تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,651 |
تعداد مقالات | 13,405 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,241,121 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,084,338 |
روایتشناسی داستان هفتگُردان برپایه روایت انوشیروان مرزبان و ابوالقاسم فردوسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 6، دوره 4، شماره 2، شهریور 1389، صفحه 103-124 اصل مقاله (214.35 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
آرش اکبری مفاخر* 1؛ رقیه شیبانی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
1عضو قطب علمی فردوسیشناسی دانشگاه فردوسی مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
این مقاله به روایتشناسی داستان هفتگردان به روایت فردوسی در شاهنامه و قصه افراسیاب بن پشنگ به روایت انوشیروان مرزبان در روایات داراب هرمزدیار میپردازد. به این منظور پس از بررسی خلاصه دو روایت از دیدگاه راویان، روایتشناسی، ساختارشناسی تطبیقی و ریشهشناسی بنیادهای آیینی و اساطیری، دو روایت مورد بررسی قرار گرفته است. بررسیها نشان میدهد که روایت فردوسی، روایتی دهقانی، ملّی و خردگراست که در آن حذفهای آیینی (زردشتیبودن رستم) و اسطورهای (دیدار افراسیاب با اهریمن) به چشم میخورد. اگرچه به نظر میرسد، این آیینزدایی پیش از فردوسی صورت گرفته؛ اما ممکن است، اسطورهزدایی از سوی وی انجام شده باشد. در برابر، روایت انوشیروان روایتی موبدی با تکیه بر آموزههای مزدیسنایی، اصیل، یکدست، کامل و دارای ژرفساختی اسطورهای و آیینی است که با الگوهای اساطیری- آیینی داستانهای ایرانی همخوانی دارد. این داستان نقشی مهم در الگوشناسی روایی داستانهای حماسی ایران، در گذر از روایت موبدی به دهقانی دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
هفتگردان؛ قصه افراسیاب بن پشنگ؛ روایتشناسی؛ ساختارشناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه روایت عبارت است از «توالی ادراک شدهای از وقایع که به صورت غیراتفاقی با هم مرتبطند»(تولان، 1386: 16) و «رواییبودن متن به این معناست که متن از طریق کلام، داستانی را نقل میکند. اصطلاح دیگر برای این نوع داستانگویی ارتباط روایی است که نشاندهندة فرایند انتقال از مؤلّف به عنوان خطابگر به خواننده به عنوان مخاطب است» (لوته، 1386: 21). داستان «هفتگردان» به روایت فردوسی یکی از داستانهای پهلوانی شاهنامه است که در بین داستانهای به آسمان رفتن کیکاوس و رستم و سهراب قرار دارد. با آنکه این داستان در زمان اسطورهای شاهکاوس رخداده، پیوندی با آن ندارد؛ اما نقش حلقة پیوند بین داستانهای پیش و پس از خود را برعهده دارد. کارکرد این پیوند در گذر از داستانهای کاوس به داستان رستم و سهراب، کمرنگ جلوه دادن نقش شاه و پررنگکردن نقش پهلوان است؛ بنابراین نمیتوان آن را از زمان و مکان خود خارج کرد و به جای دیگری از شاهنامه انتقال داد. نکتة مهم آن است که ساختار این داستان از نظر روایتشناسی به شکوه و استواری سایر داستانهای شاهنامه نیست. هانزن به عدم توازن، رنگباختگی و بیمزگی این قطعه اشاره کرده و معتقد است که شاعر در جاانداختن آن به صورتی محکم و منسجم که با روایت اصلی ارتباط سستی دارد، توفیقی نداشته و نقص موجود در الگوی اصلی به وی اجازه ندادهاست که با وارد کردن بنمایة جنگ بین ایران و توران، که در سایر موارد جانبخش و پیوند دهنده است، در اینجا وحدت ایجاد کند و داستان را یکدست سازد (هانزن، 1384: 157). حال پرسش مطرح شده این است که الگوی اصلی داستان چیست و چگونه میتوان به آن دست یافت؟ ازآنجا که این داستان در غررالسیر ثعالبی(م. 429ه.ق) و نیز متون تاریخی شناختهشده و در پیوند با حماسة ملی ایران، پیش از فردوسی و معاصر با او نیامده، دستیابی به الگوی اصلی داستان و آگاهی از دخل و تصرف نویسندگان نخستین یا خود فردوسی در این داستان دشوار است. اما در نوشتههای فارسی زردشتی داستانی به نام «قصة افراسیاب بن پشنگ» از انوشیروان پسر مرزبان(زنده در 1036ه/ 996یزدگردی) آمده که از نظر هستة اصلی داستان؛ حضور هفتگردان به فرماندهی رستم و نبرد با افراسیاب و... با روایت فردوسی از داستان هفتگردان همخوانی دارد. این داستان راهنمای خوبی برای روایتشناسی داستان هفتگردان در شاهنامه، پیبردن به الگوی اصلی آن و شناخت میزان دخل و تصرف نویسندگان در متن آن است. برای رسیدن به الگوی اصلی داستان، نخست خلاصة دو روایت از نگاه راویان آورده میشود و پس از آن ساختار تطبیقی دو روایت بررسی میگردد. پس از شناخت روایت و ساختار داستانها، ارکان بنیادی دو داستان از دیدگاه اساطیری و آیینی بررسی میشود.
روایت فردوسی داستان هفتگردان یکی از داستانهای شاهنامه است که پیش از داستان رستم و سهراب و پس از ماجراهای کاوس آمدهاست. محور اصلی داستان شخصیت رستم است و برخلاف داستانهای پیش که بر محور شخصیت شاه میچرخد، داستان از روایت شاهی خارج و به روایتی پهلوانی دگرگون شده است. شمار پهلوانان همراه رستم نیز در بخشهای مختلف داستان متفاوت است؛ اما با توجه به ابیات داستان، شمار این پهلوانان با رستم «هفتگرد»(2/ 106/ 45؛ 114/ 137)، «هفتیل»(106/ 47)، «هفتگردان»(108/ 65) و «هفتتن»(109/ 83) است که نمونهای از نمادشناسی اسطورهای عدد هفت را آشکار میسازد. داستان همانگونه که شیوة داستانپردازی فردوسی است، با مقدمة وی آغاز میشود. فردوسی مقدمه را با تمثیلی کوتاه از زبان «سرایندهمرد دلیر» در ستایش مردی و مردانگی در نبرد بیان کرده و پس از آن به تفسیر تمثیل و بیان دیدگاه خود میپردازد. تفسیر وی گزارشی ناهمگون با فرهنگ ایرانی و فضای کلّی شاهنامه را دربردارد؛ زیرا او با جداکردن راه نبرد از خرد و دین، زیر پا گذاشتن این آموزهها را توسط پهلوانان ایرانی توجیه میکند. داستان با روایت «دهقان» که در بیشتر داستانهای شاهنامه نقش راوی را برعهده دارد، ساده و گویا از زبان سوّمشخص روایت میشود. برخلاف بیشتر داستانهای شاهنامه که در آغاز از شاهان سخن به میان میآید و رستم در میانة داستان پا به میدان میگذارد، این داستان به طور مستقیم با رستم و انجمن پهلوانان (توس، گودرز، بهرام، گیو، گرگین، زنگة شاوران، گستهم، خرّاد، برزین و گرازه) آغاز میگردد. گیو در حالت مستی پیشنهاد شکار و تاختن به نخجیرگاه افراسیاب میدهد. این کردار برخلاف فرهنگ کلی؛ شاهنامه یعنی نکوهیده بودن مرزشکنی است و پهلوانان برای تاختن به مرز توران دلیلی جز مستی و شکار ندارند. پس از یک هفته شادخواری گردان در سرزمین توران، افراسیاب از آمدن آنان به شکارگاه آگاه میگردد. او با سپاهی انبوه به جنگ رستم و یارانش میآید تا آنان را گرفتار سازد. رستم که از آمدن افراسیاب آگاه شده، همچنان به میخواری خود ادامه میدهد. پس از آن ببر بیان پوشیده و به جنگ افراسیاب میرود؛ اما افراسیاب از ترس هفتگردان پای به میدان نمینهد. در این هنگامه چهار نبرد فرعی اتفاق میافتد که برای پربارشدن ساختار حماسی داستان به آن اضافه شدهاند: 1) نبرد پیران با رستم 2) نبرد پیلسم با ایرانیان 3) رزم الکوس با ایرانیان 4) رزم هفتگردان با تورانیان پس از این چهار نبرد، داستان بهسوی نقطة اوج حرکت میکند. افراسیاب میگریزد و رستم او را دنبال میکند. او همراه رخش در پی افراسیاب میتازد و کمندش را بازمیکند تا افراسیاب را گرفتارکند. با پرتاب کمند به سوی افراسیاب، خم کمند بر روی کلاهخود او میافتد. افراسیاب سر خود را خم میکند، همانند باد میتازد و از کمند رستم رهایی مییابد. گردان به نخجیرگاه بازمیگردند، گزارش نبرد خود را برای کاوسشاه مینویسند و پس از دوهفته به درگاه کاوس بازمیگردند. این داستان با پند و اندرز فردوسی به پایان میرسد.
روایت انوشیروان مرزبان قصة افراسیاب بن پشنگ سرودة یکی از راویان برجستة زردشتی به نام انوشیروان پسر مرزبان است. مرزبان، یکی از دستوران بزرگ زردشتی، در کرمان میزیسته و یکی از آثار برجستة او ترجمة مینوی خرد از پهلوی به نظم فارسی زردشتی است(آموزگار، 1349: 184). انوشیروان نیز به پیروی از پدر در ترجمة متون اوستایی، پهلوی و پازند به فارسی زردشتی تلاش گستردهای داشتهاست؛ از جملة ترجمههای وی میتوان «حکایت شاهجمشید» 1 (روایات داراب هرمزدیار: 2/ 208/ 23-26) را نام برد. او داستانهایی را نیز به نظم درآورده که یکی از آنها «قصة افراسیاب بن پشنگ»(همان، 2/ 210-213) است (آموزگار، 1349: 185-190؛ رضی، 1353: 112-139). به نظرمیرسد، با توجه به اصالت بنیادهای اساطیری و آیینی آن از متنی کهن گرفته شده و در نود و سه بیت به نظم درآمده است. داستان با مقدمة دو بیتی انوشیروان در بیان لطف دادار و موضوع روایت آغاز میگردد و با توصیف شهریاری و بدکاری افراسیاب در توران و رفتن او با نیروی جادو به نزد اهریمن در دوزخ ادامه مییابد. از اینرو داستان در شروع خود از ژرفساخت اسطورهای خوبی برخوردار است. افراسیاب در دیدار خود از اهریمن میخواهد تدبیری بیندیشد تا او در هرجا پیروز شود، در روی زمین شادان باشد و پادشاهی ایران را در دست گیرد. مهمترین درخواست او از اهریمن پیروزی بر رستم زال است. افراسیاب با وعدة شادکام کردن اهریمن در صورت رسیدن به پادشاهی ایران، خشنودی او را به دست میآورد. اهریمن گرگ و اژدهایی به افراسیاب میدهد و از او میخواهد که به جای کمربند از آنها استفاده کند، هر روز به آنها آب و خورش دهد و تا هفتسال از خانه بیرون نرود تا پس از آن به کار او بیایند. روزی هفت پهلوان ایرانی (توس، گیو، گودرز، رستم، زواره، گرگین و فرهاد) به نخجیر میروند. یزدان پاک به پهلوانان الهام میکند که برای شکار به دشت توران بروند. در پی این اندیشة ایزدی، پهلوانان به توران میروند و در آنجا به شکار و شادخواری میپردازند. افراسیاب از حضور پهلوانان ایرانی آگاه میشود. او در حالی که گفتة اهریمن مبنی بر هفتسال در خانهماندن را فراموش کرده، با سپاهی بیشمار به مبارزه با رستم و یارانش برمیخیزد تا آنان را گرفتار کند و به بند کشد. در این هنگام یزدان پاک امشاسپندان (بهمن، اردیبهشت، شهریور، اسفندارمذ، خرداد، مرداد و بهرام) را نزد خود فراخوانده و از آنان میخواهد هفت پهلوان ایرانی را در نبرد با افراسیاب یاری کنند. هرکدام از امشاسپندان بنا بر خویشکاری خود پهلوانان را یاری میرسانند. افراسیاب جادو بهسوی هفتگردان لشکر میکشد. ایرانیان از آمدن افراسیاب آگاهی مییابند، از حالت مستی بیرون میآیند و به نبرد با تورانیان میپردازند و به نیروی دادار پاک آنان را تار و مار میکنند. رستم به قلب سپاه افراسیاب میتازد، درفش او را میبیند و به سوی او میرود. رستم کمربند افراسیاب را در دست میگیرد، او را به بالا میکشد، از زین جدا میکند و بهسوی ایرانیان میتازد. دلیران سپاه افراسیاب از گرفتاری او سخت آشفته میشوند؛ اما افراسیاب با نیروی جادو از میان کمربند میرهد و کمربند در دست رستم باقی میماند. رستم که گمان میکند، افراسیاب را گرفتار کرده؛ با شادی بهسوی ایران میآید، اما هنگامی که به دست خود مینگرد کمربندی از گرگ و اژدها میبیند. او گرگ و اژدها را نزد کاوس میبرد و باعث شگفتی بزرگان میشود. کاوس دستور میدهد، آنها را نیست و نابود کنند. افراسیاب نیز پس از گریختن از دست رستم به سوی اهریمن در دوزخ میرود؛ اما اهریمن او را به سبب عملنکردن به دستوراتش سرزنش میکند و از خود میراند. داستان با پند و اندرز شاعر در پنج بیت خطاب به بهدینان (زردشتیان) پایان مییابد.
ساختار تطبیقی دو روایت الف)روایت انوشیروان مرزبان ب)روایت فردوسی 1) مقدمة انوشیروان 1) مقدمة فردوسی 2) آغاز داستان 2) آغاز داستان (توصیف انجمن پهلوانان) 3) دیدار افراسیاب با اهریمن 3) ـــ [اسطورهزدایی] 4) رفتن هفتگردان به شکار و میخواری 4) رفتن هفتگردان به شکار و میخواری 5) آگاهی افراسیاب از آمدن هفتگردان 5) آگاهی افراسیاب از آمدن هفتگردان 6) حضور و یاری امشاسپندان به هفتگردان 6) ـــ [آیینزدایی] 7) لشکرکشی افراسیاب و نبرد با هفتگردان 7) لشکرکشی افراسیاب و نبرد با هفتگردان 7-1) میخواری رستم و پهلوانان 7-2) رفتن رستم و گردان به نبرد افراسیاب 7-3) نبرد پیران با رستم 7-4) رزم پیلسم با ایرانیان 7-5) رزم الکوس با زواره و رستم 7-6) رزم هفتگردان با تورانیان 8) جنگ رستم با افراسیاب 8) جنگ رستم با افراسیاب 8-1) فرار افراسیاب با جادو از میان کمربند 8-1) پارهشدن کمربند افراسیاب[اسطورهزدایی] 9) بازگشت رستم با کمربند مار و اژدها به ایران 9) بازگشت هفتگردان و پایان داستان 10) رفتن افراسیاب نزد اهریمن و پایان داستان 10) ـــ [اسطورهزدایی] 11) سخن پایانی انوشیروان 11) سخن پایانی فردوسی
بررسی تطبیقی ساختار دو روایت با توجه به ساختار دو داستان میتوان گفت که روایت انوشیروان مرزبان، روایتی یکدست با آغاز، میانه و پایانی در پیوند با هم، با بنمایههای اسطورهای کهن، بر ژرفساختی آیینی شکل گرفته که میتوان آن را یکی از پیشالگوهای برجای مانده از داستانهای شاهنامه در نگاه موبدان زردشتی و بازماندهای از روایت موبدی خداینامه با محوریت نقش رستم دانست. در این گونه روایتها تکیة راوی بر آموزههای مزدیسنایی و نگاهی اعتقادی به اساطیر ایرانی است. نویسندة این خداینامهها موبدان ساسانی بودهاند. اما در روایتهای دهقانی تکیة راوی بر بنیادهای ملی و مردمی است و نویسندة این خداینامهها دبیران و دهقانان ساسانی بودهاند(خالقی مطلق، 1357: 1075؛ تفضلی، 1377: 273). در انتقال یک روایت ادبی سه نقش اصلی وجود دارد: «نویسنده، راوی و خواننده»(تولان، 1386: 116). دربارة نویسندة اصلی داستان هفتگردان در روایت فردوسی، اطلاعی در دست نیست. تنها میتوان فرض کرد که این داستان پیش از فردوسی در شاهنامة ابومنصوری(346ه) به نثر وجود داشته؛ اما ثعالبی با توجه به نگرش تاریخی و واقعگرای خود این داستان را که در حلقههای شناسایی تاریخ و خاندان شاهی نقشی نداشته، مانند داستانهای رستم و سهراب، بیژن و منیژه و... حذف کرده است. دربارة نویسنده داستان افراسیاب بن پشنگ نیز با قطعیت می توان گفت که این داستان از طریق پدر انوشیروان به او رسیده است. آنان بنا بر سنت خانوادگی متون نثر اوستایی و پهلوی را به نظم درمیآوردهاند و این داستان نیز یکی از این نمونههاست؛ بنابراین نویسندة روایت انوشیروان، یکی از موبدان زردشتی بودهاست. با توجه به هستة مشترک اصلی دو روایت (حضور هفتگردان و نبرد رستم با افراسیاب) باید سرچشمهای نخستین برای هردو داستان در نظرگرفت. به این معنی که منشأ این دو روایت میتواند خداینامههای روزگار ساسانی با دو رویکرد موبدی و دهقانی باشد که در انتقال به جامعة ایران پس از اسلام توسط دو گروه متفاوت با دو رویکرد دهقانی؛ یعنی ایرانیان میهنگرا (مسلمان / زردشتی) و موبدی یعنی ایرانیان دینگرا (زردشتی) گسترش یافتهاست. نمودار زیر این فرضیه را بخوبی نشان میدهد: سرچشمة نخستین داستان (نوشتاری/ گفتاری) ↓ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ↓ ↓ خداینامة دهقانی خداینامة موبدی ↓ ↓ شاهنامة ابومنصوری ↓ ↓ ↓ روایت فردوسی روایت انوشیروان
بنابراین در فاصلة بین روزگار ساسانی؛ زمان خداینامهها و انتقال آن به شاهنامة ابومنصوری تا انتقال به فردوسی و خاندان انوشیروان مرزبان در این داستانها تغییراتی روی داده است. نویسندة داستان افراسیاب بن پشنگ، زردشتی بوده و داستان را از روی تعصّب دینی برای زردشتیان و با هدف تبلیغ آیینی نوشته است. از این رو داستان را با همان قداست دینی روایت کرده تا اینکه به دست انوشیروان رسیده و به نظم درآمده است. برخلاف این روند، داستان هفتگردان احتمالا˝ از طریق شاهنامة ابومنصوری به فردوسی رسیده است. از آنجا که هدف از ارائة این داستان تعصب ملی و تبلیغ ملیگرایی در بین ایرانیان مسلمان بوده؛ حذفهای گستردهای در آن صورت گرفته است. همچنین برای جبران کاستیهای روایت، رویدادهایی فرعی در متن افزوده شده که براحتی میتوان آنها را حذف کرد. به نظر میرسد، موارد حذف شده، در دو مرحله صورت پذیرفته است. دو نکتة اصلی را در بردارد. مرحلة نخست که پیش از فردوسی بوده، آیین زدایی از داستان است که براساس آن رستم را از زردشتی بودن بری دانستهاند. مرحلة دوم اسطورهزدایی از داستان است. هستة اسطورهای این داستان، رفتن افراسیاب به دوزخ، دیدار با اهریمن و گریختن او به کمک جادو از دست رستم است. نکتة دیگر فرایند انتقال از راوی به خواننده است. «خوانندگان محصول زمینة اجتماعی- فرهنگی خویشاند» (مارتین، 1382: 15) و تأثّرات خود را بر داستانها برجای میگذارند. خوانندگان داستان فردوسی ایرانیان با نگرش ملّیگرایی و حماسی هستند؛ بنابراین پافشاری در دین پهلوان چندان ضروری به نظر نمیرسد؛ اما خوانندگان داستان انوشیروان به دلیل زردشتی بودن و داشتن نگاه اعتقادی و مقدّس به داستان، پذیرای حذفهای آیینی نیستند.
بنیادهای اساطیری و آیینی 1) رفتن پهلوان اهریمنی به دوزخ و دیدار با اهریمن رفتن افراسیاب به دوزخ و راهنمایی خواستن از اهریمن، یکی از آموزههای بنیادی اساطیر ایرانی است که در پی آن فرد به دانش یا وسیلهای دست مییابد و از دیگران ممتاز میگردد. به عنوان مثال اخت جادوگر برای یافتن دانشی که بتواند پاسخگوی پرسشهای یوشتفریان باشد، به دوزخ میرود و از اهریمن یاری میخواهد(یوشتفریان: 4. 10). در سفر افراسیاب نیز اهریمن کمربندی را که ترکیبی از گرگ و اژدهاست به او میسپارد تا هفت سال آنها را بپروراند و پس از آن به شادکامی برسد. این بخش در روایت فردوسی بهطور کامل حذف شدهاست.
نمونهای از این رزمافزار جادویی و اهریمنی، خنجر ویدرفشِ جادوست که دیوان آن را در دوزخ به خشم و زهر ساخته و به آب بزه پرداخته اند(یادگار زریران: 100). رزمافزار شیده در نبرد با کیخسرو نیز دارای این ویژگی است:
2) حضور امشاسپندان و یاری آنان به پهلوانان اهورایی رفتن هفتگردان به شکار و آگاهی افراسیاب از آمدن آنها قسمتهای مشترک هردو روایت است؛ اما روایت انوشیروان قطعهای آیینی، حضور امشاسپندان دارد که در روایت فردوسی نشانی از آن نیست:
در این ابیات انوشیروان مرزبان، شمار امشاسپندان را شش تن میداند؛ اما هفت امشاسپند را نام میبرد. هرچند شمار امشاسپندان شش تاست(Bundahišn: 1.52; 3.7؛ وزیدگیهای زادسپرم: 35. 13؛ روایات داراب هرمزدیار: 1/ 575/ 4)، اما گاه در نوشتههای پهلوی شمارة هفتمی نیز بر آنها افزوده شدهاست. نکتة برجسته دربارة حضور امشاسپندان در این متن معرفی ایزد بهرام به عنوان هفتمین امشاسپند است. اگرچه ایزد بهرام از برجستهترین ایزدان است و بهرامیشت اوستا ویژة اوست، در متون اوستایی و پهلوی از او به عنوان هفتمین امشاسپند یاد نشده؛ بلکه هرمزد (Bundahišn: 3.1؛ روایات داراب هرمزدیار: 1/ 525/ 4) یا سروش (Bundahišn: 5.1؛ صددربندهش: 2. 34؛ 99. 2) هفتمین امشاسپند هستند. در بخشی از دستنویس پهلوی م.او29 (ص48-55) با عنوان «شمارة امشاسپندان در دین» در داستانی از بهرام به عنوان امشاسپند هفتم یادشدهاست(de Menasce, 1947/8: 5-18؛ مزداپور، 1378: 195-215). در این داستان زردشت پس از برشمردن امشاسپندان ششگانه، دربارة هفتمین امشاسپند از اهورامزدا پرسش میکند. اهورامزدا پاسخ میدهد که شش امشاسپند نمیتوانند اهریمن را از تازش بزرگ بر آفرینش اورمزدی بازدارند و این کار تنها از عهدة ایزد بهرام میآید؛ بنابراین ایزد بهرام، اهریمن را به بند مینوی بسته و او را سرنگون در دوزخ زندانی میکند و از آن پس به عنوان هفتمین امشاسپند شناخته میشود. او در پایان جهان نیز اهریمن، دیوان و دروجان را به بند میکشد. نویسندة متن پهلوی منبع داستان خود را در آغاز و پایان روایت، اوستا و زند معرفیمیکند. این داستان نیز به طور خلاصه در یکی از متون فارسی زردشتی آمدهاست(de Menasce, 1947/8: 5-18؛ دومزیل، 1383: 164). ایزد بهرام در رسالة علمای اسلام نیز نقش برجسته و جایگاه مهمی دارد و همراه با اردیبهشت، نگهبان اهریمن در دوزخ است (روایات داراب هرمزدیار:2/ 63/ 19). «در سنت زندة زردشتی، امروز نیز بهرام برترین امشاسپندان و ایزدان است» (مزداپور، 1378: 79). هدف از این بررسی دریافت اصالت روایت انوشیروان مرزبان است؛ بویژه در گزینة هفتمین امشاسپند؛ ایزد بهرام.
3) زردشتیبودن رستم یکی دیگر از برجستهترین آموزههای آیینی روایت انوشیروان مرزبان، تفکر دینی او دربارة رستم است. در روایت وی، رستم زردشتیای پاکدین و مورد توجه و لطف خاص اهورامزداست. این نگرش موبدان و زردشتیان ایران دربارة زردشتیبودن رستم تنها مختص این متن نیست و در نوشتههای پهلوی تا نوشتههای متأخر زردشتی نمونههایی دارد. با توجه به این متون هیچ شکی در دوستی و ارادت موبدان و زردشتیان به رستم باقی نمیماند: در کهنترین نوشتههای پهلوی که اصل آنها به دوران اشکانی بازمیگردد، از رستم در کنار اسفندیار به نیکی یاد شدهاست(یادگار زریران، 28؛ درخت آسوریک، 71). در آثار دورة ساسانی نیز رستم شخصیتی نیک و مورد تأیید جامعة موبدی این دوره است. در بندهشن(33.8-12) پهلوانی است که هنگام گرفتاری کاوس، یاریگر ایرانیان و نجاتبخش شاه است. همچنین در شهرستانهای ایرانشهر(بند37) از رستم به عنوان پادشاه سیستان و سازندة شهر زابلستان بخوبی نام بردهاند. مهمترین اشاره به نام رستم و نقش او در اعتقادات زردشتی، شعر «بهرام ورجاوند» است. در این شعر بهرام را که از ناجیان زردشتی است و در پایان جهان ظهور میکند، به رستم مانند کردهاند: از ما بیاید آن شه بهرام ورجاوند از دودة کیان تا بیاوریم کین تاژیکان چونان رستم که آورد یکصد کین سیاوشان(بهار، 1375: 199). در زندِ خردهاوستا در قطعة «آفرین بزرگان» از «رستم زیناور» در کنار گشتاسپشاه و اسفندیار نیزهور نام برده شدهاست. و همچنین در قطعة «پیمان کدخدایی» از «رستم زوردار» در کنار کیخسرو جاودانی، زردشت نامدار، خورشید توانگر، ماه بهرهدهنده و سپندارمذ نورانی به نیکی یاد شده است (Dhabhar, 1927:219, 221؛ عفیفی، 1374: 131، 380). در گذر از ادبیات پهلوی به متون فارسی زردشتی، در روایت داراب هرمزدیار که توسط موبدان و زردشتیان پس از اسلام نوشته شده نیز رستم چهرهای نیک و ستودنی دارد: در «آفرین بزرگان» از رستم نیزهور در کنار اسفندیار دینیاور یاد شده(/403/10) و در «دیباچة آفرینگان» یاد رستم و خانوادهاش گرامی داشته شده است: «رستم زال ایدر، زال سام، سام نریمان ایدر یاد باد»(1/ 356/ 16) و همچنین در یکی دیگر از داستانهای انوشیروان مرزبان آمدهاست:
و همچنین نام بسیاری از موبدان و بزرگان زردشتی «رستم» است که نشان از ارجمندی نام و یاد او در دیدگاه زردشتیان دارد(روایات داراب هرمزدیار:2/ 480؛ Peršian Rivāyats: 627, 630). دقیقی در گشتاسپنامه، ایمانآوردن رستم و خانوادة او را به آیین زردشت شرح میدهد:
فردوسی نیز در داستان بیژن و منیژه بروشنی به زردشتی بودن رستم اشاره میکند. در این داستان رستم با اعتقاد به اورمزد و امشاسپندان، کیخسرو را ستایش میکند:
ستایش رستم در شاهنامه برگرفته از نیایشی کاملا" زردشتی به نام «آفرین ایزدان» است که مورد توجه موبدان ساسانی(شایستناشایست:22. 1-7) 3 و موبدان پس از اسلام در متون فارسی زردشتی(روایت داراب هرمزدیار:2/ 282-283) 4 است، اکنون به این پرسش میرسیم که دلیل آیینزدایی از رستم (زردشتی بودن) در روایت فردوسی چه بودهاست؟ در پاسخ این پرسش میتوان گفت: رستم پهلوانی است که مردم ایران دستکم از روزگار اشکانی تا امروز با او زندگی کرده و به دلیل علاقة فراوان به شخصیت ویژهاش دگرگونیهایی در آیین او به وجود آوردهاند. از آغاز ورود اسلام همزمان با گرویدن مردم ایران به اسلام و مخالفت با زردشتیگری، مردم تلاش کردهاند تا دامن پهلوان دوستداشتنی خود را از زردشتی و گبری بودن پاک کنند (سرکاراتی، 1385: 46-47). نمونهای از این حرکت را میتوان در کتابهای نهایةالارب (82-85)، اخبارالطّوال(49-50)، تجاربالأمم(132-134)، تاریخ سیستان(33) و زینالأخبار(13-15) مشاهده کرد. در این متون رستم را بر دین کهن پنداشته و او را در برابر دین زردشتی و پیروان این آیین؛ گشتاسپ و اسفندیار قراردادهاند. هرچند که رستمِ فردوسی در شاهنامه پهلوانی بهدین است و در سراسر متون پهلوی و فارسی زردشتیای که در دسترس بوده، نکوهش و ناسزایی به رستم دیده نشده است؛ بنابراین داستان هفتگردان پس از دگرگونیهای آیینی در هستة اصلی و نخستین به دست فردوسی رسیده و توسط او به نظم درآمدهاست. این دگرگونی آیینی تاحدی است که در حماسههای شفاهی رستم را فردی مسلمان(انجوی، 1354: 88 ، 127) معرفی کردهاند؛ پهلوانی که در رکاب حضرت امیر(ع) است و در نبرد با دیو سپید نماز میخواند(همان، 107-127؛ 88).
4) آموزة بُروز آیا انوشیروان مرزبان رابطة هفتگردان با امشاسپندان را به متن داستان افزوده یا این آموزه، ریشهدار و اصیل است؟ در صورت اصالت روایت انوشیروان، دلیل آیینزدایی در روایت فردوسی چه بودهاست؟ با توجه به محتوای غنی و دیرینة روایت انوشیروان ازجمله رهایی افراسیاب به وسیلة نیروی جادو از دست رستم که در نخستین نبرد رستم و افراسیاب در غررالسیر ثعالبی نیز آمده، تردیدی در اصالت متن برجای نمیماند. ازسوی دیگر پیوند هفتگردان و امشاسپندان بازتابی از آموزة کهن «بروز» 5 (عالیخانی، 1379:129) است. در این آموزه، امشاسپندان در تن انسانهای هفتگانه بروز کرده و خود را نشان میدهند، همانند بروز اهورامزدا و امشاسپندان در زردشت و یارانش. جاماسپ و پوروچیست در قطعة زیر نمودار زمینی امشاسپندان وهومنه (= بهمن) و آرمیتی (= سپندارمذ) هستند(همان، 130-131): ای پوروچیست از خاندان هیچتسپ، سپیتمان، که دختر کوچک زردشت باشی زردشت او را (= جاماسپ) جفت تو قرارداد، بنابراین با خرد خویش همسخنی کن بر وفق آرمیتی(گاهان، 53. 3). همچنین آموزة بروز در متون پهلوی: - شهریوری، فرمانروای نیک، کیگشتاسپ راست که نژادهترین است. سپندارمذی، هُوتُس زن گشتاسپ راست که بزرگترین یاور زردشت است. خردادی و امردادی فرشوشتر رادسرشت و جاماسپ راست. - در دین بهسبب همانندی زردشت به اورمزد،... سه پسر زردشت بمانند بهمن، اردیبهشت و شهریور سه دختر مانند سپندارمذ، خرداد، امرداد(وزیدگیهای زادسپرم، 35، 10-13) نمونة همسان با بروز اهورامزدا و امشاسپندان در تن پهلوانان ایرانی، بروز هفتتن؛ 6 پیر بنیامین، پیر داود، پیر موسی و....(نمادهای نزدیک به امشاسپندان) در یکی از سرودهای کردی گورانی(دیوان گوره: بارگهبارگه، بند 66) از پیر هاشم رژوی (Rižwi) در سدة هشتم هجری (صفیزاده، 1375: 170) است: در مازندران، در مازندران بارگاه خداوندی بستند در مازندران یاران با هم جنگ و ستیز میکردند کیکاوس خودش بود شاه شاهان سلطان یکرنگ، خواجة غلامان در بروز خود آشکارکرد پیکر هفتتنان: رستم بود (نماد) بنیامین، پیر شفاخواه، همانا گیو بود (نماد) داودِ چرخانندة جهان گودرز بود (نماد) پیرموسیِ نکتهسنج رستم یکدست بود (نماد) مصطفی داودان بهرام بود (نماد) رمزبار، مهردار خوان، زواره خودش بود (نماد) یادگارِ زردهبام جهانبخش بود (نماد) ایوت همپایة خواجگان. بنابراین با توجه به باور انوشیروان به اسطورههای آیینی و دسترسی وی به متون اوستایی و پهلوی تردیدی در اصالت روایت او باقی نمیماند. نمونهای دیگر از اصالت و دیرینگی روایات انوشیروان، «حکایت در شرح دنیا و آخرت»(روایت داراب هرمزدیار: 2/ 305-308) است (Inostranzev,1918: 131-132). این داستان در روزگار ساسانی رواج داشته و توسط برزویة طبیب در آغاز کلیله و دمنه، «باب برزویه» آمده است (ابنالمقفع، 1966: 121-124؛ کلیله و دمنه،1343: 56-57).
5) پیوند پهلوان اهریمنی با جادو بنا بر روایت انوشیروان، رستم در هنگام رویارویی با افراسیاب، کمربند وی را میگیرد؛ اما افراسیاب با نیروی جادویی از میان کمربند میگریزد. اگرچه ثعالبی از داستان هفتگردان سخنی به میان نیاورده، اما این کردار جادویی افراسیاب را در نخستین نبرد رستم و افراسیاب بیان کردهاست: پس دو لشکر برهم تاختند و به هم درآویختند و آسیاب جنگ به گردش درآمد و شعلههایش زبانه کشید. پهلوانان چنان با شمشیر و نیزه به جان هم افتادند که افشاندن گرد، روز را شب کرد. در همین هنگام جای افراسیاب را به دشمن نشان دادند. رستم به سوی او شتافت و راه را بر او گرفت و با وی به نبرد پرداخت و بر او دست یافت. افراسیاب دانست که با رستم برنخواهدآمد، هراسان شد و گریخت. رستم او را دنبال کرد و کمربند او را گرفت و از کوهة زین برکند و بر زمین کوبید و از اسب پیاده شد و بر او دست یافت، خواست تا او را زنده پیش کیقباد آورد. افراسیاب به جادو و ترفند، خود را از چنگ رستم رهانید و از مرگ بجست و راه گریز پیش گرفت و بیآماج به هرسو گریختن آغازکرد»(ثعالبی، 1963: 145؛ 1372: 108). در روایت فردوسی از داستان هفتگردان و نیز نخستین نبرد رستم و افراسیاب از کردارهای جادویی افراسیاب سخنی به میان نیامده؛ بلکه این قطعه توسط فردوسی اسطورهزدایی شده و ساختاری حماسی و خردگرا یافته است. در روایت وی کمربند افراسیاب به طور طبیعی به دلیل سنگینی او و نیروی دست رستم پاره میشود و افراسیاب میگریزد:
بنا بر متن ثعالبی در نخستین نبرد میان رستم و افراسیاب، او به کمک جادو از دست رستم که کمربند او را در دست دارد، رهایی مییابد. این روایت دقیقا" همانند روایت انوشیروان مرزبان است که در شاهنامه داستان از حالت اسطورهای خارج شده و افراسیاب در اثر پارگی کمربند از دست رستم رهایی مییابد. این امر نشان میدهد که فردوسی در جزئیات از شاهنامة ابومنصوری پیروی نکرده است. در روایت فردوسی برای جبران اسطورهزدایی از داستان هفتگردان و پررنگ کردن بار حماسی روایت، داستانهایی کوتاه به متن افزودهشده(فردوسی، 1376: 2/ 26-36) که میتوان آنها را حذف کرد. حتی برخی از این داستانها سخن فردوسی نبوده و بعدها در متن شاهنامه قرارگرفتهاند(فردوسی، 1374: 2/ 251-256؛ همان، 1386: 2/ 111-112).
6) بازگشت پهلوان اهریمنی به دوزخ و دیدار با اهریمن هردو روایت با بازگشت پهلوانان به دربار ادامه مییابد. روایت فردوسی با سخن پایانی شاعر به پایان میرسد؛ اما روایت انوشیروان با بازگشت دوبارة افراسیاب به نزد اهریمن ادامه مییابد:
بازگشت افراسیاب به نزد اهریمن برپایة الگویی داستانی است که در آن پهلوانان اهریمنی پس از شکست، دوباره به نزد اهریمن بازمیگردند(یوشتفریان: 4. 10-26). اهریمن، پهلوان شکست خورده را از خود میراند و داستان با پندهای انوشیروان به پایان میرسد.
نتیجهگیری با روایتشناسی و تجزیه و تحلیل ساختار داستان هفتگردان به روایت فردوسی و قصة افراسیاب بن پشنگ از انوشیروان مرزبان میتوان دریافت که هر دو این داستانها با یک سرچشمة اصلی و نخستین اما دو نگرش متفاوت؛ دهقانی و موبدی به خداینامههای دورة ساسانی رسیدهاند. در روند انتقال این داستانها به ایران پس از اسلام، داستان هفتگردان در رویکرد دهقانی فردوسی تغییرات عمدهای همچون آیینزدایی و اسطورهزدایی پذیرفته؛ اما داستان افراسیاب بن پشنگ که میتواند الگوی اصلی و نخستین هفتگردان شاهنامه باشد، از طریق خاندانهای موبدی و زردشتی، بدون دخل و تصرف و با نگاهی باورمندانه و از روی قداست حفظ شده و توسط انوشیروان مرزبان به نظم فارسی زردشتی ترجمه شدهاست.
پینوشتها 1- انوشیروان در مقدمة داستان «حکایت جمشید...» میگوید:
2- همچنین: 2/ 316/ 12؛ 2/ 329/ 8-10. 3- قطعة آفرین ایزدان: «هرمزد (تو را) باد روزه (هر روز) پایه و جایگاه مهتر (برتر). بهمن تو را خرد دهاد (آن) موهبت نیکوی بهمن (تا) نیکمنش باشی (و از آن) نیککنش که روان را رستگاری بخشی. اردیبهشت هژیر تو را هوش و ویر (حافظه) دهد. شهریورت از هر چیز آباد (فرخنده و درست)(بهره) بدهد. سپندارمذت بدهاد، در خدمت برای فرزندآوری، کدبانویت- (یعنی) زن دهاد- از تخمة بزرگان. خردادت فراوانی و کامیابی بدهد. امردادت رمة چارپایان بدهد. در (روز) دی، دادار اورمزد (تو را) همیشه پشتیبان باد. آذر روشن بلند در بهشت کراد (کناد) گاه.»(مزداپور، 1369: 257-261). 4- ترجمة منظوم جاماسپنامه:
5- اصطلاح «بروز» در همین معنی و اصطلاح در متون گورانی قرن هشتم کاربرد دارد: birûz dā bayān yurt-i haf-tan-ān. - در بروز خود آشکار کرد پیکرد هفتتنان را. -… birûz dā nišān.... بروز خود را نشان داد. 6- هفتتن عبارت است از هفت فرشته در آیین کردان یارسان که هفتن نامیده میشوند و نمودار هفت فرشتة بزرگ هستند که از گوهر خدا آفرلیده شده و پاسبانی آسمان، ماه، خورشید و... به آنها سپرده شدهاست. ازاین رو موجوداتی مقدس بوده و این هفتن شباهت زیادی به هفت امشاسپندان دارند(صفیزاده، 1361: 89-102).
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1- آموزگار، ژاله .(1349). «ادبیات زردشتی به زبان فارسی» مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تهران، س 17، ش2، ص173-199. 2- ابومنصوری، محمد بن عبدالرزاق .(1383). «دیباچة شاهنامة ابومنصوری»، رحیم رضازادة ملک، مجلة نامة انجمن، ش1، سال4، ص 166- 121. 3- ابنالمقفع، عبدالله .(1409). کلیله و دمنه، تحقیق: مصطفی لطفی المنفلوطی، بیروت: دارالکتب العربی. 4- انجوی شیرازی، ابوالقاسم .(1363). مردم و فردوسی، تهران: انتشارات علمی، چاپ دوم. 5- اونوالا، موبد رستم مانک .(1922). روایات داراب هرمزدیار، بمبئی. 6- بهار، مهرداد .(1380). بندهش فرنبغ دادگی، تهران: انتشارات توس، چاپ دوم. 7- ـــــــــــ .(1375). پژوهشی در اساطیر ایران (پارة اول و دوم)، تهران: نشرآگه، چاپ اول. 8- تاریخ سیستان .(1314). به تصحیح ملکالشعرای بهار، تهران: کتابخانة زوار. 9- تجاربالامم فی اخبار ملوک العرب و العجم .(1373). تصحیح: رضا انزابینژاد، محمد کلانتری، مشهد: دانشگاه فردوسی، چاپ اول. 10- تفضلی، احمد .(1368). «شهرستانهای ایران»، از کتاب شهرهای ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، ج2، تهران: ص332-349. 11- ـــــــــــــ .(1377). تاریخ ادبیّات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران: سخن، چ دوم. 12- تولان، مایکل .(1386). روایتشناسی، درآمدی زبانشناختی- انتقادی، ترجمة فاطمه علوی، فاطمه نعمتی، تهران: سمت، چاپ اول. 13- پورداود، ابراهیم .(1378). گاتها، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول. 14- الثعالبی، ابومنصور عبدالملک بن محمد نیشابوری .(1963). غرر اخبار ملوک الفرس، تهران: کتابخانة اسدی. 15- ثعالبی،حسین بن محمد .(1372). شاهنامة کهن، پارسیگردان: محمد روحانی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چاپ اول. 16- جعفری، محمود .(1365). ماتیکان یوشت فریان، تهران: فروهر، چاپ اول. 17- جیحونآبادی، نعمتالله .(1361). حقالحقایق یا شاهنامه حقیقت، به کوشش: محمد مکری، تهران: کتابخانه طهوری، چاپ دوم. 18- حسینی، محمد (1382). دیوانَ گَورَه، کرمانشاه: باغ نی، چاپ اول. 19- خالقی مطلق، جلال .(1357). «ابوعلی بلخی»، دانشنامة ایران و اسلام، ج8، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 20- دابار، ارواد مانکجی .(1909). صد در نثر و صد در بندهش، بمبئی. 21- دستنویس م. او29، داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گِلشاه و متن های دیگر (2535/ 1355) گنجینة دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایران 26، به کوشش ماهیار نوابی، کیخسرو جاماسباسا، شیراز: مؤسسة آسیایی دانشگاه پهلوی شیراز. 22- دومزیل، ژرز .(1383). سرنوشت جنگجو، ترجمة شیرین مختاریان- مهدی باقی، تهران: نشر قصه. 23- دینوری، ابیحنیفه احمد بن داود .(1960). اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مصر: قاهره. 24- راشد محصل، محمد تقی .(1385). وزیدگیهای زادسپرم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم. 25- رضی، هاشم .(1353). ادبیات سنتی زرتشتی، تهران: فروهر. 26- سرکاراتی، بهمن.(1378). سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوم. 27- صفیزاده، صدیق .(1361). نوشتههای پراکنده دربارة یارسان اهل حق، تهران: عطایی. 28- ـــــــــــــــــ .(1375). نامة سرانجام، کلام خزانه (یکی از متون کهن یارسان)، تهران: هیرمند، چاپ اول. 29- عالیخانی، بابک .(1379). بررسی لطایف عرفانی در نصوص عتیق اوستایی، تهران: نشر هرمس، چاپ اول. 30- عفیفی، رحیم .(1374). اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتههای پهلوی، تهران: اساطیر، چاپ اول. 31- غیبی، بیژن .(1379). «یادگار زریران»، پژوهشهای ایران شناسی، ناموارة دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات توس، ج12، ص 115- 94. 32- فردوسی، ابوالقاسم .(1374). شاهنامه، چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: دفتر نشر داد، چاپ اول. 33- ـــــــــــــــــ .(1376). شاهنامه، تصحیح: ژول مول، تهران: کتابهای جیبی. 34- ـــــــــــــــــ .(1386). شاهنامه (ج1-8)، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی. 35- کلیله و دمنه .(1343). تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، تهران: دانشگاه تهران. 36- گردیزی .(1347). زینالأخبار، تصحیح: عبدالحی حبیبی، تهران. 37- لوته، یاکوب .(1386). مقدمهای بر روایت در ادبیات و سینما، ترجمه امید نیکفرجام، تهران: مینوی خرد، چاپ اول. 38- مزداپور، کتایون .(1369). شایست ناشایست، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول. 39- ــــــــــــــ .(1378). بررسی دستنویس م. او29، داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گِلشاه و متن های دیگر، تهران: انتشارات آگه، چاپ اول. 40- نوابی، ماهیار .(1346). درخت آسوریک، تهران: فروهر. 41- نهایةالأرب فی اخبار الفرس و العرب .(1375). تصحیح: محمدتقی دانشپژوه، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ اول. 42- مارتین، والاس .(1382). نظریههای روایت، ترجمه محمد شهبا، تهران: هرمس، چاپ اول. 43- هانزن، کورت هاینریش .(1384). شاهنامة فردوسی؛ ساختار و قالب، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران: فرزان، چ دوم. 44-Dhabhar, B. N., 1927: Zand-i Khurtak Avestak,Bombay. 45-Dhabhar, M.A., 1932: The Peršian Rivāyats of Hormazyār Faramārz, Bombay. 46-Humbach, H. & Ichaporia, P., 1994: The Heritage of Zarathushtra, a New Translation of His Gatha, Universitatverlag, C. Winter, Heildelberg.. 47- de Menasch, J. P., 1947/8: "La Promotion de Vahrām", RHR 133, PP. 5-18. 48- Pakzad, Fazlollah, 2003: Bundahišn, Tehran: Centre for Great Isiamic Encyclopaedia 49- Inostranzev, M., 1918: Iranian Influence on Moslem Litrature, Translated: G. K. Nariman. 50- West, H., 1971: "Yavisht i Friyan" from Haug & West, The Book of | ||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,590 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 342 |