تعداد نشریات | 43 |
تعداد شمارهها | 1,646 |
تعداد مقالات | 13,378 |
تعداد مشاهده مقاله | 30,112,848 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 12,061,580 |
قصیده ترساییه و نخستین شرح آن | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پژوهشهای ادب عرفانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 10، دوره 1، شماره 4، دی 1386، صفحه 217-258 اصل مقاله (430.78 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محسن محمدی فشارکی* | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
از قصاید مشهور خاقانی، شاعر دیر آشنای زبان فارسی، قصیده ترساییه است با مطلع: فلک کژروتر است از خط ترسا مرا دارد مسلسل راهب آسا این قصیده به دلیل آنکه شماری از مصطلحات آیین ترسایان در آن به کار رفته، از قصاید دشوار خاقانی به شمار آمده است و در دورههای مختلف اهل ادب به شرح آن پرداختهاند. تاکنون چندین شرح از آن به چاپ رسیده، ولی قدیمترین شرح این قصیده از شیخ آذری طوسی ( م866 هـ ق) است که در سال 830 هـ ق آن را فراهم کرده. وی این شرح را در باب چهارم از کتاب ارزشمند مفتاح الاسرار و خلاصه مشهورتر آن جواهر الاسرار آورده است. از این شرح زرین کوب در تعلیقات خود بر ترجمه شرح قصیده ترساییه مینورسکی و سید ضیاء الدین سجادی در تصحیح و تعلیق دیوان خاقانی و دیگر پژوهشگران در آثار بهره بردهاند. شیخ آذری 35 بیت از 91 بیت این قصیده را شرح نموده است. وی در این شرح گاهی برخی ابیات را به طور کامل شرح کرده و گاهی فقط یک واژه را توضیح داده است. شرح شیخ آذری به خاطر فضل تقدم و اینکه به نکاتی اشاره کرده است که در شروح دیگر به آن توجه نشده است و اینکه نمایانگر توجیهات عجیب و غریب قدما در شرح مشکلات متون است، اهمیت ویژهای دارد. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خاقانی؛ شرح قصاید خاقانی؛ شیخ آذری طوسی؛ قصیده ترسائیه؛ نثر قرن نهم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تذکره نویسان خاقانی را با القاب و عناوینی همانند امیرالشعراء، سلطان الفصحا، حسّان العجم، افضل الدین، بدیل، الحقایقی، الخاقانی، معرفی کردهاند. [1] شعر وی مشحون ازاصطلاحات علوم مختلف، از قبیل: نجوم، طبّ، ریاضی، و تلمیحات به داستانهای اساطیری و مذهبی است. به خاطر همین، شعر او دیرفهم است و بنابراین از قدیم برخی به شرح و تفسیر برخی از قصاید مشکل او پرداختهاند. از جملة این قصاید که شروح متعددی بر آن نوشته شده، قصیدة ترسائیه یا مسیحیّه است با مطلع:
تاکنون بیش از ده شرح از آن به دست رسیده است؛ برخی از این شروح عبارتند از: 1ـ شرح شیخ آذری (م. 866هـ ق) که در ادامه خواهد آمد. 2ـ مفتاح الکنوز تالیف هدایت طبرستانی در شرح اشعار خاقانی،چاپ شده به کوشش سید ضیاء الدین سجادی در نامواره دکتر محمود افشار، ج6(1370) (صص 356 ـ 342). 3ـ شرح عبدالوهاب بن محمد حسین حسنی معموری، متخلص به غنایی بر اشعار خاقانی (محبّتنامه)، پایاننامة کارشناسی ارشد، به اهتمام اصغررضاپوریان به راهنمایی استادان سید مهدی نوریان و جمشید مظاهری و مشاورت استاد محمد فشارکی، دانشگاه آزاد اسلامی نجفآباد. تاریخ دفاع 1374شمسی؛ شرح عبدالوهاب تمام دیوان از جمله قصیده ترساییه را شامل میگردد.[2] 4- «شرح قصیده ترسائیه»، شمس الدین محمد بن جمال الدین احمد لاهیجانی، (تألیف در 1218ق) به کوشش ضیاء الدین سجادی، چاپ شده در مجله فرهنگ ایران زمین، ج 18، سال 1351ش). 5- شرح قصیدة ترساییه به قلم ولادیمبر مینورسکی، ترجمه و تعلیقات از عبدالحسین زرینکوب،اولین بار در دفتر دوم از مجلد یکم فرهنگ ایران زمین به سال 1332 شمسی و سپس توسط انتشارات سروش،تبریز، 1348 به چاپ رسید.نیز در دیدار با کعبه جان؛ درباره زندگی، آثار و اندیشه خاقانی، عبدالحسین زرین کوب،تهران، سخن، 1378. 6ـ گزیدة اشعار خاقانی، دکتر ضیاء الدین سجادی، تهران، 1367، (در این گزیده برخی ابیات قصیدةترسائیّه شرح شده است). 7ـ خارخاربند و زندان، شرح قصیدة معروف به ترسائیه. دکتر عباس ماهیار، نشر قطره، تهران 1376. 8- سوزن عیسی، (گزارش چامه ترسایی از افضل الدین بدیل خاقانی شروانی) دکتر میر جلال الدین کزازی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، 1376. 9- مرثیه خوان مدائن ( گزیده و شرح قصایدی از خاقانی ) دکتر محمد رضا برزگر خالقی و دکتر محمد حسین محمدی، انتشارات زوار، تهران، 1379 ( قصیده چهارم، ترسائیه، صص36-55).[3] شرح شیخ آذری، نخستین شرح بر این قصیده است که در سال 830 هـ.ق. نوشته شده است و بر اساس آثاری که تاکنون به دست رسیده، پیش از شیخ آذری کسی به شرح آن اقدام نکرده است. دکتر سجادی در شرح اشعار خاقانی، ص 154 مینویسد[4]: «... اکنون قدیمترین شرح اشعار خاقانی را از شیخ جمال الدین علی آذری طوسی (م. 866) بدانیم کهقصیدة «فلک کژروتر است» را شرح کرده است». شادروان زرین کوب در باره شرح شیخ آذری می نویسد: «... قصیده ترسائیه را که قدما « بسیار مشکل» و فهم آن را « موقوف به شرح » دانستهاند از قدیم بارها شرح کردهاند. در بین شرحهای معروف آن، شرح شیخ آذری در جواهر الاسرار اوست- که البته در شرح و تفسیر اصطلاحات آیین مسیح، بعضی اقوالش خالی از مسامحه نیست.» (زرینکوب، 1378: 120). از این شرح استاد زرینکوب در تعلیقات خود بر ترجمة شرح قصیدة ترساییّه تألیف ولادیمبرمینورسکی و مرحوم استاد سیّد ضیاء الدین سجادی در تعلیقات خود بر دیوان خاقانی و دیگرشارحان بهره بردهاند. این قصیده که شاهکار حبسیه سرایی و التزام به اصطلاحات مسیحیّت در شعر فارسی است، در برخی ازچاپها 90 بیت و در بعضی 91 بیت دارد و مشکل آن نیز همان گونه که بیان شد، التزام اصطلاحات آیین مسیحیّت است؛ به طوری که شاعر سعیکرده در هر بیت به یک یا چند اصطلاح همانند شماس، انجیل، تثلیث، دیر، پنجاهه و... اشاره کند. شیخ آذری اسفراینی 35 بیت از این قصیده را در کتاب مفتاح الاسرار شرح نوشته است. در این شرح وی برخی ابیات را به طور کامل و گاهی نیز تنها یک کلمه از بیت را توضیح داده است. ابیات و ترتیب آن در شرح شیخ آذری گاهی تفاوتهایی با متن قصیده در دیوان خاقانی مصحّح دکترسجادی دارد که به دلیل اختلاف نسخهای که در اختیار شیخ آذری بوده یا نسخ چاپ شده است، همین موضوع (در دست نداشتن نسخه صحیح) باعث شده است که گاهی شیخ آذری برای حلّ یک بیت بهتأویلات عجیب و غریب دست بزند، که نمونه روشنی از تأویلات شگفت انگیز قدما برای توجیه معنای دریافتی از نسخه های مغلوط است. احوال شارح: فخر الدین حمزة بن علی ملک طوسی اسفراینی مشهور به آذری طوسی، شاعر صوفیمشرب، شیعیمذهب و فارسیگوی ایرانی در قرن نهم، در سال 784هـ.ق. در اسفراین به دنیا آمد. نسبش از سویی به خاندان سربداران و از سوی دیگر به معین الدعوه احمد بن محمد زمجی هاشمی مروزی میرسد، از این رو گاه به دنبال نام اونسبت هاشمی و مروزی دیده میشود.[5] به این دلیل که مدّتی در طوس زندگی میکرد، به «طوسی» شهرت یافت و چون ولادتش در ماه آذر بوده است، خود را «آذری» نامید[6].وی در آغاز شاعری در مدح شاهرخ، پسر تیمور قصیده میسرود، ولی بعد به تصوّف روی آورد و در حلقةمریدان شیخ محیی الدین طوسی غزالی (م. 830) درآمد و پس از درگذشت وی به حلقة مریدان شاهنعمتاللّه ولی پیوست و اجازة ارشاد و خرقه یافت. مدّتی ملازم دربار سلطان احمدشاه بهمنی (825 ـ838هـ ق) بود و در آن جا لقب ملکالشعرایی یافت و منظومة بهمننامه را در تاریخ پادشاهان این خاندان آغازکرد. وی سپس به زادگاه خود برگشت و به عبادت و سیر و سلوک و تصنیف مشغول بود. وفات آذری به سال866هـ ق در اسفراین اتفاق افتاد و مقبرة او در قسمت شمالی شهر اسفراین واقع و دارای موقوفاتی است. 3 از وی آثار متعددی به نظم و نثر باقی است: 1ـ دیوان آذری مشتمل بر قصیده، غزل، قطعه، ترکیببند و... در حدود 5000 بیت. 3 2ـ بهمننامه: اثر منظومی است که در پیروی از شاهنامة فردوسی و اسکندرنامة نظامی، در بحر متقارب درشرح سلاطین بهمنی دکن (747 ـ 939هـ.ق.) سروده است. 4 3ـ مرآت: شامل چهار باب: الطامة الکبری، غرایب الدنیا، عجایب الاعلی، سعی و صفا، به تأثیر عجایبالمخلوقات قزوینی به صورت منظوم در عجایب و غرایب عالم. 5 4- طغرای همایون: این اثر را اسماعیل پاشا بغدادی ( هدایه العارفین، بغداد، بی تا، ج4 ص 76) به وی نسبت داده است. لطفعلی بیک آذر بیگدلی ( آتشکده آذر، امیر کبیر، تهران، بی تا، ص 443) نیز جزو آثار شیخ « طغرای همایون» را نام می برد. 5-جواهر الاسرار: این کتاب مهمترین اثر شیخ آذری است که نمونة کثرت مطالعات و اطلاعات او در زمینههای مختلف قرآن وعلوم قرآنی، احادیث و تأویل آن، عرفان، تصوّف، ریاضی و ادب است. این گونه که از مقدمة جواهر الاسرار بر میآید، شیخ آذری در سال 830هـ.ق. پس از بازگشت از سیاحت شام کتاب مفتاح الاسرار را نوشت و به واسطة آن شهرت بسیار در ایران وهند( دکن ) کسب کرد و زمانی که به اسفراین بازگشت، در سال 840هـ.ق. آن را خلاصه کرده، جواهر الاسرار نام نهاد. [7] این کتاب در چهار باب فراهم شده است: باب اول در اسرار حروف مقطّعة قرآن؛/باب دوم در اسرار حدیث نبوی؛/باب سوم در اسرار کلام مشایخ؛/باب چهارم در اسرار کلام شعرا. دولتشاه سمرقندی دربارة این کتاب مینویسد: «جواهر الاسرار مجموعهای است از نوادر و امثال و شرحابیات مشکله و غیر ذلک». [8] کتاب مزبور نه تنها در زمان حیات شیخ مورد توجّه و مراجعة اصحاب عرفان بوده، بلکه بعد از حیات مؤلّف نیز از شهرت فراوانی برخوردار بوده است. نویسندگان سدة نهم به بعد همانند جامی در نفحات الانس، دولتشاه سمرقندی در تذکرة الشعرا، محمد فرشته در تاریخ خود، به کرّات و مرّات به این کتاب شیخ مراجعه کرده و گاه بخشهایی از آن را در آثار خود نقل نمودهاند. محققان معاصر نیز همانند زرینکوب در کتاب جستجو در تصوّف، ذبیحاللّه صفا درتاریخ ادبیات، سعید نفیسی در مقدمة دیوان عطار، وحید دستگردی در تعلیقات خمسة نظامیو احمد گلچین معانی در تعلیقات تذکرة میخانه و دیگر پژوهشگران از این کتاب در مواضع متعدّد بهره بردهاند. این کتاب از چند جهت مورد اهمیّت است و وجهی که با مقالة ما مرتبط است، آن که: صاحب جواهرالاسرار، اوّلین کسی است که اثری مستقل در شرح کلام شعرا و تفسیر آنها تألیف کرده است. تاکنون تصور میشد که اولین شرح بر بیت مشهور حافظ:
از ملا جلال دوانی(م 928) است، در حالی که اولین شارح شیخ آذری است. در این کتاب برای نخستین باربه شرح برخی ابیات قصاید دشواری از انوری، قصیدة مشهور ابوالمفاخر رازی با مطلع:
و شرخ بعضی مشکلات کلام شعرا پرداخته است. اگرچه گاهی به خاطر استفاده از نسخههای مغلوط دواوینشعرا در فهم معنا به خطا رفته است و لیکن فضل تقدّم با اوست. شرح قصیدة ترساییه که در پی میآید، بخشی از کتاب جواهر الاسرار است که بر اساس چندین نسخة خطی تصحیح و برخی مشکلات آن توضیح داده شده است و برای اولین باربه صورت کامل چاپ و تقدیم علاقه مندان فرهنگ و ادبیات فارسی میگردد. امید است که مورد قبول طبع مردم صاحبنظر واقع شود. نسخ مورد استفاده: نسخة متعلّق به کتابخانة گنجبخش پاکستان به شمارة 3059 کتابت قرن نهم.نسخه اساس نسخة متعلق به کتابخانة دانشگاه تهران به شمارة 33972 کتابت 1011هـ.ق. به نشانه «الف». نسخة متعلّق به کتابخانة بادلیان آکسفورد (175 الیوت) کتابت 1269 هـ.ق. به نشانه «ب». نسخة متعلّق به کتابخانة مجلس شورای اسلامی به شمارة 758 کتابت 1298هـ.ق. به نشانه «ج». نسخة متعلّق به کتابخانة مجلس شورای اسلامی به شمارة 8758 کتابت 1043هـ.ق.به نشانه «ح». نسخة متعلّق به ملک به شمارة 1502 کتابت 1290هـ.ق.به نشانه «ل». شمارههای سهرقمی در متن شمارة صفحة نسخة اساس و شمارههای داخل پرانتزمربوط به تعلیقات متن است. شمارهای که در سمت راست ابیات میآید، شماره بیت بر اساس دیوان خاقانی چاپ ضیاء الدین سجادی است. شمارههایی که در پرانتز نیست، مربوط به نسخه بدلهاست. دربخش اختلاف نسخ فقط موارد مهم اختلاف نسخ (نه جامع الاغلاط) را آوردهایم. [اشکال ابیات قصیدة خاقانی] اشکال:
این قصیده افضل الدین ملک الکلام خاقانی راست، و او اگر چه شاگرد فلکی شاعرست (1) و به شاعری شهرتیافته است، لیکن کما هوالمشهور چنین مسموع شد که او را ورای طور 1 شاعری طوریست (2)چنانکه مولوی راست:
و اشکال این قصیده در لغت است که درو اصطلاحات نصارا 2 خرج کرده است و گفته است در حینیکه محبوس بوده است چنان که در قصیده دیگر میگوید، در صفت بند خود: بیت:
آنچه ابیات از این قصیده اشکل است، بعد از تصحیح، بیتی چند ترجمه بنویسد و اهل معنی را معلوم است که در لفظ و اصطلاح تکلّفی نیست و باللّه التّوفیق. اشکال:
روح اللّه، عیسی است علیه السلام و دیر، معبد ایشانست و دیر مینا، کعبة ایشانست که در اصل سرای داوود بوده است علیه السّلام، در بیت المقدس که اکثر انبیاء علیهم السلام آنجا عبادت کردهاند. اشکال:
مرغ عیسی شپرک است که میگویند وقتی پارهای گل در دست داشت، چیزی بر او خواند و نفس در او دمید،مرغی شد و پرید چنان که قرآن از او خبر داد که: انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر الی آخره(5). و مولوی راست در این معنی: تو عیسائی و من مرغت که مرغی ساختی از گل/ چنان که دردمی در من چنان در اوج پرّانم(6) و تمامی این قصّه آنست که: چون عیسی (ع) یهودان را دعوت کرد و گفت: به من ایمان آورید، ایشان گفتند: هرپیغمبری که بود او را معجزه این بود، معجزه تو چیست؟ عیسی (ع) گفت: چه میخواهید تا از خدای تعالی درخواهم تا روا گرداند؛ آن قوم نابینائی را آوردند که بینا کن؛ جبرئیل بیامد و گفت که: یا عیسی ما دمهای تو را شفای خلق گردانیدیم، عیسی بادی بر آن نابینا دمید در ساعت بینا شد، پس مردی را بیاوردند که از پای تا سر برص(7) داشت و از حال شده بود، دم مبارک برو دمید، از آن علّت صحت یافت. پس مردهای را بیاوردند، او نفس مبارک بر آن دمید در حال زنده گشت و با خلق در سخن آمد. قوله تعالی: وتُبریء الأکمه و الأبرص باذنی.(8) تا آنجا که: فقال الذین کفروا منهم ان هذا الا سحر مبین. اما چون عیسی (ع) این معجزه نمود، او را ساحر گفتند. 3 و در جوامع جالینوس آورده(9) است (289) که: اگر گرد آسیا و خشت پخته و برید 4 و بول موش و بول کودکانرا[با] دارویی چند ترکیب کنند و در آفتاب نهند، چون یک ساعت بگذرد، جانوری شود مثل شپرک؛ در جوامعکبار مثل اینها بسیار است. اشکال:
این بیت اشارت به قصّه مریم است رضی اللّه عنها، در حالتی که او را وضع حمل گرفته بود، به پای درخت خرمای خشک آمد و آنجا چشمه خشک بود. از آن چشمه آب بر آمد و آن درخت سبز گشت و خرما بار آورد واز تحت نخله آواز شنیدکه از این خرما بخور و از این چشمه آب بیاشام. کقوله تعالی: و هزّی الیک بجذع النخلةتساقط علیک رطبا جنیّا، فکلی و اشربی، الی آخره (10 ) و این معجزاتی بود که بر پاکی مریم گواه بود. اشکال:
صفت گریستن مریم است در پای آن درخت که امروز آن محل را بیتالّلحم (11) خوانند، از بیم تهمت و شماتت اعدا؛ چنانکه قرآن خبر میدهد: قالت یا لیتنی متُّ قبل هذا و کنت نسیا منسیا.(12) و در خبرست که از اشک او گیاهی رست وثمر آن گیاه را امروز تسبیح کنند. اشکال:
اکمه، کفیده 5 چشم است که به اعجاز عیسی علیهالسلام بینا میشد و حال آنکه خفّاش که مرغ اوست، در روزنمیتواند دید. کنایتست از شکایت حبس 6 خود، گوییا ندانسته است که امور عظیمه در بعضی اوقات از اکابر به صحت پیوسته است، چنانچه عجز ایشان نیز در بعضی اوقات متواتر است، چنانکه مصلح الدین سعدی شیرازی رحمة الله علیه گفته است در مسئله یعقوب علیه السّلام. شعر:
اشکال:
هم صفت بند خود است، چنان که عیسی علیهالسلام به سبب سوزن (14) در چهارم آسمان ماند. اشکال:
راهب، زاهد ترسایان است که ایشان سیاه پوشند. اشکال:
عبارت است از اوصاف طهارت طبع او و اشارت به شهادت عیسی علیهالسلام بر پاکی مریم رضی الله عنها،بقوله تعالی: انّی عبداللّه آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا الی آخره.(15) (290) که سخن گفتن او موجب طهارت مادر او گشت و از سه کودک که در طفولیّت سخن گفتند(16) یکی عیسی بودعلیهالسلام، که بر پاکی مادر گواهی داد و در شکم مادر تسبیح گفت و دیگری شاهد جریح 7 زاهد بود که برطهارت نفس او گواهی داد و دیگر طفل دایه یوسف علیهالسلام که پاره شدن پیراهن یوسف علیهالسلام علّتپاک دامنی او گردانید و او نیز در مهد بود. 8 اشکال:
از هفت مردان، اخیار مرادست که ایشان را سیّاح نیز گویند و ایشان بر ملّت ابراهیماند علیهالسلام که در اقطارعالم دائماً در سیرند و خلق را دائماً به راه میآورند. و مراد از قرّاء حافظان کلاماند(17) چون عاصم و حمزه و کسایی و ابو عمرو و نافع و ابن عامر و ابن کثیر که قاریان قرائت سبعه لغت قریشاند. وفات علی کسایی درصد و هفتادو نه و وفات ابو عمرو در صد و پنجاه و شش. و امّا قاریان که مقدّم بر زمان امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه بودهاند، ایشان قرآن را به قراآت مختلفه قبایل میخواندند، چنانچه از اصحاب شنیده بودند که در زمان رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به هر شهری ودیاری صحابی میرفتند جهت تعلیم قرآن و به قرائت مخصوصه ایشان را تعلیم میکرد تا در زمان خلافت امیرالمؤمنین ابوبکر رضی اللّه عنه مسیلمة کذّاب(18) که دعوی باطل میکرد که من در نبوت شریک محمدم صلّی اللّه علیه و سلّم قوت گرفته به حرب آمد؛ خالدبن ولید به حرب او رفت و حربی قوی شد، به روایتی پانصد و به روایتی هفتصد قاری کشته شد.(19 ) پس از او هم{برای} آنکه قرآن سپری نشود، شیخین رضی اللّه عنهما 9 زید بن ثابت را که در دو غزوه اخیر با رسولاللّه صلّی اللّه علیه و سلّم حاضر گشته بود، امر کردند تا قرآن را جمع کرد و آن جمع بعد وفات صدّیق اکبر رضی اللّه عنه در خانه اُمّ المؤمنین حفصه بود رضی اللّه عنها. در خلافت ذوالنورین 10 رضی اللّه عنه در غزوه ارمنیّه(20 ) لشکر شام و عراق به یکدیگر رسیدند در قرائت به یکدیگر انکار کردند، حذیفةالیمانی(21) رضی الله عنه که او صاحب سرّ حضرت نبی خیرالخلایق و افضل البشرعلیهالصّلوةوالسّلام بود، به حضرت (291) ذوالنورین رضی الله عنه آمد و قصه باز نمود، امیر رضی الله عنههزار صحابی را جمع کرد که چنین صورتی واقع است، اتفاق کردند که: قرآن را بر یک لغت جمع باید کرد،مصحف را، پس زید و عبدالله بن زبیر و سعدبن العاص و عبدالرحمن بن الحارث بن هشام و اُبیّ بن کعب(22) را فرمود که: قرآن را به لغت قریش بنویسند. ایشان را در بعضی کلمات توقف پیدا شد،(23) تا امیرالمومنین به اُبیّ بنکعب نوشت: لا تبدیل للخلق فأمهلالکافرین، چگونه باید نوشت؟ فأمهل را فمهّل نوشت و لام را از لفظ للخلق حک کرد و لخلق نوشت و قرآن را از غیر قریش مجرد ساختند، بیاعراب و نقطه، تا احتمال تذکیر و تأنیث داشته باشد وغیبت و خطاب درو یکسان باشد، تا همه قراآت را محتمل باشد و این حرکات و اعراب معروفه را ابوالاسود دؤلی(24) پیدا کرد. و السلام علی اهل الکلام. اشکال:
پنجاهه، صوم نصاری است که پنجاه روز حیوانی نخورند.(25) اشکال:
ناجرمکی، معبد افلاطون است و دیر مخران معبد بقراط، و بقراطیان هزار حکیم بودند که در حوالی آن دیرمخران مسکن داشتند و از آنجا به جمیع ممالک رفتندی و جمیع خلق را به جهت طبیبی رجوع بدیشان بود. اشکال:
مولی، نی است 11 (26) و چوخا، جامة مخصوصی است که مسافران پوشند و آن جامهایست بی آستین و آن را صلیب نیز گویند و چرخا نیز گویند، مثل تابوت که درویشان نیز پوشند و چرخا(27)، تابوت مجوسی آمده است. اشکال:
صُدره به ضم صاد لباچه(28) را گویند و بطریق پادشاه رومیانست. اشکال:
عودالصّلیب(29)، فاوینا و کهنایا، 12 نیز نوعی از عودست؛ رومی او اجود است از هندی، مذکر و مونث میباشد وگویند: عودالصلیبش از آن گویند که بر او خطوط است بر یکدیگر تقاطع کرده بر شکل چلیپا و چلیپا صلیب است و بعضی گویند: صلیب مثال صندوقی است از سنگ بر بالای او دو سنگ دیگر قایم سازند، چون چلیپا که از چوب و غیره (292) بر یکدیگر طولاً و عرضاً عمود سازند بر زوایای قایمه تقاطع کرده، و آن شبیه آن چوبست که به زعم نصاری عیسی را علیهالسلام بر آن آویختند. وعودالصّلیب را جهت دفع صرع 13 و کابوس در گردن کودکان اندازند 14 و عودالصّلیب اسم صفتی است، چه نام اصل او فاویناست چنانکه گفتهاند: شعر:
صلیب بر شکل آنست که به زعم نصاری، عیسی را علیه السلام، از آن خبر داده بود و گفته هر که برابر من سجدهکند در آن حالت به تحقیق من را برسد. چون شبیه او را بر صلیب کردهاند و آن هوس اسعابوس 15 بود،(30 ) روی به مغرب بود و ایشان روی در آفتاب سجده کردند، بر آن قیاس همچنان امروز صلیب میسازند و روی در آفتاب برآمدن آن را مسجد ساخته، سجده میکنند. اما تحقیق این مسأله آنست که نصاری رو در آفتاب از جهت آن سجده میکنند که میگویند روح اللّه آفتاب است؛ و در کشاف (31) آمده است که: رُوی انّ الیهود سبوه و سبو امّه. فدعا علیهم لقوله: اللهم أنت ربی و بکلمتک خلقتنی، اللهم العن من سبّنی و سبّوالدتی، فمسخ الله فی سبّهما قردةًو خنازیر، فاجمعت علی قتله فأخبره الله برفعه الی السّماء. فقال لاصحابه: ایکمیرضی ان یلقی علیه شبیهی فیقتل و یصلب و یدخل الجنة؛ فقال رجل منهم: انا، فالقی الله شبهه علیه فقتل و صلب. و قیل کان رجل ینافق عیسی فلمّا ارادوا قتله قال: انا ادلّکم علیه، فدخل بیت عیسی و رفع عیسی والقی شبهه علیالمنافق، فدخلوا علیه فقتلوه و هم یظنون انه عیسی ثم اختلفوا فقال بعضهم: ان کان صاحبنا فاین عیسی، و قال بعضهمالوجه وجه عیسی والبدن بدن صاحبنا الی اخره. اشکال:
از هیکل، اینجا بتخانه ترسایان مراد است، و مطران حکیم فروتر ایشان است، چنانکه جاثلیق حکیم بزرگتر را گویند. اشکال:
ردا وصلهایست که اهل اسلام بر کتف اندازند و آن سنّت است وطیلسان جبّه است کما قیل: المرء یعرف بطیلسانه، لابطیلسانه.(33) و آن نیز کسوت اسلام است (34) و زنار نواریست پهن که چون تیربند(35) پیکان 16 چندین گرد آنرا ترسایان برمیان پیچند، (293) و برنس کلاهیست دامندار، و پورسقا )36) یکی از اهل ارتداد است. اشکال:
طور سیقوس اعظم، غالباً بت بزرگ است و پادشاه را نیز گویند، و روح القدس و ابن و اب مجارا اشارت به نفخجبرئیل است علیهالسّلام، [که] کلمه عیسیبن مریم بدان گفته شود. اشکال:
اسقف نجران، رئیس نصاری بوده است، و یعقوب و نسطور و ملکا عبدة عیسی علیهالسلام (37) باختلاف مذهبهم و منشأ غلط و عبادت این طایفه ثلاثه از شیطان بود، چنانچه در تاریخ طبری مذکورست که: بعد از رفععیسی(ع) چون شش ماه بگذشت شیطان با دو تن دیگر به بیت المقدس فی یوم العبادة در میان اصحابعیسی بنشست و علیهم اهبة السّیاحة، و امت عیسی (ع) در تحزن و تحسر بودند، پرسید که: شما را چه رسیده است که متفکر و متألم شدهاید؟ گفتند: پیغمبر ما از ما غایب شده است و خداوند جلّ و علا او را به آسمان عروج کرد، ایشان از شیطان پرسیدند که: شما چه کسید و از کجا می رسید؟ شیطان و تبع به او گفتند: ما شنیدیم که پیغمبری آمده است، آمدیم تا به او ایمان آوریم، احوال چه بود؟ گفتند: او را مادر پدر آمد. شیطانگفت: این محال است پدر او خدا بود، شما غلط کردهاید، دیگری گفت: نی، پدر او خدا نبود، ندای آسمان به زمین آمد و با مریم جفت شد، عیسی حاصل شد. دیگری گفت: نی، خدای آسمان به زمین آمد و مریم را دوست داشت و در مریم نفخ کرد، عیسی ظاهر گشت؛ متفرّع بر این احوال بود که طائفة ثلاثه، بعضی خدا گفتندو بعضی پسر خدا و او را پرستش کردند. نعوذبالّله من ذلک... 17 اشکال:
قسّیس، دانشمند ترسایان. اشکال:
قسطنطین، شهریست از روم و حنوط و غالیه بوی خوشست و حنوط درختی است چون سدره که از هندوستان آرند و در مرده به کار دارند و گازران نیز به کار برند. اشکال:
رعاف، خون از بینی آمدنست و آن به خاکستر سرگین خر و به سرگین، نیز بسته شود؛ معنی جاثلیق کَهَنِه است 18 یعنی: رعاف کَهَنِه، و میشاید که به معنی حکیم باشد. اشکال:
اقنوم، معنی او اصل است و این اصطلاح نصاری است که: ایشان ذات الله را عبارت از سه اصل مرکب میدارند، که آن وجود است و علم و حیات و آن را اب و ابن و روحالقدس میخوانند. قال صلّی الله علیه و سلم: الاب قوة ازلیّة و روح القدس حیوته و انا کلمته(38) و میگویند که: اقنوم علم، به بدن عیسی انتقال کرد و مراد ازسه قرقف به اصطلاح نصاری سه نوع شراب است،(39) چنانکه در قرآن، شراب طهور و شراب زنجبیل و شراب سلسبیل. اشکال:
مراد ازاین نفخ، نفخ جبرئیل است و در خبر است که چون نفخ روح در قالب آدم (40) علیهالسلام کردند که:و نفخت فیه من روحی، اشارت بدانست؛ ملائکه حاضر شدند، چون 19 روح از سر و گردن به سینه او رسید عطسه داد و بنشست و گفت: الحمد لله ربّ العالمین.(41) حضرت در جواب او گفت: یَرحَمُکَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقْتُکَ(42) پس خداوند جلّ و علا، جبرئیل را علیه السّلام گفت: به برکت این حمد که بر حضرت ما گفت، از این عطسهپیغمبری بیافرینم که به نفس او مرده زنده شود و رنجور (294) شفا یابد. و قال فیالکشّاف: العیسی، احیی اربعة نفر(43) و احیی حزقیل 20،(44) ثمانیة الوف. القصّه: تمامی قصّه مریم آنست که: چون حنّه، مادر مریم، مریم را به خدمت مسجد اقصی آورد و زکریا علیه السلام، اورا در صومعه مسجد معیّن کرد که: چون ما به عبادت مشغول شویم تو بیرون آی و خدمت مسجد کن، چون مااز عبادت فارغ شویم تو در صومعه رو و به عبادتش مشغول میباش.مریم بدین طریق قیام مینمود تابه حد چهارده سالگی رسید، او را حیض پیدا شد از مسجد بیرون آمد و به لب چشمه سلوا رفت و طهارت کرد، چون به سرچشمه آمد درون پرده مردی را دید، بترسید. گفت: انی اعوذ بالرّحمن منک ان کنت تقیّا.(45) گویند: در بنی اسرائیل مردی بود بد کردار تقی نام،(46) مریم پنداشت که آن مرد است که خود جبرئیل علیهالسّلام بود. قال: انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما(47) تا آخر حکایت. او را درد حمل گرفت و عیسی علیه السّلام، در وجود آمد و مذهب نسطوریان و نصاری از رومیان آنست که مریم از کلّ اوصاف ناسوتی فانی شد و بقای لاهوت بدو پیوست و عیسی نتیجة آن بود پس او و مادرش و حق،باقی به یک بقا باشند؛ چنانچه دراقنوم گفته شد. سبحانه عمّا یقول الظّالمون.(48) حاصل، مریم متحیّر شد که چگونه پیش بنیاسرائیل روم به این فرزند بیپدرجبرئیل آمد و گفت: مترس و برو، اگر گویند از کجا آوردی: به دهان اشارت کن که من روزه دارم، تااو سخنگوید، قوله تعالی: فقولی انی نذرت للرحمن صوماً(49) فلن اکلم الیوم انسیا، تا آنجا که عیسی علیه السلام در سخن آمد تا آخر آیت. والسلام عَلَیّیَومَ وُلِدتُ و یوم اموتُ و یوم أبعث حیّا.(50) چنانچه این آیت اشارت بدانست، جبرئیل علیهالسلام گفت: این عطسه را به تو سپردم چون، آن روز مریمبه بالغیّت رسید، به فرمان حق جلّ و علا آن عطسه را درو نفخ کرد، از آن ماده روحانی لذت و شهوت در مریمکرد و حامله شد، تا آن روز که در پای درخت غسل کرد الی آخرهو در بعضی تاریخ آوردهاند که درو نفخ کرد، فحملته، چون وضع نزدیک شد زکریا (ع)، یوسف نجّار را که محرممریم بود فرمود که: تا او را بر خری نشاند و بپای آن درخت خشک برد و بازگشت الخ. و زکریا(ع) شوهر خاله اوبود چه «اسباغ» خواهر «حنّه» در خانه او بود، مادر یحیی (ع). اشکال:
در تواریخ (51) آمده است که: در زمان لهرسپ دو برادر بودند، یکی را صاحب البحر میگفتند و دیگری را زردهشت، سی سال دعوت زحل کردند تا چنان شدند در خوارق عادات که هر چه خواستندی بکردندی،(295) دو کتاب ساختند در جادوئی و جمله سحرها در آن نوشتندی و آن را کتاب زند و استا نام کردند. بعد ازآن دعوای پیغمبری کردند و هر چه پیغمبران به معجز نمودی، ایشان به جادویی بنمودی تا روزی که زردهشتپیش لهرسپ نشسته بود و گفت معجزه به من نمای، اسفندیار که نبیرة لهرسپ بود خورد 21 بود ولهراسپ او را برکنار داشت. زردهشت او را از کنار لهراسپ برگرفته و چیزی برخواند و زمستان بود و منقل آتش میسوخت. او را در آتش انداخت، نسوخت. چون ساعتی برآمد، او را از آتش برآورد و به دست لهراسپ داد و گفت:[به]برکت این دعا که برو خواندم، آتش برو کار نکرد، هرگز هیچ اسلحه برو کار نکند. لهرسپ دین او گرفت و همه روی زمین دین زردهشت برگرفت، و صاحب البحر دریاها را مسخر کرد و خلقبر کتابهای او کار 22 میکردند تا زمان مزدک چنانکه میگوید. اشکال:
قسطاس میزان مستقیم است و موبد به کسر و فتح حکیم ترسایانست و قاضی را نیز گویند و موبد موبدان قاضیالقضاتست و از سوق کلام چنین مینماید که: قسطاس ولوقا دو کوه باشد، و لوقا جامع انجیل است و جامعانجیل چهارند: (52) «لوقا»، «دومستبن 23» «ویزوس 24» و «یوحنّا» و لوقا به معنی درخور نیز آمده است، برین تقدیرصفت قسطاس باشد. اشکال:
آژنگ 25 چین، کتاب دستور مانی نقاش است، که او دعوی خدایی کرد و او 26 صورتها کشیدی که مردم چندگاه واله میبودند و اکنون آن کتاب میگویند در خزاین ملوک چین است.(53) و تنگ لوشا میگویند: چشمه آبیست که نقاشان، مانی را در ابتدای او در آن مغالطه دادند، به آب میمانست وآب نبود، چون صرح ممرّد سلیمان علیه السلام، که جهت بلقیس تعبیه کرده و چون مانی نقاش را به آبفرستادند و مکر ایشان معلوم کرد، صورت خری مرده برآنجا کشیده و باز آمد و گفت: خری مرده در آن آب چشمه است، ایشان او را در آن صورت مسلّم داشتند ولیکن برتنگ لوشا که آن چشمه است، وثوقینیست. اشکال:
میگویند: که جبرئیل علیه السلام، نفخ روح الله از آستین مریم کرد و این بیت اشارت بدان معنی است. اشکال:
ناقوس، ساز نماز ایشانست و آن همچون «درای» شتر است که، در وقت نماز آن را حرکت دهند تا به آواز آن خلق آگاه شوند و زنّار گفته شد؛ و مندیل میان بند و رومال و مثل اینست که مشایخ این زمان خصوصاً دارند، ویوحنّا از حواریان عیسی است علیه السلام، و شمّاس عدل ایشانست و بحیرا مؤذّن ایشان است. و بحیرا زاهد آنکه در وقت (54) اَوانِ نبوت که رسول علیه السلام با ابوطالب به مال خدیجه رضی الله عنها 27 به تجارت 28 رفته و او بر رسالت نبی علیه السّلام، گواهی داد، ابوطالب را از علامت نبوت او خبر داد. اشکال:
مراد از بیت المقدس، مسجدیست که آن در فلسطین است که ابراهیم علیه السّلام، بعد از هلاک شدن کیکاوسآنجا رفت و آن را عمارت کرد و آنجا مسکن ساخت و آن قوم که آنجا بودند، از او قبله خواستند. جبرئیل علیهالسلام از بهشت سنگی بیاورد و آنجا که امروز آنجا [را] مسجد بیت المقدس گویند بنهاد و گفت: یا ابراهیم هذاقبلتک و قبلة الانبیاء من بعدک.(55) صدوچهل هزار بل اکثر از انبیاء علیهم السلام، که تا زمان خاتم بود علیه افضل الصلوة و السلام، همه بدان سنگرو آوردند که امروز آن را صخره گویند و لیکن بنای مسجد اقصی(56) در زمان داوود علیه السّلام بود و بر دست سلیمان علیه السلام، تمام شد و آن در اصل ملک نصوحا بود که داوود را فرمان شد که از او بخرد و آن محوطة بود هزاروپانصد گز، در طول و هزار و پانصد گز در عرض، و صد گز بلندی دیوار او بود. چنانکه در قصص مذکور است که: آن را با داوود علیه السّلام بیع کرد که پر زر کند، نصوحا خوابی دید و از آن 29 درگذشت و توبه کرد و چنین گویند که: بنیاسرئیل بمال و بنفس در بنای مسجد سعی مینمودند پیره زنی کلافهچند ریسمان آورد، جهت خرج مسجد، جوانان استهزا کردند. اللّه تعالی وحی فرستاد که: ما این بنا را جهت هدیه پیرزن قبول کردیم، به طفیل آن ریسمان را به امر حق ارّه ساختند و بر قدر آن مسجد ساختند، و تا قیامت هر عمارت بی اره نسازند به برکت پیرزن، و در بعضی کتبآمده است: که زمین مسجد، ملک درویشی بود که بمسجد بخشید و بر کلتا الروایتین پیغمبر(ص) در شب معراج که بمسجد اقصی رسید، حق تعالی فرمود: تا مصطفی (ص) در اوراد او(؟) 30 صاحب ملک مسجد یادداشت که: من عمل لی عنه عملا ماضیعته. و آن در زمان سلیمان علیه السلام تمام شد، در غایت کمال چنانچه در سیر و قصص مکتوبست که بخت النصردر زمان دانیال و آرمیا علیهماالسلام تجملات آن را به غارت برد و آن را مسجد بیتالاقصی 31 گویند. و انصار، آنطایفه است که به عیسی علیه السلام ایمان آوردند، لقوله تعالی: من انصاری الی الله(57) و آن چنان بود که چون عیسی علیه السلام به بلاغت رسید(58) جبرئیل علیه السلام (297) فرمان آورد که بگوبنیاسرائیل را که: از خدای تعالی بترسید و بگوئید که: لااله الاالله عیسی رسول الله چون فرمان برایشان عرض کرد، همه جمع شدند و گفتند: ما ملت موسی علیهالسلام، به قول کودکی بی پدر رها نکنیم، هیچ کس اجابت نکرد. عیسی علیهالسلام از آن دلتنگ شد و به کنارةیم 32 بیرون آمده قومی گازران دید که جامها به آفتاب افکنده بودند تا خشک شود. عیسی علیهالسلام به نزدیک ایشان رفت و گفت: این جامها را پاک کردهاید، چرا تنهای خویش را پاک نکنید، گفتند به چه پاکیزه کنیم؟ گفت: بگوئید: لااله الا الله عیسی رسول الله.ایشان جمله، به عیسی علیهالسّلام ایمان آوردند و از جمله انصار شدند و کرباسها را با خداوندان دادند و باعیسی رفتند. قومی را دیدند که بر کنارة دریا ماهی میگرفتند. عیسی علیه السّلام گفت: چه میخواهید که شمارا بخشم؟ گفتند: میخواهیم که طعام ما از این پاکیزهتر باشد. عیسی علیهالسّلام گفت بگویید که: لااله الا الله عیسی رسول الله. ایشان نیز به عیسی علیهالسلام ایمان آوردند و از جمله حواریان شدند، دوازده مرد گازر بودند و هفت تن صیّاد جمله نوزده تن شدند. عیسی عیلهالسلام به آن قوم به شهر آمد و جهودان را دعوتکرد. این بود قصة انصار. و شلیخا، احذه 33 را میگویند(59) یعنی حواریان را که با او مهاجرت کردند، چنانکه گفته شد و در اخبار آمده است که: چون عیسی را علیهالسّلام رفع میکردند، گفت: من پیش پدر آسمان میروم تا باز آیم. شما بایستید تا من باز آیم. ایشان همچنان در حیاتاند و رسول صلّیاللّه علیه و سلّم کما هوالمشهور، ازایشان خبر داد، در زمان مهدی بیرون آیند و از انصار او باشند تا نزول عیسی علیهالسلام. و در قصص آورده است: که عیسی علیهالسلام در بیتالمقدس برهمان وضو که رفته است، باز آید، و شیخ سعدالدین حموی(60) فرموده است که: در دمشق فرود آید و در کتاب فصلالخطاب نقل کرده است بر همیندستور که: فینزل عیسی علیهالسلام بالمنارة البیضاء (61) بدمشق بین مهرودتین متکیاً علی ملکین ملک عن یمینه و ملک عنیساره و یقطر فی رأسه ماءٌ مثلالجُمان کما خرج منالدعاء والناس فی صلوة العصر فیجیء له الامام من مقامه. فینعقد فیُصلّی بالناس بسنّة (299) محمد صلّیاللّه علیه و سلّم، یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یقبض الله تعالی والمهدی الیه (؟) طاهراً مطهراً الی آخره، و یقتل الدجال. و قال الثعلبی بروایة عنالنبی (62) صلّیاللّه علیه و سلم: قال: یخرج فی آخرالزمان رجل و یقال له الدجال و یتبعهالیهود و فی روایة (63) انَّ الیهود قالوا یوماً لرسول الله صلّیالله علیه و سلم: «انَّ لنا نبیاً یَخرُجُ فی آخر الزمان یدخلفی البحر لا یجاوز الماء کعبیه و السحاب دون عینیه. یَرکِبُ حماراً بَینَ اُذُنَیْه اربعون ذِراعاً یملک المشرق و المغرب » یعنونَ بذلک الدجّال و اکثر اتباعِهِ النساء و السّفهاء و یُسخِّرُاللّه لهالشیاطین فیسیحون فی الارض فیصورة الناس و یَتَصَوَّر للخلق فی صور آبائهِم و أَخواتِهِم و امَّهاتم و ابنائهم واخوانهم الموتی فیقولون لهم: اما تعرفوننا(64) انا نحن اباؤکم و اخوانکم الموتی احیاءً هذا رب العالمین» یعنون الدّجال فامّا. المؤمنون، فسرهم اللّهفی هذه الصور لها و اما هذا فهو الدّجال و ذلک أنَّ النبی صلّیاللّه علیه و سلم، قال: ان ربکم لیس باعور و اماالدّجال اعور فی عینهالیمنی، فتعرفه المؤمنون و یرتاب المبطلون و ذلک اَنَّه یَخرُجُ بَعدَ قحطٍ عظیم(65) یکون قبلخروجه ثلاث سنین. السنة الاولی یَنقُصْ ثُلثَ اثمارهم و امطارِهم و میاهِهم و السنة الثانیة والثالثة یذهب الثلثان لمعاشِهِم و ثمارِهمفلاسماءُ تمطرو لا ارضُ تُنبِتُ و لاشَجَرُ یثمر و نصیب الناس جَهدَ عظیم حتی یُهلک الناس جوعاً و جزعاً. فَیخرجُ الدّجال و معه جبَل اخضر(66) من الوان الثمار و جبل من الظلة و یقولُ: انا ربکم هذه جنتی و هذه ناری والشیاطین معه یدعون الناس الیه. و امّا الدّجال رجلٌ من بنی تمیم و معه الملاهی و المعارف و الدّجال اسمه عبداللّه بن صاید و کنیته ابویوسف و انه یطأُجزایر العَرَب کلَّها، الّا اربعة مناهل لایقرب منها: مکة و المدینهُ و بَیتُالمقدس و مسجد طور سیناء، قدوکّلَ اللّه بهمالملائکةَ یردونه عنهم یَمکُثُ فیالارض ماشاءاللّه تعالی یطوفها شرقاً و غرباً و المؤمنون معه فی اشد القتال و اَشَدهمله قتالاً بنوتمیم و هم اشد الناس قتالایوم الجمعة العظمی و اَطولُهُم رماحا الی آخره. ان اللّه تعالی لاّ یسلطه علی قتل احد من امتی (67) و لا یقدّره علیهم (299) الّا رجل واحد و هو مَلکان بن سام بن نوحعلیهالسلام ای المعمر الذی هو حافظ قبر آدم علیهالسلام، فانه ینزل الیه فی الابدال من امتی و یقول له: اِخسأ یاملعون انت ابن الصاید، الدّجال الذی اَعلَمنابک محمد بن عبدالله فیسلط علیه فیقتله ثم یحییه اللّه عز وجل، فیقولله: کما یقول له الاول فیقول لدّجال: ویلکالم اقتلک ثمَّ اَحییْتکَ، فیقول له: کذبت یا ملعون، انّ اللّه تعالی احیانی قدبان عجزک فان کنت صادقاً فَاحْینیمرةً اُخری و لایقدرهُ علی ذلک ولایسلّطه علی غیره و اللّه اعلم. و نسناسه 34 (68) حیوانیست معروف در عجایبالمخلوقات (69) و حیوةالحیوان و غیرهما مذکور است. روی چون روی آدمی سخن گوی تن او چون تن حیوان غیر ناطق صاحب خر دجّال است چنانچه رسول صلّیالله علیه وسلم روایت میکند از تمیمابندارمی(70) که جماعتی در بحر قلزم به نساسه رسیدند، در جزیره نساسه ایشان رابه دجّال دلالت کرد، چون پیش او درآمدند، شخصی به شکل مذکور دیدند دربند، از ایشان سؤال کرد: کهبحیرة طبریه (71) چونست؟ گفتند: پر از آبست. بگفت: نخل عان 35 چونست؟ گفتند: اهل او ثمره میچینند.گفت: عین زعر 36 چونست؟ (72) گفتند: اهلش ازو آب میخورند. گفت: اگر اینها خشک شوند من ازین بندخلاص یابم. و در مقامات شیخ ابوبکر علائی حاتمی قدس سرّه «او از اولاد حاتم اصم است، اما حاتم اصم(73) رحمةالله علیهدر سنه سبع و ثلثین و مأتین در واشجر 37 به حدود ختلان وفات یافت، و در تلّ رامت 38 مدفون گشت» و درمقامات شیخ مذکور که شیخ نجم الدین 39 ادکانی(74) به خط خود نوشته بر همین دستور مذکور ست که دجّال در بحر قلزم است. اشکال:
عیکل،(75) میگویند: عبادت جای پادشاهانست و هیکل بتخانه ترسایانست و صوم العذارا(76) غالباً صوم عُذیراست (77) و آن یکسالست که بعضی چیزها احتما نمایند و بعضی گویند: صوم عذارا، صوم دخترانیست دوشیزه بر متابعت مریم که در هیکل بنشینند تا به روز وفات. اشکال:
میگویند یوسف از قرابتان عمرانست(78) که خلق، مریم را بدو تهمت کردند که ازو حامله است، نعوذبالله منها(300) من البهتان العظیم.(79) و حنهّ 40 بنت عمران بن ماثان (80) بن سلیمان بن داود بناشی بن یهود بن یعقوب بن هارون بن عمران بن بصهربنفاحث بن لاوی بن یعقوب و بین عمرانین الف و ثمان سنة المذکور؛ کذا فی شرح الکشاف. (81) اشکال:
شاید که درخت کنایت باشد از آن درخت که مسیح در پای آن تولد شد، و می شاید که کنایت از جبرئیل باشدعلیهالسلام و این تعلق به سماع دارد. در منقولات، طبع را تصرفی نیست. حالا بر سبیل ماحضر این مقدارتصحیح الفاظ این قصیده کرده شد که وقت نازک بود اوقات بیش از این وفا نکرد. والتحقیق 41 عند الفراغ ان شاءالله تعالی.
پینوشتها 1 ـ او اگر چه شاگرد فلکی شاعر ست و به شاعری...: خاقانی در نزد عم و پسر عم و چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود کسب شاعری کرده است (صفا، تاریخ ادبیات، ج2 / 778) و فلکی شروانی (م. 587) نیز مثل خاقانی ادب و شعر را از ابوالعلاء گنجوی آموخت و بنابراین، آنان که او را استاد خاقانیمیشمرند، به اشتباهند (همان، ج 2/774) 2ـ او را ورای طور شاعری طوریست: علت اینکه شیخ آذری خاقانی را این گونه معرفی میکند، شاید تمایل او به زهد و وعظ بوده است، همان گونه که صفا مینویسد: «اینشاعر استاد که مانند اکثر استادان عهد خود به روش سنایی در زهد و وعظ نظر داشته، بسیار کوشیده است که از این حیث با او برابری کند و درغالب قصاید حکمی و غزلهای خود از آن استاد پیروی نماید (تاریخ ادبیات، ج 2 / 783). چون فلک دور سنایی در نوشت آسمان چون من سخن گستر بزاد. و شاید یکی از علل این امر ذوق و علاقهیی باشد، که در اواخر حال به تصوف، حاصل کرده و به قول خود در سی سال چند چله نشسته بود. 3ـ شعر چه باشد بر من تا که زنم لاف از او: این بیت را که شیخ آذری به مولانا نسبت داده است، در کلیات شمس تصحیح فروزانفر، چاپ هند (مطبع نامی نول کشور) و آثار منثور مولانا نیافتم. مصراع دوم کما هوالمشهور: پوست بود پوست بود در خور مغز شعرا. 4- دست آهنگر مرا در مار ضحاکی کشید: از قصیدة مشهور خاقانی است به مطلع:
5ـ انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون...: بخشی از آیه 49 سوره آل عمران: که من بسازم برای شما از گِل، مانند پرنده، پس بدمم در آن شکل، پس گردد پرنده به فرمان خدای. 6ـ تو عیسایی و من مرغت که مرغی ساختی از گل: این بیت از غزلی است در کلیات شمس (ج 3 / 192) تصحیح مرحوم فروزانفر با مطلع:
7ـ برص: «سفیدیی است که بر ظاهر پوست بدن آشکار میشود و محل خود را ژرف میسازد، پس اگر در سایر اعضا این سپیدی عارض میشود به طوری که رنگ بدن تماماً سپید گردد، آنگاه این عارضه را «منتشر» نامند.»،(کشاف اصطلاحات الفنون). 8ـ و تبریالأکمه و الأبرص باذنی...: بخشی از آیه 110 سوره مائده: «و تُبری اْلاَکْمَهَ وَ الاَ بْرَصَ بِاذِنی وَ اِذ تُخِْرج المَوتی بِاِذنی وَ اِذکففتُ بَنی اسرائیلَ عَنکَ اِذجئتهمْ بِالبَیّناتِ فَقالَالّذینَ کَفَروا مِنهُم اِن هذا اِلّاسحرٌ مبین» و عافیت میدادی نابینای مادر زاد را و پیس را به فرمان من و چون بیرون میآوردی مردگان را به فرمان من، و چون بازداشتم فرزندان یعقوب را از تو، چون به ایشان آوردی، حجتها گفتند: آنان که کافر بودند از ایشان، نیست این مگر جادویی آشکارا. 9 ـ در جوامع جالینوس آمده است: جالینوس: طبیب، عالم تشریح، فیلسوف و بزرگترین اطبای ایام قدیم (حدود 129-199بعد از میلاد) در دوره اسلامی بسیاری از تالیفات وی به وسیله حنین بن اسحاق و دیگر مترجمان به عربی ترجمه شد.(دایره المعارف فارسی «جالینوس»). کتابهای زیادی به جالینوس نسبت داده شده است که برای تفصیل آن به (الفهرست ابن ندیم / 5-403) و نیز تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، تالیف صفا: 333. درباره جوامع جالینوس نوشتهاند: «کتاب التریاق جالینوس همراه جوامع جالینوس در معجونات جزو نسخ دار الکتب مصر موجود است، ترجمه این کتاب را به حنین بن اسحاق هم نسبت دادهاند.» 10ـ هُزّی الیک بجزع النحلة تساقط علیک رطباً جنیّا: آیه 25 از سوره مریم، آیه 26 و ترجمة آیهها چنین است: فکُلی و اَشرَبی وَ قرّی عینا فامّا ترینَّ مِنَ البشر اَحداً فقولی اِنّی نذرتُ للرّحمن صوماًفلن اَکلّم الیوَم اِنسیّا: «و بجنبان با خود درخت خرما تا بیفتد بر تو رطب تازه، و بخور و بیاشام و روشن دار چشم، اگر بینی از آدمیان کسی را بگو که من نذر کردهام خدای را روزه که سخن نگویم امروز با هیچ آدمی.» 11ـ بیت الّلحم: ناصر خسرو در وصف بیت اللحم آورده است:« و به یک فرسنگی شهر بیت المقدس ترسایان را جایی است که آن را عظیم بزرگ میدارند و همیشه قومی آنجا مجاور باشند و زایران بسیار رسند و آن را بیت اللحم گویند و ترسایان قربان آنجا کنندو از روم آنجا بسیار آیند...» سفرنامه، ص57، نیز ر.ک: طوسی، عجایب المخلوقات / 170). 12ـ قالت یالیتنی متُّ قبل هذا و کنت نسیاً منسّیا: بخشی از آیه 23 سوره مریم:]مریم[گفت:کاشکی منبمردمیپیش از این و بودمی فراموش شده. 14ـ کفیده: از هم باز شده و شکافته و ترکیده (برهان قاطع). مسعود سعد میگوید:
13ـ گهی بر طارم اعلی نشینم: این بیت در گلستان سعدی، باب دوم، از قطعهای است به مطلع:
اشاره به این نکته است که: حال عارف بر دوام نیست و تغییر پذیراست. مصرع دوم این بیت در گلستان تصحیح دکتر یوسفی / 90 به صورت «گهی در پیش پای خود نبینم » ضبط شده است. 14ـ سوزن: سورآبادی در تفسیر خود در باب «سوزن عیسی» می نویسد:« خدای تعالی او را به آسمان چهارم برد، چون آنجا رسید، امر آمد فریشتگان را:« بنگرید تا با وی از دنیا هیچ چیز هست؛ اگر نیست، وی را به آسمان هفتم آرید.» نگاه کردند، با وی سوزنی یافتند، در گریبان پلاس که چهل سال بود تا آن را پوشیده داشت؛... چون آن سوزن دیدند با وی، ندا آمد که: عیسی را هم آنجا بدارید.»(قصص قرآن مجید برگرفته از تفسیر سورآبادی/47)نیز؛ ر.ک: میرجلال الدین کزازی،«سوزن عیسی» مجله آینده، 13،1366، ص 53-46. 15ـ انّی عبداللّه آتانی الکتاب و جعلنی نبیّا: آیه 30 از سوره مریم: گفت: من بنده خدایم، آمد به من کتاب و کرد مرا پیغامبری. 16ـ و از سه کودک که در طفولیت سخن گفتند: «و روایت کردهاند از رسول علیهالسلام که او گفت: پنج کس سخن گفتند پیش از وقت گوای یوسف فی قوله: و شهد شاهد من اهلها، و کودکماشطه دختر فرعون و عیسی علیه السلام، و صاحب جریح و فرزند آن زن که اصحاب الاخدود او را بسوختند» (تفسیر ابوالفتوح، چاپ آستانقدس، ج 16 / 79 ) «و روی عن هلال بن سیاف، قال: لم یتکلم فی المهد الا ثلاثه: عیسی بن مریم و صاحب یوسف، و صاحب جریح.»(تفسیر کشف الاسرار، ج 6/35). 17ـ مراد از قرّاء حافظان کلاماند: برای تفصیل در باب قاریان و قراات مختلف قرآن. ر.ک: معحجم القراات القرانیه مع مقدمه فی القراات و اشهر القراء، اعداد الدکتور احمد مختار عمر، عبدالعال سالم مکرم (قم. انتشارات اسوه.1412، 7 ج). 18ـ مسیلمة کذاب دعوی باطل میکرد که: «در زمان پیامبر به سال نهم هجری، مَسلمه نامی با گروهی از یمامه خدمت رسول خدا رسید، ولی وقتی برگشت، راه ارتداد پیش گرفت و در نامهای ادعای شرکت در پیامبری داشت که رسول خدا او را «مُسَیلمه کذاب» خواند،» (رامیار، تاریخ قرآن، امیر کبیر، 1369، ص 300؛ برایتفصیل ر.ک: ترجمه تاریخ یعقوبی، ج 2 /7). 19ـ به روایتی پانصد و به روایتی هفتصد کشته شد: در باب جنگ خالدبن ولید با مسیلمة کذاب و کشته شدن قاریان قرآن و اختلافی که در تعداد آنهاست، ر. ک: رامیار، تاریخ قرآن، صص300-303. 20ـ غزوة ارمنیّه: در باب این جنگ که حذیفه در میان شامیان به همراهی عراق در فتح ارمنستان آذربایجان میجنگید؛ ر.ک: (حواشی رامیار بر تاریخ قرآن /414). 21ـ حذیفةالیمانی که او صاحب سرّ حضرت نبی (ص) بود: «حذیفه پسر یمان (م. 36 هـ ق ) اصلاً عراقی و از سابقین در اسلام بود. در زمان رسول خدا (ص) رکابدار حضرتش بود و بدین سبب شبی درمراجعت از تبوک که منافقین کمین کرده بودند تا رسول خدا را نابود کنند و ناگهان برقی بجهید، پیامبر و او آنها را دیدند و شناختند، ولی پیامبرفرمود که این راز را نگاهدار و باکس نگوید، او هم هرگز این راز را فراموش نکرد، از اینجا چون تنها کسی بود که منافقان را میشناخت،معروف به « صاحب سرّ رسول خدا» شد. (رامیار،تاریخ قرآن، 412) در باب حکایت حذیفه با عثمان؛ ر.ک: همان مأخذ / 414. 22ـ زید و عبدالله بن زبیر...: درباره این چهار نفر در الاتقان فی علوم القران سیوطی (ج 1/ 208) و کتابهای تاریخ قرآن اطلاعات مختلف داده شده است. (برای تفصیل ر.ک: رامیار، تاریخ قرآن، / 417). 23ـ ایشان را در بعضی کلمات توقف پیدا شد: «ازهانی نقل کردهاند که گفت: من وقتی نزد عثمان بودم و اصحاب آیات را بر او عرضه میداشتند، از جمله استخوانهای شانه گوسفندی بود کهبر آنها نوشته بودند: «لم یتسن» و «فامهل» و « لاتبدیل للخلق». عثمان آنها را چنین تصحیح کرد: «لم یتسنّه» و «فَمَهّل» و «لاتبدیل لخلقالله»آن گاه آنها را توسط من نزد اُبیّ بن کعب فرستاد»:(رامیار، تاریخ قرآن،427» نیز ر.ک: غانم قدوری الحمد، رسم الخط مصحف، 115. 24ـ ابوالاسود دوئلی: در باب او و پیشگامی او در نقطه گذاری و اعراب قرآن؛ ر.ک: یاقوت، معجم الادباء، ج 14/49 . 25ـ پنجاهه صوم نصاری است: مراد از « پنجاهه» نیز گاه روز پنجاهم است از روزه بزرگ که آن را هفت هفته نگه دارند و درآن مدت گوشت نخورند و آنچ به جانور پیوندد» (التفهیم / 249).« ممکن است مراد از پنجاهه lentیعنی صوم چهل روزه باشد که عیسویه مشرق پیش از عید قیامت نگاه میدارند؛ به اضافه هفتهای که مناسک مربوط به قیام عیسی از مردگان را اقامه می کنند.( مینورسکی، شرح قصیدة ترسائیه، / 59 و 95). 26ـ مولی، نی است: «مولی» در دیوان خاقانی مصحح سجادی «مولو». و معموری در شرح آن مینویسد: «مولو» بالضم شاخ آهویی که کافرانو جوکیان نوازند» (شرح معموری / 39). 27ـ چرخا: چرخا، پیراهن را نیز گفتهاند (برهان). پیراهن باشد و آن را «گریبانی» و «کرته» نیز خوانند (جهانگیری).
28ـ لَباچه: بالا پوش و فرجی باشد (برهان) و به معنی جُبّه و خرقه نیز استعمال میشود.
29ـ عودالصّلیب: «عود صلیب را فاوانیا خوانند، از روم آرند و از هندوستان، لکن هندی بهتر و به «عاقرقرحا» ماند و به ستبری یک انگشت باشد، خاک گون و باسپیدی میگراید و بر او رگهای سیاه باشد و چون بشکنند بر او چهار نقطه سیاه بیفتد، مانند صلیب، اگر مصروع با خویشتن دارد، فایده دهد وآن علت از او زایل شود.» (نزهتنامه علایی، تصحیح فرهنگ جهانپور، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362: 237) و ابوریحان در کتاب الصیدنه فیالطب (نشر دانشگاهی، 1370: 454) در ذیل «عود فاوانیا» مینویسد: « و هو عودالصلیب و فی جامع ابن ماسویه،«اکتمکت » و هو داء هندی بدل من الفاوانیا و هو عود اغبر، فیه خطوط ابیض، کاقطار الدائرة». 30ـ هوس اسعابوس بود: در تفسیر ابوالفتوح ج 4 / 60، تصحیح و تعلیق علامه شعرانی ( کتابفروشی اسماعیله، 1383 هـ ق) آمده است: « مهتر جهودان که یهودا بود مردی را فرستاد نام او ططیانوس گفت در این خانه شو و عیسی را بکش...» علامه شعرانی در حاشیه اسم ططیانوس مینویسد: «جماعتی ازعلمای مسیحیان قتل حضرت مسیح را منکر بودند، از جمله مارسیون و اتباع وی و یکی از بزرگان علمای آنان در عصر اول به نام ارینوسمیگفت: مردی را به نام شمعون قیروانی با مسیح اشتباه کردهاند و امروز در کتب اروپائیان به نام سیمون دوسیرون، مذکور است... نام ططیانوس را در کتب آنان نیافتم.» 31ـ و در کشّاف آمده است: محمود بن محمد بن احمد ملقب به جاراللّه و مکنی به ابوالقاسم، در سال 467 هـ . ق در قریهای به نام «زمخشر» از خوارزم به دنیا آمد. وفاتوی در جرجانیه به سال 538 هـ . ق بود. از وی آثار متعددی باقی مانده است که مهمترین آن الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التاویل معروف به تفسیر کشّاف است. گستردگی اطلاعات مؤلف، دقت و ژرفکاری او در مسائل کلامی، بلاغی و ادبی باعث شده است که این کتاب در میان آثار تفسیری جایگاه بلندی را بیابد. تفسیر زمخشری بارها به چاپ رسیده است. (برای تفصیل ر.ک: مصطفی صاوی، منهجالزمخشری فی تفسیرالقرآن وبیان اعجازه، مصر: دارالمعارف.) بخشی را که شیخ آذری از کشاف نقل میکند، با اندکیاختلاف در ذیل تفسیر آیه 157 سوره نساء آمده است، که ترجمه آن چنین است: «روایت شده که یهودیان عیسی (ع) و خدای تعالی را دشناممیدادند، پس ]عیسی (ع)[ آنها را نفرین کرد: «خداوندا تو پرودگار منی و با کلمهات خلق کردهای، خداوندا هر کس که مرا و مادرم را دشنامداد، او را لعنت کن. پس خداوند هر کس را که به آن دو دشنام داد، به صورت میمون و خوک در آورد. ]یهودیان[ بر قتل او همداستان شدند، پس خداوند عیسی (ع )را به بالا بردنش به سوی آسمان آگاه ساخت. پس ]عیسی (ع)[ به اصحابش گفت: «کدامیک از شما راضی است که به قیافه من در آید، که ]هرکسی راضی شود[ کشته شود، به صلیب کشیده شود و به بهشت رود، یکی از آن مردان گفت: «من»، آنگاه خداوند او را شبیه عیسی کرد وکشته شد و به صلیب کشیده شد. و ]نیز[ گفته شده است: مردی بود که نسبت به عیسی نفاق داشت، وقتی که قصد کشتن عیسی را کردند،گفت:«من جای عیسی را به شما نشان میدهم»، پس وارد اتاق عیسی شد و عیسی بالا برده شد، و او به قیافه عیسی در آورده شد، پس او راکشتند و گمان میکردند، که او عیسی است، سپس میان آنها اختلاف افتاد، بعضی گفتند: «اگر این رفیق ماست، پس عیسی کو؟» و بعضیگفتند: صورتش صورت عیسی است، اما بدنش بدن رفیق ماست... تا آخر ماجرا(الکشّاف، بیروت: دارالمعرفه، ج 1/ 313) و نیز، ر.ک:بحارالانوار، ج 14/ 340) 32ـ هیکل: در باب واژه «هیکل» و نظریات مختلف در باب آن ر.ک: حسن زاده آملی، دروس معرفت نفس، حسن،145)و هزار و یک کلمه، کلمه 138 . 33ـ المرء یُعرف بطیّ لسانه، لابطیلسانه: این ضرب المثل را در کتب امثال عرب نیافتم، به این معنی (المرء تحت لسانه، المرء مخبوء تحت لسانه) در کتب امثال است. ر.ک: امیل بدیع یعقوب، موسوعةامثال العرب، ج 5: 394). 34ـ طیلسان... آن کسوت اسلام است: آقای دُزی معتقد است: «در ابتدا طیلسان را فقط فقیهان میپوشیدند و اصطلاح «اهل السیف و الطیلسان» که در بعضی کتب آمده است، از همینجاست» (برای تفصیل ر.ک: دُزی، فرهنگ البسه مسلمانان، ترجمه حسینعلی هروی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1359: 262 به بعد). 35ـ تیربند: کمری که از چند رشته پشم شتر بافته، ساخته باشند و آن را شاطران و پیکان در بالای قنطوره بر میان بندند و بر یک سر آن زهگیر و خلالدان وامثال آن آویزند، و زنگها را بدان بند کنند (فرهنگ جهانگیری).
36ـ پور سقا: ابن اثیرکتاب الکامل(ج10: 345)ذیل حوادث سال 504 هـ ق مینویسدکه: «چون یوسف بن ایوب همدانی واعظ به بغداد آمد، مردی به نام ابنالسقاء از وی پرسشهاییکرد که ابنایوب از آنها بوی کفر شنید، و پیشگویی کرد که ابنالسقاء خارج از دین اسلام خواهد مرد، و چنین اتفاق افتاد که چندی بعد وی به ممالک روم افتاد و آیین عیسی گرفت. (برای تفصیل در باره «پورسقا» ر.ک: فروزانفر، شرح احوال و آثار عطار: 323-336و346-347). 37ـ یعقوب و نسطور و ملکا عبدة عیسی علیهالسلام: شادروان محمد معین به نقل از روضة المناظر مینویسد: «نصاری به 72 فرقه منقسم شدند، مهمترین آنها سه است: الملکائیه، النسطوریه، الیعقوبیه،...»(حواشی محمد معین بر اشعار خاقانی: 25. ) مینورسکی اشتباه خاقانی را که تصور کرده است،یعقوب و نسطور و ملکا اسم مبدعان فرق ثلاثه هستند، اصلاح کرده، مینویسد:«درینجا اطلاع محدود و غلط شاعر او را گرفتار اشتباه کرده است. وی میخواهد کسانی را که مبدع و مؤسس فرق ثلاثه مسیحی یعنی فرقه یعقوبی و نسطوری و فرقه ملکائی بوده اند نام ببرد، اما توجه ندارد که ملکائی فقط به معنی ملکی و پادشاهی است و از نام شخصی که مؤسس آن فرقه از مسیحیه باشد، مشتق نیست (شرح قصیده ترسائیه مینورسکی: 63). 38ـ الاب قوة ازلیّه و...: در شرح رباعیات ملا جلال دوانی، تصحیح استاد دکتر دهباشی (انتشارات مسعود، 1368: 45) این حدیث را این گونه روایت کردهاست. «الاب قوه سرمدیّه و انا نطقها و روح القدس علمها» در متون حدیث شیعه و اهل سنت یافت نشد. ترجمه حدیث بر اساس ضبط متن:«اَب نیرویی است ازلی، روح القدس جان او و من کلمه ]نشانه[ آن هستم.» در باب کلمه بودن حضرت عیسی علاوه بر قاموس کتاب مقدس : 807 ر.ک: کشف الاسرار، ج 5: 487). 39ـ سه نوع شراب هست: آنچه شیخ آذری در باب قرقف گفته است، هیچ اساس و بنیادی ندارد. مینورسکی در شرح خود بر قصیده (ص67) به نقل از مارگلیوث مینویسد:« احتمال میدهم کلمهای که خاقانی به کار برده است، تحریف گونه ای باشد از کلمه یونانی (perikopy) که آباء و نویسندگان نصاری آن را به معنی « متن و نوشته» به کار می بردهاند». 40ـ قالب آدم: اکثر کتب تاریخ ذیل حوادث «آفرینش آدم (ع)» این خبر را نقل کردهاند، نیزدر کتب تفسیر در ذیل آیه29 سوره الحجر، و آیه 72 سوره ص(نفخت فیه من روحی: در او دمیدم از روح خود). ابوالفتوح، ج 4/ 473، در این باب به تفصیل سخن رفته است. برای نمونه ر.ک: قصصقرآن مجید، برگرفته از تفسیر سورآبادی، یحیی مهدوی /6). 41ـ الحمدللّه رب العالمین: آیه دوم از سوره فاتحه: همه سپاس خدای را پرودگار جهانیان. 42ـ یرحمک ربّک لذلک خلقتک: رحمت پروردگارت بر تو باد و به همان دلیل ترا آفرید: ر.ک: بحارالانوار، ج 57/ 104. 43ـ و قال فیالکشّاف: العیسی احیی اربعة نفرو احیی حزقیل...: ]زمخشری[ در کشّاف میگوید:«عیسی چهار نفر را زنده کرد، ولی حزقیل هشت هزار نفر را حیات بخشید.» در تفسیر کشاّف جمله مذکور یافت نشد. 44ـ حزقیل: پس از «کالب» چنانکه مورخان گفتهاند: «حزقیل» به نبوت بنی اسرائیل مبعوث شد. (ابن اثیر، کامل التواریخ، ج 1 : 210) طَبرِسی نقل کرده که«حزقیل» همان «ذوالکفل» است و علت موسوم شدنش به این نام آن بود که هفتاد پیغمبر را از قتل نجات داد (مجمع البیان ج 1: 346). بسیاریاز مفسران در تفسیر این آیه از سوره بقره که خدا فرموده: «آیا نشیندی داستان آن مردمی را که از بیم مرگ از دیار خود بیرون شدند و هزاران نفر بودند که خداوند بدیشان گفت: «بمیرید» آن گاه زندهشان کرد، براستی که خداوند نسبت به مردم کریم است، ولی بیشتر مردم نمیدانند ]بقره243[ گفتهاند که آیه فوق مربوط به قوم حزقیل و اشاره به داستان آنهاست و سرگذشت آنها را با مقداری اختلاف ذکر کردهاند (سیدهاشم رسولی محلاتی، تاریخ انبیاء، تهران: نشر فرهنگ اسلامی 1373: 6-493) نیز: عیون الاخبار: 91-90 و صدوق، توحید: 434. 45ـ انی اعوذبالرّحمن منک ان کنت تقیّا: آیه 18 سوره مریم «گفت من پناه با خدای میدهم از تو اگر تو پرهیزگاری». 46ـ تقی نام: در شرح و تفسیر کلمه «تقیّا» در بین مفسران اختلاف زیادی هست، در پاسخ به این سؤال که: اگر تقی (پرهیزگار) باشد، از او چرا به خدا پناهمیبرد؟ ابوالفتوح رازی ( ج 16/65) مینویسد:«گفتند: تقی، نام مردی بود در آن روزگار مفسد که به بامهای مردمان فروشدی و دنبال زنان مردمان داشتی که او را بر عکس «تقی» خواندندی، گفت: «اگر تو آن مردی، من پناه با خدای میدهم از تو». 47ـ قال انّما اَنا رسولُ ربّک ِلاَهَبَ لَکَ غُلاماً زکیا: آیه 19 سوره مریم: گفت: «من رسول خدای توام تا بدهم تو را پسری پارسا». 48ـ سبحانه عمّا یقول الظّالمون: منزه است از آنچه ستم پیشهگان میگویند. 49ـ فقولی انّی نذرتُ للرحمن صوماً: ذیل آیه 26 سوره مریم: اگر بینی از آدمیان کسی را بگو که من نذر کردهام خدای را روزه که سخن نگویم امروز با هیچ آدمی. 50ـ و السَّلام علَیَّ یومَ وُلدتُ...: آیه 33 سوره مریم:وسلام برمنآن روزکه بزادم وآن روزکه بمیرم و آن روز که برانگیزند مرا زنده. 51ـ در تواریخ آمده است: در کتابهای تاریخ طبری، کامل ابناثیر، مروج الذهب مسعودی، تاریخ یعقوبی، تاریخ گزیده، چنین حکایتی یافت نشد. 52ـ و جامع انجیل چهارند: دربارة جامعین انجیل، ر.ک: مسترهاکس امریکایی، قاموس کتاب مقدس، اساطیر، 1377؛ لوقا، ص 773؛ یوحنا، ص 964؛ متی، ص 783؛ مرقس، ص 796. ضبط شیخ آذری از بعضی این حواریون را در جایی نیافتم. 53ـ واکنون آن کتاب میگویند در خزاین ملوک چین است: عوفی در جوامع الحکایات درباره «ارتنگ» گوید: «در میان خزینه پادشاهان چین تا در این وقت باقی مانده است»(از گزیده اشعار خاقانی، دکترسجادی/142) نیز ر.ک: تقیزاده، مانی و دین او. 54ـ و بحیرا زاهد آنکه در وقت...: ر. ک: بحارالانوار، ج 35: 128، روایت 74. 55ـ یا ابراهیم هذا قبلتک و قبلة الانبیاء من بعدک: ای ابراهیم! این قبله تو و قبله پیامبران بعد از توست. 56ـ مسجد اقصی: «قرآن سوره هفده، آیه 1، مسجد اقصی گمان میرود که مراد مسجد فعلی نباشد، بلکه منظور مسجدی بوده است در جای معبد قدیمی سلیمان.»( مینورسکی، شرح قصیدة ترساییه: 71). 57ـ مَن انصاری الی اللّه: بخشی از آیه 52 سوره آل عمران: «فلمّا اَحسّ عیسی منهم الکُفرَ قالَ من اَنصاری الی اللّه، قالَ الحواریّون نحنُ اَنصارُاللّهِ»: پس چون یافت عیسی از ایشان ناگرویدن را گفت: کیست یاران من، گفت: یاران برگزیده او ما یاران دین خداییم. 58ـ بلاغت: بلاغت: جوان شدن (غیاث اللغات) بلوغ (معین، فرهنگ فارسی): پرورش که مردم به بلاغت جسمی رسیده را همی باید (جامع الحکمتین). 59ـ شلیخا احذه را گویند: شلیخا در سریانی به معنی رسول و حواری بوده است و در عربی سلیح است (مینورسکی: شرح قصیده ترساییه، 71). دربارة کلمة «احذه» یا «اخده» به کتابهای مختلفی رجوع شد ولیکن معنی دقیقی به دست نیامد. لغاتی که تا حدی با متن سازگار است، عبارتنداز: احدّه، جمع حدید = مردان تیز فهم، دلاوران احزه = رجل شدید العمل، مرد سخت کوش. جذّا= کفشگر، کفش دوز. بحارالانوار (ج 14: 275) وجه تسمیة حواریون را این گونه مینویسد: قال الکلبی:«الحواریون، اصفیاء عیسی... و سمّوا حواریین لانهم کانوا نورانیین علیهم اثراالعبادة». 60ـ شیخ سعدالدین حموی: محمد بن المؤیدّین ابی بکر عبدالله بن ابی الحسن علی بن محمد حمّویه الجوینیمعروف به حمویی، جد اعلای ایشان حمویه، پسر حمویه جوینی از کبار مشایخ طریقت بود. و در سنه 532 هـ ق در نیشابور وفات یافت.وی صاحب ترجمهای، از اشهر مشاهیر صوفیه عصر خود و از جمله اصحاب شیخ نجمالدین کبری بوده است. (دهخدا) 61ـ بالمنارة البیضاء: «عیسی (ع) بر منارهای سفید، در دمشق در حالی که لباسی دو تکه (ثوبٌ مهرود، اصفر مصبوغ بالهرد) سرا پا زرد پوشیده است، فرود میآید واین در حالی است که دو ملک از چپ و راست، او را همراهی میکنند، و از صورتش قطراتی از عرق میریزد. همانند لؤلؤ همان گونه که (انسانمضطرّ) از دعا خارج میشود، (ظاهراً مصنف فراوانی قطرههای عرق که موجب زیبایی چهره عیسی شده به دانههای عرق که بعد از راز و نیازپدید میآید، تشبیه کرده است(؟)). و مردم در نماز عصر هستند، امام از اقامتگاه خود حرکت کرده، سپس صفوف جماعت منعقد میگردد وعیسی (ع) طبق سنت و روش نبی اکرم نماز میگزارد، صلیبها را میشکند، خوکها را میکشد، و خداوند اسباب گشایش کار او را فراهم میکند(قبض/ قبضالله له کذا: آماده کرد خدا برای او چنین) و مهدی که پاک و طیّب است، به سوی او شتافته (؟) تا پایان با اوست و هموست کهدجّال را میکشد.» این حکایت به گونه و روایتی دیگر در بحار الانوار ج51 / 98 و سنن ابی داوود، ج2: 432 آمده است. 62ـ و قال الثعلبی بروایة عن النبی: ثعلبی گفت: به روایت از پیامبر (ص)، ]پیامبر[ فرمود: در آخر الزمان مردی خروج میکند که دجال نامیده میشود و یهودیان از او پیروی میکنند. 63ـ و فی روایة انّ الیهود قالوا یوماً لرسول الله (ص): و در روایتی آمده است که روزی یهودیان به پیامبر اسلام (ص) گفتند: «ما پیامبری داریم که در آخر الزمان خروج میکند (و چنان بلند قامت است که:) داخل دریا میشود، اما آب از زانویش تجاوز نمیکند، و ابرها برابر چشمهایش هستند، او سوار بر دراز گوشی است که، فاصله دوگوشش چهل ذرع است و حکومت مشرق و مغرب را به دست میگیرد. منظورشان از آن پیامبر دجال است که بیشتر پیروانش زنان و ابلهان هستند، خداوند شیاطین را تحت تصرف او در میآورد، شیاطین در زمین به شکل مردم میگردند، آنها برای مردم به شکل پدرانشان،خواهرانشان، مادرانشان، پسرانشان و برادران مرده آنها ظاهر میشوند». 64ـ فیقولون لهم اما تعرفوننا: شیاطین به مردم میگویند: «ما را نمیشناسید؟ ما پدران و برادران شما هستیم که مرده بودیم. این، پروردگار جهانیان ما را زنده کرده است».منظورشان از «این» دجال است. اما مؤمنان، خداوند آنها را به همان شکلی که هستند، میمیراند. و اما این همان دجال است. و این از آن روست که پیامبر (ص) فرمود: «پروردگارتان اعور، کسی که یکی از چشمانش نابیناست، نیست». ودجال چشم راستش نابیناست. لذا مؤمنان او را شناخته و باطلاندیشان شک و شبهه به میان میآورند. 65ـ و ذلک انّه یخرج بعد قحط عظیم: و آن از این روست که: دجال بعد از سه سال قحطی وحشتناک خروج میکند ]در این سه سال[ سال اول، یک سوم محصولات، بارانها وآبهایشان کم میشود؛ و در سال دوم و سوم، دو سوم ]باقی مانده[ از زندگیشان و محصولاتشان از بین میرود؛]به طوری که[ نه آسمانباریدنی، و نه زمین روییدنی دارد و نه، درختی بر میدهد. نصیب و سهم مردم، تلاشی طاقت فرسا]بدون سود[ است و آنها از گرسنگی و درد ورنج ]گروه گروه[ میمیرند. 66ـ فیخرج الدّجال و معه جبلٌ اخضر: پس ]از این قحطی[ دجال خروج کرده و در حالی که با خود، کوهی سبز از میوههای رنگارنگ و کوهی از تاریکی دارد. او میگوید: «منپروردگار شمایم این بهشتم است و این آتشم». شیاطین همراه او، مردم را به سوی او فرا میخوانند. این دجال مردی از ]قبیله[ بنی تمیم استکه با خود، انواع سرگرمیها و دانشها را دارد. اسمش عبدالله بن صاید و کنیهاش ابویوسف است. او بر تمامی ممالک عرب گام مینهد، اما بهچهار سرچشمه ]پاکیها[ نزدیک نمی گردد: مکه، مدینهالنبی، بیتالمقدس و مسجد طور سینا.در این چهار جا، خداوند فرشتگان را مأمورکرده که او را از آن مکانها برانند. تا زمانی که خداوند بخواهد او در زمین میماند؛ شرق و غرب را در مینوردد و در عین حال مؤمنان به شدت بااو کارزار میکنند، از همه شدیدتر جنگ بنی تمیم با اوست. آنها سخت ترین جنگ را در روز جمعه بزرگ با او دارند و نیزههاشان بس دراز است. تا آخرروایت.درباب حکایتیکه ذکرشد. (ر.ک: کشف الغمة، ج2: 480، نیز بحارالانوار،ج2:52). 67ـ و اَنّاللّه تعالی لایُسَّلّطُ عَلی قتلِ اَحَدٍ مِنْ اُمّتی: «و خدای تعالی بر کشتن هیچ یک از افراد امت من کسی را مسلط و قادر نمیسازد، مگر یک نفر که او ملکان پسر سام پسر نوح (ع) است؛ منظور همان فرد طویل العمری است که محافظ قبر آدم (ع) است. او]بر زمین[ فرود آمده در میان ابدال، ]برگزیدگان امتم [ و به دجال میگوید:ای ملعون بمیر تو پسر صائد، دجال هستی که پیامبرمان تو را به ما شناسانده است. سپس ملکان بر دجال چیره شده او را به قتل میرساند]دوباره خداوند[ دجال را زنده میکند و ملکان همان گونه که بار اول با او سخن گفت، میگوید: آیا من نبودم که تو را کشتم و زنده گردانیدم؟دجال در جواب به او میگوید: دروغ میگویی ملعون، در حقیقت خداوند تعالی مرا زنده کرد، اگر راست گویی مرا بار دگر ]بکش[ وزنده کن و براین کار توانا نیست. و خدا او را بر غیرش مسلط نمیسازد، خدا آگاهتر است.» متن مذکور خالی از تشتت نیست. براساس نسخه مذکور در متنترجمه شد روایتی شبیه به این با تفاوتهای کلی در کشف الغمه ج 2 / 489 آمده است. 68 ـ نسناسه: «در روایات نسناس یا «دیو مردم» موجودی است که به صورت نصف آدمی تجلی میکند، چنانکه یک دست و یک پای و یک گوش دارد (یاحقی، فرهنگ اساطیر: 418) نیز ر.ک: حیوةالحیوان، ج 2 : 7-356 و قزوینی، عجایبالمخلوقات : 370. 69ـ عجایب المخلوقات: منظور مؤلف از کتاب عجایب المخلوقات، کتابی است با عنوان: عجایب المخلوقات و غرائبالموجودات از زکریابن محمدبنمحمودالقزوینی(م.682 ه ق) این کتاب در پایان کتاب حیوة الحیوان الکبری، دمیری، به چاپ رسیده است. 70ـ تمیم ابن دارمی روایت میکند: این روایت در متون حدیث یافت نشد، اما در باب دجال و اینکه در بحر قلزم در بند است، ر.ک: تفسیر طبری، ج 6/1613 و سفینة البحار، ج 1/439،اعلام قرآن خزائلی / 458. 71ـ بحیرة طبریه: صاحب حدود العالم (تصحیح مریم میر احمدی /102) مینویسد: «دریای طبریه اندر شام، درازی او دوازده فرسنگ، اندر پهنا، هفت فرسنگو نیم.اصطخری (مسالک و ممالک/ 60-62) توضیحات مبسوطی در بارة دریای طبریه و وضع جغرافیایی آن ارائه میدهد.( نیز ر.ک: (طوسی، عجایبالمخلوقات: 109). 72 ـ گفت عین زعر چونست؟: زعر: موضعی است به حجاز، (معجم البلدان) شهرکی است از دیار قوم لوط به شام و اندر وی آبادانی اندک مانده است (حدود العالم). 73ـ حاتم اصمّ: جامی در نفحاتالانس (تصحیح دکتر عابدی / 63) آورده است: «از قدمای مشایخ خراسان است، از اهل بلخ، با شقیق صحبت داشته است واستاد احمد خضرویه است، مات بواشجرد من نواحی بلخ سنه سبع و ثلاثین و مأتین (237)، واشجرد: به صورتهای واشگرد، ویشگرد همنوشتهاند شهرکی واقع در نزدیکی قبادیان (ر.ک: حدودالعالم / 110). 74ـ شیخ نجمالدین ادکانی: «وی مرید شیخ رکنالدین علاءالدوله است قدّس سرّه، عمر وی به هشتاد رسیده بود، در شهور سنه ثمان و سبعین و سبعمائه از دنیا برفته و درحصاری از اعمال اسفراین مدفون گشته.» (نفحات الانس / 449).اطلاعی از کتاب مقامات شیخ ابوبکر علائی به دست نیامد. 75 ـ عیکل: در واژهنامههای معمول این کلمه یافت نشد، در نسخههای خاقانی نیز این مصرع به صورت «به عید هیکل و صوم العذارا» ضبط شده است وچون شیخ آذری این واژه را معنی کرده است، احتمال تحریف در بیت نمیرود. 76ـ صوم عذارا، هیکل: در باب این دو واژهر.ک:( مینورسکی، شرح قصیده ترسائیه :72)وتعلیقات زرینکوب بر آن. 77ـ غالباً صوم عذیراست: اگر ضبط کلمه همین باشد، عُذیر به معنی طعام و عذر خواهی آمده است. شاید صوم سکوت حضرت مریم را همراه با صوم طعام تصور کرده است. کلمة عزیره معنی «دختر بی تجربه و ناآزموده کار» را میدهد. نسخة مج 2 غدیر و نسخة الف غریز ضبط کرده که مسلماً اشتباه است. 78ـ یوسف از قرابتان عمرانست: «کلبی گفت: مریم را پسر عم بود یوسف نام،» (تفسیر ابوالفتوح، آستان قدس، ج 13: 66و72). 79ـ بهتان عظیم: از آیه 16 نور و آیه 156 نساء: «و بکفرهم و قولهم علی مریم بهتانا عظیما» (نساء / 156). 80 ـ حنّة بنت عمران بن ماثان: در باب سلسله نسب حضرت مریم تا حضرت آدم ر.ک:(تاریخ گزیده/ عبدالحسین نوایی / 6-55). 81 ـ شرح الکشّاف: در باب شروح مختلف کشّاف در ادوار مختلف ر.ک: مصطفی صاوی، مقدمه منهج الزمخشری فی تفسیر القرآن و بیان اعجازه، بیروت، 1420.)از شروح معتبر کشاف: 1- فتوح الغیب فی الکشف عن قناع الریب؛ شرف الدین حسن بن محمد طیّبی؛2 شرح الکشاف، قطب الدین محمد رازی مفصلترین شرح 3- الکشف عن مشکلات الکشاف، سراج الدین عمر بن عبدالرحمن فارسی. 82ـ که آمد میوهاش از روح اعلی: این بیت در نسخههای خاقانی به صورت «روح معلّی» ضبط شده است و«روح معلّی» می تواند کنایه ازشجره خاندان مقدس باشد که و جود عیسی مره و میوه آن شجر است، و طبق اقوال از نفح روح معلی که ظاهرا از لحاظ خاقانی مراد جبرئیل است، به وجود آمده است (ر.ک: تعلیقات زرینکوب بر شرح قصیده ترسائیه مینورسکی:110-111). والسلام
نسخه بدلها: 1- با: ندارد. 2-الف: ترسایان، با: نصارا درو. 3- از «و تمامی این قصه» تا « ساحر گفتند» از مج2 اضافه شد؛ بقیه نسخ ندارد. 4- مج1و2 و مف: ندارد. 5- الف: پوشیده ، مج1: کور مادرزادراگویند. 6- دیگر نسخ«جنس» 7- با: صریح 8- مج2: + که سخن گفت. 9- مج2: حضرت امیرالمومنین. 10- با: ذی النورین، مج2: حضرت امیرالمؤمنین علی (ع). 11- الف: + زن 12- با: کفبانا، مج2: کهنابا، مج1: کنهانا،مف و چا: کهیانا. 13- الف:+اطفال. 14- الف و با و مج2: آویزند. 15- مج2: طنوس اسفیانوس. 16- اساس: سربندگان. 17- از « ومنشأ غلط» تا« ...من ذلک« از مج2 اضافه شد. 18- مج1: + رعاف آمدن خون است از بینی و به خاکستر سرگین خر بسته شود و معنی جاثلیق کهنه است. 19- مج2+ آدم را در آدم دمیدند. 20- الف و با: حرقیل. 21- الف و با: خرد، مج2: طفل. 22- الف: + بدان کتابها، با: + بدان کار. 23- الف: دستروس، با: دمستین، مج2: میتین. 24- با: دستروس، مج2: تبروس. 25- الف و با: ارتنگ، مج2: اژتنگ. 26- الف و با: ندارد 27- مج2: علیهم السلام. 28- الف: +شام ، با: +به شام 29- الف و با: +زر. 30- کلمه ناخوانا است. 31- الف و با و مج2: بیت المقدس. 32- الف و با: شهر. 33- مج2: اخذه. 34- مج1 و با: حساسه. 35- الف: محل طاعون. 36- اساس: عین و غیر، متن از:با و مج2. 37- الف و با: وادی شجر. 38- با:+سروند، مج2: طل رامت سروند. 39- الف و با: +محمد. 40- الف: حبیبه. 41- الف:+ والباقی. 2- پیش از این علامه قزوینی قصیده ترساییه را از این شرح با توضیحات به چاپ رسانده است. ر.ک: یادداشتهای قزوینی به کوشش ایرج افشار، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1354، ج1، صص 121-193 و نیز در ساغری میان سنگستان؛ زندگی، اندیشه و شعر خاقانی، به اهتمام جمشید علیزاده، نشر مرکز، صص 175- 226. 1- زرین کوب، ازشرح حبیب یغمایی بر این قصیده خبر می دهند که به چاپ نرسیده است. ر.ک: دیدار با کعبه جان، عبدالحسین زرین کوب، سخن، 1378، ص120).برای اطلاع از وضعیّت شروح دیگر قصاید خاقانی، ر.ک: مقالة اشعار خاقانی، ضیاء الدین سجادی،مندرج در کتاب «حواشی دکتر معین بر اشعار خاقانی» پاژنگ، 1369. 2- ضیاء الدین سجادی: شروح اشعار خاقانی ( چاپ شده در کتاب حواشی دکتر معین بردیوان خاقانی، پاژنگ، 1369، تهران، ص 153.
1. ر. ک: تاریخ فرشته، ج 1، ص 336. 2- برای تفصیل در باب موقوفات و وضعیت حال مقبرة وی ر.ک: غلامرضا برزگر ف: «آذری اسفراینی»، مجله ارمغان، سال سیزدهم، شماره 79، ص 471. 3- دیوان شیخ آذری تاکنون دوبار به عنوان پایان نامه در دانشگاههای کشور دفاع شده است. ر.ک: فهرست پایان نامه های رشته زبان و ادبیات فارسی. 4- از « بهمن نامه » هیچ نسخه خطی در فهرستها سراغ نداده اند، ذبیح الله صفا( تاریخ ادبیات در ایران، فردوس، تهران، 1366، ج4ص2673) می نویسد:« کتابی که ذیل فهرست موزه بریتانیا یاد شده است بهمن نامه دیگری است، زیرا که نسخه موزه بریتانیا در ربیع الاول 800ق استنساخ شده است، در حالی که بهمن نامه آذری طوسی بعد ار 830 ق در دوران سلطنت احمد شاه بهمنی سروده شده است...» نیز ر.ک: ذبیح الله صفا» حماسه سرایی در ایران، ( فهرست). 5- احمد منزوی (فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران، 1351، ج4، 3001-و 3002) از چهار نسخه این کتاب سراغ دادهاند.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1- ابن بابویه(صدوق)، ابوجعفرمحمد .(بی تا). توحید، ترجمه محمد علی بن محمد حسن اردکانی، تهران: نور. 2- ابن ندیم.(1350). الفهرست، به اهتمام رضا تجدد، تهران: بی نا. 3- اربلی، علی بن عیسی.(1405ق)کشف الغمة فی معرفة الائمه، بیروت: دارالاضواء. 4- اصطخری، ابراهیم بن محمد.( 1374 ). المسالک و الممالک، ترجمه ابواسحاق ابراهیم اصطخری، به کوشش ایرج افشار، تهران: موقوفات محمود افشار. 5- تبریزی، محمد حسین بن خلف.(1362). برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، تهران: امیرکبیر. 6- تهانوی، محمد علی.(بی تا). کشاف اصطلاحات الفنون،حقّقه لطفی عبد البدیع، مصر: وزارة الثقافة و الارشاد القومی. 7- جامی، نورالدین عبدالرحمن.(1370). نفحات الانس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: اطلاعات. 8- جمال الدین انجو، حسین بن حسن،(1351). فرهنگ جهانگیری، ویراسته رحیم عفیفی،دانشگاه مشهد. 9- جهانپور، فرهنگ ( مصحح).( 1362). نزهتنامه علایی، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. 10- الحمد ،غانم قدوری . (1376). رسم الخط مصحف، ترجمه یعقوب جعفری، تهران: انتشارات اسوه. 11- خاقانی شروانی.(1357). دیوان، به کوشش ضیاء الدین سجادی ،تهران: انتشارات زوار، چاپ دوم. 12- خزائلی، محمد.(1371). اعلام قران، تهران: امیرکبیر. 13- دزی .(1359). فرهنگ البسه مسلمانان، ترجمه، حسینعلی هروی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب . 14- دهخدا، علی اکبر.(1373). لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران. 15- دینوری،ابی محمد عبدالله.( 1406ق). عیون الاخبار، شرحه و ضبطه یوسف علی طویل، بیروت: دارالکتاب العلمیه. 16- رازی، ابوالفتوح.( 1383ق). تفسیر ابوالفتوح (روض الجنان و روح الجنان) ، تصحیح و تعلیق علامه شعرانی، تهران: کتابفروشی اسماعیله. 17- رامیار، محمود.(1362). تاریخ قرآن، تهران: امیرکبیر. 18- رسولی محلاتی، سیدهاشم. ( 1373 ) . تاریخ انبیاء، تهران: نشر فرهنگ اسلامی. 19- زرین کوب، عبدالحسین.(1378). دیدار با کعبه جان (درباره زندگی ، آثار و اندیشه خاقانی)تهران: سخن. 20- سجادی، ضیاءالدین.(به کوشش)(1358). حواشی دکترمحمد معین بر اشعار خاقانی شروانی، تهران: انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی. 21- فروزانفر، بدیع الزمان.(1374). شرح احوال و نقد و تحلیل آثار شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، چاپ دوم. 22- قزوینی، زکریا بن محمد .(بی تا). عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، به تصحیح و مقابله نصرالله سبوحی، تهران: کتابخانه ناصر خسرو. 23- صفا، ذبیح الله.(1356). تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم، تهران: امیر کبیر. 24- صفا، ذبیح الله.(1366)تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس، تهران. 25- طوسی، محمد بن محمود .(1345). به اهتمام منوچهر ستوده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. 26- عمر، احمد مختار و عبدالعال سالم مکرم.(1412). معحجم القراات القرآنیه مع مقدمه فی القراات و اشهر القراء، 7 ج، قم: انتشارات اسوه . 27- غیاث الدین رامپوری، محمد بن جلال الدین.(1364). غیاث اللغات، به کوشش منصور ثروت، تهران: امیرکبیر. 28- قمی، شیخ عباس.(بی تا). سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات. 29- کزازی، میر جلال الدین.( 1376). سوزن عیسی، (گزارش چامه ترسایی از افضل الدین بدیل خاقانی شروانی)، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی. 30- مجلسی، محمدتقی. (بی تا). بحارالانوارالجامعه لدرراخبارالائمة الاطهار، تحقیق عبدالزهراء العلوی، بیروت: دارالرضا. 31- مصاحب، غلامحسین(سرپرست).( 1381). دایرةالمعارف فارسی،3ج، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، چاپ سوم. 32- مینورسکی، ولادیمبر.(1348). شرح قصیده ترسائیه خاقانی، ترجمه و تعلیقات، عبدالحسین زرین کوب، تبریز: انتشارات سروش. 33- میبدی، رشیدالدین.(1361). کشف الاسرارو عدّة الابرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران: امیرکبیر. 34- مهدوی، یحیی(به اهتمام).(1347).قصص قرآن مجید برگرفته از تفسیر سورآبادی، تهران: خوارزمی. 35- مسترهاکس(ترجمه و تالیف) .(1377). قاموس کتاب مقدس، تهران: اساطیر. 36- ناصرخسرو قبادیانی.(1363). سفرنامه، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران: زوار، چاپ دوم. 37- یاحقی،محمد جعفر.(1369). فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران: مطالعات و تحقیقات فرهنگی و سروش. 38- یاقوت الحموی ، یاقوت بن عبدالله.(بی تا). معجم البلدان، تحقیق فرید عبدالعزیزالجندی، بیروت: دارالکتب العلمیه. 39- _______________________.(1411).معجم الادبا، (ارشادالاریب الی معرفة الادیب) بیروت: دارالکتب العلمیه. 40- یعقوب، امیل بدیع.(1415). موسوعة امثال العرب، بیروت: دارالجیل. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,737 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,165 |