تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,637 |
تعداد مقالات | 13,311 |
تعداد مشاهده مقاله | 29,868,686 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 11,944,089 |
تحلیل روانشناختی رنگ سرخ و سیاه در اشعار صائب | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 3، دوره 4، شماره 4، اسفند 1389، صفحه 57-92 اصل مقاله (368.92 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سید کاظم موسوی* 1؛ جهانگیر صفری1؛ سید مجتبی حسینی2 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهرکرد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد زبان وادبیات فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تحلیل روانی افراد برمبنای روان شناسی رنگ، یکی از شیوههای رایج در روان شناسی محسوب میشود. کسانی که به اختیار و آگاهانه و بر پایه علاقه و سلیقه به انتخاب رنگ ها دست می زنند، زمینه را برای تحلیل روانی خود به دست می دهند. صائب شاخصترین چهره ادبی قرن یازدهم هجری و یکی از پرکارترین شاعران این مرز وبوم گزینه مناسبی برای تحلیل روان شناختی برمبنای روان شناسی رنگ ها است؛ زیرا از طرفی مجموعه اشعار او هم از نظر حجم و هم از نظر مضمون از جایگاه و اهمیت ویژهای برخوردار است و از طرفی خود صائب به عنوان نمونهای از افراد جامعه و تحت تأثیر عوامل بیرونی ودرونی و از طریق استفاده از رنگها به نمایاندن مسائل و مشکلات فردی و اجتماعی خود پرداخته است. در اشعار صائب بین کاربرد رنگها دو رنگ سرخ و سیاه کاربرد برجستهتری دارند. رنگ سرخ نمایانگر شور و شوق و انگیزههای بی پایان او برای دست یافتن به تمام آرزوهایی است که به گونههای مختلف از او سلب شده است. رنگ سیاه نماد تیرگی ونفی همه چیز است. در ورای آن چیزی متصوّر نیست. از همین رو پایان راه، ناامیدی وانصراف و تسلیم تلقی میگردد. اما همراهی این دو رنگ، نشان از تلاش شاعر برای رهایی از وضعیت به وجود آمده دارد وگویی هنوز امید به بهبود روزگار دارد. رنگ سرخ و واژگانی که نماد رنگ سرخ هستند، یاد آور وطن به صورت عام و ایران و اصفهان به طورخاص است و رنگ سیاه و واژگان یادآور سیاهی، نماد هند و سرزمین های تابع آن است تا جایی که اصفهان و هند در ذهن ( و روان ) شاعر، مترادف و جایگزین دو رنگ سرخ و سیاه شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رنگ؛ سرخ؛ سیاه؛ مکان؛ زمان؛ صائب؛ روانشناسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقدمه امروزه تأثیرات جسمی و روانی رنگها بر انسان ثابت شده است و تقریبـاً در همـة عـلومی که به نوعی با انسان سر و کار دارند، کاربـرد آن آشکار است. مبـاحثی کــه دامنة آن از تبلیغات تجــاری وسیاسی تا تعلیم و تربیت و درمان را در بر میگیرد. انسان شیفتة رنگهاست.تصور این که وی، روزگاری دنیا را بدون رنگ یا فقط با دو رنگ سیاه و سفید ببیند، یا دیده باشد، بسیار دشوار و حتی غیرممکن مینماید.آدمی زمانی که واژهای برای نامیدن و توصیف رنگها نداشت، از دیدن آنها بهرهمند میشد و این مطلب می تواند از اولین نشانههای تمایز و شناخت انسان باشد. ارتباط بشر با رنگ به آغاز آفرینش او باز میگردد. عاملی کـه بـاعث تشخیص و دستـهبندی محیط پیرامونش میشد. دو عامل اصلی دیگر در نحوة زندگی او؛ یعنی شب و روز نیز هر کدام بتدریج به نشانهای در زندگی او تبدیل شدند. روز(روشنی) نشانة کار وتلاش وشب(سیاهی) نشانة آرامش گردید و در نتیجه «رنگهای مرتبط با این دو محیط، عبارتنداز : رنگ آبی متمایل به تیره،آسمان شب، و زرد روشن، نور آفتاب. لذا رنگ آبی متمایل به تیره،رنگ آرامش و عدم فعالیت است؛درحالی که رنگ زرد روشن، رنگ امید و فعالیت است » (لوشر،1385: 20). در جوامع ابتدایی از رنگ علاوه برمصارف عادی، برای آرایش جسـم به منظور برپایی مراسم آیینی، نشـان دادن تبدیل شدن انسان به حیوانـات یا مـوجـودی مقـدّس، پیوستن و یــکی شدن روح انسـان با حیوان یـا طبیعت و آیینهایی از ایـن قبیل، استفاده میکردند. نمونههای این طرز تلقی و استفاده را در جوامع سرخ پوستی و بـومیان آفریقایی میتـوان دیـد. در میان آن دسته از اقـوام هندی که مـردهها را میسوزاندند، رسم براین بودکه همسرمرد(مُرده) را با او میسوزانند ؛ امّا نکتة ظریف در این جاست که «زن بی چاره خویشتن را آرایش تمام میکرده وعطرهای زیادی به خود میزده است» (شهـابی، 1316: 2) و این آرایش با رنگهای خاص انجام میگرفته که هم مشخص وهم مقدّس بوده است. یـکی از ژرف سـاختهای کـاربـرد رنـگ در ایـن گــونه آیینها نــگرش زیبایـی شناسانه بـه مقولة رنــگهاست. آن چه که درجوامـع امروزی نیزکمابیش دیده میشود ؛ با این تفاوت که در جوامع آفریقایی و سرخ پوستی، مـردان از رنـگ برای آرایش خود و برای جلب رضایت خدایان و آمادگی برای قربانی شدن استفاده میکردند و امروزه بیشتر زنان و شـایـد یـکی از دلایـل آن، تـغییر جـوامـع از زنخدایی و زن سالاری به مردخـدایی و مــرد سالاری باشد. نمود بارزآن آراستن عروس بـا انواع رنگهای طبیعی و مصنوعی علاوه براین که یــادگاری از گذشتههای دور است، جنبـة زیبایی شناختی نیز دارد. درعرصة زندگی اجتماعی متمدن، درگذشته، استفاده از رنگ بیشتر به افــراد ثروتمند و طبقة حاکم تعلّق داشت ومردم عادی ازتنوّع رنگ کمتری در زندگی برخوردار بودهاند. ازدلایل عمدة آن، محدودیت و گرانی قیمت رنگ را میتوان نام برد. درفرهنگ عامّه رنگها کاربردهای گوناگونی دارد.گاهی برای اثبات یا انکار نظریهای،گاهی برای نشان دادن پلیدیهایا زیباییها،گاهی برای باوراندن اندیشهای به اجتماع ومواردی ازاین دست رنگها را به کاربرده و میبرند. ضرب المثلها وکنایههایی که در زبـان مردم ( مثلاً فارسی زبانان ) وجـود دارد،ترکیباتی ازقبیل: سرخ رویی، ریش سفیدی، زرد رویی، سیاه کاری، سبزبختی(! میرزانیا، 1382، ذیل اصطلاحات با ترکیب رنگ ها ) و نمونه هایی از این دست گواه روشنی بر این مدعّاست. بشر متمدن، درسالهای نـه چندان دور، از رنـگها بـرداشت دیگـری بـه دست آورد و در ایــن میان هنرمندان؛ بویـژه نقاشان و شاعران از دل انگیزی و دلاویزی آن کامها یافتهاند؛ نقّاشان بـرای نشان دادن انـدیشهای بـر روی بـوم وشاعران برای نشاندن ذهنیت خود بـر دوش جملات، ازآن بهـرهها بردهاند. حتی درموسیقی نیز رنگ تأثیر داشته و دارد تـا جایی که بتهـون و شوبرت هرکدام به رنــگ خاصی تمایل داشتهاند و نتهای موسیقی را با رنگ مشخص میکردهاند. همچنین مـردم بـرای هــر آلت موسیقی رنگ ویژهای را در نظر میگرفتهاند (! عطاری، 1382: 17 ). جدا از نظریههایی که پیرامون چگونگی تشخیص رنگها و نگرش فیزیولوژی به آن وجود دارد، دیدگاه روان شناختی به رنگها در آثار ادبی ازمقــولـههایی است کـه اخیرا موردتوجه قرارگرفته است.«یونگ یکی از بزرگترین روانپزشکان قرن بیستم به نیروهای نمادین رنگها اعتقاد داشت و بیمارانش را تشویق میکرد به هنگام نقاشی بیهیچ فکری رنگ ها را به کار گیرند تا بدین وسیله ژرفترین بخش ناخودآگاه خویش را آشکار سازند و بتوانند برای دست یافتن به سلامت روان پیوندی بین ناخود آگاه و خودآگاهشان برقرار سازند» ( سان، 1378: 58 ). البته ایــن نکته را نباید از نظـر دور داشت که تنها با بررسی یک رنـگ نمیتوان مــدّعی شناخت روانی یک فرد شد؛ بلــکه با تعیین رنگهای مکمّل و عوامل دیـگر ( درونی و بیرونی) امکان شناخت وجود دارد. اگرچه بظاهر هر کس رنگی را به فراخور ذهن و سلیقة خود میپسندد، یا از رنگی دیگر گریزان است یا نسبت به رنگی واکنشی نشان نمیدهد و امری کاملاً فردی به نظر میرسد، بـاید اذعان کرد که «درک حکایت رنگها و نقش نمادین آنها متعلّق به ضمیر ناخودآگاه جمعی است» (پناهی،1385: 51) ناخودآگاهی که ممکن است، به دورة ماقبل انسانی نیز باز گردد. درهرصورت با بررسی رنگ درآثار هنری؛ بویژه شعر، علاوه بر شناخت گرایشهای فردی ـ روانی هنرمند میتوان به اوضاع اجتماعی او نیزپی برد. همان گونه که رنگ سیاه «درشعر نیما (سالهای 1276ـ 1338هجری شمسی) بیانگر خفقان و استبداد رضاخانی است » (همان،52). همچنین بررسی رنگ میتواند از جهت زیبایی آفرینی در شعر و تصویر سازیهای شاعرانه کمک شایانی به پژوهندگان، بنماید. « تحلیل رنگ در شعر نو » و «کارکرد رنگ در شاهنامه فردوسی با تکیه بر سیاه و سفید » از کاووس حسن لی، « روانشناسی رنگ در مجموعه اشعار نیما » از مهین پناهی، «بررسی رنگ در حکایتهای هفت پیکر نظامی » از زرّین تاج واردی، از مهمترین تحقیقات انجام گرفته در این زمینه است. روش کار در این مقاله بدین صورت است که دو رنگ « سرخ و سیاه » در اشعار صائب تبریزی که نسبت به دیگر رنگ ها از بسامد بالاتری برخوردار است، مورد بررسی قرار گرفته و در کنار آن به مفاهیم وابسته دیگری که در این زمینه مطرح هستند. از جمله زمان، مکان،هند، اصفهان، ایران پرداخته شده است. تحلیل روانکاوانه از شعر و شخصیت صائب و نیز نمودهای اجتماعی زمان او جنبة دیگر این بررسی است. 1- رنگ در شعر صائب تصاویر شاعرانهای که به کمک رنگها خلق شده اند، اغلب حامل اندیشه و پیامی هستند که با اندک تأمّل و دقت میتوان آنها را دریافت. پیامهایی که گاهی به شناخت ما از شخصیت شاعر وگاهی به درک جامعهای که درآن میزیسته است، می انجامد. همچنین میتوان به وابستگیها و بیزاریهای او نسبت به افراد، اجتماع و محیطهای جغرافیایی و فرهنگیاش پیبرد. با توجّه به حجم بسیار زیاد اشعار صائب به نظرمی رسدکه رنگ در دیـوان اوتنوّع وکاربرد بالایی داشته باشد؛ اما رنگها در دیوان صائب محدود وشـامـل سیـاه، سرخ، سفیـد، سبز و زرد است و دراین میان سیاه و سرخ بیش ترین سهم را دارد. استفاده از رنگ ها یا به صورت واقعی است و از خود رنگ نام برده میشود و گاهی از لوازم آن. در ابیات زیر شاعر از رنگ واقعی سخن میگوید :
اما در دیوان صائب واژگانی وترکیباتی وجود دارد که یادآور رنگهاست ومخاطب با خواندن یا شنیدن آنها نـاخودآگاه، رنگی در ذهنش تـداعی میشود.از این حیث (باتوجه به تعدادابیات) دیوان صائب رنگینترین دیوان شعر پارسی به شمار میرود.
در این بیت همة رنگهایی که پیش تر به آن اشاره کردیم، دیده میشود. بـه جزدو واژة «زرد» و «سبز» که مستقیماً به رنگ مربوط میشود، واژگـان خزان، مینا، شراب بصراحت و واژة « بخت » (سیاه یا سفید) وترکیب « دم سرد »(رنگ تقریباً سفید حاصل از بخار دهان در سرما) هـرکـدام بـه نوعی تداعیکنندة رنگ هستند. ضمن این که بازی با رنگ، هنری است که صائب در این بیت همچون نقـّاشی چیره دست، ازآن بهره برده است تا جایی که نوعی غافلگیری در آن موج میزند؛ زیرا شاعـر با فضا سازی فوقالعاده، رنگ زرد و بـه اصطلاح نقـّاشان سردی را در مصراع اول گرتـه زده است. خواننده هم ـ بـر اثر عادت ـ انتظار دارد، مصراع دوم با اشاره به کسی آغاز شود. اما آرایة تشخیص و واژة « بخت»، این معادلة ذهنی را به هم میریزد؛ چه بخت در ادبیات یـا سفید است یا سیاه، و زردی (و زرد رویی) بـخت، هنجارشکنی تـازهای است کـه صائب بـه وجود آورده است. اما این هنجار شکنی همچنان ادامه دارد. نوشیدن شراب سرخ رنگ، بخت را مانندِ شیشة شراب سبز میدارد؛ سرخیی که سبزی جاودان میآفریند. تابلو، بخت ـ نیاز روانی شاعرـ را چونان پیری نشان میدهدکه درسرمای پاییزی ـ فصل شرابگیری ـ زردروست.( باکنایة شرمندگی یا بیماری) و صائب بـا مینایی سبز و سرشـار از شـراب سرخ دردست، او را به نوشیدن، جــاودانگی و« سبز بخت» شدن فرا میخواند. واژگان و ترکیباتی که رنگ را فرا یاد آورد، در دیوان صائب فراوان است و شاید از این حیث بینظیر باشد. این تنوّع و فراوانی به حدّیست که میتوان از آن فرهنگ نامة مفصلّی تهیّه کرد. واژگـانی از قبیل: جـگر، لعـل، آتش، دود، خـاکستر، ابر، یمن، خون، گل، غنچه، اشک، مرجان، شب، رخ، گوهر، گلخن، شراب، مینا، خط،گلشن، عقیق، باغ، سیماب، خزان، پاییز، داغ، طمع، خال، زلف، آفتاب، خاک، لاله، نرگس، دندان، شمع، مرگ و... ترکیباتی همچون : خاک اطلس پوش، آیینه رخسار، کـاسة دریوزه، جـام زر، سراب نـا امیدی، دود آه، تـذروِ رنگ و... همگی به نوعی یادآور رنگ هستند، ( و در ادامه به کاربرد برخی از همین واژگان پرداخته میشود). از این جهت قابل تامّل، بررسی و تحلیل روانکاوانه هستند. از لحاظ مفهوم، رنگ در دیوان صائب رویکردهای گوناگون دارد. گاهی به معنا وکاربرد اولیه آن؛ یعنی تداعی کنندة همـان کیفیت دیــداری کـه بـرای آن وضع شده است.گــاهی نیز بـا ترکیباتی همـراه میشود و مفاهیم انتزاعی و نزدیک بـه فراواقعیت میآفریند. در بسیاری از موارد رنگها بـه آرایههای ادبی ازقبیل مجاز،کنایه، استعاره تبدیل میشود.گاهی نیز حالتی خنثی وتقریباً بی تأثیر دارد.
در این بیت واژة «سفید» بیانگر رنگ است.(هرچند خانه سفیدکردن را در مفهوم دل بستگی میتوان به کار برد).
شاعر از آبداری خنجر به معنی برندگی استفاده میکند و آن را سیراب و سبز می بیند. در جای دیگر نیز آن را به سرو همیشه سبز تشبیه میکند :
به همین دلیل در مصراع اول سبز شدن مترادف روییدن است و ارتباط آن بـا خنجر، تصویری نـو در بـرابـر خـواننده مجسّم میکند. (روییدن خنجری که از خون شاعر سیراب شده است)؛ امـا در مصـراع دوم سبز شدن آب، صرفاً به تغییر رنگ آن مربوط میشود، بدون هیچ تصویر یا مضمونپردازی شاعرانهای! تنهایک نشانه، در حکم یک پدیدة طبیعی و برای اثبات اندیشهای است که در مصراع اول مطرح کرده است.
این بیت با چهار رنگ زرد، سیاه و سبز ( و دل، رنـگ سرخ ) تـابلویی بـا نحلـة ناتـورالیستی است که بدبینی مفرط حــاصل از رفتارهـای غیرانسانی طبقات اجتماع؛ بویـژه ثروتمندان بخیل را بخـوبی ترسیم کرده است. از میان آرایههای ادبی، کنایه و مجاز( اسناد مجازی ) بیشترین کاربرد رنگی را دارند. یا بهتر است بگوییم کاربرد رنگ بیشتر، مفاهیم کنایی و مجازی دارد. 1ـ 1 ـ کنایه : سبز نشدن :(حاضر نشدن )
سرخ رویی: ( سرافرازی و مباهات )
سیه کاسه: ( بی شرم، بخیل)
رو سفید: (سرافراز و با افتخار )
زرد رویی: ( خجالت، انفعال )
1ـ 2 ـ مجاز
«سفید شدن ابرو و مو» با علاقة ملازمت، مجازاً به معنی پیری و کهنسالی است.( هــر چند کنـایه دانستن آن، غلط به نظر نمیرسد).
«سبز کردن نام» با علاقة مشابهت، مجازاً ( مجاز بالاستعاره ) به معنی شهرت و سرشناس شدن است، ضمن آنکه شاعر به تبدیل رنگ سبز زهر که نتیجة رنج و تلاش و سختی است به رنگ سبز نام اشاره دارد.
« سرخ شدن دست و تیغ » با علاقة علّت ومعلول؛ یعنی کشتن،کشته یا مجروح شدن.
ترکیب «حرف سبز» مجاز با علاقة مشابهت ( استعاره) است. سرخ کردن ( نه سرخ شدن ) چهره را نیز میتوان مجازاً به معنی شادمان کردن درنظرگرفت. ضمن این که سرخ کردن چهره به وسیلة حرف سبز، اسناد مجازی است. در این میان،آن چه موجب انتخاب و بررسی دو رنگ « سرخ و سیاه » در این مقاله شده است، ابتدا بسامـد بالای این دو رنگ (و واژگان وترکیبات تـداعی کنندة آنها )، دردیوان صائب است ؛ بـه دنبال آن تصـاویر و مضامین نـو و فراوانی که صائب به یاری این دو رنگ آفریده است. در کنـار آن بـررسی ارتبـاط میان زمان و مکان؛ بویژه ایران و هند با رنگهای سرخ و سیاه است کـه درنهایت به تحلیل روانکاوانه درشعر صائب رهنمون خواهد شد. در این تحلیل، ابتدا بـه بررسی رنگ «سرخ » وآن چه پیرامون این رنگ در دیوان صائب به کار میآید، پرداخته شده است، پس از آن همین مقوله، دربارة رنگ «سیاه » پیگیری شده، در پایان به کاربردهای مشترک این دو رنگ و نتایج به دست آمده از آن پرداخته میشود.
2 ـ رنگ سرخ رنگ سرخ از جمله رنگهای اصلی است. بشر از دیرباز با آن آشنا بوده و ازآن برداشتها و تداعیهای متفاوتی داشته است. او برای ادامه زندگی ازدو شیـوة متفاوت استفاده کرده، هــر دو را زیـر نام فعالیت قرار داده است.این فعالیت یا به صورت حمله (و برای شکار کردن) بود یا به شکل دفاع ( و بـرای شکار نشدن) بـه هـر روی ایـن فعالیت گاهی با انتخاب نمودهای بیرونی همراه میشد و این نگرش ناخواسته یا ناخودآگاه، در نمـایش آیینی تعزیه بخوبی و درستی نمایان شده است. در یک طرف بشر متخاصم، ستیزه جــو و پیروز و در طـرف دیگر انسانیت آرامش طلب، صلح جو، مدافع و به ظاهر مغلوب. حمله کننده بـا لباس سرخ و مدافع با لباس سبز در برابر یک دیگر صف آرایی میکنند. واین گزینش رنگ هـم جنبة نمــادین دارد هـم روان شناسیک. یعنی این کــه بیننده حتی بــدون برقرارکردن ارتباط کلامی و فقط بادیدن رنگ لباس میتواند به دسته بندی خوب از بد بپردازد. (جنبة نمادین) امـا این دسته بندی ـ چه آگاهانه و در کنترل فرد ( Autonomous) باشد، چه نـاخـودآگـاهـانه ـ تحت تأثیر روانی دو رنـگ سرخ وسبـز صورت میپذیرد.
2 ـ 1 ـ تحلیل روانی رنگ سرخ در روان شناسی، تحلیل شخصیت و پی بردن به نیازها، وابستگیها و بی زاریهای فرد از مهم ترین مباحث به شمار میرود. برای دست یافتن به آن راههای گوناگون وجود دارد و روان شناسان بسته بـه تخصص، علاقه و شرایط،از یک یا چند روش بهره میگیرند. روان شناسی رنگها از جملة این شیوههاست. باتوجه به اولویت انتخاب و ترتیب قرار گرفتن رنگها، میتوان به تحلیل شخصیت فرد پرداخت. انتخاب آگاهانه (این که فرد بگوید و بداند به ترتیب کدام رنگ را انتخاب میکند) از شرایط این نوع تحلیل به شمار میرود؛ اما به دلیل زنده نبودن صائب این امر امکانپذیر نیست. از طرفی بسامد و کـاربرد فراوان یک یاچندرنگ درآثار ادبی که در واقع انتخابی ناخودآگاهانه به شمار میرود، این احتمال را که فرد از روی عمد( و با ذهنیت مثبت یا منفی) رنگ خاصی را انتخاب یا رد کرده باشد، از بین میبرد. این نکته ضمن آن که مـا را بـه نـاخـودآگاه وی نزدیک میگرداند، به تحلیل ما ژرفای بیشتری میبخشد. در روان شناسی، از رنگ سرخ به عنوان یکی از رنگهای اصلی و بسته بـه جایگاه انتخاب و اولویت هر فرد از آن، تفسیر و تحلیلی جداگانه میتوان به دست آورد. امـا به طورکلی « رنگ سرخ بیانگر نیروی حیاتی، فعالیت جنسی و غدد عصبی بوده و لــذا معنای تمام شکلهای میل و اشتیاق را دارد و...نشانـگر آرزوی شدید، بـرای تمـام چیزهـایی است که شدت زندگی وکمال تجربه را در پوشش خود دارد » (همان، 87). در تعبیر خواب کـه بـا روانکـاوی نیز مرتبط است، برای رنـگها و از جمله سرخ تعابیـری قایل شدهاند: «...پیراهن،کلاه، قبا و...اگر این جمله را سرخ دید، تعبیر این است که جنگ فتنه و آشوب وخون ریختن را دوست دارد».(تفلیسی، 1384: 237 )جدای از جنبة ارزش ـ گذاری بر این نوع تعابیر و از آن جایی که « خواب یک اتفاق است نه یک ابداع، بنـابراین خواب منبع اصلی شناخت ما،دربارة نماد است» (یونگ، 1383: 69) و با توجه به آن چه تاکنون دربارة رنگ سرخ گفته شد، میتوان بـه اهمّیت آن در روانکاوی شخصیت افراد پی برد و به عنوان یک«نماد» آن را تحلیل و بررسی کرد. در روان شنـاسی رنـگها، ساختار رنگ ثابت است؛ یعنی اهمیت روان شنـاسی و فیزیولـوژی یا روحی و جسمی آن به طور یکسان و هم زمان در نظر گرفته میشود. بـدون بـرتـری دادن آن بـر رنگی دیگـر (قضاوت با واژگانی مثل خوب، بد، زشت، زیبا) وفقط با معنای قراردادی آن که تعریف شده و بـرای همه یکسان است. رنگ سرخ از لحاظ فیزیولوژی موجب تحریک سیستم عصبی میشود؛ فشــارخون را بالا برده ضربان قلب را افزایش میدهد. بنابراین یک عامل محرّک به شمار میرود. از نظر نمـادیـن « سرخ، شبیه خونی است که در هنگام پیروزی ریخته میشود» (! لوشر،1385: 87). رنگ سرخ و انتخاب آن در وضعیت اول (درمورد صائب بسامد بالا) بیانگر پارهای حالات، واکنشهای درونی و بازتابهای بیرونی است که گاهی به صورت فردی و گاه به شکل اجتماعی نمایان میشود. چنین فردی خواهان زندگی پر جنب و جوش و فعالیت در عرصة اجتماع است که شامل « همکاری با روحیة تهوّر آمیز، رهبری، تـلاش خلاق، رشد و توسعه، شهوت جنسی، ارضای شهوات جسمی، یا فعالیت بسیار خیالبافانه وبسیار مبالغه شده » میگردد (همان، 87) چیزی که در مورد صائب بخوبی قابل دریافت و اثبات است. رنگ سرخ از دیدگاه عرفانی « نیرو، توان و مصمّم بودن سالک را نشان می دهد» (اکبری قوچانی، 1378: 78 ) اما از لحاظ نمادین « سرخ » رنگ مذکر، رنگ نیروهای درونی، نیروهای بالقوه پیدایش روان ( آنیموس )، خون و ذات است ( شوالیه، 1379: 389 ). 2 ـ2ـ رنگ سرخ در شعر صائب صائب رنگ سرخ را گاهی همراه با واژهای دیگر و گاه به تنهایی به صورت مستقیم به کار برده است :
در فرهنگ لغات واژة « آل » به معنی سرخ و سرخ کم رنگ آمده است (! دهخدا،1373، ذیل آل). تعداد ابیاتی که این دو واژه ـ سرخ و آل ـ درآنها به کار رفته باشد، محدود است. اما واژگان و ترکیباتی که یادآور ـ یـا نماد ـ رنـگ سرخ باشد، بسامد بسیار بالایی در دیوان صائب دارد. واژگانی هم چون: آتش،گـل، می، شراب، شعله، جگر، لعل، لاله، خون، عقیق، یمـن، بـدخشان، چهره، خراش، عـدن، شـرار، غنچه،جام، سبو، دُرد، صاف، اشک، لب، دل،یاقوت و... ترکیباتی ازقبیل: میخانه، گلشن، آتشیننفس، گلرنگ،لاله زار،آتش رخسار،آتشناک،خون آلود و...که با این واژگان ساخته شده است. کم اند غزلهایی که یکی ازاین واژگان یا تعابـیر در آن به کار نرفته باشد:
در دیوان صائب به ابیات فراوانی از این دست بـرمیخوریم که به نوعی رنگ سرخ (یا دیگر رنگها) را در خود دارد. صائب با استفاده از دایـرة گستردة واژگـان و ترکیبات سـازندة رنگها بــه خلق تصاویر و مضامین ابتکاری و نو دست زده است.چونان که گاهی مایة شگفتی میشود.
در مصراع اول میدو آتشه و در مصراع دوم، لب و پـان ( نوعی گیاه ) بـه صورت غیر مستقیم و واژة سرخ صراحتاً تداعی کنندة رنگ سرخ هستند. وتأثیراین رنگ، چنان قوی است که نشئه(مفهومی انتزاعی) نیز سرخ جلوه میکند و برذهن مینشیند.
دلِِ خــون شده تـرکیبی است که به سان آتشی شعله ور، سبب داغی و مجـازاً سرخی چـهرة جانان گردیده است. در مصراع دوم هم، دل کباب شدة شاعـر بـاعث گردن افرازی آتش با زبانههای سرخ شده است.( واژة داغ در این بیت به معنی حرارت وگرمی به کار رفته است).
در بیت اول دو واژة دل و عقیق مستقیماً و واژگان خراشیده و یمن هر کدام به نوعی یادآور رنــگ سرخ هستند؛ بویژه اینکه عقیق سنگی است که از ظاهر آن نمی توان به درون آن پی برد وقتی تراشیده شود؛ درون سنگ مشخص میگردد و ارزش آن دریافت میشود. از لحاظ دستوری جمله باید این گونه اصلاح شود: دل رنگین سخنان ـ که همچون عقیـق یمن است ـ تا خراشیده نگردد، صاحب نام نمیشود. پرسشی که در این جا به ذهن میرسد، این است که: آیا صائب نسبت به رنگ سرخ علاقه و از تأثیر آن آگاهی داشته است؟ نشـانة گرایش و علاقة شاعر، واژة رنگین در ترکیب «رنگین سخنان» است که به نوعی با واژگـان ذکر شدة مورد نظر مراعات نظیر یا تداعی معانی رنگ ایجاد مینماید. در بیت دوم نیز همین شیوه و مضمون وجود دارد. واژگـان خراش، خونین، عقیق بصراحت و چهره و یمن به دلیل هم نشینی با خون و عقیق رنگ سرخ را فرا یاد میآورد.تنها تفاوت در نگاه شاعراست. در بیت اول برای شهرت و صاحب نامی دعوت به صبر و بردباری میکند؛ ولی در بیت دوم گویا ازگفتة خود پشیمان شده؛ زیرا میبیند که از صاحب نامی، جز آزار و رنج و درنتیجه حسرت، چیزی برایش نمانده است. با این حال فضای حاکم براین دو بیت باتوجه به شدّت رنگ سرخ در آن، یادآور شور و نشاطی است کـه بـرای زندگی و قدرت لازم مینماید.
واژگان شراب و سرخ رو، رنگ سرخ را تداعی میکند.اما نکتة مهم در به کارگیری وتقابـل این دو اصطلاح است. از نظر شاعرآب روی خود را (فقط) برای شراب بریز. (گدای شراب باش )چه آن را به دست بیاوری چه نیاوری در هر صورت سرخ رو هستی ! اگر به دست آوری و بنـوشی نشاط حاصل از نوشیدن چهرة تو را سرخ میکند و چنان چه به دست نیاوری،گدایی بی ثمرموجب سرخ رویی(کنایه از خجالت) تو خواهد شد. رنگ سرخی که دربیـت دیـده میشود، بیانگـر میل شدید شاعر برای به دست آوردن همة آن چیزهایی است که به نوعی شور، نشاط وتنوع را درخود دارد. و برای آن هرگونه هزینه (حتی آب رویش) را نیز میپردازد. رنگ سرخ چه با واژة «سرخ» یا «آل» چه با کلمهها وترکیباتی که یادآوراین رنگ هستند، نمایانگر تأثیر آن بر روان شاعر و واکنش او نسبت به رنگ سرخ است؛ زیرا علاقه و استفاده از این رنگ به معنی تحرّک و پویایی و شور و شوق زندگی است. « سرخ روشن نماد شور و حدّت و تکانش، دلگرم کننده و کشاننده و برانگیزنده است » ( دوبوکور، 1373: 124 ).
بـاده، لعل و بدخشان حامـلان رنـگ سرخ و نمایـان گـر میل بـه قدرت طلبی، پیـروزی و گـرایش بـه کامیابی و خوش گذرانی است. در بیت زیر نیز خون خود را به مرجان سرخ رنگ جامد تشبیه میکند که با دریای سهمگین در حال مبارزه و جنگ است و نشان دهندة مقاومت روانی شاعر است که در شعر منعکس شده است.
آتش طلعتان و گل، سرخی را فرا یاد میآورند؛ اما چونان بیت پیشین شاعر خود را از رنـگ سرخ دور میکند و شرایط را نامناسب میبیند و به دلیل خودآزاریی که در وجود او هست به هر گونه خواری و مذلّتی تن میدهد و از آن لذّت هم میبرد و به خود میگوید: «خار سر دیوار باش ». با این حال شاعر نمیتواند شور پنهان در سر و عشق نهفته در دل را نسبت به زیبا رویان انکار کند و تر دامنی تنها بهانهای برای دوری از آنهاست. این طرد شدگی رنگ سرخ با رنگ جبرانی زرد ( خار سر دیوار) به مفهوم : «تلاش برای یافتن یک راه خروج » هر چند کوتاه و زود گذر است و به نوعی نشان دهندة مقاومت در مقابل فشارهای بیرونی و درونی از نظر روانی است و به نوعی به تعادل روانی شاعر اشاره دارد که از نرمی و خواستههای سطحی دوری کند و به استقامت و محکمی روی آورد. به هر حال چه در جهت مثبت و علاقهمندی، چه از روی گریز و بیعلاقگی حضور و بروز رنـگ سرخ در اشعار صائب بسیار چشمگیر است. تکرار از ویژگیهای بارز شعر صائب است که گاهی به صورت ترکیب و حتی یک مصراع کامل آورده است :
بظاهر قصد شاعر بیان و تأکید بر احساس مشترک و مشابهی است که در حالت، زمـان و احتمالاً مکان متفاوت به او دست داده است. امـا آیـا واقعاً این چنین است ؟ عقیق، خونابه کش، سهیل، دل و خون وظیفة شناساندن و نمایاندن رنگ سرخ را برعهده دارند. شدّت رنگ سرخ در بیت اول بیانگر محرّک و انگیزة قوی برای بروزتمایلات عاشقانه است. 2ـ 3ـ رنگ سرخ و مکان هر عملی که از انسـان سر میزند، در دو ظرف زمان و مکان شکل میگیرد و بدون این دو مفهوم هیچ فعلی قابل تصوّر نیست. حتی سکوت، اندیشیدن،تخیّل وکارهایی این قبیل نیز مشمول همین قاعده هستند. در مورد هنر؛ بویژه ادبیات و شعر هم وضعیت به همین منوال است. شـاعر سرودة خود را در زمان و مکان خاصی میسراید. این از بدیهیات است و شاید پرداختن به آن بیهوده بـه نظر برسد؛ اما هدف دست یافتن و پی بردن به زمان ومکان سرایش اشعار صائب نیست ـ هرچند به عنوان یک موضوع بکر و با رویکرد نقد روانشنـاسی اجتماعی قابل بررسی است؛ بلکه هدف یافتن پاسخ این پرسش است که آیا در شعر صائب ارتباطی میان رنگ، مکان وزمان وجود دارد؟ درصورت مثبت بودن پاسخ، چیستی و چگونگی آن مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد گرفت. صائب برای نشان دادن مکان، از واژگان و تـرکیبـات فـراوان استفاده کــرده است. برخی از آنها بصراحت، پارهای غیر مستقیم وگروهی نیز نهانی یادآور مکان و جایگاهی هستند. خانه، سرا، دنیا، شهر، اصفهان، ایران، تبریز، کاشان، هند، جا،گلستان،بوستان،مزار، میخانه، بتکده،آغوش، گلخن، باغ، دل، گـریبان، سـر زانو، دامـن، قبر، رگ، زلف، سینه، صدف، رخسار، پیراهن، چشم، سر، فکر، دامن، روضه، ویرانه و... واژگان و ترکیباتی این قبیل، همگی مکانی را نشان میدهند.
در ناخودآگاه صائب، رابطهای بین مکان و رنگ وجود دارد و این امری طبیعی بـه نظـر میرسد، زیرا انسان هیچ جایی را بدون رنگ نمیتواند تصور کند؛ چه این مکان وجـود خارجی داشتـه بـاشـد، چه خیالی و انتزاعی باشد.اما همراهی یا اشاره به این مهم الزامی نیست. مگر آن که شاعر چه آگـاهـانه چه به صورت ناخود آگاه، از این کار هدفی را دنبال کند. همراهی رنگی خاص باواژههایی که مکان را نشان میدهند- بابسامد بالاـ مؤیّد هدفمند بودن اندیشه و روان شاعردراین همراهی است. به بیان دیگر، هر گاه شاعر مکّرر رنگ خاصی را به همراه مکان میآورد، پیامی با خود دارد و هدفی را دنبال میکند. تا جایی که میتوان آن رنگ را نماد مکان و آن مکان را نماد آن رنگ در نظر گرفت. از جمله موارد کاربرد رنگ با این نگرش، همراهی رنگ سرخ( و واژگانی که رنگ سرخ را در خود دارند ) با کلمهها و ترکیباتی است که مکان را به یاد میآورند. از آن جــایی که گزینش رنگ سرخ نشان فعالیت و تلاش در جهت کامیابی است و از طرفی وطن و سرزمین آبا و اجدادی همیشه و برای هر کس مقدس و قابل ستایش بوده و هست؛ بویـژه اگر مدّتها از آن دور مانده بـاشد. صائب نیز با به کار بردن رنگ سرخ و مکان، اشتیاق خود را نسبت به وطنش ابراز نموده است. این علاقه و اشتیاق گاهی به صورت کاملاً آشکار و بصراحت و گاهی به اشاره و غیرمستقیم بیان شده است. پس پایة این نظریه بدین صورت است که هر گاه شاعر رنگ سرخ را همراه مکانی آورده باشد، به وطن(به معنای عام آن) اشاره دارد ـ خـواه آگـاهانه، خـواه به صورت ناخـودآگاه.به زبان ریاضی؛ یعنی رنگ سرخ به علاوة مکان برابر است با وطن. صائب وطن را گاهی با نامهای خاص ایران، اصفهـان، اصفاهان، صفاهان، تبریز، فرح آباد و یا بـا عناوین وطن، دیار و... میآورد و در این صورت، بـه طـور قطع رنگ سرخ را یـا بـا واژة «سرخ و آل» یا کلماتی که این رنگ رادر خود دارند، ( آتش،گُل،خون، لعل و...) بـه کار میبرد. و بدین سان شور و شوق ناشی از عشق به وطن را نمایان میکند و به این طریق می توان به هیجانات درونی مثبت شاعر پی برد. مواردی نیز دیده میشود که رنگ سرخ هست؛ ولی واژة مکان در شعر دیده نمیشود :
گاهی نیز واژة مکان در شعر هست؛ اما رنگ سرخ به چشم نمیآید :
نکتة دیگر این که همراهی این دو ارتباطی با مضمون شعر ندارد؛ یعنی موضوع کلام نباید الزاماً وطن و عشق وطن باشد، بلکه مهم این است که حضور هم زمان مکـان و رنـگ سرخ در شعر و در ناخود آگاه شاعر یادآور وطن است:
موضوع بیت مفاخره است و تعریف شاعر ازخامة توانمندش؛ اماچون نام ایران در مصراع دوم آمده، رنگ «سرخ » برای تشدید شور و شوق شاعر به آن آورده شده است.
بیت در ستایش کسی است که صائب به او علاقة بسیار دارد؛ چونان که با یوسف برابرش میدارد. با این حال واژة آتشین و اصفهان یادآور رنگ سرخ و وطن هستند.
مضمون گــلایه از اهالی وطـن و ستایش غربت است؛ ولی بــه هر حال وطن، شور اشتیاق را در هرکسی بـر میانگیزد. یمن، مکان و خون و عقیق رنگ سرخ را تداعی میکنند. و این یعنی : « عشق وطن »
باز هم همان مضمون؛ اما نمیتواند اشتیاق بی پایان خود را در مورد سرزمین آبا واجدادیش فراموش یا پنهان کند. حتی اگر چنین نیتی نیز داشته باشد، واژگان دل، عقیق، دل پرخون و یمن راز او را آشکار مینماید.
در بیت اول گـلـزار مکـان و آتشناک و خـون، رنگ سرخ را نشان میدهند. در بیـت دوم نیـز بـاغ و بستان مکان و گُل نماد رنگ سرخ است؛ بویژه این که دعای شاعر برای حفظ باغ و بستان بخوبی مؤید سخن ماست.
با نگاهی به این ابیات که همگی از یک غزل انتخاب شده اند، میتوان مراعات نظیر روانی رنگ سرخ و مکان را که یـاد آور وطـن هستند، دریافت. گُل با چمن؛ دل، جگر و خون با ختن ؛ عقیق با یمن؛ آتشِین و باغ.گاهی ابیاتی دیده میشودکه بظاهر رنگ سرخ نمایان نیست؛ امّا با کمی درنگ میتوان به راز پنهان شاعر پیبرد.
مـوضوع پند و انـدرز و ذخیره سازی برای آخرت است. « این جا » واژة مکان است و ظاهراً نمیتوان رنگ سرخ را یافت و آن را به وطن ربط داد. اما در باور عامّه و شاعران » اشک »، خون دل است که بر اثر آتش آه، تبخیرمیشود و از دل به دیده سفر میکند و در این راه رنگ سرخ خود را از دست میدهد. با این حال هم چنان یاد آور خون و ترکیب « اشک خونین » و « خون باریدن » یادگار همیـن بـاور است. اگرچه «این جا » جهان فانی را فرا یاد میآورد، نمیتوان وطن شاعر را مدّ نظر نیاورد. 2ـ 4 ـ رنگ سرخ و زمان مفهوم زمان وارتباط آن با رنگ، در شعر صائب مانند مکان نیست و به نسبت بسیار کمتر است.( البته نسبت به تعداد کل اشعار صائب ) با این حال همان میزان هم جای درنگ دارد. صائب برای نشان دادن زمان از واژگان و قیدهای زمان نما استفاده میکند. از قبیــل: اکنـون، هـرگه،شب، روز، سحر، هنوز، هرگز، امروز، دیروز، امشب، چون، تا، پس از، پیش از و...
در شعر صائب مفهوم زمان و رنگ گاهی با هم همراه میشود. رنگهای گوناگون، سرد،گرم تند و ملایم که علاوه بر تأثیر محیط به جنبههای روحی و روانی شاعر نیز مربوط میگردد.
واژة « چو » به معنی وقتی که زمان را نشان میدهد و سبزه و سبز، رنگی را یاد آوری میکند که سرشار از زندگی و نشاط است.
تقابل واژههای رخساره و جنّت که سرشار از رنگارنگی و زیبایی به واسطة گلهای زیباست و چهرهای که گلگونه ـ سرخ رنگ است ـ یادآور رنگ سرخ و امروز و فردا، مفهوم زمان را میرساند. رنگ سرخ و مفهوم زمان، در دیوان صائب ارزشی خاص و جایگاهی ویژه دارد.ترکیب این دو شاعر را به زمانی میبرد،که در آن زندگی دوستکام ولذّت بخشی داشته و از هر غم و اندوهی به دور بوده است. اکنون شوق رسیدن به آن زمان و طبعاً آن مکان معهود در او متجلّی است وآرزویی جز دریافتن آن دوران ندارد. یا این که شاعر در حال حاضر موقعیتی دارد که نمیخواهد آن را از دست بدهد:
واژة « تا » مفهوم زمان را در خود دارد و « می» رنگ سرخ را نشان میدهد.همراهی این دو؛ یعنی شاعر در حالت شور و شعف قرار دارد و برای تداوم این شادی حاضر است به هر کاری دست بزند.
دو واژة بهار و خزان، نمودار زمان و در واقع کل زندگی انسان را نشان میدهد. ضمن این که تنوّع رنگ در این دو فصل بسیار قابل توجّه است.اماشراب وخزان ترکیب رنگ و زمان را میآفریند و چنان شوری برپا میکند که چاره ای جز شراب انداختن و تلاش برای رسیدن به بهار، باقی نمیماند.
آرزوی شاعر بارش ابر مروّت است که اکنون نمیبارد ؛ بنا براین فقط خون دل میتواند آرزوهای ناکام مانده را بر آورد. واژگان «اکنون » و « خون » نمود زمان و رنگ هستند.
رنـگ سرخ هم بصراحت و حضور واژة « سرخ »، هم به واسطة کلماتی مانند: می، گلستان، مدام( با ایهام زمان و شراب )، لعل،خون، عقیق، میدو آتشه، لب و پان، نمایشی بزرگ، برپا کرده است. واژگان دو هفته، مدام،چو( وقتی که )،آن زمان نیز، زمان رانشان میدهند. زمانی سرشارازتحرّک، تلاش و امید برای دست یافتن به آن چه که آرزوی دیرین شاعر است. 2 ـ 5 ـ رنگ سرخ و تخلّص از جمله موارد قـابل توجّه ارتباط رنگ و نـام شاعر ( تخلص ) است ؛ هر چند آن چه تاکنون گفته شـد، دربارة صائب، احساسات و اندیشههای اوست. با بررسی این مقوله تحلیل دقیق تری از تأثیر رنگها بر روان شاعر به دست خواهد آمد. با نگاهی اجمالی به مقاطع غزلها، ابیاتی کـه رنگها و زمان را در خود داشته باشد، کم نیست و این نشان دهندة حـالات و روحیـات متفاوت شاعر است.
تداعی گر رنگ زرد دو واژة «خورشید» و« زرد » و تخلص شاعر همراه با رخ او نیز قرینه است. زرد دراین حالت، طردشده و بیان گر«تلاشی است برای حفظ خـود در برابر انزوا و جلوگیری از دست رفتن یا نا امیدی بیشتر » (لوشر، 1385: 93 ). شرط زمان ( تا ) نشان از یأس فراوان شاعر است. اِسناد گدایی نور خورشید به ماه، فضای سرد و بی روحی را ایجاد کرده چونان که گویی هرگز از بین نخواهد رفت.
نام شاعر با سفیدی ( بیاض ) و سرخی ( دل) همـراه است. از یک سو آرامش حاصل از پذیرش سخن و تأثیر ژرف اندیشهاش بر دیگران و از سـوی دیگـر شـور و شعـفی که در روان وی بـر پـا شده، این ترکیب رنگ و تخلّص را به وجود آورده است.
در بیت، برابر نهاد واژگانی ( لفّ و نشر )به چشم میآید. سخن با گل، خامه با الحان، صائب با بلبل و رنگین با سرخ. نوعی فرا فکنی و بروز نیازهای روانی؛ شور و شوقی بی پایان برای ابراز عشق وعلاقه به کسی یا چیزی که مایة آرامش است. و این ابیات بدون هیچ توضیح وتفسیری :
در این بیت دو اشاره ضمنی در سرخ رویی وجود دارد که بیانگر شادابی، سلامت و پیروزی درونی و دیگری بیانگر شرم و خجالت است که با توجه به اینکه شاعر، شاعری دیگر را با خود همراه میسازد می تواند رویکرد اول مورد نظر باشد.
3 ـ رنگ سیاه سیاه و سیاهی مفهومی است که بشـر از همـان آغـازین روزهای زندگی با آن آشنا بوده و از آن تأثیر مستقیم پذیرفته است. شب نیمی از زمان شناخته شده برای او محسوب میشد. زمانی که او نور و دید کافی در اختیار نداشت تا بتواند هم چون روز بر محیط اطرافش چیره شود. همین نـاتـوانی نوعـی ترس در او به وجود آورد وسبب شد تا شب برای او به صورت ناشناخته باقی بماند و همة آن چـه را که از آن میهراسید یا نمیشناخت به شب وسیاهی نسبت بدهد. بنابراین شب و سیاهی همیشه برای او رازآلود، ترسناک و ناشناخته بود. از طرفی بشر برای رفع گرسنگی و شکار به نور نیازمند بود. همین تلاشهای روزانـه، خستگی فـراوان بـه همراه داشت و شب هنگـام همـان گـونه که برخی حیوانات به استراحـت میپرداختند، انسان نیز چنین میکرد با این تفاوت که شب،آرام آرام مفهوم روانی آرامش را برای او به ارمغان آورد. سیـاهی نیز کــه رنـگ شب بـود، بـه نمـاد آرامش تبدیـل شد؛ به همین دلیل در تفسیر روانـی از رنگها، « آبـی متمایل به تیره ( آسمان شب ) رنگ آرامش وعدم فعالیت است » ( لوشر، 1385: 20 ). این دو ویژگی متضاد شب؛ یعنی ترسناکی و آرامش همیشه و همه جا همراه و همدم انسان بوده وهست و از همین روی در آثار هنری ( از جمله ادبیات ) تعابیر گوناگون از شب ارائه شده است. در آثار به جا مانده از تمدنهای کهن، اشاره به تـاریکی و ویژگیهای آن تحت تأثیر اندیشههای دینی، نشان از اهمیّت این رنگ در زندگی فردی و اجتماعی مردم دارد. در کتاب « ارداویراف نامک » از متون دینی پهلوی، در توصیف دوزخ چنین آمـده است: « جایگـاهی چنـان تیره و تـاریک که بناچار میبایست با لمس کردن اطراف با دست پیش رفت...».(ریپکا،1381: 66) سیاهی رنگ دوزخ است؛ جـایگاه همة چیزهایی که از آن با نام بدی یاد میشود. بنابر روایتهای کهن ایرانی، در نبرد میان خوبی و بدی، ایزد نیک، اهریمن را به با نیروی دعا به تاریکی بازگرداند و ازهمان زمـان نبرد چند هزار سالة میان نور و ظلمت آغاز گردید و جهان به دو بخش خیر و شـر، دو رنـگ سفید و سیاه، دو نماد اهورا مزدا و اهریمن تقسیم و نبردی ابدی بین آنان پدیدار شد ( ! همان، 73 ). « بالاتر از سیاهی رنگی نیست» این ضرب المثلی بسیار رایج در بین مردم است و هنگامی به کار برده میشود که نهایت کار یا سخنی را بخواهند نشان بدهند. دیدگاه جامعه (ی امروزی ) دربارة رنگ سیاه این است که سیاه پایان هر چیز و نمایانگر مرگ و نابودی است. پوشیدن لباس سیاه درمرگ عزیزان نمونهای از همین کاربرد و گرایش به آن و تأثیری است که بر مردم داشته است. درگذشتههای دور ایرانیان در سوگ عزیزان لباسهای مایل به سیاه میپوشیدند. چونـان که در شاهنامه در مرگ سیامک جامههای سوکواری پیروزه رنگ است :
اما پس از آن در مرگ ایرج، سیاه ( وکبود ) جامة سوکواری میشود :
در ادبیات فارسی این رنگ گاهی با واژگان سیاه، کبود، ازرق، سواد ( و اسود ) نشان داده میشود وگاهی با کلمهها و ترکیباتی که این رنگ را در خود دارند؛ از قبیل زلف، خال، شب، گیسو، دود، ظلمت، غم، اندوه و...
در این بیت که به فیروز مشرقی ـ جزء اولین شاعران فارسی زبان در قرن سوم ـ منسوب است بازی رنگ بخوبی مشهود است. سفیدی تن و سیاهی ( و بلندی) زلف تصویر بسیار زیبا وشاعرانهای را فرا روی انسان قرار میدهد. 3 ـ1 ـ تحلیل روان شناسی رنگ سیاه از دیدگاه روان شناسی رنگ سیاه اگر چه جزء رنگهای اصلی نیست ـ مرز مطلق زندگی و نیستی محسوب میشود. جایی که در فراسوی آن زندگی متوقف میشود و هیچ امیدی بــه ادامة زنـدگی به شکل مطلوب و پذیرفتنی آن وجـود نـدارد؛ زیــرا « سیـاه تیـره تـرین رنگ است و در واقـع خــود را نفی میکند» ( لوشر، 1385: 97) .گرایش به این رنگ و گزینش آن به عنوان یکی از رنگهای مورد علاقه، یا طرد آن از سوی فرد نشان از باز خورد روانی و تأثیر روحی رنگ سیاه دارد. سیاه تمامی رنگها را درخود حل میکند.گویی چیزی را فراسوی خود متصوّر نیست. مطلق و کامل است. رنگها در گرایش خود به یکی از دو رنگ سفیدیا سیاه، در واقع افراط وتفریط را نشان میدهند. سفید ترکیبی از همة رنگها و سیاه پذیرای نابودی آنهاست. واز این لحاظ این دو رنگ بسیار به هم شبیه هستند. کهن الگویی مانند سایه که به بخش تاریک روان هر فرد باز میگردد، نیز نشانههایی از سیاهی را با خود دارد. در توضیح و تفسیر آن با همة ابهاماتی که دیده میشود، باید گفت « سیـاه به عنوان نفی کنندة خود، نشان گر ترک علاقه، تسلیم و انصراف نهایی است » ( همان، 97). غار و نقاب نیز از جمله کهن الگوهایی هستند که جایگاه ویژهای در مباحث روانکاوی دارند. هر کـدام بـه نوعی با تیرگی و سیاهی مرتبط هستند. در تحلیل روانکاوانة این دو کهن الگو، رنگ سیاه نقش بسیار مهمی ایفا میکند (! یونگ، 1383: 257 به بعد ). رنگ سیاه در کنار رنـگهای دیگر به عنوان تأکید بر همان رنگ و ضروری بودن ارضای نیازهای حاصل از گرایش به رنگ انتخابی در وضعیت اول دارد. در شعر صائب سرخ در وضعیت اول وسیاه در جایگاه دوم قرار دارد (با توجّه به بسامد). بدین ترتیب «میتوان توقــع داشتکـه ارضـای آرزوی مبالغـهشـده به صورت رفتار جبرانی کمبودهای او ظاهر شود» ( لوشر، 1385: 98 ). 3 ـ 2 ـ رنگ سیاه در شعر صائب رنگ سیاه، در دیوان صائب در کنار رنگ سرخ از جایگاه و اهمّیت خاصی بر خوردار است. هم از نظر مفـاهیم و مضامین تـازه، هم از لحـاظ تصویر سازی هم از جنبـة روان شناسیک قابـل تـوجّـه و بررسی است. این رنگ در اشعار صائب، گاهی بصراحت و با واژة «سیاه » یا « کبود » وگاهی نیز با کلمهها و ترکیبهایی کـه نمایان گـر رنگ سیاه هستند، بـه کـار رفته است. واژگان و ترکیباتی از قبیل: زلف، شب، ظلمت، خال، سوخته، دود آه، مُشک، بتکده، گیسو، گِل، فرامشکده، داغ، و مفاهیمی چـون: حـرص، طمع، ظلم، کـافـر، نخوت، کبر و... همگی نشان دهنده و تداعی گر رنگ سیاه هستند.
در شعر صائب نگرشهای گوناگونی نسبت به رنگ سیاه وجود دارد. بسته به موقعیت و مورد کاربرد از مثبت به منفی در چرخش وگرایش است.آن جا که به یار و توصیف او مربوط میشود، سیاه و سیاهی زیباست؛ نشانة بقا و جاودانگی و کمال یافتن است؛ ولی آن جا که به خود شاعر و بخت روزگارش باز میگردد، نماد بد بختی، بیچارگی و... است.
شاعر آن قدر نسبت به آینده نا امید است که همه چیز حتی روز محشر را نیز سیاه میبیند. این ناامیدی نتیجة پشیمانی از رفتارهای بظاهر ناپسندی است که از او سر زده است. درگیری شاعر بــا چیزی که وجدان نامیده میشود، این یأس را به او تحمیل کرده است. فضای حاکم بر بیت بسیار تیره و اندوه بار است، زیرا واژگان سیه، شب، سیاه و عصیان بر شعر سایهای تاریک افکنده و تا جایی که نامه، عمر و روز را نیز به تیرگی کشانده است. گشودن در آغاز بیت نوید روشنایی دارد و روز هم مؤیـّد آن است. شاعر بیت را با امید و نور میآغازد؛ اما به ناگاه واژگان محشر، سیه، نامه، عمر، عصیان و سیاه چونان طوفانی بنیان برانداز برسر او فرود میآیند؛ همه چیز را ویـران میکنند ؛ بدان سان که حتی از رحمت پروردگار نیز نا امید میشود.
واژگان نفس، ظلمانی، گناه، زنگی و سیاه، فضای تیرهای را بر شعرگستراندهاند. اما در ایـن بیت بـه هیچ وجه یأس و نا امیدی دیده نمیشود؛ چون هدف رهــایی از همة قید و بندهایی است که صائب را دربند داشته است. نفس ظلمانی و طفل زنگی « نهاد» شاعرند کــه خواهـان نمودن خویش به شکل طبیعی و ارضای بی چون و چرای نیازهای خود هستند. محور لذّت خواهی و کام جویی و محرّک شاعر برای گرایش و کنش نسبت به باز داشتههای اجتماعی، واژة «گناه» است. در حالی که همین واژه عامل باز دارندة روانی بسیار نیرومندی است که پی درپی از سوی «فرامن» (وجدان ) برای کنترل «نهاد» ( نفس) القا میشود. با واکاوی بیت می توان به درون امیدوار شاعر پی برد که هیچگونه ضعفی در مقابل سختی ها از خود نشان نمی دهد. در این میان، رنـگ سیاه نشان دهندة آن است که شاعر به دنبال فرار از محدودیتها و رسیـدن بـه آزادی است. زیـرا او نیز مانند هر انسان دیگری « دوست دارد که مستقل، بلا مانع و آزاد از هر محدودیت یا قید و بندی باشد، مگرآن که این محدودیتها را با انتخاب خود به وجود آورده باشد. به طور خلاصه او دوست دارد بر سرنوشت خود مسلّط باشد » ( لوشر، 1385: 237 ).
شاعر با ظرافتی خاص، روییدن مو بر چهرة یار را توجیه و تفسیر وآن را به سرچشمه آب حیوان که در سیاهی و موجب زندگی جاوید است، مانند میکند. سیاهی رنگ موی روییده بر اطراف لب یار است و آب حیوان (زندگی) لب یار است که در سیاهی پنهان شده است. در این جا رنگ سیاه نه بیان یأس است و نه نیاز شاعر به آزادی؛ بلکه در حالتی نسبتاً خنثی و تلطیف شده، غم او را از ریش دار شدن یار نشان میدهد.
سیاهی چشم مضمون تازهای نیست. از دیرباز موردتوجه شاعران بوده است و با استفاده ازترکیب زیبای دو رنگ سفید و سیاه رنگ آمیزی چشم خانه، به نو آفرینیهایی نیز دست یافتهاند. در این بیت سیاهی علاوه بر آن که رنگ چشم یار است، به دلیل همراهیاش با رنگ سرخ (خون) آرزوی نا فرجام شاعر و نیاز وی به برآورده شدنش را نشان میدهد. 3 ـ 3 ـ رنگ سیاه و مکان همانگونه کـه در مورد رنگ سرخ و مکان گفته شد، صائب نسبت به برخی مکانها نگرش خاصی داشته و از آنها تأثیرات فراوان ـ مثبت یا منفی ـ گرفته است. او اثر مثبت را با رنگ سرخ و تأثیرات منفی را با رنگ سیاه نشان داده است. از جمله سرزمینهای که بر ذهن شاعر حسّاس ونازک خیال، اثر بد بر جا گذاشته است، هند است. این سرزمین با همة کشش ودل انگیزی که برای اوداشت و سبب کسب تجارب بسیاری شد؛ اماجنبة منفیاش آن قدر قوی بودکه نام هند و رنگ سیاه درشعر او همیشه قرین یک دیگر هستند. پیش از صائب نام هند و هندو بـا واژگـانی از قبیل: خال، غلام،زلف، گیسو، شب و...همراه بوده و نوعی مراعات نظیر به شمار میرود.
اما نگرش صائب از حدآرایش زبانی فراتررفته و به نوعی سمبل یا نماد تبدیل شده است و این مطلب هنگامی نمایان تر خواهد شد که با کار برد رنگ سرخ و وطن سنجیده شود. در دیوان صائب، هند بـا تعابیر و واژگـانی همچون: سیـاه، داغ، دود، شب، شب نشین، تیره، توتیا، گِل، مجمر، سوخته و... مفاهیمی چون: ظلم، ظلمت، کفر، بتکده، فرامشکده و...به کار رفته است. به این ترتیب دایرة وسیعی از مضامین و تصاویر تازه و فراوان به چشم میآید که دنیایی از تجربه و فرافکنیهای روانی را در خود دارد :
غزل با شب آغاز و به چاه ختم میشود. نگرشی کاملاً منفی، سرد و تیره و واکنشی منفعلانه به تأثیرات محیط بیرونی.غزلی سراسرگلایه و پراز غم واندوه ؛ شاعر با تصوری مثبت به هند میرود تا به کعبة آمال خودبرسد؛ اما پس از مدتی بنا به دلایل اقلیمی، فرهنگی، اجتماعی و... به غم غربت مبتلا میشود و چون اجازة بازگشت نمییابد، به نوعی دل مرده میگردد و این افسردگی در اشعــار او بخوبی نمایان است. تصویری که در بیت اول از هند ارائه میکند، آن قدر تیره است که گویی خورشید که نه حتی شمعی نیز در برابرشاعر برای دیدن وجود ندارد. آرزوی شاعر دیدن صبح وطن است؛ اما افسوس که شام ( تیرة) انتظار هرگز به سحر نمیرسد؛ ودراین شب دیجور شمع وجود صائب قرین اشک و آه است. از منظر روان شناسی رنگ، سیاه انتخاب اول است و معنای آن گزینش نفی هرچیزی است که مخالف خواست شاعر است. در این حالت صائب خواهان فرار از هند و بازگشت به ایران است و هر چیزی را که مانع او شود، منفور وسیاه میبیند. او « در برابر سر نوشت... قد علم میکند و در معرض یک رفتار عجولانه و غیر عاقلانه، در این مورد میباشد» (لوشر، 1385: 97 ). رنگ سبـز در بیت دوم و در میان مجموعهای از رنگهای سیاه، تصور اولیة شاعر دربارة هند و اصرار او بردرستی آن عقیده را نشان میدهد. در حالی که رنگ زرد در این غزل نشـان دهندة تردید است و در واقع در درستی تصمیمی که پیش از این گرفته است، شک میکند و آرزوی برآورده نشدهاش او را به مخالفت با هر نوع محدودیتی میکشانـد. در بیت پـایانی شاعر دلیل به هندرفتن خودرا بیاعتباری و بیاعتمادی به دوستان ذکر میکند. عامل بیرونی که محرّکی برای واکنشهای روانی و رفتاری شده است. این رفتار نوعی فرافکنی، رفع مسئولیت از خود و مقصّر دانستن دیگران ( دلیل تراشی) است ـ واکنشی در برابراضطراب ناشی ازفشارهای روانی که فرد دیگران را به خاطر شکستهای خود سرزنش میکند (شولتز، 1383: 65 ). بیزاری صائب از هند ـ به هر دلیل و تحت هر شرایطی نمود بارزی در اشعار او دارد، تا جایی که پس از بازگشت به ایران به تحقیرـ اگر نگوییم هجو ـ هند و پادشاهان آن پـرداخت و در این میان ظفر خان ـ حـامی صـائب در هنـد ـ نیز اگـر چه تحقیر نشد؛ امـا نــام او از بسیاری غزلهای صائب حذف شد. ( ! صائب، 1374: 3687 ). در این جا واکنش شاعر، واپس رانی یا حذف آن چه که موجب ناراحتی او شده است، نام دارد ( ! شولتز، 1383: 64 ). و دلیل آن علاوه بر ترس از عوامل بیرونی (شاه عباس دوم ) نفرت شاعر از هند و وابستههای آن است.
ابیات، بخشی از قصیدة فتح قندهار در روزگار شاه عباس ثانی است. واژگان دیو، حیلت، بت خانه و نخوت درمجاورت هند تیرگی، سیاهی وانزجار را آشکارا مینمایاند. سرزمین وحاکمانی که روزگاری، مأمن و حامی صائب بودند، این گونه خوار داشته میشوند. صائب در مـواردی هــم که قصد تحقیر نـدارد و صرفـاً توصیف گــر است، از ارتباط زبانی و روانی سرزمین هند و سیاهی بر کنار نمیماند :
احتمالاً تبّت، مکان و خط،زلف،آغوش وداع وسرگشتگی یاد آور رنگ سیاه هستند. دل نیز نماد رنگ سرخ ودرکنارسیاه نشان ازآن داردکه شاعر میخواهدکه ازاین وضعیت رهاشود،کمتر احساس محدودیت کند و درگرفتن تصمیمهای خود آزاد ومستقل باشد.
در این بیت هند فقط وفقط رنگ سیاه است ودیگر هیچ. اما با این حال کلک شاعر وقتی موجب رشک کبک میشود که از هند ـ دوات ـ خارج شده باشد. به تعبیردیگر، هند شهربند اندیشه و قلم شاعر است. شاعر از اوضاع ایران ناراضی است. به همین دلیل بار سفر میبندد و روانة هند میشود. اما روزگار به پادافره این گناهش میگیرد:
این بیت از معدود مــواردی است که نام ایران با رنگ سرخ همراه نیست. شاید دلیل آن رنج حاصل از نابسامانی اوضاع ایران باشد و یا شــدّت انــدوه نــاشی از ماندن بیش از حد در هند، واقعاً او را دچار فراموشی کرده و سبب از دست دادن شور و شوق نسبت به وطنش گردیده است. با این حال تقابل هند و فرامشکده هم چنان هند را با رنگ سیاه یادآوری میکند. گویی فراموشی نوعی تیرگی و سیاهی در خود دارد و آن را به خواننده منتقل میکند. وشاعر کمکم به این نتیجه میرسد که سرخ و سیاه نماد ایران وهند هستند و آوردن یکی یادآور و نماد دیگری است. صائب پس از مدتی اقامت درهند متوجه میشود که هند هرگز بهشت موعود و ایده آل او نیست و به هیچ وجه توان برابری با سرزمین آبا و اجدادیش را ندارد.و به خود میگوید :
برابر نهادههای این بیت ، هند و شام غریبان، فیض و عشرت، اصفاهان و صبح وطن است و چون در مقام سنجش میان دو سرزمین است؛ همة جنبههای مثبت و روشن را به وطن، وجنبههای منفی را به هند نسبت میدهد. یک سو روشنی، نور، شور و شوق و در یک سو غربت تاریکی و سیاهی. پس از درک تفاوت این دو دیار،کمکم سیاهی وتاریکی از ذهن شاعر دور میشود و چونان صبح به روشنایی میگراید و شاعر تصمیم نهایی خود را برای ماندن یا رفتن میگیرد:
بازی رنگ و گرایش از تیرگی به روشنی، بــا تغییر عقیدة شاعرهارمونی و هماهنگی حیرت آوری دارد. از سیاهی خاک هند به سرمهای یاد وطن سپس به روشنی و سرخی دل و از آن جـا بـه صفاهـان رنگارنگ میرسد. شاعر سرخی را به نهان گاه روان خود برده است؛ اما دل، خاستگاه سرخی و روشنی است و به قرینة اصفهان یادآور شور و شوق وطن پرستی است. سرمه اگرچه به سیاه میزند، نتیجهاش روشنی و نور است. 3 ـ 4 ـ رنگ سیاه و زمان همان گونه که زمان و یاد وطن، رنگ سرخ را بر بوم ذهن شاعر گرته میزند، رابطة هند و زمان نیز مبنی بر سیاهی و تیرگی است. ( هر چند با رنگ سرخ برابری نمیکند)
داغ، سودا و تنور سرد، سیاهی و هرگز زمان را تداعی میکنند. عقل تنورسردی است که هرگز توان پذیرش عشق را ندارد. بنابراین شاعر، مأیوس ازعقل خود، گویی به پایان خط رسیده است.پایانی کـه فراسوی آن چیزی نیست.
زلف، روی، عارض، کفر، ایمان، صبح و شام غریبان نشانههای سیاهی و سفیدی اند. واژگان صبح، شام و روزگار نیز زمان را در خود دارند. آن گاه که شاعر چهرة یار را میبیند زمان به روشنی و نور (صبح وطن)گرایش دارد و هنگامی که سیاهی زلف به چشم میآید، لحظهها هم قرین سیاهی میشود و چنان فراگیر که شـام غریبان را تداعی میکند. ترکیب سیاهی و سپیدی با زمان در واژة روزگار (شب و روز ) نمایان میگردد، هرچند غلبه با سیاهی است ؛ چون همة رنگها در آن حل میشود.
در مصراع اول بن بست زندگی وسیاهی پس ازآن، روح انسان را میآزارد. از مصراع اول؛ بویژه واژة «کنون » پایان فرصت و از دست رفتن زمان برمی آید. ( اکنون که فرصتی نداری) شاعر خود را در برابرمرگ تسلیم و بیاراده میداند و با امید واهی به آن سوی مرگ و تاریکی میاندیشد. پس به خود و دیگران توصیه میکند. تا توشهای برگیرند.کسی که حلقة در مرگ شده و هرآن ممکن است، بـرای رفتن به صدا درآید، چه فرصتی برای توشه برداشتن دارد ؟ نا امیدی، یأس وتلاش بیهوده از سـراسـر بیت آشـکـار است. اما بار اصلی آن به دوش دو واژة « کنون و مرگ » است. 3 ـ 5 ـ رنگ سیاه و تخلص در برخی از غزلها و در بیتهایی که نام شاعر آمده است، به همراهی تخلص شاعر با رنگ سیاه بر میخوریم. این موضوع از لحاظ روانی و اجتماعی بسیار مهم است؛ زیرا باز تاب تأثیر مستقیم رفتارهای دیگران بر شخصیت و روان شاعر است.
سفارش شاعر به خودش دوری و گریز از مردم است؛ زیرا سیاه دل ، بد اندیش و حسودند تا جای که پا را ازسیاه مستی نیزفراتر نهاده اند. واژة « دل »نماد رنگ سرخ است و دو سوی آن را سیاهی فراگرفته است و شهرت و آشنایی مردم دام بلایی است که صائب درآن گرفتار آمده و راه گریزی هم ندارد. با این حال توصیة او هم چنان دوری از آشنایی با مردم است.
سیه خیمــه و دود نمایندة رنگ سیــاه در کنار نام شاعر از خواست او برای تسلّط برسر نوشتش خبر میدهد و به همین دلیل از او( صائب ) میخواهد که از زیر خیمة فلک بیرون برود تا آزادانه تصمیم بگیرد. دل نشانة رنگ سرخ، در همراهی سیاه«آرزوی ناکام شده برای استقلال عمل»در روان است.
فضای شعر بظاهر بهره مندی از برکات شب زنده داری و معنویت حاصل از آن را در خود دارد. اما واژة « نظاره » بیان گر محرومیت شاعر از آرزویی است که مدتهای مدیدی برای صبر و کوشش ورزیده و اکنون فقط دیدنش را نصیب او کرده اند، نه بوییدن و لذت بردن را !
4 ـ رنگ سرخ و سیاه استفاده از دو رنگ سرخ و سیاه درشعر صائب نمودی ویژه دارد و بازتابی ازضمیر ناخود آگاه شاعر است. به عقیدة لوشر حضور رنگ سرخ و سیاه در کنار هم به مفهوم الزامی و ضروری تر شدن آرزومندی است (لوشر، 1385: 111) بــه زبان سادهتر؛ یعنی چه بسیار آرزوهایی که در پی برآوردنش، متحمل زیانهای فراوان شده است؛ اما شوق دست یافتن و رسیدن به آرزو به هیچ وجه کم نگردیده است.
شهرت، ضرورتی است که مشکلات خاص خود را دارد.صاحب نام شدن از یک طرف آرزویی است که هرکس به دنبال برآوردن آن است و از طرف دیگر به دلیل محدودیتها و زیانهایش ( مثلاً مورد حسـادت قرارگرفتن یا محدودیت آزادی) معمولاً سبب ناکامی و بیزاری شخص از شهرت میشود و لحن تند صائب نیز از همین جا ناشی میگردد. تقابل دو رنگ سرخ و سیاه ( با غلبة سرخ به دلیل کثرت نمادها ـ سرخ، دل، عقیق) دو سوی این نیاز و گرفتاری را نشان میدهد.
آرزویی که با رنگ سرخ (خون خوردن) معرفی شده و با رنگ سیاه (زلف) مورد تأکید قرارگرفته است. نمادی از واکنش شاعر نسبت به محیطی که اجازة دیدار و وصال را نمیدهد. آرزویی ناکام مانده ! و حضور این دو رنگ؛ یعنی این که او میخواهد با محدودیتها و قید و بندها پیکار کند و خود را به آن چه حق خود میداند و آرزوی وصالش را داشته است، برساند. بدون هیچ مانع و محدودیتی و تحت هر شرایطی هر چند که این آرزو با خون دل خوردن و رنج و سختی همراه باشد.
آب حیات از آرزوهایی است که بشر از دیر باز در پی برآوردنش بوده است. در واقع جاودانگی و نامیرایی، عقدهای است که ذهن، روح و روان بشر را به خود مشغول داشته است. ترس، او را به واکنش جا به جایی و انتقال انرژی تکانة خطر آفرین به شی ء بی خطر، وا دار میکند (! شولتز، 1383: 67). آب حیات در تاریکی و سیاهی وخطرناک است؛ اما گزیدن لب آسان و بی زیان است. پس با این جا به جایی خطررفع میشود. شاعر با آوردن دو رنگ سرخ و سیاه آرزوی مبالغه شده را با نمایشی کردن آن،به صورت نیازها وخواستههای درونی سرکوب شده، باریختهای نمادین هم چون خواب وخیال بافی نشان میدهد (! همان، 111 ).
آغاز بیت با رنگ سیاه و پایان آن با سرخ ؛ مددکــار ایـن دو داغ، لالـه، اشک، دشت و بیابان هستند. نمادی دیگر از آرزویی بزرگ نمایی شده یا عقدهای به شدت سرکوب شده ؛ چونان که اشک شاعـر را باخون درآمیخته و آن قدر فراوان میبارد که دشت را به لاله زاری داغ دیده تبدیل میکند. محیطی کــه رنگ سیــاه و خفقان سـراسر آن را فراگرفته است و عقدهای را در درون شاعر تشدید میکند. واژگان خانه، دشت و بیـابـان بـه دلیل همراهی با رنگ ـ سرخ وسیاه ـ مکان خاصی را یادآور میشود. ( به احتمال زیاد ایران ) وهرچه محیط سیاه تر و دست یافتن به آرزوها محدود ترباشد، الزام و شوق شاعر برای یافتن وتملّک بیش تر خواهد شد. می توان به تعبیر دیگری نیز اندیشید. شاید لاله و سرخی آن بتواند نمادی از شهادت باشد که نوعی مبارزه شهادت طلبانه شاعر در مقابل اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران است. « رنگ سرخ در مذاهب سمبلی از مرگ و شهادت است و در واقع خون سرخ شهید به وجود آورنده جوش و خروش و حرکت و تکاپو و ادامه مبارزه تلقی شود» ( علی اکبرزاده، 1373: 68 ). صائب اغلب موارد آگاهانه ـ و گاهی نیز ناخود آگاه ـ از این دو رنگ استفاده کرده، و به مناسبت، آنها را به کار برده است، بدون آن که برای این کاربرد، نام و دلیل دهان پُر کن و غلط انداز فرنگی یا بومی بداند. تأثیرپذیری از رنگ ـ ها ـ و نشان دادن آن درشعرصائب تامرحلة مجاز پیش میرود. به حدی که در شعر او هند، مجازاً رنگ سیاه و اصفهان، رنگ سرخ معنا میدهد:
اصفهان وهند چونان برروان شاعر تأثیر گذاشته است، یکی نماد شور و شوق و انگیزهای برای زندگی ( اصفهان) و دیگری (هند) نشانی از بیتحرّکی، خمودی و یأس ناامیدی است. مفهومی که دو رنگ سرخ و سیــاه نیز در خــود دارند، در ذهن صائب هند شبیه سیاه و وطـن شبیه سرخ است و ایـن وجه شبه، سبب استعارة آنها از یک دیگر شده است. برگشتن از هند؛ یعنی دور شدن از غم واندوه، رهایی از تیرگی و ظلمت و رسیدن به اصفهان؛ یعنی شادابی و نشاط، شور وهیجان که دررنگ سرخ نمادین شده است. صائب، شاعری است سرشار از عقدههای سرکوب شده و دلایل فراوانی بـرای این ادعــا میتوان ذکر کرد؛ از جمله حجم عظیم ابیات، مفاخرههای شاعرانه و... استفادة فراوان از دو رنگ سرخ و سیاه که نشان از آرزوهای سرکوب شدة فراوان، میل شدید شاعر برای دست یافتن به آنها و تلاش او در راه رسیدن به هدفهاست. مهمترین هدف شاعرکسب آزادی و برطرفکردن همة موانع و محدودیتهایی است که بر سر راه او قرار گرفته است.
نتیجه گیری براساس روان شناسی رنگ ها انتخاب رنگ ازسوی هرفرد بازتاب وضعیت روانی اوست و نمود بیرونی آن بسته به عوامل متعدد فردی و اجتماعی، گوناگون خواهد بود. اولویت انتخاب رنگ ها در کنار یک دیگر نمایانگر نیازها، عقدهها، گرایشها و درعین حال توانمندی هاست. دربارة افرادی که مستقیماً مورد آزمایش قرار میگیرند، تحلیل انتخاب ها و داده های بسیار آسان تر از بررسی روان شناسی رنگ در آثار و افکار کسانی است که در قید حیات نیستند؛ زیرا وجود رنگ، کاربرد و بسامد آن در یک اثر ادبی، اغلب ناخودآگاه است و گاهی هم که آگاهانه از آن بهره بردهاند، نمیتوان آن را صد در صد با معیارهای امروزین همگام کرد. با این حال بر پایة اصل فرافکنی نمی توان از تأثیر رنگ ها بر روان انسان و بازتاب آن در رفتار، گفتار و پندار افراد چشم پوشید. صائب به عنوان یکی از پرکارترین شاعران این مرزو بوم در به کارگیری رنگ ها و استفاده از آن برای آفرینش مضامین و تصاویر نو و انتقال اندیشه واحساس واقعی خود بیشترین سهم را داراست. هرچند دایرة رنگ هایی که در اختیار اوست، چندان بیشتر از پیشینیانش نیست، با این حال از همة بضاعتش برای نمودن اندیشه ها و احساسات رنگین خود بهره برده است. در ورای این رنگ آمیزی های دل انگیز، عوامل چندی وجود دارد که شاعر از آن بیخبر است و آن تأثیری است که جامعه بر روان صائب گذاشته و او در واکنش به آن از رنگ هایی استفاده کرده است و دراین میان دو رنگ سرخ وسیاه بیش ترین کارآیی و بسامد را دارند. رنگ سرخ یکی از دو گزینة صائب است که بیان گر شورونشاط وعلاقة او برای دست یافتن به همة چیزهایی است که مطلوب اوست؛ اما بنابر دلایل فراوان فردی و اجتماعی امکان دست یابی به آن ها وجود ندارد. بنابراین رنگ سیاه به عنوان نفی تمام موانع موجود بر سرراه دست یافتن به خواستهها، خودنمایی میکند و در نماد های گوناگون اما در یک راستا جلوهگر میشود. همراهی دو رنگ سرخ و سیاه، به این مفهوم است که شاعر از وضعیتی که درآن قرار دارد، خشنود نیست و به هر نحو ممکن خواهان دگرگونی و تحول در وضع موجود است و برای آن متحمل هرگونه سختی خواهد گردید. صائب مکان، زمان را با دو رنگ سرخ وسیاه همراه کرده است. هر مکانی که او را به یاد وطن بیندازد و هر زمانی که یادآور روزگار خوش او در سرزمینش باشد، با رنگ سرخ ( مستقیم یا غیر مستقیم ) همنشین است و برعکس، هر مکان و زمانی که نشان از دوری و جدایی از وطن و روزهای بی بازگشت آن باشد، گرتهای از رنگ سیاه را با خود دارد. بر همین اساس در شعر صائب، ایران (اصفهان و تبریز ) همواره با رنگ سرخ ( یا واژگانی که یادآور آن هستند ) و هند ( وسرزمین های آن) با رنگ سیاه ( و نمادهای آن) همراه شده است تا جایی که درشعر او وطن؛ بویژه اصفهان، نماد رنگ سرخ و هند نماد رنگ سیاه گردیده است.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع 1 - اکبری قوچانی، حسینعلی .(1378). مفهوم و معانی اصطلاحات عرفانی، مشهد: سخن گستر. 2- پناهی، مهین «روان شناسی رنگ دراشعار نیما»، فصل نامه پژوهش های ادبی، سال سوم، شمارة 12و13، تهران: تابستان و پاییز 1385، ص49 ـ 82. 3 ـ تفلیسی،ابوالفضل .(1384). کلیات تعبیر خواب، به کوشش ع. مطلق، تهران: انتشارات بوکتاب، چاپ اول. 4 ـ حافظ، شمسالدین محمد .(1362). دیوان، به اهتمام عبدالرحیم خلخالی، تهران: انتشارات حافظ، چاپ اول. 5- دوبوکور، مونیک .(1373). رمز های زنده جان، ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز. 6 ـ دهخدا، علی اکبر .(1373). لغت نامه، چاپ جدید 14جلدی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 7 ـ ریپکا، یان و... .(1381). تاریخ ادبیات ایران، مترجم عیسی شهابی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 8- سان، هواردو روردتی .(1376). زندگی با رنگ، ترجمه نغمه صفاریان، تهران: انتشارات حکایت. 9- شوالیه، ژان، آلن گربران .(1379). فرهنگ نمادها، ترجمه و توضیح سودابه فضایلی، تهران: جیحون. 10 ـ شولتز، دوان .(1383). روان شناسی شخصیت، مترجمان یوسف کریمی و...، تهران: انتشارات ارسباران، چاپ چهارم. 11 ـ شهابی، علی اکبر .(1316). روابط ادبی ایران و هند، تهران: انتشارات چاپخانه و کتاب فروشی مرکزی، چاپ اول. 12ـ صائب تبریزی، میرزا محمدعلی .(1371). دیوان، به کوشش محمد قهرمان، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم. 13ـ صفا، ذبیح الله .(1382). تاریخ ادبیات در ایران، ج 1، تهران: انتشارات فردوس، چاپ یازدهم. 14ـ عطاری، یوسف علی .(1382). روان شناسی رنگ و تبلیغات، تهران: انتشارات گلگشت. 15- علی اکبرزاده، مهدی .(1373). رنگ و تربیت، تهران: میشا. 16- فردوسی، ابوالقاسم .(1378). شاهنامه، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره. 17 ـ لوشر، ماکس .(1385). روانشناسی رنگها، مترجم ویدا ابیزاده، تهران: انتشارات درسا، چاپ بیست و یکم. 18 ـ میرزا نیا، منصور .(1382). فرهنگ نامة کنایه، تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم. 19ـ یونگ، کارل گوستاو .(1383). انسان وسمبولهایش، مترجم محمود سلطانیه، تهران: انتشارات جام، چاپ چهارم. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 9,909 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,324 |