوراق مرزبان نامه و به همت نویسندگان ایرانی بر جای مانده است.
7- تأثیرات دین مانی در مرزباننامه به داستانها و حجم زیادی از مطالب برخورد میکنیم که توصیه به زهد و قناعت و پرهیز میکند که ممکن است در ابتدا این تصویر برای خواننده به وجود آید که این افکار، متأثر از اندیشههای عارفانه و صوفیانه اسلامی است؛ در حالی که به یقین باید دانست که این اندیشه ها متأثّر از دین مانی و تا حدی متاثر از آئین مزدک است. کریستن سن نیز معتقد است که «اعراض از این جهان مخالف اصول اساسی دین زرتشتی است؛ لکن عیسویان و گنوستیکها و مانویان و مزدکیان به قدری در باب زهد و ترک دنیا بحث کرده بودند که اذهان زرتشتیان هم انس گرفته بود» (کریستنسن،1380: 308). تولّد مانی در سال 239 میلادی است (تقی زاده،1383 : 49)؛ یعنی تولد مانی حدوداً در سالهای پایانی دولت اشکانیان صورت گرفته است و سن بلوغ و شروع دعوت او مصادف میشود با آغاز فتوحات و در نهایت تاجگذاری اردشیر. وی در عهد شاپور فرزند اردشیر، راحت و مقرّب پادشاه بود و اجازه تبلیغ داشت و با پادشاه در سفرها و جنگها میرفت و در زمان هرمز اول، فرزند شاپور، که یک سال پادشاهی کرد، به بابل رفت و تا جلوس بهرام اول، برادر هرمز، در آنجا ماند (تقی زاده، 1383: 84) و در نهایت در سال 276 میلادی در زمان بهرام به قتل رسید (همان، 289). تعالیم او در جامعه آن زمان تأثیرات فراوانی نهاد. در جامعة مانوی «برگزیدگان» که مانویان واقعی هستند، بایستی در تجرّد بمانند و بیش از غذای یک روز و جامه یک سال چیزی نداشته باشند (کریستن سن،1380: 248). برخی از اندیشههای مانی در مرزباننامه نیز قابل پیگیری است؛ مثلاً یکی از اصول آن «به مؤمنان مانوی سفارش میکند که نباید بناهای مخصوص جدا جدا برپا کنند یا مطبخها یا مخزنهای جدا بر پا کنند. هر روز غذاهای غیرحیوانی میخورند و با یک وقار کامل انتظار صدقات دارند» (تقی زاده، 1383: 66). همین اندیشه را در حکایت «اردشیر و دانای مهران به» 2 میتوانیم ببینیم که «دانای مهران به گفت بدانکه من اجزای این جهان را مجموع کردهام در یک جای و مهر قناعت برو نهاده، اگر متفرق کنم هر یک را موضعی باید و از بهر آن حافظی و مرتبی به کار آید» ( وراوینی، 1370: 187). همچنین از زبان «دانای مهران به» که اسمش در بردارنده واژه «مهر» است که «مهر ایزدِ» آئین مانی را تداعی میکند. در مرزبان نامه برخلاف باور زرتشتیان در مذمت دنیا سخنانی دیده می شود که «ای مَلِک دست از نجاست و خساست این جهان بشوی و خاک بر سر او کن» (وراوینی،1370 : 193)، «بکوش تا خود را از صحبت این گنده پیر رعنا و سالخورده شوها ... که چون تو بسیار شوهران را در چاه بیراهی سرنگون افکنده است، رهایی توانی داد» (همان، 207) و «بدان که سعادت این عالم به شقاوت قرین است و فرح او به ترح، منوط و ایسار او به اعسار، مقرون و صحت او به مرض» (ملطیوی،1383: 149).این نگاه منفورانه به جهان از اندیشه یک زرتشتی که دنیا را آفریده اهورهمزدا میداند، نشأت نگرفته است؛ بلکه ریشه در عقاید مانی دارد که معتقد است که این دنیا و آسمان و زمین و کوهها از پیکر دیوان کشته شده، ساخته شده است (باقری، 1376 : 106) به همین سبب این جهان ذاتاً پلید است و باید از آن دوری کرد. این عقیده مانی نیز به نوبه خود متأثّر از بینالنهرین باستان و اساطیر بابل است که جهان را ساخته شده از پیکر غول - خدایی نخستین به نام کینگو به دست تیامت میدانند (بهار، 1386: 340).3 آئین مانی، دعوت به زهد میکند و برگزیدگان 4 را از شراب و ازدواج و تملک بر حذر میدارد (تقی زاده، 1383: 59). این اندیشهها در باورهای زرتشتیان اواخر عهد ساسانی نیز اثر میگذارد به طوری که در «اندرزنامه آدرباد مار اسپند» 5 میخوانیم: «مردی را به دامادی برگزین که نیک خو و درست و دانا باشد، اگر بسیار مسکین است عیب نیست، مال و مکنت از مزدا برسد» (مینوی خرد، 1380: 99) همین خصوصیات را در داماد اردشیر؛ یعنی دانای مهران به میتوان دید. در مینوی خرد نیز گفته شده که «درویشی توأم با درستی بهتر است از توانگری از دارایی دیگران چه گفته شده است که درویشترین و بینواترین کس چون اندیشه و گفتار و کردارش درست باشد و آن را در کار ایزدان دارد از هر کار نیک که مردم در جهان میکنند او را هم به حق بهره است» (همان، 36). اندیشة ستایش فقر و درویشی که در این دو اثر زرتشتی و مرزباننامه دیده میشود، بیشک متأثّر از آرای مانی است که بسیار مردم را به زهد و فقر و قناعت میخواند.
8- تأثیر فرهنگ بابل اگر زمان تألیف مرزباننامه را به سدة چهارم هجری و شخص مرزبان بن رستم منسوب بدانیم، در آن زمان بابل ویرانهای بیش نبوده است؛ اما حکایات فراوانی از مرزباننامه و روضةالعقول در بابل اتفاق افتاده است و مربوط به زمان شکوه و عظمت بابل است. در مرزباننامه، سه حکایت در بابل اتفاق میافتد. یکی داستان شهریار زاده بابل با عموی خود است که به وسیلة عمویش نابینا میشود؛ این حکایت در صفحه 51 روضةالعقول و 136 مرزباننامه ذکر شده است. دوم حکایت شهر بابل که مردم پادشاه خویش را انتخاب میکردند که در صفحه 357 روضهالعقول آمده، ولی در مرزباننامه بدون ذکر نام بابل تمام ویژگیهای حکایت روضة العقول، ذیل حکایت غلام بازرگان در صفحه 104 ذکر شده است. حکایت سوم مربوط به «دیو گاو پای با دانای دینی» است که در صفحه 165 روضةالعقول و صفحه 214 مرزباننامه ذکر شده است. از این میان، ریشه دو حکایت را میتوان در بابل باستان جستجو کرد، یکی داستان شهری که مردم شهر پادشاه را انتخاب میکردهاند و دیگر حکایت دیو گاو پای با دانای دینی. سیری در تاریخ بین النهرین آشکار می کند که بابل و تمدن آن پس از قرن ها شکوه و عظمت و سیادت بر غرب آسیا، به دست کورش افتاد و پس از آن تا زمان حملة اعراب، تحت سیطرة ایران بود و هیچ شکوهی برایش باقی نمانده بود و اگر اسمی از آن در تاریخ و ادبیات برجاست، مربوط به دوران استقلال آن است. بنابراین مشخص میشود که این گونه حکایاتی که در مرزباننامه، مربوط به بابل و عظمت آن است، خود دلیل کهنگی زیاد این حکایات و خود اثر است. بابل از مراکز مهم فرهنگ جهان باستان بوده است. به طوری که کهنترین نوشتهها و نشانههای فرهنگ پیشتاز آن روزگار، از آنجا به دست آمده است. سابقة تمدن آن به سه هزار سال قبل از میلاد مسیح میرسد و تا مدتها یگانه مرکز علمی و تمدنی جهان کهن به شمار میرفته است. از مطالعه در تورات و اینکه فقط بیش از هفتاد هزار یهودی در آن شهر به اجبار زندگی میکردهاند به طوری که هنگام بازگشت، فقط اولین دسته آنها پنجاه و دو هزار نفر دوباره به اورشلیم باز میگردند (کتاب مقدس، کتاب عزرا، بخش 2)، میتوان پی به عظمت این شهر برد؛ گذشته از اخباری که دربارة برج بابل و دیگر ثروتهای آن به ما رسیده است. این کشور، با سابقة تمدن دو هزار ساله به دست کورش فتح میشود و از آن پس تا زمان حملة اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی، در دست ایرانیان میماند؛ اما فرهنگ آن نه تنها همراه حکومت سیاسیاش از بین نمیرود، بلکه بر ملل دیگر مخصوصاً ملّت غالب تأثیرات زیادی به جا میگذارد که میتوان بسیاری از آئینهای این تمدن را در ایران و حکومتهای هخامنشی و اشکانی و ساسانی دنبال کرد. بهار، معتقد است که «اغلب این آئینها [آئینهای ایرانی] عمدتاً ریشه در فرهنگ بومی و نه هند و ایرانی دارند و این خود تأثیر عمدة تمدن بومی آسیای غربی [بینالنهرین] را بر تمدن آریایی میرساند. درست است که خاندانهای آریایی بر شرق و غرب و جنوب ایران حکومت میکردند؛ ولی بنیانهای عقیدتی- آیینی ایشان، عمدتاً از آنِ تمدن بومی آسیای غربی بود که با اعتقادات آریاییان تلفیق یافته بود» (بهار،1386: 163). حتی پس از پایان امپراتوری هخامنشی نیز فرهنگ بابلی فراموش نشده بود؛ بلکه مردمان این شهر به رغم تسلط طولانی مدت پارسیان، هویت خویش را فراموش نکرده بودند و پیوسته درصدد احراز هویت از دست رفته بودند؛ به گونهای که «یکی از کاهنان بابلی به نام برسوس که در دوران حکمروایی اسکندر کبیر میزیسته است، شرحی از سنتهای کهن بابلی را به یونانی نگاشته است» (هنری هوک،1381: 171). مردمان بابلی پس از اسکندر نیز نتوانستند، تمامیت سیاسی خود را به دست آوردند؛ زیرا بلافاصله پس از شکست سلوکیان، زیر سلطه اشکانیان قرار گرفتند؛ اما «قوانین بابلی، دانشها و ستارهشناسی بابلی [در زمان اشکانیان] ادامه یافت. در شمال بابل، آشوریان همچنان خدای کهن خود را پرستیدند و حتی تا آغاز قرن سوم میلادی نامهای کهن آشوری دیده میشود» (بهار،1386: 93). دین های بابلی قدیم و آئینهای دینی و اجتماعی بابل در سرتاسر دوران امپراتوری اشکانی جاری و ساری بود، به طوری که در بابل «سرودهایی به زبان سومری که دو هزار سال پیش از آن به صورت زبانی مرده در آمده بود، در مراسم دینی خوانده میشد و دین بابلی در بخش عمدهای از آسیای غربی به آسودگی زندگی میکرد»(همان، 103). ایزد بانوان ایشتر و نانای (Nanai) حتی در شهر نسا نیز معبد داشتند و در معابد این دو ایزد بانو آئینهایی کهن؛ از جمله روسپیگری زنده و رایج بود (همان). تأثیر آئین و فرهنگ بابل کهن که در ایران نیز رواج یافته بود و به گوشه ای از آن اشاره شد، در جای جای مرزباننامه، این اثر قدیم ایرانی نیز میتوان مشاهده کرد. دو گروه از حکایات در مرزباننامه ذکر شده است که مسلماً متأثر از فرهنگ بابلی است. 8-1- تعیین پادشاه در مرزباننامه کنونی و روضةالعقول چند بار به سخنانی برمیخوریم که به سنّت انتخاب پادشاه به وسیلة مردم اشاره دارد؛ مثلاً در روضه العقول آمده است که «به شهر بابل قاعدای قدیم و عادتی مستمر بود که اعیان ممالک و رعایای مسالک پادشاه به اختیار خویش داشتند» (ملطیوی،1383: 357). «خادم گفت قاعدة شهر ما آن است که هر سال از این بیابان غریبی آورند و او را تمهید سلطنت و تقریر امارت دهند و بعد یک سال او را معزول گردانند و از آن سوی دریا گذرانند و بیاسباب معیشت بگذارند و از غایت تعب و تسلّط سغب هلاک شود» (همان، 38). همین دو حکایت در صفحات 104 و 36 مرزباننامه بدون ذکر نام شهر بابل آمده است و همچنین در مرزباننامه، مستقیم با نام بابل ذکر شده است که «به زمین بابل، رسمی قدیم بود و قاعدهای مستمر که زمام عزل و تولیت پادشاه به دست رعیت بودی، هر وقت که یکی را خواستندی و قرعة اختیار برو افتادی، به پادشاهی خویش بنشاندی و چون نخواستندی، معزول شدی» (وراوینی،1370: 490). در ادوار متأخر فرهنگ بابل، هر سال پادشاه را نمیکشتهاند؛ بلکه «شاه بابل هر سال به هنگام نوروز به دیدار بت اعظم می رفت و در آنجا به نحوی صوری سلطنت را به دست کاهن بزرگ معبد میسپرد، به دفاع از سلطنت سال قبل خویش میپرداخت، حتی کاهن اعظم او را سیلی میزد؛ ولی با جلب رضایت مردوک از نو به سلطنت میرسید و در آئینها شرکت میکرد و سرانجام ازدواج مقدس با کاهنه معبد انجام میپذیرفت» (بهار،1386: 170؛ هنری هوک،1381: 42). این معزول شدن پادشاه از قدرت در ابتدای سال نو بازمانده، همان رسمی است که در مرزباننامه نیز بدان اشاره شده است؛ زیرا در فرهنگ ادوار متقدم بابل «پادشاه را هر سال میکشتند و پادشاهی جدید میآوردند» (بهار،1386: 349). بعدها پادشاه را نمیکشتند؛ بلکه مراسم میر نوروزی انجام میگرفت؛ بدین شکل که «شخصی محکوم به مرگ را موقتاً به تخت مینشاندند و درست پیش از مراسم نوروزی او را به قتل میرساندند تا همه شومیهای سال گذشته و شاید آینده، با مرگ «آن محکوم به مرگ» به انجام رسد و شاه در سال آینده به خوشی به فرمانروایی الهی خویش ادامه دهد» (بهار،1386: 186). بنابراین کاملاً آشکار است که این گونه حکایات مرزباننامه مستقیماً بازگویی از آئینهای بابل کهن است و خود نشان از کهنگی و قدمت این اثر دارد. همین حکایت و سرنوشت میر نوروزی در مرزباننامه به اشکال دیگری نیز خود را نشان میدهد که در ادامه به آن اشاره میشود. 8-2- قربانی انسانی در مرزباننامه به مواردی برمیخوریم که صحبت از قربانی انسانی است. داستان آهنگر با مسافر که در صفحه 143 مرزباننامه ذکر شده، صحبت از شهری است که در آن انسانی را قربانی میکردند؛ بدین شیوه شروع میشود که «رسم آن شهر چنان بود که هر سال در روزی معین غریبی نو رسیده را قربان کردندی و اگر غریب نیافتندی از اهل آن شهر هر که قرعه برو آمدی متعیّن گشتی» (وراوینی،1370: 146) و همین مضمون در روضة العقول نیز ذکر شده است که «در آن شهر عادتی قدیم و سنتی معهود بود که هر سال غریبی را قربان کردندی و اگر غریب نبودی آن حکم بر شهریی نفاذ یافتی» (ملطیوی،1383: 53). این آئین را میتوان به میر نوروزی بابل نسبت داد که شخصی محکوم به مرگ را موقتاً به تخت مینشاندند و درست پیش از نوروز او را به قتل میرسانیدند» (بهار،1386: 186). مسلماً قربانی انسانی، خاص مراسم میر نوروزی نبوده است؛ بلکه در بابل دخترانی را در برابر قربانگاه قربانی میکردند و بر دیگر نواحی نیز این رسم شایع و رایج بوده است؛ مثلاً در بین بومیان ساکن امریکا «مردی را میکشند و خونش را هنگام بذرافشانی بر زمین میپاشیدند تا محصول بهتر به دست آورند. هنگامی که محصول میرسید و موسم درو میشد، آن را تعبیری از تجدید حیات مرد قربانی شده به شمار میآوردند» (دورانت، 1381: 80). حتی درباره داستان کشته شدن هابیل که شبان بوده است به دست قابیل که کشاورز بوده، تأویل شده که قربانی کردنش در جهت باروری خاک صورت گرفته است (هنری هوک،1381: 164). آنچه که مسلّم است آئینهای قربانی انسانی در معبد یا در زمین کشاورزی سابقهای بسیار کهن دارد که در دورههای بعد تبدیل به قربانی حیوان میشود که تاکنون نیز شاهد آن هستیم و از این حکایات مرزباننامه نیز بوی کهنگی این مراسم و بالطبع از این اثر به مشام میرسد. 8-3- آئینهای ازدواج از دیگر مضامین قابل تأمل در مرزباننامه که بوی کهنگی از آن به مشام میرسد و مسلماً مربوط به فرهنگی کهنتر از ایران دوره اسلامی است، مسائل جنسی و روابط خاص بین زن و مرد است که بدان گونه که در مرزبان نامه دیده می شود، متمایز از آئین های خاص فرهنگ اسلامی است. در بین آثار منثور کهن، این ویژگی مرزباننامه منحصر به فرد است که بسیار زیاد از روابط جنسی بین زن و مرد سخن میگوید که در دیگر کتب مخصوصاً همتای آن؛ یعنی قابوسنامه نیز دیده نمیشود. از جمله داستانهایی که این گونه مضامین را در خود دارد میتوان به حکایت «خرّهنما و بهرام گور» اشاره کرد و همچنین «روباه و بط» ، «مرد میهمان با خانهخدای»، «مرد بازرگان با زن خویش»، «زن دیبافروش با کفشگر»، «دزد دانا»، «درودگر با زن خویش» «ایراجسته با خسرو»، «زیرک و زروی» که همه در روضةالعقول نیز بدون عنوان آمده است. مسلماً جای تأمل است که از چهل و هشت حکایت در مرزباننامه موجود، در نه حکایت به مسائل جنسی پرداخته شده است. این مسأله پرده از رازی بر میدارد که این کتاب و این مضامین مربوط به فرهنگ اسلامی نمیتواند باشد؛ اما این حکایات با این درونمایه خاص از کجا نشأت میگیرد؟ با اندکی تأمل میتوان باز به سراغ فرهنگ کهن بابل رفت، بعلاوه حوادثی که در خود ایران صورت گرفته است و جواب بخشی از این معمّا را در آن می توان یافت. هرودوت درباره عادتی که در بابل رایج است و از آن تعجب میکند، بدین شکل پرده بر میدارد که «ننگینترین عادت مردم بابل چنین است که هر یک از زنان محل باید یکبار در عمر خود به یکی از معابد آفرودیت [عنوانی که یونانیان به ایشتر میدادهاند] بروند و در آنجا خود را تسلیم یک غریبه کنند... در اینجا همیشه عدّة کثیری جمعیت دیده میشود که بعضی میروند و بعضی از راه میرسند... زنی که در این محل قرار میگیرد، حق ندارد قبل از آنکه یک خارجی پولی بر روی زانوی او افکند و با او داخل معبد مقدس مقاربت کند، به خانه خود باز گردد» (هرودوت، 1384: 274). ویل دورانت ضمن نقل این حکایت یادآور میشود که «بابلیان معمولاً روابط جنسی پیش از زناشویی را تا حد زیادی مجاز میشمردند. زنان و مردان می توانستند، پیش از ازدواج آزادانه با یکدیگر رابطه داشته باشند» (دورانت، 1381: 288) و این مسأله را بازماندهای از روش اشتراکی جنسی قدیم میداند که به این صورت در بابل ادامه یافته است (همان، 289). علاوه بر این فحشای مقدّس درون معابد، اطراف آن معابد نیز عدهای از زنان میزیستند که از این طریق سرمایهای هنگفت به دست میآوردند (همان). همچنین هرودوت یادآور شده است که پس از تسخیر بابل به دست کورش، بابلیان ابتکار جدیدی کردهاند که دختران خود را به فحشا وادار میکنند تا ثروتی به جیب پدر و مادر خود بریزند (هرودوت 1384: 273). این بیبند و باری جنسی خاص بابل نبوده؛ بلکه در دیگر نقاط غرب آسیا رواج داشته است؛ مانند فروگیا، فنیقیه، سوریه و حتی در لیدی، دختران جهیزیه خود را از همین راه به دست میآوردند (دورانت، 1381: 289). در بین ماساژتها (قومی ساکن در مناطق ورای مرزهای شمال شرقی ایران)، «عادت و رسوم بر این بود که هر یک از آنان با زنی ازدواج میکند؛ ولی همه از زنان یکدیگر به طور مشترک بهرهمند میشوند ... ؛ وقتی یکی از مردان ماساژت به زنی میل میکند، کمان خود را به جلو گردونه آن زن میآویزد و سپس بدون اینکه از چیزی بیم داشته باشد، با او مقاربت میکند» (هرودوت، 1384: 288) و در قفقاز نیز«اقوام مختلف و متعددی زندگی میکنند[ میکردهاند] که خوراک غالب آنها را منحصراً میوههای وحشی تشکیل میدهد ... و مردم این نواحی مانند حیوانات در مقابل چشم دیگران با هم مقاربت میکنند» (همان، 278). ویل دورانت حتی به نکتهای اشاره میکند که شباهت زیادی با داستان بهرام گور و نوخره دارد؛ بهرامگور پس از آنکه مهمان دهقان می شود، از او میخواهد تا کنیزکی به نزد او بفرستد و دهقان نیز دختر خویش را به نزد بهرام میفرستد (وراوینی،1370: 62). ویل دورانت از عادات مردمان بابل میگوید که «دیگر عادتی که در ملتهای اولیه موجود بود، زن خود را به عنوان کرم و بزرگی به وام میدادند» (دورانت،1381: 48). ظاهراً این لجام گسیختگی جنسی که در نواحی متمدن و غیرمتمدن اطراف ایران رواج داشته در فرهنگ این همسایه نیز اثر گذاشته و به همین دلیل است که در «کلیله و دمنه ایرانیان»؛ یعنی مرزباننامه تأثیر گذاشته، بخصوص اگر بدانیم که این سنتهای بابلی یعنی فحشای مقدس و دیگر مسائل کناری آن، تا حدود سال 325 میلادی یعنی تا اوایل حکومت ساسانی رواج رسمی داشته است 6، تا اینکه بنابر ادعای ویل دورانت به وسیله قسطنطین، امپراتور روم، ممنوع میشود (دورانت، 1381: 289). سال 325 میلادی حدود یکصد سال پس از تشکیل امپراتوری ساسانی است. اردشیر بنیانگذار این سلسله در سال 226 میلادی رسماً تاجگذاری میکند (کریستین سن، 1380: 60). قسطنطین کبیر معاصر شاپور دوم ساسانی یا شاپور کبیر (ذوالاکتاف) بود. شاپور از سال 309 تا 379 حکومت کرد (کریستن سن، 171) و علت اینکه ویل دورانت ممنوع کردن فحشای مقدس بابلی را به قسطنطین منتسب میکند، آن است که قسطنطین مدتی قبل به دین عیسی درآمده است (همان، 172) که با این وجود به سبب مسیحی شدن، با این آئین مخالفت می کند، بخصوص اینکه در پایان عهد قسطنطین، برای مدت کوتاهی، بینالنهرین در تصرف رومیان بوده است تا پس از مرگ قسطنطین شاپور دوباره بر بینالنهرین مسلط میشود (دورانت، 1381: 3-172). علاوه بر آئینهای بابلی، در ایران نیز حوادثی رخ داد که میتوانست به گسترش لجام گسیخته اعمال جنسی در این دوره دامن زند و آن قیام مزدکیان است. طریقه مزدکی در ایران از دین مانوی مشتق شده بود (تقی زاده، 1383: 311) مؤسس واقعی این فرقه شخصی است به نام زرتشت که برخی مولد او را فسا به شمار آوردهاند و بیش از صد سال قبل از مزدک می زیسته است (کریستن سن، 1380: 244). مزدک کسی بود که ایدههای این زرتشت را تحقّق بخشید و هر دو این افراد، انسان را مکلّف به عمل خیر میکردند. در اصل آئین آنها، نه تنها قتل؛ بلکه ضرر رساندن به دیگران هم ممنوع بود. در مهمان نوازی میگفتند که هیچ چیز را نباید از مهمان دریغ داشت از هر طایفه و هر ملّتی میخواهد باشد (کریستن سن،1380: 248). همین اصل مهماننوازی این طایفه است که میتواند توجیه گر آن همه لطف دهقان نسبت به بهرام گور باشد. بزرگان مزدکیه هرچند خود مقیّد به زهد و ترک دنیا بودند؛ اما چون میدانستند که عوام مردم نمیتوانند قطع تعلقات دنیوی کنند، برای آنها تئوری تساوی ثروت و زن را مطرح کرده بودند و معتقد بودند هیچ کس حقِ داشتنِ خواسته و مال و زن، بیش از سایر همنوعان خود ندارد. پس باید از توانگران گرفت و به زیردستان داد تا بدین وسیله مساوات دوباره در این جهان برقرار شود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد. این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد (کریستن سن،1380: 248) با استناد به همین ایدهها بود که عدهای فرصتطلبی کردند و «در هر سو دست تطاول دراز شد. شورشیان داخل خانه نخبا و بزرگان میشدند و دست به غارت اموال و تصرف زنان میزدند ... میتوان حدس زد که این هرج و مرج به کجا کشیده» (همان، 258). این آشوب اجتماعی هر چند در عصر قباد صورت گرفت؛ اما مقدمات آن از قبل فراهم بوده و هر چند در اواخر سال 528 یا اوایل سال 529 مزدکیان قلع و قمع شدند، اما نتایج آن تا مدتها در جامعه رواج داشته است؛ مخصوصاً اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم و ببینیم که کاووس پسر ارشد قباد که در طبرستان (محل احتمالی تألیف مرزباننامه) از طرفداران سرسخت مزدکیان بوده و به علت همین مرام اجتماعیاش از سلطنت محروم شده است (کریستین سن، 1380: 256). علت محرومیتش نیز مشخص بود چون خسرو (پسر کوچک پادشاه) که در تیسفون میزیست با بزرگان زرتشتی بر سر نابودی مزدکیان هم عقیده بود و با فشار بزرگان، قباد مجبور شد، وصیتنامهای در ولایت عهدی او تنظیم کند و به ماهبود، موبد موبدان، بسپارد تا پس از مرگ وی، حکومت را به خسرو واگذار کند. در جریان همین انتقال قدرت بود که کاووس حاکم طبرستان به هلاکت رسید (همان، 261) با توجه به حمایت کاووس از مزدکیان و اعتقاد خودش به این آئین میتوان احتمال قریب به یقین داد که مسائل اعتقادی و اجتماعی این گروه در خطه فرمانروایی او؛ یعنی طبرستان که به عنوان مکان اصلی تألیف مرزباننامه شناخته شده است، شیوع بیشتری یافته باشد و در نتیجه میتوان قدری از این نوع حکایات که دربردارندة مسائل آزاد جنسی است و با فرهنگ اسلامی سازگار نیست، را منتسب به جریان مزدکیه مخصوصاً گسترش بیشتر آن در ایالت طبرستان دانست.
9- نتیجهگیری 1- بر خلاف آنچه ادعا شده است. اصل کتاب مرزباننامه در سدة چهارم تألیف نشده است؛ بلکه اصل این کتاب مربوط به ایران زمان ساسانیان است. 2- با توجه به قرائن، روشن میشود که تاریخ احتمالی (احتمال قریب به یقین) تألیف این اثر در زمان خسرو انوشیروان است و به وسیلة عدهای یا یکی از حکمای آن دوران که مسلماً از مردم ایالت پارس نبوده است، نوشته شده که به نظر میرسد، هدف از تألیف آن پاسخگویی در برابر کلیله و دمنه هندی است که در این عصر به ایران آورده شده است. 3- ظاهراً مؤلّف یا مؤلّفان، بسیاری از حکایات این کتاب را از آثار موجود در کتابخانه های آن روزگار جمع آوری کردهاند؛ زیرا بسیاری از حکایاتش رنگ و بوی بسیار قدیمیتر از عصر ساسانی دارد و تعدادی از آن حکایات به قبل از تشکیل حکومت هخامنشی و به روزگار بابل باستان میرسد. 4- برخی از حکایات آن مربوط به شاهان ایران از هخامنشی تا ساسانی است و آخرین پادشاه ساسانی که در این کتاب از او نام برده شده و در روضة العقول برای سخن او فعل مضارع اخباری آمده، خسرو انوشیروان است، به همین سبب میتوان مطمئن شد که کتاب در روزگار این پادشاه یا اندکی پس از زمان وی تألیف شده است؛ مخصوصاً اینکه بیشتر مواضع در این کتاب واژة خسرو به کار برده شده و قلّت استفاده از نام انوشیروان در حکایتها (که احتمالاً همین تعداد کاربرد اندک نیز می تواند از تصرّف نسّاخ باشد)7 که پس از مرگ به او نسبت دادهاند، دلیل دیگر ثبت این تاریخ برای تألیف کتاب است. 5- نامگذاری آن به نام مرزبان که از شاهزادگان طبرستان در سدة چهارم هجری است، تنها یک دلیل میتواند داشته باشد که مرزبان بن رستم این کتاب را از فارسی میانه و یا یکی از زبانهای رایج در ایران عهد ساسانی مثل پهلوی، سریانی یا ... به زبان فارسی دری یا طبری ترجمه کرده و نام خود را بر آن گذاشته است.
پی نوشتها 1- این بخش نیز کاملاً شبیه باب اول کلیله و دمنه است که برزویة طبیب به اصل کتاب افزوده است و از دیگر شواهدی است که این کتاب بعد از ورود کلیله و دمنه و به تقلید از آن تالیف شده است، همانگونه که بر اساس روایات شاهنامه و دیگر کتب تاریخی کهن، ایرانیان بازی نرد را در برابر شطرنج هندی اختراع کردند. 2- با توجه به تاریخ حیات مانی و همراهی و تقرّب وی با اردشیر، این شخص می تواند خود مانی و یا یکی از نزدیکان وی باشد. 3 - در اساطیر بابلی باور بر این بوده که جنگی بین خدایان در می گیرد و در جریان آن کینگو به دست تیامت کشته می شود و تیامت از پیکر او آسمان و زمین و کوه ها و رودها را می سازد. 4- پیروان آئین مانی، به پنج مرتبه تقسیم میشوند: سماعین (شنوندگان یا پیروان معمولی) برگزیدگان، قسّیسین، مشمس، معلّم(تقی زاده،1383: 94) که به این صورت نیز ذکر شده است از برتر به فروتر: آموزگاران، ایسپسگان، مهستگان، برگزیدگان، نغوشاگان (شنوندگان)(باقری،1376: 110) 5- این اثر منسوب به اواخر روزگار ساسانی است. 6- لازم به یادآوری مجدد است که در این زمان و از مدت ها قبل از آن، بابل متعلّق به ایران و جزئی از امپراتوری های هخامنشی و اشکانی بوده است. 7- از جمله این موارد می توان به مرزبان نامه تصحیح محمد روشن اشاره کرد. در این نسخه در معدود مواردی که در متن اسم انوشیروان آمده است، در پاورقی( نسخه بدل) واژه خسرو دیده می شود که به عنوان نمونه میتوان به صفحة 320 این کتاب مراجعه کرد. نکتة قابل توجه دیگر در مرزبان نامه محمد روشن آن است که درکل، در بیست صفحه از خسرو نام برده شده است(ر.ک. صص 172، 173،202، 203، 212و...)که در برخی از این صفحات بیش از یک بار نام خسرو برده شده؛ ولی فقط چند مورد انگشت شمار از وی با نام انوشیروان یاد شده است که یک موردش (ص23) هنگام معرفی نویسنده کتاب است که می گوید «مرزبان نامه منسوب است به واضع کتاب مرزبان بن شروین و شروین از فرزندزادگان کیوس بود، برادر ملک عادل انوشیروان» (وراوینی، 1376: 23). در این موضع که به وسیلة وراوینی به کتاب اضافه شده است، نویسنده بناچار از نام «انوشیروان» استفاده کرده است. به جز این مورد فقط دوبار دیگر استعمال لفظ انوشیروان در سرتاسر کتاب دیده می شود که باید بدان به دیده تردید نگریست. اما داستان روضة العقول جدا است، زیرا قدمت مرزبان نامه را از نظر کهنگی ندارد و چه بسا برای فنی کردن آن در آن دخل و تصرفات فراوانی شده باشد.
| ||
مراجع | ||
منابع 1- ایرانی، دینشاه .(1361). اخلاق ایران باستان. تهران: انتشارات فروهر،چاپ پنجم. 2- باقری، مهری .(1376). دینهای ایرانی پیش از اسلام، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، چاپ اول. 3- بهار، مهرداد. (1386). از اسطوره تا تاریخ، گردآورنده ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: نشر چشمه، چاپ پنجم. 4- تفضلی، احمد.(1376). تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: سخن، چاپ اول. 5- تقیزاده، سید حسن. (1383). مانی شناسی، به کوشش ایرج افشار. تهران: انتشارات توس، چاپ نخست. 6- دورانت، ویلیام جیمز .(ویل). (1381). تاریخ تمدن، جلد اول، ترجمه احمد آرام، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ هشتم. 7- صفا، ذبیحالله .(1352). حماسه سرایی در ایران، تهران: فردوس، چاپ سوم. 8- عنصرالمعالی، کیکاووس بن اسکندر. (1375). قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم. 9- کتاب مقدس .(1995). انجمن بینالمللی کتاب مقدس، چاپ اول. 10- کریستن سن، آرتور. (1380). ایران در زمان ساسانیان،ترجمه رشید یاسمی، تهران: صدای معاصر، چاپ دوم. 11- ملطیوی، محمدبن غازی.(1383). روضة العقول، تصحیح محمد روشن و ابوالقاسم جلیل پور، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ اول. 12- مینوی خرد. (1380). ترجمة احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: نشر توس، ویرایش سوم. 13- وراوینی، سعدالدین. (1370). مرزبان نامه، به کوشش خلیل خطیب رهبر، تهران: صفی علیشاه،چاپ پنجم. 14- ------------- . (1376). مرزباننامه، به تصحیح محمد روشن، تهران:اساطیر، چاپ سوم. 15- هرودوت (1384). تاریخ هرودوت، جلداول، با مقدمه و توضیحات هادی هدایتی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم. 16- هنری هوک، ساموئل. (1381). اساطیر خاورمیانه، ترجمه ع، بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران: روشنگران، چاپ سوم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 18,540 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 720 |